Telegram Web Link
هدایة الحیاری
زمین گرد است و در هر منطقه‌ی زمانی، وقت متفاوتی از شبانه‌روز را داریم. این همان دلیل مخفی‌کردن زمان ارسال پیام‌ها در سکرین‌شات است. اگر از تو ساعت را پرسیدم و پاسخ دادی، می‌توانم حدس بزنم که در کدام منطقه‌ی زمانی هستی! گفته می‌شد که ساتوشی ناکاموتو (طراح…
بگذار تا اینجا هستم ترفند دیگری را به تو نشان دهم!

نامت چیست؟ نمی‌گویی؟ حرف اولش را حداقل بگو! سین؟ ممنونم.
من آن نفر قبلی نیستم، بگو اسمت چند حرفی است؟ سه حرفی؟ عالی!
سلام من تازه آمده‌ام، حرف آخر اسمت چیست؟ دال؟ تمام است!
چند اسم مردانه‌ی سه‌حرفی داریم که با سین آغاز و با دال تمام شوند؟

با این ترفند، در موقعیت‌های مختلف ریزه‌اطلاعاتی به دست می‌آید که در کنار هم قرار گرفتنشان مانند این است که از ابتدا تمام اطلاعات را داده باشید. البته برخی به دیگران ریزه‌اطلاعات اشتباه می‌دهند و این در نوع خود جالب است و ایجاد سردرگمی می‌کند.
@Hedayah1
هدایة الحیاری
آیا قرطبی رحمه الله مرجع عقیده است؟ سابقاً در جواب کسی گفته بودم که قرطبی مرجع عقیده نیست و اشخاصی این سخن را عجیب دیده‌اند و اشخاصی دیگر از آن به عنوان وسیله‌ی تشنیع و عقده‌گشایی استفاده می‌کنند، این جواب را برای تفهیم دسته‌ی اول و اسکات دسته‌ی دوم می‌نویسم…
جواب برخی اعتراضات به مقاله‌ی «آیا قرطبی مرجع عقیده است؟»

"شما می‌گویید قرآن و سنت با فهم علماء ولی وقتی قول اکثر علما آورده می‌شود، دوباره می‌گویید قرآن و سنت! اکثریت علماء خلاف سخنان شما را می‌گویند! وقتی دو طرف اختلاف مجتهد باشند پس هر دو مأجورند!"

جواب: تضادی بین این دو نیست؛ بی‌شک حجت در اصل، کتاب و سنت است، اما می‌دانیم که از همان قرن اول بدعت‌ها آشکار شده‌اند و منتسبین به قبله در اموری اعتقادی اختلاف کرده‌اند و همه‌ی آنها استدلالاتی -هرچند فاسد و نادرست- به قرآن و سنت داشته‌اند؛ پس به مخالف می‌گوییم که باید به فهم علماء تکیه کرد، اما مرادمان کسانی نیست که با سلف مخالفت کرده و راهی جز راه آنان را پیموده باشند؛ پس اصل علماء امت، صحابه و پیروان آنها هستند و اگر کسی بگوید «قرآن و سنت با فهم علماء» منظورش آنهایند، وگرنه باید در دین و عقلش هم شک کرد و البته که هیچکس از هیچ مذهبی چنین نمی‌گوید!

بنابراین احدی «فهم علماء» را در معنای مطلق آن به کار نمی‌برد، زیرا:
1- مذاهب بدعی دیگر نیز عالمان بزرگی داشته‌اند؛ آیا نام زمخشری و قاضی عبدالجبار معتزلی را نشنیده‌اند یا اینکه از درجه‌ی علمیشان بی‌اطلاع هستند؟ آیا آن دو و ده‌ها عالم مشهور دیگر که از معتزله یا غیر آنها بوده‌اند را معتبر می‌دانند یا اینکه تکفیر/تضلیل/ تجهیل کرده و فهمشان را به دیوار می‌کوبند؟
2- چیز واحدی به نام «فهم علماء» به این معنا وجود ندارد و چه بسا در یک موضوع میان علمای امت بیش از بیست قول وجود داشته باشد. اگر تمام این اقوال را تصویب کنند که اضداد را جمع کرده و با تمام عقلاء مخالفت کرده‌اند و اگر فهمی خاص و علمای خاصی مد نظرشان باشد، پس مرجعیت به خاطر «عالم‌بودن» نبوده و مرجح دیگری لازم است، و این بینوایان چگونه چنین مرجحی را می‌آورند؟!

اما این سخن که: جمهور علماء خلاف سخن شما را گفته‌اند...
پاسخش را در گذشته از چند وجه نوشته‌ام و سخن شیخ ابوحامد غزالی -از ائمه‌ی بزرگ اشاعره- را هم در نفی حجیت قول جمهور ذکر کرده‌ام:
آیا در اکثریت‌بودن، نشانه‌ی حقانیت است؟
همچنین می‌پرسم که منظورتان از جمهور علماء، جمهور متأخرین است یا جمهور علمای صدر اسلام؟ اگر ادعا کنید که منهج شما همان سلف باشد که ادعای بزرگی کرده‌اید و تا شتر از سوراخ سوزن نگذرد قادر به اثباتش نخواهید بود و اگر منظورتان جمهور متأخرین باشد، مرجحی برای ترجیح مذهب جمهور متأخرین بر سلف وجود ندارد، بلکه خلاف عقل و نقل است.

اما این لطیفه که: هر دو طرف مجتهدند و در هر صورت مأجور...
هر دانایی را متحیر می‌کند! مگر چند روز درس دین خوانده‌ای که چنین عامیااااانه (!!!) سخن می‌گویی؟!
اولاً اینکه کسی به درجه‌ی اجتهاد رسید، به این معنا نیست که هر چیزی بگوید، مجتهدانه گفته و حق اجتهاد را ادا کرده باشد؛ زیرا بعضی مسائل اصلاً جای اجتهاد ندارند و مسائلی که محل اجتهاد باشند هم زمانی صاحبشان را مأجور می‌کنند که حق را از طریق الله و رسولش صلی الله علیه وسلم طلب کرده و از هیچ تلاشی دریغ نکرده باشند.
ثانیاً عالمی که حقیقتاً اجتهاد کرد و به خطا رفت، گناهکار نشده ولی در آن خطا از او پیروی نمی‌شود، پس این سخنان در حقیقت بی‌ربط هستند و خدشه‌ای به مقاله‌ی من نمی‌زنند و این مدعیان یا کلمه‌ای از آنچه نوشته‌ام را خوب نخوانده‌اند، یا اینکه خوانده‌اند ولی سخنانی گفته‌اند که به جایی از مقاله‌ی من بر نمی‌خورد و برای سؤالی که تناقضشان را نشان داد هم جوابی ندارند!

(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
جواب برخی اعتراضات به مقاله‌ی «آیا قرطبی مرجع عقیده است؟» "شما می‌گویید قرآن و سنت با فهم علماء ولی وقتی قول اکثر علما آورده می‌شود، دوباره می‌گویید قرآن و سنت! اکثریت علماء خلاف سخنان شما را می‌گویند! وقتی دو طرف اختلاف مجتهد باشند پس هر دو مأجورند!" جواب:…
ثالثاً فرض کنیم که این مسائل اجتهادی هستند و طرف‌ها (نه طرفین!) مجتهد و مأجورند؛ اول اینکه چرا جهمیه و معتزله را مجتهد و مأجور نمی‌دانید؟ دوم اینکه اگر از این سخنان مرجعیت قرطبی رحمه الله در عقیده ثابت شود (که ربطی نداشت)، چرا مرجعیت شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله ثابت نشود، درحالیکه او هم مجتهد و طرفی از اختلاف است؟ سوم اینکه چه طور فقه شافعی مسائلی خلاف مذهب جمهور فقهاء دارد ولی کسی نمی‌گوید که چون جمهور چیز دیگری گفته‌اند، مذهب شافعی خطا است؟ چهارم اینکه گیرم مبحث اسماء و صفات اجتهادی است، چرا ما را در کتاب‌هایتان به گمراهی و کفر و بت‌پرستی نسبت داده‌اید؟! مگر در مسائل اجتهاد مخالف را چنین نام می‌برند؟! مشکل دیگر این بوده که سخن ابن تیمیه را نفهمیده و خیال کرده که من ادعای اجتهاد دارم، درحالیکه امام ابن تیمیه فرموده که مرجع باید کتاب، سنت و اجماع سلف باشد و این نفی تقلید در امور عملی نیست بلکه رد مرجعیت متأخرین است و هرکس مقاله را کامل بخواند، می‌بیند که من از مذهب اشاعره هم نشان داده‌ام که شیخ قرطبی مرجع عقیده نیست و مسئله را به تمامی روشن کرده‌ام. ولی انگار نهایت توان اینان فشاردادن بی‌رویه‌ی دکمه‌هاااای کیبورد است و در هنگام نوشتن، فهمشان به این نکات دقیق و تفصیلات مهم نمی‌رسد و همان سطحی‌گویی‌ها را تکرار می‌کنند!

در پایان دو نقل را داشته باشیم:
ابوحامد غزالی در المستصفی (ص/348) فرموده است: «الحق فيها واحد، ومن أخطأ الحق فيها فهو آثم... وجميع ما الكلام فيه مع المعتزلة والخوارج والروافض والمبتدعة»، یعنی: حق [در مسائل کلامی] یکی است و هرکس در این مسائل اشتباه کند گناهکار است [نه مأجور] و در هر چیزی که با معتزله، خوارج، روافض و سایر مبتدعان اختلاف داشته باشیم، قضیه همینطور است.

علامه زرکشی هم در البحر المحیط (8/277) مقوله‌ی «کل مجتهد في الأصول مصیب» را از عنبری و جاحظ ذکر کرده و بعد در مقام تشنیع می‌گوید: «أنتما (أولا) محجوجان بالإجماع قبلكما وبعدكما. و (ثانيا) إذا أردتما بذلك مطابقة الاعتقاد للمعتقد فقد خرجتما عن حيز العقلاء وانخرطتما في سلك الأنعام. وإن أردتما الخروج عن عهدة التكليف ونفي الحرج - كما نقل عن الجاحظ - فالبراهين العقلية من الكتاب والسنة والإجماع الخارجة عن حد الحصر ترد هذه المقالة!»، یعنی: اولاً شما مغلوبِ اجماعِ پیشینیان و پسینیان خود هستید و ثانیاً اگر منظورتان [از مصیب] مطابقت باشد، از زمره‌ی عقلاء بیرون رفته‌اید و به جمع چهارپایان درآمده‌اید! و اگر منظورتان [از مصیب] خروج از عهده‌ی تکلیف و گناهکارنبودن -چنانکه از جاحظ نقل شده- باشد، براهین عقلی کتاب و سنت و اجماع که از شمار بیرون است، چنین قولی را رد می‌کند!

لازم به ذکر است که نفی تصویب مجتهدین در اصول به معنایی که آمد، مذهب مشهور متکلمین است ولی نمی‌دانم اینها از کجا آمده‌اند و در کجا درس خوانده‌اند؛ از لفظ خودش استفاده می‌کنم و می‌گویم: آیا هر «مجهول مکتب‌نرفته‌ای» می‌تواند با سخنان کبار ائمه‌ی اشعریه مخالفت کند و مذهب تلفیقی و حیران خود را پدید بیاورد؟! حقاً که برخی اجازه‌نامه‌های ماموستایی مصداق بارز شهادت زور هستند و مردم مظلوم را می‌فریبند! ممکن است به فردی عامی اجازه داد که درحالیکه چیزی از عقیده نمی‌داند، سخن بگوید و مخالف را «مجهول مکتب‌نرفته» خطاب کند -اگرچه در مقام معلمش باشد- و دیگران هم در توهم اینکه او عالم است و حداقل خود می‌داند چه می‌گوید، به او گوش بسپارند؛ حقاً که برخی اجازه‌نامه‌ها از بسیاری گواهینامه‌ها به توقیف‌شدن سزاوارترند وإلی الله المشتکی. این مقاله را به امید فهماندن چنین افرادی نمی‌نویسم زیرا جستن آب در آتش است، بلکه هدف روشن‌گری برای مردم و واضح‌ساختن حقیقت‌هاست و سپاس و ستایش برای خداست.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
@Hedayah1
اگر سیدنا ابوبکر صدیق رضی الله عنه در زمان ما حکومت می‌کردند، حتی از جانب بعضی از منتسبین به اسلام هم تندرو خوانده می‌شدند؛ زیرا در دوران فساد فطرت و عقل، واژگونی حقایق و جاهلیت مدرن به سر می‌بریم.
@Hedayah1
اگر مردی در غرب بگوید که اسلام در اصل یک فرهنگ سرخ‌پوستی بوده که ترک‌ها در قطب شمال ترویج کرده‌اند، ملحدک ایرانی با شوق و ناز منتشر می‌کند تا مقلدین نادان‌تر از خودش را استحمار کند؛ این مساکین از انصاف و دانایی بویی نبرده‌اند.
#کمدی_الحاد #تلخند
مدتی پیش حدود سیصدنفر وارد گروه «اسلام‌آموزان» شدند ولی تا این لحظه تنها ده‌نفر در امتحان شرکت کرده‌اند و باید نزد الله شکایت برد! این را در کنار فضایی که در بیشتر گروه‌های مناظره می‌بینید بگذارید و بعد ببینید که کجا هستیم. کسی را می‌بینی که نسبت به اعتقاد اهل سنت و جماعت جاهل است، نه ذره‌ای عربی می‌فهمد و نه کتابی در حدیث یا اصول فقه تمام کرده، بعد با شیعیان یا پیروان دیگر ادیان بحث و مناظره می‌کند! تو خدای خودت را هم درست نشناخته‌ای و به درک درستی از دینش نرسیده‌ای، از این بگذریم که اعتقاد شیعه را از طریق کتاب‌های اعتقادی مشهورشان دنبال نکرده‌ای و شاگرد فلان شبکه‌ی درجه‌ی دهم فارسی‌زبان هستی!

در میان این گروه‌ها -جز افرادی انگشت‌شمار- کسی را ندیده‌ام که بتوان گفت دین خداوند را نصرت می‌دهد، بلکه ضررشان بر ایمان مسلمانان از همان مهاجمان هم بیشتر است!
@Hedayah1
از حسن بصری رحمه الله نقل شده که فرمود:
«دنیا سه روز است؛ دیروز که با هرچه در آن بود، رفت و گذشت، فردا را هم شاید نبینی؛ اما امروز را داری، پس عمل کن!»
الزهد الكبير للبيهقي، الناشر: مؤسسة الكتب الثقافية، ص 196
@Hedayah1
تا خود را آزاد نکرده باشیم، قدس را آزاد نخواهیم کرد.
@Hedayah1
{وكذلك جعلنا لكل نبي عدوا من المجرمين} [الفرقان: 31]

وقتی پیامبران -با حق مبین و فضائل عظیمشان- دشمنانی داشته‌اند، تو کیستی که دشمنی نداشته باشی؟
@Hedayah1
خشمگین‌کردن کفار، عبادت است!

الله متعال فرموده است: {ليغيظ بهم الكفار} [الفتح: 29]، یعنی: تا کفار را به سبب آنها [=صحابه] خشمگین سازد!
امام بغوی رحمه الله در تفسیرش (7/327) می‌گوید: «أي إنما كثرهم وقواهم ليكونوا غيظا للكافرين»، یعنی: الله، صحابه را زیاد کرده و قدرت بخشیده تا موجب خشم کافران باشند.

و فرموده است: {ولا يطئون موطئا يغيظ الكفار ولا ينالون من عدو نيلا إلا كتب لهم به عمل صالح} [التوبة: 20]، یعنی: و گامی به جلو برنمی‌دارند که موجب خشم کافران شود، و به دشمنان دستبردی نمی‌زنند (و ضرب و قتل و جرحی نمی‌چشانند و اسیر و غنیمتی نمی‌گیرند) مگر این که به‌خاطرش عمل صالحی برایشان نوشته می‌شود.

همچنین در کتب سیره آمده که پیامبر صلی الله علیه وسلم، در واقعه‌ی حدیبیه، شتری که از ابوجهل به غنیمت گرفته بودند را قربانی کردند؛ امام محقق، ابن قیم رحمه الله در زاد المعاد (3/268) همین را دلیل این مطلب دانسته و فرموده است: «ومنها استحباب مغايظة أعداء الله»، یعنی: از جمله نکاتی که از قصه‌ی حدیبیه برداشت می‌شود، این است که خشمگین‌کردن دشمنان خداوند، مستحب می‌باشد.
و در مدارج السالکین (1/241) فرموده است: «فمن تعبد الله بمراغمة عدوه، فقد أخذ من الصديقية بسهم وافر»، یعنی: هرکس الله را با خشمگین‌ساختن دشمن او بپرستد، سهم فراوانی از مقام صدیقیّت برده است.

همانطور که از این نصوص و اقوال می‌فهمیم، منظور این نیست که با دشنام‌دادن یا کارهایی از این قبیل آنها را خشمگین کرد، بلکه فعالیت‌های شرعی و انجام عبادات آنها را تا سرحد خشم می‌برد؛ دیدن نماز، روزه، حج، جهاد و اقامه‌ی شریعت آنها را خشمگین می‌کند و تحمل دیدن دعوت علمی مسلمانان را ندارند، بلکه گاهاً در لباس مسلمانی ظاهر می‌شوند تا از طلب علم و نشر آن نهی کنند و دعوت را تندروی یا امری بیهوده نشان دهند.
@Hedayah1
Forwarded from خالد عزیزی
عقد اسلام.pdf
1 MB
📝مقاله: عقد اسلام
✍️تهیه و ترجمه: خالد عزیزی
📑 تعداد صفحات: 10
اهل سنت نماینده‌ای ندارد و هرکس تنها نماینده‌ی خودش است؛ اگر سخن نیکی بگوید، به سود خود گفته و اگر بد بگوید، به ضرر خود گفته است.
@Hedayah1
هدایة الحیاری
در برخی کتب سیره آمده که مشرکین به زید بن الدَّثِنَة رضی الله عنه -که در دستشان اسیر بود- گفتند: «أيسرك أن محمداً عندنا تضرب عنقه، وأنك في أهلك؟!» آیا می‌خواهی محمد را در میان ما گردن بزنی و در مقابلش، بگذاریم میان خانواده‌ات باشی؟ او فرمود: «والله ما يسرني…
خبیب انصاری، از پیشوایان جهاد و شکیبایی!

خُبیب بن عَدِی بن عامر انصاری، توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم با افرادی دیگر، به سوی بنی‌لحیان فرستاده شد تا به آنها قرآن بیاموزند، اما کافران نیرنگ زدند؛ خبیب بن عدی با زید بن دثنه رضی الله عنهما را به مکه بردند و فروختند، و مشرکین قریش خواستند در ازای کشته‌شدگانشان در غزوه‌ی احد، از ایشان انتقام بگیرند.

خبیب رضی الله عنه را در خانه‌ی زنی گذاشتند و آن زن به ایشان گفت: «فقلت له: يا خبيب هل لك من حاجة؟ فقال: لا إلا أن تسقيني العذب ولا تطعميني ما ذبح على النصب وتخبريني إذا أرادوا قتلي» (مغازی واقدی و طبقات ابن سعد)، یعنی: گفتم ای خبیب، چیزی لازم داری؟ گفت: نه، مگر اینکه به من آب شیرین بنوشانی، از آنچه برای بت‌ها ذبح شده به من نخورانی و هرگاه خواستند مرا بکشند، باخبرم سازی.

همچنین در صحیح بخاری و دیگر کتب سیره آمده است که خبیب رضی الله عنه از یکی از دختران حارث تیغی طلبیده بود تا موی زیر بغلش را بزند. آن زن گفته است: «فوجدته مجلسه على فخذه والموسى بيده، ففزعت فزعة عرفها خبيب في وجهي، فقال: تخشين أن أقتله؟ ما كنت لأفعل ذلك» (صحیح بخاری)، یعنی: فرزندم را دیدم که بر پای خبیب که تیغ در دستش بود، نشسته است. چنان ترسیدم که خبیب آن را از صورتم دید و گفت: می‌ترسی که او را بکشم؟! هرگز چنین کاری نمی‌کردم!

گفتم: شارحان صحیح بخاری نکاتی از این بخش استخراج کرده‌اند؛ از جمله نظافت اسیر یا کسی که کشته می‌شود، ادای امانت حتی به مشرکین و خودداری از کشتن فرزندان آنها به امید اینکه بزرگ شده و ایمان بیاورند. (رک: شرح ابن بطال، 5/208 و عمدة القاري، 14/294).

همان زن صاحب خانه (که نامش ماویّه یا ماریه بوده) می‌گوید: «والله ما رأيت أسيرا قط خيرا من خبيب، والله لقد وجدته يوما يأكل من قطف عنب في يده، وإنه لموثق في الحديد، وما بمكة من ثمر» (همان روایت)، یعنی: به خدا سوگند که هرگز اسیری بهتر از خبیب ندیده‌ام، و به خدا سوگند که او را روزی دیدم که در دستش خوشه‌ی انگوری بود و از آن می‌خورد، درحالیکه در غل و زنجیر بود و حتی در مکه میوه‌ای وجود نداشت!

گفتم: این از باب کرامات اولیاء و دلیلی برای وقوع آن است، اگرچه دلایل جواز و وقوعش فراوان باشد.

در ادامه‌ی روایت آمده است: «قال لهم خبيب: دعوني أصلي ركعتين، فتركوه فركع ركعتين، فقال: والله لولا أن تحسبوا أن ما بي جزع لزدت، ثم قال: اللهم أحصهم عددا، واقتلهم بددا، ولا تبق منهم أحدا»، یعنی: خبیب به آنها گفت که مرا بگذارید دو رکعت نماز بخوانم. رهایش کردند و دو رکعت نماز گزارد و سپس فرمود: به الله که اگر گمان نمی‌کردید از مرگ می‌ترسم و جزع می‌کنم، بر آن نماز می‌افزودم! سپس فرمود: پروردگارا! آنها را يک‌سره هلاک کن و هرکدام را نصیبی ده و احدی از آنان را مگذار!

اهل سیره شعری از ایشان آورده‌اند که دوبیت آن در صحیح بخاری هم موجود است و ابن اسحاق آن را به سیزده‌بیت رسانده که این، بعضی از آن ابیات است:
فَذَا الْعَرْشِ صَبِّرْنِي عَلَى مَا يُرَادُ بِي ... فَقَدْ بَضَّعُوا لَحْمِي وَقَدْ يَاسَ مَطْمَعِي
ای صاحب عرش! از آنچه می‌خواهند با من کنند، صبرم بده! گوشت تنم را ته‌تکه کرده‌اند و امیدی به زندگی ندارم.
وَلَسْتُ أُبَالِي حِينَ أُقْتَلُ مُسْلِمًا ... عَلَى أَيِّ شِقٍّ كَانَ فِي اللَّهِ مَضْجَعِي
وقتی بر دین اسلام و برای الله کشته می‌شوم، دیگر از اینکه بر کدام پهلو بر بستر مرگ بیفتم، باکی ندارم!
وَذَلِكَ فِي ذَاتِ الْإِلَهِ وَإِنْ يَشَأْ ... يُبَارِكْ عَلَى أَوْصَالِ شِلْوٍ مُمَزَّعِ
این مردن برای معبودم است، و اگر بخواهد در این اعضا و مفصل‌هایی که جدا شده و از هم گسیخته‌اند، برکت خواهد داد!
فَلَسْتُ بِمُبْدٍ لِلْعَدُوِّ تَخَشُّعًا ... وَلَا جَزَعًا إنِّي إِلَى اللَّهِ مَرْجِعِي
ذلت و شیونی در برابر دشمنان نشان نمی‌دهم که بازگشت من به سوی الله است!

اللهم إني أعوذ بك من العجز والكسل والجبن.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
@Hedayah1
⛔️ از چت‌های صوتی تلگرام بر حذر باشید.
یکی از مهمترین چیزهایی که داعی زمان ما باید یاد بگیرد، احتیاط است. بسیاری را می‌شناسم که بعد از افتادن در دردسر، تبدیل به ابزاری برای به دردسر انداختن دیگران شدند، نیروی رایگان!
بدان که برایت نقشه‌ها دارند؛ پس نه صورتت را کسی ببیند، نه صدایت را کسی بشنود، و نه نام و نشانت را کسی بداند: {خذوا حذركم}
@Hedayah1
جاهل‌ترین مردمان به احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم، قوم منتسب به عرفان هستند.
@Hedayah1
هرگاه نزدیک بود شعارهای جماعتی دلم را برباید، سخن سرورم رسول خدا صلی الله علیه وسلم هوشیارم کرد که درباره‌ی خوارج فرمودند: «يقولون من قول خير البرية»، یعنی: گفتارشان گفتار بهترین مردم است!

* از این حدیث برداشت می‌شود که زیبایی شعار ملاک نیست، بلکه همه‌ی اهل باطل شعارهایی زیبا انتخاب می‌کنند تا نادرستی باورهایشان را بپوشاند!
@Hedayah1
هدایة الحیاری
خبیب انصاری، از پیشوایان جهاد و شکیبایی! خُبیب بن عَدِی بن عامر انصاری، توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم با افرادی دیگر، به سوی بنی‌لحیان فرستاده شد تا به آنها قرآن بیاموزند، اما کافران نیرنگ زدند؛ خبیب بن عدی با زید بن دثنه رضی الله عنهما را به مکه بردند و…
به مشرکان بگویید که ابن ملحان رستگار شد!

حَرام بن مِلْحَان رضی الله عنه، دایی انس بن مالک رضی الله عنه است. گروهی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده و گفتند که مردانی را با ما بفرست که قرآن و سنتمان بیاموزند. پیامبر صلی الله علیه وسلم جماعتی از انصار که به آنها «قُرَّاء» گفته می‌شد را روانه کردند که ابن ملحان رضی الله عنه نیز در میان آنها بود. اما عامر بن طفیل با مسلمانان غدر کرد و به قراء یورش برده و ایشان را به شهادت رساندند.

انس رضی الله عنه فرموده است: «فبينما يحدثهم عن النبي صلى الله عليه وسلم إذ أومئوا إلى رجل منهم فطعنه، فأنفذه، فقال: الله أكبر، فزت ورب الكعبة» (بخاری و مسلم)، یعنی: وقتی حرام رضی الله عنه داشت از پیامبر صلی الله علیه وسلم برایشان می‌گفت، به مردی از خودشان اشاره کردند و آن مرد [با نیزه، چنانکه در دیگر الفاظ آمده] ضربه‌ای به ایشان وارد آورد. گفت: الله أکبر! به خدای کعبه که رستگار شدم!
همچنین در روایت دیگری آمده است: «قال: بالدم هكذا فنضحه على وجهه ورأسه، ثم قال: فزت ورب الكعبة» (بخاری)، یعنی: خون را [از جای زخم] بر سر و صورتش ریخت و سپس فرمود: قسم به خدای کعبه که رستگار شدم!

رسول الله صلی الله علیه وسلم به اصحابشان فرمودند: «إن إخوانكم قد قتلوا، وإنهم قالوا: اللهم بلغ عنا نبينا أنا قد لقيناك فرضينا عنك، ورضيت عنا» (بخاری و مسلم)، یعنی: برادرانتان کشته شده‌اند و گفته‌اند که پروردگارا، از طرف ما به پیامبرمان برسان که ما به دیدار تو رسیده‌ایم، از تو خوشنود شده‌ایم و تو از ما خوشنود شده‌ای!

تا یک‌ماه، پیامبر صلی الله علیه وسلم در قنوتشان علیه قاتلان آنان دعا کردند...
رضي الله تعالى عنهم
#هكذا_تألق_جيل_الصحابة
@Hedayah1
Forwarded from Deleted Account
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ثائر الدراجی (از سوپراستارهای جهل عراقی) به برنامه‌ی دکتر طه دلیمی زنگ می‌زند که درباره‌ی خمس بحث کند. دکتر دلیمی می‌گوید آیه‌ی خمس را بخوان و... ادامه را خودتان ببینید. در نهایت به او می‌گوید: وقتی نمی‌توانی آیه‌ای را بخوانی، چرا در دین خدا جدل می‌کنی؟

* مانند همین، چند شب گذشته به بعضی از جاهلان فضای مجازی گفته شد. یکی از آنها ادعا دارد که نه‌سال سابقه‌ی دعوت دارد و کاش می‌گفت چند ماهیست که آمده‌ام؛ زیرا کسی که بعد از نه‌سال نتواند روخوانی قرآن را بیاموزد، به طریق اولی چیزی برای آموختن به مسلمانان ندارد!
@Hedayah1
2024/10/01 17:39:03
Back to Top
HTML Embed Code: