Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نگرش دانشجویان نسبت به یوتانازی، و خودکشی به کمک پزشک
سخنرانی کیمیا فیروزآبادی دانشجوی پزشکی
در کنگره انجمن جهانی روانپزشکی
#تجربههای_روانپزشکانه
سخنرانی کیمیا فیروزآبادی دانشجوی پزشکی
در کنگره انجمن جهانی روانپزشکی
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from اتچ بات
📎 یادداشت زیر در هفته نامه سلامت به تاریخ ۹۹/۱۲/۲۳ به چاپ رسیده است
بهار به سنت همیشگی اش در راه است. همراهی و همگامی با طبیعت، نو کردن جامه ها، زدودن گرد سال پیش از خانه و کینه و اندوه از دل، تازه شدن دیدار دوست همه و همه از ضرباهنگی هماهنگ میان دنیای بیرون و درون حکایت می کنند که از دیرباز در دل و جان و ناخودآگاه جمعی ما خانه کرده و با تاروپود وجود ایرانی هرجا که باشد عجین شده است. انطباق شروع سال با نو شدن طبیعت در نیمکره شمالی ویژگی منحصر به فرد فرهنگ ایرانی است که در کمتر فرهنگی دیده می شود ( مقایسه کنید با کریسمس و سرمای ژانویه). هماهنگی و هم آوایی دنیای درون وبیرون، نوروز را به راستی بدل به نماد تجلی همزمان طبیعت و روان انسان ایرانی کرده است. تولدی دوباره که در آن خشکی و سیاهی و مرگ جای خود را به تازگی و نور و زندگی می دهد. اما درمورد سالی که روزهای آخر آن را می گذرانیم چه می توان گفت؟ سال پیش با شروع همه گیری کرونا در روزهایی مانند امروز نوشتیم ”باور نکنیم تداوم زمستان را“ و از پشت در گذاشتن عمو نوروز پشت در خانه هامان گفتیم چرا که فاصله ها را باید حفظ کرد. امید داشتیم که بلای همه گیری به سال نکشد و باز هم به دور سفره عیدانه جمع شویم. اما یک سال دیگر گذشت و هنوز ما درحال دست و پنجه نرم کردن با دشمن مشترکیم.
بهار در راه است، طبیعت سفره سخاوت خود را برما گشوده و ذات زاینده خویش را به نمایش گذاشته است. انگار نه انگار که بلای کرونا از ذهنیت خودشیفته موجودی سرچشمه گرفت که با دستکاری و تخریب زمین حرمتش را بارها شکسته و با تبختر و تفرعن فراوان حق دیگر ساکنین آن را نادیده گرفته است. گویی می خواهد به ما گوشزد کند که بخشندگی، سرزندگی و زایندگی صفاتی ضروری برای تداوم حضور ما بر کره خاک است. شاید هم به ما اخطار می کند که صبر و متانت او نیز حدی دارد و اگر بخواهیم همچنان شرافت اشرف مخلوقات بودن را حفظ کنیم باید فرزندانی وفادار به سنت مادر خود باشیم.
سالی که گذشت یک سال ”دیگر“ نبود. سال تلخ و سیاهی بود که بسیاری را از ما گرفت. سالی بود که بشریت در برابر یک دشمن مشترک درگیر درد مشترکی شد که بار زیادی را به او تحمیل کرد. امسال سال گسست میان ضرباهنگ دنیای بیرون و درون بود و این طوفان جهان گیر هنوز با ما است. نوشدن طبیعت نوشدن ما را به همراه ندارد و سایه نیستی، اضطراب و ترس از آینده را برسر ما گسترده و رفتارهایی را به ما تحمیل کرده است که با سنت نوروز تباین و تنافر دارد. دید و بازدید، نشستن گرد سفره ی سال نو، سردادن غریو شادی به همراه درشدن توپ و نوای سرنای سال نو و در آغوش کشیدن آنان که دوستشان داریم همگی رفتارهایی هستند که کرونا از ما گرفته است. اما بهار خود به ما اموخته است که سرما و سیاهی زمستان ابدی نیست. دور نیست آن زمان که باز آغوش ما به روی هم باز شود. آن چه به جا می ماند پایداری، پایمردی، فداکاری و ایثاری است که به پشتوانه آن توانستیم این دوران را پشت سر بگذاریم. به یاد آنان که دیگر درمیان ما نیستند شمع می افروزیم و به احترام تمامی کسانی که خود را سپربلای ما در برابراین دشمن مشترک کردند کلاه از سر برمی داریم و به انسانیت انسان امید می بندیم. کرونا به ما تلنگری زد تا شاید به این درک برسیم که بردردهای مشترک انسانی جز در پرتو همبستگی میان ادمیان غلبه نخواهیم کرد. که درد مشترک هرگز جداجدا درمان شدنی نیست.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
بهار به سنت همیشگی اش در راه است. همراهی و همگامی با طبیعت، نو کردن جامه ها، زدودن گرد سال پیش از خانه و کینه و اندوه از دل، تازه شدن دیدار دوست همه و همه از ضرباهنگی هماهنگ میان دنیای بیرون و درون حکایت می کنند که از دیرباز در دل و جان و ناخودآگاه جمعی ما خانه کرده و با تاروپود وجود ایرانی هرجا که باشد عجین شده است. انطباق شروع سال با نو شدن طبیعت در نیمکره شمالی ویژگی منحصر به فرد فرهنگ ایرانی است که در کمتر فرهنگی دیده می شود ( مقایسه کنید با کریسمس و سرمای ژانویه). هماهنگی و هم آوایی دنیای درون وبیرون، نوروز را به راستی بدل به نماد تجلی همزمان طبیعت و روان انسان ایرانی کرده است. تولدی دوباره که در آن خشکی و سیاهی و مرگ جای خود را به تازگی و نور و زندگی می دهد. اما درمورد سالی که روزهای آخر آن را می گذرانیم چه می توان گفت؟ سال پیش با شروع همه گیری کرونا در روزهایی مانند امروز نوشتیم ”باور نکنیم تداوم زمستان را“ و از پشت در گذاشتن عمو نوروز پشت در خانه هامان گفتیم چرا که فاصله ها را باید حفظ کرد. امید داشتیم که بلای همه گیری به سال نکشد و باز هم به دور سفره عیدانه جمع شویم. اما یک سال دیگر گذشت و هنوز ما درحال دست و پنجه نرم کردن با دشمن مشترکیم.
بهار در راه است، طبیعت سفره سخاوت خود را برما گشوده و ذات زاینده خویش را به نمایش گذاشته است. انگار نه انگار که بلای کرونا از ذهنیت خودشیفته موجودی سرچشمه گرفت که با دستکاری و تخریب زمین حرمتش را بارها شکسته و با تبختر و تفرعن فراوان حق دیگر ساکنین آن را نادیده گرفته است. گویی می خواهد به ما گوشزد کند که بخشندگی، سرزندگی و زایندگی صفاتی ضروری برای تداوم حضور ما بر کره خاک است. شاید هم به ما اخطار می کند که صبر و متانت او نیز حدی دارد و اگر بخواهیم همچنان شرافت اشرف مخلوقات بودن را حفظ کنیم باید فرزندانی وفادار به سنت مادر خود باشیم.
سالی که گذشت یک سال ”دیگر“ نبود. سال تلخ و سیاهی بود که بسیاری را از ما گرفت. سالی بود که بشریت در برابر یک دشمن مشترک درگیر درد مشترکی شد که بار زیادی را به او تحمیل کرد. امسال سال گسست میان ضرباهنگ دنیای بیرون و درون بود و این طوفان جهان گیر هنوز با ما است. نوشدن طبیعت نوشدن ما را به همراه ندارد و سایه نیستی، اضطراب و ترس از آینده را برسر ما گسترده و رفتارهایی را به ما تحمیل کرده است که با سنت نوروز تباین و تنافر دارد. دید و بازدید، نشستن گرد سفره ی سال نو، سردادن غریو شادی به همراه درشدن توپ و نوای سرنای سال نو و در آغوش کشیدن آنان که دوستشان داریم همگی رفتارهایی هستند که کرونا از ما گرفته است. اما بهار خود به ما اموخته است که سرما و سیاهی زمستان ابدی نیست. دور نیست آن زمان که باز آغوش ما به روی هم باز شود. آن چه به جا می ماند پایداری، پایمردی، فداکاری و ایثاری است که به پشتوانه آن توانستیم این دوران را پشت سر بگذاریم. به یاد آنان که دیگر درمیان ما نیستند شمع می افروزیم و به احترام تمامی کسانی که خود را سپربلای ما در برابراین دشمن مشترک کردند کلاه از سر برمی داریم و به انسانیت انسان امید می بندیم. کرونا به ما تلنگری زد تا شاید به این درک برسیم که بردردهای مشترک انسانی جز در پرتو همبستگی میان ادمیان غلبه نخواهیم کرد. که درد مشترک هرگز جداجدا درمان شدنی نیست.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
attach 📎
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 پروندهی ویژهی آخر سال ۱۳۹۹. یک
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
روانپزشک ایرانی در افق ۱۴۰۰
روانپزشکی، حرفهی غریبی است. با آن که جزیی از پزشکی و شاخهای تخصصی از آن مثل دیگر شاخهها مانند جراحی و چشم و ارتوپدی و داخلی و.... است، به علت ماهیت آن، به سایر رشتهها از جمله جامعهشناسی، فلسفه و روانشناسی نیز حوزهی تاثیر و تاثرش کشیده میشود. از دید برخی، روانپزشکان در دنیای مدرن جایگزین پیران قبیله، کاهنان و روحانیون دنیای قدیم شدهاند. از همان روزگاران کهن اختلالات روان جایگاهی متفاوت از سایر بیماریها برای آدمی داشتهاند. دلیل عمده آن شاید این بوده که این اختلالات به همان بخشی از وجود آدمی مربوط میشوند که انسانیت وی به آن گره خورده است. شاید همین امر بود که به تفکر دو-وجهی نادرست دکارتی و جدا کردن ذهن از بدن دامن زد. به هر روی، روانپزشکی به دلیل آن که فراتر از هر رشته دیگر پزشکی که با جزیی از انسان سر و کار دارند با تمامیت او کار میکند و شخصیت و منش او را مورد قضاوت قرار میدهد با چالشهایی روبرو است که در دیگر حوزههای پزشکی کمتر به آن برخورد میکنیم.
یکی از بزرگترین این چالشها تاثیر شخصیت درمانگر بر فرایند درمان است. هرچه باشد روانپزشک خود نیز انسانی است با گذشته و تاریخچهای شخصی که میتواند به عنوان تیغی دولبه در رابطه با بیمار- مراجع خود را نشان دهد. این امر در سایر رشتههای پزشکی کمتر به چشم میخورد. هرچند که در طبابت کهن تاکیدی همیشگی بر درهم آمیختن حکمت و فن در تمامی عرصههای طبابت وجود داشت به نظر میرسد در دنیای جدید این روانپزشکان هستند که وارثان میراث حکمت گذشته هستند. در نوشتههای مذهبی کهن ایرانی نیز منترهپزشکان ( منتره= کلام مقدس) جایگاهی خاص در مقایسه با کارد پزشکان و گیاه پزشکان داشتند.
رابطه مستقیمی میان تاثیر درمان از یک سو و سلامت روان خود درمانگر از سوی دیگر نشان داده شده است. تاثیر درمان زمانی به حداکثر خود میرسد که درمانگر شخصیتی گرم، اصیل، منسجم و دارای توان دوست داشتن بیمار به شکلی صادقانه باشد. نکته جالب توجه این است که نتیجه مثبت درمانی ارتباطی با مکتب درمانگر و تکنیک و تئوری که پشتوانه درمان قرار میگیرد ندارد ولی به شکلی انکار ناپذیر با سلامت روانی درمانگر و توان او در درک بیمار مرتبط است. احتمال کمی وجود دارد که بیمار- مراجع بتواند فراتر از سطح رشد و بلوغ هیجانی درمانگر رود. عامل اولیه تعیینکننده موفقیت در درمان، خود درمانگر و شخصیت او است. درمانگری که مضطرب، دارای تعارض، دفاعی و در یک کلام “ناسالم” است احتمال اندکی دارد که در مراجع خود موجد تغییر شود. احتمال کمی دارد که بیمار بتواند رشدی فراتر از بلوغ و سلامتی که خود درمانگر به آن دست یافته است پیدا کند. درمانگر نمیتواند آنچه را که در خود اجازه آگاه شدن از آن را نداده است، در بیمار خویش بیدار کند. نیازهای شخصیتی بنیادینی در خود درمانگران وجود دارند که از سوی برخی صاحبنظران به عنوان موانعی اساسی برای ارتباط موثر با بیمار در نظر گرفته شدهاند:
برتریطلبی: آنها از سوی والدین خود مرعوب و کنترل شدهاند. به همین دلیل بیمار را به عنوان موجودی نیازمند و وابسته میبینند. آنها تلاش دارند تا تمام تحقیری را که زمانی متحمل شدهاند جبران کنند. بیمار منفعل، ضعیف و پذیرا را دوست ندارند و به شکلی ناخودآگاه انفعال را با زنانگی و فعالیت را با مردانگی برابر میگیرند. به همین دلیل با بیماری نیز که بخواهد بر آنها غلبه کند دچار مشکل شده و حس میکنند از سوی او “اخته” میشوند. سکوت و هر حرکتی را در جریان درمان که دال بر انفعال باشد تحمل نمیکنند. آنها در جستجوی قدرت تمایل به استثمار و کنترل دیگران دارند که دفاعی جبرانی در برابر ترسها و ضعفهای خود آنها است. این امر توان آنها را برای گوش سپردن و همدلی از بین میبرد. آنها به سختی نظارت یا رواندرمانی شخصی را پذیرفته و تحمل میکنند.
چشمچرانی: از درمان به عنوان تمهیدی برای ورود سرزده به زندگی خصوصی دیگران استفاده میکنند. به موضوعهای جنسی علاقه ویژه دارند و پرسشهایی غیرضرور در این مورد مطرح میکنند. این میتواند از محیطی در زمان کودکی منشا بگیرد که در آن والدین برخی اطلاعات را از کودک مخفی کرده و او چنین حس کرده که در صورت سردرآوردن از چیزها میتواند به امنیت برسد. ندانستن در آنها حس درماندگی و آسیبپذیری میدهد.
🔻 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
روانپزشک ایرانی در افق ۱۴۰۰
روانپزشکی، حرفهی غریبی است. با آن که جزیی از پزشکی و شاخهای تخصصی از آن مثل دیگر شاخهها مانند جراحی و چشم و ارتوپدی و داخلی و.... است، به علت ماهیت آن، به سایر رشتهها از جمله جامعهشناسی، فلسفه و روانشناسی نیز حوزهی تاثیر و تاثرش کشیده میشود. از دید برخی، روانپزشکان در دنیای مدرن جایگزین پیران قبیله، کاهنان و روحانیون دنیای قدیم شدهاند. از همان روزگاران کهن اختلالات روان جایگاهی متفاوت از سایر بیماریها برای آدمی داشتهاند. دلیل عمده آن شاید این بوده که این اختلالات به همان بخشی از وجود آدمی مربوط میشوند که انسانیت وی به آن گره خورده است. شاید همین امر بود که به تفکر دو-وجهی نادرست دکارتی و جدا کردن ذهن از بدن دامن زد. به هر روی، روانپزشکی به دلیل آن که فراتر از هر رشته دیگر پزشکی که با جزیی از انسان سر و کار دارند با تمامیت او کار میکند و شخصیت و منش او را مورد قضاوت قرار میدهد با چالشهایی روبرو است که در دیگر حوزههای پزشکی کمتر به آن برخورد میکنیم.
یکی از بزرگترین این چالشها تاثیر شخصیت درمانگر بر فرایند درمان است. هرچه باشد روانپزشک خود نیز انسانی است با گذشته و تاریخچهای شخصی که میتواند به عنوان تیغی دولبه در رابطه با بیمار- مراجع خود را نشان دهد. این امر در سایر رشتههای پزشکی کمتر به چشم میخورد. هرچند که در طبابت کهن تاکیدی همیشگی بر درهم آمیختن حکمت و فن در تمامی عرصههای طبابت وجود داشت به نظر میرسد در دنیای جدید این روانپزشکان هستند که وارثان میراث حکمت گذشته هستند. در نوشتههای مذهبی کهن ایرانی نیز منترهپزشکان ( منتره= کلام مقدس) جایگاهی خاص در مقایسه با کارد پزشکان و گیاه پزشکان داشتند.
رابطه مستقیمی میان تاثیر درمان از یک سو و سلامت روان خود درمانگر از سوی دیگر نشان داده شده است. تاثیر درمان زمانی به حداکثر خود میرسد که درمانگر شخصیتی گرم، اصیل، منسجم و دارای توان دوست داشتن بیمار به شکلی صادقانه باشد. نکته جالب توجه این است که نتیجه مثبت درمانی ارتباطی با مکتب درمانگر و تکنیک و تئوری که پشتوانه درمان قرار میگیرد ندارد ولی به شکلی انکار ناپذیر با سلامت روانی درمانگر و توان او در درک بیمار مرتبط است. احتمال کمی وجود دارد که بیمار- مراجع بتواند فراتر از سطح رشد و بلوغ هیجانی درمانگر رود. عامل اولیه تعیینکننده موفقیت در درمان، خود درمانگر و شخصیت او است. درمانگری که مضطرب، دارای تعارض، دفاعی و در یک کلام “ناسالم” است احتمال اندکی دارد که در مراجع خود موجد تغییر شود. احتمال کمی دارد که بیمار بتواند رشدی فراتر از بلوغ و سلامتی که خود درمانگر به آن دست یافته است پیدا کند. درمانگر نمیتواند آنچه را که در خود اجازه آگاه شدن از آن را نداده است، در بیمار خویش بیدار کند. نیازهای شخصیتی بنیادینی در خود درمانگران وجود دارند که از سوی برخی صاحبنظران به عنوان موانعی اساسی برای ارتباط موثر با بیمار در نظر گرفته شدهاند:
برتریطلبی: آنها از سوی والدین خود مرعوب و کنترل شدهاند. به همین دلیل بیمار را به عنوان موجودی نیازمند و وابسته میبینند. آنها تلاش دارند تا تمام تحقیری را که زمانی متحمل شدهاند جبران کنند. بیمار منفعل، ضعیف و پذیرا را دوست ندارند و به شکلی ناخودآگاه انفعال را با زنانگی و فعالیت را با مردانگی برابر میگیرند. به همین دلیل با بیماری نیز که بخواهد بر آنها غلبه کند دچار مشکل شده و حس میکنند از سوی او “اخته” میشوند. سکوت و هر حرکتی را در جریان درمان که دال بر انفعال باشد تحمل نمیکنند. آنها در جستجوی قدرت تمایل به استثمار و کنترل دیگران دارند که دفاعی جبرانی در برابر ترسها و ضعفهای خود آنها است. این امر توان آنها را برای گوش سپردن و همدلی از بین میبرد. آنها به سختی نظارت یا رواندرمانی شخصی را پذیرفته و تحمل میکنند.
چشمچرانی: از درمان به عنوان تمهیدی برای ورود سرزده به زندگی خصوصی دیگران استفاده میکنند. به موضوعهای جنسی علاقه ویژه دارند و پرسشهایی غیرضرور در این مورد مطرح میکنند. این میتواند از محیطی در زمان کودکی منشا بگیرد که در آن والدین برخی اطلاعات را از کودک مخفی کرده و او چنین حس کرده که در صورت سردرآوردن از چیزها میتواند به امنیت برسد. ندانستن در آنها حس درماندگی و آسیبپذیری میدهد.
🔻 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 درنگ #دکتر_علی_فیروزآبادی. بخش دو
نمایشگری: بعضی درمانگران به اندازهای خودشیفتهاند که نیاز به این دارند که از بیماران به عنوان ابزاری برای خواستنی و مطلوب بودن خود استفاده کنند. آنها به شکل ناخودآگاه قدرت فکری و ذهنی را با برتری جسمی و جنسی یکی میگیرند. دوست دارند مهارت و کاردانی خود را به رخ بکشند و تعابیر نابهنگام به مراجع عرضه میکنند. وسط سخنان مراجع دویده و به او اجازه حرف زدن نمیدهند.
اینها گروهدرمانی را محیطی مناسب برای نمایشگری خود مییابند.
احساس دوگانه نسبت به صمیمیت: برخی درمانگران در عین حال که در جستجوی صمیمیت و نزدیکیاند از آن هراس دارند. این یا به دلیل ترس از آسیب دیدن است یا به خاطر هراس از ممزوج شدن در دیگری و از دست رفتن استقلال. این ناشی از اختلال در شکل گیری هویت خود آنها است. این میتواند یا به واکنش خشک و بیانعطاف نسبت به بیمار منجر شود یا از آن سو باعث نزدیکی بیش از حد و از دست رفتن مرزهای درمانی گردد
احساس قدرقدرتانه: این دسته دچار “عقده نجات” هستند و تمایل به این دارند که در نقش منجی افسانهای وارد عمل شده تمامی مشکلات بیمار را از سر راه بردارند. این واکنشی جبرانی نسبت به ترسها و ضعفهای درونی خودشان است. گویی نیازی دائمی به اثبات خود دارند و گاه بیمار را برای فقدان ظرفیت رشد و بهتر نشدن سرزنش میکنند.
وابستگی/تنهایی: برخی درمانگران در زمان کودکی زندگی منفرد و تنهایی داشتهاند و همیشه در عطش برقراری رابطه بودهاند. آنها میتوانند رابطهی دوستانه را وارد رابطهی درمانگرانه کنند و نیاز خود به دوستی را به بیمار فرافکن کرده بپندارند که این نیاز از جانب بیمار منشا میگیرد. انگیزه آنها برای انتخاب این حرفه هم غلبه بر تنهایی و فقدان روابط معنیدار بین فردی است. این میتواند به یک وابستگی منجر شود که فرد بدون حضور دیگران دچار پریشانی و اضطراب شود. درمانگرانی که از آن سو در زمان کودکی شبکه بزرگی از روابط بین فردی خانوادگی را داشتهاند و همیشه به دنبال راضی کردن دیگران بودهاند میتوانند این منش را به رابطه درمانی وارد کنند.
آزارگری/ خودآزاری: برخی درمانگران نیازهای سادومازوخیستیک قوی دارند. آنها برای آن به این حوزه کشیده شدهاند که به شکلی ناخودآگاه تمایل به دیدن دیگران در موضعی فرودستتر و نیازمندتر از خود دارند. آنها به سوی انسانهای ضعیف و درمانده جذب میشوند. این در حقیقت تلاشی در جهت کنترل ترسهای خود آنها است. گاهی از آن سو درمانگرانی که نیازهای مازوخیستیکشان چربش دارد بیمار را به سوی بدرفتاری با خود سوق داده و تشویق کننده حس انتقالی منفی هستند.
نیاز به دوست داشته شدن/ دوست داشتن: آنها در زمان کودکی حس ارزشمندی و دوست داشته شدن از سوی والدین نداشتهاند. انگیزه آنها از درمانگر شدن جایگزینی والدی که نداشتهاند با بیماری است که به او توجه کند و او را دوست بدارد. آنها تقویت کننده انتقال مثبت هستند. از آن سو برخی درمانگران در نقش ایثارگرانی بیقید و شرط عمل میکنند که تمایل به وابسته کردن بیمار به خود پیدا میکنند. گویی نیازی وصفناپذیر به مورد احتیاج بودن دارند.
درمان خود: برخی به این علت وارد حوزه درمانگری میشوند که فکر میکنند این حرفه به ترمیم زخمهای درونی خود آنها کمک میکند. کار با بیماران شبیه به خودشان، به آنها امید بهبودی خود را میدهد.
گریز از خویشتن: گاهی انگیزه درمانگری را باید در نیاز به گریز از افکار و مشکلات ناخوشایند دید. با درگیر شدن در مشکلات دیگران او مشکلات خود را فراموش میکند. آنها به شکلی افراطی با نقش حرفهای خود همانندسازی کرده و تعهد زیادی از نظر حرفهای از خود نشان میدهند و هویت خود را در کار غرق میکنند.
در آستانه گام گذاشتن به سال نو هستیم. سالی که آخرین سال قرن کهن است و همچنان در حال دست و پنجه نرم کردن با دشمنی مشترک هستیم که توان جسمی و ذهنی زیادی از همه ی ما گرفته است. مشکلات معیشتی و اقتصادی بار زیادی بر دوش مردم ما گذاشته است. همهی اینها نیازهایی روزافزون در حوزهی بهداشت روان به وجود آورده و می آورند که پاسخی درخور از روانپزشکی ایران طلب میکنند. اما اگر خود روانپزشکان نتوانند کلامی و زبانی مشترک به دور از تعارض هایی که خود در صدد رفع آن در دیگران هستند داشته باشند چه میتوان گفت؟ روانپزشکی ایران در آستانهی سال نو حال خوشی ندارد. بر ما است که با هماندیشی و دروننگری آنچه را که شایستهی آن است به آن باز گردانیم.
پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
نمایشگری: بعضی درمانگران به اندازهای خودشیفتهاند که نیاز به این دارند که از بیماران به عنوان ابزاری برای خواستنی و مطلوب بودن خود استفاده کنند. آنها به شکل ناخودآگاه قدرت فکری و ذهنی را با برتری جسمی و جنسی یکی میگیرند. دوست دارند مهارت و کاردانی خود را به رخ بکشند و تعابیر نابهنگام به مراجع عرضه میکنند. وسط سخنان مراجع دویده و به او اجازه حرف زدن نمیدهند.
اینها گروهدرمانی را محیطی مناسب برای نمایشگری خود مییابند.
احساس دوگانه نسبت به صمیمیت: برخی درمانگران در عین حال که در جستجوی صمیمیت و نزدیکیاند از آن هراس دارند. این یا به دلیل ترس از آسیب دیدن است یا به خاطر هراس از ممزوج شدن در دیگری و از دست رفتن استقلال. این ناشی از اختلال در شکل گیری هویت خود آنها است. این میتواند یا به واکنش خشک و بیانعطاف نسبت به بیمار منجر شود یا از آن سو باعث نزدیکی بیش از حد و از دست رفتن مرزهای درمانی گردد
احساس قدرقدرتانه: این دسته دچار “عقده نجات” هستند و تمایل به این دارند که در نقش منجی افسانهای وارد عمل شده تمامی مشکلات بیمار را از سر راه بردارند. این واکنشی جبرانی نسبت به ترسها و ضعفهای درونی خودشان است. گویی نیازی دائمی به اثبات خود دارند و گاه بیمار را برای فقدان ظرفیت رشد و بهتر نشدن سرزنش میکنند.
وابستگی/تنهایی: برخی درمانگران در زمان کودکی زندگی منفرد و تنهایی داشتهاند و همیشه در عطش برقراری رابطه بودهاند. آنها میتوانند رابطهی دوستانه را وارد رابطهی درمانگرانه کنند و نیاز خود به دوستی را به بیمار فرافکن کرده بپندارند که این نیاز از جانب بیمار منشا میگیرد. انگیزه آنها برای انتخاب این حرفه هم غلبه بر تنهایی و فقدان روابط معنیدار بین فردی است. این میتواند به یک وابستگی منجر شود که فرد بدون حضور دیگران دچار پریشانی و اضطراب شود. درمانگرانی که از آن سو در زمان کودکی شبکه بزرگی از روابط بین فردی خانوادگی را داشتهاند و همیشه به دنبال راضی کردن دیگران بودهاند میتوانند این منش را به رابطه درمانی وارد کنند.
آزارگری/ خودآزاری: برخی درمانگران نیازهای سادومازوخیستیک قوی دارند. آنها برای آن به این حوزه کشیده شدهاند که به شکلی ناخودآگاه تمایل به دیدن دیگران در موضعی فرودستتر و نیازمندتر از خود دارند. آنها به سوی انسانهای ضعیف و درمانده جذب میشوند. این در حقیقت تلاشی در جهت کنترل ترسهای خود آنها است. گاهی از آن سو درمانگرانی که نیازهای مازوخیستیکشان چربش دارد بیمار را به سوی بدرفتاری با خود سوق داده و تشویق کننده حس انتقالی منفی هستند.
نیاز به دوست داشته شدن/ دوست داشتن: آنها در زمان کودکی حس ارزشمندی و دوست داشته شدن از سوی والدین نداشتهاند. انگیزه آنها از درمانگر شدن جایگزینی والدی که نداشتهاند با بیماری است که به او توجه کند و او را دوست بدارد. آنها تقویت کننده انتقال مثبت هستند. از آن سو برخی درمانگران در نقش ایثارگرانی بیقید و شرط عمل میکنند که تمایل به وابسته کردن بیمار به خود پیدا میکنند. گویی نیازی وصفناپذیر به مورد احتیاج بودن دارند.
درمان خود: برخی به این علت وارد حوزه درمانگری میشوند که فکر میکنند این حرفه به ترمیم زخمهای درونی خود آنها کمک میکند. کار با بیماران شبیه به خودشان، به آنها امید بهبودی خود را میدهد.
گریز از خویشتن: گاهی انگیزه درمانگری را باید در نیاز به گریز از افکار و مشکلات ناخوشایند دید. با درگیر شدن در مشکلات دیگران او مشکلات خود را فراموش میکند. آنها به شکلی افراطی با نقش حرفهای خود همانندسازی کرده و تعهد زیادی از نظر حرفهای از خود نشان میدهند و هویت خود را در کار غرق میکنند.
در آستانه گام گذاشتن به سال نو هستیم. سالی که آخرین سال قرن کهن است و همچنان در حال دست و پنجه نرم کردن با دشمنی مشترک هستیم که توان جسمی و ذهنی زیادی از همه ی ما گرفته است. مشکلات معیشتی و اقتصادی بار زیادی بر دوش مردم ما گذاشته است. همهی اینها نیازهایی روزافزون در حوزهی بهداشت روان به وجود آورده و می آورند که پاسخی درخور از روانپزشکی ایران طلب میکنند. اما اگر خود روانپزشکان نتوانند کلامی و زبانی مشترک به دور از تعارض هایی که خود در صدد رفع آن در دیگران هستند داشته باشند چه میتوان گفت؟ روانپزشکی ایران در آستانهی سال نو حال خوشی ندارد. بر ما است که با هماندیشی و دروننگری آنچه را که شایستهی آن است به آن باز گردانیم.
پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
هرچند زمان این سروده به دو سال پیش باز میگردد اما محتوای آن با حال و هوای این نوروز نیز همخوانی دارد به امید سالی به از سالی که پشت سر گذاشتیم. تقدیم به تمامی همراهان و یاران این کانال
رقصان و غرلخوان شو در باد بهارانی
باشد که رها گردی از سردی و حیرانی
در باغ خرامان شو، در آب نمایان شو
گیسوت پریشان کن بر گونه و پیشانی
با یاد غم یاران، در روز و شب هجران
بازا و گره بگشا، از چانه و پیشانی
رو سوی بهاران شو، گردان ز زمستان شو
چون مهر فروزان شو، پر سوز و تماشایی
بگذر ز دل آتش، مستانه و لولیوش
زردی تو از آنش، سرخی و تو میمانی
چون ابر نمایان شو، باریده ز دامان شو
اغوش به خود بگشا، شوریده و شیدایی
دی رفت و بهار آمد، شب رفت و شفق امد
مهتاب نمیماند، پوشیده و پنهانی
ایام دگرگون است، رقصنده و گردان است
هر درد به خود دارد، آغازی و پایانی
۹۷/۱۲/۲۷
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
رقصان و غرلخوان شو در باد بهارانی
باشد که رها گردی از سردی و حیرانی
در باغ خرامان شو، در آب نمایان شو
گیسوت پریشان کن بر گونه و پیشانی
با یاد غم یاران، در روز و شب هجران
بازا و گره بگشا، از چانه و پیشانی
رو سوی بهاران شو، گردان ز زمستان شو
چون مهر فروزان شو، پر سوز و تماشایی
بگذر ز دل آتش، مستانه و لولیوش
زردی تو از آنش، سرخی و تو میمانی
چون ابر نمایان شو، باریده ز دامان شو
اغوش به خود بگشا، شوریده و شیدایی
دی رفت و بهار آمد، شب رفت و شفق امد
مهتاب نمیماند، پوشیده و پنهانی
ایام دگرگون است، رقصنده و گردان است
هر درد به خود دارد، آغازی و پایانی
۹۷/۱۲/۲۷
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
دكتر فیروزآبادی
@AliFiroozabadi
یکی از خوانندگان کانال، یک همکار جوان، با ذوق، محبت و لطف فراوان سروده ی بالا را به خط خوش در آورد. سپاس فراوان از دکتر عباس نوری. قلم و هنرش مانا
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 شعر
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
كاش میشد كاش را انكار كرد
كاش میشد غصه را انبار كرد
كاش میشد قصه را از نو نوشت
كاش میشد زندگی از سر گرفت
كاش دنيا رنگ ديگر داشتی
يا كه میشد بذر ديگر كاشتی
كاش میشد كودكی آغاز كرد
یا مسیری، راه دیگر باز کرد
کاشکی این شب تمامی داشتی
تا ز رویش پرده بر میداشتی
کاش میشد باز عاشق میشدیم
از دریغ و درد فارغ میشدیم
کاش میشد باز میگشتی به من
میدمیدی عطر خود در جان و تن
کاش صبح دیگری در کار بود
یا که خورشیدی دگر بر بام بود
کاش میشد راز خود آواز کرد
نوبتی دیگر برایش ناز کرد
کاش میشد باز میگشتم به تو
مینشستم در کنارت روز نو
«در غم ما روزها بیگاه شد»
کاشها با کاشها همراه شد
کاشها را هیچ کاشانی نبود
رنج ما را هیچ سامانی نبود
قصهی ما هیچ پایانی نداشت
درد ما را هیچ درمانی نداشت
هرچه گویم کاش را شرح و بیان
چون به خود آیم خجل باشم از آن
آن کلاغ قصه راه خانه یافت
لیک در ما لشکر غم ماند و تاخت
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
كاش میشد كاش را انكار كرد
كاش میشد غصه را انبار كرد
كاش میشد قصه را از نو نوشت
كاش میشد زندگی از سر گرفت
كاش دنيا رنگ ديگر داشتی
يا كه میشد بذر ديگر كاشتی
كاش میشد كودكی آغاز كرد
یا مسیری، راه دیگر باز کرد
کاشکی این شب تمامی داشتی
تا ز رویش پرده بر میداشتی
کاش میشد باز عاشق میشدیم
از دریغ و درد فارغ میشدیم
کاش میشد باز میگشتی به من
میدمیدی عطر خود در جان و تن
کاش صبح دیگری در کار بود
یا که خورشیدی دگر بر بام بود
کاش میشد راز خود آواز کرد
نوبتی دیگر برایش ناز کرد
کاش میشد باز میگشتم به تو
مینشستم در کنارت روز نو
«در غم ما روزها بیگاه شد»
کاشها با کاشها همراه شد
کاشها را هیچ کاشانی نبود
رنج ما را هیچ سامانی نبود
قصهی ما هیچ پایانی نداشت
درد ما را هیچ درمانی نداشت
هرچه گویم کاش را شرح و بیان
چون به خود آیم خجل باشم از آن
آن کلاغ قصه راه خانه یافت
لیک در ما لشکر غم ماند و تاخت
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 درنگ
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
دیده میشوم پس هستم
انسان موجودی اجتماعی است و تعریف انسان بودن بدون در نظر گرفتن تعاملات آدمی با دیگر انسانها بیمعنی است. نوزاد در روزهای اول ورود به دنیا حضور و موجودیت خود را از طریق آینهی چشمان مادر تجربه میکند و در غیاب آن حسی از نیستی و از هم پاشیدگی و مرگ به او دست میدهد. حسی که سولیوان از آن با اصطلاح "نامن" Not me یاد میکند. نوزاد برای ساختن هویت خود به حضور دیگری نیاز دارد تا حضور او را به رسمیت بشناسد. از طریق عبور از این مرحله آینهای و پاسخ مناسب به خودشیفتگی نوزاد است که او در نهایت موجودیت مستقل خود را ساخته و بر اضطرابهای خود غلبه میکند و با تکیه بر نیروی همان چشمانی که اعتماد به نفس لازم را به او تزریق کرده به جستجوی سهم خود در دنیا میرود. ناتوانی در طی این مراحل پیامدهای مختلفی را برای سلامت روان و شخصیت انسان خواهد داشت. یکی از این پیامدها تداوم نیاز به نقش آینهای دیگران برای اثبات وجود و عزت نفس خود است که در زمان بزرگسالی نیز فرد را رها نمیکند.
🧠 نیاز به دیده شدن و خود را در چشمان دیگران به نظاره نشستن تا آنجا میتواند شدید شود که انسان بدنامی را بر گمنامی ترجیح دهد.
این شیوهی زیست، شخصیتی را شکل میدهد که تا زمانی که حس دیده شدن و در صحنه بودن دارد شادی و احساسات مثبت در او شکل میگیرد و آن گاه که خود را تنها یافت خشم، افسردگی و سرخوردگی بر او غلبه میکند. گاه این نوسان آنچنان بارز است که برخی درمانگران مبتدی را به سوی تشخیص اختلال دوقطبی سوق میدهد.
🧠 داستان زندگی بسیاری از مشاهیر ورزش، سینما، و ادبیات که پس از کمرنگ شدن حضورشان در صحنهی اجتماع به سراشیبی اعتیاد، افسردگی و خودکشی غلتیدند حکایت از چنین پدیده ای میکند که به هیچ وجه نادر نیست. جامعه نیز در بعضی موارد به تقویت چنین ویژگیهای شخصیتی دامن میزند.
در غیاب یا حضور کمرنگ گروههای مرجعی که بتوانند به منزلهی قطب نمای جامعه عمل کنند سلبریتیها بدل به الگو و شاخص میشوند و معیارهایی را شکل میدهند که براساس آن گویی همگی در مسابقه دیده شدن شرکت دارند. این موجب میشود که حتی پس از فقدان یک سلبریتی وجود و خاطره او برای برخی بدل به ابزاری برای کسب مخاطب و دیده شدن شود.
🧠همهی ما به دیده شدن "نیاز" داریم. انسان بدون نگاه مهرآمیز دیگری همانند گیاهی است که از آب محروم شده باشد. مشکل از آنجا شروع میشود که این نیاز بدل به "ضرورت" شود.
این جا است که انسان بالغ نوزادی را میماند که حضور مادر را در کنار خود حس نمیکند. حسی که به او دست میدهد حس سقوط در چاهی بیانتها است که باید برای احتراز از آن به هر دستاویزی چنگ بزند.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
دیده میشوم پس هستم
انسان موجودی اجتماعی است و تعریف انسان بودن بدون در نظر گرفتن تعاملات آدمی با دیگر انسانها بیمعنی است. نوزاد در روزهای اول ورود به دنیا حضور و موجودیت خود را از طریق آینهی چشمان مادر تجربه میکند و در غیاب آن حسی از نیستی و از هم پاشیدگی و مرگ به او دست میدهد. حسی که سولیوان از آن با اصطلاح "نامن" Not me یاد میکند. نوزاد برای ساختن هویت خود به حضور دیگری نیاز دارد تا حضور او را به رسمیت بشناسد. از طریق عبور از این مرحله آینهای و پاسخ مناسب به خودشیفتگی نوزاد است که او در نهایت موجودیت مستقل خود را ساخته و بر اضطرابهای خود غلبه میکند و با تکیه بر نیروی همان چشمانی که اعتماد به نفس لازم را به او تزریق کرده به جستجوی سهم خود در دنیا میرود. ناتوانی در طی این مراحل پیامدهای مختلفی را برای سلامت روان و شخصیت انسان خواهد داشت. یکی از این پیامدها تداوم نیاز به نقش آینهای دیگران برای اثبات وجود و عزت نفس خود است که در زمان بزرگسالی نیز فرد را رها نمیکند.
🧠 نیاز به دیده شدن و خود را در چشمان دیگران به نظاره نشستن تا آنجا میتواند شدید شود که انسان بدنامی را بر گمنامی ترجیح دهد.
این شیوهی زیست، شخصیتی را شکل میدهد که تا زمانی که حس دیده شدن و در صحنه بودن دارد شادی و احساسات مثبت در او شکل میگیرد و آن گاه که خود را تنها یافت خشم، افسردگی و سرخوردگی بر او غلبه میکند. گاه این نوسان آنچنان بارز است که برخی درمانگران مبتدی را به سوی تشخیص اختلال دوقطبی سوق میدهد.
🧠 داستان زندگی بسیاری از مشاهیر ورزش، سینما، و ادبیات که پس از کمرنگ شدن حضورشان در صحنهی اجتماع به سراشیبی اعتیاد، افسردگی و خودکشی غلتیدند حکایت از چنین پدیده ای میکند که به هیچ وجه نادر نیست. جامعه نیز در بعضی موارد به تقویت چنین ویژگیهای شخصیتی دامن میزند.
در غیاب یا حضور کمرنگ گروههای مرجعی که بتوانند به منزلهی قطب نمای جامعه عمل کنند سلبریتیها بدل به الگو و شاخص میشوند و معیارهایی را شکل میدهند که براساس آن گویی همگی در مسابقه دیده شدن شرکت دارند. این موجب میشود که حتی پس از فقدان یک سلبریتی وجود و خاطره او برای برخی بدل به ابزاری برای کسب مخاطب و دیده شدن شود.
🧠همهی ما به دیده شدن "نیاز" داریم. انسان بدون نگاه مهرآمیز دیگری همانند گیاهی است که از آب محروم شده باشد. مشکل از آنجا شروع میشود که این نیاز بدل به "ضرورت" شود.
این جا است که انسان بالغ نوزادی را میماند که حضور مادر را در کنار خود حس نمیکند. حسی که به او دست میدهد حس سقوط در چاهی بیانتها است که باید برای احتراز از آن به هر دستاویزی چنگ بزند.
#تجربههای_روانپزشکانه
چیرگی بر اضطراب به کمک کیرکگارد و رولو می: نیروی پنهان نهفته در اضطراب
Tiago Bele, March 2021, Medium.com
🔸کیرکگارد اضطراب را به احساسی که ادمی در لبه ی یک پرتگاه دارد تشبیه می کند. زمانی که به پایین نگاه می کنیم حس ترس از سقوط به همراه تکانه ای مقاومت ناپذیر به پریدن به ما هجوم می اورد. او با این استعاره در حقیقت از آگاهی ما از آزادی برای ماندن یا پریدن سخن می گوید. کیرکگارد در مثالی دیگر به انتخاب ادم ابوالبشر در خوردن یا نخوردن سیب ممنوعه اشاره می کند. برای ارتکاب گناه فرد باید دارای توان انتخاب میان انجام دادن یا ندادن باشد. بنابراین، اضطراب احساسی کهن است که مقدم بر گناه قرار می گیرد و پیامدی است از مواجهه فرد با احتمالات مختلفی که پیشاروی او قرار می گیرد.
🔸اضطراب از آزادی انتخاب منشا می گیرد. هرچه انتخاب های ما بیشتر باشد
احتمالات روبروی ما بیشر و اضطراب بیشتر خواهد بود. کیرکگارد به این با اصطلاح "سردرگمی ازادی" نام می دهد.
"اگرانسان فرشته یا دیو بود توان مضطرب شدن نداشت. از آنجایی که او هم دیو و هم فرشته است می تواند مضطرب شود.هرچه اضطراب بیشتر، انسانیت او بیشتر".
🔸ان چه فیلسوف دانمارکی به آن اشاره می کند قدرت انتخاب ما است. درحقیقت، قدرت تصمیم گیری میان احتمالات گوناگون، با باری سنگین نیز همراه است. اضطراب از قرار گرقتن ما بر سر یک چهارراه برمی خیزد. به محضی که انتخاب انجام شد ما خود را براساس این انتخاب تعریف می کنیم و درهمان حال خط بطلان بر سایر انتخاب های خود می کشیم. با انتخاب، مسیری را در پیش می گیریم که دیگر امکان رفتن از مسرهای دیگر را از خود سلب می کنیم. عدم انتخاب ما را فلج می کند. می توانیم با عدم انتخاب درذهن خویش حاشیه ای امن به خیال خود بسازیم. اما این حاشیه امن در حقیقت به معنای فرار از مسئولیت است.
🔸"درافرینش خویشتن خویش، اشتیاق به خلق خود به علاوه خلاقیت درتمامی امور روزمره زندگی با این دوگانگی روبرو هستیم. اگر هیچ احتمالی رویاروی ما نباشد اضطرابی هم درکار نیست. درکتاب خود"معنای اضطراب" رولومی روانشناس وجودی به شکلی مستقیم به کارهای کیرکگارد اشاره می کند. او چنین می گوید: عادات شما، شما را می سازند و شما عادات خود را".
🔸"یک فکر را بکار و عملی را درو کن، عملی را بکار و عادتی را درو کن.عادتی را بکار و شخصیتی را درو کن، شخصیتی را بکار و سرنوشتی را درو کن"
🔸"ایا درخانه بمانم یا به رستوران بروم؟ ایا به سینما بروم یا کتاب بخوانم؟ ایا این لباس را بپوشم یا آن لباس؟ به شکل معمول این ها در زمینه تفکر ما حضور دارند و گاه ما را به سوی روشهای مخربی سوق می دهند که با توسل به آن ها اضطراب برخاسته از توان انتخاب خود را سرکوب کنیم.
🔸رولو می بیان می کند که مفهومی که پشت فرایند "شدن" قرار دارد احساس اضطراب است.
" تحقق امکانات خویش همیشه جنبه های مثبت و منفی دارد. این امر همیشه با برهم زدن وضع فعلی، فروریختن الگوهای کهن و افرینش اشکال گوناگون زیستن همراه است. اگر انسان این را نپذیرد فرصت رشد را از خود گرفته است. خودداری از تحقق امکانات خود با احساس گناه همراه است."
🔸پابلو پیکاسو، بیان می کند که هر کنش خلاقانه درعین حال یک کنش تخریبی است. این دقیقا به همان معنایی که پیش از این گفتیم اشاره می کند. زمانی که شما چیزی را تعریف می کنید تمامی احتمالات دیگری را که آن چیز می توانست باشد از بین می برید. تفکر به کنش تخریب و تخریب احتمالات می تواند ما را به انجماد و بی حرکتی بکشاند. اضطراب یک احساس منفی نیست. بلکه یک پتانسیل است انچه منفی است درک ما از این احساس است. اضطراب یک انرژی پنهان است با استفاده از آن به سوی کنش های سازنده می توان پیش رفت.
🔸" انتخاب امری ناگزیر است. انسان باید با سرنوشت خویش رویارو شده و به سوی آن چه می تواند بشود خیز بردارد. دقت کنید که عدم تصمیم گیری هم خود یک تصمیم است. اما بدترین آنها. شما انتخاب بر عدم شدن(نشدن) می کنید. این یک خودکشی وجودی است شما آینده خود را، وجه بهتر خویشتن خویش را می کشید.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Tiago Bele, March 2021, Medium.com
🔸کیرکگارد اضطراب را به احساسی که ادمی در لبه ی یک پرتگاه دارد تشبیه می کند. زمانی که به پایین نگاه می کنیم حس ترس از سقوط به همراه تکانه ای مقاومت ناپذیر به پریدن به ما هجوم می اورد. او با این استعاره در حقیقت از آگاهی ما از آزادی برای ماندن یا پریدن سخن می گوید. کیرکگارد در مثالی دیگر به انتخاب ادم ابوالبشر در خوردن یا نخوردن سیب ممنوعه اشاره می کند. برای ارتکاب گناه فرد باید دارای توان انتخاب میان انجام دادن یا ندادن باشد. بنابراین، اضطراب احساسی کهن است که مقدم بر گناه قرار می گیرد و پیامدی است از مواجهه فرد با احتمالات مختلفی که پیشاروی او قرار می گیرد.
🔸اضطراب از آزادی انتخاب منشا می گیرد. هرچه انتخاب های ما بیشتر باشد
احتمالات روبروی ما بیشر و اضطراب بیشتر خواهد بود. کیرکگارد به این با اصطلاح "سردرگمی ازادی" نام می دهد.
"اگرانسان فرشته یا دیو بود توان مضطرب شدن نداشت. از آنجایی که او هم دیو و هم فرشته است می تواند مضطرب شود.هرچه اضطراب بیشتر، انسانیت او بیشتر".
🔸ان چه فیلسوف دانمارکی به آن اشاره می کند قدرت انتخاب ما است. درحقیقت، قدرت تصمیم گیری میان احتمالات گوناگون، با باری سنگین نیز همراه است. اضطراب از قرار گرقتن ما بر سر یک چهارراه برمی خیزد. به محضی که انتخاب انجام شد ما خود را براساس این انتخاب تعریف می کنیم و درهمان حال خط بطلان بر سایر انتخاب های خود می کشیم. با انتخاب، مسیری را در پیش می گیریم که دیگر امکان رفتن از مسرهای دیگر را از خود سلب می کنیم. عدم انتخاب ما را فلج می کند. می توانیم با عدم انتخاب درذهن خویش حاشیه ای امن به خیال خود بسازیم. اما این حاشیه امن در حقیقت به معنای فرار از مسئولیت است.
🔸"درافرینش خویشتن خویش، اشتیاق به خلق خود به علاوه خلاقیت درتمامی امور روزمره زندگی با این دوگانگی روبرو هستیم. اگر هیچ احتمالی رویاروی ما نباشد اضطرابی هم درکار نیست. درکتاب خود"معنای اضطراب" رولومی روانشناس وجودی به شکلی مستقیم به کارهای کیرکگارد اشاره می کند. او چنین می گوید: عادات شما، شما را می سازند و شما عادات خود را".
🔸"یک فکر را بکار و عملی را درو کن، عملی را بکار و عادتی را درو کن.عادتی را بکار و شخصیتی را درو کن، شخصیتی را بکار و سرنوشتی را درو کن"
🔸"ایا درخانه بمانم یا به رستوران بروم؟ ایا به سینما بروم یا کتاب بخوانم؟ ایا این لباس را بپوشم یا آن لباس؟ به شکل معمول این ها در زمینه تفکر ما حضور دارند و گاه ما را به سوی روشهای مخربی سوق می دهند که با توسل به آن ها اضطراب برخاسته از توان انتخاب خود را سرکوب کنیم.
🔸رولو می بیان می کند که مفهومی که پشت فرایند "شدن" قرار دارد احساس اضطراب است.
" تحقق امکانات خویش همیشه جنبه های مثبت و منفی دارد. این امر همیشه با برهم زدن وضع فعلی، فروریختن الگوهای کهن و افرینش اشکال گوناگون زیستن همراه است. اگر انسان این را نپذیرد فرصت رشد را از خود گرفته است. خودداری از تحقق امکانات خود با احساس گناه همراه است."
🔸پابلو پیکاسو، بیان می کند که هر کنش خلاقانه درعین حال یک کنش تخریبی است. این دقیقا به همان معنایی که پیش از این گفتیم اشاره می کند. زمانی که شما چیزی را تعریف می کنید تمامی احتمالات دیگری را که آن چیز می توانست باشد از بین می برید. تفکر به کنش تخریب و تخریب احتمالات می تواند ما را به انجماد و بی حرکتی بکشاند. اضطراب یک احساس منفی نیست. بلکه یک پتانسیل است انچه منفی است درک ما از این احساس است. اضطراب یک انرژی پنهان است با استفاده از آن به سوی کنش های سازنده می توان پیش رفت.
🔸" انتخاب امری ناگزیر است. انسان باید با سرنوشت خویش رویارو شده و به سوی آن چه می تواند بشود خیز بردارد. دقت کنید که عدم تصمیم گیری هم خود یک تصمیم است. اما بدترین آنها. شما انتخاب بر عدم شدن(نشدن) می کنید. این یک خودکشی وجودی است شما آینده خود را، وجه بهتر خویشتن خویش را می کشید.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
دكتر فیروزآبادی
@AliFiroozabadi
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 درنگ
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
نگاهی به جنبش #من_هم ایرونی
در دوران معاصر فضای مجازی و امکانات فراوان و متنوع آن فرصتی استثنایی برای ارتباط میان انسانها به وجود آورده است. در دوران همهگیری کرونا حتی تصور دنیایی بدون اینترنت برای ما ناممکن است. این فضا رنگینکمانی را میماند که میتوان همه رنگی در آن مشاهده کرد. فضایی که در ظاهر بیهیچ تبعیضی امکانات خود را به همه ارزانی میکند. اما در ورای این پوشش ظاهری، ماهیت نمایشی این فضا آن را به صحنه تئاتری شبیه میکند که درآن حضور کسانی تقویت میشود که بازیگرانی قابلتر باشند. این جا است که جدا کردن تار و پود مجاز از حقیقت دشوار میشود. حقیقت دیگر آن بیرون نیست که ما را به سوی خود میخواند بلکه آن چیزی است که در فضای مجاز برای ما ساخته میشود. ما غافل از پشت صحنه، خیره به صحنهای که پیشروی ما است خود بدل به هنرپیشهای دیگر میشویم. در این فضای بینالاذهانی هریک بر هویت دیگری تاثیر گذاشته و آن را به این سو و آن سو سوق میدهیم. هیاهو و گرد و خاک صحنه گاه آن چنان بلند میشود که صدا و چهره حقیقت گم میشود.
طرح و بحث پیرامون آزارجنسی در فضای مجازی میتوانست فرصتی مناسب برای پرداختن به ریشههای آن و راههای پیشگیری و مقابله با آن به شکلی مستدل و علمی باشد. اما خود بدل به دستاویزی برای مطرح شدن و دیده شدن از سوی برخی شد تا آنجا که بیم لوث شدن آن میرود. بعضی آن را به صحنه جنگ میان زنان و مردان کرده و دنیای مرد سالار را به عنوان متهم اصلی معرفی کردند و دو گانه مرتکب- قربانی را با مردانگی- زنانگی یکی گرفتند و از یاد بردند که مردان هم میتوانند بدل به قربانیانی شوند که کسی صدایشان را نشنود. در این میان، هم متهمین (مرتکبین)، هم قربانیان احتمالی و هم تماشگران صحنه (منجیان؟) وارد نمایشی شدهاند که سرانجامی جز تکرار چرخه آسیب ندارد. پرداختن به آزارجنسی در یک فضای هیجانی، ناسازهای است که به جای حل موضوع آنرا تقویت میکند. درک مناسب این معضل و تلاش برای حل آن تنها در فضایی عاری از تنش و با تکیه بر اندیشه و تفکر مقدور است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
نگاهی به جنبش #من_هم ایرونی
در دوران معاصر فضای مجازی و امکانات فراوان و متنوع آن فرصتی استثنایی برای ارتباط میان انسانها به وجود آورده است. در دوران همهگیری کرونا حتی تصور دنیایی بدون اینترنت برای ما ناممکن است. این فضا رنگینکمانی را میماند که میتوان همه رنگی در آن مشاهده کرد. فضایی که در ظاهر بیهیچ تبعیضی امکانات خود را به همه ارزانی میکند. اما در ورای این پوشش ظاهری، ماهیت نمایشی این فضا آن را به صحنه تئاتری شبیه میکند که درآن حضور کسانی تقویت میشود که بازیگرانی قابلتر باشند. این جا است که جدا کردن تار و پود مجاز از حقیقت دشوار میشود. حقیقت دیگر آن بیرون نیست که ما را به سوی خود میخواند بلکه آن چیزی است که در فضای مجاز برای ما ساخته میشود. ما غافل از پشت صحنه، خیره به صحنهای که پیشروی ما است خود بدل به هنرپیشهای دیگر میشویم. در این فضای بینالاذهانی هریک بر هویت دیگری تاثیر گذاشته و آن را به این سو و آن سو سوق میدهیم. هیاهو و گرد و خاک صحنه گاه آن چنان بلند میشود که صدا و چهره حقیقت گم میشود.
طرح و بحث پیرامون آزارجنسی در فضای مجازی میتوانست فرصتی مناسب برای پرداختن به ریشههای آن و راههای پیشگیری و مقابله با آن به شکلی مستدل و علمی باشد. اما خود بدل به دستاویزی برای مطرح شدن و دیده شدن از سوی برخی شد تا آنجا که بیم لوث شدن آن میرود. بعضی آن را به صحنه جنگ میان زنان و مردان کرده و دنیای مرد سالار را به عنوان متهم اصلی معرفی کردند و دو گانه مرتکب- قربانی را با مردانگی- زنانگی یکی گرفتند و از یاد بردند که مردان هم میتوانند بدل به قربانیانی شوند که کسی صدایشان را نشنود. در این میان، هم متهمین (مرتکبین)، هم قربانیان احتمالی و هم تماشگران صحنه (منجیان؟) وارد نمایشی شدهاند که سرانجامی جز تکرار چرخه آسیب ندارد. پرداختن به آزارجنسی در یک فضای هیجانی، ناسازهای است که به جای حل موضوع آنرا تقویت میکند. درک مناسب این معضل و تلاش برای حل آن تنها در فضایی عاری از تنش و با تکیه بر اندیشه و تفکر مقدور است.
#تجربههای_روانپزشکانه
علم و شبه علم
مهدی احمدی
🔻 ۱۰۰۱ پادکست (فصل دوم)
🔻 برنامه ۱۷
🔻 علم و شبه علم، پزشکی در برابر طب های جایگزین.
🔹 مهمان من در برنامه امروز دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکیِ دانشگاه علوم پزشکی شیراز هست. با او در این قسمت درباره علم و شبه علم و پزشکی در برابر طب های جایگزین گفت و گو کردم.
🔹 آیا تمایل به پناه بردن به طب های جادویی و باستانی نشانه بی اعتمادی به دورانِ مدرن است؟ دورانی که همهمه علمی، انبوه بیماران را در انتخاب راه درمان خود سردرگم می سازد. آیا علم هر روز حرف تازه ای می زند و دیروز خود را نقض می کند؟
🔹 موسیقی اثر دن راین.
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
🔻 برنامه ۱۷
🔻 علم و شبه علم، پزشکی در برابر طب های جایگزین.
🔹 مهمان من در برنامه امروز دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکیِ دانشگاه علوم پزشکی شیراز هست. با او در این قسمت درباره علم و شبه علم و پزشکی در برابر طب های جایگزین گفت و گو کردم.
🔹 آیا تمایل به پناه بردن به طب های جادویی و باستانی نشانه بی اعتمادی به دورانِ مدرن است؟ دورانی که همهمه علمی، انبوه بیماران را در انتخاب راه درمان خود سردرگم می سازد. آیا علم هر روز حرف تازه ای می زند و دیروز خود را نقض می کند؟
🔹 موسیقی اثر دن راین.
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
آزار جنسی: از مجاز تا حقیقت
آکیرو کوروساوا کارگردان نامدار ژاپنی در فیلم راشومون واقعه ای را به تصویر می کشد که از سوی سه ناظر مختلف به گونه ای متفاوت روایت می شود. واقعه یکی است اما هرکسی بر اساس برداشت خود اعتقاد دارد که روایت خودش منطبق با واقعیت است. کوروساوا برخلاف دیدگاه نسبی گرایانه پسامدرنی نمی گوید که حقیقتی آن بیرون نیست و همه چیز به بازی های زبانی و ذهنیات انسان هایی مربوط می شود که آن را می سازند. حقیقت آن بیرون است اما پیچیدگی های خاص خود را دارد که نمی توان در یک نگاه ساده به آن دست یافت. او از دشواری های کشف حقیقت سخن می گوید.
روایت های مختلفی که از آزارهای جنسی از سوی این و آن در فضای مجازی بازتاب یافته است مصداقی از همین نگاه های متفاوت به حقیقت است. این که چرا و چگونه چنین رفتاری شکل می گیرد نیازمند واکاوی و ژرف اندیشی است که منظره ای فراتر از یک مقطع و واقعه خاص را پیش چشم ما بگشاید. اما آن چه می بینیم هیاهو و جنجال مقطعی حول چند نام و چند برخورد خاص است. این مانند آن است که برای بررسی و نقد یک فیلم تنها به یک عکس از آن اکتفا کرده و به شکل مداوم آن را دست به دست کرده و حول آن اظهار نظر کنیم
شاندور فرنتزی روانکاو مجاری و از شاگردان اولیه فروید در اثر مشهور خود "سرگشتگی زبان" به درکی متفاوت که کودک و بزرگسالان از رفتار محبت جویانه می توانند داشته باشند اشاره می کند:
همه کودکان تمایل و اشتیاقی طبیعی برای توجه، حمایت، دربرگرفتهشدن، به آغوش کشیده شدن، لمسشدن و بوسیده شدن دارند. والدین بهنجار به شکلی طبیعی و متناسب این نیازهای کودک را برآورده میکنند و کودک حسی مثبت از خود پیدا میکند. به موازات آن، دنیای تخیلی و فانتزیهای ذهنی کودک نیز مسیر مناسب خود را در طول زمان طی می کند. به همان صورتی که فروید در رشد و تکامل روانی- جنسی کودک به آن اشاره میکند.
مشکل از آنجا آغاز میشود که والد یا فردی بزرکتر که مراقبت از کودک را به عهده دارد چنین تمایلات طبیعی در کودک را با معیارها و ملاکهای بزرگسالانه و به شکلی شهوانی در ذهن خویش معنا کرده و به آن پاسخ میدهد. این سرچشمه “سرگشتگی زبانی” میان دو سوی رابطه میگردد که منشا سرگشتگی در دنیای درونی کودک میشود.
چنین پدیدهای منجر به توقف رشدی و تکاملی کودک و مانع رشد طبیعی روانی- جنسی او میشود. والدی که خود در حل تعارضات جنسی خویش دچار اختلال بوده قادر به برقراری تمایز میان لمس برخاسته از محبت و لمس شهوانی نیست. خود او نیز دچار سرگشتگی است.
این سرگشتگی زبانی را در پدیده آزارجنسی نیز در این روزها شاهد هستیم. معنایی که طرفین رابطه از یک رفتار یک نگاه یک کلام و یک پیام درک می کنند همانی نیست که آن سوی رابطه درک می کند. در دنیای بزرگسالی چنین معانی برپایه تجارب اولیه کودکی شکل می گیرد. همچنین آنان که تماشاگر صحنه در فضای نمایشی مجازی هستند نیز هریک برداشت و درک خود را از واقعه دارند. آن که به عنوان قربانی درگیر رابطه می شود و آن که مرتکب است هریک تاریخچه ای دارند که آن ها را به این جا رسانده است. قربانی بدون درک ریشه های رفتار خود محکوم است که رفتار ویرانگر خویش را تکرار کند و مرتکب در یک فضای هیجانی و پرجار و جنجال نسبت به رفتا رخود حساسیت زدایی می شود . حتی می توان چنین گفت که برای برخی مشاهیر این بدل به امری مثبت می شود چرا که برای آنها بدنامی بهتر از گمنامی است. برای آنها دیده شدن مهم است و جنجال رسانه ای این امکان را فراهم می کند.نباید این را نیز از یاد ببریم که تماشاگران صحنه نیز خود تاریخچه ای دارند و چه بسا خود در مقطعی از زندگی در مقام قربانی یا مرتکب بوده اند و هریک تصویر درون خود را بر این ماجرا فرافکن می کنند. سخن کوتاه: ایجاد هیاهو و اظهارنظرهای هیجانی و شعاری کمکی به درک و کشف حقیقت نمی کند و دراین میان نیازها و صداهای قربانیان حقیقی گم می شود.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
آکیرو کوروساوا کارگردان نامدار ژاپنی در فیلم راشومون واقعه ای را به تصویر می کشد که از سوی سه ناظر مختلف به گونه ای متفاوت روایت می شود. واقعه یکی است اما هرکسی بر اساس برداشت خود اعتقاد دارد که روایت خودش منطبق با واقعیت است. کوروساوا برخلاف دیدگاه نسبی گرایانه پسامدرنی نمی گوید که حقیقتی آن بیرون نیست و همه چیز به بازی های زبانی و ذهنیات انسان هایی مربوط می شود که آن را می سازند. حقیقت آن بیرون است اما پیچیدگی های خاص خود را دارد که نمی توان در یک نگاه ساده به آن دست یافت. او از دشواری های کشف حقیقت سخن می گوید.
روایت های مختلفی که از آزارهای جنسی از سوی این و آن در فضای مجازی بازتاب یافته است مصداقی از همین نگاه های متفاوت به حقیقت است. این که چرا و چگونه چنین رفتاری شکل می گیرد نیازمند واکاوی و ژرف اندیشی است که منظره ای فراتر از یک مقطع و واقعه خاص را پیش چشم ما بگشاید. اما آن چه می بینیم هیاهو و جنجال مقطعی حول چند نام و چند برخورد خاص است. این مانند آن است که برای بررسی و نقد یک فیلم تنها به یک عکس از آن اکتفا کرده و به شکل مداوم آن را دست به دست کرده و حول آن اظهار نظر کنیم
شاندور فرنتزی روانکاو مجاری و از شاگردان اولیه فروید در اثر مشهور خود "سرگشتگی زبان" به درکی متفاوت که کودک و بزرگسالان از رفتار محبت جویانه می توانند داشته باشند اشاره می کند:
همه کودکان تمایل و اشتیاقی طبیعی برای توجه، حمایت، دربرگرفتهشدن، به آغوش کشیده شدن، لمسشدن و بوسیده شدن دارند. والدین بهنجار به شکلی طبیعی و متناسب این نیازهای کودک را برآورده میکنند و کودک حسی مثبت از خود پیدا میکند. به موازات آن، دنیای تخیلی و فانتزیهای ذهنی کودک نیز مسیر مناسب خود را در طول زمان طی می کند. به همان صورتی که فروید در رشد و تکامل روانی- جنسی کودک به آن اشاره میکند.
مشکل از آنجا آغاز میشود که والد یا فردی بزرکتر که مراقبت از کودک را به عهده دارد چنین تمایلات طبیعی در کودک را با معیارها و ملاکهای بزرگسالانه و به شکلی شهوانی در ذهن خویش معنا کرده و به آن پاسخ میدهد. این سرچشمه “سرگشتگی زبانی” میان دو سوی رابطه میگردد که منشا سرگشتگی در دنیای درونی کودک میشود.
چنین پدیدهای منجر به توقف رشدی و تکاملی کودک و مانع رشد طبیعی روانی- جنسی او میشود. والدی که خود در حل تعارضات جنسی خویش دچار اختلال بوده قادر به برقراری تمایز میان لمس برخاسته از محبت و لمس شهوانی نیست. خود او نیز دچار سرگشتگی است.
این سرگشتگی زبانی را در پدیده آزارجنسی نیز در این روزها شاهد هستیم. معنایی که طرفین رابطه از یک رفتار یک نگاه یک کلام و یک پیام درک می کنند همانی نیست که آن سوی رابطه درک می کند. در دنیای بزرگسالی چنین معانی برپایه تجارب اولیه کودکی شکل می گیرد. همچنین آنان که تماشاگر صحنه در فضای نمایشی مجازی هستند نیز هریک برداشت و درک خود را از واقعه دارند. آن که به عنوان قربانی درگیر رابطه می شود و آن که مرتکب است هریک تاریخچه ای دارند که آن ها را به این جا رسانده است. قربانی بدون درک ریشه های رفتار خود محکوم است که رفتار ویرانگر خویش را تکرار کند و مرتکب در یک فضای هیجانی و پرجار و جنجال نسبت به رفتا رخود حساسیت زدایی می شود . حتی می توان چنین گفت که برای برخی مشاهیر این بدل به امری مثبت می شود چرا که برای آنها بدنامی بهتر از گمنامی است. برای آنها دیده شدن مهم است و جنجال رسانه ای این امکان را فراهم می کند.نباید این را نیز از یاد ببریم که تماشاگران صحنه نیز خود تاریخچه ای دارند و چه بسا خود در مقطعی از زندگی در مقام قربانی یا مرتکب بوده اند و هریک تصویر درون خود را بر این ماجرا فرافکن می کنند. سخن کوتاه: ایجاد هیاهو و اظهارنظرهای هیجانی و شعاری کمکی به درک و کشف حقیقت نمی کند و دراین میان نیازها و صداهای قربانیان حقیقی گم می شود.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
دكتر فیروزآبادی
@AliFiroozabadi
آزار جنسی: مثلث قربانی- مرتکب- منجی
دو یادداشت پیشین در مورد آزار جنسی با واکنشها و بازخوردهایی متفاوت روبرو شد. برداشت بعضی چنین بود که گویی نویسنده در برابر این پدیده دعوت به سکوت و مماشات کرده و دست بردهان آنهایی گذاشته که در صدد بلند کردن فریاد دادخواهی و انظار خود هستند. ضمن احترام به احساسات اصیل این دسته از خوانندگان توضیح زیر را برای شفاف تر شدن دیدگاه خود ضروری دانستم.
در پدیده آزار جنسی از یک سو با فرد آزارگر و از سوی دیگر با قربانی ماجرا سروکار داریم. ضلع سومی نیز درکار است و آن “منجی” یا یاریگری است که فرد آزاردیده حضور او را برای پایان بخشیدن به فرایند آزار طلب میکند. این منجی میتواند شخصیتی واقعی باشد یا آنکه فرد در خیال خویش او را جستجو کند(مانند خدا یا شخصیتهای خیالی). کودک آسیب دیده بارها در خیال خود دستی را تصور کرده که پایان بخش وضعیت پردرد او باشد. به مرور زمان با شخصیتی مواجه میشویم که بسته به شرایطی که در آن قرار میگیرد در نقش های مختلف ظاهر شده و دیگران را نیز به سوی ایفای این نقش ها میکشاند. در حقیقت چنین نقشهایی کوششی مذبوحانه برای گذاشتن نقطه پایانی بر آسیب هستند اما فرد را در چرخه بیپایان قربانی- مرتکب- منجی اسیر و درمانده میکنند. در یادداشتی که چندی پیش در نقد فیلم ژوکر نوشتم به تبعات فردی و اجتماعی اسیر شدن در این چرخه اشاره داشتم :
ژوکر در دسته ۵۲ تایی کارتهای بازی به هیچکدام از خانواده های ۱۳ نفره تعلق ندارد. تکافتاده،طردشده و منزوی حسرت آغوشی را دارد که به روی او باز شود. اگر نتوانیم آنها را در جامعه درک کرده و آغوش خود را به رویشان باز کنیم باید منتظر خروش آنها در خیابانها باشیم. اما در فیلم می بینیم که حتی منابعی که به قاعده باید حمایت خود را به ژوکر بدهند به خاطر کمبود بودجه! تعطیل میشوند. بیمسيولیتی کامل جامعه نسبت به افراد نیازمند. غافل از این که بهای آن را در جایی دیگر خواهند پرداخت.
فیلم به زیبایی به ما چرخه بیپایان خشونت سازی و خشونتورزی را نشان میدهد. برای شکستن این دایره تکرار شونده چارهای جز فراهم ساختن شرایطی نیست که در آن به فرد اجازه بروز و ظهور مناسب هیجانات را داده و جامعه به قربانی دیروز نشان دهد که او را درک میکند، که آماده است تا ظرفی باشد که این هیجانات را در خویش جای دهد. از این هیجانات باید سمزدایی شود و گرنه فضای مسمومی که خلق میکنند دیر یا زود نفس همگی ما را- خیلی بیشتر از ویروس کورونا- تنگ خواهد کرد.
درمانگران با تجربه که با افراد آسیب دیده کار میکنندبه خوبی از خطر قرارداده شدن از سوی بیمار در این مثلث قربانی- مرتکب- منجی آگاه هستند. داستان پر اشک و آه بیمار از طریق سازو کار همانند سازی فرافکنانه همدردی را در ما برانگیخته میکند که میتواند ما را به سوی ایفای نقش منجی افسانه ای -همانی که بیمار در تخیل خویش آرزو میکرده -سوق دهد. درمانگر حس میکند که بیمارش نیاز به توجه بیشتر دارد بی آنکه خود بداند گاه می بیند که جلسات به طول انجامیده ، شماره تلفن خود را در اختیار بیمار قرار می دهد که هر زمان نیاز داشت با او تماس گیرد .... حدس پایان ماجرا برای آنها که با درمان این گونه بیماران روبرو هستند دشوار نیست.
ماهیت دینامیک این مثلث دیر یا زود درمانگر را به سوی ایفای نقش قربانی یا جلاد سوق می دهد. نیازهای بیمار و توقعات بیش از حد او ( که برخاسته از گذشته پر آسیب او است) درمانگر را کلافه میکند احساس قربانی شدن کرده و گاه دوست دارد خود را رها کند. تداوم این وضع او را به سوی طرد بیمار و واکنش جلادانه در مقام یک مرتکب سوق میدهد.
در برخورد با جنبش من-هم در فضای اجتماعی و مجازی نیز این خطر وجود دارد که بعضی از ما در همین چرخه آسیب اسیر شده و احساس کنیم که باید نقش مصلح و منجی اجتماعی را بازی نماییم. به همان ترتیب در این جا نیز دیر یا زود نقش های ما جابجا میشوند. هرگاه به خود اجازه اسیر شدن در این فضای هیجانی را بدهیم این احتمال وجود دارد که از خود جلادانی بسازیم که یادآور سکانس نهایی فیلم ژوکر خواهد بود.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
دو یادداشت پیشین در مورد آزار جنسی با واکنشها و بازخوردهایی متفاوت روبرو شد. برداشت بعضی چنین بود که گویی نویسنده در برابر این پدیده دعوت به سکوت و مماشات کرده و دست بردهان آنهایی گذاشته که در صدد بلند کردن فریاد دادخواهی و انظار خود هستند. ضمن احترام به احساسات اصیل این دسته از خوانندگان توضیح زیر را برای شفاف تر شدن دیدگاه خود ضروری دانستم.
در پدیده آزار جنسی از یک سو با فرد آزارگر و از سوی دیگر با قربانی ماجرا سروکار داریم. ضلع سومی نیز درکار است و آن “منجی” یا یاریگری است که فرد آزاردیده حضور او را برای پایان بخشیدن به فرایند آزار طلب میکند. این منجی میتواند شخصیتی واقعی باشد یا آنکه فرد در خیال خویش او را جستجو کند(مانند خدا یا شخصیتهای خیالی). کودک آسیب دیده بارها در خیال خود دستی را تصور کرده که پایان بخش وضعیت پردرد او باشد. به مرور زمان با شخصیتی مواجه میشویم که بسته به شرایطی که در آن قرار میگیرد در نقش های مختلف ظاهر شده و دیگران را نیز به سوی ایفای این نقش ها میکشاند. در حقیقت چنین نقشهایی کوششی مذبوحانه برای گذاشتن نقطه پایانی بر آسیب هستند اما فرد را در چرخه بیپایان قربانی- مرتکب- منجی اسیر و درمانده میکنند. در یادداشتی که چندی پیش در نقد فیلم ژوکر نوشتم به تبعات فردی و اجتماعی اسیر شدن در این چرخه اشاره داشتم :
ژوکر در دسته ۵۲ تایی کارتهای بازی به هیچکدام از خانواده های ۱۳ نفره تعلق ندارد. تکافتاده،طردشده و منزوی حسرت آغوشی را دارد که به روی او باز شود. اگر نتوانیم آنها را در جامعه درک کرده و آغوش خود را به رویشان باز کنیم باید منتظر خروش آنها در خیابانها باشیم. اما در فیلم می بینیم که حتی منابعی که به قاعده باید حمایت خود را به ژوکر بدهند به خاطر کمبود بودجه! تعطیل میشوند. بیمسيولیتی کامل جامعه نسبت به افراد نیازمند. غافل از این که بهای آن را در جایی دیگر خواهند پرداخت.
فیلم به زیبایی به ما چرخه بیپایان خشونت سازی و خشونتورزی را نشان میدهد. برای شکستن این دایره تکرار شونده چارهای جز فراهم ساختن شرایطی نیست که در آن به فرد اجازه بروز و ظهور مناسب هیجانات را داده و جامعه به قربانی دیروز نشان دهد که او را درک میکند، که آماده است تا ظرفی باشد که این هیجانات را در خویش جای دهد. از این هیجانات باید سمزدایی شود و گرنه فضای مسمومی که خلق میکنند دیر یا زود نفس همگی ما را- خیلی بیشتر از ویروس کورونا- تنگ خواهد کرد.
درمانگران با تجربه که با افراد آسیب دیده کار میکنندبه خوبی از خطر قرارداده شدن از سوی بیمار در این مثلث قربانی- مرتکب- منجی آگاه هستند. داستان پر اشک و آه بیمار از طریق سازو کار همانند سازی فرافکنانه همدردی را در ما برانگیخته میکند که میتواند ما را به سوی ایفای نقش منجی افسانه ای -همانی که بیمار در تخیل خویش آرزو میکرده -سوق دهد. درمانگر حس میکند که بیمارش نیاز به توجه بیشتر دارد بی آنکه خود بداند گاه می بیند که جلسات به طول انجامیده ، شماره تلفن خود را در اختیار بیمار قرار می دهد که هر زمان نیاز داشت با او تماس گیرد .... حدس پایان ماجرا برای آنها که با درمان این گونه بیماران روبرو هستند دشوار نیست.
ماهیت دینامیک این مثلث دیر یا زود درمانگر را به سوی ایفای نقش قربانی یا جلاد سوق می دهد. نیازهای بیمار و توقعات بیش از حد او ( که برخاسته از گذشته پر آسیب او است) درمانگر را کلافه میکند احساس قربانی شدن کرده و گاه دوست دارد خود را رها کند. تداوم این وضع او را به سوی طرد بیمار و واکنش جلادانه در مقام یک مرتکب سوق میدهد.
در برخورد با جنبش من-هم در فضای اجتماعی و مجازی نیز این خطر وجود دارد که بعضی از ما در همین چرخه آسیب اسیر شده و احساس کنیم که باید نقش مصلح و منجی اجتماعی را بازی نماییم. به همان ترتیب در این جا نیز دیر یا زود نقش های ما جابجا میشوند. هرگاه به خود اجازه اسیر شدن در این فضای هیجانی را بدهیم این احتمال وجود دارد که از خود جلادانی بسازیم که یادآور سکانس نهایی فیلم ژوکر خواهد بود.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
دكتر فیروزآبادی
@AliFiroozabadi
شبه علم
مهدی احمدی
🔻 ۱۰۰۱ پادکست (فصل دوم)
🔻 برنامه ۱۸
🔻 شبه علم در پزشکی.
🔹 در قسمت دوم از مجموعه سه قسمتی درباره علم و شبه علم در پزشکی و روانشناسی با دکتر علی فیروزآبادی، درباره شبه علم و ویژگی های آن گفت و گو کردم که می شنوید.
🔹 موسیقی اثر دن راین.
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
🔻 برنامه ۱۸
🔻 شبه علم در پزشکی.
🔹 در قسمت دوم از مجموعه سه قسمتی درباره علم و شبه علم در پزشکی و روانشناسی با دکتر علی فیروزآبادی، درباره شبه علم و ویژگی های آن گفت و گو کردم که می شنوید.
🔹 موسیقی اثر دن راین.
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 درنگ
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
آزار جنسی: نگاهی به سناریوهای متفاوت
در پدیدهی آزار جنسی همیشه دو سو وجود دارد. آزارگر و آزار دیده. اما با توجه به موقعیت و بافتاری که رفتار در آن رخ میدهد شکل ماجرا متفاوت است. در اینجا نگاهی مختصر به انواع این رفتارها خواهیم داشت. این توضیح لازم است که این یادداشت به رفتار غیرخشونت امبز مرتکب پرداخته است. پدیده تجاوز به عنف مقولهای دیگر است که باید در جای خود به آن پرداخته شود.
۱- مرتکب فرد بالغ- قربانی کودک: در اینجا با رفتاری سروکار داریم که یک سوی ماجرا- یعنی قربانی- به شکلی مطلق هیچ مسئولیتی در برابر اتفاقی که رخ می دهد ندارد رفتار فرد بالغ رفتاری پاتولوژیک( مرضی) و نیز مجرمانه است. تبعات چنین رفتاری برای کودک میتواند سنگین بوده و او را مستعد مشکلات گوناگون روانی در آینده نماید. برخلاف آنچه به نظر می.رسد شیوع این پدیده در جوامع اندک نیست و لازم است سیاستگذاران، دست اندرکاران بهداشتی و همه آحاد جامعه بر انکار خود غلبه کرده و با آن برخوردی مستقیم تر داشته باشند. تجارب آسیبزای اوایل کودکی زمینهساز آسیبهای مکرر در آینده خواهند بود
۲- مرتکب فرد بالغ- قربانی نوجوان: در این جا با ظهور و بروز تکانههای جنسی در فرد قربانی روبرو هستیم. این تکانهها اجازه درک معنای رفتار مرتکب را به او میدهد ( کودک درکب از معنی جنسی رابطه در ابتدا ندارد) اما از آنجا که هنوز به بلوغ جسمی و روانی مناسب دست نیافته قادر به مقاومت و ایستادگی در برابر فرد بزرگسال نیست. تبعات روانی این رفتار برای قربانی به شدت مورد قبل نیست اما در اینجا نیز با زخمهایی عمیق در روان قربانی روبرو هستیم. عملکرد مرتکب در اینجا نیز عملی مجرمانه است. نوجوان باید بدون آنکه از تبعات گزارش چنین رفتاری نگران باشد و بترسد که انگشت اتهام به سوی خود وی متوجه گردد به منابعی در جامعه دسترسی داشته باشد که از آنها یاری بخواهد. در این گروه آنهایی که پیش از بلوغ در معرض بدرفتاری جنسی بودند چنین تجربه ای باعث میشود آسیب زمان کودکی را در پرتو آگاهی کنونی خود ببینند و این موجب تجربهی آسیبی مضاعف میشود.
۳- مرتکب فرد بالغ- قربانی فرد بالغ نارضایتمند در موقعیتی که عدم توازن قدرت وجود دارد: در اینجا مرتکب به شکلی تلویحی یا صریح با تکیه بر قدرتی که دارد قربانی را به سوی رفتاری که مایل به انجام آن نیست سوق میدهد. در اینجا نیز عملی مجرمانه صورت میگیرد اما از آنجا که قربانی بالغ و از اکراه و اجبار خود باخبر است میتواند از منابع و مراجع قانونی کمک بگیرد. در اکثر موارد این اولین برخورد فرد قربانی با پدیده ی آزار است. گاهی که قربانی حس گیرافتادگی داشته و به هر دلیلی نمی تواند خود را از دایره قدرت مرتکب آزاد کند ممکن است به رفتار تلافیجویانه که ماهیتی جنایی و قضایی پیدا کند دست بزند
۴- مرتکب فرد بالغ- قربانی فرد بالغ رضایتمند در موقعیتی که عدم توازن قدرت وجود دارد: در اینجا قربانی در ابتدای امر به شکلی رضایتمندانه وارد رابطه میشود اما از آنجا که عدم توازن قدرت وجود دارد مرتکب مسئول است این رفتاری است که شاید مجرمانه به نظر نرسد اما غیر اخلاقی است. گاهی قربانی با سپری شدن زمان به این نتیجه میرسد که از او سواستفاده شده و بدل به فرد نارضایتمند میشود. به نظر میرسد بیشتر شاکیان جنبش من_ هم از این دسته قربانیان باشند.
🔻 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_علی_فیروزآبادی. روانپزشک. تجربهها
آزار جنسی: نگاهی به سناریوهای متفاوت
در پدیدهی آزار جنسی همیشه دو سو وجود دارد. آزارگر و آزار دیده. اما با توجه به موقعیت و بافتاری که رفتار در آن رخ میدهد شکل ماجرا متفاوت است. در اینجا نگاهی مختصر به انواع این رفتارها خواهیم داشت. این توضیح لازم است که این یادداشت به رفتار غیرخشونت امبز مرتکب پرداخته است. پدیده تجاوز به عنف مقولهای دیگر است که باید در جای خود به آن پرداخته شود.
۱- مرتکب فرد بالغ- قربانی کودک: در اینجا با رفتاری سروکار داریم که یک سوی ماجرا- یعنی قربانی- به شکلی مطلق هیچ مسئولیتی در برابر اتفاقی که رخ می دهد ندارد رفتار فرد بالغ رفتاری پاتولوژیک( مرضی) و نیز مجرمانه است. تبعات چنین رفتاری برای کودک میتواند سنگین بوده و او را مستعد مشکلات گوناگون روانی در آینده نماید. برخلاف آنچه به نظر می.رسد شیوع این پدیده در جوامع اندک نیست و لازم است سیاستگذاران، دست اندرکاران بهداشتی و همه آحاد جامعه بر انکار خود غلبه کرده و با آن برخوردی مستقیم تر داشته باشند. تجارب آسیبزای اوایل کودکی زمینهساز آسیبهای مکرر در آینده خواهند بود
۲- مرتکب فرد بالغ- قربانی نوجوان: در این جا با ظهور و بروز تکانههای جنسی در فرد قربانی روبرو هستیم. این تکانهها اجازه درک معنای رفتار مرتکب را به او میدهد ( کودک درکب از معنی جنسی رابطه در ابتدا ندارد) اما از آنجا که هنوز به بلوغ جسمی و روانی مناسب دست نیافته قادر به مقاومت و ایستادگی در برابر فرد بزرگسال نیست. تبعات روانی این رفتار برای قربانی به شدت مورد قبل نیست اما در اینجا نیز با زخمهایی عمیق در روان قربانی روبرو هستیم. عملکرد مرتکب در اینجا نیز عملی مجرمانه است. نوجوان باید بدون آنکه از تبعات گزارش چنین رفتاری نگران باشد و بترسد که انگشت اتهام به سوی خود وی متوجه گردد به منابعی در جامعه دسترسی داشته باشد که از آنها یاری بخواهد. در این گروه آنهایی که پیش از بلوغ در معرض بدرفتاری جنسی بودند چنین تجربه ای باعث میشود آسیب زمان کودکی را در پرتو آگاهی کنونی خود ببینند و این موجب تجربهی آسیبی مضاعف میشود.
۳- مرتکب فرد بالغ- قربانی فرد بالغ نارضایتمند در موقعیتی که عدم توازن قدرت وجود دارد: در اینجا مرتکب به شکلی تلویحی یا صریح با تکیه بر قدرتی که دارد قربانی را به سوی رفتاری که مایل به انجام آن نیست سوق میدهد. در اینجا نیز عملی مجرمانه صورت میگیرد اما از آنجا که قربانی بالغ و از اکراه و اجبار خود باخبر است میتواند از منابع و مراجع قانونی کمک بگیرد. در اکثر موارد این اولین برخورد فرد قربانی با پدیده ی آزار است. گاهی که قربانی حس گیرافتادگی داشته و به هر دلیلی نمی تواند خود را از دایره قدرت مرتکب آزاد کند ممکن است به رفتار تلافیجویانه که ماهیتی جنایی و قضایی پیدا کند دست بزند
۴- مرتکب فرد بالغ- قربانی فرد بالغ رضایتمند در موقعیتی که عدم توازن قدرت وجود دارد: در اینجا قربانی در ابتدای امر به شکلی رضایتمندانه وارد رابطه میشود اما از آنجا که عدم توازن قدرت وجود دارد مرتکب مسئول است این رفتاری است که شاید مجرمانه به نظر نرسد اما غیر اخلاقی است. گاهی قربانی با سپری شدن زمان به این نتیجه میرسد که از او سواستفاده شده و بدل به فرد نارضایتمند میشود. به نظر میرسد بیشتر شاکیان جنبش من_ هم از این دسته قربانیان باشند.
🔻 لطفاً ورق بزنید...
#تجربههای_روانپزشکانه
Forwarded from تجربههای روانپزشکانه
📋 ادامهی درنگ #دکتر_علی_فیروزآبادی
نکتهای که در این میان ارزش توجه دارد آن است که بسیاری از مرتکبین یا قربانیان بزرگسال در این گروه، قربانیان زمان کودکی هستند که با اسیر شدن در چرخه آسیب به تلاشی مذبوحانه برای حل و هضم آسیب گذشته دست میزنند. آنها بدون درک ماهیت رفتارشان قادر به آزادسازی خود از این چرخه نیستند. رفتار افشاگرانهای که قربانیان از خود نشان میدهند هرچند قابل درک و برخاسته از احساس ظلم و اجحافی است که در درون حمل میکنند و علیرغم ارزش آگاهی بخشانهای که برای جامعه دارد اما نمیتواند به تصحیح مناسب رفتاری در آنها منجر شود. خشمی که در درون حمل میکند همچنان موجب حضور آزارگر در دنیای روانشان میشود و نمیتوانند خارج از هویت قربانی فصل تازهای از کتاب زندگی خود را بنویسد.
نقل فرازی از یکی از یادداشت های پیشین شاید در اینجا خالی از فایده نباشد:
قربانی در یک تکرار وسواسگونه آن چنان که روانکاوان میگویند تلاش برای بستن پروندهی آسیب دارد. «شاید این بار، در این زمان، در این مکان، این انسان به شکلی دیگر، به گونهای دیگر با من برخورد کرد تا بتوانم نقطه ای بر این فراز پر آسیب گذاشته و به سر خط بازگردم». به امید آن که این بار قادر به تبدیل منبع آسیب به عامل حمایت شود در چرخه تکراری آسیب اسیر میشود.
در سالهای اول زندگی آن که باید عامل حمایت و منبع امنیت باشد در مقام آزاردهندهای ظاهر شده که همچنان این پرونده را در ذهن و روانش باز نگه داشته است.
🔻 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
نکتهای که در این میان ارزش توجه دارد آن است که بسیاری از مرتکبین یا قربانیان بزرگسال در این گروه، قربانیان زمان کودکی هستند که با اسیر شدن در چرخه آسیب به تلاشی مذبوحانه برای حل و هضم آسیب گذشته دست میزنند. آنها بدون درک ماهیت رفتارشان قادر به آزادسازی خود از این چرخه نیستند. رفتار افشاگرانهای که قربانیان از خود نشان میدهند هرچند قابل درک و برخاسته از احساس ظلم و اجحافی است که در درون حمل میکنند و علیرغم ارزش آگاهی بخشانهای که برای جامعه دارد اما نمیتواند به تصحیح مناسب رفتاری در آنها منجر شود. خشمی که در درون حمل میکند همچنان موجب حضور آزارگر در دنیای روانشان میشود و نمیتوانند خارج از هویت قربانی فصل تازهای از کتاب زندگی خود را بنویسد.
نقل فرازی از یکی از یادداشت های پیشین شاید در اینجا خالی از فایده نباشد:
قربانی در یک تکرار وسواسگونه آن چنان که روانکاوان میگویند تلاش برای بستن پروندهی آسیب دارد. «شاید این بار، در این زمان، در این مکان، این انسان به شکلی دیگر، به گونهای دیگر با من برخورد کرد تا بتوانم نقطه ای بر این فراز پر آسیب گذاشته و به سر خط بازگردم». به امید آن که این بار قادر به تبدیل منبع آسیب به عامل حمایت شود در چرخه تکراری آسیب اسیر میشود.
در سالهای اول زندگی آن که باید عامل حمایت و منبع امنیت باشد در مقام آزاردهندهای ظاهر شده که همچنان این پرونده را در ذهن و روانش باز نگه داشته است.
🔻 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
در نقد روانکاوی
مهدی احمدی
🔻 ۱۰۰۱ پادکست (فصل دوم)
🔻 برنامه ۱۸
🔻 آیا روانکاوی اشتباه هم می کند؟
🔹 در قسمت آخر با دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکیِ دانشگاه علوم پزشکی شیراز به نقد روانکاوی خواهم پرداخت.
🔹 چقدر با سبک روانکاو خود آشنا هستید؟ آیا روانکاو شما فرویدی است که ریشه روان رنجوری را در سرکوب جنسی می بیند؟ یا اینکه یونگی است که ریشه آن را عدم اتصال به مرکز اصلی روان و گم شدن تجربه معنوی انسان در دنیای مدرن می داند؟ و یا به آدلر اعتقاد دارد که ریشه رفتارها را در عقده های افراد می دانست؟ به اینکه تحقیر شده اند، قدشان زیادی بلند و یا کوتاه بوده است و یا اینکه فرزند آخر خانواده بوده اند؟ و یا فریتس پرل که معتقد بود میان آنچه حس می شود تا برآورده کردن آن مانع هایی در روان قرار دارد که باید با آگاه شدن به آنها، برداشته شوند؟
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
🔻 برنامه ۱۸
🔻 آیا روانکاوی اشتباه هم می کند؟
🔹 در قسمت آخر با دکتر علی فیروزآبادی استاد روانپزشکیِ دانشگاه علوم پزشکی شیراز به نقد روانکاوی خواهم پرداخت.
🔹 چقدر با سبک روانکاو خود آشنا هستید؟ آیا روانکاو شما فرویدی است که ریشه روان رنجوری را در سرکوب جنسی می بیند؟ یا اینکه یونگی است که ریشه آن را عدم اتصال به مرکز اصلی روان و گم شدن تجربه معنوی انسان در دنیای مدرن می داند؟ و یا به آدلر اعتقاد دارد که ریشه رفتارها را در عقده های افراد می دانست؟ به اینکه تحقیر شده اند، قدشان زیادی بلند و یا کوتاه بوده است و یا اینکه فرزند آخر خانواده بوده اند؟ و یا فریتس پرل که معتقد بود میان آنچه حس می شود تا برآورده کردن آن مانع هایی در روان قرار دارد که باید با آگاه شدن به آنها، برداشته شوند؟
🔹 👈🏾 آدرس پلتفرمها برای شنیدن برنامه.
سه عامل مهم پیش بینی کننده خودکشی
برگرفته از:
What are the 3 most important predictors of suicide attempts?
Medscape Education Clinical Briefs, May 2021
🔺از انجا که تقریبا نیمی از مرگ و میر ناشی از اقدام به خودکشی در اقدام اول رخ نمی دهد شناسایی افراد درمعرض خطر سهمی به سزا در کاهش باری که بهداشت عمومی جامعه متحمل می شود خواهد داشت. تاریخچه رفتار یا فکر خودکشی، اختلال درعملکرد که ناشی از یک اختلال روان است و معضلات اقتصادی-اجتماعی سه عامل خطر مهم در پیش بینی اقدام بعدی بوده اند. سن و تحصیلات پایین تر و روبرو شدن با بحران اقتصادی اخیر نیز از دیگرعوامل مهم بوده اند.
🔺محققین بر اساس یک مدل یادگیری ماشین مدار machine learning model بر روی داده های اخذ شده از 34500 فرد بالغ به این نتایج دست یافتند. آنها دریافتند که بیش از یک سوم افرادی که اقدام به خودکشی داشته اند پس از اقدام درمان روانپزشکی دریافت نداشته اند. نیمی از افرادی که به علت خودکشی جان خود را از دست می دهند در ماه گذشته پزشک خانواده خود را ملاقات کرده بوده بودند.
🔺انجمن خودکشی شناسی آمریکا به پزشکان چنین توصیه می کند که زمانی که بیماری از بیمارستان مرخص می شود یا او را در درمانگاه و مطب می بینند باید از او درمورد اقدام به خودکشی در گذشته یا آسیب به خود از او بپرسند. به همان صورتی که از وی درمورد تاریخچه بیماری قلبی یا سرطان یا دیگر مسایل مرتبط با سلامتی می پرسند. پزشکان عمومی و حوزه پیشگیری اولیه جایگاهی مهم در اخذ تاریخچه خودکشی و دنبال کردن بیماران با نهایت هشیاری و دقت هستند.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
برگرفته از:
What are the 3 most important predictors of suicide attempts?
Medscape Education Clinical Briefs, May 2021
🔺از انجا که تقریبا نیمی از مرگ و میر ناشی از اقدام به خودکشی در اقدام اول رخ نمی دهد شناسایی افراد درمعرض خطر سهمی به سزا در کاهش باری که بهداشت عمومی جامعه متحمل می شود خواهد داشت. تاریخچه رفتار یا فکر خودکشی، اختلال درعملکرد که ناشی از یک اختلال روان است و معضلات اقتصادی-اجتماعی سه عامل خطر مهم در پیش بینی اقدام بعدی بوده اند. سن و تحصیلات پایین تر و روبرو شدن با بحران اقتصادی اخیر نیز از دیگرعوامل مهم بوده اند.
🔺محققین بر اساس یک مدل یادگیری ماشین مدار machine learning model بر روی داده های اخذ شده از 34500 فرد بالغ به این نتایج دست یافتند. آنها دریافتند که بیش از یک سوم افرادی که اقدام به خودکشی داشته اند پس از اقدام درمان روانپزشکی دریافت نداشته اند. نیمی از افرادی که به علت خودکشی جان خود را از دست می دهند در ماه گذشته پزشک خانواده خود را ملاقات کرده بوده بودند.
🔺انجمن خودکشی شناسی آمریکا به پزشکان چنین توصیه می کند که زمانی که بیماری از بیمارستان مرخص می شود یا او را در درمانگاه و مطب می بینند باید از او درمورد اقدام به خودکشی در گذشته یا آسیب به خود از او بپرسند. به همان صورتی که از وی درمورد تاریخچه بیماری قلبی یا سرطان یا دیگر مسایل مرتبط با سلامتی می پرسند. پزشکان عمومی و حوزه پیشگیری اولیه جایگاهی مهم در اخذ تاریخچه خودکشی و دنبال کردن بیماران با نهایت هشیاری و دقت هستند.
https://www.tg-me.com/alifiroozabadi1344
Telegram
دكتر فیروزآبادی
@AliFiroozabadi