Forwarded from اتچ بات
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
"بنفشا نارین و جنبلی میره حکاری"
بنفشا نارین دختر زیباروی یکی از بزرگان کرد به اسم فارس بگ در منطقه قره داغ بوده و عموزاده اش درویش بگ به وی دل می بندد. درویش بگ که شخصی جاه طلب و زورگو بوده، بنفشا نارین را از پدرش خواستگاری می کند. بنفش و پدرش علی رغم وعده و وعید بسیار، درخواست درویش را رد می کنند و این امر باعث می شود که فارس بگ به ناچار به همراه خانواده اش به منطقه حکاری (جولمرگ) پناه ببرد.
مدتی پس از استان فارس بگ در حکاری، جنبلی (فرزند یکی از امرای خوشنام حکاری) متوجه آنها شده و به ملاقاتشان می رود. جنبلی میره حکاری و بنفشا نارین در اولین دیدار به هم دل می بندند و جنبلی پس از چندی بنفش را از پدرش خواستگاری می کند و او با ازدواج آن دو موافقت کرده و به نشانه وصلت، خنجرش را به جنبلی اعطا می کند.
از طرف دیگر درویش بگ با افراد خود به تعقیب فارس بگ و بنفش می پردازد و به آنها حمله کرده و فارس بگ و چهار برادر بنفش را به قتل می رساند و بنفش را به زور به زنی می برد.
جنبلی نیز در پی معشوقه اش به قرجه داغ می رود و لباس چوپانی بر تن کرده و منتظر فرصتی مناسب برای نجات بنفشا نارین می ماند. روزی کنار چشمه فلوت می نوازد و صدای فلوت وی توجه بنفش را به خود جلب می کند. بنفشا نارین که او را نمی شناسد، نزد او می آید تا به صدای فلوت وی گوش دهد. جنبلی به محض مشاهده معشوقه دست و پایش را گم می کند و به سمت وی می رود تا او را در آغوش بگیرد. بنفش نیز غافل از اینکه آن شخص، جنبلی میره حکاری هست، خجنری را که پدرش به جنبلی داده بود، از کمر وی بیرون کشیده و در قلب وی فرو می کند، ولی بلافاصله متوجه دسته خنجر شده و پی می برد که آن شخص جنبلی بوده است. ولی دیگر کار از کار گذشته و چاره ای نمی بیند و با همان خنجر بر قلب خود می زند و به زندگی خود پایان می دهد.
ترانه دنگبژی مربوط این داستان را با صدای دنگبژ محمود کزل می شنویم.
نویسنده: #طاهر_آگور
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
"بنفشا نارین و جنبلی میره حکاری"
بنفشا نارین دختر زیباروی یکی از بزرگان کرد به اسم فارس بگ در منطقه قره داغ بوده و عموزاده اش درویش بگ به وی دل می بندد. درویش بگ که شخصی جاه طلب و زورگو بوده، بنفشا نارین را از پدرش خواستگاری می کند. بنفش و پدرش علی رغم وعده و وعید بسیار، درخواست درویش را رد می کنند و این امر باعث می شود که فارس بگ به ناچار به همراه خانواده اش به منطقه حکاری (جولمرگ) پناه ببرد.
مدتی پس از استان فارس بگ در حکاری، جنبلی (فرزند یکی از امرای خوشنام حکاری) متوجه آنها شده و به ملاقاتشان می رود. جنبلی میره حکاری و بنفشا نارین در اولین دیدار به هم دل می بندند و جنبلی پس از چندی بنفش را از پدرش خواستگاری می کند و او با ازدواج آن دو موافقت کرده و به نشانه وصلت، خنجرش را به جنبلی اعطا می کند.
از طرف دیگر درویش بگ با افراد خود به تعقیب فارس بگ و بنفش می پردازد و به آنها حمله کرده و فارس بگ و چهار برادر بنفش را به قتل می رساند و بنفش را به زور به زنی می برد.
جنبلی نیز در پی معشوقه اش به قرجه داغ می رود و لباس چوپانی بر تن کرده و منتظر فرصتی مناسب برای نجات بنفشا نارین می ماند. روزی کنار چشمه فلوت می نوازد و صدای فلوت وی توجه بنفش را به خود جلب می کند. بنفشا نارین که او را نمی شناسد، نزد او می آید تا به صدای فلوت وی گوش دهد. جنبلی به محض مشاهده معشوقه دست و پایش را گم می کند و به سمت وی می رود تا او را در آغوش بگیرد. بنفش نیز غافل از اینکه آن شخص، جنبلی میره حکاری هست، خجنری را که پدرش به جنبلی داده بود، از کمر وی بیرون کشیده و در قلب وی فرو می کند، ولی بلافاصله متوجه دسته خنجر شده و پی می برد که آن شخص جنبلی بوده است. ولی دیگر کار از کار گذشته و چاره ای نمی بیند و با همان خنجر بر قلب خود می زند و به زندگی خود پایان می دهد.
ترانه دنگبژی مربوط این داستان را با صدای دنگبژ محمود کزل می شنویم.
نویسنده: #طاهر_آگور
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Tara_Memedova
#تارا_ممدوا
Firîn
پرواز
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Jiyan bozê rewan e
Jiyan di bin lingên min
زندگی اسبی خاکستری روندەای است
زندگی زیر پاهای من است
Jiyan bozê rewan e
Bi çargavî diherim
زندگی اسبی خاکستری روندەای است
به چهارنعل میتازم
Ji tariya şevê natirsim
Bi roniya rojê naxapim
از تاریکی شب نمیترسم
فریب روشنایی روز را نمیخورم
Jiyan bozê rewan e
Jiyan di bin lingên min
زندگی اسب خاکستری روندەای است
زندگی زیر پاهای من است
Lingên min di zarokatiyê de asê bûye
Bila qet nebin baskên min
پاهای من از کودکی بیحرکت و گرفتار شدەاند
بگذار هرگز بالهایی برای پرواز نداشتە باشم
Dikarim ji jor da li ewran binêrim
Werin min gullebaran bikin
من [با همین وضعم] میتوانم از بالا به ابرها بنگرم
بیایید مرا تیرباران کنید
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#تارا_ممدوا
Firîn
پرواز
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Jiyan bozê rewan e
Jiyan di bin lingên min
زندگی اسبی خاکستری روندەای است
زندگی زیر پاهای من است
Jiyan bozê rewan e
Bi çargavî diherim
زندگی اسبی خاکستری روندەای است
به چهارنعل میتازم
Ji tariya şevê natirsim
Bi roniya rojê naxapim
از تاریکی شب نمیترسم
فریب روشنایی روز را نمیخورم
Jiyan bozê rewan e
Jiyan di bin lingên min
زندگی اسب خاکستری روندەای است
زندگی زیر پاهای من است
Lingên min di zarokatiyê de asê bûye
Bila qet nebin baskên min
پاهای من از کودکی بیحرکت و گرفتار شدەاند
بگذار هرگز بالهایی برای پرواز نداشتە باشم
Dikarim ji jor da li ewran binêrim
Werin min gullebaran bikin
من [با همین وضعم] میتوانم از بالا به ابرها بنگرم
بیایید مرا تیرباران کنید
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Murad_Hesenzade
#مراد_حسن_زاده
Aledax
کوە آلداغ
(Ji bakurê Xorasanê/ از شمال خراسان
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Verketime lê lê lê lê lê lê lê lê nermê can Aledaxê lêy Aledaxê lêy Aledaxê
به کوهستان آلاداغ [کوهی در شمال خراسان] آمده ام عزیزم
Fikirîme le kûçebaxê lay laye laye lay laye lay lay
به کوچه باغ نگاه کردم
Yara min nat/nehat lê lê lê lê ezîz can
اما از معشوقم خبری نشد
terime suraxê lay laye laye lay laye lay lay
به سراغش می روم
Çîyayê sar e û ocax bê ar e
کوهستان سرد است و اجاق بی آتش مانده
Malan bar kir ،Dil bê qerar e lay layê lay lay dil bê qerar e
ایل از اینجا رفته است و من بی تابم
Çîkên asmîn lê lê lê lê lê lê lê nermê can
ستاره های آسمان
sûye sûye lêy sûye sûye lêy sûye sûye
می درخشد و سوسو می زنند
Gula baxîni min vinda bûye lê vinda bûye lay laye lay lay
گل باغ من گم شده است
Yara min tune lê lê lê lê lê lê lê ezîz can ew kuda çûye ew kuda çûye.
یارم نیست، کجا رفته؟
Çîyaî dûr e dil bê hedûr e dil bê hedûr e
کوهستان دور است و دلم بی تاب است
Yar seresa be ew zawa kûr e ew zawa kûr e
یارا مراقب باش که آن دره عمیق است
Hêvê asmîn lê lê lê lê lê lê lê nermê can îşev ro naye îşev ro naye
ماه آسمان امشب روشنایی ندارد، عزیزم
Yara nazenînê minê paye lay laye laye lay laye lay lay
یار نازنین من هنوز بیدار است
Ez ban dikim lê lê lê lê lê lê lê nermê can ew cewab nade ew cewab nade
من صداش میکنم، ولی او جواب نمیدهد!
Yar le ku ye terikandim çûye
یارم کجاست که مرا رها کرده و رفته؟
Weçend ez gêrîyam çav bû bê sû ye çav bû bê sû ye
انقدر گریه کردم که چشمانم بی سو شدەاند
Çîya sar e lê lê lê lê lê lê lê nermê can
Çîya sar e lê Çîya sar e
کوهستان خیلی سرد است
Te cîgera min kirîye ar e lay kiriye are
تو آتش به جگرم انداختی
Ax min got ji dest te lê lê lê lê lê lê lê ezîz can dikim bar e lay laye laye lay laye lay lay
آه من گفتم که از دست تو کوچ می کنم
Çîya sar e ocax bê ar e
کوهستان سرد است و اجاق بی آتش مانده،
malan bar kir lay laye laye lay laye lay lay dil bê qerar e lê dil bê qerar e
ایل از اینجا رفته است و من بی تابم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ronahi1
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#مراد_حسن_زاده
Aledax
کوە آلداغ
(Ji bakurê Xorasanê/ از شمال خراسان
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Verketime lê lê lê lê lê lê lê lê nermê can Aledaxê lêy Aledaxê lêy Aledaxê
به کوهستان آلاداغ [کوهی در شمال خراسان] آمده ام عزیزم
Fikirîme le kûçebaxê lay laye laye lay laye lay lay
به کوچه باغ نگاه کردم
Yara min nat/nehat lê lê lê lê ezîz can
اما از معشوقم خبری نشد
terime suraxê lay laye laye lay laye lay lay
به سراغش می روم
Çîyayê sar e û ocax bê ar e
کوهستان سرد است و اجاق بی آتش مانده
Malan bar kir ،Dil bê qerar e lay layê lay lay dil bê qerar e
ایل از اینجا رفته است و من بی تابم
Çîkên asmîn lê lê lê lê lê lê lê nermê can
ستاره های آسمان
sûye sûye lêy sûye sûye lêy sûye sûye
می درخشد و سوسو می زنند
Gula baxîni min vinda bûye lê vinda bûye lay laye lay lay
گل باغ من گم شده است
Yara min tune lê lê lê lê lê lê lê ezîz can ew kuda çûye ew kuda çûye.
یارم نیست، کجا رفته؟
Çîyaî dûr e dil bê hedûr e dil bê hedûr e
کوهستان دور است و دلم بی تاب است
Yar seresa be ew zawa kûr e ew zawa kûr e
یارا مراقب باش که آن دره عمیق است
Hêvê asmîn lê lê lê lê lê lê lê nermê can îşev ro naye îşev ro naye
ماه آسمان امشب روشنایی ندارد، عزیزم
Yara nazenînê minê paye lay laye laye lay laye lay lay
یار نازنین من هنوز بیدار است
Ez ban dikim lê lê lê lê lê lê lê nermê can ew cewab nade ew cewab nade
من صداش میکنم، ولی او جواب نمیدهد!
Yar le ku ye terikandim çûye
یارم کجاست که مرا رها کرده و رفته؟
Weçend ez gêrîyam çav bû bê sû ye çav bû bê sû ye
انقدر گریه کردم که چشمانم بی سو شدەاند
Çîya sar e lê lê lê lê lê lê lê nermê can
Çîya sar e lê Çîya sar e
کوهستان خیلی سرد است
Te cîgera min kirîye ar e lay kiriye are
تو آتش به جگرم انداختی
Ax min got ji dest te lê lê lê lê lê lê lê ezîz can dikim bar e lay laye laye lay laye lay lay
آه من گفتم که از دست تو کوچ می کنم
Çîya sar e ocax bê ar e
کوهستان سرد است و اجاق بی آتش مانده،
malan bar kir lay laye laye lay laye lay lay dil bê qerar e lê dil bê qerar e
ایل از اینجا رفته است و من بی تابم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ronahi1
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Tara_Memedova
#تارا_ممدوا
Dayê
مادر
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Seyrana ber dilan î, hewara xerîbiyê
خوشی دل ها هستی، در غربت فریادرسی
Dayîka êtîm mayî, ax lê dayê
ای مادر تنها و یتیم مانده، آخ ای مادر
Ew kofiya te kanê ! ax lê dayê ez bimrim dayê
آن کلاه [کۆفی نوعی کلاه قدیمی که زنان بر سر می گذاشتند] تو کجاست ! آه ای مادر، بمیرم مادر
Min bêriya te kir dayê, xewnê min tu yî dayê
دلتنگت شدم مادر، خواب هایم همه تو هستی مادر
Ev dilê'm bê te sar e, ax lê dayê
این دل من بی تو سرد است، آه ای مادر
Birînê min qet pak nabin, ax lê dayê ez bimrim dayê
زخم هایم هیچ خوب نمی شوند، آه ای مادر، بمیرم مادر
Lê dayê lê dayê dayê, diqîrim ez ber bi bayê
ای مادر ای مادر، در مقابل باد فریاد می زنم [در هنگام وزش باد صدا به جهت دلخواه نمی رود یعنی خبری از کمک نیست]
Lê dayê ... Gelo dibihîzî tu min dayê !
ای مادر آیا صدایم را می شنوی !
Ax ax ...
آه آه ...
Zivistaneka sar hat, hewa vir li te nehat
زمستانی سرد آمد، آب و هوای اینجا با تو سازگار نبود
Mîrata xerîbiyê tu birçû
غربت ویران شده تو را برد
Min nezanî nexweş î, ji ber wê ez bimirim dayê
من ندانستم ناخوش احوالی، به همین خاطر بمیرم مادر
Karê vî jî derdê welat, bi hesreta rojek azad
کار وی از درد وطن، در حسرت روزی آزاد
Xebera te ji min ra hat, ez şewitîm
خبر تو برای من آمد، من سوختم
Wê kesek ji min hez nekir wek te dayê, ez bimirim dayê
کسی همچون تو دوستم نداشت، من بمیرم ای مادر
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: #Musapoor
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#تارا_ممدوا
Dayê
مادر
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Seyrana ber dilan î, hewara xerîbiyê
خوشی دل ها هستی، در غربت فریادرسی
Dayîka êtîm mayî, ax lê dayê
ای مادر تنها و یتیم مانده، آخ ای مادر
Ew kofiya te kanê ! ax lê dayê ez bimrim dayê
آن کلاه [کۆفی نوعی کلاه قدیمی که زنان بر سر می گذاشتند] تو کجاست ! آه ای مادر، بمیرم مادر
Min bêriya te kir dayê, xewnê min tu yî dayê
دلتنگت شدم مادر، خواب هایم همه تو هستی مادر
Ev dilê'm bê te sar e, ax lê dayê
این دل من بی تو سرد است، آه ای مادر
Birînê min qet pak nabin, ax lê dayê ez bimrim dayê
زخم هایم هیچ خوب نمی شوند، آه ای مادر، بمیرم مادر
Lê dayê lê dayê dayê, diqîrim ez ber bi bayê
ای مادر ای مادر، در مقابل باد فریاد می زنم [در هنگام وزش باد صدا به جهت دلخواه نمی رود یعنی خبری از کمک نیست]
Lê dayê ... Gelo dibihîzî tu min dayê !
ای مادر آیا صدایم را می شنوی !
Ax ax ...
آه آه ...
Zivistaneka sar hat, hewa vir li te nehat
زمستانی سرد آمد، آب و هوای اینجا با تو سازگار نبود
Mîrata xerîbiyê tu birçû
غربت ویران شده تو را برد
Min nezanî nexweş î, ji ber wê ez bimirim dayê
من ندانستم ناخوش احوالی، به همین خاطر بمیرم مادر
Karê vî jî derdê welat, bi hesreta rojek azad
کار وی از درد وطن، در حسرت روزی آزاد
Xebera te ji min ra hat, ez şewitîm
خبر تو برای من آمد، من سوختم
Wê kesek ji min hez nekir wek te dayê, ez bimirim dayê
کسی همچون تو دوستم نداشت، من بمیرم ای مادر
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: #Musapoor
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Şeyda
#شیدا
Dayê
مادر
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Çi helbestê diyarî bikim bo wan çavan
چه شعری به آن چشمها پیشکش کنم
Şev û rojan tevlihev bikim digel lavan
شب و روزها را باهم یکی کنم با آن دعاهایت
Şêr û perwana ez azad bikim ji wan daman
و شیر و پروانە را از آن دام ها آزاد کنم
Peyva yekem, pir civî bikim mizgewt û dêr û mêhravan
حرف نخست را از مسجد و کلیسا و محراب را بیاموزم
Dayê nadin pesnê çavê ro lê hiltê û li çavê min diçe ava
مادر، [چگونە میتوان] آن چشمانت که خورشید در آن طلوع میکند و در چشمان من غروب می کند را ستایش نکنند؟
Ji wan çavê te ez hîn bûm
çawa siwar kûr dibezin
من از آن چشمهایت آموختم کە چگونە سواران بخوبی میتازند
Ji wê sînga te ez hîn bûm çawa bibim deryak mezin
از آن سینە ات، دلم آموخت چگونە دریایی بزرگ شود
Ji wan peyvê te ez hîn bûm çawa dildar li dîdara hev bilez in
از سخنانت آموختم، چگونە عاشقان برای دیدار هم، شتاب می کنند
Ji wî dilê te ez hîn bûm çawa bibim dilkî mezin
از دلت آموختم، چگونە دلم بزرگ شود
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#شیدا
Dayê
مادر
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Çi helbestê diyarî bikim bo wan çavan
چه شعری به آن چشمها پیشکش کنم
Şev û rojan tevlihev bikim digel lavan
شب و روزها را باهم یکی کنم با آن دعاهایت
Şêr û perwana ez azad bikim ji wan daman
و شیر و پروانە را از آن دام ها آزاد کنم
Peyva yekem, pir civî bikim mizgewt û dêr û mêhravan
حرف نخست را از مسجد و کلیسا و محراب را بیاموزم
Dayê nadin pesnê çavê ro lê hiltê û li çavê min diçe ava
مادر، [چگونە میتوان] آن چشمانت که خورشید در آن طلوع میکند و در چشمان من غروب می کند را ستایش نکنند؟
Ji wan çavê te ez hîn bûm
çawa siwar kûr dibezin
من از آن چشمهایت آموختم کە چگونە سواران بخوبی میتازند
Ji wê sînga te ez hîn bûm çawa bibim deryak mezin
از آن سینە ات، دلم آموخت چگونە دریایی بزرگ شود
Ji wan peyvê te ez hîn bûm çawa dildar li dîdara hev bilez in
از سخنانت آموختم، چگونە عاشقان برای دیدار هم، شتاب می کنند
Ji wî dilê te ez hîn bûm çawa bibim dilkî mezin
از دلت آموختم، چگونە دلم بزرگ شود
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
"خج و سیابند"
سیابند در کودکی پدر و مادرش را از دست میدهد. عموی سیابند کدخدای روستاست. سیابند نیز روحیه جاهطلبی و زورگویی دارد و هر روز یکی از اهالی روستا، نزد عمویش از وی شکایت میکنند. این امر باعث میشود که عموی سیابند، وی را از روستا بیرون کند و سیابند به کوه و طبیعت پناه ببرد.
سیابند به سبب زندگی در طبیعت بسیار پرروز و قدرتمند میشود. در مورد درگیریهای سیابند با افراد مختلف داستانهای بسیاری وجود دارد که به دلیل اختصار متن، نمیتوان به تمام موارد اشاره نمود.
سیابند ابتدا به دختر شخصی به اسم حسن آقا از بزرگان منطقه سیپان دل میبندد و وی نیز برای اینکه دخترش را به سیابند ندهد توطئهای میچیند تا وی را به قتل برساند که موفق نمیشود.
پس از این ماجرا سیابند در کوهستان با یک پهلوان مسیحی به اسم "قره گتران" آشنا میشود و پس از مدتی همراه با وی پس از گشت و گذار بسیار به چادر پدر خج میرود. سیابند ابتدا قبل از اینکه خج را ببیند، به قره گتران میگوید "فلک در این چادر است و باید فلک را بگیریم!"
بازیل نیکیتین شرقشناس شهیر، در مورد پیشنهاد اسیرگرتن فلک از سوی سیابند، میگوید که مردان کرد از هیچ چیزی ترس ندارند، حتی میخواهند فلک را اسیر بگیرند.
پس از اینکه سیابند خج را میبیند، به وی دل میبندد و برای به دست آوردن او هر کاری میکند.
در بعضی منابع "خج" به عنوان "دختر رئیس ایل شکاک" نام برده شده است و "خج" نامزد پسر سران یکی از قبایل بوده است.
خج نیز به سیابند دل میبندد. هیچ کاری از دست سیابند ساخته نیست و خج در روز عروسی با سیابند فرار میکند. وقتی به کوه سیپان و منطقهای دوردست میرسند، سیابند سرش را بر زانوان خج گذاشته و به خواب میرود. در این هنگام تعدادی بز کوهی از مقابل دیدگان خج عبور میکنند و یک بز کوهی نز، بز کوهی ماده دیگر را از دیگر بزهای کوهی نر میرباید. خج با مشاهده این صحنه به گریه میافتد و اشکهای وی بر صورت سیابند میافتند. سیابند بیدار میشود و دلیل گریه خج را از او سوال میکند و خج نیز دلیل گریهاش را برایش تعریف میکند. گریه خج سبب آشفتگی سیابند میشود و به خج میگوید چون آن بز کوهی نر باعت گریهات شده، شکارش کرده و گوشتش را برایت میآورم.
سیابند برای شکار بز کوهی به دنبال آنها میرود و پیدایش میکند و چند تیر کمان به آن میزند و زخمیاش میکند. سیابند نزدیک میرود تا سرش را ببرد، ولی بز کوهی زخمی که شاخهای بزرگی داشته، سیابند را با شاخهایش به پایین کوه پرت میکند و سیابند جان میدهد.
از طرف دیگر خج نگران میشود و به دنبال سیابند راه میافتد و وقتی با بز کوهی زخمی و سیابند مواجه میشود، چارهای نمیبیند و خودش را از بالای صخره بر جنازه سیابند به زمین میاندازد و او نیز جان میدهد.
پ.ن1: به ادعای نویسنده کرد عبدالله ایوبیان، به منبع در نشریه دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه تبریز سال 1335 شماره 36 "خج و سیابند" را اهل "مناطق ایلاتی اطراف مهاباد" معرفی میکند، در حالیکه چنین نیست و این سرگذشت در کوهستان سیپان رخ داده است.
پ.ن2: یا از طرفی دیگر نویسنده ارمنی، دکتر شیرازی خج و سیابند را ارمنی معرفی میکند که این امر حقیقت ندارد.
پ.ن3: تثبیت ملیت و جغرافیای خج و سیابند بسیار مشروح است و در چنین نوشتههای کوتاهی نمیگنجد.
پ.ن4: افسانه "خج و سیابند" روایات گوناگونی دارد.
پ.ن5: سیابند در مناطق مختلف کردنشین به اسامی "سیامند" و "سیابند" و "سیاحمد" و "سیاحمد سله" و ... نام برده میشود.
ترانه خج و سیابند بسیار طولانیست که بخشی از آن را از زبان دنگبژ شکری ریکانی میشنویم.
نویسنده: #طاهر_آگور
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Dengbêj Şukrî Rêkanî
Siyabend û Xecê
دنگبژ شکری ریکانی
سیابند و خجه
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
"خج و سیابند"
سیابند در کودکی پدر و مادرش را از دست میدهد. عموی سیابند کدخدای روستاست. سیابند نیز روحیه جاهطلبی و زورگویی دارد و هر روز یکی از اهالی روستا، نزد عمویش از وی شکایت میکنند. این امر باعث میشود که عموی سیابند، وی را از روستا بیرون کند و سیابند به کوه و طبیعت پناه ببرد.
سیابند به سبب زندگی در طبیعت بسیار پرروز و قدرتمند میشود. در مورد درگیریهای سیابند با افراد مختلف داستانهای بسیاری وجود دارد که به دلیل اختصار متن، نمیتوان به تمام موارد اشاره نمود.
سیابند ابتدا به دختر شخصی به اسم حسن آقا از بزرگان منطقه سیپان دل میبندد و وی نیز برای اینکه دخترش را به سیابند ندهد توطئهای میچیند تا وی را به قتل برساند که موفق نمیشود.
پس از این ماجرا سیابند در کوهستان با یک پهلوان مسیحی به اسم "قره گتران" آشنا میشود و پس از مدتی همراه با وی پس از گشت و گذار بسیار به چادر پدر خج میرود. سیابند ابتدا قبل از اینکه خج را ببیند، به قره گتران میگوید "فلک در این چادر است و باید فلک را بگیریم!"
بازیل نیکیتین شرقشناس شهیر، در مورد پیشنهاد اسیرگرتن فلک از سوی سیابند، میگوید که مردان کرد از هیچ چیزی ترس ندارند، حتی میخواهند فلک را اسیر بگیرند.
پس از اینکه سیابند خج را میبیند، به وی دل میبندد و برای به دست آوردن او هر کاری میکند.
در بعضی منابع "خج" به عنوان "دختر رئیس ایل شکاک" نام برده شده است و "خج" نامزد پسر سران یکی از قبایل بوده است.
خج نیز به سیابند دل میبندد. هیچ کاری از دست سیابند ساخته نیست و خج در روز عروسی با سیابند فرار میکند. وقتی به کوه سیپان و منطقهای دوردست میرسند، سیابند سرش را بر زانوان خج گذاشته و به خواب میرود. در این هنگام تعدادی بز کوهی از مقابل دیدگان خج عبور میکنند و یک بز کوهی نز، بز کوهی ماده دیگر را از دیگر بزهای کوهی نر میرباید. خج با مشاهده این صحنه به گریه میافتد و اشکهای وی بر صورت سیابند میافتند. سیابند بیدار میشود و دلیل گریه خج را از او سوال میکند و خج نیز دلیل گریهاش را برایش تعریف میکند. گریه خج سبب آشفتگی سیابند میشود و به خج میگوید چون آن بز کوهی نر باعت گریهات شده، شکارش کرده و گوشتش را برایت میآورم.
سیابند برای شکار بز کوهی به دنبال آنها میرود و پیدایش میکند و چند تیر کمان به آن میزند و زخمیاش میکند. سیابند نزدیک میرود تا سرش را ببرد، ولی بز کوهی زخمی که شاخهای بزرگی داشته، سیابند را با شاخهایش به پایین کوه پرت میکند و سیابند جان میدهد.
از طرف دیگر خج نگران میشود و به دنبال سیابند راه میافتد و وقتی با بز کوهی زخمی و سیابند مواجه میشود، چارهای نمیبیند و خودش را از بالای صخره بر جنازه سیابند به زمین میاندازد و او نیز جان میدهد.
پ.ن1: به ادعای نویسنده کرد عبدالله ایوبیان، به منبع در نشریه دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه تبریز سال 1335 شماره 36 "خج و سیابند" را اهل "مناطق ایلاتی اطراف مهاباد" معرفی میکند، در حالیکه چنین نیست و این سرگذشت در کوهستان سیپان رخ داده است.
پ.ن2: یا از طرفی دیگر نویسنده ارمنی، دکتر شیرازی خج و سیابند را ارمنی معرفی میکند که این امر حقیقت ندارد.
پ.ن3: تثبیت ملیت و جغرافیای خج و سیابند بسیار مشروح است و در چنین نوشتههای کوتاهی نمیگنجد.
پ.ن4: افسانه "خج و سیابند" روایات گوناگونی دارد.
پ.ن5: سیابند در مناطق مختلف کردنشین به اسامی "سیامند" و "سیابند" و "سیاحمد" و "سیاحمد سله" و ... نام برده میشود.
ترانه خج و سیابند بسیار طولانیست که بخشی از آن را از زبان دنگبژ شکری ریکانی میشنویم.
نویسنده: #طاهر_آگور
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Dengbêj Şukrî Rêkanî
Siyabend û Xecê
دنگبژ شکری ریکانی
سیابند و خجه
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Riza_Vehdanî
#رضا_وحدانی
Dîn
دیوانه
(Ji bakurê Xorasanê/ از شمال خراسان
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Va şevana ku tên, terin
Va rûyana ku red dibin
این شبهایی که سپری می شوند
این روزهایی که می گذرند
Qetarê hêstirên min in
Pas vina kîngah qet dibin
سیل اشک هایم
نمی دانم کِی قطع می شوند
Te herçê got min got xwa
Min herçê xwast te got na
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
من هر چه خواستم تو گفتی نه
Çima gepê tal dibêjî
We vî şirîn zimana?
چرا حرف های تلخ می گویی
با این زبان شیرینت؟
Herçê ku hat je dest min
Le rêya te min danî
هر کاری که از دستم برمی آمد
برایت انجام دادم
Je canê xwe jî red bûm
Vîyan tu we xwe zanî
تو خودت می دانی که زندگی ام را به پای تو گذاشتم
Niha defkirim dû te
Tu terî û namînî
حالا که به رفتنت نگاە می کنم
می بینم تو می روی و ماندنی نیستی
Her kes ku min dibîne
Dibê lawêk tu dîn î
هرکس که منو می بینه
میگه تو دیوانهای پسر!
Te herçê got min got xwa
Min herçê xwast te got na
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
من هر چه خواستم تو گفتی نه
Çima gepê tal dibêjî
We vî şirîn zimana?
چرا با این زبان شیرینت حرف های تلخ می گویی؟
Nizanime ku min le ku êştiba kir
Vî dilî minê dîn karê min teva kir
نمی دانم کجای کارم اشتباه بود
این دل دیوانه من روزگارم را تباه کرد
Nizanime ku te çê kûtî je min dît
Kûtî le min mefkir, Tu ku haka rind î
نمیدونم تو چه بدی ای از من دیدی؟!
تو که اینقدر خوبی، بد بهم نگاه نکن
Te herçê got min got xwa
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ronahi1
Helbest: Mamoste Sipahî Layîn
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#رضا_وحدانی
Dîn
دیوانه
(Ji bakurê Xorasanê/ از شمال خراسان
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Va şevana ku tên, terin
Va rûyana ku red dibin
این شبهایی که سپری می شوند
این روزهایی که می گذرند
Qetarê hêstirên min in
Pas vina kîngah qet dibin
سیل اشک هایم
نمی دانم کِی قطع می شوند
Te herçê got min got xwa
Min herçê xwast te got na
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
من هر چه خواستم تو گفتی نه
Çima gepê tal dibêjî
We vî şirîn zimana?
چرا حرف های تلخ می گویی
با این زبان شیرینت؟
Herçê ku hat je dest min
Le rêya te min danî
هر کاری که از دستم برمی آمد
برایت انجام دادم
Je canê xwe jî red bûm
Vîyan tu we xwe zanî
تو خودت می دانی که زندگی ام را به پای تو گذاشتم
Niha defkirim dû te
Tu terî û namînî
حالا که به رفتنت نگاە می کنم
می بینم تو می روی و ماندنی نیستی
Her kes ku min dibîne
Dibê lawêk tu dîn î
هرکس که منو می بینه
میگه تو دیوانهای پسر!
Te herçê got min got xwa
Min herçê xwast te got na
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
من هر چه خواستم تو گفتی نه
Çima gepê tal dibêjî
We vî şirîn zimana?
چرا با این زبان شیرینت حرف های تلخ می گویی؟
Nizanime ku min le ku êştiba kir
Vî dilî minê dîn karê min teva kir
نمی دانم کجای کارم اشتباه بود
این دل دیوانه من روزگارم را تباه کرد
Nizanime ku te çê kûtî je min dît
Kûtî le min mefkir, Tu ku haka rind î
نمیدونم تو چه بدی ای از من دیدی؟!
تو که اینقدر خوبی، بد بهم نگاه نکن
Te herçê got min got xwa
تو هرچه گفتی من گفتم چشم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ronahi1
Helbest: Mamoste Sipahî Layîn
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#Zubêr_Salih
#زبیر_صالح
Sebahul xeyrî xanê min
صبح بخیر بانوی من
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Sebahul xeyrî xanê min
Şehê şêrînzebanê min
صبح بخیر بانوی من، سرورم
ای شاه شیرینسخن من
Tu yî ruh û rewanê min
Bibet qurbanê te canê min
تو هستی روح و روان من
به قربانت شود جان من
Te'alel_lah çi zat î tu
Çi wê şêrînsifat î tu
خدای تعالی! چه ذات والایی داری
چه صفات نیک و پسندیدەای داری
Ne wek qend û nebat î tu
Yeqîn ruh û heyat î tu
از قند و نبات هم شیرین تر هستی
یقیناً روان و مایەی حیات هستی
Heyat û reheta canim
Sebahul xeyriye xanim
مایەی حیات و آسایش جان منی
صبح بخیر ای بانوی من، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من
تا آن قد و بالایت را ببینم
Sebahul xeyrî mesta min
Letîfa cam bi desta min
صبح بخیر این معشوق مست من
ای نازنینِ جام به دست من
Xumar û meyperesta min
Tu yî meqsûd û qesta min
ای خمار و میپرست من
تویی مقصود و هدف من
Ji meqsûdan tu yî bes min
Bibin ber çerxê etles min
از میان مقصودها، تو برایم کافی هستی
گر گردنم را هم بزنن
Ji xeyrê te nevêt kes min
Bi reştûzên muqewese min
غیر تو کسی یار من نخواهد شد
گر با تیر و کمان نیز مرا بزنند
Di benda zulfê çewgan im
Sebahul xeyrîya xanim
اسیر زلف بلندت هستم
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
Ji wê zulfê ji wê bendê
Reha bim lê ji peywendê
از آن گیسو و از آن بند
و این پیوند اسارت گونە رها شوم
Siyehçeşmê spîzendê
Te sohtim şubhetê findê
ای سیەچشم، با بازوانی سفید
تو مرا مثل شمع سوزاندی
Şubhê şem û şemal im ez
Ji ber huba te lal im ez
شبیه شمع و چراغ هستم
عشقت مرا لال و مسکوت کرده است
Dehîf im wek hilal im ez
Sifetgoyîn dikalim ez
همچون هلال نازک ماه ضعیف و کم نورم
به مانند جغد ناله سر می دهم
Vî bilbil ra bi evxan im
Sebahul xeyriye xanim
بسان بلبل فغان سرمیدهم
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
Were pêşber Melayê xwe
Şehîd û mubtelayê xwe
بیا مقابل مُلای خودت قرار بگیر
که شهید و گرفتار عشق توست
Bi şefqet ke liqayê xwe
Mela nemrit bi dayê xwe
شفقت کن و دیدارت را نصیبش کن
تا ملا با این کرم و دعایت نمیرد
Mesîhayê li bîmaran
Kesên geztî du reşmaran
برای بیماران دَم مسیحایی هستی
برای آنان کە دو مار سیاه آنان را گزیده است
Şehîdên şîr û mûkaran
Kirî amancê nûbaran
شهیدان شمشیر و خنجرها
که نوبران را هدف قرار میدهند
Li dîdara te heyran im
Sebahul xeyriya xanim
در دیدارت حیران گشته ام
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#زبیر_صالح
Sebahul xeyrî xanê min
صبح بخیر بانوی من
🍁 @Muzika_Kurdi 🍁
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌺🍂🌸
🌸
Sebahul xeyrî xanê min
Şehê şêrînzebanê min
صبح بخیر بانوی من، سرورم
ای شاه شیرینسخن من
Tu yî ruh û rewanê min
Bibet qurbanê te canê min
تو هستی روح و روان من
به قربانت شود جان من
Te'alel_lah çi zat î tu
Çi wê şêrînsifat î tu
خدای تعالی! چه ذات والایی داری
چه صفات نیک و پسندیدەای داری
Ne wek qend û nebat î tu
Yeqîn ruh û heyat î tu
از قند و نبات هم شیرین تر هستی
یقیناً روان و مایەی حیات هستی
Heyat û reheta canim
Sebahul xeyriye xanim
مایەی حیات و آسایش جان منی
صبح بخیر ای بانوی من، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من
تا آن قد و بالایت را ببینم
Sebahul xeyrî mesta min
Letîfa cam bi desta min
صبح بخیر این معشوق مست من
ای نازنینِ جام به دست من
Xumar û meyperesta min
Tu yî meqsûd û qesta min
ای خمار و میپرست من
تویی مقصود و هدف من
Ji meqsûdan tu yî bes min
Bibin ber çerxê etles min
از میان مقصودها، تو برایم کافی هستی
گر گردنم را هم بزنن
Ji xeyrê te nevêt kes min
Bi reştûzên muqewese min
غیر تو کسی یار من نخواهد شد
گر با تیر و کمان نیز مرا بزنند
Di benda zulfê çewgan im
Sebahul xeyrîya xanim
اسیر زلف بلندت هستم
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
Ji wê zulfê ji wê bendê
Reha bim lê ji peywendê
از آن گیسو و از آن بند
و این پیوند اسارت گونە رها شوم
Siyehçeşmê spîzendê
Te sohtim şubhetê findê
ای سیەچشم، با بازوانی سفید
تو مرا مثل شمع سوزاندی
Şubhê şem û şemal im ez
Ji ber huba te lal im ez
شبیه شمع و چراغ هستم
عشقت مرا لال و مسکوت کرده است
Dehîf im wek hilal im ez
Sifetgoyîn dikalim ez
همچون هلال نازک ماه ضعیف و کم نورم
به مانند جغد ناله سر می دهم
Vî bilbil ra bi evxan im
Sebahul xeyriye xanim
بسان بلبل فغان سرمیدهم
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
Were pêşber Melayê xwe
Şehîd û mubtelayê xwe
بیا مقابل مُلای خودت قرار بگیر
که شهید و گرفتار عشق توست
Bi şefqet ke liqayê xwe
Mela nemrit bi dayê xwe
شفقت کن و دیدارت را نصیبش کن
تا ملا با این کرم و دعایت نمیرد
Mesîhayê li bîmaran
Kesên geztî du reşmaran
برای بیماران دَم مسیحایی هستی
برای آنان کە دو مار سیاه آنان را گزیده است
Şehîdên şîr û mûkaran
Kirî amancê nûbaran
شهیدان شمشیر و خنجرها
که نوبران را هدف قرار میدهند
Li dîdara te heyran im
Sebahul xeyriya xanim
در دیدارت حیران گشته ام
صبح بخیر ای بانو، سرورم
Were bînahiya çavan
Bibînim bejn û balayê
بیا ای بینایی چشمان من،
تا آن قد و بالایت را ببینم
🌸
🌺🍂🌸
🍂🌺🍂🌸🍂🌺
🌼🍂🌸🍂🌺🍂🌸🍂🌼
Wergêr: @Ehsan14s
Weşangeh: @Muzika_Kurdi
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Telegram
attach 📎