Telegram Web Link
کسی روی توراندید
جزآنکه قیمت دیدار را به آتش پرداخت
آن که توشد،تو میشود به استثنا.

بیژن الهی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
شکفته بادا لبان من
که نیمه‌ماهِ نیمرخانِ تو را
شبانه می‌بوسند.
فدای تو
دو چشم من
که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند.
ببینمت! 
تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،
که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح!

#رضا_براهنی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
آیا بوسه و شعر را زیسته‌ای؟
پس مرگ چیزی از تو نخواهد گرفت.

#یانیس_ریتسوس

■ شعرخوانی
@Reading_poem
می‌دانی بهشت کجاست؟
یک فضای یک وجب در چند وجب
میان بازوهای کسی که دوستش داری!

#حسین_پناهی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
■ شعرخوانی
@Reading_poem
کیستی که من
این‌گونه
به‌اعتماد
نامِ خود را
با تو می‌گویم

کلیدِ خانه‌ام را
در دستت می‌گذارم

نانِ شادی‌هایم را
با تو قسمت می‌کنم
به کنارت می‌نشینم و
بر زانوی تو این‌چنین آرام
به خواب می‌روم؟

آیدا در آینه
احمد شاملو

■ شعرخوانی
@Reading_poem
■ شعرخوانی
@Reading_poem
■ شعرخوانی
@Reading_poem
احمدرضا احمدی شاعر درگذشت
یاران من بیایید
با دردهایتان
و بارِ دردتان را
در زخم قلب من بتکانید.
من زنده‌ام به رنج...

| احمد شاملو |

■ شعرخوانی
@Reading_poem
■ شعرخوانی
@Reading_poem
دور از دوستانم هر جا باشم تنهایم.

لئو تولستوی
جنگ و صلح، ترجمه‌ی سروش حبیبی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
مهمترین چیز در یک ازدواج خوب، شادی نیست، بلکه ثبات است.

گابریل گارسیا مارکز
عشق در سال‌های وبا

■ شعرخوانی
@Reading_poem
من انتقام‌جو و کینه‌ای نیستم اما حافظه‌ام در مورد جراحات و تحقیرها با وجود بزرگواری‌ام بسیار قوی‌ست.

داستایفسکی
جوان خام

■ شعرخوانی
@Reading_poem
تمام شب
با تبری
بر اندوه من می‌کوفت
خواب اما آمد و
سنگ‌های خونین را
با آب تیره پاک کرد.
دوباره امروز زنده‌ام.
دوباره تو را بر شانه‌های خویش بلند می‌کنم
ای زندگی.

پابلو نرودا
برگردان: صفدر تقی‌ زاده

■ شعرخوانی
@Reading_poem
برای مرگ جوانم
برای ماندن پیر

منوچهر آتشی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
آن چنان شجاع و ساکتی
که فراموشم شد رنج می‌کشی

همینگوی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
بهترین قسمت روز، شب است.

کازوئو ایشی گورو
نجف دریابندری

■ شعرخوانی
@Reading_poem
آنچه سبب می‌شود آدم احساس تنهایی بکند،
بزدلی ديگران است.

آلبر کامو
یادداشت‌ها
خشایار دیهیمی

■ شعرخوانی
@Reading_poem
چون بیش ‌از حد صبوری،
گمان کردند که هیچ چیز را احساس نمی‌کنی.

نجيب محفوظ

■ شعرخوانی
@Reading_poem
2024/09/24 05:24:45
Back to Top
HTML Embed Code: