🗞 روانهای روشن
#دکتر_محمد_اربابی. روانپزشک. تهران
دکتر محمد تقی یاسمی: دلیل روانپزشکی
انتخاب روانپزشکی به عنوان حرفهی پزشکی، همواره میتواند تردید به همراه داشته باشد. آیا بیمارانت بهبودی پیدا میکنند؟ آیا همدلی با رنجهای روانی مراجعان تو را متاثر میکند؟ همکاران و مردم تو را چگونه میبینند؟ آیا این رشته میتواند رفاه تو راه را تامین کند؟ و آخر اینکه برای بیماران خود چه میتوان انجام داد؟
اینها سوالاتی بود که علیرغم علاقه به روانپزشکی ذهن مرا پیش از آغاز به آن به خود مشغول میداشت و تردیدی سخت مرا فرا گرفته بود. با این حال برای آشنایی با محل تحصیل خود، به بیمارستان امام حسین(ع) رفتم تا با چشمانی باز تصمیم بگیرم. به محض ورود به ساختمان روانپزشکی صحنهای مرا برا آشفت. ورودی ساختمان با پلههای محصور در میلگرد، زندان را به یادم آورد و شک و دودلی مرا بیشتر کرد. در اولین روز شروع دورهی دستیاری، کلاس آشنایی با روانپزشکی را استاد دکتر یاسمی برگزار کرد. مطمئن، با پرسشهای فراوان و پاسخهای مستدل کلاسی به مدت چهار ساعت برگزار کرد. همهی پرسشهای بالا و چه بسیار سوالات دیگر را خود میپرسید و مفصل و قانعکننده پاسخ میداد. بعد از دورهی دبیرستان و کلاسهای درس استاد میلانی دبیر شیمی در مشهد، این چنین کلاس درسی نداشتم. ذوقزدگی و آرامش حسهای متناقض من بعد از آن کلاس بود، برای شروع دوره اطمینان یافتم اما برای آنچه پیش خواهد آمد مطمئن نبودم.
داستان ادامه یافت و جلسههای گزارش صبحگاهی، گراند راندهای یکشنبه و بحثهای جدی و نقدها به روشهای پیشین و رایج روانپزشکی، درمانگاههای طولانی پنج ساعته و ویزیتهای مفصل بیماران، جلسات سوپرویژن رواندرمانی عصر پنجشنبه و بازخوردها برای پژوهش و مداخلات در سلامت روان همه فرصتهای بکری بود که مرا در روانپزشکی استوار ساخت. خوش اقبال بودم و با گامهایی که در دورهی دستیاری در کنار استاد یاسمی و البته دیگر معلمهای خوب گروه روانپزشکی برداشتم درسهایی آموختم:
- چگونه در مصاحبهی روانپزشکی هر بیمار را تنها به شیوهای خاص آن بیمار ببینم و از تکرار و کلیشه رها شوم؟
-چگونه در آن جایی که در روانپزشکی به بنبست میرسد راهی پیدا کنم و کاری برای بیمار انجام دهم؟
- چگونه ذهن پرسشگر داشته باشم و در روانپزشکی زودباور نباشم؟
- چگونه با بیمار و خانوادهی او تعامل داشته باشم؟
- غرق درروان پزشکی نباشم اما در زندگی به کارش گیرم؟
-چگونه در حرفهام اعتماد به خود را شکل دهم؟
- چگونه خلاقانه به روانپزشکی بپردازم و طبابت کنم؟
همهی اینها دلیل روانپزشکی من گردید و دکتر محمد تقی یاسمی روانپزشکی را به هنرمندی به من و همکارانم آموخت.
با دکتر یاسمی باید همنشین بود تا آنچه را که میگویم حس کنید و چه بسیار بیش از آن است که میدانید...
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_محمد_اربابی. روانپزشک. تهران
دکتر محمد تقی یاسمی: دلیل روانپزشکی
انتخاب روانپزشکی به عنوان حرفهی پزشکی، همواره میتواند تردید به همراه داشته باشد. آیا بیمارانت بهبودی پیدا میکنند؟ آیا همدلی با رنجهای روانی مراجعان تو را متاثر میکند؟ همکاران و مردم تو را چگونه میبینند؟ آیا این رشته میتواند رفاه تو راه را تامین کند؟ و آخر اینکه برای بیماران خود چه میتوان انجام داد؟
اینها سوالاتی بود که علیرغم علاقه به روانپزشکی ذهن مرا پیش از آغاز به آن به خود مشغول میداشت و تردیدی سخت مرا فرا گرفته بود. با این حال برای آشنایی با محل تحصیل خود، به بیمارستان امام حسین(ع) رفتم تا با چشمانی باز تصمیم بگیرم. به محض ورود به ساختمان روانپزشکی صحنهای مرا برا آشفت. ورودی ساختمان با پلههای محصور در میلگرد، زندان را به یادم آورد و شک و دودلی مرا بیشتر کرد. در اولین روز شروع دورهی دستیاری، کلاس آشنایی با روانپزشکی را استاد دکتر یاسمی برگزار کرد. مطمئن، با پرسشهای فراوان و پاسخهای مستدل کلاسی به مدت چهار ساعت برگزار کرد. همهی پرسشهای بالا و چه بسیار سوالات دیگر را خود میپرسید و مفصل و قانعکننده پاسخ میداد. بعد از دورهی دبیرستان و کلاسهای درس استاد میلانی دبیر شیمی در مشهد، این چنین کلاس درسی نداشتم. ذوقزدگی و آرامش حسهای متناقض من بعد از آن کلاس بود، برای شروع دوره اطمینان یافتم اما برای آنچه پیش خواهد آمد مطمئن نبودم.
داستان ادامه یافت و جلسههای گزارش صبحگاهی، گراند راندهای یکشنبه و بحثهای جدی و نقدها به روشهای پیشین و رایج روانپزشکی، درمانگاههای طولانی پنج ساعته و ویزیتهای مفصل بیماران، جلسات سوپرویژن رواندرمانی عصر پنجشنبه و بازخوردها برای پژوهش و مداخلات در سلامت روان همه فرصتهای بکری بود که مرا در روانپزشکی استوار ساخت. خوش اقبال بودم و با گامهایی که در دورهی دستیاری در کنار استاد یاسمی و البته دیگر معلمهای خوب گروه روانپزشکی برداشتم درسهایی آموختم:
- چگونه در مصاحبهی روانپزشکی هر بیمار را تنها به شیوهای خاص آن بیمار ببینم و از تکرار و کلیشه رها شوم؟
-چگونه در آن جایی که در روانپزشکی به بنبست میرسد راهی پیدا کنم و کاری برای بیمار انجام دهم؟
- چگونه ذهن پرسشگر داشته باشم و در روانپزشکی زودباور نباشم؟
- چگونه با بیمار و خانوادهی او تعامل داشته باشم؟
- غرق درروان پزشکی نباشم اما در زندگی به کارش گیرم؟
-چگونه در حرفهام اعتماد به خود را شکل دهم؟
- چگونه خلاقانه به روانپزشکی بپردازم و طبابت کنم؟
همهی اینها دلیل روانپزشکی من گردید و دکتر محمد تقی یاسمی روانپزشکی را به هنرمندی به من و همکارانم آموخت.
با دکتر یاسمی باید همنشین بود تا آنچه را که میگویم حس کنید و چه بسیار بیش از آن است که میدانید...
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روزها
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
"نقش ایوان" آموزش پزشکی در ایران
الف: مقدمه
هر ساختار و سازمانی در مسیر کار و تعالی خود نیازمند نقد و تحلیل به منظور بازنگری و بهینهسازی است. سیستمهای آموزشی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و فراتر از آن، به دلیل ماهیت آموزش که تابع دستاوردهای علمی روزآمد و مبتنی بر کاوش و پژوهش است، نیازمند بازنگری و ویرایش جدیتری است. من نیز به عنوان عضوی از این نظام آموزشی با بیش از ۱۱ سال سابقهی تحصیل و فراگیری در دورههای پزشکی عمومی، تخصصی، و فلوشیپ، بیش از ۲۰ سال فعالیت به عنوان عضو هیات علمی، ۲ سال به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه، ۲ سال به عنوان مدیر پژوهشی و بیش از ۴ سال به عنوان معاون آموزشی دانشگاه خدمت نمودهام، علاقمندم تا دغدغههای خود را در این مقوله مکتوب نمایم.
نخست لازم میدانم به این موضوع مهم اشاره نمایم که در هر بخشی از ساختار آموزش پزشکی مشکلات عدیدهای وجود دارد، که در طول سالیان علیرغم تلاش فراوان کارشناسان این حوزهها، نه تنها مرتفع نشدهاند بلکه به نظر میرسد که رفته رفته به تعداد آنها افزوده شده است. به اعتقاد من، در سیستم آموزش پزشکی ما مشکلات کلیتر و بنیادینی وجود دارد، که تاوقتی این مشکلات حل نشود تلاش برای از میان برداشتن مسائل جزئی، در واقع همان توجه به" نقش ایوان" است در حالی که پایبست و ساختار سیستم، سست و شکننده است.
ار این رو در ادامه به بیان و توضیح چند چالش بنیادی جدی و مهم در حوزهی آموزش پزشکی میپردازم.
ب: چالشهای حوزهی آموزش
۱) سیطرهی سیستم سیاسی بر نظام آموزشی
یکی از مشکلات مهمی که در ساختار آموزش پزشکی کشور وجود دارد این است که به طور کلی سیستم آموزش پزشکی کشور (اگر بتوانیم آن را سیستم بنامیم) به شدت تحت سیطرهی سیستم سیاسی است. به عبارت دیگر به جای آنکه کارشناسان علمی و حوزهی آموزش، خط مشیهای آموزشی را تعیین کنند، این خط مشیها از منابع و تشکیلات سیاسی سرچشمه میگیرد. در حقیقت، سیاستگذاریهای کلان که غالبا با نگاه سیاسی به آموزش تدوین میگردد، باعث میشود متولیان آموزشی نتوانند به درستی برنامهریزیهای کارشناسی خود را که مبتنی بر دانش و تجربهی بسیار ارزشمندی است، تدوین و اجرا کنند.
به عنوان مثال در خصوص پذیرش دانشجو، چه از نظر تعداد به عنوان شاخص کمی و چه از نظر کیفی با توجه به اعمال سهمیههای متنوع، وزارت بهداشت و متولیان آموزشی این وزارتخانه، تاثیر و دخالتی ندارند و از کانونهای دیگری این تصمیمها اتخاذ میشود.
این مایهی تاسف است که حوزهی معاونت آموزشی وزارت بهداشت که طبیعتا متولی اصلی آموزش پزشکی است، از سویی هم نمیتواند نقش پررنگی در این تصمیمسازیها داشته باشد و هم از سوی دیگر باید پاسخگوی شرایط سخت و بحرانهایی باشد که این تصمیمگیریها مسبب و سرمنشا ایجاد آنها هستند.
بنابراین یکی از مشکلات اساسی این است که سیستمهای سیاسی، حاکمیت خود را در ساختار آموزشی وزارت بهداشت به صورت گسترده اعمال میکنند و تصمیمگیری و تصمیمسازی در مراکزی که اصولا خارج از حوزهی کارشناسی وزارت بهداشت است، انجام میشود.
۲) عدم توجه به طیف علوم انسانی
عدم توجه عالمانه به این طیف از علوم و به دنبال آن عدم بهبود شرایط اجتماعی ،فرهنگی و اقتصادی از جمله عواملی هستند که در طول سالیان گذشته، همواره تاثیر منفی گستردهای در آموزش علوم طبیعی مخصوصا علوم پزشکی داشته است. نقش اساسی این عوامل در اجزای مهم و متفاوت آموزش پزشکی کاملا پر رنگ میباشد و پرداختن به آسیبهای ناشی از تاثیر این عوامل بر آموزش پزشکی نیاز به نوشتاری دیگر دارد.
بنابر این و به دلایل عدیده نمیتوان ساختار آموزش پزشکی را فارغ از علوم مهمی چون علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی، علم اقتصاد و... دانست.
به عبارت دیگر نمی توان ساختارهای اساسی آموزشی در بعد آموزش پزشکی را بدون توجه زیربنایی به علوم انسانی اصلاح کرد. در واقع، نظام آموزشی پزشکی با دقت و توجه درست و علمی به طیفهای مختلف علوم انسانی میتواند در بلند مدت، انتظار اصلاح شرایط اجتماعی، اقتصادی و بنیانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را داشته باشد.
ایجاد ساختار صحیح و سالم اجتماعی با بهرهگیری از تمامی این علوم، میتواند علاوه بر حل مشکلات مرتبط با آموزش پزشکی، باعث ترقی و پیشرفت نظام آموزشی شود و متغیرها و فاکتورهای مداخلهگر منفی رادر این راستا به حداقل برساند.
در واقع باید اذعان کرد که برای بهبود این شرایط راه حل کوتاه مدت موثری وجود ندارد بلکه راهحلها بلند مدت بوده و از طریق توجه علمی به طیف علوم انسانی حاصل میشود
ورق بزنید لطفا... ۱/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
"نقش ایوان" آموزش پزشکی در ایران
الف: مقدمه
هر ساختار و سازمانی در مسیر کار و تعالی خود نیازمند نقد و تحلیل به منظور بازنگری و بهینهسازی است. سیستمهای آموزشی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و فراتر از آن، به دلیل ماهیت آموزش که تابع دستاوردهای علمی روزآمد و مبتنی بر کاوش و پژوهش است، نیازمند بازنگری و ویرایش جدیتری است. من نیز به عنوان عضوی از این نظام آموزشی با بیش از ۱۱ سال سابقهی تحصیل و فراگیری در دورههای پزشکی عمومی، تخصصی، و فلوشیپ، بیش از ۲۰ سال فعالیت به عنوان عضو هیات علمی، ۲ سال به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه، ۲ سال به عنوان مدیر پژوهشی و بیش از ۴ سال به عنوان معاون آموزشی دانشگاه خدمت نمودهام، علاقمندم تا دغدغههای خود را در این مقوله مکتوب نمایم.
نخست لازم میدانم به این موضوع مهم اشاره نمایم که در هر بخشی از ساختار آموزش پزشکی مشکلات عدیدهای وجود دارد، که در طول سالیان علیرغم تلاش فراوان کارشناسان این حوزهها، نه تنها مرتفع نشدهاند بلکه به نظر میرسد که رفته رفته به تعداد آنها افزوده شده است. به اعتقاد من، در سیستم آموزش پزشکی ما مشکلات کلیتر و بنیادینی وجود دارد، که تاوقتی این مشکلات حل نشود تلاش برای از میان برداشتن مسائل جزئی، در واقع همان توجه به" نقش ایوان" است در حالی که پایبست و ساختار سیستم، سست و شکننده است.
ار این رو در ادامه به بیان و توضیح چند چالش بنیادی جدی و مهم در حوزهی آموزش پزشکی میپردازم.
ب: چالشهای حوزهی آموزش
۱) سیطرهی سیستم سیاسی بر نظام آموزشی
یکی از مشکلات مهمی که در ساختار آموزش پزشکی کشور وجود دارد این است که به طور کلی سیستم آموزش پزشکی کشور (اگر بتوانیم آن را سیستم بنامیم) به شدت تحت سیطرهی سیستم سیاسی است. به عبارت دیگر به جای آنکه کارشناسان علمی و حوزهی آموزش، خط مشیهای آموزشی را تعیین کنند، این خط مشیها از منابع و تشکیلات سیاسی سرچشمه میگیرد. در حقیقت، سیاستگذاریهای کلان که غالبا با نگاه سیاسی به آموزش تدوین میگردد، باعث میشود متولیان آموزشی نتوانند به درستی برنامهریزیهای کارشناسی خود را که مبتنی بر دانش و تجربهی بسیار ارزشمندی است، تدوین و اجرا کنند.
به عنوان مثال در خصوص پذیرش دانشجو، چه از نظر تعداد به عنوان شاخص کمی و چه از نظر کیفی با توجه به اعمال سهمیههای متنوع، وزارت بهداشت و متولیان آموزشی این وزارتخانه، تاثیر و دخالتی ندارند و از کانونهای دیگری این تصمیمها اتخاذ میشود.
این مایهی تاسف است که حوزهی معاونت آموزشی وزارت بهداشت که طبیعتا متولی اصلی آموزش پزشکی است، از سویی هم نمیتواند نقش پررنگی در این تصمیمسازیها داشته باشد و هم از سوی دیگر باید پاسخگوی شرایط سخت و بحرانهایی باشد که این تصمیمگیریها مسبب و سرمنشا ایجاد آنها هستند.
بنابراین یکی از مشکلات اساسی این است که سیستمهای سیاسی، حاکمیت خود را در ساختار آموزشی وزارت بهداشت به صورت گسترده اعمال میکنند و تصمیمگیری و تصمیمسازی در مراکزی که اصولا خارج از حوزهی کارشناسی وزارت بهداشت است، انجام میشود.
۲) عدم توجه به طیف علوم انسانی
عدم توجه عالمانه به این طیف از علوم و به دنبال آن عدم بهبود شرایط اجتماعی ،فرهنگی و اقتصادی از جمله عواملی هستند که در طول سالیان گذشته، همواره تاثیر منفی گستردهای در آموزش علوم طبیعی مخصوصا علوم پزشکی داشته است. نقش اساسی این عوامل در اجزای مهم و متفاوت آموزش پزشکی کاملا پر رنگ میباشد و پرداختن به آسیبهای ناشی از تاثیر این عوامل بر آموزش پزشکی نیاز به نوشتاری دیگر دارد.
بنابر این و به دلایل عدیده نمیتوان ساختار آموزش پزشکی را فارغ از علوم مهمی چون علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی اجتماعی، علم اقتصاد و... دانست.
به عبارت دیگر نمی توان ساختارهای اساسی آموزشی در بعد آموزش پزشکی را بدون توجه زیربنایی به علوم انسانی اصلاح کرد. در واقع، نظام آموزشی پزشکی با دقت و توجه درست و علمی به طیفهای مختلف علوم انسانی میتواند در بلند مدت، انتظار اصلاح شرایط اجتماعی، اقتصادی و بنیانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را داشته باشد.
ایجاد ساختار صحیح و سالم اجتماعی با بهرهگیری از تمامی این علوم، میتواند علاوه بر حل مشکلات مرتبط با آموزش پزشکی، باعث ترقی و پیشرفت نظام آموزشی شود و متغیرها و فاکتورهای مداخلهگر منفی رادر این راستا به حداقل برساند.
در واقع باید اذعان کرد که برای بهبود این شرایط راه حل کوتاه مدت موثری وجود ندارد بلکه راهحلها بلند مدت بوده و از طریق توجه علمی به طیف علوم انسانی حاصل میشود
ورق بزنید لطفا... ۱/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روزها
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
بخش دوم از سوم نقش ایوان
۳) عدم وجود نظام سیستماتیک آموزشی
سیستم یعنی مجموعهای از نظامهای به هم پیوسته، هدفمند و جامع که با برنامهریزی، اجرا، اختیار کافی، هماهنگی و نظارت به هدفی دست یابد. مجموعهای که بتواند با تصمیمگیریهایی مبتنی بر نقطه نظرات کارشناسی در همهی ابعاد از نیازسنجی و تصمیمگیری تا نظارت بر حسن اجرا، اشراف و تاثیر مستقیم داشته باشد.
با این اوصاف اصولا ما در کشور، مقولهای به نام "سیستم آموزش پزشکی" در معنای دقیق و علمی آن نداریم. حتی اگر متولیان آموزش پزشکی نگاه سیستماتیک و درستی هم به موضوع آموزش پزشکی داشته باشند، عوامل مداخلهگر پیش گفته، این سیستم آموزشی را ناکارآمد و مختل مینمایند.
به عنوان مثال بر اساس یک نگاه سیستماتیک باید معیارهایی چون علاقه و استعداد و ... در پذیرش دانشجو در رشتههای مختلف موثر باشد، اما ساختارهای حاکمیتی با مداخلههایی همانند القای سهمیه بندیها، معیارهای مورد اشاره را دگرگون میکنند. بنابراین به جای یک سیستم آموزشی هماهنگ، ساختاری فعالیت میکند که مجری سیاستهایی است که خود متولیان اجرا نیز در بسیاری از موارد بر نادرستی این سیاستها شکی ندارند و معتقدند که این امور نیاز به بازنگری اساسی دارند، هرچند که در بسیاری از اوقات همین متولیان آموزش پزشکی حتی اجازه بازنگری این سیاستها را هم ندارند. از این رو ما نمیتوانیم انتظار یک سیستم هماهنگ را در این حوزه داشته باشیم.
واقعیت آن است که برای اینکه یک نظام سیستماتیک و جامع آموزشی در کشور داشته باشیم، حتما باید قدرت تصمیمگیری و تصمیمسازی به حوزهی آموزش وزارت بهداشت سپرده شده و شرایط به گونهای تعریف شود که عوامل بیرونی دیگری نتوانند در آن دخالت کند.
۴) نقش درمان در آموزش پزشکی
از جمله مسائل مهم دیگر آن است که اگر بخواهیم بنیادهای آموزش پزشکی را در کشور اصلاح کنیم باید موانع و تاثیراتی را که درمان بر روی آموزش دارد، مورد توجه جدی قرار دهیم.
نمیتوان از نظر دور داشت که درمان میتواند تاثیرات منفی و مثبتی بر سیستم آموزش داشته باشد، اما در این نوشتار با رعایت پایبندی به نقد، به تاثیرات منفی درمان بر سیستم آموزش میپردازم
به نظر من درمان، مانع اساسی آموزش است و اولویت و مورد اضطرار بودن درمان در بسیاری از مواقع باعث میشود که سیستم آموزشی نتواند خدمات و وظایف خود را به درستی ارائه نماید. غالبا اعضای هیات علمی بالینی دانشگاههای علوم پزشکی آنچنان با موضوع درمان دست به گریبان هستند که بحث آموزش در اولویت آنها قرار نمیگیرد. بنابر این به نوعی مشکلات و زحمات حوزهی درمان و عدم تناسب وظایف درمانی با وظایفی که برای اعضای هیلت علمی تعریف شده است، آنان را مجبور میکند به دلیل ماهیت فوریتی بودن، مسائل درمانی در اولویت قرار گیرد. همین امر که البته در شرایط حال حاضر گریزناپذیر است، ممکن است ایشان را از آموزش درست و اصولی که وظیفهی ذاتی مدرس دانشگاه است، غافل نماید.
به نظر میرسد ایجاد تناسب منطقی بین درمان و آموزش چارهی این مشکل بزرگ باشد. به عبارت دیگر به همان میزان که شخص میتواند در آموزش فعالیت کند، در سیستم آموزش پزشکی وظایف درمانی مشخصی نیز برای اعضای هیات علمی تعریف شود.
ورق بزنید لطفا... ۲/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
بخش دوم از سوم نقش ایوان
۳) عدم وجود نظام سیستماتیک آموزشی
سیستم یعنی مجموعهای از نظامهای به هم پیوسته، هدفمند و جامع که با برنامهریزی، اجرا، اختیار کافی، هماهنگی و نظارت به هدفی دست یابد. مجموعهای که بتواند با تصمیمگیریهایی مبتنی بر نقطه نظرات کارشناسی در همهی ابعاد از نیازسنجی و تصمیمگیری تا نظارت بر حسن اجرا، اشراف و تاثیر مستقیم داشته باشد.
با این اوصاف اصولا ما در کشور، مقولهای به نام "سیستم آموزش پزشکی" در معنای دقیق و علمی آن نداریم. حتی اگر متولیان آموزش پزشکی نگاه سیستماتیک و درستی هم به موضوع آموزش پزشکی داشته باشند، عوامل مداخلهگر پیش گفته، این سیستم آموزشی را ناکارآمد و مختل مینمایند.
به عنوان مثال بر اساس یک نگاه سیستماتیک باید معیارهایی چون علاقه و استعداد و ... در پذیرش دانشجو در رشتههای مختلف موثر باشد، اما ساختارهای حاکمیتی با مداخلههایی همانند القای سهمیه بندیها، معیارهای مورد اشاره را دگرگون میکنند. بنابراین به جای یک سیستم آموزشی هماهنگ، ساختاری فعالیت میکند که مجری سیاستهایی است که خود متولیان اجرا نیز در بسیاری از موارد بر نادرستی این سیاستها شکی ندارند و معتقدند که این امور نیاز به بازنگری اساسی دارند، هرچند که در بسیاری از اوقات همین متولیان آموزش پزشکی حتی اجازه بازنگری این سیاستها را هم ندارند. از این رو ما نمیتوانیم انتظار یک سیستم هماهنگ را در این حوزه داشته باشیم.
واقعیت آن است که برای اینکه یک نظام سیستماتیک و جامع آموزشی در کشور داشته باشیم، حتما باید قدرت تصمیمگیری و تصمیمسازی به حوزهی آموزش وزارت بهداشت سپرده شده و شرایط به گونهای تعریف شود که عوامل بیرونی دیگری نتوانند در آن دخالت کند.
۴) نقش درمان در آموزش پزشکی
از جمله مسائل مهم دیگر آن است که اگر بخواهیم بنیادهای آموزش پزشکی را در کشور اصلاح کنیم باید موانع و تاثیراتی را که درمان بر روی آموزش دارد، مورد توجه جدی قرار دهیم.
نمیتوان از نظر دور داشت که درمان میتواند تاثیرات منفی و مثبتی بر سیستم آموزش داشته باشد، اما در این نوشتار با رعایت پایبندی به نقد، به تاثیرات منفی درمان بر سیستم آموزش میپردازم
به نظر من درمان، مانع اساسی آموزش است و اولویت و مورد اضطرار بودن درمان در بسیاری از مواقع باعث میشود که سیستم آموزشی نتواند خدمات و وظایف خود را به درستی ارائه نماید. غالبا اعضای هیات علمی بالینی دانشگاههای علوم پزشکی آنچنان با موضوع درمان دست به گریبان هستند که بحث آموزش در اولویت آنها قرار نمیگیرد. بنابر این به نوعی مشکلات و زحمات حوزهی درمان و عدم تناسب وظایف درمانی با وظایفی که برای اعضای هیلت علمی تعریف شده است، آنان را مجبور میکند به دلیل ماهیت فوریتی بودن، مسائل درمانی در اولویت قرار گیرد. همین امر که البته در شرایط حال حاضر گریزناپذیر است، ممکن است ایشان را از آموزش درست و اصولی که وظیفهی ذاتی مدرس دانشگاه است، غافل نماید.
به نظر میرسد ایجاد تناسب منطقی بین درمان و آموزش چارهی این مشکل بزرگ باشد. به عبارت دیگر به همان میزان که شخص میتواند در آموزش فعالیت کند، در سیستم آموزش پزشکی وظایف درمانی مشخصی نیز برای اعضای هیات علمی تعریف شود.
ورق بزنید لطفا... ۲/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
🗒 روزها
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
بخش آخر نقش ایوان در آموزش پزشکی
۵) نقش پژوهش در آموزش
واضح است که پژوهش و آموزش میتوانند در جنبههای مثبت، همافزایی خوبی داشته باشند و زمانی که در کنار هم به درستی قرار بگیرند، زمینهی شکوفایی و بالندگی مراکز علمی را فراهم کنند، اما باید اذعان نمود که آسیب جدی در این ارتباط دو سویه، آن است که بسیاری از منافع و امتیازهایی که در دانشگاهها برای اعضای هیات علمی در نظر گرفته میشوند، از مسیر پژوهش به دست میآید و پژوهش بسیار سریعتر و دستیافتنیتر میتواند این منافع را برای فرد ایجاد کند.
بنابراین فردی که بخواهد در سیستم آموزشی حال حاضر، به ارتقای مرتبهی علمی دست یابد، ابتدا حداقلهای آموزشی را به راحتی به دست میآورد و سپس بدون نگاه کلی به کیفیت، به صورت سهل و مستقیم با تمرکز بر روی پژوهش به سرعت به مراتب بالاتر ارتقا مییابد. در موضوع آموزش این سرعت ترقی دیده نمیشود، چراکه سیستم آموزشی پیچیدهتر و کیفیتر است و نمیتوان نگاه کمی خاصی به آن داشت و البته اصولا نگاه کمی به سیستم آموزشی حتی میتواند آسیبزننده نیز باشد.
در سیستم موجود و در بعد پژوهش، آموزشدهندگان مجبور میشوند که بدون توجه به هرگونه علاقه و زمینهی پژوهشی وارد حیطهی پژوهش شوند. این اجبار باعث میشود بسیاری از افراد در دانشگاههای علوم پزشکی به دنبال پژوهشهایی بروند که اصولا نه به آن اعتقادی دارند و نه علاقهای به آن بسترها در خود سراغ دارند.
این تهدید میتواند اتلاف جدی منابع را برای کشور ما (که میدانیم منابع خیلی محدودی نیز دارد) ایجاد کند و انرژی زیادی از اعضای هیات علمی را بدون علاقه و گرایش آنان، به خود اختصاص داده و باعث اتلاف وقت و انرژی فراوان شود.
به نظر میرسد که نظام آموزش پزشکی، باید نقش آموزش را در ارتقای اعضای هیات علمی، بسیار پررنگتر تعریف کرده و عرصهی پژوهش را به علاقمندان واگذار کند. بدان معنا که افراد با انگیزههای پژوهشی و علاقمند در مسیر پژوهشی، در این مسیر قرار گیرند.
در واقع درگیر کردن اجباری همهی اعضای هیات علمی در بحث پژوهش و ایجاد رقابت های پاتولوژیک در دانشگاهها برای انجام پژوهش، میتواند به طور جدی آسیبزا باشد. ساختار اجباری و رقابتی فعلی که منجر به پیامدهای عینی میشود، آموزش را کمرنگ میکند و همچنین بداخلاقیهای متعدد پژوهشی را به دنبال دارد.
ج: جمع بندی
پیشنهادات برای ارتقا آموزش پزشکی در ایران
۱)استقلال سیستم آموزشی و کاهش دخالت کانونهای حاکمیتی سیاسی
۲)توجه عالمانه به علوم انسانی
۳) ایجاد نظام سیستماتیک آموزشی که تغییرات در این سیستم صرفا به دلایل کارشناسی واقعی و با هماهنگی تمام حلقههای این سیستم ایجاد شود.
۴) محدود کردن وظایف درمانی اعضای هیات علمی بالینی متناسب با آموزش
۵) عدم نگاه کمی و رقابتی بیندانشگاهی و بین اعضای هیات علمی به پژوهش و واگذاری این عرصه به افراد علاقمند
پایان. ۳/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_حبیبالله_خزایی. روانپزشک. کرمانشاه
بخش آخر نقش ایوان در آموزش پزشکی
۵) نقش پژوهش در آموزش
واضح است که پژوهش و آموزش میتوانند در جنبههای مثبت، همافزایی خوبی داشته باشند و زمانی که در کنار هم به درستی قرار بگیرند، زمینهی شکوفایی و بالندگی مراکز علمی را فراهم کنند، اما باید اذعان نمود که آسیب جدی در این ارتباط دو سویه، آن است که بسیاری از منافع و امتیازهایی که در دانشگاهها برای اعضای هیات علمی در نظر گرفته میشوند، از مسیر پژوهش به دست میآید و پژوهش بسیار سریعتر و دستیافتنیتر میتواند این منافع را برای فرد ایجاد کند.
بنابراین فردی که بخواهد در سیستم آموزشی حال حاضر، به ارتقای مرتبهی علمی دست یابد، ابتدا حداقلهای آموزشی را به راحتی به دست میآورد و سپس بدون نگاه کلی به کیفیت، به صورت سهل و مستقیم با تمرکز بر روی پژوهش به سرعت به مراتب بالاتر ارتقا مییابد. در موضوع آموزش این سرعت ترقی دیده نمیشود، چراکه سیستم آموزشی پیچیدهتر و کیفیتر است و نمیتوان نگاه کمی خاصی به آن داشت و البته اصولا نگاه کمی به سیستم آموزشی حتی میتواند آسیبزننده نیز باشد.
در سیستم موجود و در بعد پژوهش، آموزشدهندگان مجبور میشوند که بدون توجه به هرگونه علاقه و زمینهی پژوهشی وارد حیطهی پژوهش شوند. این اجبار باعث میشود بسیاری از افراد در دانشگاههای علوم پزشکی به دنبال پژوهشهایی بروند که اصولا نه به آن اعتقادی دارند و نه علاقهای به آن بسترها در خود سراغ دارند.
این تهدید میتواند اتلاف جدی منابع را برای کشور ما (که میدانیم منابع خیلی محدودی نیز دارد) ایجاد کند و انرژی زیادی از اعضای هیات علمی را بدون علاقه و گرایش آنان، به خود اختصاص داده و باعث اتلاف وقت و انرژی فراوان شود.
به نظر میرسد که نظام آموزش پزشکی، باید نقش آموزش را در ارتقای اعضای هیات علمی، بسیار پررنگتر تعریف کرده و عرصهی پژوهش را به علاقمندان واگذار کند. بدان معنا که افراد با انگیزههای پژوهشی و علاقمند در مسیر پژوهشی، در این مسیر قرار گیرند.
در واقع درگیر کردن اجباری همهی اعضای هیات علمی در بحث پژوهش و ایجاد رقابت های پاتولوژیک در دانشگاهها برای انجام پژوهش، میتواند به طور جدی آسیبزا باشد. ساختار اجباری و رقابتی فعلی که منجر به پیامدهای عینی میشود، آموزش را کمرنگ میکند و همچنین بداخلاقیهای متعدد پژوهشی را به دنبال دارد.
ج: جمع بندی
پیشنهادات برای ارتقا آموزش پزشکی در ایران
۱)استقلال سیستم آموزشی و کاهش دخالت کانونهای حاکمیتی سیاسی
۲)توجه عالمانه به علوم انسانی
۳) ایجاد نظام سیستماتیک آموزشی که تغییرات در این سیستم صرفا به دلایل کارشناسی واقعی و با هماهنگی تمام حلقههای این سیستم ایجاد شود.
۴) محدود کردن وظایف درمانی اعضای هیات علمی بالینی متناسب با آموزش
۵) عدم نگاه کمی و رقابتی بیندانشگاهی و بین اعضای هیات علمی به پژوهش و واگذاری این عرصه به افراد علاقمند
پایان. ۳/۳
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 برای روز پزشک
#دکتر_احمد_احمدیپور. روانپزشک. تجربهها
پزشك يعني تلاش و جهد بسيار
پزشك يعنی نياز خود، به انكار
پزشك يعنی مداما كار و خسته
چو قمری روی ايوونی نشسته
پزشك يعنی كشيك و شببيداری
برای لحظهای خوش در خماری
پزشك يعنی شب و تنها به ميدان
پزشك يعنی رفاقت با مريضان
پزشك يعنی جسور عرصهی تنگ
پزشك يعنی كرونا، آمدم جنگ
پزشك يعنی سپيدیهای روپوش
پزشك يعنی كه لبخند بیروتوش
پزشك يعنی شنو الفاظ كشدار
پزشك يعنی خموشی با دل زار
گذشت آن دورههای بس طلایی
از آن شاسی بلندای حنایی
گذشت آن جيب پر پول و تمكن
از آن افكار پيشرو در تمدن
گذشت آن هيبت و آن طول سايه
گذشت آن غبغب و آن هیچ و هیچی!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_احمد_احمدیپور. روانپزشک. تجربهها
پزشك يعني تلاش و جهد بسيار
پزشك يعنی نياز خود، به انكار
پزشك يعنی مداما كار و خسته
چو قمری روی ايوونی نشسته
پزشك يعنی كشيك و شببيداری
برای لحظهای خوش در خماری
پزشك يعنی شب و تنها به ميدان
پزشك يعنی رفاقت با مريضان
پزشك يعنی جسور عرصهی تنگ
پزشك يعنی كرونا، آمدم جنگ
پزشك يعنی سپيدیهای روپوش
پزشك يعنی كه لبخند بیروتوش
پزشك يعنی شنو الفاظ كشدار
پزشك يعنی خموشی با دل زار
گذشت آن دورههای بس طلایی
از آن شاسی بلندای حنایی
گذشت آن جيب پر پول و تمكن
از آن افكار پيشرو در تمدن
گذشت آن هيبت و آن طول سايه
گذشت آن غبغب و آن هیچ و هیچی!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_کاوه_علوی و همکاران که مسولیت صفحهی ارغنون سهشنبهها را عهدهدار شدهاند، امشب، و فردا ما را میهمان سه یادداشت در بررسی یک سریال کوتاه تلویزیونی مینمایند.
سریال کوتاه Olive Kitteridge
محصول: ۲۰۱۴ – آمریکا
کارگردان: Lisa Cholodenko
#تجربههای_روانپزشکانه
سریال کوتاه Olive Kitteridge
محصول: ۲۰۱۴ – آمریکا
کارگردان: Lisa Cholodenko
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ارغنون
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تجربهها
پروندهی معرفی سریال کوتاه Olive Kitteridge
محصول: ۲۰۱۴ – آمریکا
کارگردان: Lisa Cholodenko
یادداشت شمارهی یک: روی تاریک الیو
مجموعه Olive Kitteridge یک سریال کوتاه یا محدود چهار قسمتی (مجموعاً ۲۳۳ دقیقه) است که بر اساس رمانی به همین نام از Elizabeth Strout (سال ۲۰۰۸) ساخته شده و بهشدت تحسین شده و یکی از سریالهای محبوب در IMDb هم بوده است و توانسته ۸ جایزه Primetime Emmy را بهدست بیاورد (و نامزد ۵ جایزه دیگر هم بوده). سریال اولیو کیتریج داستانی ساده دارد که در چهار قسمت مجزا، اما در عین حال پیوسته، چهار بخش از زندگی زنی به نام اولیو و همسرش، هنری کیتریج، را نشان میدهد. فیلم با نمایی از تصمیم اولیو برای خودکشی در یک جنگل ساکت شروع میشود و بعد به سراغ داستان زندگی او میرود. ریتم سریال کند، اما شخصیتها کاملاً منحصر به فرد و پرداختشده هستند. شخصیتهای اولیو و هنری، با بازیهای عالی Frances McDormand و Richard Jenkins نظیر چندانی در سینما دارند. اولیو شخصیتی است افسرده و کمی اسکیزوئید و حتی خودشیفته، با پیشینهای از یک پدر مبتلا به افسردگی که خودش را با شلیک گلوله کشته است (همان کاری که اولیو در ابتدای داستان میخواهد انجام بدهد). هنری هم شخصیتی همیشهراضی و معاشرتی و مهربانی است که اولیو را با تمام ضعفهایش دوست دارد، به زندگی خوشبین است و به همه کمک میکند، اما گاهی به نظر میرسد زیادی ساده (یا حتی سادهلوح) است و زیاد در کار بقیه دخالت میکند. خانواده کیتریج خانوادهای dysfunctional است. ریشه این ناکارآمدی در بیماری پدر اولیو و مذهبی بودن شدید (بخوانیم وسواس) مادر هنری معرفی میشود. همین وضعیت را در تنها فرزند این زوج، کریستوفر (با بازی Devin Druid در نوجوانی و John Gallagher در بزرگسالی)، هم میبینیم. او تحت تأثیر رفتارهای متناقض پدر و مادر (پدری منفعل، اما مهربان و مادری خشن و سختگیر)، نهایتاً افسرده میشود، اما بر خلاف مادر که هیچگاه کمک هیچ کسی را نمیپذیرد، دست به هر کاری میزند تا خودش را نجات بدهد. شورش او در قسمتهای پایانی داستان علیه مادرش و انفعال و پرهیزی که در مقابل پدر بیمارش نشان میدهد، خاص و جالب توجه است. حتی شخصیتهای فرعی داستان هم بهخوبی پرداخت شدهاند: شخصیت کوین (با بازی بزرگسالی Cory Michael Smith) در کودکی بچه درسخوانی است، اما تحت تأثیر مادر افسردهاش قرار گرفته است. او هم در بزرگسالی افسرده میشود و بهرغم موفقیت تحصیلی و شغلی میخواهد خودش را بکشد (اساساً خودکشی در این سریال نقش مهم و متعددی دارد!). جیم (با بازی خیلی خوب Peter Mullan) آدمی افسرده، شبیه به آن دسته Smiling depression یا Masked depression است و در برابر عشقی شکستخورده، به مشروب و سیگار روی میآورد و در عین حال، دیدگاهی انتزاعی و فلسفی دارد. آن (با بازی Audrey Marie Anderson) زنی است با زندگی متلاطم و روابط ناپایدار که در زمان آشنایی با کریستوفر به ثباتی نسبی رسیده و تلاش میکند این پایداری را در زندگی و در طول بارداری سومش حفظ کند. نهایتاً جک کنیسون (با بازی خیلی خوب Bill Murray) آدمی است پولدار که پس از مرگ همسرش به افسردگی و تنهایی شدیدی رسیده است، اما هنوز تلاش میکند تا خودش را به زندگی علاقهمند نگه دارد.
بهطور خلاصه، داستان اولیو کتریج داستان مقابله آدمها با افسردگی و ناملایمات زندگی است. داستان اختلالات روانی که در بطن جامعه حضور دارد و تا زمان مرگ یا خودکشی توسط آدمهای اطراف دیده نمیشود. داستان اختلالات شخصیت در آدمهایی که زندگی روزمرهای دارند و ممکن است کنار هر کدام از ما حضور داشته باشند. داستان میل به زندگی است با وجود سختیهایش. در یک کلام، یک درام روانشناختی خیلی خوب.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_کاوه_علوی. روانپزشک. تجربهها
پروندهی معرفی سریال کوتاه Olive Kitteridge
محصول: ۲۰۱۴ – آمریکا
کارگردان: Lisa Cholodenko
یادداشت شمارهی یک: روی تاریک الیو
مجموعه Olive Kitteridge یک سریال کوتاه یا محدود چهار قسمتی (مجموعاً ۲۳۳ دقیقه) است که بر اساس رمانی به همین نام از Elizabeth Strout (سال ۲۰۰۸) ساخته شده و بهشدت تحسین شده و یکی از سریالهای محبوب در IMDb هم بوده است و توانسته ۸ جایزه Primetime Emmy را بهدست بیاورد (و نامزد ۵ جایزه دیگر هم بوده). سریال اولیو کیتریج داستانی ساده دارد که در چهار قسمت مجزا، اما در عین حال پیوسته، چهار بخش از زندگی زنی به نام اولیو و همسرش، هنری کیتریج، را نشان میدهد. فیلم با نمایی از تصمیم اولیو برای خودکشی در یک جنگل ساکت شروع میشود و بعد به سراغ داستان زندگی او میرود. ریتم سریال کند، اما شخصیتها کاملاً منحصر به فرد و پرداختشده هستند. شخصیتهای اولیو و هنری، با بازیهای عالی Frances McDormand و Richard Jenkins نظیر چندانی در سینما دارند. اولیو شخصیتی است افسرده و کمی اسکیزوئید و حتی خودشیفته، با پیشینهای از یک پدر مبتلا به افسردگی که خودش را با شلیک گلوله کشته است (همان کاری که اولیو در ابتدای داستان میخواهد انجام بدهد). هنری هم شخصیتی همیشهراضی و معاشرتی و مهربانی است که اولیو را با تمام ضعفهایش دوست دارد، به زندگی خوشبین است و به همه کمک میکند، اما گاهی به نظر میرسد زیادی ساده (یا حتی سادهلوح) است و زیاد در کار بقیه دخالت میکند. خانواده کیتریج خانوادهای dysfunctional است. ریشه این ناکارآمدی در بیماری پدر اولیو و مذهبی بودن شدید (بخوانیم وسواس) مادر هنری معرفی میشود. همین وضعیت را در تنها فرزند این زوج، کریستوفر (با بازی Devin Druid در نوجوانی و John Gallagher در بزرگسالی)، هم میبینیم. او تحت تأثیر رفتارهای متناقض پدر و مادر (پدری منفعل، اما مهربان و مادری خشن و سختگیر)، نهایتاً افسرده میشود، اما بر خلاف مادر که هیچگاه کمک هیچ کسی را نمیپذیرد، دست به هر کاری میزند تا خودش را نجات بدهد. شورش او در قسمتهای پایانی داستان علیه مادرش و انفعال و پرهیزی که در مقابل پدر بیمارش نشان میدهد، خاص و جالب توجه است. حتی شخصیتهای فرعی داستان هم بهخوبی پرداخت شدهاند: شخصیت کوین (با بازی بزرگسالی Cory Michael Smith) در کودکی بچه درسخوانی است، اما تحت تأثیر مادر افسردهاش قرار گرفته است. او هم در بزرگسالی افسرده میشود و بهرغم موفقیت تحصیلی و شغلی میخواهد خودش را بکشد (اساساً خودکشی در این سریال نقش مهم و متعددی دارد!). جیم (با بازی خیلی خوب Peter Mullan) آدمی افسرده، شبیه به آن دسته Smiling depression یا Masked depression است و در برابر عشقی شکستخورده، به مشروب و سیگار روی میآورد و در عین حال، دیدگاهی انتزاعی و فلسفی دارد. آن (با بازی Audrey Marie Anderson) زنی است با زندگی متلاطم و روابط ناپایدار که در زمان آشنایی با کریستوفر به ثباتی نسبی رسیده و تلاش میکند این پایداری را در زندگی و در طول بارداری سومش حفظ کند. نهایتاً جک کنیسون (با بازی خیلی خوب Bill Murray) آدمی است پولدار که پس از مرگ همسرش به افسردگی و تنهایی شدیدی رسیده است، اما هنوز تلاش میکند تا خودش را به زندگی علاقهمند نگه دارد.
بهطور خلاصه، داستان اولیو کتریج داستان مقابله آدمها با افسردگی و ناملایمات زندگی است. داستان اختلالات روانی که در بطن جامعه حضور دارد و تا زمان مرگ یا خودکشی توسط آدمهای اطراف دیده نمیشود. داستان اختلالات شخصیت در آدمهایی که زندگی روزمرهای دارند و ممکن است کنار هر کدام از ما حضور داشته باشند. داستان میل به زندگی است با وجود سختیهایش. در یک کلام، یک درام روانشناختی خیلی خوب.
#تجربههای_روانپزشکانه
یادداشت شمارهی دوم و سوم در مورد این سریال را ساعت ده امشب اول شهریور، و ساعت ۱۰ صبح فردا دوم شهریور خواهیم خواند.
#تجربههای_روانپزشکانه
#تجربههای_روانپزشکانه
یادداشت درج شده در روزنامهی نیویورک تایمز در مورد سریال مورد نظر #تجربههای_روانپزشکانه در ارغنون اول شهریور را اینجا بخوانید. عنوان یادداشت این است؛
She is depressed. She enjoys it.
#تجربههای_روانپزشکانه
She is depressed. She enjoys it.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ارغنون اول شهریور
#دکتر_محمدحسین_محمودی. روانپزشک. تهران
یادداشت دوم برای سریال کوتاه Olive Kitteridge
غمِ خوب، خوبیِ غمناک
(بخشی از داستان فاش شده است.)
این درامِ گیرای آرام، چهار فصل از زندگیِ اولیو را پیش چشم میآورد. در فقط چهار ساعت، عمری را با او سپری میکنیم، بی آنکه گرفتار فریبِ زمان شویم و یک عمر را طولانی بینگاریم. اجرای بازیگران، بهویژه خانم فرانسیس مکدورمند -که یکی از سه بازیگر برتر تاریخ، از نظر تعداد اسکارهای نقش اول (پس از کاترین هپبورن و در کنار دنیل دی-لوییس) است- راضیتان خواهد کرد. همچنین از قابهای چشمنواز و موسیقی هماهنگ و ریتم مناسب اثر به گمانم لذت خواهید برد. شخصیتپردازیها هم شما را راضی خواهد کرد؛ بهویژه، شخصیت اولیو که پر است از پیچوخم و پیچیدگی. در ادامه به چند وجه از این شخصیت و پرسشهای بیانتهای پیرامونش اشاره میکنم.
برخورد اولیو با خودکشی در طول سریال جلب توجه میکند. چهطور او که در زندگیاش بارها از خودکشی اطرافیانش جلوگیری کرده، در اولین صحنه فیلم که مربوط به سالمندی اوست، برای کشتن خود آماده میشود؟ اگرچه او روزی به یکی از آشنایان میگوید خودکشی مشکلی را حل نمیکند، آیا در همه زندگیاش دلمشغولِ خودکشی نبوده و آیا همین او را به نشانههای این رفتار، حساستر نکرده است؟ آیا مرگاندیشی پیوسته او موجب نگرانی دائمیاش از رفتن کلنسی، سگ خانگیشان، به زیر ماشین نمیشود؟ تمایل او به کاشتن گل و گیاه را چگونه میتوان درک کرد؟ آیا این آخرین و تنها تماس او با رانه زندگی بود؟
بُعد دیگر شخصیتپردازی اولیو، پایبندی او به اصول خودش است. پایبندیای که به قیمت از دست دادن صمیمیتش با همه اطرافیانش تمام میشود؛ از همسرش و پسرش گرفته تا معشوقش و دوستانش. اما آیا همین مراقبت از اصولش نبود که مانع از زنبورگزیدگی آن دخترک شد؟ که زندگی مشترکش را حفظ کرد؟ آیا او بیش از اطرافیانش که احتمالا آنان را لاقید و سربههوا میدانست، نگران و مراقب داشتهها نبود؟ اما آیا مراقبتهای او مؤثر هم بود؟ مثلاً اگر این زندگی مشترک هم مانند ازدواج پسرش از هم میپاشید، برای خودش و همه شخصیتهای سریال بهتر نبود؟
وجه چشمگیر دیگر، ارتباطِ عمیق و پرتعارضِ اولیو است با همسرش هنری. تلاشهای خستگیناپذیر همسر برای نزدیک شدن به اولیوِ هموارهگریزان را چگونه میتوان درک کرد؟ معکوس شدن این ارتباط را هنگامی که هنری، مانند کلنسی، زبانبسته شده بود، چهطور باید توضیح داد؟ رابطه آنها آنان با تئوری دلبستگی (Attachment) و الگوی شناساییشده ارتباطِ فرد با سبک دلبستگی مضطرب-دودِل (Anxious-ambivalent) و فرد با سبک دلبستگی اجتنابی (Avoidant) کاملاً همخوانی دارد. با اینحال، میتوان به این کلیشه اکتفا نکرد و برای فهم اولیو بیشتر کوشید.
برای من پررنگتر از همه وجوه جذاب بالا، پابهپای اولیو تجربه و لمس کردنِ درد تنهایی بود؛ و البته رنج سالمندی. سریالِ اولیو کیتریج ما را با این غم، خوب آشنا میکند. در آخرین قسمت، دیگر محدودیتهای جهان برای اولیو، و محدودیتهای خود او را برای خودش میشناسیم و میدانیم که این محدودیتها کمتر نخواهند شد، و این را ما نیز همقدم با اولیو میپذیریم. این بینش تلخ و این پذیرش پررنج، کاهنده رنج است و فرصت نخستین آغوش پراحساس را برای اولیو فراهم و بختش را باز میکند. برای من، اولیو کیتریج با یک غمِ خوب به پایان رسید؛ یا شاید با یک خوبی غمناک.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_محمدحسین_محمودی. روانپزشک. تهران
یادداشت دوم برای سریال کوتاه Olive Kitteridge
غمِ خوب، خوبیِ غمناک
(بخشی از داستان فاش شده است.)
این درامِ گیرای آرام، چهار فصل از زندگیِ اولیو را پیش چشم میآورد. در فقط چهار ساعت، عمری را با او سپری میکنیم، بی آنکه گرفتار فریبِ زمان شویم و یک عمر را طولانی بینگاریم. اجرای بازیگران، بهویژه خانم فرانسیس مکدورمند -که یکی از سه بازیگر برتر تاریخ، از نظر تعداد اسکارهای نقش اول (پس از کاترین هپبورن و در کنار دنیل دی-لوییس) است- راضیتان خواهد کرد. همچنین از قابهای چشمنواز و موسیقی هماهنگ و ریتم مناسب اثر به گمانم لذت خواهید برد. شخصیتپردازیها هم شما را راضی خواهد کرد؛ بهویژه، شخصیت اولیو که پر است از پیچوخم و پیچیدگی. در ادامه به چند وجه از این شخصیت و پرسشهای بیانتهای پیرامونش اشاره میکنم.
برخورد اولیو با خودکشی در طول سریال جلب توجه میکند. چهطور او که در زندگیاش بارها از خودکشی اطرافیانش جلوگیری کرده، در اولین صحنه فیلم که مربوط به سالمندی اوست، برای کشتن خود آماده میشود؟ اگرچه او روزی به یکی از آشنایان میگوید خودکشی مشکلی را حل نمیکند، آیا در همه زندگیاش دلمشغولِ خودکشی نبوده و آیا همین او را به نشانههای این رفتار، حساستر نکرده است؟ آیا مرگاندیشی پیوسته او موجب نگرانی دائمیاش از رفتن کلنسی، سگ خانگیشان، به زیر ماشین نمیشود؟ تمایل او به کاشتن گل و گیاه را چگونه میتوان درک کرد؟ آیا این آخرین و تنها تماس او با رانه زندگی بود؟
بُعد دیگر شخصیتپردازی اولیو، پایبندی او به اصول خودش است. پایبندیای که به قیمت از دست دادن صمیمیتش با همه اطرافیانش تمام میشود؛ از همسرش و پسرش گرفته تا معشوقش و دوستانش. اما آیا همین مراقبت از اصولش نبود که مانع از زنبورگزیدگی آن دخترک شد؟ که زندگی مشترکش را حفظ کرد؟ آیا او بیش از اطرافیانش که احتمالا آنان را لاقید و سربههوا میدانست، نگران و مراقب داشتهها نبود؟ اما آیا مراقبتهای او مؤثر هم بود؟ مثلاً اگر این زندگی مشترک هم مانند ازدواج پسرش از هم میپاشید، برای خودش و همه شخصیتهای سریال بهتر نبود؟
وجه چشمگیر دیگر، ارتباطِ عمیق و پرتعارضِ اولیو است با همسرش هنری. تلاشهای خستگیناپذیر همسر برای نزدیک شدن به اولیوِ هموارهگریزان را چگونه میتوان درک کرد؟ معکوس شدن این ارتباط را هنگامی که هنری، مانند کلنسی، زبانبسته شده بود، چهطور باید توضیح داد؟ رابطه آنها آنان با تئوری دلبستگی (Attachment) و الگوی شناساییشده ارتباطِ فرد با سبک دلبستگی مضطرب-دودِل (Anxious-ambivalent) و فرد با سبک دلبستگی اجتنابی (Avoidant) کاملاً همخوانی دارد. با اینحال، میتوان به این کلیشه اکتفا نکرد و برای فهم اولیو بیشتر کوشید.
برای من پررنگتر از همه وجوه جذاب بالا، پابهپای اولیو تجربه و لمس کردنِ درد تنهایی بود؛ و البته رنج سالمندی. سریالِ اولیو کیتریج ما را با این غم، خوب آشنا میکند. در آخرین قسمت، دیگر محدودیتهای جهان برای اولیو، و محدودیتهای خود او را برای خودش میشناسیم و میدانیم که این محدودیتها کمتر نخواهند شد، و این را ما نیز همقدم با اولیو میپذیریم. این بینش تلخ و این پذیرش پررنج، کاهنده رنج است و فرصت نخستین آغوش پراحساس را برای اولیو فراهم و بختش را باز میکند. برای من، اولیو کیتریج با یک غمِ خوب به پایان رسید؛ یا شاید با یک خوبی غمناک.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 ارغنون اول شهریور
#دکتر_ندا_مسجدی. روانپزشک. تهران
یادداشت سوم در مورد سریال کوتاه Olive Kitteridge
احتمالا این را زیاد دیدهایم که در داستانی از متن زندگی میرسیم به مرگ. اما آنچه روایت این سریال کوتاه را برای من جالبتر میکرد، خلاف جهت همیشگی رفتن بود. روایتی سرشار از حس غم، افسردگی، مرگ، تنهایی و ملال که با قاب آغوش و رهایی پرندگان و صدای دریا پایان مییابد. رسیدن از اقدام به خودکشی، به میل به زندگی -اتفاقاً زمانی که بیشتر از همیشه زندگی خالی مینماید- شبیه شنیدن ضربان قلب دیگری، برایم یادآور اصالت خود زنده بودن و دوست داشتن است، فارغ از هر دستاوردی.
در نگاه اول، ممکن است فیلم را داستان از فقدانها بدانیم، اما با کمی درنگ و تعمق، بهنظر میرسد داستان پذیرش این فقدانها است. جایی که اولیو -زن بیحوصلهی داستان که انگار نه ما میفهمیم چه میخواهد نه خودش- میپذیرد گاهی بد بوده است، بد کرده است و به دیگران آسیب زده است، اما میتواند در سکوت، آغوش دیگری را بپذیرد. آغوشی که تا قبل از آن، از خودش دریغ میکرده است. او در بیشتر صحنهها از نزدیکی و لمس و حتی کلمات محبتآمیز میگریزد و معذب میشود. از گذشتهی اولیو چیز زیادی نمیدانیم، جز خودکشی پدر و غیاب قابل توجه مادر در خاطراتی که میگوید. نمیدانیم چرا از زمین و زمان خشمگین است و چرا نمیتواند دوست بدارد، اما میبینیم در بزنگاههایی دیگران برایش اهمیت خاصی دارند و جان دو نفر را نجات میدهد و زن افسردهای که حتی در ظاهرش -با آنچهرهی رنگپریده و آشفته- یادآور مرگ است، فرشتهی نجات دیگران میشود. این تناقض شاید از تناقض درونی اولیو میآید. از میل اولیو به رابطه و از خشم همزمانش به ابژهی محبوب. خشمی که گاهی شبیه نیاز و فریاد به ارتباط مینماید، اما آنقدر تحمل دیگری سخت میشود که راهی جز دوری نمیماند. ارتباط با گلهای باغچه و سگ خانگی برایش آسانتر است تا رابطه با آدمها، چون نشان کمتری از دیگری در آن مییابد و انگار به همین دلیل است که اولیو زمانی میتواند با همسرش حرف بزند و به او نزدیکتر شود که مرد شبیه جنازهای متحرک است و وقتی میرود، چیزی درون اولیو جابهجا میشود. حالا زندگی آنقدر خالی است که او مجبور است نگاهی هم به خودش بیندازد و با آنچه همیشه در فرار از آن بوده، مواجه شود. و شاید از دل همین مواجهه در مییابد همهی آن چیزی که دارد «زندگی» است.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_ندا_مسجدی. روانپزشک. تهران
یادداشت سوم در مورد سریال کوتاه Olive Kitteridge
احتمالا این را زیاد دیدهایم که در داستانی از متن زندگی میرسیم به مرگ. اما آنچه روایت این سریال کوتاه را برای من جالبتر میکرد، خلاف جهت همیشگی رفتن بود. روایتی سرشار از حس غم، افسردگی، مرگ، تنهایی و ملال که با قاب آغوش و رهایی پرندگان و صدای دریا پایان مییابد. رسیدن از اقدام به خودکشی، به میل به زندگی -اتفاقاً زمانی که بیشتر از همیشه زندگی خالی مینماید- شبیه شنیدن ضربان قلب دیگری، برایم یادآور اصالت خود زنده بودن و دوست داشتن است، فارغ از هر دستاوردی.
در نگاه اول، ممکن است فیلم را داستان از فقدانها بدانیم، اما با کمی درنگ و تعمق، بهنظر میرسد داستان پذیرش این فقدانها است. جایی که اولیو -زن بیحوصلهی داستان که انگار نه ما میفهمیم چه میخواهد نه خودش- میپذیرد گاهی بد بوده است، بد کرده است و به دیگران آسیب زده است، اما میتواند در سکوت، آغوش دیگری را بپذیرد. آغوشی که تا قبل از آن، از خودش دریغ میکرده است. او در بیشتر صحنهها از نزدیکی و لمس و حتی کلمات محبتآمیز میگریزد و معذب میشود. از گذشتهی اولیو چیز زیادی نمیدانیم، جز خودکشی پدر و غیاب قابل توجه مادر در خاطراتی که میگوید. نمیدانیم چرا از زمین و زمان خشمگین است و چرا نمیتواند دوست بدارد، اما میبینیم در بزنگاههایی دیگران برایش اهمیت خاصی دارند و جان دو نفر را نجات میدهد و زن افسردهای که حتی در ظاهرش -با آنچهرهی رنگپریده و آشفته- یادآور مرگ است، فرشتهی نجات دیگران میشود. این تناقض شاید از تناقض درونی اولیو میآید. از میل اولیو به رابطه و از خشم همزمانش به ابژهی محبوب. خشمی که گاهی شبیه نیاز و فریاد به ارتباط مینماید، اما آنقدر تحمل دیگری سخت میشود که راهی جز دوری نمیماند. ارتباط با گلهای باغچه و سگ خانگی برایش آسانتر است تا رابطه با آدمها، چون نشان کمتری از دیگری در آن مییابد و انگار به همین دلیل است که اولیو زمانی میتواند با همسرش حرف بزند و به او نزدیکتر شود که مرد شبیه جنازهای متحرک است و وقتی میرود، چیزی درون اولیو جابهجا میشود. حالا زندگی آنقدر خالی است که او مجبور است نگاهی هم به خودش بیندازد و با آنچه همیشه در فرار از آن بوده، مواجه شود. و شاید از دل همین مواجهه در مییابد همهی آن چیزی که دارد «زندگی» است.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 تازهها
#دکتر_ستاره_اسماعیلی. دستیار روانپزشکی. تجربهها
اتانازی در روانپزشکی
اخیراً لایحهای در پارلمان بریتانیا، پیرامون مساله اتانازی و تضمینی برای قانونی بودن نقش پزشکان و کارکنان مراقبتهای بهداشتی پیشنهاد شده است.
زندگی با بیماری لاعلاج، و انتظار مرگ، با احتمال دردناک بودن آن تجربهای دلخراش و ترسناک است. علاوه بر این، در عمل، معمولاً برای بیماران در حال مرگ توافق جامعی در مورد مراقبتهای پایان زندگی وجود ندارد. البته، پزشکان تلاش میکنند تا با ارائه حمایت دلسوزانه برای فرد و مدیریت خانوادههایشان این رنج را کاهش دهند.
در نتیجه، متخصصان بهداشت، عموم مردم و قانونگذاران این سوال را مطرح کردهاند که آیا میتوان از این پایان دردناک اجتناب کرد و با شیوههای گوناگون بدون درد و رنج، به زندگی پایان داد؟ آیا اتانازی به ویژه زمانی که افراد قادر به تصمیمگیری آگاهانه در مورد نحوه پایان دادن به زندگی هستند، امکانپذیر است؟
در موارد زیادی بیماران لاعلاج از پزشکان، مراقبان و یا افراد خانواده درخواست اتانازی با هدف کمک به خود را دارند که به دلیل قانونی نبودن، این امر میسر نمیشود. اما دربسیاری از کشورها قانونی وضع شده که به پزشکان اجازه اتانازی میدهد. در لایحه مطرح شده در انگلستان، معاینه بیمار به طور جداگانه توسط پزشک معالج بیمار (که بیمار از او درخواست کرده است) و یک پزشک مستقل (که در مراقبت از بیمار دخیل نیست، خویشاوند، شریک یا همکار در همان مرکز درمانی یا تیم بالینی مراجعه کننده نیست) صورت میگیرد تا سه مورد درخصوص بیمار تایید شود:
الف) بیماری لاعلاج است.
ب) بیمار توانایی تصمیم گیری برای پایان دادن به زندگی خود را داشتهباشد.
ج) فرد قاطعانه قصد پایان دادن به زندگی خود داشتهباشد.
در نگاه اول، این لایحه معقول به نظر میرسد، با این حال دو چالش اصلی وجود دارد؛ مورد اول اجرای درست آن است و دوم آنکه افراد مبتلا به بیماریهای روانپزشکی در حال حاضر با مشکلات متعدد، مرگ زودهنگام، مراقبتهای جسمی و پایان زندگی ضعیفتری مواجه هستند و ممکن است با توجه به این نابرابریها در مضیقه قرار گیرند.
شواهدی از کشورهایی که در آنها مراقبتهای پایان زندگی معرفی شده است، نشان میدهد کیفیت این خدمات و میزان رعایت دستورالعملهای آنها نامشخص است. با توجه به نوع نظارت نگرانیهایی در مورد قصور و رفتار نامناسب نیز وجود دارد، مثلا ممکن است پزشکانی که از نظر قانونی مجاز به پایان دادن زندگی هستند، فراتر از وظایف خود عمل کنند و یا بیماران هنگام تصمیم گیری از سوی اعضای خانواده و دوستانی که احتمالاً تضاد منافع دارند، تحت فشار قرار گیرند. در این مورد اخیر اغلب مسائل مالی مطرح است، اگرچه ممکن است نتیجه خستگی ناشی از مسئولیتهای زیاد مراقب و یا خانواده نیز باشد.
و در انتها این سوال کلیدی وجود دارد که چه کسی در نهایت باید تصمیم بگیرد؟
اتانازی چالشی است که با در نظر گرفتن مسائل پیچیدهتر مانند شرایط و نحوه پایان دادن به زندگی و دوگانگی احتمالی، مشارکت بستگان در تصمیمگیری برای مراقبتهای پایان زندگی ممکن است اقدام مناسبی نباشد، بهویژه اگر نظرات همراهان با بیمار همسو نباشد.
علاوه بر این، قدرت سرمایهگذاران حرفه پزشکی نیز به علت جنایات اتفاقافتاده پیرو تعصبات شخصی و اجتماعی و یا اهداف مشکوک سیاسی، باعث نگرانی و حساسیت بیشتر مردم نسبت به سوء استفاده احتمالی از اختیارات پزشکی شدهاست.
این لایحه در انگلستان عمدتاً به بیماریهای لاعلاج مانند سرطان مربوط میشود. اگرچه این نگرانی وجود دارد که تصویب چنین قوانینی منجر به "لغزش" شود و اختلالات دیگر را در برگیرد، برخی از کشورهای اروپایی به دلیل «رنج غیرقابل تحمل»، اتانازی را برای افراد غیربیمار نیز مجاز میدانند. در کشور بلژیک برخی از مبتلایان به اختلالات روانپزشکی نیز معیارهای «رنج غیرقابل تحمل» را شامل میشوند که احتمالاً به دلیل عدم وجود مراقبتهای مؤثر و ناملایمات اجتماعی مانند فقر برای این بیماران میباشد. پزشکی علمی درون فردی، بین فردی، اجتماعی و وجودی و این بدان معناست که پزشکان نباید تنها به ارزیابی بیولوژیکی و جسمی توجه کنند. همچنین به نظر میرسد تفاوتهای جنسیتی نیز دخیل است (زنان بیشتری در هلند به دنبال اتانازی هستند.)
روانپزشکان باید در مورد ظرفیت تصمیمگیری بیماران لاعلاج قضاوت کنند. اما در مورد بیماریهای همراه، مانند بیماری لاعلاج در بیماران مبتلا به دمانس که قادر به رضایت برای درمان نیستند، چه میتوان گفت؟ در مورد افراد دارای ناتوانی ذهنی و سایکوتیک که نمیتوان قضاوت کرد که دارای ظرفیت پایان دادن به زندگی خود هستند، چه؟
🧷 ورق بزنید لطفا...
#دکتر_ستاره_اسماعیلی. دستیار روانپزشکی. تجربهها
اتانازی در روانپزشکی
اخیراً لایحهای در پارلمان بریتانیا، پیرامون مساله اتانازی و تضمینی برای قانونی بودن نقش پزشکان و کارکنان مراقبتهای بهداشتی پیشنهاد شده است.
زندگی با بیماری لاعلاج، و انتظار مرگ، با احتمال دردناک بودن آن تجربهای دلخراش و ترسناک است. علاوه بر این، در عمل، معمولاً برای بیماران در حال مرگ توافق جامعی در مورد مراقبتهای پایان زندگی وجود ندارد. البته، پزشکان تلاش میکنند تا با ارائه حمایت دلسوزانه برای فرد و مدیریت خانوادههایشان این رنج را کاهش دهند.
در نتیجه، متخصصان بهداشت، عموم مردم و قانونگذاران این سوال را مطرح کردهاند که آیا میتوان از این پایان دردناک اجتناب کرد و با شیوههای گوناگون بدون درد و رنج، به زندگی پایان داد؟ آیا اتانازی به ویژه زمانی که افراد قادر به تصمیمگیری آگاهانه در مورد نحوه پایان دادن به زندگی هستند، امکانپذیر است؟
در موارد زیادی بیماران لاعلاج از پزشکان، مراقبان و یا افراد خانواده درخواست اتانازی با هدف کمک به خود را دارند که به دلیل قانونی نبودن، این امر میسر نمیشود. اما دربسیاری از کشورها قانونی وضع شده که به پزشکان اجازه اتانازی میدهد. در لایحه مطرح شده در انگلستان، معاینه بیمار به طور جداگانه توسط پزشک معالج بیمار (که بیمار از او درخواست کرده است) و یک پزشک مستقل (که در مراقبت از بیمار دخیل نیست، خویشاوند، شریک یا همکار در همان مرکز درمانی یا تیم بالینی مراجعه کننده نیست) صورت میگیرد تا سه مورد درخصوص بیمار تایید شود:
الف) بیماری لاعلاج است.
ب) بیمار توانایی تصمیم گیری برای پایان دادن به زندگی خود را داشتهباشد.
ج) فرد قاطعانه قصد پایان دادن به زندگی خود داشتهباشد.
در نگاه اول، این لایحه معقول به نظر میرسد، با این حال دو چالش اصلی وجود دارد؛ مورد اول اجرای درست آن است و دوم آنکه افراد مبتلا به بیماریهای روانپزشکی در حال حاضر با مشکلات متعدد، مرگ زودهنگام، مراقبتهای جسمی و پایان زندگی ضعیفتری مواجه هستند و ممکن است با توجه به این نابرابریها در مضیقه قرار گیرند.
شواهدی از کشورهایی که در آنها مراقبتهای پایان زندگی معرفی شده است، نشان میدهد کیفیت این خدمات و میزان رعایت دستورالعملهای آنها نامشخص است. با توجه به نوع نظارت نگرانیهایی در مورد قصور و رفتار نامناسب نیز وجود دارد، مثلا ممکن است پزشکانی که از نظر قانونی مجاز به پایان دادن زندگی هستند، فراتر از وظایف خود عمل کنند و یا بیماران هنگام تصمیم گیری از سوی اعضای خانواده و دوستانی که احتمالاً تضاد منافع دارند، تحت فشار قرار گیرند. در این مورد اخیر اغلب مسائل مالی مطرح است، اگرچه ممکن است نتیجه خستگی ناشی از مسئولیتهای زیاد مراقب و یا خانواده نیز باشد.
و در انتها این سوال کلیدی وجود دارد که چه کسی در نهایت باید تصمیم بگیرد؟
اتانازی چالشی است که با در نظر گرفتن مسائل پیچیدهتر مانند شرایط و نحوه پایان دادن به زندگی و دوگانگی احتمالی، مشارکت بستگان در تصمیمگیری برای مراقبتهای پایان زندگی ممکن است اقدام مناسبی نباشد، بهویژه اگر نظرات همراهان با بیمار همسو نباشد.
علاوه بر این، قدرت سرمایهگذاران حرفه پزشکی نیز به علت جنایات اتفاقافتاده پیرو تعصبات شخصی و اجتماعی و یا اهداف مشکوک سیاسی، باعث نگرانی و حساسیت بیشتر مردم نسبت به سوء استفاده احتمالی از اختیارات پزشکی شدهاست.
این لایحه در انگلستان عمدتاً به بیماریهای لاعلاج مانند سرطان مربوط میشود. اگرچه این نگرانی وجود دارد که تصویب چنین قوانینی منجر به "لغزش" شود و اختلالات دیگر را در برگیرد، برخی از کشورهای اروپایی به دلیل «رنج غیرقابل تحمل»، اتانازی را برای افراد غیربیمار نیز مجاز میدانند. در کشور بلژیک برخی از مبتلایان به اختلالات روانپزشکی نیز معیارهای «رنج غیرقابل تحمل» را شامل میشوند که احتمالاً به دلیل عدم وجود مراقبتهای مؤثر و ناملایمات اجتماعی مانند فقر برای این بیماران میباشد. پزشکی علمی درون فردی، بین فردی، اجتماعی و وجودی و این بدان معناست که پزشکان نباید تنها به ارزیابی بیولوژیکی و جسمی توجه کنند. همچنین به نظر میرسد تفاوتهای جنسیتی نیز دخیل است (زنان بیشتری در هلند به دنبال اتانازی هستند.)
روانپزشکان باید در مورد ظرفیت تصمیمگیری بیماران لاعلاج قضاوت کنند. اما در مورد بیماریهای همراه، مانند بیماری لاعلاج در بیماران مبتلا به دمانس که قادر به رضایت برای درمان نیستند، چه میتوان گفت؟ در مورد افراد دارای ناتوانی ذهنی و سایکوتیک که نمیتوان قضاوت کرد که دارای ظرفیت پایان دادن به زندگی خود هستند، چه؟
🧷 ورق بزنید لطفا...
🗞 ادامهی تازههای دوم شهریور ۱۴۰۱
با توجه به موارد گفته شده چالشهای زیادی وجود دارد که به اختصار ۴ مورد آن را بیان میکنیم:
الف) ارزیابی تخصصی: درمان اکثر شرایط روانپزشکی منجر به بهبودی افراد میشود، اما بسیاری از افراد شرایط طولانیمدتی دارند که نیاز به مراقبت فعال و مداوم است.
بیمار و مراقبان فردی که دارای یک بیماری لاعلاج و یک وضعیت روانپزشکی است که از مراقبتهای معمول بهره نمیبرد، ممکن است این مورد را غیرقابل تحمل بدانند و بنابراین به جای داشتن فرصتی برای بررسی تخصصیتر، اقدامات جدیتری را در نظر بگیرند. از این رو ارزیابی تخصصی برای ارزیابی قضاوتهای پیچیده درگیر در ارائه مراقبتهای بهداشت روانی و نیاز به مراقبتهای تسکینی مورد نیاز است.
ب) منابع و برابری: مراقبتهای بهداشتی روانی فاقد منابع است و بنابراین شاید تعجبآور نباشد که مراقبتهای فیزیکی افراد مبتلا به بیماریهای روانی نیز کمبود منابع داشته باشد. از این رو اخیراً درخواستهایی برای برابری و مداخلات مؤثرتر برای کاهش مرگ و میر زودرس در افراد مبتلا به بیماری روانی شدید مطرح شده است. افزایش سطح منابع برای مراقبتهای روانپزشکی، و مراقبتهای تسکینی، و برای افراد مبتلا به بیماریهای روانی که به سرطان مبتلا هستند، شرط اساسی برای قوانین آینده است.
ج) تجزیه و تحلیل اقتصادی کامل گزینهها از جمله ارتقای سطح مراقبتهای بهداشت روانی، مراقبت از بیماریهای لاعلاج برای افراد مبتلا به بیماری روانپزشکی، و ارزیابیهای قانونی و بالینی، و بررسی روند در سطح ملی ضروری است. برنامههای آموزشی و طرحهای اعتباربخشی برای وضعیت «تأیید شده» احتمالاً برای اطمینان از حفظ استانداردها ضروری هستند.
د) تحقیق و نظارت: ما به وضوح به تحقیقات بیشتری نیاز داریم که بر دیدگاه کسانی که احتمالاً تحت تأثیر قانون قرار میگیرند و کسانی که در اجرای قانون مشارکت دارند، متمرکز باشد. در واقع، یک چارچوب ملی و فرآیند بررسی مرکزی برای درخواست مناسبتر است. ادغام خدمات مراقبت تسکینی پیشرفته با مراقبتهای روانپزشکی مدتهاست که به تعویق افتاده است که پیچیده ولی ضروری است.
اتانازی موضوعی احساسی و پیچیده ست و سوالات اخلاقی و حساسی را در پی دارد اما به خاطر بیماران ما، والدین آنها، عزیزان و برای افرادی که برای آنها مراقبتهای بهداشتی ارائه میکنیم چالش مهمی خواهد بود. از این رو، امیدواریم این مقاله بحث انتقادی بیشتری را ترویج دهد.
این مقاله با عنوان Proposed Assisted Dying Bill: implications for mental healthcare and psychiatrists در BJPsych جولای ۲۰۲۲ به چاپ رسیده است.
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
با توجه به موارد گفته شده چالشهای زیادی وجود دارد که به اختصار ۴ مورد آن را بیان میکنیم:
الف) ارزیابی تخصصی: درمان اکثر شرایط روانپزشکی منجر به بهبودی افراد میشود، اما بسیاری از افراد شرایط طولانیمدتی دارند که نیاز به مراقبت فعال و مداوم است.
بیمار و مراقبان فردی که دارای یک بیماری لاعلاج و یک وضعیت روانپزشکی است که از مراقبتهای معمول بهره نمیبرد، ممکن است این مورد را غیرقابل تحمل بدانند و بنابراین به جای داشتن فرصتی برای بررسی تخصصیتر، اقدامات جدیتری را در نظر بگیرند. از این رو ارزیابی تخصصی برای ارزیابی قضاوتهای پیچیده درگیر در ارائه مراقبتهای بهداشت روانی و نیاز به مراقبتهای تسکینی مورد نیاز است.
ب) منابع و برابری: مراقبتهای بهداشتی روانی فاقد منابع است و بنابراین شاید تعجبآور نباشد که مراقبتهای فیزیکی افراد مبتلا به بیماریهای روانی نیز کمبود منابع داشته باشد. از این رو اخیراً درخواستهایی برای برابری و مداخلات مؤثرتر برای کاهش مرگ و میر زودرس در افراد مبتلا به بیماری روانی شدید مطرح شده است. افزایش سطح منابع برای مراقبتهای روانپزشکی، و مراقبتهای تسکینی، و برای افراد مبتلا به بیماریهای روانی که به سرطان مبتلا هستند، شرط اساسی برای قوانین آینده است.
ج) تجزیه و تحلیل اقتصادی کامل گزینهها از جمله ارتقای سطح مراقبتهای بهداشت روانی، مراقبت از بیماریهای لاعلاج برای افراد مبتلا به بیماری روانپزشکی، و ارزیابیهای قانونی و بالینی، و بررسی روند در سطح ملی ضروری است. برنامههای آموزشی و طرحهای اعتباربخشی برای وضعیت «تأیید شده» احتمالاً برای اطمینان از حفظ استانداردها ضروری هستند.
د) تحقیق و نظارت: ما به وضوح به تحقیقات بیشتری نیاز داریم که بر دیدگاه کسانی که احتمالاً تحت تأثیر قانون قرار میگیرند و کسانی که در اجرای قانون مشارکت دارند، متمرکز باشد. در واقع، یک چارچوب ملی و فرآیند بررسی مرکزی برای درخواست مناسبتر است. ادغام خدمات مراقبت تسکینی پیشرفته با مراقبتهای روانپزشکی مدتهاست که به تعویق افتاده است که پیچیده ولی ضروری است.
اتانازی موضوعی احساسی و پیچیده ست و سوالات اخلاقی و حساسی را در پی دارد اما به خاطر بیماران ما، والدین آنها، عزیزان و برای افرادی که برای آنها مراقبتهای بهداشتی ارائه میکنیم چالش مهمی خواهد بود. از این رو، امیدواریم این مقاله بحث انتقادی بیشتری را ترویج دهد.
این مقاله با عنوان Proposed Assisted Dying Bill: implications for mental healthcare and psychiatrists در BJPsych جولای ۲۰۲۲ به چاپ رسیده است.
🧷 پایان
#تجربههای_روانپزشکانه
بازتاب
تصویر نامهای که نشان میدهد قرار شده از این به بعد از متقاضیان جذب به عنوان هیات علمی تست شخصیت گرفته شود.
دوشنبهی آینده و در ستون روزها #دکتر_علی_فیروزآبادی به این مسأله خواهد پرداخت.
#تجربههای_روانپزشکانه
تصویر نامهای که نشان میدهد قرار شده از این به بعد از متقاضیان جذب به عنوان هیات علمی تست شخصیت گرفته شود.
دوشنبهی آینده و در ستون روزها #دکتر_علی_فیروزآبادی به این مسأله خواهد پرداخت.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 بازتاب
جنبههای قانونی ویزیت آنلاین
گزارش مختصر یک زندهی اینستاگرامی
فراگیر شدن ویزیتها و جلسات رواندرمانی آنلاین، چه برای پیگیری درمانهای دارویی و چه برای رواندرمانیها، سبب شده تا هر روز چالشها و پرسشهای بیشتری برای درمانگران مطرح شود. بهتازگی چالشهایی در زمینهی آداب این شکل از جلسات و نیز دربارهی مشکلات اخلاقی و قانونی آن بهراه افتاده است. کمبود و یا نبود افراد آموزشدیده و قواعد مکتوب و شیوهنامههای مشخص در این بستر نیز به ابهامات درمانگران دامن زده است.
برای پاسخ به برخی از این چالشها، پنجشنبه سوم شهریور دکتر #سید_محسن_ضمیر، از کمیتهی رسانه و کاهش انگ انجمن علمی روانپزشکان ایران، گفتگویی اینستاگرامی با دکتر #سید_مهدی_صابری، روانپزشک برجستهی قانونی کشور ترتیب داد. دکتر سید مهدی صابری با کولهباری از تجربههای قانونی موارد بحثبرانگیز مرتبط با ویزیتهای آنلاین را تبیین کرد.
بهنظر میرسد ویزیتهای آنلاین بستر سوتفاهمبرانگیزی در رابطهی پزشک و مراجع ایجاد نموده است. در این راستا دکتر ضمیر از راهکارهای احتمالی پرسید و دکتر صابری مثالهای روشن و عملی مفیدی ارایه نمود.
این گفتگو در صفحه اینستاگرامی همایش سالانه سلامت روان و رسانه قابل دسترسی است و در این نشانی میتوانید کامل آن را تماشا کنید.
#تجربههای_روانپزشکانه
جنبههای قانونی ویزیت آنلاین
گزارش مختصر یک زندهی اینستاگرامی
فراگیر شدن ویزیتها و جلسات رواندرمانی آنلاین، چه برای پیگیری درمانهای دارویی و چه برای رواندرمانیها، سبب شده تا هر روز چالشها و پرسشهای بیشتری برای درمانگران مطرح شود. بهتازگی چالشهایی در زمینهی آداب این شکل از جلسات و نیز دربارهی مشکلات اخلاقی و قانونی آن بهراه افتاده است. کمبود و یا نبود افراد آموزشدیده و قواعد مکتوب و شیوهنامههای مشخص در این بستر نیز به ابهامات درمانگران دامن زده است.
برای پاسخ به برخی از این چالشها، پنجشنبه سوم شهریور دکتر #سید_محسن_ضمیر، از کمیتهی رسانه و کاهش انگ انجمن علمی روانپزشکان ایران، گفتگویی اینستاگرامی با دکتر #سید_مهدی_صابری، روانپزشک برجستهی قانونی کشور ترتیب داد. دکتر سید مهدی صابری با کولهباری از تجربههای قانونی موارد بحثبرانگیز مرتبط با ویزیتهای آنلاین را تبیین کرد.
بهنظر میرسد ویزیتهای آنلاین بستر سوتفاهمبرانگیزی در رابطهی پزشک و مراجع ایجاد نموده است. در این راستا دکتر ضمیر از راهکارهای احتمالی پرسید و دکتر صابری مثالهای روشن و عملی مفیدی ارایه نمود.
این گفتگو در صفحه اینستاگرامی همایش سالانه سلامت روان و رسانه قابل دسترسی است و در این نشانی میتوانید کامل آن را تماشا کنید.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 یک روایت بالینی طنازانه
#دکتر_احمد_احمدیپور. روانپزشک. تجربهها
نقشهی مغزی یا نقش بیمغزی؟!
هشدار: این متن حاوی مطالبی است که میتواند برای رونقدهندگان بازار نقشهبرداری مغزی خطرناک باشد. همچنین اگر فردی در خانواده سراغ دارید که پول زیادی به جیب نقشهبرداران مغز پرداخت کرده، مراقب باشید این متن را تنها نخواند.
با توجه به اینکه محیط این کانال خانوادگی است و خانوادهی سلامت روان اینجا دورهم جمع شدهاند، لذا خواهشمند است هر آنچه ناسزا، لایق نگارنده و یا برعکس نقشهبرداران مغزی می خواهید نثار کنید، از زبان مبارک خارج نسازید و محیط این جمع خانوادگی را با کلمات دور از شأن، آلوده نکنید و خاطر کسی را مکدر نفرمایید.
پیشاپیش از همۀ متخصصین نقشهبرداری اعم از نقشه برداران جغرافیایی، طراحی، معماری، ساختمانی، شهرسازی و به خصوص مغزی پوزش طلبیده و ازخداوند متعال، طلب عفو و بخشش مینمایم.
در ضمن از همۀ نقشهپردازانی که در ذهن خود نقشهای برای براندازی بساط هر مدل از نقشه برداری که برای سلامتی جامعه ضرررسان باشد، دارند تشکر مینمایم وآرزوی طول عمر، صلابت و سلامت در نقشۀ پر پیچ و خم زندگیشان را دارم.
شاعر میفرماید:
نقشۀ مغز عجب حال و هوایی دارد
نقش هر نیمکره بین، وه چه صفایی دارد
آدم از نقشۀ مغزی بشود سالم و خوش
چون که هر نقطۀ او، نقش دوایی دارد
با این حساب، مگر میشود عمر گرانمایه را صرف هرگونه اقدام جهت ارتقای سلامت فیزیکی و روانیمان کرده باشیم، ولی تا به حال یک نقشۀ ناقابل مغزی از خودمان نگرفته باشیم!
نقشهبرداری یا کلاهبرداری!
اگر یک هزارم از زمانی را که در طول روز به بررسی انواع نقشهها، مثل نقشههای مکان یاب، اختصاص میدهیم به سیرو تامل در نقشۀ مغزی خودمان میپرداختیم، اینقدر به بیراهه نمیرفتیم و شاید قدم در مسیری درستتر میگذاشتیم و طی طریق میکردیم.
به واقع باید گفت: اهالی شهر، ای هم دورهایهای قرن بیست و یک، غفلت تا کجا؟!
چیز پیچیدهای نیست، چندتا نقطۀ رنگی به خوشمزگی اسمارتیز، به همراه چند شکل شماتیک و آنتیک از مغز؛ همین. چنان اسرار درون را هویدا میکند که هیچ طبیب حاذقی، قدرت مکاشفۀ ذرهای از آنها را بدون دیدن نقشه، ندارد.حالا شما بروید پولتان را خرج اتینا کنید، بدهید قهوه، بعد نقشۀ باقیمانده بی مصرف قهوهتان را به این و آن نشان بدهید، صد تا گزارش مریضی و غیره تهیه کنید. امان از دست جماعت غافل و امان از دست رمالان عاقل.
شاعر ما چه خوب آیندۀ طبابت را پیشبینی کرده بود، روحش آزاد و نقشۀ مغزش آباد
علت دردت شود پیدا، نمایان، غم مخور
نقشۀ مغزی بود از بهر اعیان غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، اَه اَه مکن
وین سرشوریده شاید رفت به سامان غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف منم از سرِّ غیب
باشد اندر پشت نقشه، درد پنهان غم مخور
در خیابان گر به شوق نقشه خواهی زد قدم
نوع خوبش را زدند آنجا تو میدان؛ غم مخور
و در آخر اینگونه گزارش نقشهخوانی مغز را نتیجهگیری میکند که:
نقشهات از کهکشان راه شیری سختتر است
یار تو آخر شود سویت خرامان، غم مخور
در انتها اشاره کنم که نقشۀ مغزی هنوز در منابع علمی نتوانسته در تشخیص بیماریها جای یک مصاحبۀ بالینی استاندارد را بگیرد و برای هیچ اختلالی جنبۀ درمانی و تشخیصی ندارد، اما متاسفانه روزی نیست که شاهد در دست داشتن این نقشهها نزد بیمارانمان نباشیم.
نقشهات رو شد عزیزِ نقشهگیر نقشهخوان
روزیات جای دگر باشد به دامان غم بخور!
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_احمد_احمدیپور. روانپزشک. تجربهها
نقشهی مغزی یا نقش بیمغزی؟!
هشدار: این متن حاوی مطالبی است که میتواند برای رونقدهندگان بازار نقشهبرداری مغزی خطرناک باشد. همچنین اگر فردی در خانواده سراغ دارید که پول زیادی به جیب نقشهبرداران مغز پرداخت کرده، مراقب باشید این متن را تنها نخواند.
با توجه به اینکه محیط این کانال خانوادگی است و خانوادهی سلامت روان اینجا دورهم جمع شدهاند، لذا خواهشمند است هر آنچه ناسزا، لایق نگارنده و یا برعکس نقشهبرداران مغزی می خواهید نثار کنید، از زبان مبارک خارج نسازید و محیط این جمع خانوادگی را با کلمات دور از شأن، آلوده نکنید و خاطر کسی را مکدر نفرمایید.
پیشاپیش از همۀ متخصصین نقشهبرداری اعم از نقشه برداران جغرافیایی، طراحی، معماری، ساختمانی، شهرسازی و به خصوص مغزی پوزش طلبیده و ازخداوند متعال، طلب عفو و بخشش مینمایم.
در ضمن از همۀ نقشهپردازانی که در ذهن خود نقشهای برای براندازی بساط هر مدل از نقشه برداری که برای سلامتی جامعه ضرررسان باشد، دارند تشکر مینمایم وآرزوی طول عمر، صلابت و سلامت در نقشۀ پر پیچ و خم زندگیشان را دارم.
شاعر میفرماید:
نقشۀ مغز عجب حال و هوایی دارد
نقش هر نیمکره بین، وه چه صفایی دارد
آدم از نقشۀ مغزی بشود سالم و خوش
چون که هر نقطۀ او، نقش دوایی دارد
با این حساب، مگر میشود عمر گرانمایه را صرف هرگونه اقدام جهت ارتقای سلامت فیزیکی و روانیمان کرده باشیم، ولی تا به حال یک نقشۀ ناقابل مغزی از خودمان نگرفته باشیم!
نقشهبرداری یا کلاهبرداری!
اگر یک هزارم از زمانی را که در طول روز به بررسی انواع نقشهها، مثل نقشههای مکان یاب، اختصاص میدهیم به سیرو تامل در نقشۀ مغزی خودمان میپرداختیم، اینقدر به بیراهه نمیرفتیم و شاید قدم در مسیری درستتر میگذاشتیم و طی طریق میکردیم.
به واقع باید گفت: اهالی شهر، ای هم دورهایهای قرن بیست و یک، غفلت تا کجا؟!
چیز پیچیدهای نیست، چندتا نقطۀ رنگی به خوشمزگی اسمارتیز، به همراه چند شکل شماتیک و آنتیک از مغز؛ همین. چنان اسرار درون را هویدا میکند که هیچ طبیب حاذقی، قدرت مکاشفۀ ذرهای از آنها را بدون دیدن نقشه، ندارد.حالا شما بروید پولتان را خرج اتینا کنید، بدهید قهوه، بعد نقشۀ باقیمانده بی مصرف قهوهتان را به این و آن نشان بدهید، صد تا گزارش مریضی و غیره تهیه کنید. امان از دست جماعت غافل و امان از دست رمالان عاقل.
شاعر ما چه خوب آیندۀ طبابت را پیشبینی کرده بود، روحش آزاد و نقشۀ مغزش آباد
علت دردت شود پیدا، نمایان، غم مخور
نقشۀ مغزی بود از بهر اعیان غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، اَه اَه مکن
وین سرشوریده شاید رفت به سامان غم مخور
هان مشو نومید، چون واقف منم از سرِّ غیب
باشد اندر پشت نقشه، درد پنهان غم مخور
در خیابان گر به شوق نقشه خواهی زد قدم
نوع خوبش را زدند آنجا تو میدان؛ غم مخور
و در آخر اینگونه گزارش نقشهخوانی مغز را نتیجهگیری میکند که:
نقشهات از کهکشان راه شیری سختتر است
یار تو آخر شود سویت خرامان، غم مخور
در انتها اشاره کنم که نقشۀ مغزی هنوز در منابع علمی نتوانسته در تشخیص بیماریها جای یک مصاحبۀ بالینی استاندارد را بگیرد و برای هیچ اختلالی جنبۀ درمانی و تشخیصی ندارد، اما متاسفانه روزی نیست که شاهد در دست داشتن این نقشهها نزد بیمارانمان نباشیم.
نقشهات رو شد عزیزِ نقشهگیر نقشهخوان
روزیات جای دگر باشد به دامان غم بخور!
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 خبر مهم
مجلس راه خود را میرود
پیچ و خمهای تازهی قانون سلامت روان
رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ به رییس مجلس شورای اسلامی نامه نوشته است. از این نامه میشود فهمید که مشارکت نمایندگان جامعهی روانپزشکی در تهیهی گزارش نهایی کمیسیون بهداشت مجلس، کاهش یافته یا متوقف شده. در این میان گروهی از روانپزشکان در نامهای به دکتر مجید صادقی پیشنهاد دادند درخواست برگشت دادن لایحه از مجلس و بررسی مجدد آن در وزارت بهداشت دوباره در دستور کار قرار گیرد و در مجمع عمومی انجمن علمی روانپزشکان ایران که مهرماه ۱۴۰۱ برگزار میشود به بحث گذاشته شود.
بررسیهای تجربهها نشان میدهد گویا مجلس بدون نظرخواهی و توجه به قانون قبلی دارد کار خود را پیش میبرد. بیش از این نمیدانیم. تلاش میکنیم بیشتر سر دربیاوریم و اطلاعرسانی کنیم.
#تجربههای_روانپزشکانه
مجلس راه خود را میرود
پیچ و خمهای تازهی قانون سلامت روان
رییس انجمن علمی روانپزشکان ایران ۲۶ مرداد ۱۴۰۱ به رییس مجلس شورای اسلامی نامه نوشته است. از این نامه میشود فهمید که مشارکت نمایندگان جامعهی روانپزشکی در تهیهی گزارش نهایی کمیسیون بهداشت مجلس، کاهش یافته یا متوقف شده. در این میان گروهی از روانپزشکان در نامهای به دکتر مجید صادقی پیشنهاد دادند درخواست برگشت دادن لایحه از مجلس و بررسی مجدد آن در وزارت بهداشت دوباره در دستور کار قرار گیرد و در مجمع عمومی انجمن علمی روانپزشکان ایران که مهرماه ۱۴۰۱ برگزار میشود به بحث گذاشته شود.
بررسیهای تجربهها نشان میدهد گویا مجلس بدون نظرخواهی و توجه به قانون قبلی دارد کار خود را پیش میبرد. بیش از این نمیدانیم. تلاش میکنیم بیشتر سر دربیاوریم و اطلاعرسانی کنیم.
#تجربههای_روانپزشکانه
🗞 روانهای روشن
#دکتر_محمد_فخارزاده. روانپزشک. آمریکا
دکتر یاسمی؛ آنگونه که من میشناسم.
من او را شخصیتی دوستداشتنی و با وجود یافتم. او از آن دسته آدمهایی است که مدام ذهنت را قلقلک میدهد که یا با او به توافق برخیزی و یا با تخالف بستیزی. و این یعنی این که نمیتوانی از کنار او راحت بگذری. در او چیزی است از نوعی تعهد به انسان شرقی در گسترهی ایران زمین. هر چند که تلاش او برای اثر گذاری بر جهان واقعی پیرامون خود، و خصوصا سیستم صاحب قدرت تلاشی است مناقشه برانگیز. اما روشنبینی و فاشگوییهای او خبر از وجود آدمی میدهد که باید کاری بکند کارستان. آن هم در جامعهی پزشکی که رخوت و سستیاش بسان مردابی است خوشنما با نیلوفرانههای دلربا اما ساکت و صامت و کسل کننده. در او چیزی است از جنس ساختن. به نظرم رسید که او صاحب اندیشهای است هویت طلب با گرایش به فلسفهی پستمدرنیست، و با تاکید بر به رسمیت شناختن تفاوتها و گریز از فرهنگ مسلط زمانهی مدرنیزم که هماره در پی اعمال قدرت است. و این آن چیزی است که قدرت مسلط در او میپسندد. اما این همهی او نیست. او با نگاه تحلیلی و موشکافانهی خود در بارهی چهارچوب و فضایی که کار میکند نمیتوانسته است چالش برانگیز نباشد. در نتیجه او شخصیتی میشود که باید در اولین فرصت از او نیز میگذشتند. شاید هم علت باز نشستگی اجباری او نیز همین باشد.
از طرفی او متخصصی است متعهد به انسان با نگاهی که ذهنیت مخاطبینش را مرتب شلاق میزند که چیزی یاد بگیرند برای درک او و گاه ابراز بیانی عالمانه و قدرتمند در مقابل او. او حریفی قدرتمند است که باید به او احترام گذاشت. شک ندارم که او خود نیز از جنس آن دسته از مردمانی است که چون رودخانهای پویا و متحرک، در طی سالیان گذشته در حال دگرگونی بوده است. به نظر میرسد که پارهای از افکار او در این مسیر طولانی و گاه پر از چالش چون سنگی صیقل خورده است و زمختیهایش را از دست داده است. برای او بازنشستگی خصوصا از نوع اجباریش، بیمهری است آشکار و تحمیلی است ناروا.
🧷 اما این سرنوشتی است که بیش از آن که ناشی از تکاپوی او برای ساختن چیزی باشد ناساز با قدرت زمانه، احتمالا ناشی از سکوت جامعهای است علمی که به سکوت و خوشباشی تن داده است.
وقتی که کشتیبان را سیاستی دیگر میآید جبر میشود سدی سکندر در قبال اختیار و خیر او. هر چند رودخانهی گاه خروشان و گاه آرام وجود او به هر حیلتت راهی مییابد برای عبور و گذر از دل صخرهها.
🗞 اما آن چه که دل ازار است سرنوشت جامعهای است علمی که تماشاگر است به سرنوشت آدمی چون او. جامعهای که نه پشت سر او به حمایت او، بلکه در صفی ایستاده است به انتظار تا نوبتش کی فرا رسد.
#تجربههای_روانپزشکانه
#دکتر_محمد_فخارزاده. روانپزشک. آمریکا
دکتر یاسمی؛ آنگونه که من میشناسم.
من او را شخصیتی دوستداشتنی و با وجود یافتم. او از آن دسته آدمهایی است که مدام ذهنت را قلقلک میدهد که یا با او به توافق برخیزی و یا با تخالف بستیزی. و این یعنی این که نمیتوانی از کنار او راحت بگذری. در او چیزی است از نوعی تعهد به انسان شرقی در گسترهی ایران زمین. هر چند که تلاش او برای اثر گذاری بر جهان واقعی پیرامون خود، و خصوصا سیستم صاحب قدرت تلاشی است مناقشه برانگیز. اما روشنبینی و فاشگوییهای او خبر از وجود آدمی میدهد که باید کاری بکند کارستان. آن هم در جامعهی پزشکی که رخوت و سستیاش بسان مردابی است خوشنما با نیلوفرانههای دلربا اما ساکت و صامت و کسل کننده. در او چیزی است از جنس ساختن. به نظرم رسید که او صاحب اندیشهای است هویت طلب با گرایش به فلسفهی پستمدرنیست، و با تاکید بر به رسمیت شناختن تفاوتها و گریز از فرهنگ مسلط زمانهی مدرنیزم که هماره در پی اعمال قدرت است. و این آن چیزی است که قدرت مسلط در او میپسندد. اما این همهی او نیست. او با نگاه تحلیلی و موشکافانهی خود در بارهی چهارچوب و فضایی که کار میکند نمیتوانسته است چالش برانگیز نباشد. در نتیجه او شخصیتی میشود که باید در اولین فرصت از او نیز میگذشتند. شاید هم علت باز نشستگی اجباری او نیز همین باشد.
از طرفی او متخصصی است متعهد به انسان با نگاهی که ذهنیت مخاطبینش را مرتب شلاق میزند که چیزی یاد بگیرند برای درک او و گاه ابراز بیانی عالمانه و قدرتمند در مقابل او. او حریفی قدرتمند است که باید به او احترام گذاشت. شک ندارم که او خود نیز از جنس آن دسته از مردمانی است که چون رودخانهای پویا و متحرک، در طی سالیان گذشته در حال دگرگونی بوده است. به نظر میرسد که پارهای از افکار او در این مسیر طولانی و گاه پر از چالش چون سنگی صیقل خورده است و زمختیهایش را از دست داده است. برای او بازنشستگی خصوصا از نوع اجباریش، بیمهری است آشکار و تحمیلی است ناروا.
🧷 اما این سرنوشتی است که بیش از آن که ناشی از تکاپوی او برای ساختن چیزی باشد ناساز با قدرت زمانه، احتمالا ناشی از سکوت جامعهای است علمی که به سکوت و خوشباشی تن داده است.
وقتی که کشتیبان را سیاستی دیگر میآید جبر میشود سدی سکندر در قبال اختیار و خیر او. هر چند رودخانهی گاه خروشان و گاه آرام وجود او به هر حیلتت راهی مییابد برای عبور و گذر از دل صخرهها.
🗞 اما آن چه که دل ازار است سرنوشت جامعهای است علمی که تماشاگر است به سرنوشت آدمی چون او. جامعهای که نه پشت سر او به حمایت او، بلکه در صفی ایستاده است به انتظار تا نوبتش کی فرا رسد.
#تجربههای_روانپزشکانه