Telegram Web Link
ویراستار
ــ «وی را افیون و خمر داد تا بی‌هوش شد.»
ــ «وی را افیون و خمر داد تا بیهوش شد.»
این جمله را از عجایب المخلوقات طوسی انتخاب کرده‌ام. به نظر شما، در این مثال کدام املا صحیح است؟
برای اینکه بتوانید «بیهوش» و «بی‌هوش» را تشخیص بدهید و درست بنویسید یک نکته را به یاد داشته باشید:

«بیهوشی» وضعیتی پزشکی است و «بی‌هوشی» حالتی خلسه‌وار است یا بی‌حواسی.

اگر با تزریق دارو یا بر اثر ضربه از حال رفتید، «بیهوش» شده‌اید، و اگر مثلاً مسکرات شما را ازخودبیخود کرد یا ناراحتی و دل‌آزردگی باعث شد به محیط اطرافتان بی‌توجه شوید، «بی‌هوش»!

مثال‌های درست:

بلافاصله پس از سقوط، بیهوش شد.
او را بیهوش کردند و به اتاق عمل فرستادند.

چنان بی‌هوش بود که متوجه حضور ادوارد در اتاق نشد.
«ز بس نعمت، چون مستان گشت بی‌هوش.» (فخرالدین اسعد گرگانی)

با توجه به توضیحات، در این مثال «بی‌هوش» املای درست است.

حسین جاوید
@Virastaar
«گارسون» (garçon) در زبان فرانسه یعنی «پسربچه» و توسعاً معنی «پیشخدمت» (چه مرد و چه زن) گرفته و به‌شکل وام‌واژه راهش را به زبان‌های گوناگون، ازجمله فارسی، باز کرده است.

نکته‌ی جالب اینجاست که در کشور ما واژه‌ی «گارسون» فقط در دوبله‌ی فیلم‌های خارجی به گوش می‌رسیده و در متن کتاب‌های ترجمه‌شده به چشم، و کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که برای فراخواندن کارمندان رستوران‌ها و کافه‌ها و... آن‌ها را «گارسون» خطاب کند! شاید به همراهمان بگوییم «به گارسون بگو فلان چیز را بیاورد»، اما این عنوان «خطابی» نیست و مستقیم برای صدا زدن فرد به کار نمی‌رود.

با گذشت زمان، حالا انگار هم «گارسون» و هم «پیشخدمت» مقداری بار منفی پیدا کرده‌اند یا شاید «ناکافی» به نظر می‌رسند. خیلی از کافه‌ها و رستوران‌ها از واژه‌های «ویتر» (waiter) و «ویترس» (waitress) استفاده می‌کنند تا هم نوعی «تفاخر» به خرج دهند و هم «جنسیت» پیشخدمت را معین کنند. مثلاً، آگهی می‌کنند: «استخدام ویترس»، که مشخص باشد پیشخدمت خانم می‌خواهند، نه آقا. یا شاغلان این حرفه، بعضاً، خود را «ویتر» معرفی می‌کنند.

در فارسی امروز، برخلاف زبان‌هایی چون فرانسه یا عربی، تمایز مذکر و مؤنث، به این شکل، وجود ندارد و وام گرفتن واژه‌ای که معادل فارسی دارد نیز پسندیده نیست. بنابراین، بهتر است از به‌کار بردن «ویتر» و «ویترس» پرهیز کنیم.

به‌تازگی، برخی دیگر از کافه‌ها و رستوران‌ها نیز، گویا برای «به‌سازی» (euphemism)، به‌جای واژه‌های «گارسون» و «پیشخدمت» از معادل «میزبان» بهره می‌گیرند. مثلاً، آگهی می‌کنند: «به یک میزبان نیازمندیم.» این کاربرد، گرچه نکوهیده نیست، هنوز جا نیفتاده و به نظر هم نمی‌رسد بتوان این «گسترش معنایی» را روی کلمه‌ی «میزبان» سوار کرد.

حسین جاوید
@Virastaar
بعضی پژوهشگرها و نویسنده‌ها انگار عادت دارند با صدای بلند درباره‌ی نوشته‌شان فکر کنند و مونولوگشان را با خواننده هم به اشتراک می‌گذارند!

مثلاً،

بهتر است نخست به نقش بی‌بدیل فردوسی بپردازیم و بعد به تأثیرپذیری او از دقیقی، چون ممکن است بعضی منتقدها بر ما خرده بگیرند.

شاید اگر ابتدا ریشه‌های رمانتیسیسم را بررسی کنیم و بعد به بررسی آثار استاندال برسیم، بعضی خواننده‌ها خسته شوند و خوششان نیاید.

اگر فصل‌بندی کتاب را بر اساس تاریخ وقایع انجام دهیم، کار دشوار می‌شود.

کاش فرصت بیشتری در اختیار بود و موضوع را عمیق‌تر بررسی می‌کردیم.

چنین رویکردی دور از اصول نگارش متون علمی و پژوهشی است. قرار نیست در این متون با خواننده درددل شود یا دغدغه‌های فرامتنی نویسنده مطرح شوند. جهت‌گیری و ساختار نوشتار است که آنچه را از نظر نویسنده مطلوب یا نامطلوب است به نمایش می‌گذارد، نه سخن گفتن مستقیم با خواننده.

در برخورد با چنین مواردی، حتماً نیاز است اصلاحات ویرایشی بایسته انجام شود.

برای انبساط خاطر، این را هم بگویم که چنین رویکردی فقط مختص پژوهش نیست و در متون دیگر هم دیده می‌شود. صنعتی‌زاده‌ی کرمانی ــ یادش گرامی ــ در کتاب داستان مانی نقاش (مطبعه‌ی شوروی، ۱۳۰۵) چنین نگاشته است:

«... اکنون مسافرین مزبور را معرفی نموده و نخست قارئین محترم را به پهلوان این کتاب آشنا نموده و به ذکر قیافه و اخلاق و روحیات این شخص می‌پردازیم.»

صنعتی‌زاده نزدیک به یک سده پیش و در آغاز مسیر داستان‌نویسی مدرن فارسی این متن را نوشته و خرده‌گیری بر او روا نیست، اما اینکه کسانی هنوز چنین شیوه‌هایی را به کار گیرند پسندیده نیست.

حسین جاوید
@Virastaar
چقدر بد است مترجمان یک متن تخصصی ندانند که آن S. H. Taqizadeh که در کتاب اصلی دیده‌اند همان «سید حسن تقی‌زاده»‌ی خودمان است و نباید آن را «اس. ه. تقی‌زاده» ضبط کنند.

حسین جاوید
@Virastaar
داشتم فکر می‌کردم کار «شرپا»ها و «ویراستار»ها چقدر شبیه به هم است!

هر دو بار سنگینی بر دوش می‌کشند و بلد راهند، اما هدفشان به مقصد رساندن دیگری است، با اینکه خودشان هم تا قله پیش می‌روند! هر دو در سایه‌اند و عمدتاً گلایه‌ای هم از این موضوع ندارند‌! معمولاً موفقیت‌ها برای کوه‌نورد/ نویسنده است و شکست‌ها به پای شرپا/ ویراستار گذاشته می‌شود!

(«شرپا» به راهنمایان خبره‌ی کوهستان‌های مرتفع گفته می‌شود که کوه‌نوردها را در مسیر رسیدن به قله راهنمایی و همراهی می‌کنند و وسایل آن‌ها را نیز با خود می‌آورند تا آنان سبک‌بار صعود کنند.)

@Virastaar
«گرفته رنگ ز خونِ دلم چو لاله پیاله/ ز بس‌ که بی‌تو خورم خونِ دل پیاله‌پیاله»
(وحشی بافقی)

واژه‌ی «پیاله» از آن واژه‌های دیرینه و دوست‌داشتنی زبان فارسی است. این واژه در فارسیِ امروز گسترش معنایی پیدا کرده (از «ظرف نوشیدن شراب» به «کاسه و ظرفی که در آن چاشنی‌ها و خوردنی‌هایی چون ترشی و ماست و... می‌ریزند») و با‌این‌حال، چه در معنی جدید و چه در معانی پیشین، کمابیش کم‌بسامد شده و دور نیست که فقط در فرهنگ‌های لغت خانه کند و بر زبان‌ها جاری نشود.

کندوکاو مختصری در پیشینه‌ی این واژه خالی از لطف نیست.

«پیاله» در زبان سغدی به‌شکل «پیغاله» (ptγ’δ) و در معانی «پیاله، جام، وزنه» به کار رفته است (بر اساس مدخل ۷۶۶۰ فرهنگ سغدی، بدرالزمان قریب، فرهنگان، ۱۳۷۴).

محمد حسن‌دوست در فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی به اشتقاق این واژه از یونانی اشاره کرده است (فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، محمد حسن‌دوست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، جلد دوم، ۱۳۹۵).

در فارسی میانه (پهلوی) این واژه به‌شکل «paygāl» و به معنی «پیاله» و «جام» به زندگی‌اش ادامه داده است
(A Concise Pahlavi Dictionary, D. N. Mackenzie, Oxford University Press, 1986).

این واژه به هر دو شکل «پیاله» و «پیغاله» به فارسی نو رسیده، چنان‌که در لغت فرس اسدی طوسی «پیغاله» مدخل شده و این توضیح برای آن نوشته شده است:

«قدح شراب بود، عنصری گوید:
گر به پیغاله از کدو فکنی/ هست پنداری آتش اندر آب»
(لغت فرس، اسدی طوسی، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانه‌ی مجلس، ۱۳۱۹).

در این سال‌ها که با پدیده‌ی ناپسند سانسور مواجهیم، می‌توان «پیاله» را در واژه‌هایی چون «پیاله‌فروشی» (به معنی «مشروب‌فروشی» یا «بار») زنده نگه داشت.

حسین جاوید
@Virastaar
این عبارات و جملات را ببینید (همه را از متن‌های واقعی استخراج کرده‌ام و مثال آموزشی نیستند):

شورولت کهنه
گلویش را پاک کرد.
تعبیرکنندگان خواب
تفاوت هسته‌ای
عمر ابدی

مقایسه کنید با:

شورولت قدیمی
گلویش را صاف کرد.
خوابگزاران
تفاوت بنیادین
عمر جاودان

کدامشان بوی ترجمه دارد و کدامشان به سیاق زبان فارسی است؟

حسین جاوید
@Virastaar
Forwarded from Bukharamag
Forwarded from Bukharamag
دیدار و گفتگو با آیدا مرادی آهنی

دویست و سی و پنجمین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبه‌های مجله بخارا اختصاص دارد به دیدار و گفتگو با آیدا مرادی آهنی، نویسنده و مترجم. این دیدار در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه نهم تیرماه ۱۴۰۱ با حضور حسین جاوید و علی دهباشی در محل کتابفروشی فرهنگان قریب (به نشانی: بلوار کشاورز، خیابان دکتر قریب، پایین‌تر از بیمارستان امام خمینی، نبش کوچه اولیاء) برگزار می‌شود و به صورت مستقیم پخش خواهد شد.
نخستین رمان آیدا مرادی آهنی با نام «گلف روی باروت» در سال ۱۳۹۲ منتشر شد. این رمان مفصل در ۱۳۴۰۰۰ کلمه و پلات‌محور نوشته شده بود و طی این سال‌ها در نشر سده به چاپ چهارم رسیده است.
رمان بعدی این نویسنده «شهرهای گمشده» بود که در سال ۱۳۹۶ در نشر سده به چاپ رسید و با موفقیت مواجه شد. این رمان جایزه‌ی حبیب غنی‌پور را به دست آورد و از رمان‌های موفق دهه‌ی نود بود. چاپ پنجم این اثر در دست انتشار است.
در گام بعدی، مجموعه‌جستار «تختخواب دیگران» در بهار ۱۴۰۰ در نشر سده منتشر شد و خیلی زود با استقبال خوانندگان، به چاپ‌های مکرر رسید و به خوش‌اقبال‌ترین اثر نویسنده بدل شد. چاپ هفتم این کتاب در بهار ۱۴۰۱ به بازار آمد و چاپ هشتم آن در دست انتشار است. اخیراً ترجمه‌ی انگلیسی اولین جستار این کتاب در مجله‌ی معتبر Asymptote به چاپ رسیده است.
مرادی آهنی ترجمه‌ی سه‌گانه‌ی «سه ‌رنگ» را هم در کارنامه دارد و گردآورنده‌ی کتاب «پرسونا» (مجموعه‌آثار اندی وارهول) بوده است.
آثاری دیگری از این نویسنده نیز در مجلات Mayday و Scoundrel Time منتشر شده است. همچنین، از او جستارهایی پیرامون آثار تجسمی در مجموعه‌کتاب‌های گنجینه‌‌ی موزه‌ی هنرهای معاصر تهران به چاپ رسیده است.
این نشست در ساعت نه و نیم صبح پنجشنبه نهم تیرماه ۱۴۰۱ به صورت مستقیم از نشانی‌های زیر در اینستاگرام پخش خواهد شد:
instagram.com/bukharamag
instagram.com/farhangan.ir
کلمه‌ی «تلافی» معنی «جزا دادن» داشته است، یعنی هم پاداش و هم پادافره. انگار در فارسی امروز این کلمه به سمت معنای «پادافره» در چرخش است و «پاداش دادن» اغلب با «جبران کردن» بیان می‌شود.

شما از این کلمه بار معنایی مثبت برداشت می‌کنید یا منفی؟
Anonymous Poll
8%
مثبت
94%
منفی
کتابی با نام نبوغ منتشر شده که نام «ولادیمیر نابوکاف» را روی جلد دارد. این همان نویسنده‌ای است که سال‌ها با نام «ولادیمیر ناباکوف» شناخته‌ایم. من خودم عاشق این نویسنده هستم و کارهای مترجم محترم اثر را هم دنبال می‌کنم، اما می‌خواهم نکته‌ای راجع به ضبط نام نویسنده بگویم.

وقتی نامی در فارسی جا افتاده و سال‌ها به کار رفته، بهتر است همان ضبط متداول و متعارفش (هرچند، با اصول مد نظر مترجم همخوان نباشد) حفظ شود و ضبط جدیدی برای آن در نظر گرفته نشود. به دو دلیل عمده:

۱) ضبط جدید جا نخواهد افتاد؛ تجربه‌ این را نشان داده است. مگر کسانی سال‌ها تلاش نکردند ضبط نام «ای. ال. دکتروف» را که کار نجف دریابندری بود به‌شکل «داکترو» یا «دکترو» یا «داکتروف» جا بیندازند؟ چه شد؟

۲) نام‌های جدید و غریب (هرچند، درست) برای چهره‌های آشنا خواننده و بازار را به اشتباه می‌اندازد و فروش کتاب را پایین می‌آورد (نفرمایید که فروش مهم نیست؛ همه‌مان از بام تا شام دنبال پول هستیم!).

چنین ضبط‌هایی به این می‌ماند که فرضاً «ویلیام فاکنر» را «ویلیم فوکنه» یا «ویکتور هوگو» را «ویکتوق اوگو» ضبط کنیم، با این توجیه که درست‌ترند.

حسین جاوید
@Virastaar
مختصری درباره‌ی «املای تاریخی» (Historical Spelling)

پیش‌تر نوشته‌ام که #خط و #زبان را نباید با هم اشتباه گرفت.

یادآوری ساده: خط و نوشتار ابزاری برای ثبت گفتار هستند. خط را می‌شود تغییر داد، یا ممکن است گویشوران یک زبان با خط آن آشنایی نداشته باشند (اصطلاحاً «بی‌سواد» باشند)، اما زبان مفهومی انتزاعی است و برای برقراری ارتباط به کار می‌رود. ترکیه و تاجیکستان را در نظر بگیرید: یکی در دوره‌ی آتاتورک و دیگری در دوره‌ی استیلای شوروی خط خود را تغییر دادند، اما آیا زبان آن‌ها هم تغییر کرد؟ مردم از فردای تغییر خط به #لاتین و #سیریلیک همچنان داشتند با زبان دیروز با دوستانشان معاشرت می‌کردند، دادوستد انجام می‌دادند، عشق می‌ورزیدند و گاهی ناسزا می‌گفتند! تفاوت اینجا بود که دیگر نمی‌توانستند سخنانشان را به خط جدید «بخوانند» و «بنویسند» و باید آن را می‌آموختند. در حوزه‌ی خطوط و زبان‌های ایرانی، مثلاً، متون #سغدی به سه خط #سغدی، #مانوی و #سریانی نوشته شده‌اند، یا متون #پهلوی به خطوطی همچون #پهلوی_کتابی و #پهلوی_کتیبه‌ای نوشته‌ شده‌اند، یعنی حتی می‌توان یک زبان واحد را با خطوط مختلف نوشت.

خط نسبت به زبان محافظه‌کارتر است، یعنی سخت‌تر و دیرتر تن به تغییر می‌دهد. این سرسختی منجر به پدیده‌ای می‌شود که زبان‌شناس‌ها آن را #املای_تاریخی می‌نامند.

#املای_تاریخی چیست؟ به زبان ساده، شکل نوشتاری بعضی واژه‌ها با تلفظ آن‌ها متفاوت است، یعنی، مثلاً، ما می‌نویسیم «خواستن /xwāstan/» اما می‌خوانیم «خاستن /xāstan/» (هنگام مطالعه‌ی جمله‌ی پیشین خودِ کلمه‌ی «می‌خوانیم» را هم ناخودآگاه و بدون فکر به‌شکل «می‌خانیم» تلفظ کردید و گذشتید!). چرا؟ چون در دوره‌ای هنوز خوشه‌ی همخوان آغازینِ «xw» در نظام آوایی فارسی‌زبان‌ها وجود داشته است. با گذشت زمان، این واج تحول پیدا کرده اما صورت املایی کلماتی که آن را در خود داشته‌اند همچنان در خط حفظ شده است. کلماتی وجود دارند که چند صد سال از تغییرات آوایی و تلفظی آن‌ها می‌گذرد اما هنوز به شیوه‌ی سابق نوشته می‌شوند. مثلاً، املای کلمه‌ی «مرد» در متون #پهلوی «مرت» (< ˈ mlt >) است اما می‌دانیم ــ دست‌کم در زمانی که اغلب متون زرتشتی نگاشته می‌شده‌اند ــ تلفظش «مرد /mard/» بوده است.

#املای_تاریخی مختص خط فارسی نیست. مثلاً، در خط #انگلیسی آن k ابتدای کلمه‌ی knife (با تلفظ /nʌɪf/) چه می‌کند؟ یا، مثلاً، چرا حرف t در انتهای تعداد زیادی از کلمات #فرانسوی نوشته می‌شود اما خوانده نمی‌شود؟ نظام‌های نوشتاری کهن همواره با این پدیده مواجهند.

#املای_تاریخی مختص دوره‌ی نو هم نیست و در متون دوره‌ی میانه نیز دیده می‌شود. مثلاً، فت‌وفراوان، در خط #پهلوی_کتابی املای تاریخی داریم، یا در متون #سغدی‌ به خط #سغدی.

خب، اما چرا، مثلاً، در همان دوره‌ی میانه، در متونی که به خط #مانوی نوشته شده‌اند (چه خود متون #مانوی و چه متون #سغدی به خط #مانوی) #املای_تاریخی دیده نمی‌شود؟ روشن است: به این دلیل که نظام نوشتاری #مانوی در زمان خودش جدید بوده و فرصتی برای بروز املای تاریخی نیافته است. اگر دین #مانی رو به افول و سپس نابودی نمی‌رفت و استفاده از خط #مانوی ادامه پیدا می‌کرد، بی‌شک املای تاریخی در این خط هم دیده می‌شد، چه اینکه نظام آوایی مدام در معرض تغییر و تحول است.

آنچه درباره‌ی #املای_تاریخی گفتم با این هدف بود که تفاوت صورت مکتوب و صورت تلفظی را نباید ضعف املایی در نظر گرفت و باید آن را یک «ویژگی» دانست. البته، این مبحث مفصل است و مواردی مانند #املای_شبه_تاریخی (Pseudo Historical Writing) نیز باید در جای خود بررسی شوند.

حسین جاوید
@Virastaar
همه‌تان می‌دانید زبان‌های زیادی سه جنس مذکر و مؤنث و خنثی را دارند، ولی جالب است بدانید زبان استرالیایی #دیربال چهار جنس دستوری دارد که یکی از طبقات آن شامل اسامی مربوط به زن‌ها، آتش، مارهای سمی و چیزهای خطرناک است! یعنی این‌ها صرف دستوری مختص خودشان را دارند!

حسین جاوید
@Virastaar
ویراستار
همه‌تان می‌دانید زبان‌های زیادی سه جنس مذکر و مؤنث و خنثی را دارند، ولی جالب است بدانید زبان استرالیایی #دیربال چهار جنس دستوری دارد که یکی از طبقات آن شامل اسامی مربوط به زن‌ها، آتش، مارهای سمی و چیزهای خطرناک است! یعنی این‌ها صرف دستوری مختص خودشان را دارند!…
راستی، تا رگ گردن عده‌ای باد نکرده و دچار سوء‌تفاهم نشده‌اند بگویم که ‌کار زبان‌شناسی بررسی و توصیف زبان‌هاست، نه داوری اخلاقی. مهم‌تر از آن، تقلیل جنس دستوری به مسائل اجتماعی خارج از اصول علم زبان‌شناسی و باوری عامیانه است، نظیر اینکه برخی فکر می‌کنند چون در فارسی نو جنس دستوری از بین رفته، معنی‌اش این است که این زبان جنسیت‌زده نیست!

تحلیل موضوع #جنس در زبان پیچیده‌تر از این حرف‌هاست، نشان به آن نشان که یک اسم واحد گاهی در آلمانی مذکر، در فرانسوی مؤنث و در یونانی خنثی است.

حسین جاوید
@Virastaar
«بچه‌ی بازی برو بر ساعد شاهان نشین/ بر مگس‌خواران قولنجی رها کن آشیان»
(خاقانی شروانی)

اگر بیت بالا را بدون سریا («ء/ ی») روی های کلمه‌ی «بچه» ضبط کنیم و بخوانیم، وزن شعر به هم می‌ریزد. سخن از شاعری است که، به قول عوفی، «فصاحت حسّان و سماحت سحبان مر وی را جمع بود و صفوت جنید با حکمت لقمان مر وی را فراهم؛ خاقان ولایت بیان بود» (لباب الالباب، محمد عوفی، به سعی و اهتمام و تصحیح ادوارد برون، مطبعة بریل فی مدینة لیدن، ۱۹۰۳، صفحه‌ی ۲۲۱). نیاز به گفتن ندارد که خاقانی بیت را با علم بر آوای کلمه با سریا سروده است. مثال‌های این‌چنین فراوان‌اند.

«سریا»، چه به‌شکل «ء» و چه به‌شکل «ی»، در جاهای بایسته، حتماً باید نوشته شود. نادیده گرفتن آن از سنت‌های ناپسندی است که مطبوعات در دهه‌های اخیر رواج داده‌اند.

حسین جاوید
@Virastaar
با ناشران غیرحرفه‌ای کاری نداریم، اما گاهی خطاهای عجیبی در کتاب‌های ناشران مطرح به چشم می‌خورد که رشته‌های سالیان آن‌ها را پنبه می‌کند و ضربه‌ای کاری به اعتبارشان است. این نتیجه‌ی همان صرفه‌جویی‌ها و اهمال‌ها در استخدام ویراستاران مجرب است. بر ناشران کوچک حرجی نیست، اما برخی ناشران بزرگ خیلی وقت‌ها پول هم دارند و باز هم ترجیح می‌دهند فلان کار را، مثلاً، با نصف دستمزد یک ویراستار کارکشته به ویراستاری کم‌تجربه یا حتی ناشی بسپارند. این‌ها در کوتاه‌مدت سود می‌کنند اما در درازمدت و با اولین گاف وحشتناکی که رونمایی می‌شود ده‌ها میلیون تومان به برند («نشان تجاری») مؤسسه‌شان آسیب وارد می‌شود و شاید سال‌ها زمان نیاز باشد تا چهره‌ی نشر ترمیم شود. تازه، اگر این گاف‌ها از جنسی نباشد که پای ناشر را به مشکلاتی خارج از حوزه‌ی نشر باز کند (چنان که گاهی در این سال‌ها شاهد بوده‌ایم).

صرف هزینه برای ویرایش مطلوب کتاب درواقع سرمایه‌گذاری درازمدت روی اعتبار برند است (منظورم از «ویرایش» جابه‌جایی نقطه و ویرگول و چسباندن و جدا کردن حروف نیست؛ ویرایش به معنی واقعی آن). فرضاً، اگر رستورانی با زیباترین دکور و پیشرفته‌ترین تجهیزات داشته باشید و هر روز بهترین مواد اولیه را بخرید، اولین روزی که حشره‌ای در غذای رستورانتان پیدا شود کل سرمایه‌گذاری‌تان بر باد رفته است!

حسین جاوید
@Virastaar
نوشتار و پرستیژ اجتماعی، برای «لاکچری‌باز»ها!

سده‌های پیاپی و نسل‌های پرشمار، زبان فقط در ساحت گفتار کاربرد داشت و نوشتار بی‌معنا بود. زبان‌های زیادی زاده شدند، بالیدند و مردند بی‌آنکه مکتوب شوند. امروز هم از بیش از ۶۰۰۰ هزار زبان زنده‌ی دنیا خیلی از آن‌ها خط ندارند. بااین‌حال، دیرزمانی است که همه‌ی زبان‌های پرگویشور با «خط» پیوند خورده‌اند و نوشته می‌شوند و تحولی بزرگ آغاز شده و رو به رشد است، تحولی شاید به شگفت‌انگیزی پدید آمدن خود زبان!

عصر اینترنت واقعیت‌هایی دیگر را رقم زده است؛ قدرت ما از شُش‌ها و تارآواها به سرانگشتانمان منتقل شده است. روزهایی می‌شود که شاید پانصد کلمه هم «صحبت» نکنیم، ولی در همان روزها هزاران کلمه در پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی «می‌نویسیم». حتی ممکن است اینترنتی معاینه شویم و پزشکمان تشخیص و معالجه‌ی پیشنهادی‌اش را برایمان تایپ کند! خیلی از اطلاعات دریافتی‌مان از جهان پیرامون هم نه چون گذشته با دیدار و شنیدار، بلکه با «خواندن» است. دور از ذهن نیست که با گسترش مراوادت مجازی ــ مثلاً، شبکه‌هایی چون #متاورس ــ بیشترین استفاده از زبان در ساحت نوشتار باشد، نه گفتار.

سخنم با کسانی است که املای ساده‌ترین لغات را بلد نیستند و نمی‌توانند ساده‌ترین مفاهیم را با زبانی روشن بنویسند. تشخص اجتماعی روز‌به‌روز بیشتر به ساحت نوشتار پیوند می‌خورد. دیگر مهم نیست شما کت‌وشلوار فلان مارک را به تن و فلان ساعت را به دست داشته باشید و فلان اتومبیل را برانید؛ اولین غلط فاحش املایی و انشایی در شبکه‌های اجتماعی کافی است که برچسب «بی‌سوادی» بخورید و پرستیژتان را از دست بدهید؛ فرقی هم ندارد که چه عنوانی را یدک می‌کشید: سیاستمدار، بازیگر، پزشک، مهندس، استاد دانشگاه و...

نوشتار دارد جای لحن و تلفظ را در تشخیص طبقه‌ی اجتماعی آدم‌ها می‌گیرد. اگر تا دیروز «باهاس» و «قلف» و مانند آن‌ها نشان‌دهنده‌ی خاستگاه افراد بود، امروز اشتباهات ویرایشی و نگارشی و نحو و دایره‌ی واژگان در تایپ نشان‌دهنده‌ی سطح سواد فرد است. توییت‌های بعضی سیاستمداران و سلبریتی‌هایمان را دیده‌اید؟ چنان پر از جملات نامفهوم‌اند که کاملاً روشن است از ذهن‌هایی خالی بیرون تراویده‌اند!

برای انتشار یک عکس ساده در شبکه‌های اجتماعی، بیست بار صحنه و نور و زاویه‌ی دوربین و مدل مو و لباس و حالت چهره‌تان را بررسی می‌کنید؛ چرا اهمیتی به چیزهایی که می‌نویسید نمی‌دهید؟! در هر جایگاهی که هستید، اگر برای پرستیژتان ارزش قائلید، درست‌نویسی را بیاموزید! «لاکچری»تر از این چیزی وجود ندارد!

حسین جاوید
@Virastaar
«عدم» و «وجود» متناقض‌اند و شگفت آنکه ترکیب بی‌قواره‌ی این دو چند سالی است که در نوشته‌ها رواج یافته است. به‌جای «عدم وجود»، خیلی ساده، می‌توان از «نبود» استفاده کرد یا جمله را با معادل مناسب دیگری نوشت.

تصادف به‌دلیل عدم وجود علائم هشداردهنده اتفاق افتاده است.
فعالیت نانوایی‌ها با توجه به عدم وجود آرد کاهش یافته است.
عدم وجود تغذیه‌ی مناسب در رشد کودک اختلال ایجاد می‌کند.
گروه خونی بر اساس وجود یا عدم وجود بعضی آنتی‌ژن‌ها تعیین می‌شود.

تصادف به‌دلیل نبود علائم هشداردهنده اتفاق افتاده است.
فعالیت نانوایی‌ها با توجه به نبود آرد کاهش یافته است.
تغذیه‌ی نامناسب در رشد کودک اختلال ایجاد می‌کند.
گروه خونی بر اساس داشتن یا نداشتن بعضی آنتی‌ژن‌ها تعیین می‌شود.

حسین جاوید
@Virastaar
📌 فراموش نکنید:


هر گاه پیشوند «ب» بر سر افعالی بیاید که با «اَ» و «اُ» شروع می‌شوند، حرف «ی» جانشین «اَ» و «اُ» می‌شود.

درست: بینداز، بیفتاد، بیفتد، بینجامد، بینداخت، بینگیخت، بیفکند.
نادرست: بیانداز، بیافتاد، بیافتد، بیانجامد، بیانداخت، بیانگیخت، بیافکند.

حسین جاوید
@Virastaar
«ارجح» صفت تفضیلی از «رجحان» است و نیازی به «تر» ندارد. بنابراین، «ارجح‌تر» فصیح نیست.

در زبان فارسی به‌ندرت صفت‌های تفضیلی را «تقویت» (reinforce) می‌کنیم. درواقع، به نظر می‌رسد این صفت‌ها در سیر تکاملی خود به جایی می‌رسند که از نظر گویشور قدرت کافی را در بیان مفهوم برتری ندارند و باید ترمیم شوند.

برای اینکه معنای reinforce را بهتر درک کنیم، در نظر بگیریم که مثلاً «به» (weh) و «مه» (meh) در #فارسی_میانه صفت تفضیلی بوده‌اند، یعنی به‌تنهایی معنای «بهتر» (better) و «مهتر» (greater) داشته‌اند و ما با افزودن «تر» به این صفات آن‌ها را «تقویت» (reinforce) کرده‌ایم.

حسین جاوید
@Virastaar
2024/10/04 05:27:53
Back to Top
HTML Embed Code: