Roman_Khone_Ch. همسر طلبه..pdf
3.2 MB
♥️🎁#سوپرایزفوق‌ویژه🎁♥️
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
💟 رمان: #همسر_طلبه 🔥
💟 ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکی ❤️🔥
💟 نویسنده: #زهرا_علیپور 🌈
💟 خلاصه: 🦋
آیه دختری شیطون، بعد ازدواج مادرش به خونه پدربزرگش میره از قضا دوتا پسرعموش اونجا زندگی میکنند. یکی از پسرعموها طلبه سفت و سختیه! آیه حسابی این پسرعمو رو با شیطنت هاش اذیت میکنه، تا اینکه بخاطر آبروی خانوادگی، مجبور به ازدواج با پسرعموی طلبه اش میشه و اتفاقات مهیج بعد از اون...!
★همسر طلبه★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
💟 رمان: #همسر_طلبه 🔥
💟 ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکی ❤️🔥
💟 نویسنده: #زهرا_علیپور 🌈
💟 خلاصه: 🦋
آیه دختری شیطون، بعد ازدواج مادرش به خونه پدربزرگش میره از قضا دوتا پسرعموش اونجا زندگی میکنند. یکی از پسرعموها طلبه سفت و سختیه! آیه حسابی این پسرعمو رو با شیطنت هاش اذیت میکنه، تا اینکه بخاطر آبروی خانوادگی، مجبور به ازدواج با پسرعموی طلبه اش میشه و اتفاقات مهیج بعد از اون...!
★همسر طلبه★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. انیس دل.pdf
4.1 MB
♥️🎁#سوپرایزفوق‌ویژه🎁♥️
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
📚 رمان : #انیس_دل
✍️نویسنده : #صدیقه_بهران_فر
● ژانر : #عاشقانه #جذاب #هیجانی
📑 خلاصه :
مرتضی پسر جوونیه که به خاطر ازدواج مادرش با حاج احمد نامی، مجبور می شه مهناز، دختر حاج احمد رو صیغه کنه. صیغه ای که فقط برای راحت بودن این دو نفر و حساسیت شدید حاج احمد خونده شده و حاج احمد مرتضی رو قسم داده که از اعتمادش سواستفاده نکنه.
مرتضی پسر باغیرت و کاری و همین طور مذهبیه و برای راحتی مادرش که چند ماه بعد ازدواج، باردار شده، خونه حاج احمد رو ترک می کنه. مهناز اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره، دلیلش هم جدایی پدر و مادرش و سخت گیری های پدرشه. این می شه که به خاطر علاقه ای که به مرتضی داره با کلی اصرار، باباش رو راضی می کنه تا با مرتضی هم خونه بشه....
★انیس دل ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
📚 رمان : #انیس_دل
✍️نویسنده : #صدیقه_بهران_فر
● ژانر : #عاشقانه #جذاب #هیجانی
📑 خلاصه :
مرتضی پسر جوونیه که به خاطر ازدواج مادرش با حاج احمد نامی، مجبور می شه مهناز، دختر حاج احمد رو صیغه کنه. صیغه ای که فقط برای راحت بودن این دو نفر و حساسیت شدید حاج احمد خونده شده و حاج احمد مرتضی رو قسم داده که از اعتمادش سواستفاده نکنه.
مرتضی پسر باغیرت و کاری و همین طور مذهبیه و برای راحتی مادرش که چند ماه بعد ازدواج، باردار شده، خونه حاج احمد رو ترک می کنه. مهناز اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره، دلیلش هم جدایی پدر و مادرش و سخت گیری های پدرشه. این می شه که به خاطر علاقه ای که به مرتضی داره با کلی اصرار، باباش رو راضی می کنه تا با مرتضی هم خونه بشه....
★انیس دل ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Roman_Khone_Ch. آواز های بی قرار.pdf
4.8 MB
♥️🎁#سوپرایزفوق‌ویژه🎁♥️
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
📚 رمان : #آواز_های_بی_قرار
✍️نویسنده : #مهین_عبدی
● ژانر : #عاشقانه #جذاب #هیجانی
📑 خلاصه :
چیزی نمانده..
به آوازهای بی‌قرارِ باد و رقصِ دلبرانه‌ی برگ‌های این باغ..
به دل کندن چنارها
به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره‌ی بهار...
به عطر و بوی بِه‌های لب طاقچه و دانه‌های قرمز انار..
به قدم زدن‌های عاشقانه‌مان و خش‌خش برگ‌ها..
و به خلق شاعرانه‌های قشنگ..
چیزی نمانده
تا ظهور عشق..
همان عشقی که من را بی‌قرارِ روزهای با توبودن کرد..
همان‌ها که با لبخند جذاب مردانه‌ات، با دو انگشت شست و اشاره‌ات بینی‌ام را می‌فشردی و زیر لب برایم نجوا می‌کردی:
-تو خودِ آوازِ بی‌قرارِ منی!
و لب‌هایت که ...
★آواز های بی قرار ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
#پرطرفدار💥🍂
ســــ💗ـــوپـــــرایـ🎊ـــز
📚 رمان : #آواز_های_بی_قرار
✍️نویسنده : #مهین_عبدی
● ژانر : #عاشقانه #جذاب #هیجانی
📑 خلاصه :
چیزی نمانده..
به آوازهای بی‌قرارِ باد و رقصِ دلبرانه‌ی برگ‌های این باغ..
به دل کندن چنارها
به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوباره‌ی بهار...
به عطر و بوی بِه‌های لب طاقچه و دانه‌های قرمز انار..
به قدم زدن‌های عاشقانه‌مان و خش‌خش برگ‌ها..
و به خلق شاعرانه‌های قشنگ..
چیزی نمانده
تا ظهور عشق..
همان عشقی که من را بی‌قرارِ روزهای با توبودن کرد..
همان‌ها که با لبخند جذاب مردانه‌ات، با دو انگشت شست و اشاره‌ات بینی‌ام را می‌فشردی و زیر لب برایم نجوا می‌کردی:
-تو خودِ آوازِ بی‌قرارِ منی!
و لب‌هایت که ...
★آواز های بی قرار ★
🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊
↰ #جدید
⋆ #پرطرفدار
⊱ #فوق_سوپرایز ⊰
https://www.tg-me.com/Roman_Khone_Ch
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️ رمان : #ردلاین
⛔️شخصیت دختر داستان : مهربون ، عاشق برادراشه ، دلگیره از خانواده اش ، دنبال آزادی می‌گرده ، میخواد شاه ماهی بشه ...
⛔️شخصیت پسر داستان : خیلی شوخ طبع ، جذاب ، تو کارش جدی ، بی حیا به توان دو ، عصبانی بشه یه دریا واسه خاموش کردنش کمه {به جز ماهی البته😅😉} تو کارشم حرف نداره ، کنارش جای یه شاه ماهی خالیه 🖤...
⛔️جاوید محتشم صاحب یکی از بزرگترین شرکت های مادلینگ لباس زیر در دنیاست که به امپراطور صنعت مد زنان معروفه! تا اینکه دختری کم سن و سال و چشم و گوش بسته از یک خانواده‌ی مذهبی و متعصب از خونه فرار میکنه و پا به شرکت جاوید خان عیاش و خوشگذرونی می‌ذاره که تو اولین دیدار وادارش میکنه لخت بشه تا ....
▫️قلم قوی
▫️داستان از زبون دو شخصیت اصلی بیان میشه
دیالوگ های رمان به یاد موندیه جوری که آدم دلش میخواد یه صفحه رو چندبار بخونه
▫️یکی از قشنگیاش اینه که دختر بودن تو یه خانواده ی پسردوست رو خیلی خوب به مخاطب نشون داده
▫️درد و شادیا رو میتونین با تک تک سلول های بدنتون حس کنین
▫️عاشقانه های معرکه ای داری
▫️شوخی های پسر رمان با دختر افتاب مهتاب ندیده حاج غفور دیدنیه😁😂
▫️داداش میعاد ماهی ، جزو آپشن های رمانه😋برادری کردناش دل می‌بره💜
▫️و با پایانی بسی قشنگ ✨
▫️یکی از دیالوگ های قشنگی که تورمان هست و من دوسش دارم «این ذکری ست که با وسواس آن را زبان گرفته‌ام. چادر سیاه کشیده‌ام روی سرآرزوهایم. جایی بالای سر قبر رویاهایم نشسته‌ام و با چشم‌هایی باز و بی‌هدف باوحشت تکرار می کنم: _می دونم! ولم نمیکنه!!!»
«_چند تا ریاحی جدید. دنیا قرار نیست از دست نسل کثافت ما نفس بکشه انگار،فخری»
#نقد
⛔️ رمان : #ردلاین
⛔️شخصیت دختر داستان : مهربون ، عاشق برادراشه ، دلگیره از خانواده اش ، دنبال آزادی می‌گرده ، میخواد شاه ماهی بشه ...
⛔️شخصیت پسر داستان : خیلی شوخ طبع ، جذاب ، تو کارش جدی ، بی حیا به توان دو ، عصبانی بشه یه دریا واسه خاموش کردنش کمه {به جز ماهی البته😅😉} تو کارشم حرف نداره ، کنارش جای یه شاه ماهی خالیه 🖤...
⛔️جاوید محتشم صاحب یکی از بزرگترین شرکت های مادلینگ لباس زیر در دنیاست که به امپراطور صنعت مد زنان معروفه! تا اینکه دختری کم سن و سال و چشم و گوش بسته از یک خانواده‌ی مذهبی و متعصب از خونه فرار میکنه و پا به شرکت جاوید خان عیاش و خوشگذرونی می‌ذاره که تو اولین دیدار وادارش میکنه لخت بشه تا ....
▫️قلم قوی
▫️داستان از زبون دو شخصیت اصلی بیان میشه
دیالوگ های رمان به یاد موندیه جوری که آدم دلش میخواد یه صفحه رو چندبار بخونه
▫️یکی از قشنگیاش اینه که دختر بودن تو یه خانواده ی پسردوست رو خیلی خوب به مخاطب نشون داده
▫️درد و شادیا رو میتونین با تک تک سلول های بدنتون حس کنین
▫️عاشقانه های معرکه ای داری
▫️شوخی های پسر رمان با دختر افتاب مهتاب ندیده حاج غفور دیدنیه😁😂
▫️داداش میعاد ماهی ، جزو آپشن های رمانه😋برادری کردناش دل می‌بره💜
▫️و با پایانی بسی قشنگ ✨
▫️یکی از دیالوگ های قشنگی که تورمان هست و من دوسش دارم «این ذکری ست که با وسواس آن را زبان گرفته‌ام. چادر سیاه کشیده‌ام روی سرآرزوهایم. جایی بالای سر قبر رویاهایم نشسته‌ام و با چشم‌هایی باز و بی‌هدف باوحشت تکرار می کنم: _می دونم! ولم نمیکنه!!!»
«_چند تا ریاحی جدید. دنیا قرار نیست از دست نسل کثافت ما نفس بکشه انگار،فخری»
#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️رمان : #آخرین_بت 🗿
⛔️نویسنده: #فاطمه_زایری
⛔️ژانر:#عاشقانه،(#پلیسی،#معمایی)
⛔️خلاصه:
قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ!
حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از تقدیر پس بگیرد.
در حالی که ردپای سرگرد امیرمهدی رَها، بر برف‌های خونین، جا مانده و برچسب "پلیس خاطی" هر لحظه بیشتر به این نام وصل می‌شود؛ به نام مردی که یک‌روزی در گذشته بوی نان گرم می‌داد و حالا مدت‌هاست که کنج سلول انفرادی‌اش، بوی خونِ آدمیزاد می‌دهد! اما حنا به این مرد باور دارد، باوری از جنس ایمان....
شخصیت های اصلی:
⛔️امیر مهدی:
پسری مومن و با حجب و حیا که همین حجب و حیاش دل حنا رو برد😅،بادرک و فهم و باشعور ،مسئولیت پذیر ،بنظر من امیرمهدی بااینکه محکم و قوی و پرنفوذ بود ولی ترسو و بزدل هم بود که پای انتخاب قلبیش نتونست وایسه و عقب نشینی و فرار و انتخاب کرد .
⛔️حنا:
خوش قلب و مهربون، یه دختر پرانرژی و سرزنده ی موحنایی🥲😍،بنظر من حنا شخصیت محکم و قوی ای داشت که تونست در مقابل سختی ها و دردها و غم ها بایسته و استوار و سرپا بمونه،اونقدری تحمل و صبرش زیاد بود که هیچکس نفهمید چه دردی میکشه و من واقعا در طول رمان غصه داره حنا بودم و بهش آفرین میگفتم همیشه.(دختر قوی و شجاع من🥲)
⛔️احد:
احد شخصیت بشدت حامی ای داشت،در تمام لحظات خوب و بد حنا کسی که کنارش بود احد بود!. بنظرم احد شخصیت خاکستری داستان بود هم خوب بود هم بد .با تمام خوبیایی که داشت یه جایی وجدانشو خاموش میکنه و با شیطان همراه میشه و دل میشکونه.
⛔️شخصیتای فرعی داستان:
⛔️حانیه:دختر خاله حنا و خواهر احد. دختری که نقش مهمی در دردها و غصه های حنا داره.دختری خودخواه و متظاهری بود. بنظر من شخصیت منفی رمانه.
⛔️فاضل: پدرخوانده ی حنا،کسی که هرچند پدر واقعی و خونی حنا نبود ولی حنارو دختر خودش میدونست و دوسش داشت.بنظرم فاضل پدرخوبی بود ولی یه جاهایی برای درد و غم حنا پدر خوبی نبود.ناراحتی ها و غمهای نهفته در عمق چشما و روح و جسم حنارو نتونست ببینه و درکش کنه.زمانی که حنا بهش نیاز داشت فاضل نبود!.
⛔️رضوان: خواهر امیر مهدی و زن فاضل.من در طول رمان مثل حنا نتونستم با رضوان کنار بیام و هضم نمیشد رابطه ش با فاضل واسم، ولی خب از یجایی به بعد منم همراه حنا شدم.رضوان دختر خوبی بود.
⛔️و با بقیه شخصیت ها در طول داستان آشنا میشین این چند نفر بنظرم نقشاشون مهم بود و خواستم درموردشون بگم.
⛔️زاویه دید: داستان از زبان راوی و در فلش بک ها از زبان حنا نوشته شده است.
🖋نوع قلم: در بین رمان های جدیدی که اومده قلم این رمان قوی و قشنگ بود.احساسات به خوبی بیان شده بود حتی انتخاب شعرهای کوتاه در رمان نیز دقیق و بجا بود .میشه گفت همه چی به اندازه و خوب بود.
⛔️داستان در مورد دختریه که دل میبنده به کسی که اولین بار در بهشت رضا بالاسر قبر آقاجانش میبینه و این عشق یواش یواش در دل حنا جا میگیره تا جایی که حکم بت و خدارو پیدا میکنه برای حنا.اما دست تقدیر حنا رو از عشقش دور میکنه و اونو به کس دیگه ای میده.....حنا عاشق امیرمهدی و امیرمهدی اکنون شوهر حانیه....حنا در زندگیش با مشکلات و غم ها و سختی های زیادی دست و پنجه نرم میکنه از هر طرف تیری روانه ی قلب پاکش میشه و هیچکس قلب زخمیشو نمیبینه...حال حنا با کول باری از درد میخواد قهرمان قصه بشه و جون امیرمهدی رو نجات بده و از اسارت زندان آزادش کنه و در این راه حنا با حقایق و راز های زیادی روبرو میشه و بازم باید دید حنا از امتحان جدید زندگیش چطور موفق بیرون میاد.....
⛔️رمان دارای مثلث عشقی میباشد.جوری رقم خورده این مثلث که زندگی امیرمهدی،حنا،احد و حانیه رو درگیر کرده.
معمای رمان تا آخر یواش یواش حل میشه پس صبور باشین و عجله نکنین😅.رمان فلش بک زیاد داره که در مورد گذشته ی حنا و اتفاقاتیه که افتاده و مهمن پس با صبوری بخونین تا به جواب سوالات ذهنتون برسین.عاشقانه های رمان قشنگ و به اندازه ست .
🎖-تو به من برگشتی؛اینو هیچوقت فراموش نمیکنم دخترِ سرهنگ!.
+تو خواستی برگردم؛منم برگشتم.من تا وقتی که تو بخوای،برمیگردم؛فرقی هم نمیکنه چه مسافت درازی رو برای دور شدن از تو،رفته باشم!.
-همه ی این لحظه های خوبو مدیون باور توام!
+من بهش میگم ایمان؛ جناب سرگرد!
-ایمانت از چی میاد؟
+هر ایمانی از عشق میاد!.
+من تورو میپرستم!؛تو لایق پرستشی!.
⛔️فایل رمان: پی دی اف
⛔️پایان :خوش
#نقد
⛔️نویسنده: #فاطمه_زایری
⛔️ژانر:#عاشقانه،(#پلیسی،#معمایی)
⛔️خلاصه:
قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ!
حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از تقدیر پس بگیرد.
در حالی که ردپای سرگرد امیرمهدی رَها، بر برف‌های خونین، جا مانده و برچسب "پلیس خاطی" هر لحظه بیشتر به این نام وصل می‌شود؛ به نام مردی که یک‌روزی در گذشته بوی نان گرم می‌داد و حالا مدت‌هاست که کنج سلول انفرادی‌اش، بوی خونِ آدمیزاد می‌دهد! اما حنا به این مرد باور دارد، باوری از جنس ایمان....
شخصیت های اصلی:
⛔️امیر مهدی:
پسری مومن و با حجب و حیا که همین حجب و حیاش دل حنا رو برد😅،بادرک و فهم و باشعور ،مسئولیت پذیر ،بنظر من امیرمهدی بااینکه محکم و قوی و پرنفوذ بود ولی ترسو و بزدل هم بود که پای انتخاب قلبیش نتونست وایسه و عقب نشینی و فرار و انتخاب کرد .
⛔️حنا:
خوش قلب و مهربون، یه دختر پرانرژی و سرزنده ی موحنایی🥲😍،بنظر من حنا شخصیت محکم و قوی ای داشت که تونست در مقابل سختی ها و دردها و غم ها بایسته و استوار و سرپا بمونه،اونقدری تحمل و صبرش زیاد بود که هیچکس نفهمید چه دردی میکشه و من واقعا در طول رمان غصه داره حنا بودم و بهش آفرین میگفتم همیشه.(دختر قوی و شجاع من🥲)
⛔️احد:
احد شخصیت بشدت حامی ای داشت،در تمام لحظات خوب و بد حنا کسی که کنارش بود احد بود!. بنظرم احد شخصیت خاکستری داستان بود هم خوب بود هم بد .با تمام خوبیایی که داشت یه جایی وجدانشو خاموش میکنه و با شیطان همراه میشه و دل میشکونه.
⛔️شخصیتای فرعی داستان:
⛔️حانیه:دختر خاله حنا و خواهر احد. دختری که نقش مهمی در دردها و غصه های حنا داره.دختری خودخواه و متظاهری بود. بنظر من شخصیت منفی رمانه.
⛔️فاضل: پدرخوانده ی حنا،کسی که هرچند پدر واقعی و خونی حنا نبود ولی حنارو دختر خودش میدونست و دوسش داشت.بنظرم فاضل پدرخوبی بود ولی یه جاهایی برای درد و غم حنا پدر خوبی نبود.ناراحتی ها و غمهای نهفته در عمق چشما و روح و جسم حنارو نتونست ببینه و درکش کنه.زمانی که حنا بهش نیاز داشت فاضل نبود!.
⛔️رضوان: خواهر امیر مهدی و زن فاضل.من در طول رمان مثل حنا نتونستم با رضوان کنار بیام و هضم نمیشد رابطه ش با فاضل واسم، ولی خب از یجایی به بعد منم همراه حنا شدم.رضوان دختر خوبی بود.
⛔️و با بقیه شخصیت ها در طول داستان آشنا میشین این چند نفر بنظرم نقشاشون مهم بود و خواستم درموردشون بگم.
⛔️زاویه دید: داستان از زبان راوی و در فلش بک ها از زبان حنا نوشته شده است.
🖋نوع قلم: در بین رمان های جدیدی که اومده قلم این رمان قوی و قشنگ بود.احساسات به خوبی بیان شده بود حتی انتخاب شعرهای کوتاه در رمان نیز دقیق و بجا بود .میشه گفت همه چی به اندازه و خوب بود.
⛔️داستان در مورد دختریه که دل میبنده به کسی که اولین بار در بهشت رضا بالاسر قبر آقاجانش میبینه و این عشق یواش یواش در دل حنا جا میگیره تا جایی که حکم بت و خدارو پیدا میکنه برای حنا.اما دست تقدیر حنا رو از عشقش دور میکنه و اونو به کس دیگه ای میده.....حنا عاشق امیرمهدی و امیرمهدی اکنون شوهر حانیه....حنا در زندگیش با مشکلات و غم ها و سختی های زیادی دست و پنجه نرم میکنه از هر طرف تیری روانه ی قلب پاکش میشه و هیچکس قلب زخمیشو نمیبینه...حال حنا با کول باری از درد میخواد قهرمان قصه بشه و جون امیرمهدی رو نجات بده و از اسارت زندان آزادش کنه و در این راه حنا با حقایق و راز های زیادی روبرو میشه و بازم باید دید حنا از امتحان جدید زندگیش چطور موفق بیرون میاد.....
⛔️رمان دارای مثلث عشقی میباشد.جوری رقم خورده این مثلث که زندگی امیرمهدی،حنا،احد و حانیه رو درگیر کرده.
معمای رمان تا آخر یواش یواش حل میشه پس صبور باشین و عجله نکنین😅.رمان فلش بک زیاد داره که در مورد گذشته ی حنا و اتفاقاتیه که افتاده و مهمن پس با صبوری بخونین تا به جواب سوالات ذهنتون برسین.عاشقانه های رمان قشنگ و به اندازه ست .
🎖-تو به من برگشتی؛اینو هیچوقت فراموش نمیکنم دخترِ سرهنگ!.
+تو خواستی برگردم؛منم برگشتم.من تا وقتی که تو بخوای،برمیگردم؛فرقی هم نمیکنه چه مسافت درازی رو برای دور شدن از تو،رفته باشم!.
-همه ی این لحظه های خوبو مدیون باور توام!
+من بهش میگم ایمان؛ جناب سرگرد!
-ایمانت از چی میاد؟
+هر ایمانی از عشق میاد!.
+من تورو میپرستم!؛تو لایق پرستشی!.
⛔️فایل رمان: پی دی اف
⛔️پایان :خوش
#نقد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM