«هفت خوان» یا «هفت خان»؟
📌 «خوان» در اصل طبق چوبی بزرگی بوده و توسعاً معنی «سفره» گرفته است:
✳️ «از خوان برخاست، هفت پياله شراب خورده، و به سرای فرود رفت.» (تاریخ بیهقی، بیهقی)
✳️ «سیُم روز خوان را به مرغ و بره
بیاراستش گونهگون یکسره» (شاهنامه، فردوسی)
✳️ «فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را» (حافظ)
✳️ «و گر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم الطبع پندارد که خوانی است» (سعدی)
[در این بیت دقت کنید به تشابه مرکب چوبین (تابوت) با طبق چوبینی که «خوان» خوانده شده است.]
📌 «خان»، ازجمله، به معنی «خانه» است:
✳️ «با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب
آمد به خانِ چاکر خود خواجه با صواب» (عمارهی مروزی)
این همان خانی است که امروزه هنوز، مثلاً، در اصطلاحات «خان افشار» یا «ششخان» (در بازی تختهنرد) در گفتار هم زنده است.
📌 «خان» لفظی ترکی به معانی «امیر، سالار و رئیس» است:
✳️ «باز خانانِ خامْطمع کنند
مال میراثیافته تبذیر» (خاقانی)
✳️ «قورخانهی خان پر از اسلحه و تجهیزات قدیم و جدید بود.» (بخارای من ایل من، محمد بهمنبیگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، انتشارات آگاه)
و این همان است که در نامهایی همچون «رضاخان» یا اسامی تحبیبی همچون «خاندایی» و... نیز دیده میشود.
📌 «خان» در اصطلاحات نظامی هم کاربرد دارد:
✳️ «عبارت است از نوارهای برآمده که در داخل لولهی یک اسلحه ساخته شده و باعث حرکت دورانی گلوله میگردد. خان سرعت و برد گلوله را زیاد نموده و استقرار او را روی خط سیر تضمین میکند.» (فرهنگ نظامی، سروان ضرغامی، سروان ورزگر، سروان خوشنویسان، چاپ اول، ۱۳۱۸، چاپخانهی طلوع)
(پیداست که در این یادداشت ما را با دو معنی اخیر «خان» کاری نیست.)
❓بر اساس آنچه در بالا یاد شد، بالاخره «هفت خوان» درست است یا «هفت خان»؟ بگذارید ابتدا مرور کنیم که اساساً «هفت خوان»/ «هفت خان» به چه اشاره دارد.
در شاهنامه، رستم برای نجات کیکاووس به نبرد با دیوهای مازندران میرود و در راه با هفت ماجرا و خطر مواجه میشود که فردوسی هر یک از آنها را «خوان» خوانده. همچنین، اسفندیار به روییندژ که خواهرانش در آن به بند کشیده شدهاند میرود و بر «هفت خوان» چیره میشود تا خواهرانش را نجات دهد:
✳️ «من از روستم چند گویم خبر؟
من از هفت خوان چند گویم سمر؟» (امیر معزی)
✳️ «اسفندیارِ این دژ رویین منم به شرط
هر هفته هفت خوانش به تنها برآورم» (خاقانی)
آنچه در شاهنامه و اغلب منابع قدیم مضبوط است «هفت خوان» است. برخی «خوان» را مصحف «خان» دانستهاند و آن را، به گفتهی علیاکبر دهخدا، «هفت منزل [مرحله] میان ایران و توران» پنداشتهاند که «به غیر رستم و اسفندیار کس نرفته است»، بر همین اساس است که «هفت خان» هم شاهدمثال نو زیاد دارد و، ازجمله، شاهرخ مسکوب (که عمری شاهنامه را پژوهیده است) از «هفت خان» بهره میگیرد:
✳️ «پادشاه پیاپی از هفت خان میپرسد تا از آنچه او را نگران میکند سخن به میان نیاید.» (مقدمهای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوب، چاپ اول، ۱۳۴۲، انتشارات امیرکبیر)
مصحف بودن «خوان» شگفتآور نیست، چنانکه در شعر زیر میتوان یکی از دو ضبط «خوان/ خان» را متصور بود بیآنکه شعر رودکی از معنا تهی شود:
✳️ «هر یکی کاردی ز خوان/ خان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت» (رودکی)
گو اینکه حتی دهخدا آن را در لغتنامه «خان» ضبط کرده، اما، بر اساس تصحیح متقن رواقی (سرودههای رودکی، علی رواقی، چاپ اول، ۱۳۹۹، فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، میدانیم که در این بیت ضبط «خوان» صحیح است.
✅ با همهی آنچه گفته شد، به نظر من، با توجه به سنت نوشتاری و آنچه در دستنوشتهای شاهنامه مضبوط است، «هفت خوان» بر «هفت خان» برتری دارد (البته که نظرات کسان دیگر را خواندهام و از آنها آگاهم).
حسین جاوید
@Virastaar
📌 «خوان» در اصل طبق چوبی بزرگی بوده و توسعاً معنی «سفره» گرفته است:
✳️ «از خوان برخاست، هفت پياله شراب خورده، و به سرای فرود رفت.» (تاریخ بیهقی، بیهقی)
✳️ «سیُم روز خوان را به مرغ و بره
بیاراستش گونهگون یکسره» (شاهنامه، فردوسی)
✳️ «فغان کاین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را» (حافظ)
✳️ «و گر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم الطبع پندارد که خوانی است» (سعدی)
[در این بیت دقت کنید به تشابه مرکب چوبین (تابوت) با طبق چوبینی که «خوان» خوانده شده است.]
📌 «خان»، ازجمله، به معنی «خانه» است:
✳️ «با چنگ سغدیانه و با بالغ و کتاب
آمد به خانِ چاکر خود خواجه با صواب» (عمارهی مروزی)
این همان خانی است که امروزه هنوز، مثلاً، در اصطلاحات «خان افشار» یا «ششخان» (در بازی تختهنرد) در گفتار هم زنده است.
📌 «خان» لفظی ترکی به معانی «امیر، سالار و رئیس» است:
✳️ «باز خانانِ خامْطمع کنند
مال میراثیافته تبذیر» (خاقانی)
✳️ «قورخانهی خان پر از اسلحه و تجهیزات قدیم و جدید بود.» (بخارای من ایل من، محمد بهمنبیگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، انتشارات آگاه)
و این همان است که در نامهایی همچون «رضاخان» یا اسامی تحبیبی همچون «خاندایی» و... نیز دیده میشود.
📌 «خان» در اصطلاحات نظامی هم کاربرد دارد:
✳️ «عبارت است از نوارهای برآمده که در داخل لولهی یک اسلحه ساخته شده و باعث حرکت دورانی گلوله میگردد. خان سرعت و برد گلوله را زیاد نموده و استقرار او را روی خط سیر تضمین میکند.» (فرهنگ نظامی، سروان ضرغامی، سروان ورزگر، سروان خوشنویسان، چاپ اول، ۱۳۱۸، چاپخانهی طلوع)
(پیداست که در این یادداشت ما را با دو معنی اخیر «خان» کاری نیست.)
❓بر اساس آنچه در بالا یاد شد، بالاخره «هفت خوان» درست است یا «هفت خان»؟ بگذارید ابتدا مرور کنیم که اساساً «هفت خوان»/ «هفت خان» به چه اشاره دارد.
در شاهنامه، رستم برای نجات کیکاووس به نبرد با دیوهای مازندران میرود و در راه با هفت ماجرا و خطر مواجه میشود که فردوسی هر یک از آنها را «خوان» خوانده. همچنین، اسفندیار به روییندژ که خواهرانش در آن به بند کشیده شدهاند میرود و بر «هفت خوان» چیره میشود تا خواهرانش را نجات دهد:
✳️ «من از روستم چند گویم خبر؟
من از هفت خوان چند گویم سمر؟» (امیر معزی)
✳️ «اسفندیارِ این دژ رویین منم به شرط
هر هفته هفت خوانش به تنها برآورم» (خاقانی)
آنچه در شاهنامه و اغلب منابع قدیم مضبوط است «هفت خوان» است. برخی «خوان» را مصحف «خان» دانستهاند و آن را، به گفتهی علیاکبر دهخدا، «هفت منزل [مرحله] میان ایران و توران» پنداشتهاند که «به غیر رستم و اسفندیار کس نرفته است»، بر همین اساس است که «هفت خان» هم شاهدمثال نو زیاد دارد و، ازجمله، شاهرخ مسکوب (که عمری شاهنامه را پژوهیده است) از «هفت خان» بهره میگیرد:
✳️ «پادشاه پیاپی از هفت خان میپرسد تا از آنچه او را نگران میکند سخن به میان نیاید.» (مقدمهای بر رستم و اسفندیار، شاهرخ مسکوب، چاپ اول، ۱۳۴۲، انتشارات امیرکبیر)
مصحف بودن «خوان» شگفتآور نیست، چنانکه در شعر زیر میتوان یکی از دو ضبط «خوان/ خان» را متصور بود بیآنکه شعر رودکی از معنا تهی شود:
✳️ «هر یکی کاردی ز خوان/ خان برداشت
تا پزند از سمو طعامک چاشت» (رودکی)
گو اینکه حتی دهخدا آن را در لغتنامه «خان» ضبط کرده، اما، بر اساس تصحیح متقن رواقی (سرودههای رودکی، علی رواقی، چاپ اول، ۱۳۹۹، فرهنگستان زبان و ادب فارسی)، میدانیم که در این بیت ضبط «خوان» صحیح است.
✅ با همهی آنچه گفته شد، به نظر من، با توجه به سنت نوشتاری و آنچه در دستنوشتهای شاهنامه مضبوط است، «هفت خوان» بر «هفت خان» برتری دارد (البته که نظرات کسان دیگر را خواندهام و از آنها آگاهم).
حسین جاوید
@Virastaar
پرسش یکی از مخاطبان محترم کانال «ویراستار»:
«درود به شما.
ما در افغانستان پس از واژهٔ ساعت، «بجه» baja میگوییم؛ مثلاً:
امروز ساعت ۱۰ بجه میروم.
ساعت ۳ بجهٔ بعد از ظهر میآیم.
اگر امکانش باشد، مهربانی کرده در مورد ریشهٔ این واژه (بَجَه) معلومات بدهید.
سپاسگزارم.»
پاسخ:
واژهی «بجه»، احتمالاً، از واژهی هندی «باجانا»/ Bajānā /बजाना گرفته شده است که ازجمله به معانی «زنگ زدن» و «نواختن» است. چنانکه میدانیم، ساعتهای قدیمی (بهخصوص انواع بزرگتر آنها که در میادین و خیابانها نصب بود) رأس هر ساعت زنگ مینواختند و بدین گونه ورود به ساعت جدید را اعلام میکردند. مثلاً، در ساعت سه زنگ ساعت سه بار مینواخت و در ساعت ده زنگ ساعت ده بار مینواخت. پس «ساعت سه بجه» یا «ساعت ده بجه» و امثال آنها اشاره دارد به تعداد نواختن زنگ ساعت.
(برداشت آزاد از واژهها و ریشهها، همایون باختریانی، کابل، ۱۳۸۹، انتشارات سعید.
صورت هندی را من ضبط کردهام و اگر خطایی دارد، متوجه من است.)
حسین جاوید
@Virastaar
«درود به شما.
ما در افغانستان پس از واژهٔ ساعت، «بجه» baja میگوییم؛ مثلاً:
امروز ساعت ۱۰ بجه میروم.
ساعت ۳ بجهٔ بعد از ظهر میآیم.
اگر امکانش باشد، مهربانی کرده در مورد ریشهٔ این واژه (بَجَه) معلومات بدهید.
سپاسگزارم.»
پاسخ:
واژهی «بجه»، احتمالاً، از واژهی هندی «باجانا»/ Bajānā /बजाना گرفته شده است که ازجمله به معانی «زنگ زدن» و «نواختن» است. چنانکه میدانیم، ساعتهای قدیمی (بهخصوص انواع بزرگتر آنها که در میادین و خیابانها نصب بود) رأس هر ساعت زنگ مینواختند و بدین گونه ورود به ساعت جدید را اعلام میکردند. مثلاً، در ساعت سه زنگ ساعت سه بار مینواخت و در ساعت ده زنگ ساعت ده بار مینواخت. پس «ساعت سه بجه» یا «ساعت ده بجه» و امثال آنها اشاره دارد به تعداد نواختن زنگ ساعت.
(برداشت آزاد از واژهها و ریشهها، همایون باختریانی، کابل، ۱۳۸۹، انتشارات سعید.
صورت هندی را من ضبط کردهام و اگر خطایی دارد، متوجه من است.)
حسین جاوید
@Virastaar
❌ «اولیس جیمز جویس جزو پنج بهترین رمان تاریخ ادبیات است.»
❌ «قلهی البروس در فهرست بلندترین هفت قلهی قارههای جهان قرار دارد.»
❌ «نیویورک جزو گرانترین سه شهر جهان است.»
📌 همهی این ساختارها در پی گردهبرداری و ترجمههای سرسری به فارسی راه یافتهاند. در زبان فارسی برای بیان چنین مفاهیمی ساختارهای شیواتری داریم:
✅ «اولیس جیمز جویس جزو پنج رمان برتر تاریخ ادبیات است.»
✅ «قلهی البروس در فهرست هفت قلهی بلند قارههای جهان قرار دارد.»
✅ «نیویورک جزو سه شهر گران جهان است.»
حسین جاوید
@Virastaar
❌ «قلهی البروس در فهرست بلندترین هفت قلهی قارههای جهان قرار دارد.»
❌ «نیویورک جزو گرانترین سه شهر جهان است.»
📌 همهی این ساختارها در پی گردهبرداری و ترجمههای سرسری به فارسی راه یافتهاند. در زبان فارسی برای بیان چنین مفاهیمی ساختارهای شیواتری داریم:
✅ «اولیس جیمز جویس جزو پنج رمان برتر تاریخ ادبیات است.»
✅ «قلهی البروس در فهرست هفت قلهی بلند قارههای جهان قرار دارد.»
✅ «نیویورک جزو سه شهر گران جهان است.»
حسین جاوید
@Virastaar
از «حجره» و «دکان» و «مغازه» و «فروشگاه» رسیدهایم به «استور»!
چرا فکر میکنیم اگر، حتی برای بیان سادهترین مفاهیم، از واژههای خارجی استفاده کنیم «باکلاس»تر است؟ نیک دانستن فارسی و پاسداشت و کاربرد درست آن مایهی تفاخر است. انگار هنوز بعضیها در دوران «جعفرخان ازفرنگآمده» گیر کردهاند!
(پیام را کسبوکاری که نشانیاش را خواسته بودم برای من فرستاده است.)
حسین جاوید
@Virastaar
چرا فکر میکنیم اگر، حتی برای بیان سادهترین مفاهیم، از واژههای خارجی استفاده کنیم «باکلاس»تر است؟ نیک دانستن فارسی و پاسداشت و کاربرد درست آن مایهی تفاخر است. انگار هنوز بعضیها در دوران «جعفرخان ازفرنگآمده» گیر کردهاند!
(پیام را کسبوکاری که نشانیاش را خواسته بودم برای من فرستاده است.)
حسین جاوید
@Virastaar
✳️ «آخر برای یک بیانیه آدم را دستبند قپانی نمیزنند.» (چشمهایش، بزرگ علوی)
امروز برایم جالب شد که بدانم وجه تسمیهی «دستبند قپانی» ــ یا همان «قپونی» ــ چیست و «قپانی زدن» از کجا آمده است. پیکرههای زبانی را بررسی کردم و دیدم ظاهراً این اصطلاح جدید است. البته، میدانیم که «قپان» نوعی ترازو بوده است که یک سمت آن وزنه میآویختهاند و سمت دیگر اهرم سنجشگر داشته است (چیزی شبیه برخی باسکولهای قدیمی، اما در مقیاس کوچکتر).
تا جایی که کاویدم، «دستبند قپانی» نه «نوع خاصی از دستبند»، بل «نوع خاصی از دستبند زدن» بوده است؛ به بیان ساده، ما دستبند خاصی به نام «دستبند قپانی» نداشتهایم و «دستبند قپانی زدن» یعنی کشیدن دست یک زندانی از روی کتف به سمت پشت و بستن آن به دست دیگر او.
✳️ «یه شب ساعت یازده شب بود، ما رو دستبند زدن، دستبند قپونی. حالا منم خب سینهم و بازوهام کلفت بود، دستبند قپونی نمیتونم بخورم که... پیرِ منو درآوردن.» (خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار)
این نوع بستن دست نمیتواند شباهتی به «قپان» را به ذهن متبادر کند. معقولترین توضیحی که به نظر من میرسد این است که در دورههای پیشین ــ شاید در شهربانی پهلوی اول ــ هنگامی که از این شیوهی دستبند زدن استفاده میکردهاند وزنهای هم به آن میآویختهاند تا سنگینی بیشتری به کتف و دست و سینهی زندانی وارد شود و رنج فزونتری بکشد. شاید این وزنه بوده که حالت «قپان» را به ذهن متبادر میکرده و منشأ «قپانی زدن» شده است.
«قپانی زدن» توسعاً به معنی «بازداشت شدن» هم به کار میرود:
✳️ اومدن قپونی زدن و بردنش.
اگر اطلاعات دقیقتر و مستندی دربارهی «قپانی» داشتید، خوب است آن را با من و بقیهی خوانندگان محترم کانال #ویراستار در میان بگذارید.
حسین جاوید
@Virastaar
امروز برایم جالب شد که بدانم وجه تسمیهی «دستبند قپانی» ــ یا همان «قپونی» ــ چیست و «قپانی زدن» از کجا آمده است. پیکرههای زبانی را بررسی کردم و دیدم ظاهراً این اصطلاح جدید است. البته، میدانیم که «قپان» نوعی ترازو بوده است که یک سمت آن وزنه میآویختهاند و سمت دیگر اهرم سنجشگر داشته است (چیزی شبیه برخی باسکولهای قدیمی، اما در مقیاس کوچکتر).
تا جایی که کاویدم، «دستبند قپانی» نه «نوع خاصی از دستبند»، بل «نوع خاصی از دستبند زدن» بوده است؛ به بیان ساده، ما دستبند خاصی به نام «دستبند قپانی» نداشتهایم و «دستبند قپانی زدن» یعنی کشیدن دست یک زندانی از روی کتف به سمت پشت و بستن آن به دست دیگر او.
✳️ «یه شب ساعت یازده شب بود، ما رو دستبند زدن، دستبند قپونی. حالا منم خب سینهم و بازوهام کلفت بود، دستبند قپونی نمیتونم بخورم که... پیرِ منو درآوردن.» (خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار)
این نوع بستن دست نمیتواند شباهتی به «قپان» را به ذهن متبادر کند. معقولترین توضیحی که به نظر من میرسد این است که در دورههای پیشین ــ شاید در شهربانی پهلوی اول ــ هنگامی که از این شیوهی دستبند زدن استفاده میکردهاند وزنهای هم به آن میآویختهاند تا سنگینی بیشتری به کتف و دست و سینهی زندانی وارد شود و رنج فزونتری بکشد. شاید این وزنه بوده که حالت «قپان» را به ذهن متبادر میکرده و منشأ «قپانی زدن» شده است.
«قپانی زدن» توسعاً به معنی «بازداشت شدن» هم به کار میرود:
✳️ اومدن قپونی زدن و بردنش.
اگر اطلاعات دقیقتر و مستندی دربارهی «قپانی» داشتید، خوب است آن را با من و بقیهی خوانندگان محترم کانال #ویراستار در میان بگذارید.
حسین جاوید
@Virastaar
آیا میدانستید کلمهی «بسیار» معانی بیتربیتی خاصی دارد که من و شما و جملهی فرهنگنویسان سابق و حاضر از آن بیخبر بودهایم؟!
برای کتابی اصلاحیه دادهاند که کلمهی «بسیار» را از «زنی بسیار زیبا» حذف کنید! (حالا کاری به «برهنه» نداریم که در کتاب درواقع به یک مجسمه اشاره دارد!) یعنی زن اجازه دارد «زیبا» باشد، اما «بسیار زیبا» بودن قدغن است!
حسین جاوید
@Virastaar
برای کتابی اصلاحیه دادهاند که کلمهی «بسیار» را از «زنی بسیار زیبا» حذف کنید! (حالا کاری به «برهنه» نداریم که در کتاب درواقع به یک مجسمه اشاره دارد!) یعنی زن اجازه دارد «زیبا» باشد، اما «بسیار زیبا» بودن قدغن است!
حسین جاوید
@Virastaar
کاغذ شده بندی ۱۶۵۰۰۰۰ تومان! هفتهی پیش بندی ۱۲۰۰۰۰۰ تومان بود!
یعنی اگر ناشری هفتهی پیش کتابی را به چاپخانه فرستاده باشد و با احتساب حتی ۳۰٪ درصد سود، قیمتی پشت جلدش درج کرده باشد، همین الان که هنوز کتاب زیر چاپ است و آماده نشده در حال زیان دادن است!
وضعیت اقتصاد کشور، به زبان ساده!
حسین جاوید
@Virastaar
یعنی اگر ناشری هفتهی پیش کتابی را به چاپخانه فرستاده باشد و با احتساب حتی ۳۰٪ درصد سود، قیمتی پشت جلدش درج کرده باشد، همین الان که هنوز کتاب زیر چاپ است و آماده نشده در حال زیان دادن است!
وضعیت اقتصاد کشور، به زبان ساده!
حسین جاوید
@Virastaar
بازی دوسرباخت اتحادیهی ناشران و کتابفروشان تهران، در مصاحبهی من با خبرگزاری ایسنا:
https://b2n.ir/ISNA.Javid
حسین جاوید
@Virastaar
https://b2n.ir/ISNA.Javid
حسین جاوید
@Virastaar
ایسنا
اتحادیه ناشران و کتابفروشان و بازی دو سر باخت!
دوره چهارساله اتحادیه ناشران و کتابفروشان در روزهای پایانی خود قرار دارد؛ دورهای که با چالش شروع شد و با چالشهایی چون شیوع کرونا و بحران ارزی ادامه یافت. اتحادیه در این دوره با مسئلههایی چون مشارکت در برگزاری نمایشگاه کتاب، مخالفت جدی و بعد مشارکت در برگزاری…
فرهنگستان اول ایران (۱۳۱۴-۱۳۳۳) برای بسیاری از واژههای عربی و فرانسوی و... معادلهای درخشان فارسی پیشنهاد داد که جا افتادند و خوش نشستند. «باجه» (بهجای «گیشه»)، «کاردار» (بهجای «شارژ دافر»)، «دادگاه» (بهجای «محکمه»)، «زیردریایی» (بهجای «تحتالبحری») و «آسایشگاه» (بهجای «ساناتوریوم») از آن جملهاند.
حالا، با دندهعقبهای همیشگی، شهر را پر کردهاند از بیلبوردهایی که در آنها از «بلدیه» بهجای «شهرداری» استفاده شده است! البته، پیشتر با به کار بردن «عدلیه» بهجای «دادگستری» شروع کرده بودند! بعید نیست پسفردا بهجای «آتشنشانی» هم بگویند «اطفائیه»!
حسین جاوید
@Virastaar
حالا، با دندهعقبهای همیشگی، شهر را پر کردهاند از بیلبوردهایی که در آنها از «بلدیه» بهجای «شهرداری» استفاده شده است! البته، پیشتر با به کار بردن «عدلیه» بهجای «دادگستری» شروع کرده بودند! بعید نیست پسفردا بهجای «آتشنشانی» هم بگویند «اطفائیه»!
حسین جاوید
@Virastaar
امروز هشتاد و نهمین سالروز تولد دکتر حسن انوری است، که فرخنده باد و عمرشان دراز.
چند سال پیش، در بنیاد موقوفات افشار مراسمی بود. من زود رسیده بودم. دیدم دکتر انوری که از مدعوین بودند زودتر از همه تشریف آوردهاند و سر جایشان نشستهاند و منتظرند جلسه شروع شود. حالا بعضی ادبای نسل جدید فکر میکنند اگر بهموقع سر قرار حاضر شوند، دون شأنشان است!
حسین جاوید
@Virastaar
چند سال پیش، در بنیاد موقوفات افشار مراسمی بود. من زود رسیده بودم. دیدم دکتر انوری که از مدعوین بودند زودتر از همه تشریف آوردهاند و سر جایشان نشستهاند و منتظرند جلسه شروع شود. حالا بعضی ادبای نسل جدید فکر میکنند اگر بهموقع سر قرار حاضر شوند، دون شأنشان است!
حسین جاوید
@Virastaar
#کتاب_سده منتشر کرد
#تختخواب_دیگران
#آیدا_مرادی_آهنی
چاپ هشتم: اسفند ۱۴۰۱/ ۳۸۴ صفحه (با تصاویر رنگی)/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۲۴۵۰۰۰ تومان
«سفرْ خوردن عقربهای کوچک و لبخند پهن آدمهای فضای مجازی نیست. گاه نیش پشهی دراکولا، تب مالت و ویروسهای اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که میماند و مثل یک گربه به درِ اتاقمان چنگ میزند.
رمانتیکها شاید اینطور توصیفش میکردند: وقتی تن غریبهای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی...»
#تختخواب_دیگران
#آیدا_مرادی_آهنی
چاپ هشتم: اسفند ۱۴۰۱/ ۳۸۴ صفحه (با تصاویر رنگی)/ ۱۰۰۰ نسخه/ ۲۴۵۰۰۰ تومان
«سفرْ خوردن عقربهای کوچک و لبخند پهن آدمهای فضای مجازی نیست. گاه نیش پشهی دراکولا، تب مالت و ویروسهای اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که میماند و مثل یک گربه به درِ اتاقمان چنگ میزند.
رمانتیکها شاید اینطور توصیفش میکردند: وقتی تن غریبهای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی...»
«کشمیر که خال رخ هند است ز سبزی
حاشا که شود روینمای صفیآباد» (صائب تبریزی)
کشمیر خطهای زیبا و روحافزاست که به «ایران صغیر» شهره است. این «مرغزار» را «کاشمر» و «کشمر» و «کاشمیر» هم خواندهاند و نامش را، برخی، مرکب از نام قوم دیرین «کش» یا «کاش» و «مر» در معنای «وادی» دانستهاند، یعنی «وادی کشها» (ر. ک ← ارمغان کشمیر، دکتر آفتاب اصغر، انتشارات فاران، لاهور، ۱۹۹۲).
«رخت به کاشمر گشا! کوه، تل و دمن نگر!
سبزه جهانجهان ببین! لاله چمنچمن نگر!» (اقبال لاهوری)
از دیرباز «کشمیر» و رنگ «سبز» همایندی داشتهاند و «کشمیر» نماد زیبایی و خرمی و سرسبزی بوده و خاک آن را سبز دانستهاند و «لعبتان» آن را ستودهاند.
«بود مایل به سبزی خاک پاکش
مگر آب زمرد خورده خاکش؟» (قدسی مشهدی)
«هوا ز عکس سما تیره و زمین گلگون
یکی چو خامهی مانی، یکی بت کشمیر» (عنصری)
شاید بهترین وصف کشمیر آن باشد که ناظرزادهی کرمانی نوشته است: «پنداری کشمیر قطعهای از خاک عزیز ایران به شمار میرود که بهاشتباه از آن جدا افتاده است» (تذکرهی شعرای پارسیزبان کشمیر، کتابفروشی ابن سینا، ۱۳۳۵).
عکس: منطقهی پاهالگام کشمیر
حسین جاوید
@Virastaar
حاشا که شود روینمای صفیآباد» (صائب تبریزی)
کشمیر خطهای زیبا و روحافزاست که به «ایران صغیر» شهره است. این «مرغزار» را «کاشمر» و «کشمر» و «کاشمیر» هم خواندهاند و نامش را، برخی، مرکب از نام قوم دیرین «کش» یا «کاش» و «مر» در معنای «وادی» دانستهاند، یعنی «وادی کشها» (ر. ک ← ارمغان کشمیر، دکتر آفتاب اصغر، انتشارات فاران، لاهور، ۱۹۹۲).
«رخت به کاشمر گشا! کوه، تل و دمن نگر!
سبزه جهانجهان ببین! لاله چمنچمن نگر!» (اقبال لاهوری)
از دیرباز «کشمیر» و رنگ «سبز» همایندی داشتهاند و «کشمیر» نماد زیبایی و خرمی و سرسبزی بوده و خاک آن را سبز دانستهاند و «لعبتان» آن را ستودهاند.
«بود مایل به سبزی خاک پاکش
مگر آب زمرد خورده خاکش؟» (قدسی مشهدی)
«هوا ز عکس سما تیره و زمین گلگون
یکی چو خامهی مانی، یکی بت کشمیر» (عنصری)
شاید بهترین وصف کشمیر آن باشد که ناظرزادهی کرمانی نوشته است: «پنداری کشمیر قطعهای از خاک عزیز ایران به شمار میرود که بهاشتباه از آن جدا افتاده است» (تذکرهی شعرای پارسیزبان کشمیر، کتابفروشی ابن سینا، ۱۳۳۵).
عکس: منطقهی پاهالگام کشمیر
حسین جاوید
@Virastaar
در سرشماری نفوس شهر طهران، مربوط به سال ۱۳۱۱، چاپ سال ۱۳۱۲ «دایرهی احصائیهی بلدیهی طهران»،به مشاغل جالبی اشاره شده که امروزه دیگر خبری ازشان نیست:
«سراجی»، «سریشمپزی»، «پالاندوزی»، «زهتابی»، «نعلچهگری»، «دواتگری»، «پینهدوزی»، «لیمونادسازی»، «گرامافونسازی (تعمیر)»، «توتونکوبی»، «دلوسازی»، «ماهوتپاککنسازی»، «شیرکچیخانه»، «تریاکفروشی»، «فرنیپزی»، «سرچپقسازی»، «کشکسابی»، «عصاری»، «تلمبهسازی»، «فتیلهبافی»، «بوجاری»، «زینوبرگفروشی»، «شورهفروشی»، «پوستانارکوبی» و...
«ملای زردشتی»، «روضهخوان کلیمی»، «لولههنگدار»، «بیلیاردچی»، «مرشد زورخانه»، «پولتنزیلبده»، «دالاندار»، «خارکن»، «مسئلهگو»، «آرتیست»، «آکتور»، «دایه»، «محرر»، «سوختجمعکن»، «کاغذنویس»، «جریدهنگار» و... جزو «مشاغل آزاد» دستهبندی شدهاند.
«دلال محبت»، «معروفه»، «دلال عقد و نکاح»، «مجنون»، «سقا و سائل»، «محبوس» و «مسکین» هم ذیل «اشخاص بیحاصل» دستهبندی شدهاند.
جالبتر اینکه، در فقر و بیسوادی عمومی آن سالها، «طهران» ۲ تا «شوفر هواپیما» داشته و ۱۶۶ تا «کتابفروش»، ۲۰۷ تا «صحاف» و ۶۱ تا «روزنامهفروش»!
حسین جاوید
@Virastaar
«سراجی»، «سریشمپزی»، «پالاندوزی»، «زهتابی»، «نعلچهگری»، «دواتگری»، «پینهدوزی»، «لیمونادسازی»، «گرامافونسازی (تعمیر)»، «توتونکوبی»، «دلوسازی»، «ماهوتپاککنسازی»، «شیرکچیخانه»، «تریاکفروشی»، «فرنیپزی»، «سرچپقسازی»، «کشکسابی»، «عصاری»، «تلمبهسازی»، «فتیلهبافی»، «بوجاری»، «زینوبرگفروشی»، «شورهفروشی»، «پوستانارکوبی» و...
«ملای زردشتی»، «روضهخوان کلیمی»، «لولههنگدار»، «بیلیاردچی»، «مرشد زورخانه»، «پولتنزیلبده»، «دالاندار»، «خارکن»، «مسئلهگو»، «آرتیست»، «آکتور»، «دایه»، «محرر»، «سوختجمعکن»، «کاغذنویس»، «جریدهنگار» و... جزو «مشاغل آزاد» دستهبندی شدهاند.
«دلال محبت»، «معروفه»، «دلال عقد و نکاح»، «مجنون»، «سقا و سائل»، «محبوس» و «مسکین» هم ذیل «اشخاص بیحاصل» دستهبندی شدهاند.
جالبتر اینکه، در فقر و بیسوادی عمومی آن سالها، «طهران» ۲ تا «شوفر هواپیما» داشته و ۱۶۶ تا «کتابفروش»، ۲۰۷ تا «صحاف» و ۶۱ تا «روزنامهفروش»!
حسین جاوید
@Virastaar
قیمت کتابها خیلی عادی دارد به یک میلیون و دو میلیون میرسد. کمکم کتابفروشیها هم مثل طلافروشیها درهای مکانیزه میگذارند، از پشت شیشه دست تکان میدهیم، اگر دیدند موجهیم، شستی زیر پیشخان را فشار میدهند تا در باز شود و داخل شویم!
حسین جاوید
@Virastaar
حسین جاوید
@Virastaar
از ظرایفی که نویسندگان و ویراستاران پخته به آن توجه دارند یکی هم این است که القاب افراد فقط در زمانی کاربرد دارد که بر مسند امور بودهاند و جایگاهی را که موجب آن لقب است تصاحب کرده بودهاند:
✅ در جریان به قدرت رسیدن رضاخان و برافتادن قاجاریه، اتفاقات گوناگونی در ایران رخ داد.
❌ در جریان به قدرت رسیدن رضاشاه و برافتادن قاجاریه، اتفاقات گوناگونی در ایران رخ داد.
(دقت بفرمایید که در روایت اول همچنان سخن از فردی عادی ــ گو صاحبمنصب ــ است که برای برانداختن حکومت وقت میکوشد و نه «شاه».)
✅ محمدرضا پهلوی دوازده ساله برای تحصیلات به سوئیس فرستاده شد.
❌ محمدرضاشاه دوازده ساله برای تحصیلات به سوئیس فرستاده شد.
حسین جاوید
@Virastaar
✅ در جریان به قدرت رسیدن رضاخان و برافتادن قاجاریه، اتفاقات گوناگونی در ایران رخ داد.
❌ در جریان به قدرت رسیدن رضاشاه و برافتادن قاجاریه، اتفاقات گوناگونی در ایران رخ داد.
(دقت بفرمایید که در روایت اول همچنان سخن از فردی عادی ــ گو صاحبمنصب ــ است که برای برانداختن حکومت وقت میکوشد و نه «شاه».)
✅ محمدرضا پهلوی دوازده ساله برای تحصیلات به سوئیس فرستاده شد.
❌ محمدرضاشاه دوازده ساله برای تحصیلات به سوئیس فرستاده شد.
حسین جاوید
@Virastaar
«کاسته از عرض تن، افزوده بر طولم ز ضعف
چون خط مستوفیان اندر سیاق، ای آفتاب» (ادیبالممالک فراهانی)
«سیاق» نوعی خط مخصوص حسابوکتاب و کاربرد آن نوشتن اعداد و ارقام و اوزان است. مایل هروی نوشته که خطی به نام خط سیاق «در روزگار سلاجقهی عثمانی معمول بوده و پندارم جز برخی حکیمجیان بدان خط کسی ننویسد» (لغات و اصطلاحات فن کتابسازی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳). احتمال دادهاند سیاق که مستوفیان و دولتمردان در ایران از روزگاران دور از آن برای «حسابداری» استفاده میکردهاند از همین خط مایه گرفته باشد. کسانی که به خط پهلوی کتابی آشنایی دارند بهآسانی درمییابند که شباهت صوری آشکاری بین عددنویسی پهلوی و خط سیاق دیده میشود.
در کتابی با نام انشاء و نامهنگاری (شرکت نسبی کانون کتاب، دههی سی) صفحاتی به آموزش سیاق اختصاص یافته که نشان میدهد تا آن تاریخ همچنان آموختن این خط کاربردی بوده است. تصویر جلد و صفحاتی از کتاب مزبور را در عکس میبینید.
سیاق (برخلاف عددنویسی معمول فارسی) از راست به چپ نوشته میشود. سیاق در محاق افتاده و امروزه شاید فقط سالخوردگانی آن را بدانند و به کار گیرند.
حسین جاوید
@Virastaar
چون خط مستوفیان اندر سیاق، ای آفتاب» (ادیبالممالک فراهانی)
«سیاق» نوعی خط مخصوص حسابوکتاب و کاربرد آن نوشتن اعداد و ارقام و اوزان است. مایل هروی نوشته که خطی به نام خط سیاق «در روزگار سلاجقهی عثمانی معمول بوده و پندارم جز برخی حکیمجیان بدان خط کسی ننویسد» (لغات و اصطلاحات فن کتابسازی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۳). احتمال دادهاند سیاق که مستوفیان و دولتمردان در ایران از روزگاران دور از آن برای «حسابداری» استفاده میکردهاند از همین خط مایه گرفته باشد. کسانی که به خط پهلوی کتابی آشنایی دارند بهآسانی درمییابند که شباهت صوری آشکاری بین عددنویسی پهلوی و خط سیاق دیده میشود.
در کتابی با نام انشاء و نامهنگاری (شرکت نسبی کانون کتاب، دههی سی) صفحاتی به آموزش سیاق اختصاص یافته که نشان میدهد تا آن تاریخ همچنان آموختن این خط کاربردی بوده است. تصویر جلد و صفحاتی از کتاب مزبور را در عکس میبینید.
سیاق (برخلاف عددنویسی معمول فارسی) از راست به چپ نوشته میشود. سیاق در محاق افتاده و امروزه شاید فقط سالخوردگانی آن را بدانند و به کار گیرند.
حسین جاوید
@Virastaar
نادر ابراهیمی در کتاب مقدمهای بر فارسینویسی برای کودکان نکتهی جالبی دربارهی ضبط محاورهای بیان میکند. او مینویسد که متن واحدی با فارسی رسمی ــ یا به قول خودش «فارسی سالم» ــ و نیز با «فارسی محاورهای» به کودکانی از شهرهای مختلف داده شده:
«فارسی محاورهای و عامیانهی تهرانی... [را] اکثر بچههای غیرتهرانی، با همهی کوششی که کردهاند، نتوانستهاند درست بخوانند، و بچههای تهرانی هم با زحمت فراوان و چندبارهخوانی و درآوردن اصوات گوناگون خواندهاند و بد خواندهاند؛ حال آنکه متن [غیرمحاورهای] بدون نشانهگذاری کامل و صحیح سریعاً خوانده شده و به معنا هم رسانده شده است.» (مقدمهای بر فارسینویسی برای کودکان، انتشارات آگاه، ۱۳۶۴)
با توجه به اینکه دادهی منتج به این سخن مربوط به دهههای پنجاه و شصت است، بد نیست پژوهش روزآمدی در این زمینه صورت بگیرد؛ گو اینکه با گسترش ابزارهای ارتباطی و دسترسی روزافزون کودکان به فیلمها و سریالها و شبکههایی مثل اینستاگرام که لهجهی تهرانی و شکستهنویسی تهرانی در آنها غالب است، به احتمال زیاد، تغییر شگرفی در فهم کودکان از ضبط محاورهای پدید آمده است.
حسین جاوید
@Virastaar
«فارسی محاورهای و عامیانهی تهرانی... [را] اکثر بچههای غیرتهرانی، با همهی کوششی که کردهاند، نتوانستهاند درست بخوانند، و بچههای تهرانی هم با زحمت فراوان و چندبارهخوانی و درآوردن اصوات گوناگون خواندهاند و بد خواندهاند؛ حال آنکه متن [غیرمحاورهای] بدون نشانهگذاری کامل و صحیح سریعاً خوانده شده و به معنا هم رسانده شده است.» (مقدمهای بر فارسینویسی برای کودکان، انتشارات آگاه، ۱۳۶۴)
با توجه به اینکه دادهی منتج به این سخن مربوط به دهههای پنجاه و شصت است، بد نیست پژوهش روزآمدی در این زمینه صورت بگیرد؛ گو اینکه با گسترش ابزارهای ارتباطی و دسترسی روزافزون کودکان به فیلمها و سریالها و شبکههایی مثل اینستاگرام که لهجهی تهرانی و شکستهنویسی تهرانی در آنها غالب است، به احتمال زیاد، تغییر شگرفی در فهم کودکان از ضبط محاورهای پدید آمده است.
حسین جاوید
@Virastaar
«هزار سال بزی و هزار سال نوروز بخور او مهرگان. تا ناژ سبز و زاغ سیاه و فلک اندر گشتن و شب به بیرون شدن و روز به اندر آمدن، تنت درست باد و دلت شاد باد.»
قطعهای از تفسیری کهن، محفوظ در کتابخانهی خسروپاشا (ترکیه)
«شادی» در باور و آیین گذشتگان نیکوسرشت ما خویشکاری در برابر ایزدان و ستیز با اهریمنان بوده است. در روزگار چیرگی اندوه، پاسداشت رسوم دیرین همچون نوروز بایستگی دوچندان دارد. سال نو خجسته و روزگارتان آباد باد.
ارادتمند همگی
حسین جاوید
@Virastaar
قطعهای از تفسیری کهن، محفوظ در کتابخانهی خسروپاشا (ترکیه)
«شادی» در باور و آیین گذشتگان نیکوسرشت ما خویشکاری در برابر ایزدان و ستیز با اهریمنان بوده است. در روزگار چیرگی اندوه، پاسداشت رسوم دیرین همچون نوروز بایستگی دوچندان دارد. سال نو خجسته و روزگارتان آباد باد.
ارادتمند همگی
حسین جاوید
@Virastaar