Telegram Web Link
در سال‌های اخیر، وزارت ارشاد در زمینه‌ی نام نوشیدنی‌ها (شراب، ویسکی، ودکا، آبجو و...) تساهل به خرج می‌دهد و خیلی از ممیزها، بدون اصلاحیه، از آن‌ها می‌گذرند، اما همچنان گاهی ممیز سخت‌گیری دستور می‌دهد نام نوشیدنی‌ها حذف شود. در این‌جور مواقع، معمولاً ناشر یا پدیدآور از اسم کلی «نوشیدنی» به‌جای نام خاصی که در متن آمده استفاده می‌کنند. مثلاً، به‌جای «یک لیوان شراب برای خودش ریخت»، می‌نویسند: «یک لیوان نوشیدنی برای خودش ریخت.» این جایگزینی در بعضی جملات صورت مطلوبی پیدا نمی‌کند، اما برخی به آن بی‌توجهند. مثلاً، وقتی «ودکا ننوشید» می‌شود «نوشیدنی ننوشید» یا وقتی «یک جرعه ویسکی خورد» می‌شود «یک جرعه نوشیدنی خورد»، درواقع افعال «نوشیدن» و «خوردن» که هر یک معنایی مستقل و کامل دارند تداخل پیدا می‌کنند. اگر بنا به حذف نام نوشیدنی یا برند آن باشد، می‌شود صورت مطلوب‌تری به جملات داد. مثلاً، دو جمله‌ی بالا را می‌توان چنین نوشت:

ننوشید.
یک جرعه نوشید.

البته، آرزوی همه‌ی ما این است که بساط این تنگ‌نظری‌ها برچیده شود و لازم نباشد لقمه را دور سرمان بچرخانیم!

حسین جاوید
@Virastaar
از اشتباهات مبتلابه آموزگاران و پژوهندگان ویرایش و درست‌نویسی یکی هم این است که هر شاهدمثال کهنی را معتبر می‌دانند و بر پایه‌ی آن حکمی درباره‌ی روا یا ناروا بودن شکلی خاص صادر می‌کنند.

بله، متون منثور و منظوم کهن و آثار کسانی همچون #بیهقی و #فردوسی و #سعدی سنگ محک خوبی است، اما اینکه برویم از نوادر آثار قرون گذشته شاهدمثالی #منفرد بیرون بکشیم و آن را مبنای کارمان قرار دهیم خردمندانه نمی‌نماید.

اول، مبرهن است که در خیلی از نسخ کتب مشهور هم کاتبان به‌عمد یا به‌سهو دگرگونی‌هایی ایجاد کرده‌اند. متن مقدسی همچون #اوستا که سده‌ها همچون ناموس یک ملت مزداپرست بوده و یک دستگاه عظیم دولتی و مذهبی از آن پشتیبانی می‌کرده از اشتباهات کاتبان در امان نمانده و در #اوستای_متأخر می‌توان نمونه‌های زیادی از لغزش‌های دستوری و زبانی یافت؛ چطور انتظار داریم اثر فلان شاعر یا نویسنده‌ی نه‌چندان سرشناس، یا حتی سرشناس، فلان قرن از گزند خطا در امان بوده باشد؟

دودیگر، به‌فرض، مگر نامداران عصر ما همه درست و بی‌لغزش می‌نویسند؟ اگر پژوهشگری از سده‌های آینده به متون داستان‌نویسان مهم دوران ما، نظیر #جمال_زاده و #هدایت و حتی #دولت_آبادی، مراجعه کند، با آشی درهم‌جوش مواجه خواهد شد (طبعاً منظورم ارزش ادبی آثار آن‌ها نیست و از نثر و زبانشان سخن می‌گویم)؛ باید این نثر را معیار درست‌نویسی فارسی قرار دهد؟!

شاه‌کلید قفل سنجش درستی یا نادرستی این است: #بسامد.
ویژگی‌های سبکی در دوره‌های مختلف در متن‌های مختلف نمود پیدا می‌کنند و #منفرد نیستند. اگر قرار است شاهدمثال را معیار سنجش قرار دهیم، نباید از #بسامد کاربرد آن غافل باشیم.

حسین جاوید
@Virastaar
دربی با تماشاگر برگزار شد، وضعیت رفت‌وآمدها و بازارها و خریدهای شب عید را دیدیم، امروز اعلام شده مسافران نوروزی از مرز ۱۰ میلیون نفر (تا همین لحظه) عبور کرده‌اند، دانشگاه‌ها ثبت‌نام خوابگاه‌ها را با هدف برگزاری کلاس‌های حضوری آغاز کرده‌اند و...

من نمی‌دانم مسئولان محترم برای برگزاری #نمایشگاه_کتاب_تهران در اردیبهشت‌ماه سال جاری چه برنامه‌هایی دارند (البته، احتمالاً خودشان هم نمی‌دانند! چون هنوز حتی ثبت‌نام از ناشرها شروع نشده)؛ هر برنامه‌ای هست و هر چه می‌شود، لطفاً چند هفته‌ی دیگر اعلام نکنید که «با هدف جلوگیری از شیوع ویروس کرونا» نمایشگاه را «غیرحضوری» یا «بدون فروش و فقط برای نمایش کتب» برگزار می‌کنید!

اگر به آرشیو نوشته‌هایم مراجعه کنید (اینجا)، خواهید دید که من از همان اسفند ۹۸ که کرونا تازه به ایران رسیده بود و ناشناخته بود و امید می‌رفت ظرف یکی، دو هفته یا حداکثر یکی، دو ماه بساطش جمع شود، هشدار دادم امکان برگزاری نمایشگاه در سال ۹۹ وجود ندارد و حتی در سال ۱۴۰۰ هم نمایشگاه حضوری کتاب برگزار نخواهد شد (که همین اتفاق افتاد). اعتراضی نداشتیم که هیچ، همراه هم بودیم. اما با وضع فعلی انگار فقط قرار است کتاب و صنعت نشر قربانی شود. ویروس کرونا در ورزشگاه، حجره‌ها و تیمچه‌های بازار، اتوبوس و هواپیما، غذاخوری‌های بین راهی، رستوران‌ها و اقامتگاه‌های غلغله، ساحل‌های شلوغ و... منتقل نمی‌شود اما در راهروهای نمایشگاه کتاب اوج می‌گیرد؟!

صنعت نشر ستون بالندگی یک کشور است و قطعاً آسیبی که در این چند سال دیده از آسیبی که صنوف دیگر دیده‌اند کمتر نیست. تصمیمی بگیرید که ناشرها بتوانند نفس تازه کنند. نمایشگاه را بدون فروشندگان بستنی و سیب‌زمینی سرخ‌کرده و همبرگر و بدون غرفه‌های تبلیغات و پروموشن برگزار کنید. فقط کسانی را راه بدهید که سه دوز واکسن تزریق کرده‌اند. ناشران عمومی و دانشگاهی و کودک را تفکیک کنید و برای هر گروه روزهای جداگانه در نظر بگیرید. برنامه‌های جنبی را تعطیل کنید. سالن‌های بیشتری را به ناشرها اختصاص دهید و راهروها را پهن‌تر بسازید. بله، باز هم ویروس منتشر خواهد شد و کسانی درگیر خواهند شد، همان‌طور که سر کار و خرید و سفر و... می‌رویم و کسانی درگیر می‌شوند؛ حالا دیگر فهمیده‌ایم باید هم‌زیستی با کووید را بیاموزیم و فقط دعا کنیم که در آینده‌ی نه‌چندان دور از شر آن خلاص شویم.

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
#در_جست‌وجوی_آن (روزنوشت‌های صعود به قله‌ی #اورست) #ایمان_آذیش نشر #دانیار #معرفی_کتاب @Virastaar
#در_جست‌وجوی_آن با رسیدن نویسنده ـ کوه‌نورد به #نپال آغاز می‌شود، کشور چکادهای سربه‌فلک‌کشیده و چهره‌های درهم‌فشرده از سرسختی طبیعت و تنگی معاش. او قصد صعود به قله‌ی ۸۸۴۸ متری #اورست را دارد، بلندترین نقطه‌ی کره‌ی زمین.

نویسنده ـ کوه‌نورد روز‌به‌روز وقایع صعودش را نوشته و آنچه را دیده و تجربه و تفکر کرده روی کاغذ آورده است. فصل‌بندی کتاب هم بر اساس روزها (حدود ۵۰ روز) و وقایع سفر است: اقامت در هتل‌های شهری، شب‌مانی در متل‌های روستایی بین راه، استقرار در کمپ‌ها، زندگی در ارتفاع بالا، هم‌هوایی و گذراندن روزهای طولانی انتظار برای پنجره‌های آب‌وهوایی، و نهایتاً صعود به قله.

#ایمان_آذیش ما را در مسیر رسیدن به افتخاری شریک می‌کند که تا کنون کمتر از ۳۰ ایرانی به آن دست یافته‌اند. برای کسانی که با کوه آشنا نیستند، شاید بزرگی این صعود مشخص نباشد. بد نیست بدانید فقط در بیست سال اخیر حدود ۳۰۰ نفر در #اورست جان باخته‌اند، نه مردمی با توان عادی، بل کسانی که اغلب نخبه‌ترین و قوی‌ترین کوه‌نوردهای کشورشان بوده‌اند. فتح #اورست برای #ایمان_آذیش به قیمت سرمازدگی و از دست دادن چهار انگشت تمام شده است.

فراموش نکنید که ما ایرانی‌ها با همه‌چیز باید دو بار بجنگیم! یک بار با خودش و یک بار با هزینه‌هایش! دردناک است وقتی می‌‌بینیم کوه‌نوردهای کشورهای دیگر ده‌ها تجربه در کوهستان‌های ساده‌تر کسب می‌کنند، با شرکت‌های معتبرتر قرارداد می‌بندند و خدمات بهتر (تجهیزات مدرن، اطلاعات پیشرفته و اختصاصی هواشناختی، غذا و اکسیژن بیشتر، شرپای شخصی، هلیکوپتر در شرایط اضطراری و...) دریافت می‌کنند و کوه‌نوردهای ما عمدتاً با تکیه بر توان و اراده‌ی شخصی صعود می‌کنند. اینجا عظمت کار هیمالیانوردهای ایرانی بیشتر روشن می‌شود.

آنجا که کتاب روایت‌گر دیده‌ها و اتفاقات است بسیار جذاب است ولی آنجا که به دام اظهارنظرهای فلسفی و شخصی می‌افتد افت می‌کند و سطحی می‌شود. بااین‌حال، به‌خصوص برای کم‌تجربه‌ترهایی که سودای صعود به قله‌های مرتفع را در سر دارند، می‌تواند یک کلاس درس باشد. البته، بسیاری از یادداشت‌های اولیه در کوه و در شرایط کمبود اکسیژن و سرمای شدید نوشته شده و بر نویسنده حرجی نیست.

نویسنده ـ کوهنورد از بیان خیلی از جزئیات صرف‌نظر کرده که شاید می‌توانست برای علاقه‌مندان کوه‌نوردی و حتی عموم خواننده‌ها جذاب باشد. بخش‌هایی که معابد بودایی‌ها و نمادهای آن‌ها و زندگی جوامع محلی را توصیف می‌کند از درخشان‌ترین بخش‌های کتاب است.

ویرایش کتاب ضعیف بوده و کتاب پر است از غلط‌های ویرایشی و نگارشی، اما چون در چنین آثاری اهمیت موضوع بیش از اهمیت نثر و زبان است، شاید این نقص زیاد به چشم خواننده‌ی عادی نیاید. در عوض، چاپ کتاب بسیار خوب و چشم‌نواز است و ناشر کم نگذاشته. نشر #دانیار تازه کارش را آغاز کرده و قطعاً در آینده‌ی نه‌چندان دور ایرادهای کتاب‌هایش کمتر و نقاط قوتشان بیشتر خواهد شد.

چه اهل کوهستان هستید و چه نه، توصیه می‌کنم #در_جست‌وجوی_آن را بخوانید تا ببینید با قدرت اراده چه‌ها نمی‌شود کرد و رسیدن به موفقیت‌ها چه بهای گزافی دارد.

حسین جاوید
@Virastaar
این عکس‌ را نگاه کنید؛ آن‌ را از کتابی برداشته‌ام که نشر معتبری چاپش کرده. از چهره‌ها چه می‌بینید؟
درست است؛ تقریباً هیچی!

اما چرا؟
در فایل نهایی کتاب قطعاً تصاویر بررسی شده‌اند و مشکل خاصی نداشته‌اند. این ایراد در مرحله‌ی چاپ پیش آمده است.

به‌خصوص در چاپ افست، که بعد از گرفتن زینک‌ها اصلاح خطاها دشوار و هزینه‌بر است، و به‌ویژه وقتی تصاویر سیاه‌وسفید داریم، عکس‌ها باید مقداری روشن‌تر از حد معمول باشند و ضمناً ناظر فنی چاپ هم باید باتجربه و سخت‌گیر باشد. در غیر این صورت، پیش آمدن چنین خطاهایی، که لابد نظیرشان را در کتاب‌های دیگر هم دیده‌اید، دور از انتظار نیست.

راستی، این را بگویم که خود من هم از این اشتباهات برایم پیش آمده و یکی، دو بار مجبور شده‌‌ام کل تیراژ یک کتاب را باطل کنم و کتاب را از نو چاپ کنم. این را نوشتم که گمان نکنید فقط از کار دیگران ایراد می‌گیرم! :) هدف یادداشت‌های کانال ویراستار فقط آموزش است، نه خرده‌گیری.

حسین جاوید
@Virastaar
این دو تصویر را ببینید؛ پشت دو جعبه‌ی دستمال‌کاغذی برند #چشمک هستند که با شعار پرطمطراق «زبان فارسی را پاس بداریم» تولید می‌شوند، اما حتی نام آن‌ها «فارسی» نیست: این دو #رویال و #سیلور هستند و طرح‌های دیگری با نام‌های غیرفارسی مثل #گولد، #کلکسیون، #ارگانزا و...!

این‌طوری می‌خواهند زبان فارسی را پاس بدارند؟

حسین جاوید
@Virastaar
گاهی در کتابی از کتاب دیگری نام برده می‌شود یا در متن یا کتاب‌نامه به آن ارجاع داده می‌شود. اگر رسم‌الخط دو ناشر با یکدیگر تفاوت داشته باشد، تکلیف چیست؟ فرض کنید ناشر اصلی نام کتاب را روی جلد آن، و طبعاً در شناسنامه و...، غروب بتها ضبط کرده یا تاریخچهٔ روانشناسی؛ اگر ناشر دوم در رسم‌الخطش نشانه‌ی جمع «ها» جدا باشد، به‌جای «سریا» (ء) از «یا» (ی) استفاده کند و «روان‌شناسی» را جدا بنویسد، کدام ضبط ارجح خواهد بود، ضبط ناشر اصلی یا ضبط ناشر دوم که از ارجاع بهره می‌برد؟ به زبان ساده، آیا مجاز خواهیم بود، فرضاً، نام آن دو کتاب را به‌شکل غروب بت‌ها و تاریخچه‌ی روان‌شناسی بیاوریم؟

پاسخ مثبت است. در موارد این‌چنینی، و حتی در نقل قول مستقیم از کتاب‌ها، چنانچه موضوع رسم‌الخط نشانگر هویت یا تمایز نباشد، باید از شیوه‌نامه‌ی خود بهره برد.

دقت بفرمایید که اینجا بحث فقط درباره‌ی رسم‌الخط است، نه مواردی چون تغییر در ضبط نام‌ها، کم و زیاد کردن و اصلاح نقل قول و ...

حسین جاوید

@Virastaar
تعارف و احترام بخشی از فرهنگ ماست و در جای خود پذیرفتنی، اما باید در نظر داشت که متن‌های آکادمیک و علمی جای تکه‌پاره‌ کردن تعارف و کاربرد ادبیات چاکرمنشانه نیست. نثر و زبان در چنین متن‌هایی باید خنثی و صرفاً پیام‌رسان باشد، نه عاطفه‌برانگیز و همدلانه.

جملات زیر را ببینید:

ــ بحث مربوط به این موضوع در صفحات آتی به حضور محترمتان تقدیم می‌گردد.
ــ برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه لطفاً به کتاب فلان مراجعه بفرمایید.
ــ به محضر خوانندگان گرامی عرض می‌شود که بنده پیش‌تر نیز به این موضوع پرداخته‌ام.
ــ جهت جلوگیری از تصدیع اوقات شریف خوانندگان، از نقل مجدد مطالب خودداری می‌کنم.

آن‌ها را مقایسه کنید با:

ــ در صفحات آتی به این موضوع پرداخته شده است.
ــ برای مطالعه‌ی بیشتر در این زمینه نگاه کنید به: ...
ــ نگارنده پیش‌تر نیز به این موضوع پرداخته است.
ــ جهت جلوگیری از اطناب، از نقل مجدد مطالب خودداری می‌شود.

جای کدام‌یک در متون علمی و آکادمیک است؟

حسین جاوید
@Virastaar
#مسیر_ایران_بر_فراز_برودپیک
(داستان برودپیک و یادداشت‌های آیدین بزرگی)
گردآوری: #مجید_بزرگی #آزاد_بهادری
نشر #چشمه

#معرفی_کتاب
@Virastaar
ویراستار
#مسیر_ایران_بر_فراز_برودپیک (داستان برودپیک و یادداشت‌های آیدین بزرگی) گردآوری: #مجید_بزرگی #آزاد_بهادری نشر #چشمه #معرفی_کتاب @Virastaar
برای کسانی که آشنایی کمتری دارند می‌گویم: در کل چهارده‌ قله‌ی بالای هشت هزار متر در دنیا وجود دارد که همه‌شان در هیمالیا و قراقروم هستند. این قله‌ها مسیرهای شناخته‌شده‌ای دارند که شرپاها و گروه‌های بین‌المللی از آن‌ها عبور می‌کنند. باز کردن مسیر جدید روی این غول‌های زیبا اما بی‌رحم کاری است بس خطرناک و دشوار، و چه سرهایی که افسون این سودا نشده‌اند.

در تاریخ کوه‌نوردی ایران اولین و آخرین باری که ایرانی‌ها از مسیری نو به یک هشت هزار متری صعود کرده‌اند صعود به قله‌ی برودپیک در پاکستان است. برای این صعود سه تلاش در سال‌های ۸۸ و ۹۰ و ۹۲ انجام شد که آخرین آن‌ها موفق بود اما فرجامی تراژیک داشت: آیدین بزرگی، مجتبی جراهی و پویا کیوان موفق شدند از مسیری جدید (مسیر ایران) به قله برسند، اما در بازگشت راهشان را گم کردند؛ آن‌ها، احتمالاً، به تیغه‌ای عبورناکردنی رسیدند و گیر افتادند. تلاش‌ها برای یافتن و نجاتشان بی‌ثمر بود و هر سه برای همیشه به کوهستان برودپیک پیوستند.

#مسیر_ایران_بر_فراز_برودپیک کتابی است درباره‌ی این صعود و به یادبود صعودکنندگان. این کتاب را آزاد بهادری (از دوستان و هم‌نوردان آیدین) و مجید بزرگی (پدر آیدین) گرد آورده‌اند و بخش عمده‌ی آن، و البته بهترین بخش آن، شامل یادداشت‌های آیدین بزرگی است: نوشته‌هایی از روند شکل‌گیری گروه، اعزام‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، و تلاش‌ها برای صعود.

یادداشت‌های مفصل آیدین اصلاً به نوشته‌های یک جوان حدوداً بیست ساله نمی‌خورد؛ پخته و هوشمندانه و منصفانه است و نشان می‌دهد چه ذهن تیزبینی فرمانده جسم قوی آیدین بوده است.

برخی جاهای کتاب بسیار دردناک است، روایت اینکه آیدین و هم‌نوردانش با چه مشقتی هزینه و ملزومات سفرها را فراهم می‌کرده‌اند و اغلب نگران از دست دادن مشاغلشان بوده‌اند. مجتبی جراهی (که آتش‌نشان بوده)، حتی طی گشایش مسیر، مدام نگران بدهی دو میلیون تومانی‌اش بوده، که در همان سال‌ها (اوایل دهه‌ی نود) هم نباید برای چنین قهرمانی مبلغ زیادی می‌بوده.

البته که خرده‌گیری آسان است و تلاش برای تحقق آرزوها دشوار، اما وقتی کتاب را می‌خوانیم مدام این نکته در ذهنمان می‌چرخد که کاش این کوه‌نوردها که هیچ تجربه‌ای در هشت‌ هزار متری‌ها و مسیرهای عادی و تجاری نداشتند این‌طور برای گشودن مسیر جدید خطر نمی‌کردند، آن هم بدون شرپا و اکسیژن مصنوعی و امکانات امدادی متناسب. خود آیدین هم اشاره‌ی کوچکی به این موضوع داشته است. اما به‌هر‌حال گشودن مسیر ایران رؤیایی بوده که با تلاش این سه نفر و دیگر اعضای گروه (کسانی چون افشین سعدی، رامین شجاعی و...) به ثمر نشسته است و جزئیات آن را می‌توان در این کتاب خواند.

#مسیر_ایران_بر_فراز_برودپیک برای علاقه‌مندان کوه‌نوردی کتابی آموزنده است و برای عموم خوانندگان هم اثری است جذاب که نشان می‌دهد، چنان‌که خود آیدین اشاره کرده، قدرت اراده از قدرت جسم بالاتر است.


حسین جاوید
@Virastaar
استفاده از «قابل» در برابر پسوند صفت‌ساز «able» و «غیر قابل» در برابر پیشوند منفی‌ساز «un» به اضافه‌ی پسوند صفت‌ساز «able» از رواج‌یافته‌های قرن اخیر است و بسامدی در سابقه‌ی زبان فارسی ندارد. خیلی وقت‌ها می‌شود این «قابل»ها و «غیر قابل»ها را با معادل‌های فارسی‌تر و صفت‌سازهای جاافتاده‌تر جایگزین کرد و به نثر روان‌تر و سلیس‌تری رسید.


قله از پایین روستا قابل مشاهده بود.
می‌شد قله را از پایین روستا دید.

موضوع غیر قابل حل‌ نبود و فقط کمی صبر نیاز داشت.
موضوع حل‌ناشدنی نبود و فقط کمی صبر نیاز داشت.

قابل درک است که دانش‌آموزان در دوران شیوع کرونا ضعف تحصیلی داشته باشند.
درک‌شدنی است که دانش‌آموزان در دوران شیوع کرونا ضعف تحصیلی داشته باشند.

این ادعا غیر قابل پذیرش است.
این ادعا ناپذیرفتنی است.

کاپشنم کهنه بود اما هنوز قابل پوشیدن.
کاپشنم کهنه بود اما هنوز می‌شد آن را پوشید.

آب چشمه تمیز بود و قابل نوشیدن.
آب چشمه تمیز بود و نوشیدنی.

مسیر دشوار بود اما قابل پیمودن.
مسیر دشوار بود اما پیمودنی.

پیشرفت اقتصادی قابل دست یافتن است اما با پیشرفت دموکراسی گره ‌‌خورده است.
پیشرفت اقتصادی دست‌یافتنی است اما با پیشرفت دموکراسی گره خورده است.

حسین جاوید
@Virastaar
وقتی از «ازجمله» استفاده می‌کنیم، منظورمان این است که قرار نیست همه‌ی موارد مرتبط با موضوع را نام ببریم و می‌خواهیم به چند مورد اکتفا کنیم. «و غیره» (یا معادل آن: «و...») نیز همین کاربرد را دارد و نشان می‌دهد ما همه‌ی موارد را نام نبرده‌ایم و فهرستمان کامل نیست.
بنابراین، به‌ کار بردن «ازجمله + و غیره» ساخت نامناسب و حشوآمیزی ایجاد می‌کند که باید از آن پرهیز کرد.

نویسندگان نامداری در ظهور و رشد ادبیات داستانی مدرن فارسی نقش ایفا کردند، ازجمله محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک و...
نویسندگان نامداری در ظهور و رشد ادبیات داستانی مدرن فارسی نقش ایفا کردند، محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک و...
نویسندگان نامداری در ظهور و رشد ادبیات داستانی مدرن فارسی نقش ایفا کردند، ازجمله محمدعلی جمالزاده، صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک.

ضمناً، همان‌طور که گفته شد، وقتی «ازجمله» به کار می‌رود نباید فهرستمان کامل باشد.

کشورهای دیگری جز پنج عضو دائم شورای امنیت هم سلاح هسته‌ای دارند، ازجمله هند، پاکستان، کره‌ی شمالی و احتمالاً اسرائیل.
کشورهای دیگری جز پنج عضو دائم شورای امنیت هم سلاح هسته‌ای دارند، هند، پاکستان، کره‌ی شمالی و احتمالاً اسرائیل.

حسین جاوید
@Virastaar
لینک پیوستن به گروه اخبار کتاب، گروهی برای کتاب‌خوان‌ها و دست‌اندرکاران نشر
👇👇👇

https://www.tg-me.com/+PiiY00MMUdxOOijY
به مناسبت در پیش بودن نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران،
لینک حداکثر‌ ۲۴ ساعت فعال است و پس از آن، به روال همیشه و برای حفظ فضای گروه، دست‌کم تا شش ماه آینده امکان پیوستن به گروه وجود نخواهد داشت.
«بحران» در لغت به معنی تغییری است که در بیماری حاصل می‌شود و زبان‌ورزِ امروز آن را به معنی شرایط دشوار و پیچیده و اوج اتفاقات ناخوشایند فهم می‌کند. بعد از این کلمه نباید از لغات یا صفت‌های منفی استفاده کرد.

پوتین در روسیه با بحران بی‌اعتمادی روبه‌رو است.
پوتین در روسیه با بحران ‌اعتماد روبه‌رو است.

کشورهای جهان سوم با بحران کمبود منابع انسانی مواجهند.
کشورهای جهان سوم با بحران منابع انسانی مواجهند.

بحران بی‌آبی به فرونشست زمین منجر خواهد شد.
بحران ‌آب به فرونشست زمین منجر خواهد شد.

حسین جاوید
@Virastaar
تصویر: امروز، پنجشنبه، ۱۵ اردیبهشت‌ماه، مصلی تهران؛ آماده‌سازی غرفه‌های نمایشگاه کتاب


دو سال پیش، این روزها، همه‌مان غم‌زده و ترس‌خورده و تنها بودیم؛ عموماً قرنطینه و در خانه‌، گرفتار یا نگران بیماری خود و عزیزانمان. شاید باور نمی‌کردیم زندگی یک‌شبه این‌قدر عوض شده‌.
برگزاری حضوری نمایشگاه برای من از این جنبه بسیار ارزشمند است. مهم نیست فروش چقدر خواهد بود؛ مهم این است که باز دوشادوش هم قدم می‌زنیم، رودررو سخن می‌گوییم و دیدارها را تازه می‌کنیم.
جریان زندگی، دوباره، مرگ را شکست داده...

حسین جاوید
@Virastaar
دوست گران‌قدری در صفحه‌اش به جمله‌ی «قیمت مرغ کاهشی شد» ایراد گرفته بود و نوشته بود باید نوشت «قیمت مرغ کاهش یافت». برای ایشان توضیح دادم که «کاهشی شدن» و «افزایشی شدن» یا «کاهشی بودن» و «افزایشی بودن» با «کاهش» و «افزایش» تفاوت دارد.

«کاهش» یا «افزایش» یکباره اتفاق می‌افتند و ثبات نسبی دارند و برای کالاهایی با قیمت‌های مشخص و تعیین‌شده هستند. مثلاً، وقتی می‌گوییم «قیمت کارخانه‌ای پراید افزایش یافت» یعنی فرضاً قیمت رسمی این خودرو از ۱۴۰ میلیون تومان به ۱۶۰ میلیون تومان رسیده است، اما فرضاً جمله‌ی «قیمت دلار افزایشی شد» یعنی رشد بهای این ارز شروع شده و مشخص نیست دقیقاً‌ چقدر خواهد بود و کی متوقف خواهد شد. بر همین اساس، مثلاً جمله‌ی (خیالیِ!) «قیمت خودرو کاهشی شد» یعنی روند کاهش قیمت‌ها آغاز شده و نقطه‌ی دقیق توقف آن نامشخص است.

تا جایی که من بررسیده‌ام، این کاربردها در زبان فارسی سابقه‌ی زیادی ندارند و تازه به گنجینه‌ی زبانی ما افزوده شده‌اند؛ این هم از نتایج زندگی در کشوری که قیمت‌ها در آن ساز خودشان را می‌زنند و مسئولانش در آرمانشهر خیالی‌شان زندگی‌ می‌کنند!

حسین جاوید
@Virastaar
«پروفسور» در نظام دانشگاهی اغلب کشورها صرفاً به «استاد»ها یا همان «استادتمام»ها اطلاق می‌شود و در بعضی کشورها (مثل آمریکا) حتی «دانشیارها»ی ممتاز را هم «پروفسور» خطاب می‌کنند. «پروفسور» درجه‌ی آکادمیک (مثل «دکتری») نیست و درواقع جزوی از رده‌بندی اعضای هیئت علمی دانشگاه است. در موارد معدودی (به‌خصوص در رشته‌های هنری) کسانی لقب «پروفسور» دارند که «دکتر» نیستند (یعنی PhD ندارند). به‌هر‌حال، خطاب «پروفسور دکتر» متداول نیست و از «پروفسور» یا «دکتر» استفاده می‌شود.

افزون بر آنچه گفته شد، معمولاً استادهای ممتاز تمایلی ندارند حتی عنوان «دکتر» در کتاب‌هایشان (جز درسنامه‌های تخصصی دانشگاهی) قید شود.

بهانه‌ی نوشتن این یادداشت «پروفسور دکتر» درشتی بود که روی جلد کتاب خوب اولریش مارزلف دیدم.

حسین جاوید
@Virastaar
ــ «وی را افیون و خمر داد تا بی‌هوش شد.»
ــ «وی را افیون و خمر داد تا بیهوش شد.»
این جمله را از عجایب المخلوقات طوسی انتخاب کرده‌ام. به نظر شما، در این مثال کدام املا صحیح است؟
Anonymous Quiz
54%
بی‌هوش
46%
بیهوش
2024/10/04 03:18:48
Back to Top
HTML Embed Code: