Telegram Web Link
«برف» مقلوب «وفر» پهلوی و «وَفْرَ» اوستایی است، «سرخ» مقلوب «سوخر» پهلوی و «سوخْرَ» اوستایی، «مغز» مقلوب «مزگ» پهلوی و «مَزْگَ» اوستایی و «نرم» و «چرخ» مقلوب «نمرَ» و «چخْرَ» اوستایی. جالب است که واژه‌های مقلوبی مثل «اسطرخ» («اسطخر») و «هگرز» («هرگز») گاهی در فرهنگ‌های قدیمی مضبوط‌اند.

برداشت از کتاب قلب در زبان عربی، نوشته‌ی دکتر صادق کیا، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۰

@Virastaar
در باب «گرخیدن»!

فعل «گرخیدن» از مصادر جعلی‌ متأخر است که در ساحت غیررسمی زبان فارسی رواج یافته است. «گرخیدن» در حوزه‌ی معنایی گسترده‌ای نقش ایفا می‌کند: «ترسیدن»، «جا زدن» و حتی «تعجب کردن» و «غافلگیر شدن». این فعل با خود نوعی طنز و کنایه هم همراه دارد که فعل «ترسیدن» فاقد آن است.

درباره‌ی ساخت این فعل، تقریباً با اطمینان، می‌توان گفت که از «قرخماق» (qorxmaq) ترکی آذربایجانی («Korkmak» ترکی استانبولی) گرفته شده است. جزء مصدرساز زبان ترکی (ماق/ ماک) از بخش دوم این فعل حذف شده و «یدن» مصدرساز فارسی به آن افزوده شده است. در خودِ زبان ترکی هم این فعل یک فعل رسمی است و فاقد کارکردهایی است که در زبان فارسی روی «گرخیدن» سوار است.

چنان که از کاویدن پیکره‌های زبانی منتج می‌شود، فعل «گرخیدن» هنوز مجال نیافته که حتی در بخش‌های غیررسمی یا محاوره‌‌ای متون مکتوب راه باز کند. رواج روزافزون صورت‌های مختلف این مصدر جعلی دارد خلئی را پر می‌کند که افعال رسمی را به آن‌ها راه نیست. پس دور از انتظار نیست که «گرخیدن» کم‌کم به بخش‌های محاوره‌ای متون (نظیر دیالوگ‌های آثار داستانی) و سپس اساساً به لایه‌های رسمی‌تر زبان راه یابد.

حسین جاوید
@Virastaar
«سیرمانی» یا «سیرمونی» از برساخته‌های متأخر فارسی‌زبانان است. این واژه در لغت‌نامه‌ی دهخدا مدخلی ندارد و اولین فرهنگ معتبری که آن را ضبط کرده فرهنگ فارسی معین است. جالب اینکه دکتر معین آن را به شکل «سیرمونی» مدخل کرده و معادل «سیرمانی» دانسته است، و نه برعکس.

«سیرمانی» یا «سیرمونی» در معانی «سیر شدن» و «قانع شدن» و «اشباع شدن» به کار می‌رود و گرچه بیشتر به «اشتها در غذا خوردن» اشاره دارد، می‌تواند امیال دیگر را هم شامل شود. کاربرد این واژه عمدتاً در گفتار است، هرچند اندک‌اندک به نوشتار هم راه یافته است.

ساختمان این کلمه را می‌توان متشکل از «سیر» (sagr فارسی میانه، از ریشه‌ی sag به معنی «خشنود کردن» و «راضی کردن») + پسوند اسم‌ساز «مان» دانست. در واژه‌های گفتاری گاهی پسوند «ی» مصدری یا نسبت هم به «مان» اضافه می‌شود (نظیر «سوزمانی»)؛ «سیرمانی» دقیقاً از همین ساخت بهره می‌برد. در محاوره واکه‌ی بلند «آ» به واکه‌ی بلند «او» تغییر یافته و کلمه به شکل «سیرمونی» درآمده است.

گاهی حتی وقتی زبان متن شکسته نیست، از «سیرمونی» به‌جای «سیرمانی» استفاده می‌شود:

✳️ «کدخدا گفت: من که عقلم قد نمی‌دهد، همه‌چیز دیده‌ بودیم جز این یکی که آدمیزاد مات‌ومبهوت می‌ماند که چرا اصلاً سیرمونی ندارد.» (عزاداران بیل، غلامحسین ساعدی)

✳️ «این‌ها از سیگار سیرمونی ندارند.» (پشه‌ها، جمال میرصادقی)

اما اغلب همان «سیرمانی» به کار می‌رود:

✳️ «جوان بودی، آن‌ها هم که سیرمانی نداشتند.» (جن‌نامه، هوشنگ گلشیری)

✳️ «هر چه هم آب بخوریم، شربت بخوریم، سیرمانی دروغی می‌گیریم.» (دل دل‌دادگی، شهریار مندنی‌پور)

✳️ «تو بچاپ‌بچاپ سیرمانی سرشان نمی‌شد.» (دن آرام، میخائیل شولوخف، ترجمه‌ی احمد شاملو)

کاربرد «سیرمونی» در محاوره عمدتاً با چاشنی طنز همراه است، اما در متون رسمی لزوماً چنین نیست. ضمناً، این واژه هرگز به‌صورت «سیرمانی داشتن» به کار نمی‌رود و فعل آن فقط منفی است.

مثل «تافتان» که به شکل «تافتون» شناخته شده و صورت رسمی آن می‌رود که مقهور صورت محاوره‌ای‌اش شود، «سیرمونی» هم بر «سیرمانی» غالب است و با توجه به مضبوط بودن هر دو کلمه در متون نویسندگان مختلف و نیز در فرهنگ‌های روزآمد، می‌توان هر دو ضبط را درست دانست.

حسین جاوید
@Virastaar
هر دو قصد کوتاه آمدن ندارند.
هر دو اتومبیل بنزین نداشت.
هر سه صحبت نمی‌کردند.

باید دقت داشت که وقتی فعل جمله مثبت است، از «هر» استفاده می‌کنیم. وقتی فعل جمله منفی است، باید از «هیچ» و «هیچ‌یک» و «هیچ‌کدام» استفاده کرد یا جمله را، به‌تناسب، بازنویسی کرد.

هیچ‌یک قصد کوتاه آمدن ندارند.
هیچ‌کدام از اتومبیل‌ها بنزین نداشت.
هیچ‌یک از سه نفر صحبت نمی‌کرد/ هر سه ساکت بودند.

مثال‌های بیشتر:

✳️ «در هیچ‌یک از کتابچه‌ها چیزی از بابت حق‌الحکومه منظور نشده.» (نامه‌های امیرنظام، امیرنظام گروسی)

✳️ «دل خواجه حسن به هیچ‌یک از ایشان التفات نمی‌نمود.» (زنگی‌نامه، زنگی بخاری)

✳️ «هیچ‌کدام نمی‌دانند که پیرمرد از خطر جسته ‌است.» (نه شرقی، نه غربی، انسانی، عبدالحسین زرین‌کوب)

حسین جاوید
@Virastaar
«کوفت» ازجمله به معنی «ضرب و آزار و آسیب و صدمه» است:

✳️ «گفت خاموش چون شوم سعدی
کاین همه کوفت می‌خورم از یار؟» (سعدی)

اما درضمن این کلمه از دوره‌ی قاجار به‌عنوان معادلی برای بیماری «سیفلیس» یا همان «آبله‌ی فرنگ» به کار رفته است:

✳️ «به ‌اتفاق ناظم‌خلوت دیدن آبدارباشی رفتم. کوفت دارد. بعد مراجعت به منزل شد.» (خاطرات اعتمادالسلطنه، اعتمادالسلطنه)

✳️ «هفتاد و شش سال دارد، کوفت بگیرد.» (سه تفنگدار، الکساندر دوما، ترجمه‌ی شاهزاده محمدطاهر میرزا)

✳️ «ثانیاً اهتمام جدی به امر صحت عمومی و نشو و نمای بدنی و جلوگیری از آفات مضره مانند مالاریا و کوفت و سل و امراض اطفال... [اساس ترقی و اصلاح مملکت است].» («مقدمات آینده‌ی روشن»، سید حسن تقی‌زاده، مجله‌ی آینده، سال نخستین، شماره‌‌ی ۱، ۱۳۰۴)

✳️ «اگه کوفت داشتم، او هم می‌گرفت، حالا تو سید ملو مثه اجنه اومدی می‌گی که کوفت داری؟» (سنگ صبور، صادق چوبک)

✳️ «مادر ما را قال گذاشت و رفت، چون فکر کرد مرد می‌شود، مسلط می‌شود، به‌جاش کوفت گرفت.» (آزاده خانم و نویسنده‌اش، رضا براهنی)


کاربرد «کوفت» در معنای «سیفلیس»، چه در گفتار و چه در نوشتار، بسیار کم‌رنگ شده اما در بافت دیگری، بدون توجه به معنای اولیه‌ی آن، همچنان ادامه دارد؛ آن «کوفت» که هم در بافت طنز و هم در بافت جدی به‌عنوان پاسخ به سؤالی که نامناسب پنداشته می‌شود، و نیز به‌عنوان اعتراضی مطایبه‌آمیز و لطیف، به زبان می‌آید همین «کوفت» است، یعنی «به مرض کوفت مبتلا شوی» یا «کوفت بگیری».

حسین جاوید
@Virastaar
کوتاه درباره‌ی «موبد»

جایی دیدم کسی نوشته است که واژه‌ی «استبداد» از واژه‌ی «موبد» (به معنی «روحانی زرتشتی») مشتق شده است! این ریشه‌شناسی عامیانه است، از آن قسم که مثلاً ریشه‌ی واژه‌ی روسی «استکان» را به واژه‌ی عربی «سکون» ربط می‌دهد!

«موبَد» در اصل «مُغبد» یا «موغبد» متشکل از «مُغ + بَد» است. ظاهراً ریشه‌تراشی برای این کلمه از قدیم محبوب بوده است، چنان‌که دهخدا در لغت‌نامه اشاره می‌کند در غیاث اللغات آن را، بی‌اساس، از ریشه‌ی «مو» به معنی «درخت انگور» و «بَد» پنداشته‌اند!

شکل فارسی میانه‌ی این کلمه mowbed* (حرف‌نویسی: ‘mgwpt) و صورت فرضی ایرانی باستان آن mōv-pet* (به نقل از فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، محمد حسن‌دوست) است.

«مُغ» به معنی ‌«گبر» («زرتشتی») بوده است:

«ای چو مُغ سه روزه به گور اندر
کی بینمت اسیر به غور اندر؟» (منجیک ترمذی)

«چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت
هوا چون مُغ آتش‌پرستی گرفت» (عنصری)

(شاهدمثال‌ها برگرفته از لغت فرس اسدی طوسی)

«بد» (pati* ایرانی باستان) در «موبد» هم که مشخصاً همان وند دارندگی (bad, bud) به معانی «ارباب، صاحب، سرور» است. این وند تا به امروز، هم در نقش پیشوند و هم در نقش پسوند، پایاست و نمونه‌ی آن را می‌توان در واژه‌هایی چون «پدرام» (پد + رام) یا «رامبد» (رام + بد) دید.

رواج «موبد» به‌جای «موغبد» نشان می‌دهد تلفظ ایرانی جنوب غربی کلمه بر تلفظ ایرانی شمالی غربی کلمه تفوق یافته است.

«موبد» نه‌تنها ریشه‌ی عربی ندارد و با کلمه‌ی عربی «استبداد» در پیوند نیست، بلکه در خود زبان عربی هم به شکل «موبذ» دخیل شده است!

حسین جاوید
@Virastaar
چند نکته درباره‌ی انتشار آثار چندجلدی، برای ناشران

با ورود کاغذهای بالک و دستگاه‌‌ها و تکنیک‌های مدرن‌تر صحافی، کتاب‌هایی که پیش‌تر در دو یا سه جلد منتشر می‌شدند اغلب در یک جلد صفحه‌بندی و چاپ می‌شوند. از طرفی، با ظهور اینترنت و رسانه‌های مدرن و تغییر شرایط اجتماعی، اساساً فرصت و تمایل برای نوشتن و نیز مطالعه‌ی کتاب‌های حجیم و چندجلدی کمتر شده است. بااین‌حال، در صورتی که بنا به انتشار آثار چندجلدی باشد، باید نکات زیر را مد نظر داشت:


📌 انتشار فرضاً ۱۲۰۰ صفحه کتاب در سه جلد ۴۰۰ صفحه‌ای یعنی سه برابر شدن هزینه‌ی گزاف کاغذ گلاسه و چاپ جلد و دستمزد جلدسازی و صحافی. پیداست که بار این افزایش هزینه درنهایت به دوش خریدار است. ایدئال این است که تعداد مجلدها را تا جای ممکن کاهش داد و اگر هم انتشار تک‌جلدی مقدور نیست، مثلاً یک کتاب چهارجلدی را در دو مجلد به چاپ رساند.

📌 آثاری داشته‌ایم که اول دوجلدی و بعد در یک جلد به چاپ رسیده‌اند و فروش کتاب تک‌جلدی در اغلب موارد بسیار بهتر از کتاب دوجلدی بوده است. همین امروز، به‌عنوان مثال، جنایت و مکافات دوجلدی فروش بهتری دارد یا تک‌جلدی؟

📌 گاهی تغییر قطع می‌تواند کمک کند کتاب در یک جلد به چاپ برسد. اگر ماهیت کتاب اجازه دهد، تغییر قطع رقعی به قطع وزیری یکی از راه‌های اجتناب از دوجلدی شدن کتاب است.

📌 ناشرها و کتاب‌فروش‌های پرتجربه‌تر نیک می‌دانند مشکلات انبارداری و عرضه‌ی کتاب‌های چندجلدی با چند شابک چیست و سرآخر اغلب یکی از جلدها کسری خواهد داشت. اگر هیچ راهی جز انتشار کتاب در دو یا چند جلد نیست، بهترین شیوه این است که از شرینک مقاوم برای مجموعه کردن مجلدها استفاده کرد. درواقع، مجموعه را در قالب یک پک واحد عرضه کرد و فروخت.

📌 اگر قرار است یک کتاب واحد در دو یا چند جلد ترجمه و چاپ شود، بهتر است کل متن را یک مترجم ترجمه کند، هرچند کار به درازا بکشد (مهدی سحابی چند سال روی پروژه‌ی ترجمه‌ی تک‌نفره‌ی در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته وقت گذاشت، اما دیدیم که می‌ارزید).

📌 اگر حجم و ماهیت کتاب یا کتاب‌هایی که قرار است در چند جلد منتشر شوند می‌طلبد چند مؤلف یا مترجم روی آن‌ها کار کنند (فرض بگیرید تاریخ فلسفه‌ی راتلج)، باید قرارداد همه‌ی کتاب‌ها یکجا بسته شود و اولین جلد زمانی به چاپ برسد که آماده‌سازی جلدهای بعدی هم در مراحل نهایی است. چه بسیار کتاب‌ که فقط جلد نخست آن‌ها به چاپ رسیده و، با تغییر مدیر یا بازبینی سیاست انتشارات (اغلب در مجموعه‌های دولتی) یا تغییر شرایط اقتصادی، کتاب ناقص مانده و حق خریداران جلد نخست ضایع شده است.

حسین جاوید
@Virastaar
«صفت» و «قید» به‌ترتیب ارتباط دستوری دارند با
Anonymous Quiz
18%
«اسم» و «اسم»
2%
«فعل» و «اسم»
2%
«فعل» و «فعل»
78%
«اسم» و «فعل»
«از لحاظ تیمی تیم‌تر هستیم.»

جمله‌ی بالا را یکی از مربیان فوتبال به زبان آورده است، قطعاً بدون آنکه بداند چه ساختار خاصی را به‌ کار گرفته است!

«تر» و «ترین» به «صفت»‌ها می‌چسبند و آن‌ها را صفت «تفضیلی» و «عالی» می‌کنند، اما آنچه در جمله‌ی بالا می‌بینیم این است که «تر» به «اسم» («تیم‌») و نه به «صفت» چسبیده است.

با نگاه ساده‌انگار، می‌شود گفت چنین کاربردی نادرست است، اما به نظر می‌رسد این کارکردِ دستوری رویکردِ دامنه‌داری است و حوزه‌ی کارکرد آن متفاوت از حوزه‌ی کارکرد «تر» و «ترین»؛ طرفه اینکه این کارکرد سابقه‌ی دراز اما با بسامد کم دارد:

«خرد زآتشِ طبعی آتش‌تر است
که مر مردم خام را او پزد» (ناصرخسرو)

«ازین هر سه نظامی شاعرتر کیست؟» (چهار مقاله، نظامی عروضی)

(دقت کنید که «آتش» صفت نیست و ناصرخسرو آن را در حکم صفت به کار گرفته است. نیز «شاعر» صفت نیست و نظامی عروضی از آن در حکم صفت بهره برده است.)


در نگاهی گذرا، من سه نوع ماهیت برای ساختار جدید «اسم + تر/ ترین» در فارسی امروز شناسایی کرده‌ام:

۱. ماهیت آرایه‌ای برای زیباتر کردن جمله:

✳️ آسمان شیراز آسمان‌تر از آسمان تهران است.
(به‌جای «آسمان شیراز زیباتر از آسمان تهران است».)

۲. ماهیت اغراق با چاشنی طنز:

✳️ ساندویچ‌های فلان جا ساندویچ‌تر است!
(به‌جای «ساندویچ‌های فلان‌ جا خوشمزه‌تر است».)

۳. ماهیت تمجیدی با چاشنی جدی:

✳️ «از لحاظ تیمی تیم‌تر هستیم.»
(به‌جای «ما تیم بهتری هستیم».)

حسین جاوید
@Virastaar
در سال‌هایی تلاش کردند «پاسوَر» را به‌جای «پلیس» جا بیندازند و به نهادهای رسمی هم نامه زدند که از «پاسور» استفاده کنند؛ بعد دیدند «پاسور» (pasōr، معادل «ورق‌بازی») خوانده می‌شود و اصلاً هم جا نمی‌افتد، منصرف شدند!

عاقبت بی‌توجهی به ویژگی‌های آوایی و همانندی‌های املایی.

حسین جاوید
@Virastaar
بنّا کار با تیشه را بلد است، قصاب ماهرانه چاقو را به کار می‌گیرد، مقنّی با کلنگ اخت است، بقال جا و قیمت اجناس مغازه‌اش را می‌داند، پزشک آناتومی‌شناس است، مکانیک با آچار جور است و... اما هنوز یک سری نویسنده و مترجم داریم که #کلمه ابزار کارشان است و حتی نمی‌دانند #نیم_فاصله چیست!

حسین جاوید
@Virastaar
نکته‌ای را که می‌خواهم بگویم به‌عنوان کوچک‌ترین دانشجو عرض می‌کنم که فقط قیاسی را بین مقاله‌ها و کتاب‌های پژوهشگران خارجی با نوشته‌های بعضی (تأکید می‌کنم، بعضی) استادان وطنی انجام داده است.

در حوزه‌ی کار و تحصیلات من (زبان‌های ایرانی)، حتی بزرگ‌ترین چهره‌های غربی هم هیچ‌وقت به تخطئه‌ی دیگران مشغول نبوده‌اند و سرشان به کار خودشان گرم بوده است. آن‌وقت در یادداشت‌های بعضی استادان وطنی یک‌خط‌درمیان می‌خوانی که «فلان کس دانشمند نیست»، «بهمان چیز را فلانی نفهمیده بود و من فهمیدم»، «فلان نکته را فلانی اشتباهی بهمان چیز درک کرده است، هار هار!»، و امثال آن!

دانشمندان غربی حتی وقتی بنا دارند خطا یا درک نادرست پیشینیان را اصلاح کنند، آداب‌دان‌اند و در جاده‌ی علم، نه در بیراهه‌ی مچ‌گیری و تمسخر و «من خوبم، همه بدند». والتر برونو هنینگ و مری بویس هم چنین جایگاهی برای خود قائل نبوده‌اند.

تفرعن آفت کار پژوهشی است و از قدر پژوهش و پژوهشگر می‌کاهد.

حسین جاوید
@Virastaar
ترتیب اصلی کلمات در زبان فارسی کدام است؟
Anonymous Quiz
89%
SOV (subject + object + verb)
9%
SV0 (subject + verb + object)
3%
VSO (verb + subject + object)
گروه «اخبار کتاب» از بیستم دی‌ماه ۱۳۹۴ تا کنون محفلی است برای صدها ناشر و نویسنده و مترجم و دوست‌دار کتاب؛ از طریق لینک زیر می‌توانید به ما بپیوندید:

https://www.tg-me.com/+tbG3NrVW2DQyM2Q8

امکان پیوستن به «اخبار کتاب» فقط در ۲۴ ساعت آینده فراهم است و پس از آن، به روال همیشه و برای حفظ فضای خوب گروه، دست‌کم تا ۶ ماه آینده امکان پیوستن به گروه وجود نخواهد داشت.

حسین جاوید
@Virastaar
کدام معادل را برای نام شهر ترکیه‌ای Kahramanmaraş ترجیح می‌دهید؟
Anonymous Poll
48%
کاهرامان ماراش
35%
قهرمان مرعش
17%
مرعش قهرمان
رزومه‌ی ویراستار بهترین نمونه‌کار اوست. خیلی وقت‌ها فقط با دیدن رزومه می‌شود فهمید که فرد حتی بدیهیات درست‌نویسی را نمی‌داند.

حسین جاوید
@Virastaar
از سنت‌های خوب صنعت نشر غرب یکی هم این است که مجموعه‌آثار نویسندگان شاخص را در یک یا چند مجلد نفیس به چاپ می‌رسانند و دانشگاه‌ها و کتابخانه‌ها و مجموعه‌دارها و سایر علاقه‌مندان آن‌ها را تهیه می‌کنند.

این سنت، به دلایل مختلف، در ایران جا نیفتاده و پا نگرفته. شاید بیشتر به این دلیل که ما در برابر غربی‌ها هنوز در خیلی از زمینه‌ها (ازجمله رمان‌نویسی و مقاله‌نویسی) نوپا محسوب می‌شویم و در بعضی زمینه‌ها (ازجمله فلسفه و علم) اساساً مصرف‌کننده بوده‌ایم. درنتیجه، نویسنده‌ها و آثار کلاسیک کم‌شماری داریم. کوچک بودن و مدرن نبودن صنعت نشرمان، مشکل مهم سانسور، و نیز توان اقتصادی پایین خریدارها هم بی‌شک مزید بر علت است.

کاش کم‌کم بعضی ناشرهای قدرتمندترمان همت کنند و مجموعه‌آثار منقح نویسندگان شاخص را به‌صورت مجلدهایی با کیفیتِ چاپ بالا عرضه کنند. چنین آثاری قطعاً در درازمدت خواستاران خود را خواهند داشت و هم به مذاق کتاب‌بازها خوش خواهند آمد و هم کار پژوهشگران را ساده‌تر خواهند کرد.

حسین جاوید
@Virastaar
امروزه در اغلب مؤسسات انتشاراتی کار ویرایش با کامپیوتر انجام می‌شود و نقش کاغذ کم‌رنگ شده است. بااین‌حال، مؤسسات حرفه‌ای هنوز بی‌نیاز از پرینت نیستند و دست‌کم نمونه‌خوانی نهایی اثر را ضرورتاً روی کاغذ انجام می‌دهند؛ دلیلش این است که فایل پی‌دی‌اف به‌هر‌حال ممکن است ایرادهایی را پنهان نگه دارد که فقط در چاپ بروز می‌یابند، و ضمناً محصول نهایی هم اثری است که روی کاغذ به دست خواننده خواهد رسید و باید نمونه‌ی چاپ‌شده‌ بررسی شود.

باری، سخنان بالا با این هدف گفته شد که اشاره شود پرینت کتاب، چه برای ویرایش و چه برای نمونه‌خوانی نهایی، حتماً باید روی کاغذ نو انجام شود. خیلی از ناشرها برای صرفه‌جویی ــ که البته در جای خودش بسیار نیکوست ــ نسخه‌ی مخصوص ویرایش یا نمونه‌خوانی را روی کاغذهایی چاپ می‌کنند که سمت دیگر آن‌ها قبلاً برای ویرایش یا نمونه‌خوانی کتاب دیگری ــ یا حتی برای امور اداری انتشارات ــ چاپ و استفاده شده است.

📌 کاغذی که یک بار از پرینتر رد شده، تاب و لک دارد و ممکن است ویراستار یا نمونه‌خوان را در تشخیص دقیق بعضی موارد (فرضاً کج یا صاف بودن خط پانویس) دچار مشکل کند.

📌 فضای سفید پشت برگه فضای بیهوده نیست و فضایی است که باید در اختیار تیم ویرایش باشد تا در مواقع ضروری بتوانند اصلاحات لازم را آنجا ادامه دهند.

📌 شلوغ بودن پشت برگه تمرکز ویراستار یا نمونه‌خوان را به هم می‌ریزد و نظم دادن به برگه‌ها را (به‌ویژه در کتاب‌های حجیم) دشوار می‌کند.

📌شلوغ بودن پشت برگه تمرکز اپراتوری را که اصلاحات ویراستار یا نمونه‌خوان را به فایل وارد می‌کند به هم می‌ریزد و ممکن است باعث شود صفحاتی مغفول بمانند.

📌 نیاز است نسخه‌های پیش از چاپ هر کتاب در آرشیو انتشارات محفوظ باشند و بدیهی است اگر از پشت و روی برگه‌ها برای ویرایش و نمونه‌خوانی دو کتاب استفاده شده باشد حفظ نسخه‌ها (به‌سبب تفاوت تعداد صفحات هر کتاب) ناممکن می‌شود.

حسین جاوید
@Virastaar
برخی هم به چیزی معتقدند به نام #مافیای_نشر یا #مافیای_ادبی که نمی‌گذارد آثار آن‌ها منتشر یا دیده شود.

آنچه ما دیده‌ایم این است که در این حرفه سه تا آدم را نمی‌شود پیدا کرد که با هم اتفاق نظر داشته باشند، چه رسد به اینکه یک گروه آدم کنار هم بنشینند و دسیسه بچینند که مانع موفقیت فلان فرد شوند!

حسین جاوید
@Virastaar
2024/10/03 21:28:41
Back to Top
HTML Embed Code: