Telegram Web Link
در ⁧ #باغ_کتاب_ملک⁩ در ولنجک می‌توانید ۶ تا ۸ عنوان کتاب را بدون هیچ‌گونه ثبت اطلاعات یا ارائه‌ی کارت شناسایی ⁧ #امانت⁩ بگیرید.

اینجا را فردی به یادبود پدر و مادرش و با هزینه‌ی شخصی ایجاد کرده است. ایده‌ی خوبی است، فقط ضعفش این است که به کتاب‌ها بدجور آسیب رسانده‌اند تا قابل خرید و فروش نباشند. کاش به‌شکل ملایم‌تری و با ایده‌ی بهتری نشانه‌گذاری می‌شدند.

نشانی صفحه‌ی اینستاگرام #باغ_کتاب_ملک:

https://www.instagram.com/malek_book_garden?igsh=MWR1b25mbmtlNzh1aw==

حسین جاوید
@Virastaar
صبح‌ها که خرید روزانه را انجام می‌دهم، می‌بینم ویزیتورها و موزع‌های شرکت‌های مختلف، کارت‌خوان به دست، می‌آیند و جنس را‌ می‌دهند و پول را نقداً می‌گیرند. ما ناشرها کتاب را امانی می‌فروشیم و پولمان را هشت ماه بعد، وقتی تورم از سود جلو زده، می‌گیریم!

چهار‌ روز دیگر هم دوباره یک‌ سری‌ می‌آیند شعار می‌دهند «نمایشگاه کتاب جای فروش کتاب نیست»! بله، نقدینگی ‌نمایشگاه‌ را هم از ناشرها بگیرید تا همین چند تا ناشر‌ مستقل هم که در آن ده روز نفسی تازه می‌کنند از پا دربیایند و بروند سراغ خرید و فروش ماشین.

از سال ۱۳۶۶ تا حالا نمایشگاه کتاب برگزار شده؛ تعداد کتاب‌فروشی‌ها در این نزدیک به چهل سال بیشتر شده یا کمتر؟ اگر بنا بود نمایشگاه به کتاب‌فروشی‌ها آسیب بزند، الان نباید یک‌ کتاب‌فروشی هم در‌ کشور باقی می‌ماند! خیلی از ماها در‌ همین نمایشگاه کتاب عاشق کتاب و مطالعه شدیم و مشتری ثابت کتاب‌فروشی‌ها در طول سال.

حسین جاوید
@Virastaar
تحولات زبانی شتاب فراوانی گرفته و روزبه‌روز زبان‌های ایرانی را هم به نزدیک‌تر می‌کند. درنهایت، بسیاری از زبان‌ها و به‌خصوص گویش‌های رایج در ایران از بین می‌روند و فارسی معیار جای آن‌ها را خواهد گرفت؛ این وضعیت به خودی خود نه بد است و نه خوب، نه نگران‌کننده است و نه خوشحال‌کننده، نه پسرفت است و نه پیشرفت، نه کنترل‌کردنی است و نه گستردنی: فقط یک واقعیت است و جزو تحولات طبیعی رابطه‌ی بشر با زبان.

بگذارید نه به دوره‌ی هخامنشیان و ساسانیان و حتی نه به دوره‌ی صفویان و افشاریان، بلکه به همین حدود یکصد، یکصد و پنجاه سال پیش و دوره‌ی قاجاریان برویم؛ رابطه‌ی انسان با زبان چیست؟ بسیاری از مردم بی‌سواد مطلق‌اند و نوشتن و خواندن بلد نیستند و زبان در ساحت گفتار پربسامد است. این گفتار در چه محدوده‌ای است؟ اغلب در دایره‌ی قبیله و روستا و نهایتاً شهر کوچکی که فرد در آن زندگی می‌کند. در چه حدی است؟ نه از روزنامه و مجله و کتاب خبری است و طبعاً نه از رسانه‌های ارتباط جمعی؛ در حد مکالمات روزمره‌ی فرد با خانواده و قوم‌وخویشش است و نهایتاً گپ‌وگفتی در قهوه‌خانه پس از ساعت کار. «سفر» در کمترین و ضروری‌ترین شکل خودش انجام می‌شود و بسیاری از مردم حتی روستاهای اطراف محل زندگی خودشان را ندیده‌اند («سفر» و «سیاحت» به معنای امروزینش مفهوم بسیار متأخری است). خلاصه، تعاملات زبانی بسیار کم‌شمارند و طبیعی است که زبان‌ها و گویش‌های بومی اختلاط کمتری با هم و با زبان رسمی کشور دارند.

برگردیم به امروز؛ «سواد» و مدرسه و دانشگاه رفتن کاملاً عمومی شده و اغلب افراد خواندن و نوشتن می‌دانند. شبکه‌های اجتماعی زندگی ما را زیرورو کرده‌اند و حتی در دورترین شهرها و روستاها هم افراد تلویزیون و گوشی هوشمند و تلگرام و اینستاگرام و... دارند و مدام از طریق این شبکه‌ها با «فارسی معیار» (چه در ساحت «گفتار» و چه در ساحت «نوشتار») بمباران می‌شوند. سفر زیاد شده و تعاملات زبانی مرتبط با سفر ــ چه از طرف مسافران و چه از طرف میزبانان ــ شدت یافته است. بدیهی است که «اختلاط زبانی» در بالاترین سطح قرار دارد. مهاجرت از روستاها به شهرها هم با شدت ادامه دارد و... حتی زبان‌هایی مثل عربی یا ترکی آذربایجانی که نسبت به اغلب زبان‌ها و گویش‌های رایج در ایران از خانواده‌‌های زبانی متفاوتی هستند (یکی #سامی و دیگری #آلتایی) با ‌واژه‌ها و اصطلاحات و حتی گاهی ساختارهای نحوی زبان فارسی آمیخته‌اند.

اولین نتایج تحولاتی را که از آن سخن رفت می‌توان در پدیده‌ی #دوزبانگی دید، یعنی بچه‌‌ها و خانواده‌هایی که دو زبان بلدند و از یکی در خانه و از دیگری در جامعه استفاده می‌کنند. سپس، با تغییر نسل و ذائقه، زبان دوم کاملاً جای زبان اول را می‌گیرد، چنان‌که همین امروز هم فرزندان بسیاری از خانواده‌ها نمی‌توانند به زبان پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگشان سخن بگویند.

کوتاه سخن اینکه عشق به ایران و فرهنگ و زبان‌های آن منافاتی با پذیرش واقعیت‌های زبانی ندارد: نباید بر از بین رفتن فلان لهجه یا گویش یا زبان گریست. باید تنوع فرهنگی و زبانی را تا جای ممکن پاس داشت و میراث گذشته را گرامی دانست اما نمی‌شود «گویشور مصنوعی» پرورش داد که فلان زبان یا لهجه را «حفظ کند». طبیعت بسی از انسان نیرومندتر است و همیشه «حذف» و «تغییر» را برای «حفظ حیات» در دستور کار داشته است.

حسین جاوید
@Virastaar
این استوری را از صفحه‌ی یک ماهی‌فروش‌ جنوبی برداشته‌ام و واژه‌‌ی جالبش برای من این است: «نزدیک‌شاه» (nazdikshāh)؛ صفتی است برای میگوی‌‌ رشید‌تر از «درشت» و کوچک‌تر از «شاه‌میگو».

چقدر این اصطلاحات تخصصی پیشه‌وران را دوست دارم!

حسین جاوید
@Virastaar
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پیش از اینکه «overthinking» این‌قدر سر زبان‌ها بیفتد، ماها «فکر و خیال» می‌کردیم‌ و به کسانی که دچار این عارضه بودند می‌‌گفتیم: «این‌قدر فکر و خیال نکن!»

نه نیازی به «بیش‌اندیشی» داشتیم و نه نیازی به «نشخوار فکری» و امثال این معادل‌ها.

حسین جاوید
@Virastaar
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ثبت‌نام دوره‌ی جدید کارگاه ویرایش آغاز شد

در ده سال اخیر، هفده کارگاه ویرایش برگزار کرده‌ام و این هجدهمین دوره‌ی کارگاه خواهد بود. این دوره عمدتاً‌ به کار کسانی می‌آید که شرایط اولیه را در خودشان می‌بینند و دوست دارند با مؤسسات انتشاراتی به‌عنوان ویراستار همکاری کنند. ناشرها و مترجم‌ها و نویسنده‌‌هایی که می‌خواهند کارهای پیراسته‌تری ارائه دهند هم از مخاطبان بالقوه‌ی کارگاه ویرایش‌اند. باعث افتخار من است که در این سال‌ها چند صد نفر دوست عزیز در کارگاه ویرایش حاضر بوده‌اند و اکنون شمار قابل توجهی از آن‌ها به‌عنوان ویراستار و حتی سرویراستار با مؤسسات انتشاراتی همکاری دارند.

در ویدیوی بالا (که ابتدای دوره‌ی پانزدهم ضبط شده) توضیحاتی راجع به کارگاه ارائه داده‌ام.

روز برگزاری: یکشنبه‌‌ها
تعداد جلسات دوره‌ی مقدماتی: ۸
شیوه‌ی برگزاری: حضوری (تهران، خیابان ویلا) و مجازی (پخش آنلاین در بسترهای گوگل‌میت و اسکای‌روم).


برای ثبت‌نام در این دوره با شماره‌ی ۰۹۹۱۲۸۲۰۷۹۷ (مؤسسه‌ی فرهنگی‌هنری ته‌رنگ) تماس بگیرید. اگر پرسشی درباره‌ی چندوچون دوره داشتید، می‌توانید به خود من پیام دهید (@hjavid) .

ارادتمند همگی
حسین جاوید
انتقال یک تجربه:

کتاب را کامل، با اسم قطعی و متن مشخص و نهایی، برای دریافت مجوز بفرستید. وقتی تقاضای تغییر نام می‌دهید، یا وقتی درخواست می‌کنید بخشی را به کتابی که در‌ ارشاد است یا مجوز گرفته بیفزایید، حساسیت دست‌اندرکاران بیشتر می‌شود و به احتمال زیاد کتاب را دوباره برای بررسی سخت‌گیرانه‌تر ارسال می‌کنند و چه‌بسا مجوز ندهند یا مجوز قبلی‌‌ را باطل کنند؛ تو گویی در‌ امنیتی‌ترین فرودگاه جهان، فردای یازده سپتامبر، تقاضا کرده‌ای چمدانت را از قسمت بار برگردانند و یک چیزی داخلش بگذاری و دوباره بفرستی‌اش داخل هواپیما! :)

حسین جاوید
@Virastaar
هزینه‌ی غرفه در ⁧ #نمایشگاه_کتاب_تهران⁩ برای ناشرها در چهار دوره‌ی اخیر چهار برابر شده!

دوستان دولتی وقتی به نفعشان باشد واقعیت‌های تورم را خیلی خوب بلدند! :)

حسین جاوید
@Virastaar
جسارت در پژوهش همیشه هم کارساز نیست!

مثلاً، هلموت هومباخ ــ شاگرد کارل هوفمان ــ ابتدا تفسیری از کتیبه‌ی #بلخی «سرخ کُتل» ارائه داد و آن را شامل «نیایش تمثیلی ایزد نوشابه‌ی مقدس» ‌دانست، اما بعدها ثابت شد این کتیبه درواقع «فقط لوح یادبود احداث و تعمیر یک آبراهه است»!

برداشتی از آراء گوناگون درباره‌ی زردشت، ژاک دوشن گیمن، ترجمه‌ی آرزو رسولی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳

حسین جاوید
@Virastaar
«هفده شهریور ۲۲. تصاویری از اولین دفاع دکتری ادبیات در دانشگاه تهران؛ دفاع محمد معین.
هیئت داوری: ملک‌الشعرا بهار، پورداود و تدین.
عکس‌ها را در سالنامه‌ی پارس سال ۱۳۲۲ یافتم.»

(عکس‌ها و متن از توییتر آقای مهدی گنجوی)

حسین جاوید
@Virastaar
در ترافیک، زوج جوانی در خودروی کناری‌ام دعوایشان شده بود. آقا با عصبانیت به خانم می‌گفت: «من خانواده‌ی تو رو در حد پنج هم قبول ندارم!»

ویراستارانه، دلم می‌خواست شیشه را پایین‌تر‌ بدهم و بپرسم: «پنج از چند؟ پنج از ده؟ پنج از بیست؟ پنج از صد؟» :)

حسین جاوید
@Virastaar
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰)

یک چاه و دو چاله

@Virastaar
ویراستار
#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰) یک چاه و دو چاله @Virastaar
یک چاه و دو چاله
جلال آل‌ احمد
انتشارات رواق
بی‌تاریخ (احتمالاً سال ۵۷)

جلال آل احمد حدود ۱۸۰ سانتی‌متر قد داشت و بیست سال مداوم وزنش کمابیش ۶۳ کیلو بود. پرشور بود و آتشین‌زبان و حق‌به‌جانب. از خانواده‌ای مذهبی و روحانی می‌آمد، اما از انگشتر عقیق رسیده بود به کراوات و کت آمریکایی و آبجو و ودکا و اشنو. آخرش هم، آن‌طور که همسرش سیمین دانشور در غروب جلال می‌گوید، جانش را همین «نوشابه و سیگار» گرفت. توده‌ای بود، انشعاب کرد، سیاست دلش را زد، برگشت به سیاست، باز به قلم رجعت کرد، اما همیشه نوشت و نوشت. جلال ــ مثل اغلب آدم‌ها ــ نه سیاه بود و نه سفید، مجموعه‌ای بود از باورها و رفتارهای درست و نادرست و ــ مثل اغلب اهالی قلم ــ آثار خوب و متوسط و بد داشت. ولی جلال هر چه بود خودش بود، در زندگی‌اش‌، در داستان‌هایش، در کارهای سیاسی و اجتماعی‌اش، و حتی در اشتباهات نه‌چندان کوچکش.

یک چاه و دو چاله از آن کارهای کارنامه‌ی جلال است که او را خیلی واضح و بدون سانسور به نمایش می‌گذارد، حتی بهتر از سنگی بر گوری. چاه همان رابطه‌ی کاری جلال با همایون صنعتی‌زاده است و آن دو چاله هم روابط و ماجراهایش با ابراهیم گلستان و ناصر وثوقی.

جلال در یادداشت‌هایی با ریتم تند، و غالباً بدون پیش‌زمینه، حتی می‌شود گفت آشفته و حرص‌آلود، از چند ماجرای تلخی که طی سال‌های فعالیتش با آن‌ها مواجه شده نوشته است. یادداشت‌هایش، ضمن این‌ها، اطلاعات دست اولی راجع به دیدگاه‌ها و سبک کار کردن او با ناشرها و مجموعه‌های خصوصی و دولتی دارد.

حالا که شصت سال از نگارش این کتاب گذشته و هم خود جلال مرده و هم صنعتی‌زاده و گلستان و وثوقی و اغلب کسانی که از آن‌ها سخن می‌رود، ما که ناظر بیرونی هستیم می‌بینیم غالب نظرات جلال چقدر نامنصفانه است و مصداق «ارزیابی شتابزده». بیشتر به خالی کردن بغض می‌ماند، بی‌آنکه توجیهی پشتش باشد و دلایل منطقی بیاورد. حتی نوعی پارودی است! انگار کتاب را یکی از دشمنان جلال علیه او نوشته باشد، اما درواقع خود جلال علیه برخی دشمنانش (یا آن‌ها که دشمن پنداشته) نوشته است!

خلاصه‌ی ماجراها ــ از دید منطقی خواننده‌ی امروزی ــ این است که جلال هم پول را از طرف‌ها ــ فرانکلین و شرکت نفت و فلان سناتور و... ــ می‌گیرد و هم حسابی ازشان بدگویی می‌کند که درگیر زدوبند و روابط کاری ناسالم‌اند! صنعتی‌زاده را آدم غربی‌ها می‌داند که، به کمک افرادی از وزارت فرهنگ، پول روی پول می‌گذارد و جالب اینکه او را تهدید به مصادره‌ی فرانکلین در آینده می‌کند (اتفاقی که حدود ۱۵ سال پس از نوشته‌ی جلال واقعاً رخ داد!)؛ به‌واسطه‌ی دوستش ابراهیم گلستان به شرکت نفت پیوند می‌خورد و مبلغ خوبی بابت یک پروژه (مربوط به جزیره‌ی خارگ) می‌گیرد و نه پروژه را کامل تحویل می‌دهد و نه پول را برمی‌گرداند! به منتقدان مجله‌ی اندیشه و هنر (مجله‌ی ناصر وثوقی) ــ که ویژه‌نامه‌ای برای او چاپ کرده بوده‌اند ــ به بدترین شکل می‌تازد و آن‌ها را به بی‌سوادی و غرض‌ورزی متهم می‌کند و می‌گوید باید در کلاس‌های او شرکت کنند! یارشاطر را «بار قاطر» خطاب می‌کند، و از این قبیل.

از هر سو که به کتاب می‌نگری، نمی‌شود با جلال همراهی کنی. سیمای جلال در یک چاه و دو چاله سیمای مردی انتقادناپذیر، قدرناشناس و رسواکننده است.

نمی‌دانم چه شد که جلال پس از انقلاب چهره‌ی محبوبی شد و خواستند از او اسطوره بسازند! شاید او را «ناصرخسرو»یی دیدند برگشته به مسیر از بیراهه، و فریب نوشته‌های آبکی‌اش درباره‌ی غرب‌ستیزی و جریان روشن‌فکری را خوردند (و فرضاً چرا ستایش‌هایش از کیبوتص در سفرنامه‌ی‌ اسرائیلش را نادیده گرفتند؟)! هر چه بود و هست، جلال آن نیست که برخی پنداشتند یا ساختند!

یک روز باید چهره‌ی واقعی جلال را نمایاند و پذیرفت. جلال نه دیو بود و نه فرشته، جلال بود!

#معرفی_کتاب_پنجشنبه (۱۰)

حسین جاوید
@Virastaar
چه بود این فیلم #مست_عشق؟

با این ‌همه حاشیه و سروصدا و نام‌های بزرگ بالاخره به اکران رسید و هیچ به هیچ! انگار صفحه‌ی ویکی‌پدیای #مولانا را باز کرده‌اند و از روی آن به خطی‌ترین شکل ممکن اتفاقات معروف زندگی او را در یک فیلمنامه‌ی کلیشه‌ای گنجانده‌اند! دریغ از کمی خلاقیت یا توجه به جزئیات یا پی‌گیری یک خط داستانی ناب یا، سهل است، حتی ساختن یک تصویر شبه‌واقعی از #مولانا و #شمس و روزگار آنان!

کاش لااقل کار‌های #نهال_تجدد و #سعیده_قدس و دیگر کتاب‌های مستند اما همه‌پسند درباره‌ی‌ #رومی را می‌خواندند و می‌آموختند چه گوشه‌وکنارهای جذابی وجود دارد که می‌توان روی آن‌ها دست گذاشت.

خیلی باسمه‌ای‌ و ناامیدکننده بود، دست‌کم برای من.

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
ثبت‌نام دوره‌ی جدید کارگاه ویرایش آغاز شد در ده سال اخیر، هفده کارگاه ویرایش برگزار کرده‌ام و این هجدهمین دوره‌ی کارگاه خواهد بود. این دوره عمدتاً‌ به کار کسانی می‌آید که شرایط اولیه را در خودشان می‌بینند و دوست دارند با مؤسسات انتشاراتی به‌عنوان ویراستار…
فردا (یکشنبه، ۹ اردیبهشت) آغاز دوره‌‌های جدید کارگاه ویرایش است. ساعت کارگاه پیشرفته ۱۶ تا ۱۸ و ساعت کارگاه مقدماتی ۱۸ تا ۲۰ تعیین شده است.

امروز آخرین فرصت ثبت‌نام در دوره‌هاست.

با شماره‌ی ۰۹۹۱۲۸۲۰۷۹۷ (مؤسسه‌ی ته‌رنگ) تماس بگیرید.

حسین جاوید
@Virastaar
در قسم خوردن به «ارواح خاک» (که در لایه‌ی «گفتاری» زبان کاربرد دارد) درواقع عوام «ارواح» را مفرد گرفته‌اند و به‌جای «روح» از آن استفاده کرده‌اند، یعنی مثلاً «به روح پدرم» شده «به ارواح پدرم» و سپس «خاک» هم به این ترکیب پیوسته است ــ مثلاً، «به ارواح خاک پدرم» ــ تا آن را به‌لحاظ معنایی تقویت کند.

❇️ «حکیم روبه امین‌حضور نمود و گفت تو را به ارواح پدرت! به جوانی پسرت! دست از من بکش.» (خاطرات اعتمادالسلطنه، اعتمادالسلطنه)
❇️ «شاهزاده فرمود: به ارواح مادرم که نیامده ‌است.» (خاطرات وکیل‌التولیه، نواب رضوی)
❇️ «تو رو ارواح خاک پدرتون، حرفو کوتاش بکنین.» (شکر تلخ، جعفر شهری)

این سپس‌تر در گویش تهرانی به «ارواح خیکت» («اروای خیکت») و «ارواح شکمت» («اروای شیکمت») تبدیل شده که به‌ کنایه و شوخی دلالت بر «دروغ بودن سخن گوینده» دارد.

❇️ «از فردا روزی دو ساعت ورزش می‌کنم.»
«اروای شیکمت!»

نیز به مسخره و توهین و اعتراض هم کاربرد یافته است:

❇️ «گفتم: ارواح پدرت! می‌نویسم.» (آدم زنده، احمد محمود)
❇️ «سروان مفخم تلفن زد که ابراهیمی‌جان، اگر از دست ما کاری برمی‌آید، دریغ نفرما. ارواح مادرت، قرمساق!» (شب هول، هرمز شهدادی)
❇️ «آمار بیکاری کاهش یافته و رشد اقتصادی چشمگیر است.»
«اروای خیکت!»

حسین جاوید
@Virastaar
📣 شنیده‌های غیررسمی:

خیلی از ناشرهایی که پارسال در بخش فیزیکی نمایشگاه کتاب تهران شرکت نکردند امسال ثبت‌نام کرده‌اند و در مصلی حضور دارند.

✔️ یادآوری: نمایشگاه کتاب از قبل از انقلاب در ایران برگزار شده و در سال ۶۶ با سازوکار کنونی‌اش شروع به فعالیت کرده است. نمایشگاه کتاب برای هیچ حزب و گروه و دولتی نیست؛ نمایشگاه برای مردم ایران است، سرمایه‌ی معنوی کشور ماست. هم ارکان نشر باید در آن حضور پررنگ داشته باشند و هم مردم.

امیدوارم امسال نمایشگاه کتاب پرشوری داشته باشیم و ثمراتش را طی امسال و سال‌های آتی در رشد صنعت نشر و بالندگی فرهنگ ایران ببینیم.

#نمایشگاه_نوشت

حسین جاوید
@Virastaar
2024/07/01 15:20:56
Back to Top
HTML Embed Code: