Telegram Web Link
『رادیو انشا✒️
#کارگاه_رمان_نویسی هفتمین پله «توصیفات»🔖 #𝗣𝗮𝗿𝘁2 توصیف حالت‌ها و احساس🪄🧝🏻‍♀ 📒|~ به این موارد توجه کنید: - من خیلی از دستش ناراحتم. - همیشه با لحن مغرورانه‌ای حرف میزنم. 🌋'بزرگ‌ترین مشکلی این دست از متن‌ها دارن اینه که سرراست و مستقیم حالت شخصیت رو…
#کارگاه_رمان_نویسی

هفتمین پله «توصیفات»🎐

#𝗣𝗮𝗿𝘁3
توصیف چهره‌ها🧟🍂


|📒~ توصیف چهره‌ها باید به‌صورت قطره‌چکونی و غیرمستقیم همراه با آرایه نوشته بشه.
شما باید جوری چهره شخصیت رو توضیح بدید که مخاطب ارتباط و اون تصویر تو ذهنش شکل بگیره.

💠 به این نمونه توجه کنید:
- من موهای مشکی، چشم‌های خاکستری، پوست سفید و قدکوتاهی دارم.

|⚠️- ضعف بزرگ توصیف این نویسنده [که خودمم|:] تمام اطلاعات رو یک‌جا دادنه! خواننده شاید تا چندصفحه بعد ظاهر این شخصیت رو یادش بمونه ولی بعدش کامل فراموش می‌کنه و زحماتتون هدر میره!

|⛵️~ همتون آنشرلی رو می‌شناسید. نویسنده‌ انقدر ظاهر شخصیت رو خوب توصیف کرده که همه می‌دونن اون یه دختر با موهای سرخ و صورت کک و مکی بود.

|🎭~ برای توصیف خوب یک چهره باید ذره ذره به داستان تزریق کنید. می‌تونه قبل دیالوگ یا زمان مونولوگ باشه.

- 🩰^^ خب این سبک توصیف رو چه‌طوری وارد رمان کنیم؟

چندتا مثال می‌زنم:

- به چشم‌های مشکیش نگاه کردم و جواب دادم.
- پوست گندمیش رو لمس کردم و بهش خیره شدم.
- تنها چیزی که ازش یادم میاد نگاهی بود که چندین سال باهام حرف داشت.
- قدت خیلی بلنده عین بابا لنگ دراز می‌مونی!
- و... .

اگه دقت کنید تو این مثال‌ها غیرمستقیم از ظاهر شخصیت گفتم. من کوتاه نوشتم ولی شما می‌تونید بیشتر هم توصیف کنید. توصیفی که برای خواننده غیرقابل فراموش شدنه.💯

|📕~ بعضی از نویسنده‌ها عکسی واسه شخصیتشون انتخاب و با این روش خودشون راحت می‌کنن یا در مواردی نویسنده هیچ توضیحی درباره‌ چهره و ظاهر نمیده که هردو به رمان آسیب جدی می‌زنه!

#رمان_نویسی
#ایده
🎙||@Radioensha
4_5897964556767986162.pdf
563.7 KB
#کتاب_باز📖🌱

🔖|مسخ
✍🏼| #فرانتس_کافکا
📮| منبع: ایران بوک

🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب 📚

شاید بخشی از عاشق کسی دیگر شدن، عشق ورزیدن به خود باشد.
#نیکولا_یون
#خورشید_هم_یک_ستاره_است
🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب 📚
کتاب همه چیز همه چیز، رمانی نوشته ی نویسنده ی آمریکایی، نیکولا یون است که نخستین بار در سال 2015 منتشر شد. داستان این رمان به دختری هجده ساله به نام مَدی می پردازد که به خاطر ابتلا به بیماری «نقص ایمنی مرکب شدید» تحت درمان است و از همین رو نمی تواند خانه را ترک کند یا با هر چیز غیربهداشتی تعامل داشته باشد. دنیای مدی را مادر، پرستار و کتاب های مورد علاقه اش شکل داده اند و پدر و برادرش سال ها پیش از دنیا رفته اند. روزی خانواده ای به همسایگی خانه ی مدی می آیند و او از پنجره، اسباب کشی این خانواده را به نظاره می نشیند. اُلی، پسر این خانواده است که با گذشت زمان، رابطه ی دوستانه ای با مدی تشکیل می دهد و به بزرگترین ریسکی تبدیل می شود که مدی تا به حال با آن مواجه شده است.
#همه_چیز_همه_چیز
#نیکولا_یون
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
نه به خاک دربسودم نه به سنگش آزمودم
به‌ کجا برم سری راکه نکرده‌ام فدایت
#بیدل_دهلوی
🌸|| @Radioensha
『رادیو انشا✒️
#نقد_متون🔍 متن ارسالی برای نقد: 📋👇🏼 ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ در آغوش باد رقصان آهسته و روان قاصدک آورد خبر از دل بی قرار عاشقی باد چرخید به دور کمر کوه و رفت تا سر قله‌ی آن و در گوش کوه زمزمه کرد عاشقی تنهاست ابر آمد به…
سلام، متن بسیار قشنگی بود.
نقدی بهش دارم که امیدوارم به‌دردت بخوره.🌼

نگارش:

🌷 قطره ی قطره‌ی
🌷 در پایان جملاتت نقطه بذار یا به کمک ویرگول ریتم متن رو بیشتر کن.

محتوا:

🌷ریتم متن یه‌جاهایی ناموزون میشد. مخصوصا اون‌جا که نوشتی:«کرد او گونه کوه را نوازش»
🌷قسمت‌هایی از شعر برام آشنا بود. اگه از جمله یا شعر دیگه‌ای الهام می‌گیری اون قسمت رو تو پرانتز بذار.
🌷 بعضی ‌جاها کلمه‌ی "واو" اضافیه.

موفق باشی.☔️

🎙||@Radioensha
#نکته_نویسندگی 🗒

درس‌هایی از سوزان سانتاگ برای بهتر نوشتن👤🌱

سانتاگ پیش از نوشتن هر رمان دفترچه‌های بسیاری را بو ایده‌پردازی درباره‌ی آن پر می‌کرد.
او معتقد بود نویسنده کسی است که به دنیا توجه می‌کند.
سانتاگ به موضوعات اطراف خودش - از هنر گرفته تا جنگ و بیماری - بی توجه نبود.

سانتاگ در ابتدای مسیر نویسندگی الگو داشت.
او میخواست زندگی‌اش مانند شخصیت اصلی رمان مارتین ایدن - که یک نویسنده بود - باشد، البته به جز سرنوشت تلخ او.
سانتاگ نویسندگی را یک شغل قهرمانانه می‌دانست!

سانتاگ با دقت و تامل کتاب میخواند.
او میگفت شیوه‌ی کتاب خواندن را از استادش (کنت برک) آموخته که یک سال از کلاسش را فقط صرف خواندن کلمه به کلمه و صحنه به صحنه داستانی از (جوزف کنراد) کرده بود.

خواندن مهم‌ترین چیزی بود که به سانتاگ کمک میکرد تا نوشتن‌ را شروع کند.
معمولا متن‌های مرتبط با چیزی که می‌نوشت را نمی‌خواند. بیشتر درباره‌ی تاریخ معماری، تاریخ هنر، موزیکولوژی و شعر مطالعه میکرد.
او احساس گناه از ننوشتن را هم دلیل دیگری میدانست که به او کمک میکرد برای نوشتن وست بجنباند.

وقتی چیزی به سانتاگ الهام میشد هیچکار دیگری نمیکرد.
بیرون نمی‌رفت.
حتی فراموش میکرد غذا بخورد و کم میخوابید تا فقط بنویسد.
او میگفت نوشتن یک نوع زندگی است، یک نوع زندگی خیلی خاص!

سانتاگ میگفت: تجربه به او ثابت کرده که نویسندگی فعالیتی است که با تمرین آسانتر نمیشود، حتی ممکن است سخت‌تر هم بشود.
او نوشتن را همیشه با ترس و لرز شروع میکرد.

سانتاگ در میان موضوعات موردعلاقه‌اش دوست داشت به نوشتن درباره چیزهایی بپردازد که احساس می‌کرد نادیده گرفته شده‌اند.
او داستان‌نویسی را یک تجربه‌ی نوعی آزادی میدانست.

سانتاگ زمانی که دچار بیماری سرطان سختی بود کتابی درباره‌ی بیماری نوشت!
او بیماری را با موفقیت پشت سر گذاشت و معتقد بود این کتاب برایش تمرکز بخش بوده و به او انرژی داده تا فکر کند دارد کتابی می‌نویسد که می‌تواند برای سایر بیماران سرطانی و نزدیکانشان مفید باشد.

سانتاگ معتقد بود در آموختن نویسندگی علاوه بر نویسندگان محبوبش از موسیقدان‌هایی مانند بتهوون و باخ و موتزات هم چیزهایی بسیاری آموخته است.

🎙|| @Radioensha
#برشی_از_کتاب 📚

قبل از این که او را ببینم، خوشحال بودم. اما الان زنده هستم، و این دو تا، یک چیز نیستند.
#همه_چیز_همه_چیز
#نیکولا_یون
🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب 📚
«کتاب ساحلی» رمانی نوشته ی «امیلی هنری» است که نخستین بار در سال 2020 منتشر شد. «آگوستوس اورت» نویسنده ای تحسین شده است که داستان های ادبی می نویسد؛ «ژانویه اندروز» نیز نویسنده ی داستان های عاشقانه ی پرفروش است. در حالی که «ژانویه» داستان هایی با پایان خوش را خلق می کند، «آگوستوس» تمام شخصیت های خیالی اش را به کشتن می دهد. این دو نفر، دقیقا نقطه ی مقابل هم هستند. در حقیقت، تنها نقطه ی اشتراک «آگوستوس» و «ژانویه» این است که آن ها برای سه ماه آینده، در خانه های ساحلی نزدیک به هم زندگی خواهند کرد، در حالی که هر دو دچار «بن بست ذهنی» و ناتوانی در خلق داستان شده اند. تا این که در یک بعد از ظهر، اتفاقات یکی پس از دیگری باعث می شود آن ها به منظور احیای خلاقیت خود، قراری با هم بگذارند: «آگوستوس» باید در طول تابستان، داستانی با پایان خودش بنویسد و «ژانویه» نیز باید «رمان آمریکایی بزرگ» بعدی را خلق کند.
#کتاب_ساحلی
#امیلی_هنری
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام

#رهی_معیری
🌸||@Radioensha
4_5793971089155558635.pdf
919.9 KB
#مقاله🔖
کلیشه‌های معروف رمان‌های ایرانی!😂👏🏻


- اونایی که دلشون می‌خواد کلیشه ننویسن حتما این مقاله رو بخونید.

پ.ن: عالی بود، حرف نداشت. نچ نچ حالا برید کارای زشتتون فکر کنید...😎
۷۶ غلط‌ املایی رایج📒📌

«آنفولانزا» می‌گیریم، نه *آنفلوآنزا.
«اختلاس» می‌کنند، نه *اختلاص.
«الحمدلله»، نه *الحمدالله
«ان‌شاءالله» می‌نویسیم، نه *انشالله.
«انضباط» می‌نویسیم، نه *انظباط.
«اولویت» می‌نویسیم، نه *الویت.
«بالأخره» می‌نویسیم، نه *بلاخره.
«برگزار» می‌کنیم، نه *برگذار.
«بشخصه» می‌نویسیم، نه *به‌شخصه.
«بنیان‌گذار» می‌نویسیم، نه *بنیان‌گزار.
«بیفتد» می‌نویسیم، نه *بیافتد.
«بی‌محابا» می‌نویسیم، نه *بی‌مهابا.
«بیندازد» می‌نویسیم، نه *بیاندازد.
«بیندیشد» می‌نویسیم، نه *بیاندیشد.
«پاچه‌خاری» می‌کنند، نه *پاچه‌خواری.
«تحکّم» می‌کنند، نه *تهکّم.
«ترجیح» می‌دهیم، نه *ترجیه.
«تزیین» می‌کنیم، نه *تزئین.
«توجیه» می‌کنیم، نه *توجیح.

#املا

🎙||@Radioensha
#برشی_از_کتاب 📚
من یک نقطه ضعف مرگبار دارم. دوست دارم فکر کنم همه ی ما داریم. حداقل وقتی مشغول نوشتنم-این تصور، کار را برایم راحت تر می کند-حول این ویژگی خودتخریبگرانه به همه ی قهرمان های داستانم جان می دهم و هر اتفاقی را که برایشان می افتد، منوط به یک ویژگی خاص می کنم: چیزی که آن ها برای محافظت از خود یاد گرفته اند و نمی توانند رهایش کنند، حتی وقتی که دیگر در خدمتشان نیست.
مثلا شاید وقتی بچه بودی کنترل زیادی روی زندگی ات نداشتی؛ برای همین به منظور اجتناب از دلسردی، یاد گرفتی هرگز از خودت نپرسی واقعا چه می خواهی و این مدتی طولانی جواب داد.
ولی حالا که فهمیده ای چیزی را که نمی دانستی می خواهی، به دست نیاورده ای، سوار بر خودروی بحران میانسالی با چمدانی پر از پول و مردی به نام «استن» در صندوق عقب ماشینت با سرعت دیوانه وار در اتوبان پیش می روی. شاید نقطه ضعف مرگبارت این است که راهنما نمی زنی.
#امیلی_هنری
#کتاب_ساحلی
🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب 📚
کتاب دختری در تعقیب ماه، رمانی نوشته ی سارا ادیسون الن است که اولین بار در سال 2010 انتشار یافت. امیلی بندیکت به مالبای در کارولینای شمالی آمده با این امید که حداقل تعدادی از معماهای پیرامون زندگی مادرش را حل کند. اما در لحظه ای که امیلی به خانه ی دوران کودکی مادرش قدم می گذارد و با پدربزرگی که هیچ وقت نمی شناخته ملاقات می کند، درمی یابد که معماها در مالبای حل نمی شوند بلکه بخشی از زندگی هستند: اینجا اتاق هایی وجود دارد که مطابق با حس و حالتان، کاغذدیواری های خود را عوض می کنند؛ نورهایی ناشناخته شب ها حیاط را روشن می کنند؛ و همسایه ای به نام جولیا وینترسن، کیک می پزد تا هم کام مردم شهر را شیرین کند و هم آتش عشق را دوباره در شهر برافروزد. آیا کیکی به شکل یک پرنده می تواند عشقی از دست رفته را بازگرداند؟ آیا واقعا روحی شب ها در حیاط پشتی خانه ی امیلی شروع به رقص می کند؟ پاسخ این پرسش ها هرگز چیزی نیست که فکر می کنید. اما این شهر کوچک و دوست داشتنی، درست جای چیزهای غیرمنتظره و باورنکردنی است.
#دختری_در_تعقیب_ماه
#سارا_ادیسون_الن
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش

#فروغ_فرخزاد
🌸||@Radioensha
#کارگاه_شعر📝

🌻× آرایه اسلوب معادله:

× در این آرایه شاعر میاد یک مفهوم رو میگه (تز میده) و برای تز و حرف خودش یه مثال میاره
بخوام یه مثال ساده بزنم که مطلب جا بیفته

دل وقتی عاشق بشه از مغز فرمان نمیگیره
اسب انسانی که خواب باشه رو هرجا بخواد میبره

🌪× این یه مثال ساده و عینی بود و یک مثال که ادبیاتی باشه رو میگم الان

عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را
دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را

میگه عشق وقتی میاد اول هوش ادمو میبره مثل دزدی که وقتی میاد تو خونه اول چراغو خاموش میکنه

🌼× یکی‌ از راه های تشخیص اسلوب معادله گذاشتن همانطور که بین دو مصرع هست یا اینکه دو مصرع رو جا به جا کنیم و بازم معنی بده

دزد دانا میکشد اول چراغ خانه را
عشق چون آید برد هوش دل فرزانه را

سیل از کشور ویرانه تهی دست رود
خرمن سوخته ، از برق چه پروا دارد؟

🌊× میگه که سیل از کشوری که داغونه خالی میره و کاری نمیکنه همانطور که خرمنی که سوخته باشه از رعد و برق دیگه ترسی نداره



❄️× ریشه نخل کهنسال از جوان افزون تر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را

میگه ریشه درخت کهنه و پیر بیشتر تو خاک فرو رفته نسبت به ریشه جوان تر همانطور که ادم پیر بیشتر دوس داره تو دنیا زنده بمونه و دل بسته است


سعدی از سرزنش غیر نترسد هیهات

غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را

⭐️× میگه سعدی از سرزنش شدن توسط دیگران ترسی نداره همونطور که شخصی که تو رود نیل غرق شده از باران نمیترسه

🪐× چند مورد بگم که اسلوب معادله نیست

🌿× مثلا اگر یک مصرع درباره چیزی بگه و تو مصرع بعدی جوابشو بده این اسلوب معادله نیست

مثال:
نخستین بار گفتمش کز کجایی
بگفتداز دار ملک آشنایی

ببینید الان تو مصرع اول چیزی رو گفته و تو مصرع دوم جوابشو داده یا ادامشو گفته

🕊× درواقع اسلوب معادله باید از قوانین زیر پیروی کنه
۱:هردو مصرع مستقل باشن
۲:مصرع ها معادل هم باشن

#شعر_نویسی
🌸||@Radioensha
#کارگاه_فیلمنامه_نویسی 🎥

‌‌🌻× حتما بارها با فیلم‌هایی مواجه شده‌اید که اتفاقی بی‌منطق و ناگهانی در آن روی داده است که شما هیچ دلیل مشخصی برای آن پیدا نکرده‌اید. مثلا فلان کاراکتر در حال رد شدن از خیابان، ناگهان با اتومبیل یک غریبه تصادف می‌کند و می‌میرد!
‌‌‌‌‌‌‌
🌻× یا یکی از شخصیت‌های داستان زمانی که نیاز به تصمیم‌گیری مهمی در زندگیش دارد، یکهو و بی‌دلیل سر و کله عشق قدیمی‌اش پیدا می‌شود و همه چیز عوض می‌شود! همه این‌ها مصداق "تصادف" هایی هستند که مخاطب را از داستان جدا می‌کنند...
🎙|| @Radioensha
#برشی_از_کتاب 📚
دوران نوجوانی مثل این است که به اندازه ی دیدن فقط یک پله در مقابلت، نور در اختیار داری.
#سارا_ادیسون_الن
#دختری_در_تعقیب_ماه
🎙|| @radioensha
#معرفی_کتاب 📚

کتاب نابغه، رمانی نوشته ی مری لو است که اولین بار در سال 2013 انتشار یافت. جون و دی به وگاس می رسند، درست در زمانی که اتفاقی غیرمنتظره رقم می خورد: مقام ارشد جمهوری از دنیا می رود و پسرش، آندن، جایش را می گیرد. دو شخصیت اصلی این رمان همزمان با قرار گرفتن جمهوری در آستانه ی آشوب، به یک گروه شورشی می پیوندند تا برادر دی را از مخمصه نجات دهند. اما این گروه برای همکاری با قهرمان های داستان، یک شرط دارد: جون و دی باید مقام ارشد جدید را به قتل برسانند. این فرصتی است برای تغییر اوضاع کشور و آزاد کردن مردمی که سال هایی طولانی تحت ظلم و ستم بوده اند. اما وقتی جون می فهمد که آندن هیچ شباهتی به پدرش ندارد، بر سر دوراهی سختی قرار می گیرد. شاید آندن یک شروع جدید باشد. شاید معنای تحول، چیزی به جز رنج و انتقام و خشم و خون است. شاید آن گروه شورشی اشتباه می کنند.
#نابغه
#مری_لو
🎙|| @radioensha
#شعر_طوری💛
میدانی؟
بـه شوق نور در ظلمت قدم بردار
بـه این غم هاي جان اذيت،
دل مسپار

#فریدون_مشیری
🌸||@Radioensha
2024/09/28 21:33:12
Back to Top
HTML Embed Code: