یه روزی با غم واندوه سفر می کردم از باغی
برای لحظه ای آنجا تنم چسبید به یک خاری
به زیر پا نگاه کردم،نگاهم را به روی سبزه ها کردم
گلی دیدم ، گل سرخی که زیبا بود واو یک شاخه آنجا بود
دوپایم را تکان دادم که شاید او جدا گردد
چنان چسبیده بود آن گل که گویی من تمام هستیش بودم
دو دستم را به آرامی جلو بردم که اورا من جدا سازم
وپایم از دم تیغش رها سازم
چنان تیغی به دستم زد که جان وهستیم شد درد
دوباره سعی خود کردم دو دستم با نمی تر شد مثال شبنمی قرمز دو دستم رنگ اخگر شد.
نگاهم را دوباره سوی او کردم
خدایا اشک خون می کرد خدایا اشک او گویی زمین وآسمون را زیر و رو می کرد .
صدای تازه ای آمد تمام سعی خود کردم به دنبال صدا گردم
همان گل بود .به آرامی چنین می گفت :گل تنهای این باغم
وچندین ساله بی یارم کسی اما نمی گیرد نشانی از غم وحالم.
نه یارو یاوری دارم نه شیرین دلبری دارم
چنان خاموش و تن سردم که گویی خواب غم کردم
وچندین ساله اینجایم اسیر درد و غمهایم
نمی گیرد کسی اینجا سراغی از دل زارم
دلم خون شد دلم داغون داغون شد برای لحظه ای آنجا چشام پر خون پر خون شد ،
سرم را رو به بالاها شکایت از خدا کردم
برای حل این مشکل به سوی او دعا کردم
که ای یارب مگر این گل گناهی کرده بود آیا؟
چرا پس اینچنین اورا به تنهایی بیازاری؟
چرا پس اینهمه گل هست میان باغ وسنبل هست
چرا قرعه به نام این گل سرخ هست؟
تو با این گل چه ها کردی؟چرا اورا در این گوشه تک وتنها رها کردی؟
نمی دانم چه می گفتم
برای لحظه ای کوچک صدایم در گلو خشکید دو پایم سست شد
تنم لرزید تو گویی آسمان دور سرم چرخید و افتادم
پس از چندی خودم را در میان جنگلی دیدم وشاید خواب می دیدم
صدای نرم وآرامی چنین در گوش من میخواند.
من این گل را رها کردم وبوی مصطفی کردم ودر این حکمتی باشد .
وآن این است واین گل را که می بینی چنین تنها وغمگین است
واو از لحظه ی اول زبوی عطر پیغمبر چنین خوشبو ورنگین است
واو نزد من از گلها همه نزدیک ونزدیک است.
برای لحظه ای آنجا تنم چسبید به یک خاری
به زیر پا نگاه کردم،نگاهم را به روی سبزه ها کردم
گلی دیدم ، گل سرخی که زیبا بود واو یک شاخه آنجا بود
دوپایم را تکان دادم که شاید او جدا گردد
چنان چسبیده بود آن گل که گویی من تمام هستیش بودم
دو دستم را به آرامی جلو بردم که اورا من جدا سازم
وپایم از دم تیغش رها سازم
چنان تیغی به دستم زد که جان وهستیم شد درد
دوباره سعی خود کردم دو دستم با نمی تر شد مثال شبنمی قرمز دو دستم رنگ اخگر شد.
نگاهم را دوباره سوی او کردم
خدایا اشک خون می کرد خدایا اشک او گویی زمین وآسمون را زیر و رو می کرد .
صدای تازه ای آمد تمام سعی خود کردم به دنبال صدا گردم
همان گل بود .به آرامی چنین می گفت :گل تنهای این باغم
وچندین ساله بی یارم کسی اما نمی گیرد نشانی از غم وحالم.
نه یارو یاوری دارم نه شیرین دلبری دارم
چنان خاموش و تن سردم که گویی خواب غم کردم
وچندین ساله اینجایم اسیر درد و غمهایم
نمی گیرد کسی اینجا سراغی از دل زارم
دلم خون شد دلم داغون داغون شد برای لحظه ای آنجا چشام پر خون پر خون شد ،
سرم را رو به بالاها شکایت از خدا کردم
برای حل این مشکل به سوی او دعا کردم
که ای یارب مگر این گل گناهی کرده بود آیا؟
چرا پس اینچنین اورا به تنهایی بیازاری؟
چرا پس اینهمه گل هست میان باغ وسنبل هست
چرا قرعه به نام این گل سرخ هست؟
تو با این گل چه ها کردی؟چرا اورا در این گوشه تک وتنها رها کردی؟
نمی دانم چه می گفتم
برای لحظه ای کوچک صدایم در گلو خشکید دو پایم سست شد
تنم لرزید تو گویی آسمان دور سرم چرخید و افتادم
پس از چندی خودم را در میان جنگلی دیدم وشاید خواب می دیدم
صدای نرم وآرامی چنین در گوش من میخواند.
من این گل را رها کردم وبوی مصطفی کردم ودر این حکمتی باشد .
وآن این است واین گل را که می بینی چنین تنها وغمگین است
واو از لحظه ی اول زبوی عطر پیغمبر چنین خوشبو ورنگین است
واو نزد من از گلها همه نزدیک ونزدیک است.
عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم
با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم
می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم
یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم
انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد
قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم
کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست!
حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم
کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم
تا تویی دروازه بان در حمله بازی می کنم!
طفل جانم خسته شد در مکتب بی مهری ات
بس که دارم با کلامت جمله سازی می کنم
گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها
باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم
دکلمه👇
با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم
می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم
یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم
انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد
قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم
کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست!
حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم
کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم
تا تویی دروازه بان در حمله بازی می کنم!
طفل جانم خسته شد در مکتب بی مهری ات
بس که دارم با کلامت جمله سازی می کنم
گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها
باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم
دکلمه👇
Forwarded from حس مبهم
#Deleted_Acount👍
بس کن دل دیوانه بیهوده نکن اصرار
کم خاطره هایش را در خاطر خود بسپار
نشنیده بگیر از من:[ رفته ست و نمی آید]
روی گُل ِ امّیدت اینبار تو پا بگذار
من هستم و تنهایی، اینقدر نیازار ام
بگذار فرو ریزم با هق هق این اشعار
از شعر چه میخاهم جز اینکه پیامم را
بی واسطه،بی تحریف،از من ببرد تا یار
ای شعر ببوس اول چشم و لب و دستش را
بگذار که اسمم را تکرار کند ، بسیار
ای شعر تب آلوده، بسیار مواظب باش
در محضر محبوبم اهلی شو و بی آزار
از خاطره ها از من... نه ! هیچ نگو با او
نگذار که بیش از این از من بشود بیزار
بگذار که بغض اش را با گریه کند خالی
آنگاه در آغوشت مردانه به خود بفشار
ای مصرع پایانی ! دریاب که دلتنگم...
باید «خفه خون» گیرم،کو فندک و کو سیگار؟!
#دکلمه👇
🆔 @QaharAsi
بس کن دل دیوانه بیهوده نکن اصرار
کم خاطره هایش را در خاطر خود بسپار
نشنیده بگیر از من:[ رفته ست و نمی آید]
روی گُل ِ امّیدت اینبار تو پا بگذار
من هستم و تنهایی، اینقدر نیازار ام
بگذار فرو ریزم با هق هق این اشعار
از شعر چه میخاهم جز اینکه پیامم را
بی واسطه،بی تحریف،از من ببرد تا یار
ای شعر ببوس اول چشم و لب و دستش را
بگذار که اسمم را تکرار کند ، بسیار
ای شعر تب آلوده، بسیار مواظب باش
در محضر محبوبم اهلی شو و بی آزار
از خاطره ها از من... نه ! هیچ نگو با او
نگذار که بیش از این از من بشود بیزار
بگذار که بغض اش را با گریه کند خالی
آنگاه در آغوشت مردانه به خود بفشار
ای مصرع پایانی ! دریاب که دلتنگم...
باید «خفه خون» گیرم،کو فندک و کو سیگار؟!
#دکلمه👇
🆔 @QaharAsi
مبانی دکلمه.pdf
499.8 KB
پس از مطالعه این مقاله شما قادر خواهید بود به چند سوال پاسخ دهید:
صِرف داشتن علاقه، برای خواندن دکلمه، کافی است؟
آیا هر فردی با هر صدایی می تواند دکلمه بخواند؟
برای آموزش دکلمه از کجا شروع کنیم؟
دکلمه یعنی…..؟
صِرف داشتن علاقه، برای خواندن دکلمه، کافی است؟
آیا هر فردی با هر صدایی می تواند دکلمه بخواند؟
برای آموزش دکلمه از کجا شروع کنیم؟
دکلمه یعنی…..؟
Forwarded from حس مبهم
بگذار دمی در میان بازوانت
نفس بگیرم .
همانجا که جز شعر دوستت دارم
تمامی واژه ها لال میگردند ....❤️😍
#آریایی_تبار
@Hisemobham
نفس بگیرم .
همانجا که جز شعر دوستت دارم
تمامی واژه ها لال میگردند ....❤️😍
#آریایی_تبار
@Hisemobham
شعر: قهار عاصی
تصویر: مادریست که عاصی را به دنیا آورده
تو چه موجود خدایی، تو چه دردی چه دوایی
که همه آیت عشقی، که همه لطف و عطایی
مگر از قوم بهشتی، مگر از شهر حوایی
که سرا پای عزیزی که مراد دل مایی
نه که معبود زمینی، نه که آرایش عرشی
که درالفاظ نگنجی، که در اندیشه نیایی
دو جهان رحمت عرشی، دو جهان بخت بلندی
دو جهان نور و نوازش، دو جهان شهد و شفاهی
همه قدسیت کعبه، همه اعجاز و پیامی
تو مسیحی، تو کلیمی، تو محمد، تو خدایی
به مثل خانهی شعری، به مثل تنگ شرابی
که به جان و دل عاصی، نه بمانی نه برآیی
#قهار_عاصی
به کانال تلگرام ما بپیوندید👇👇👇
https://T.me/QaharAsi
#دکلمه👇
تصویر: مادریست که عاصی را به دنیا آورده
تو چه موجود خدایی، تو چه دردی چه دوایی
که همه آیت عشقی، که همه لطف و عطایی
مگر از قوم بهشتی، مگر از شهر حوایی
که سرا پای عزیزی که مراد دل مایی
نه که معبود زمینی، نه که آرایش عرشی
که درالفاظ نگنجی، که در اندیشه نیایی
دو جهان رحمت عرشی، دو جهان بخت بلندی
دو جهان نور و نوازش، دو جهان شهد و شفاهی
همه قدسیت کعبه، همه اعجاز و پیامی
تو مسیحی، تو کلیمی، تو محمد، تو خدایی
به مثل خانهی شعری، به مثل تنگ شرابی
که به جان و دل عاصی، نه بمانی نه برآیی
#قهار_عاصی
به کانال تلگرام ما بپیوندید👇👇👇
https://T.me/QaharAsi
#دکلمه👇
تو_چه_موجود_خدایی_تو_چه_درد_و_چه_دوایی؟_#قهار_عاصی(256k)
<unknown>
همه قدسیت کعبه، همه اعجاز و پیامی
تو مسیحی، تو کلیمی، تو محمد، تو خدایی
تو مسیحی، تو کلیمی، تو محمد، تو خدایی
تا روے تو قبلهام شد اے جان جهان
نز ڪعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
با روے تو رو به قبله ڪردن نتوان
ڪاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان
#رباعی_مولانا
🆔 @QaharAsi
نز ڪعبه خبر دارم و نز قبلهٔ نشان
با روے تو رو به قبله ڪردن نتوان
ڪاین قبلهٔ قالبست و آن قبلهٔ جان
#رباعی_مولانا
🆔 @QaharAsi
Forwarded from قهار عاصی شاعر معاصر via @DitakBot
به بهترین کانال تلگرام جاین شوید این کانال فقط یکبار برای شما معرفی میشود عجله کنید وقت کم است
باران که شدی مپرس این خانه کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مىآیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست
بر درگه او چونکه بیافتند به خاک
شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بىخردان، خویش، خدا مىدانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت تو، و بال پروانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنی، کعبه و بت خانه یکیست
#مهدیمختارزاده
#دکلمه👇
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدى، پیالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
باران! تو که از پیش خدا مىآیی
توضیح بده عاقل و دیوانه یکیست
بر درگه او چونکه بیافتند به خاک
شیر و شتر و رستم و موریانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره مستانه یکیست
این بىخردان، خویش، خدا مىدانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت تو، و بال پروانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنی، کعبه و بت خانه یکیست
#مهدیمختارزاده
#دکلمه👇
Forwarded from قهار عاصی شاعر معاصر
الهي! اشك چشمي، سوز آهي
فروزان خاطري، روشن نگاهي
زهر سو بسته دش درهاي اميد
كليدي، رخنه اي، راهي، پناهي
الهي! هرچه شايان است آن كن
نمي گويم چنين كن يا چنان كن
چه داند بنده اسرار خداوند
خدا را، هرچه مي زيبد همان كن
الهي! بنده ات را همت آموز
لبش را از نياز غير بر دوز
اگر ممنون خلقش مي نمايي
به خاكش افكن ودر آتشش سوز
الهي! پير گرديدم عصايي
زمنزل دور ماندم رهنمايي
شبي تاريك ودزدان در كمينگاه
فروغ مشعلي، بانگ درايي
الهي! خلوت دل خانه كيست؟
حديث عاشقان افسانه ي كيست؟
اگر گنجينه عشقت نباشد
دل مهجور ما ويرانه ي كيست؟
الهي! راه دادي ديگران را
كه بگشايند راز آسمان را
ز ره واماندگان را هم تكاني
كه بگذارند اين خواب گران را
الهي! رايگان مگذار ما را
به دست اين وآن مگذار مارا
كرم پروردگانيم اين خداوند
به لطف ديگران مگذار مارا
الهي! رند مستي را ببخشاي
به عصيان، پاي بستي را ببخشاي
خليل بت شكن را هركه بخشد
خليل بت پرستي را ببخشاي
الهي! ابتلاي بندگان چيست؟
كرم پروردگان را امتحان چيست؟
كسي كاينجا به صد دوزخ بسوزد؟
در آنجا باز در نارش مكان چيست؟
#استاد_خلیلی
تلگرام 👇
@QaharAsi
فروزان خاطري، روشن نگاهي
زهر سو بسته دش درهاي اميد
كليدي، رخنه اي، راهي، پناهي
الهي! هرچه شايان است آن كن
نمي گويم چنين كن يا چنان كن
چه داند بنده اسرار خداوند
خدا را، هرچه مي زيبد همان كن
الهي! بنده ات را همت آموز
لبش را از نياز غير بر دوز
اگر ممنون خلقش مي نمايي
به خاكش افكن ودر آتشش سوز
الهي! پير گرديدم عصايي
زمنزل دور ماندم رهنمايي
شبي تاريك ودزدان در كمينگاه
فروغ مشعلي، بانگ درايي
الهي! خلوت دل خانه كيست؟
حديث عاشقان افسانه ي كيست؟
اگر گنجينه عشقت نباشد
دل مهجور ما ويرانه ي كيست؟
الهي! راه دادي ديگران را
كه بگشايند راز آسمان را
ز ره واماندگان را هم تكاني
كه بگذارند اين خواب گران را
الهي! رايگان مگذار ما را
به دست اين وآن مگذار مارا
كرم پروردگانيم اين خداوند
به لطف ديگران مگذار مارا
الهي! رند مستي را ببخشاي
به عصيان، پاي بستي را ببخشاي
خليل بت شكن را هركه بخشد
خليل بت پرستي را ببخشاي
الهي! ابتلاي بندگان چيست؟
كرم پروردگان را امتحان چيست؟
كسي كاينجا به صد دوزخ بسوزد؟
در آنجا باز در نارش مكان چيست؟
#استاد_خلیلی
تلگرام 👇
@QaharAsi