Telegram Web Link
گاه باید روئید
از پسِ آن باران

گاه باید خندید
بر غمی بی‌ پایان...

#سهراب_سپهری

@official_sheer
‏من میروم ز کوی تو و دل نمی رود

#شفیعی‌کدکنی

@official_sheer
مرا به هیچ بِدادی و من هنوز بر آنم
که از وجودِ تو مویی به عالمی نَفُروشم

#سعدی

@official_sheer
سرد بودن با مرا، دیوار یادت داده است
نارفیق بی‌ مروّت، کار یادت داده است

توبه ات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است

دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی
گردش دنیا فقط آزار یادت داده است

عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟

عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار
از وفاداری همین مقدار یادت داده است ...

#سجاد_سامانی

@official_sheer
از یاد ببر قصه‌ی ما را هم از امروز
درباره‌ی ما هرچه شنیدی نشنیدی ...!

#فاضل_نظری

@official_sheer
#داستان_کوتاه

ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺳﺮﺥ ﺭﻧﮓ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ " ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪﻡ! ﻣﯿﺰﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﻣﻠﯿﺢ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﺭﻧﮓ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺭﺍ ﺷﮑﺎﻓﺘﻪ ﻭ ﭼﺸﯿﺪﻡ.
ﺷﻮﺭﺑﺨﺘﺎﻧﻪ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮﯼ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﺑﻪ ﻏﺎﯾﺖ ﮔﺲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ! ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﻓﺮﺩﯼ "ﻣﺎﺯﻭﺧﯿﺴﻤﯽ" ﻭ ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺷﺨﺼﯽ "ﺳﺎﺩﯾﺴﻤﯽ" ﻗﻠﻤﺪﺍﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ! ﺍﻟﻨﻬﺎﯾﻪ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺗﻠﺦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ
ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺩﺍﻟﯽ ﺳﺮﺥ ﺭﻧﮓ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﯾﮏ ﻃﺮﻓﻪ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﮐﻨﻢ!

ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻫﻤﺴﺮﻡ، ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺳﯽ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺍﺩﻡ! ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺰﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﯿﺴﺖ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﻟﯿﻤﻮﺗﺮﺵ ﻭ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺩﺭ "ﺻﺪﺭ ﻣﺼﻄﺒﻪ" ﺑﻨﺸﺎﻧﻢ!
ﯾﮏ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﯼ ﺗﻠﺦ ﺩﺭ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ، ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺮﻣﺎﻟﻮﻫﺎ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﺎﺷﻢ. ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ، ﺷﺎﻟﻮﺩﻩ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻧﺪ. ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﻫﺎ، ﻫﻨﺠﺎﺭ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻃﻌﻢ " ﮔﺲ " ﺁﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ، ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻨﻔﻮﺭ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ...

#ﻣﻬﺪﯼ_ﺻﺎﺩﻗﯽ

@official_sheer
خوشا راهی که پایانش تو باشی

#عراقی

@official_sheer
ما از این هستی ده روزه به جان آمده‌ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است

#صائب_تبریزی

@official_sheer
شهریست شلوغ با هیاهویی چند
بازار سیاه چشم و ابرویی چند

هر گوشه ی این شهر بساطی پهن است
ای عشق دل شکسته کیلویی چند؟!

#جلیل_صفربیگی

@official_sheer
لذتِ وصل نداند مگر آن سوخته‌ ای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد

#امیر_خسرو_دهلوی

@official_sheer
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من ننگر! تاب نگاه تو ندارم!

#سیمین_بهبهانی

@official_sheer
قصد من از حيات ، تماشای چشم توست
ای جان فدای چشم تو ! با قصد جان بيا ...

#فاضل_نظرى

@official_sheer

دلم برای تو تنگ شده است ..
اما نمی‌ دانم چه‌ کار کنم!
مثل پرنده‌ ای لالم که،
می ‌خواهد آواز بخواند و نمی ‌تواند ...

#رسول_یونان

@official_sheer
خواجه حق بر گردن ما عاشقان دارد هنوز
گاه گاهی با تفأل حال حافظ را بپرس

#علی‌اصغر_شیری

@official_sheer
#تفأل‌حافظ

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب
بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد
چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد
بیفشان جرعه‌ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد
چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل
که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس
که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد
به فتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن
که آفت‌هاست در تاخیر و طالب را زیان دارد
ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه‌اش بنشان که خوش آبی روان دارد
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب
به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد

@official_sheer
2024/09/24 18:27:20
Back to Top
HTML Embed Code: