تا کمر موهای خرما رنگ خوشبویش رهاست
ماهیان سرخ کوچک در رگانش در شناست
دختری را دیده ام در شهر سر سبز خیال
پیرهن دارد ولی عریان تر از دریاچه هاست
از لبانش شعر شهد آلود سعدی میچکد
از نگاهش کفتر پرمیزند رو بر هواست
نازک و نرم و پر از عطر گل باغ بهشت
بی تعارف پیکرش شهکار دستان خداست
خنده بر لب شور در سر بیخبر از خیر و شر
باغم تلخ که دارد زندگی نا آشناست
رقص دستانش دلم را عاشقی آموخته
عشق ورزیدن به این آزاده صد در صد بجاست
🆔 @QaharAsi
ماهیان سرخ کوچک در رگانش در شناست
دختری را دیده ام در شهر سر سبز خیال
پیرهن دارد ولی عریان تر از دریاچه هاست
از لبانش شعر شهد آلود سعدی میچکد
از نگاهش کفتر پرمیزند رو بر هواست
نازک و نرم و پر از عطر گل باغ بهشت
بی تعارف پیکرش شهکار دستان خداست
خنده بر لب شور در سر بیخبر از خیر و شر
باغم تلخ که دارد زندگی نا آشناست
رقص دستانش دلم را عاشقی آموخته
عشق ورزیدن به این آزاده صد در صد بجاست
🆔 @QaharAsi
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وان چنان پای گرفتست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
که اگر راه دهم قافله بر گل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
#سعدی
@QaharAsi
وان چنان پای گرفتست که مشکل برود
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود
چشم حسرت به سر اشک فرو میگیرم
که اگر راه دهم قافله بر گل برود
سهل بود آن که به شمشیر عتابم میکشت
قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود
نه عجب گر برود قاعده صبر و شکیب
پیش هر چشم که آن قد و شمایل برود
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود
سعدی ار عشق نبازد چه کند ملک وجود
حیف باشد که همه عمر به باطل برود
#سعدی
@QaharAsi
بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
حافظ
🆔 @QaharAsi
گره از کارِ فروبستهٔ ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
حافظ
🆔 @QaharAsi
عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود
جان دادنم به خاک درت رايگانه بود
يکدم وصال يار نديدم به عمر خويش
با آنکه آرزوی دلم جاودانه بود
رفتم که قصد خويش بگيرم ز دام زلف
افسوس روی دلبر من در ميانه بود
آن روزها چه شد که غم يار داشتم
يادش بخير باد چه زيبا زمانه بود
پرسيدم از کسی که دلم را نديدۀ؟
گفتا به گريه از پی شوخی روانه بود
اين پيچ و تاب کاکل عنبر فشان تو
يعنی برای مرغ دلم آشيانه بود
ياد آن زمان که من دل صد پاره داشتم
بر زلف تابدار کسی همچو شانه بود
بر هر بتی اطاق جداگانه داشتم
مثل انار بين دلم خانه خانه بود
در خوب ناز رفته يی ای نازنين چرا
اين عرض حال عشقری پيشت فسانه بود
#شعر_عشقری
#دکلمه_آرزواحمدی👇👇👇👇👇👇👇
جان دادنم به خاک درت رايگانه بود
يکدم وصال يار نديدم به عمر خويش
با آنکه آرزوی دلم جاودانه بود
رفتم که قصد خويش بگيرم ز دام زلف
افسوس روی دلبر من در ميانه بود
آن روزها چه شد که غم يار داشتم
يادش بخير باد چه زيبا زمانه بود
پرسيدم از کسی که دلم را نديدۀ؟
گفتا به گريه از پی شوخی روانه بود
اين پيچ و تاب کاکل عنبر فشان تو
يعنی برای مرغ دلم آشيانه بود
ياد آن زمان که من دل صد پاره داشتم
بر زلف تابدار کسی همچو شانه بود
بر هر بتی اطاق جداگانه داشتم
مثل انار بين دلم خانه خانه بود
در خوب ناز رفته يی ای نازنين چرا
اين عرض حال عشقری پيشت فسانه بود
#شعر_عشقری
#دکلمه_آرزواحمدی👇👇👇👇👇👇👇
...
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم
زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی
بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم
تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم
از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم
قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟
بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم
گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان
دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم
اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم
شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم
خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث
کور چون چشم حبابم کن و بگذار
#دکلمه _آرزو احمدی👇👇👇👇👇👇👇👇
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم
زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی
بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم
تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم
از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم
قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟
بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم
گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان
دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم
اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم
شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم
خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث
کور چون چشم حبابم کن و بگذار
#دکلمه _آرزو احمدی👇👇👇👇👇👇👇👇
روزی به تو بازخواهیم گشت .....
وشمع روشن خواهیم کرد
برگور تمامی ناامیدی ها
نماز خواهیم خواند
بر جنازه یی تمامی
دردها وناله ها وغم ها .......
روزی به تو باز خواهیم گشت ....
به این داستان هزارویک شب درد واندوه
پایان خواهیم داد .....
پرچمت را روی شانه های
آسمان بلند خواهیم کرد ....
تابرقصد برتمامی بام های دنیا.....
تصویری،
تو دیگر جنگ نخواهد بود .
تصویر از کوهپایه های هندوکش
تصویر از زیبایی نورستان
تصویر از سر سبزی بدخشان ....
فقط زیبایی و زیبایی خواهد بود
من باور دارم ،
ما به این رویایی شیرین دست خواهیم یافت ......
وتوبه اصلت باز میگردی وطنم
#آریایی_تبار
@QaharAsi
وشمع روشن خواهیم کرد
برگور تمامی ناامیدی ها
نماز خواهیم خواند
بر جنازه یی تمامی
دردها وناله ها وغم ها .......
روزی به تو باز خواهیم گشت ....
به این داستان هزارویک شب درد واندوه
پایان خواهیم داد .....
پرچمت را روی شانه های
آسمان بلند خواهیم کرد ....
تابرقصد برتمامی بام های دنیا.....
تصویری،
تو دیگر جنگ نخواهد بود .
تصویر از کوهپایه های هندوکش
تصویر از زیبایی نورستان
تصویر از سر سبزی بدخشان ....
فقط زیبایی و زیبایی خواهد بود
من باور دارم ،
ما به این رویایی شیرین دست خواهیم یافت ......
وتوبه اصلت باز میگردی وطنم
#آریایی_تبار
@QaharAsi
Audio
مرامحتاج رحم این وآن کردی ملالی نیست
توهم محتاج خواهی شد جهان دار مکافات است .....
توهم محتاج خواهی شد جهان دار مکافات است .....
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
اگر هستی که بسم الله، در تأخیر آفات است
مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد، جهان دار مکافات است...
ز من اقرار با اجبار می گیرند، باور کن
شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است
میان خضر و موسی چون فراق افتاد، فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است
اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شک
به جز دلدادگی هر مذهبی، مُشتی خرافات است...
Forwarded from قهار عاصی شاعر معاصر
#غزلی_از_صوفی_عشقری
ای بت فرنگ آیین رحم بر دل ما کن
میتپم به خاک و خون حال من تماشاکن
یا رضای خود میخواه یا بگفته یی ماکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
از رخ چو خورشیدت نوک برقه بالا کن
بر سر اسیرانت صبح حشر برپا کن
شانه زن به زلف خود پیچ کاکلت واکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
سرمه یی مروت را زیب چشم شهلا کن
خاکسار عشقت را جان من تسلا کن
پیچ و تاب زلفت را اندک اندکی وا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
یا قدم سفلی نه یا وطن به علیا کن
یا میان ظلمت باش یا بنور ماوا کن
هرچه خواهشت باشد ای مه یی دل آراکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
عشقری اسیرت شد جانبش تماشا کن
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
بگذر از صنم جانا، موسمت تولا کن
خيری نيست در دينت، ميل مذهب ما کن
عزم ماست زينهارت، از گلوی خود وا کن
شوخی ارمنی زاده، يک دمی مُدارا کن
يا ز ناز خود بگذر، ترک دلبري ها کن
يا مرا به همرايت، ساکن کليسا کن
سجدة بتان کفر است، طوف کعبة ما کن
شوخی ارمنی زاده، يک دمی مُدارا کن
🆔 @QaharAsi
ای بت فرنگ آیین رحم بر دل ما کن
میتپم به خاک و خون حال من تماشاکن
یا رضای خود میخواه یا بگفته یی ماکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
از رخ چو خورشیدت نوک برقه بالا کن
بر سر اسیرانت صبح حشر برپا کن
شانه زن به زلف خود پیچ کاکلت واکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
سرمه یی مروت را زیب چشم شهلا کن
خاکسار عشقت را جان من تسلا کن
پیچ و تاب زلفت را اندک اندکی وا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
یا قدم سفلی نه یا وطن به علیا کن
یا میان ظلمت باش یا بنور ماوا کن
هرچه خواهشت باشد ای مه یی دل آراکن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
عشقری اسیرت شد جانبش تماشا کن
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
عزم ماست زينهارت، از گلوی خود وا کن
شوخی ارمنی زاده، يک دمی مُدارا کن
يا مرا به همرايت، ساکن کليسا کن
شوخی ارمنی زاده، يک دمی مُدارا کن
🆔 @QaharAsi
Ashqari
Unknown
عشقری اسیرت شد جانبش تماشا کن
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
#دکلمه 👇
یکی از اعضای گروه مشاعره
گروه مشاعره👇
@Mushaira_Group
عقده یی دل اورا با کرشمه یی وا کن
حاجتش برار آخر آرزویش اجرا کن
شوخ آرمنی زاده یکدمی مدارا کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
#دکلمه 👇
یکی از اعضای گروه مشاعره
گروه مشاعره👇
@Mushaira_Group
در شهر تو هوای تو هست و تو نیستی
آهنگ خنده های تو هست و تو نیستی
گفتند تا هنوز مرا یاد میکنی
آوازهء وفای تو هست و تو نیستی
گنجشک ها فراق ترا چیغ میزنند
زیر درخت جای تو هست و تو نیستی
از بس پُر است خاطرم از خاطرات تو
حتی صدای پای تو هست و تو نیستی
گفتی خدا هم از تو نتاند جدا مرا
نام خدا، خدای تو هست و تو نیسی.
آهنگ خنده های تو هست و تو نیستی
گفتند تا هنوز مرا یاد میکنی
آوازهء وفای تو هست و تو نیستی
گنجشک ها فراق ترا چیغ میزنند
زیر درخت جای تو هست و تو نیستی
از بس پُر است خاطرم از خاطرات تو
حتی صدای پای تو هست و تو نیستی
گفتی خدا هم از تو نتاند جدا مرا
نام خدا، خدای تو هست و تو نیسی.