ببینمت!
تو کجایی
که چهرهات باغیست
که از هزار پنجره
نور میوزد هر صبح!
#دکتررضابراهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو کجایی
که چهرهات باغیست
که از هزار پنجره
نور میوزد هر صبح!
#دکتررضابراهنی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
کنار تو
بمبها شراب میشوند
تا من برخیزم
مجروح، مست
از میانهی پیروزیها بگذرم.
شمس لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بمبها شراب میشوند
تا من برخیزم
مجروح، مست
از میانهی پیروزیها بگذرم.
شمس لنگرودی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و باز بنویسیم
که ما همچنان مینویسیم
که ما همچنان در اینجا ماندیم
مثلِ درخت که مانده است
مثل گرسنگی که اینجا مانده است
و مثل سنگها که ماندهاند
و مثل درد که مانده است...
و مثلِ هر چیزی که از ما نشانهای دارد
و ما از آن نشانهای داریم.
#محمد_مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که ما همچنان مینویسیم
که ما همچنان در اینجا ماندیم
مثلِ درخت که مانده است
مثل گرسنگی که اینجا مانده است
و مثل سنگها که ماندهاند
و مثل درد که مانده است...
و مثلِ هر چیزی که از ما نشانهای دارد
و ما از آن نشانهای داریم.
#محمد_مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
اکنون از اینجا، از این بارِ دلتنگی،
در آغوشات میکشم.
از شعری که سکوتاش کردهام،
دست دور گردنات میبرم.
و تو را، از ترانهای که فراموشاش کردهام،
میبوسم.
#صباحالدین_علی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
در آغوشات میکشم.
از شعری که سکوتاش کردهام،
دست دور گردنات میبرم.
و تو را، از ترانهای که فراموشاش کردهام،
میبوسم.
#صباحالدین_علی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
آی عشق
عشقِ فتحناپذیرِ بیچهره
آیا دست کم تو
نجات خواهی یافت
از گودالی که من هر شب
مویهکنان
برای خودم میکنم؟
"تاکیس وارویچیوتیس"
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
عشقِ فتحناپذیرِ بیچهره
آیا دست کم تو
نجات خواهی یافت
از گودالی که من هر شب
مویهکنان
برای خودم میکنم؟
"تاکیس وارویچیوتیس"
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تنهایی من شبیخونِ حجم تو را پیشبینی نمیکرد. و خاصیت عشق این است.
سهراب سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
سهراب سپهری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تمامِ سیاهی در تو میگریست و تو زیبا شده بودی در همان یک لکه نور...
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
#بیژن_الهی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
تو اولین پیامبر زنِ تاریخی
و من اولین مردِ موئمن به تو
که اعجازِ تنت
مرا بی هیچ ثوابی
روی همین زمینِ بیمار
رستگار میکند
جلال حاجی زاده
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
و من اولین مردِ موئمن به تو
که اعجازِ تنت
مرا بی هیچ ثوابی
روی همین زمینِ بیمار
رستگار میکند
جلال حاجی زاده
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
همچون دالانی بلند تنها بودم.
پرندگان از من رفته بودند.
شب با هجوم بیمروتش، سخت تسخیرم کرده بود.
خواستم زنده بمانم.
و فکر کردن به تو؛ تنها سلاحم بود.
تنها کمانم، تنها سنگم...
#پابلو_نرودا
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
پرندگان از من رفته بودند.
شب با هجوم بیمروتش، سخت تسخیرم کرده بود.
خواستم زنده بمانم.
و فکر کردن به تو؛ تنها سلاحم بود.
تنها کمانم، تنها سنگم...
#پابلو_نرودا
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
زیباترین حرفت را بگو.
شکنجهی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن.
و هراس مدار از آن که بگویند، ترانهای بیهوده میخوانید.
چرا که ترانهی ما، ترانهی بیهودگی نیست.
چرا که عشق، حرفی بیهوده نیست...
#احمد_شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
شکنجهی پنهانِ سکوتت را آشکاره کن.
و هراس مدار از آن که بگویند، ترانهای بیهوده میخوانید.
چرا که ترانهی ما، ترانهی بیهودگی نیست.
چرا که عشق، حرفی بیهوده نیست...
#احمد_شاملو
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
«در موردِ بعد...
بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت
در موردِ قبل...
من اساساً عشق را بدونِ تو نمیشناختم...»
#محمود_درویش
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت
در موردِ قبل...
من اساساً عشق را بدونِ تو نمیشناختم...»
#محمود_درویش
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا،
به برم میشکند.
#نیما_یوشیج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا،
به برم میشکند.
#نیما_یوشیج
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم او میکشد قلاب را
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شبخوش بگفتم خواب را
هر پارسا را کآن صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را
من صید وحشی نیستم در بند جان خویشتن
گر وی به تیرم میزند اِستادهام نُشّاب را
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچکس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
وقتی در آبی تا میان دستی و پایی میزدم
اکنون همان پنداشتم دریای بیپایاب را
امروز حالا غرقهام تا با کناری اوفتم
آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
گر بیوفایی کردمی یَرغو به قاآن بردمی
کآن کافر اعدا میکشد وین سنگدل احباب را
فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او
آواز مطرب در سرا زحمت بُوَد بواب را
«سعدی! چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو»
ای بیبصر! من میروم او میکشد قلاب را
سعدی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
درون چشمانت خواهم آرمید
چون میهنی که نزدیک و دور
دوستش میداشتهایم.
#محمد_مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چون میهنی که نزدیک و دور
دوستش میداشتهایم.
#محمد_مختاری
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
.
چنان گرفته ترا بازوان پیچکیام
که گویی از تو جدا نه که با تو من یکیام
#حسین_منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem
چنان گرفته ترا بازوان پیچکیام
که گویی از تو جدا نه که با تو من یکیام
#حسین_منزوی
■ شعرخوانی
● @Reading_poem