هدایة الحیاری
✅ نتایج و آمار امتحان ثلاثة الأصول (عقیده - مبتدی) 🔹 57 نفر در امتحان شرکت کردند. 🔹 کمترین نمره 7 و بالاترین نمره 24 (نمرهی کامل) بود. 🔹 میانگین نمرات، حدود 18.5 بود. 🔹 متداولترین نمره، 17 بود. 🔹 سؤال 15، بیشترین جواب اشتباه را داشته است و تنها 18 نفر…
✅ دورهی ثلاثة الأصول (عقیده، سطح مبتدی) - مرتبهی دوم
🔹 84 نفر در امتحان شرکت کردند.
🔹 کمترین نمره 8 و بالاترین نمره 24 (نمرهی کامل) بود.
🔹 میانگین نمرات، 19.5 بود.
🔹 10 نفر نمرهی کامل گرفتهاند.
بعضی از زیباترین تجربیات شرکتکنندگان:
احساس آرامش دارم / امیدوارم کە اللە خود بندە را ثابت قدم کند کە ادامە بدهم و ثانی ان شا اللە کە شما خستە نشوید و دروس را ادامە دهید / نگاهی جدید نسبت به عقایدم پیدا کردم، نگاهی علمی تر از قبل / توحید حقیقی را در این کلاسها احساس و تجربه کردم / معلوم است که اثر مثبت داشت، شناخت ما از الله و صفات شان، از دین مان اسلام که در زندگی هر انسان دارای اهمیت زیادی میباشد و شناخت مان از پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه وسلم / انگیزه برای کسب علم و عمل / چون در میان شرح رد شبهات ملحدین هم لحاظ شده بود ، خیلی خوب بود / سبب شدن که انگیزه کافی برای عقیده صحیح اسلامی پیدا کنم در حالی که تا به اینجا هیچ وقت برای خوندن و فهمیدن کتابی دینی تلاش نکرده بودم / این جزوه باعث مستحکم تر شدن ایمان من شده الحمدالله و اینکه صبر در برابر مشکلات برایم آسانتر شده / هر بار که در نماز به یاد معنی احسان میفتادم... / به سبب علم و مسئولیتش دارم بیشتر روی دینم حساس میشم / خیلی مسائل را فهمیدم وبه توفیق الله ان شاءالله بعد از تطبیق در زندگیم تا حد توان برای دیگران می رسانم.
اللهم وفقهم لكل خير واجعلهم للمتقين إماماً
@Hedayah1
🔹 84 نفر در امتحان شرکت کردند.
🔹 کمترین نمره 8 و بالاترین نمره 24 (نمرهی کامل) بود.
🔹 میانگین نمرات، 19.5 بود.
🔹 10 نفر نمرهی کامل گرفتهاند.
بعضی از زیباترین تجربیات شرکتکنندگان:
احساس آرامش دارم / امیدوارم کە اللە خود بندە را ثابت قدم کند کە ادامە بدهم و ثانی ان شا اللە کە شما خستە نشوید و دروس را ادامە دهید / نگاهی جدید نسبت به عقایدم پیدا کردم، نگاهی علمی تر از قبل / توحید حقیقی را در این کلاسها احساس و تجربه کردم / معلوم است که اثر مثبت داشت، شناخت ما از الله و صفات شان، از دین مان اسلام که در زندگی هر انسان دارای اهمیت زیادی میباشد و شناخت مان از پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه وسلم / انگیزه برای کسب علم و عمل / چون در میان شرح رد شبهات ملحدین هم لحاظ شده بود ، خیلی خوب بود / سبب شدن که انگیزه کافی برای عقیده صحیح اسلامی پیدا کنم در حالی که تا به اینجا هیچ وقت برای خوندن و فهمیدن کتابی دینی تلاش نکرده بودم / این جزوه باعث مستحکم تر شدن ایمان من شده الحمدالله و اینکه صبر در برابر مشکلات برایم آسانتر شده / هر بار که در نماز به یاد معنی احسان میفتادم... / به سبب علم و مسئولیتش دارم بیشتر روی دینم حساس میشم / خیلی مسائل را فهمیدم وبه توفیق الله ان شاءالله بعد از تطبیق در زندگیم تا حد توان برای دیگران می رسانم.
اللهم وفقهم لكل خير واجعلهم للمتقين إماماً
@Hedayah1
از سلیمان تیمی رحمه الله نقل شده است:
«لو أخذت برخصة كل عالم أو زلة كل عالم اجتمع فيك الشر كله!»
حلية الأولياء، الناشر: دار الكتاب العربي، ج 3، ص 32
یعنی: اگر رخصت یا اشتباه هر عالمی را بگیری، تمام شرور در تو گرد خواهد آمد!
اگر قول هر عالمی در مسئلهای که در آن به خطا رفته به عنوان مبرّر و توجیهکننده آورده شود و باب اختلاف را در آن موضوع را هموار کند، حقی باقی نمیماند. بله! جهل در مسائلی عذر است، اما نباید جهل را فضیلت نشان داد و نمیتوان بعد از پذیرش اعذار به جهل و سایر موانع، کفر و فسوق را عادی جلوه داد. همچنین ممکن است که عالم منصف و خداترسی در چیزی با وحی مخالفت کند، و میتوان برای او عذرهای مختلفی آورد (رجوع شود به کتاب رفع الملام اثر شیخ الاسلام احمد بن عبد السلام)، اما غلظت نسبت به آن قول در جای خود ثابت است. فهم اشتباه این موضوع باعث شده که بعضی از مردم، اختلاف را دلیل مباحخواهی یا پیوند بین حق و باطل قرار دهند!
@Hedayah1
«لو أخذت برخصة كل عالم أو زلة كل عالم اجتمع فيك الشر كله!»
حلية الأولياء، الناشر: دار الكتاب العربي، ج 3، ص 32
یعنی: اگر رخصت یا اشتباه هر عالمی را بگیری، تمام شرور در تو گرد خواهد آمد!
اگر قول هر عالمی در مسئلهای که در آن به خطا رفته به عنوان مبرّر و توجیهکننده آورده شود و باب اختلاف را در آن موضوع را هموار کند، حقی باقی نمیماند. بله! جهل در مسائلی عذر است، اما نباید جهل را فضیلت نشان داد و نمیتوان بعد از پذیرش اعذار به جهل و سایر موانع، کفر و فسوق را عادی جلوه داد. همچنین ممکن است که عالم منصف و خداترسی در چیزی با وحی مخالفت کند، و میتوان برای او عذرهای مختلفی آورد (رجوع شود به کتاب رفع الملام اثر شیخ الاسلام احمد بن عبد السلام)، اما غلظت نسبت به آن قول در جای خود ثابت است. فهم اشتباه این موضوع باعث شده که بعضی از مردم، اختلاف را دلیل مباحخواهی یا پیوند بین حق و باطل قرار دهند!
@Hedayah1
اینکه شهری بیطبیب شود مصیبت است ولی طبابت کسانی که طب نمیدانند گرهای نمیگشاید. به همین صورت اگر اهل سنت در مقابله با بعضی مبتدعه یا کفار کسی را نداشته باشند، دلیل نمیشود که جاهلان و گمراهان چیره شوند. آنچه در اینجا واجب میشود سخنگفتن آنها نیست، طلب علم کسانی است که قلب سالم و نیت درستی دارند.
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
هدایة الحیاری
جاهلترین مردمان به احادیث پیامبر صلی الله علیه وسلم، قوم منتسب به عرفان هستند. @Hedayah1
عرفان دو نوع است:
1- عرفان ربّانی: شناختن خداوند با اسماء و صفاتش و شناختن حق او بر مخلوقات. امام این عارفان، رسول الله صلی الله علیه وسلم، سپس صحابه و اتباع آنها هستند که الله را به بهترین وجه شناختند و حقش را ادا کردند.
2- عرفان شیطانی: عرفانهای مخترع آمیخته به سموم ادیان باطل و تخرصات فلاسفه که نهایتش تعطیل صفات خداوند و تشبیهاش به معدومات یا حلول و اتحاد است. نباید فکر کرد که اینها گذشته و تمام شدهاند، بلکه بسیاری از دعوتگران عرفان زمان ما که بعضاً به جذب، کارما و این اباطیل دعوت میدهند هم چنین هستند و مردمانی که از حقیقت دین و آنچه خداوند نازل کرده دور ماندهاند را گمراهتر میکنند ولا حول ولا قوة إلا بالله.
پس هر کسی که به تصوف و عرفان منسوب شد، لزوماً مذموم یا محمود نیست و همگی در یک طبقه و بر یک حال نیستند. مگر نه اینکه حسین بن منصور حلاج به متصوفه و عرفاء منتسب میشود و در حقیقت از ملحدین و زنادقه است؟ پس شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله بعد از سخنگفتن دربارهی آن زهاد و عارفان قدیم که صادقانه کتاب و سنت را معیار اصلی میدانستهاند، فرموده است: «وأفضل أولياء الله عندهم أكملهم متابعة للأنبياء ولهذا كان الصديق أفضل الأولياء بعد النبيين فما طلعت شمس ولا غربت على أحد بعد النبيين والمرسلين أفضل من أبي بكر لكمال متابعته وهم كلهم متفقون على أنه لا طريق للعباد إلى الله إلا باتباع الواسطة الذي بينهم وبين الله وهو الرسول. ولكن دخل في طريقهم أقوام ببدع وفسوق والحاد وهؤلاء مذمومون عند الله وعند رسوله وعند أوليا الله المتقين وهم صالحوا عباده مثل من يظن أن لبعض الأولياء طريقا إلى الله بدون اتباع الرسول أو يظن أن من الأولياء من يكون مثل النبي أو أفضل منه أو أنه يكون من هو خاتم الأولياء أفضل من السابقين الأولين أو اعلم بالله من خاتم الأنبياء وأمثال هذه المقالات التي تقولها من دخل فيهم من الملاحدة الضالين.»
الرد على المنطقيين، الناشر: دار المعرفة، ص 516
یعنی: برترین اولیای خداوند نزد این گروه، کسانی هستند که کاملترین پیروی را از پیامبر صلی الله علیه وسلم کرده باشند؛ برای همین ابوبکر صدیق رضی الله عنه، پس از انبیاء، برترین اولیاء هستند و خورشید بعد از انبیاء بر کسی بهتر از ایشان طلوع و غروب نکرده است، زیرا پیروی ایشان تمام و کامل بود. همچنین همهی آنها متفق بودهاند که تنها راه رسیدن به خداوند، پیروی از واسطهای است که میان آنها و الله قرار گرفته، یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم. اما گروههایی با بدعت و فسوق و الحاد وارد راه اینها شدند که نزد الله، پیامبرش و اولیای متقین مذموم هستند. مانند کسانی که گمان میکنند که میتوان بدون پیروی از پیامبر به الله رسید، یا اینکه اولیا میتوانند مثل پیامبران یا از آنها افضل باشند، یا اینکه خاتم الاولیاء از سابقین اولین برتر است یا از خاتم الانبیاء به خدا داناتر است و دیگر سخنانی ملاحدهی گمراهی که میان آنها رفتهاند، میگویند.
و در الصفدیة (1/266) فرموده است: «إن كثيرا من الصوفية وقعوا في نوع من الحلول والإتحاد»، یعنی: بسیاری از صوفیان، در نوعی از حلول و اتحاد افتادهاند.
(ادامه دارد...)
1- عرفان ربّانی: شناختن خداوند با اسماء و صفاتش و شناختن حق او بر مخلوقات. امام این عارفان، رسول الله صلی الله علیه وسلم، سپس صحابه و اتباع آنها هستند که الله را به بهترین وجه شناختند و حقش را ادا کردند.
2- عرفان شیطانی: عرفانهای مخترع آمیخته به سموم ادیان باطل و تخرصات فلاسفه که نهایتش تعطیل صفات خداوند و تشبیهاش به معدومات یا حلول و اتحاد است. نباید فکر کرد که اینها گذشته و تمام شدهاند، بلکه بسیاری از دعوتگران عرفان زمان ما که بعضاً به جذب، کارما و این اباطیل دعوت میدهند هم چنین هستند و مردمانی که از حقیقت دین و آنچه خداوند نازل کرده دور ماندهاند را گمراهتر میکنند ولا حول ولا قوة إلا بالله.
پس هر کسی که به تصوف و عرفان منسوب شد، لزوماً مذموم یا محمود نیست و همگی در یک طبقه و بر یک حال نیستند. مگر نه اینکه حسین بن منصور حلاج به متصوفه و عرفاء منتسب میشود و در حقیقت از ملحدین و زنادقه است؟ پس شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله بعد از سخنگفتن دربارهی آن زهاد و عارفان قدیم که صادقانه کتاب و سنت را معیار اصلی میدانستهاند، فرموده است: «وأفضل أولياء الله عندهم أكملهم متابعة للأنبياء ولهذا كان الصديق أفضل الأولياء بعد النبيين فما طلعت شمس ولا غربت على أحد بعد النبيين والمرسلين أفضل من أبي بكر لكمال متابعته وهم كلهم متفقون على أنه لا طريق للعباد إلى الله إلا باتباع الواسطة الذي بينهم وبين الله وهو الرسول. ولكن دخل في طريقهم أقوام ببدع وفسوق والحاد وهؤلاء مذمومون عند الله وعند رسوله وعند أوليا الله المتقين وهم صالحوا عباده مثل من يظن أن لبعض الأولياء طريقا إلى الله بدون اتباع الرسول أو يظن أن من الأولياء من يكون مثل النبي أو أفضل منه أو أنه يكون من هو خاتم الأولياء أفضل من السابقين الأولين أو اعلم بالله من خاتم الأنبياء وأمثال هذه المقالات التي تقولها من دخل فيهم من الملاحدة الضالين.»
الرد على المنطقيين، الناشر: دار المعرفة، ص 516
یعنی: برترین اولیای خداوند نزد این گروه، کسانی هستند که کاملترین پیروی را از پیامبر صلی الله علیه وسلم کرده باشند؛ برای همین ابوبکر صدیق رضی الله عنه، پس از انبیاء، برترین اولیاء هستند و خورشید بعد از انبیاء بر کسی بهتر از ایشان طلوع و غروب نکرده است، زیرا پیروی ایشان تمام و کامل بود. همچنین همهی آنها متفق بودهاند که تنها راه رسیدن به خداوند، پیروی از واسطهای است که میان آنها و الله قرار گرفته، یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم. اما گروههایی با بدعت و فسوق و الحاد وارد راه اینها شدند که نزد الله، پیامبرش و اولیای متقین مذموم هستند. مانند کسانی که گمان میکنند که میتوان بدون پیروی از پیامبر به الله رسید، یا اینکه اولیا میتوانند مثل پیامبران یا از آنها افضل باشند، یا اینکه خاتم الاولیاء از سابقین اولین برتر است یا از خاتم الانبیاء به خدا داناتر است و دیگر سخنانی ملاحدهی گمراهی که میان آنها رفتهاند، میگویند.
و در الصفدیة (1/266) فرموده است: «إن كثيرا من الصوفية وقعوا في نوع من الحلول والإتحاد»، یعنی: بسیاری از صوفیان، در نوعی از حلول و اتحاد افتادهاند.
(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
عرفان دو نوع است: 1- عرفان ربّانی: شناختن خداوند با اسماء و صفاتش و شناختن حق او بر مخلوقات. امام این عارفان، رسول الله صلی الله علیه وسلم، سپس صحابه و اتباع آنها هستند که الله را به بهترین وجه شناختند و حقش را ادا کردند. 2- عرفان شیطانی: عرفانهای مخترع آمیخته…
همچنین در مجموع الفتاوی آمده است: «ومن المعلوم أن المعظمين للفلسفة والكلام المعتقدين لمضمونهما هم أبعد عن معرفة الحديث وأبعد عن اتباعه من هؤلاء. هذا أمر محسوس بل إذا كشفت أحوالهم وجدتهم من أجهل الناس بأقواله صلى الله عليه وسلم وأحواله وبواطن أموره وظواهرها حتى لتجد كثيرا من العامة أعلم بذلك منهم ولتجدهم لا يميزون بين ما قاله الرسول وما لم يقله بل قد لا يفرقون بين حديث متواتر عنه وحديث مكذوب موضوع عليه.»
مجموع الفتاوى، الناشر: مجمع الملك فهد، ج 4، ص 95
یعنی: معلوم است که آن بزرگدارندگان فلسفه و کلام، که به مضمون این دو معتقدند، از اینها نسبت به شناختن حدیث و پیروی آن دورترند و این چیز محسوسی است. بلکه وقتی احوالشان کشف شود، میبینی که جاهلترین مردم نسبت به اقوال و احوال و بواطن و ظواهر امور پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند، تا جایی که گاهاً بسیاری از عوام مردم از آنها داناترند. اینها بین آنچه پیامبر فرموده و نفرموده تمییز نمیدهند، بلکه فرق بین حدیث متواتر و حدیث جعلی را هم نمیدانند!
گفتم: در آثار متصوفه، روایات موضوع و بیاساس زیادی به شهرت میرسد که تعجببرانگیز هستند؛ از جمله روایت «کنت كنزاً لا أعرف» (گنجی ناشناخته بودم!) و «من عرف نفسه عرف ربه» (هرکس خود را شناخت، خدا را شناخته است)، «زدني فيك تحيرا» (حیرتم را از خودت بیفزای!)، حدیث مشهور عقل و... که به اجماع محدثین کذب هستند! حتی رسالهای به ابن عربی طائی نسبت داده میشود که در آن به شرح «من عرف نفسه عرف ربه» پرداخته، به این خیال که حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را شرح میکند!
از این گذشته، بعضی از صوفیان «کشف» را شیوهی تصحیح احادیث و غیره قرار میدادهاند؛ مقولهی «حدثني قلبي عن ربي» معروف است و اینها خیال میکردهاند که شیخ آنها در روایت، قلبشان است، اما شیخ محدثین مَردی مُرده است! شیخ محمد ابو زهو در الحدیث والمحدثون (ص/485) نوشته است: «من أدلة الوضع في الحديث، ادعاء بعض الصوفية أنه تلقى الحديث، عن النبي، صلى الله عليه وسلم، بطريق الكشف»، یعنی: از نشانههای حدیث جعلی، آنکه بعضی از صوفیان ادعا کردهاند که حدیث را از طریق کشف، از پیامبر صلی الله علیه وسلم دریافت کردهاند!!
اما خود عمل وضع حدیث، فلا حول ولا قوة إلا بالله! بعضی از آنها احادیثی را جعل میکردهاند و گمان میبردهاند که «برای دین» جعل میکنند! حافظ سیوطی در الفیه فرموده است:
وشرهم صوفية قد وضعوا ... محتسبين الأجر فيما يدعوا
یعنی: بدترین جاعلان حدیث، صوفیانی هستند که در ادعای خود به دنبال اجر، حدیث جعل میکردهاند!
نکته: قطعاً مقصود نسبتدادن این امور به تمام صوفیه یا تمام منتسبین به عرفان نیست؛ چنانکه اهل علم گفتهاند که خوارج راستگوترین اهل بدعت در نقل احادیث هستند و روافض دروغگوترین، اما مقصود اطلاق وصف بر یکایک اعیان نبوده است! بسیاری از آنها اگر میدانستند که این روایات بیاساس هستند، بیگمان از ذکرش خودداری میکردند، چنانکه به امثال شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ ابوحامد غزالی، سعدی شیرازی و... رحمهم الله وغفر لهم گمان میرود؛ این قاعده برای تمام مصنفین صدق میکند، چنانکه ابن تیمیه در الاستقامة (2/67) فرموده است: «لأنهم لم يعلموا أنه كذب وهو الغالب على أهل الدين»، یعنی: زیرا ندانستهاند که آن خبر دروغ است و اهل دین غالباً چنین هستند [و عمداً به موضوع احتجاج نمیکنند].
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
@Hedayah1
مجموع الفتاوى، الناشر: مجمع الملك فهد، ج 4، ص 95
یعنی: معلوم است که آن بزرگدارندگان فلسفه و کلام، که به مضمون این دو معتقدند، از اینها نسبت به شناختن حدیث و پیروی آن دورترند و این چیز محسوسی است. بلکه وقتی احوالشان کشف شود، میبینی که جاهلترین مردم نسبت به اقوال و احوال و بواطن و ظواهر امور پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند، تا جایی که گاهاً بسیاری از عوام مردم از آنها داناترند. اینها بین آنچه پیامبر فرموده و نفرموده تمییز نمیدهند، بلکه فرق بین حدیث متواتر و حدیث جعلی را هم نمیدانند!
گفتم: در آثار متصوفه، روایات موضوع و بیاساس زیادی به شهرت میرسد که تعجببرانگیز هستند؛ از جمله روایت «کنت كنزاً لا أعرف» (گنجی ناشناخته بودم!) و «من عرف نفسه عرف ربه» (هرکس خود را شناخت، خدا را شناخته است)، «زدني فيك تحيرا» (حیرتم را از خودت بیفزای!)، حدیث مشهور عقل و... که به اجماع محدثین کذب هستند! حتی رسالهای به ابن عربی طائی نسبت داده میشود که در آن به شرح «من عرف نفسه عرف ربه» پرداخته، به این خیال که حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم را شرح میکند!
از این گذشته، بعضی از صوفیان «کشف» را شیوهی تصحیح احادیث و غیره قرار میدادهاند؛ مقولهی «حدثني قلبي عن ربي» معروف است و اینها خیال میکردهاند که شیخ آنها در روایت، قلبشان است، اما شیخ محدثین مَردی مُرده است! شیخ محمد ابو زهو در الحدیث والمحدثون (ص/485) نوشته است: «من أدلة الوضع في الحديث، ادعاء بعض الصوفية أنه تلقى الحديث، عن النبي، صلى الله عليه وسلم، بطريق الكشف»، یعنی: از نشانههای حدیث جعلی، آنکه بعضی از صوفیان ادعا کردهاند که حدیث را از طریق کشف، از پیامبر صلی الله علیه وسلم دریافت کردهاند!!
اما خود عمل وضع حدیث، فلا حول ولا قوة إلا بالله! بعضی از آنها احادیثی را جعل میکردهاند و گمان میبردهاند که «برای دین» جعل میکنند! حافظ سیوطی در الفیه فرموده است:
وشرهم صوفية قد وضعوا ... محتسبين الأجر فيما يدعوا
یعنی: بدترین جاعلان حدیث، صوفیانی هستند که در ادعای خود به دنبال اجر، حدیث جعل میکردهاند!
نکته: قطعاً مقصود نسبتدادن این امور به تمام صوفیه یا تمام منتسبین به عرفان نیست؛ چنانکه اهل علم گفتهاند که خوارج راستگوترین اهل بدعت در نقل احادیث هستند و روافض دروغگوترین، اما مقصود اطلاق وصف بر یکایک اعیان نبوده است! بسیاری از آنها اگر میدانستند که این روایات بیاساس هستند، بیگمان از ذکرش خودداری میکردند، چنانکه به امثال شیخ عبدالقادر گیلانی، شیخ ابوحامد غزالی، سعدی شیرازی و... رحمهم الله وغفر لهم گمان میرود؛ این قاعده برای تمام مصنفین صدق میکند، چنانکه ابن تیمیه در الاستقامة (2/67) فرموده است: «لأنهم لم يعلموا أنه كذب وهو الغالب على أهل الدين»، یعنی: زیرا ندانستهاند که آن خبر دروغ است و اهل دین غالباً چنین هستند [و عمداً به موضوع احتجاج نمیکنند].
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
@Hedayah1
هدایة الحیاری
ثائر الدراجی (از سوپراستارهای جهل عراقی) به برنامهی دکتر طه دلیمی زنگ میزند که دربارهی خمس بحث کند. دکتر دلیمی میگوید آیهی خمس را بخوان و... ادامه را خودتان ببینید. در نهایت به او میگوید: وقتی نمیتوانی آیهای را بخوانی، چرا در دین خدا جدل میکنی؟ *…
Shegeft Angiz
حجت و بهانهای برای کسی مانده است؟!
ای اهل خیر! تنبلی را کنار بگذارید، علم دین بیاموزید و در نشرش بکوشید تا میدان برای جاهلان اشرار خالی نماند!
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
ای اهل خیر! تنبلی را کنار بگذارید، علم دین بیاموزید و در نشرش بکوشید تا میدان برای جاهلان اشرار خالی نماند!
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
هدایة الحیاری
Voice message
Audio
👆🤯 نسخهی سبئی: نمیتواند در روخوانی نصف آیه، کمتر از هفت غلط داشته باشد! آیا باید چنین چیزی در مسائل دقیق دین مناظره کند؟! شیطان اینها چه پرانگیزه و فعال است!
{وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ} [النحل: 89]
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
{وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ} [النحل: 89]
#آیت_الکرسی
@Hedayah1
نقل کفر، کفر نیست؟!
چنین سخنی مطلقاً درست نیست، همانطور که مطلقاً اشتباه هم نیست؛ علامه ابن نجیم (فقیه حنفی) در البحر الرائق (5/134) فرموده است: «من تكلم بكلمة الكفر هازلا أو لاعبا كفر عند الكل ولا اعتبار باعتقاده... ومن تكلم بها مخطئا أو مكرها لا يكفر عند الكل ومن تكلم بها عالما عامدا كفر عند الكل»، یعنی: هرکس سخن کفری را به شوخی بگوید نزد همه کافر شده است و اینکه خود چه اعتقادی دارد اعتباری ندارد، و هرکس اشتباهاً (مثل اینکه زبانش نچرخد یا در سخن اشتباه کند) یا زیر اجبار کفر بگوید نزد هیچ عالمی کافر نشده است، و هرکس با علم و تعمد سخن کفری بر زبان بیاورد، نزد همه کافر شده است.
در فتاوای علامه محمد بن ابراهیم (12/196) نیز آمده است: «بل فيها تفصيل يتلخص في أن حاكي الكفر عن الغير يختلف حكمه باختلاف القرائن»، یعنی: این قاعده مطلق نیست و تفصیل دارد؛ خلاصهاش اینکه ناقل کفر از دیگری با توجه به اختلاف قرائن، حکمش فرق میکند.
پس نقل کفر در قرآن کریم با ویژگیهایی همراه است:
1- ضرورت: در قرآن کریم عبث و بیهودگی راه ندارد و در هر موضعی اقوال کفار و اهل باطل آمده باشد، برای مقصود و حکمتی بوده است. قاضی عیاض در الشفا (2/532) میگوید: «قد حكى الله تعالى مقالات المفترين عليه وعلى رسله في كتابه على وجه الإنكار لقولهم، والتحذير من كفرهم، والوعيد عليه، والرد عليهم بما تلاه الله علينا في محكم كتابه»، یعنی: الله متعال، اقوال افترازنندگان بر خدا و رسولانش را در قرآن آورده تا قولشان را انکار کند، دیگران را نسبت به کفر هشدار دهد، وعید عقوبت دهد و جوابشان را بدهد.
همچنین علماء کفر کافران و بدعت مبتدعان را در کتابهایشان نقل کردهاند تا جوابش را بدهند و مصلحت کلی و غالبی برای امت به دست بیاید؛ اما در صورتی که ضرورتی نباشد، نقل کفر و بدعت را جائز نمیدانستهاند و این مذهب تمام ائمهی مسلمین میباشد. بنابراین الله متعال، اقوال کافران را آورده تا بر آنها حکم دهد، نادرستی عقایدشان را نشان دهد و برای عاقلان عبرت بگذارد و مؤمنان هم کفر را برای ضرورتی شرعی مثل ابطال شبههی کافران، شهادت علیه آنها و... نقل میکنند.
2- نسبت به کفار: الله متعال فرموده است: {وقالت اليهود يد الله مغلولة} [المائدة: 64]، و فرموده است: {وقالت اليهود عزير ابن الله وقالت النصارى المسيح ابن الله} [التوبة: 30]، و فرموده است: {فقال أنا ربكم الأعلى} [النازعات: 24]، و فرموده است: {وقال الكافرون هذا ساحر كذاب} [ص: 4] و آیات بسیار دیگری هم هستند که کفر را از کافران «حکایت» کرده و به آنها نسبت داده، نه اینکه بدون نسبت و چیزی که دال بر نقل و حکایت باشد بیاید. اما اینکه امروز کسی هرچه خواست را بگوید و بعد در توجیهاش بگوید «نقل کفر، کفر نیست» پذیرفته نمیشود، مثل اینکه کسی بگوید خدایی نیست یا اسلام دروغ است، بعد که نزد قاضی برده شود، توجیه کند که این را کافران میگویند و نقل کفر، کفر نیست! زیرا او ناقل نبوده و سخن را از زبان خودش گفته و اگر چنین باشد، زنادقه در میان مسلمانان هر کفری را بدون ترس آشکار میکنند!
(ادامه دارد...)
چنین سخنی مطلقاً درست نیست، همانطور که مطلقاً اشتباه هم نیست؛ علامه ابن نجیم (فقیه حنفی) در البحر الرائق (5/134) فرموده است: «من تكلم بكلمة الكفر هازلا أو لاعبا كفر عند الكل ولا اعتبار باعتقاده... ومن تكلم بها مخطئا أو مكرها لا يكفر عند الكل ومن تكلم بها عالما عامدا كفر عند الكل»، یعنی: هرکس سخن کفری را به شوخی بگوید نزد همه کافر شده است و اینکه خود چه اعتقادی دارد اعتباری ندارد، و هرکس اشتباهاً (مثل اینکه زبانش نچرخد یا در سخن اشتباه کند) یا زیر اجبار کفر بگوید نزد هیچ عالمی کافر نشده است، و هرکس با علم و تعمد سخن کفری بر زبان بیاورد، نزد همه کافر شده است.
در فتاوای علامه محمد بن ابراهیم (12/196) نیز آمده است: «بل فيها تفصيل يتلخص في أن حاكي الكفر عن الغير يختلف حكمه باختلاف القرائن»، یعنی: این قاعده مطلق نیست و تفصیل دارد؛ خلاصهاش اینکه ناقل کفر از دیگری با توجه به اختلاف قرائن، حکمش فرق میکند.
پس نقل کفر در قرآن کریم با ویژگیهایی همراه است:
1- ضرورت: در قرآن کریم عبث و بیهودگی راه ندارد و در هر موضعی اقوال کفار و اهل باطل آمده باشد، برای مقصود و حکمتی بوده است. قاضی عیاض در الشفا (2/532) میگوید: «قد حكى الله تعالى مقالات المفترين عليه وعلى رسله في كتابه على وجه الإنكار لقولهم، والتحذير من كفرهم، والوعيد عليه، والرد عليهم بما تلاه الله علينا في محكم كتابه»، یعنی: الله متعال، اقوال افترازنندگان بر خدا و رسولانش را در قرآن آورده تا قولشان را انکار کند، دیگران را نسبت به کفر هشدار دهد، وعید عقوبت دهد و جوابشان را بدهد.
همچنین علماء کفر کافران و بدعت مبتدعان را در کتابهایشان نقل کردهاند تا جوابش را بدهند و مصلحت کلی و غالبی برای امت به دست بیاید؛ اما در صورتی که ضرورتی نباشد، نقل کفر و بدعت را جائز نمیدانستهاند و این مذهب تمام ائمهی مسلمین میباشد. بنابراین الله متعال، اقوال کافران را آورده تا بر آنها حکم دهد، نادرستی عقایدشان را نشان دهد و برای عاقلان عبرت بگذارد و مؤمنان هم کفر را برای ضرورتی شرعی مثل ابطال شبههی کافران، شهادت علیه آنها و... نقل میکنند.
2- نسبت به کفار: الله متعال فرموده است: {وقالت اليهود يد الله مغلولة} [المائدة: 64]، و فرموده است: {وقالت اليهود عزير ابن الله وقالت النصارى المسيح ابن الله} [التوبة: 30]، و فرموده است: {فقال أنا ربكم الأعلى} [النازعات: 24]، و فرموده است: {وقال الكافرون هذا ساحر كذاب} [ص: 4] و آیات بسیار دیگری هم هستند که کفر را از کافران «حکایت» کرده و به آنها نسبت داده، نه اینکه بدون نسبت و چیزی که دال بر نقل و حکایت باشد بیاید. اما اینکه امروز کسی هرچه خواست را بگوید و بعد در توجیهاش بگوید «نقل کفر، کفر نیست» پذیرفته نمیشود، مثل اینکه کسی بگوید خدایی نیست یا اسلام دروغ است، بعد که نزد قاضی برده شود، توجیه کند که این را کافران میگویند و نقل کفر، کفر نیست! زیرا او ناقل نبوده و سخن را از زبان خودش گفته و اگر چنین باشد، زنادقه در میان مسلمانان هر کفری را بدون ترس آشکار میکنند!
(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
نقل کفر، کفر نیست؟! چنین سخنی مطلقاً درست نیست، همانطور که مطلقاً اشتباه هم نیست؛ علامه ابن نجیم (فقیه حنفی) در البحر الرائق (5/134) فرموده است: «من تكلم بكلمة الكفر هازلا أو لاعبا كفر عند الكل ولا اعتبار باعتقاده... ومن تكلم بها مخطئا أو مكرها لا يكفر عند…
بلکه در بعضی حالات حتی حکایت از کافران هم جائز نیست، چنانکه قاضی عیاض در الشفا (2/534) ذکر کرده که نقل اشعار سب پیامبر صلی الله علیه وسلم هم کفر است: «فحكم هذا حكم الساب نفسه يؤاخذ بقوله ولا تنفعه نسبته إلى غيره»، یعنی: حکم ناقل، همان حکم دشنامدهنده است و برای آن قول مؤاخذه میشود و نسبتدادنش به دیگران به حالش سودی ندارد!
مسلمانی که عظمت الله، دینش و پیامبرانش علیهم السلام را در دل داشته باشد، راضی نمیشود که هر چیزی را از کفار نقل کند ولو به قصد سؤال باشد.
3- حکم به فساد آن: قرآن کریم کفر کافران را آورده، اما به صورتی نادرستی و بطلان آن را هم نشان داده است نه اینکه کفر را حکایت کند بیآنکه معلوم شود کفر است! علامه ولیالله دهلوی در الفوز الکبیر (ص/33) فرموده است: «كان هذا الجدل والاحتجاج على طريقين: الأول أن تذكر العقيدة الباطلة وينص على شناعتها وفسادها واستنكارها، فحسب. الثاني أن تحدد الشبهات التي وقع فيها هؤلاء الفرق، ثم تعرض حلولها وأجوبتها بالأدلة»، يعنی: جدال و احتجاج با کافران به دو صورت در قرآن آمده است؛ اول اینکه عقیدهی باطل ذکر شود و نص تنها در شناعت، نادرستی و انکار آن بیاید. دوم اینکه شبهاتی که این فرقهها در آن واقع شدهاند را مشخص کرده و سپس حل آن شبهات و جوابشان با ادله بیاید.
و اصل بر ترک نگریستن در کتب شبهات و اقوال کفار و مبتدعه است، چنانکه حافظ ذهبی در سیر أعلام النبلاء (7/261) از امام سفیان ثوری نقل کرده است: «من أصغى بسمعه إلى صاحب بدعة، وهو يعلم، خرج من عصمة الله، ووكل إلى نفسه، وعنه: من سمع ببدعة، فلا يحكها لجلسائه، لا يلقها في قلوبهم»، یعنی: هرکس به صاحب بدعتی گوش بسپارد درحالیکه میداند، از حفظ الهی خارج شده و به حال خودش گذاشته میشود و هرکس بدعتی شنید برای همنشینانش نقل نکند و آن را در قلبشان نیندازد! علامه ذهبی در تعلیق میگوید: «يرون أن القلوب ضعيفة والشبه خطافة»، یعنی: چنین میگفتند زیرا میدیدند که قلب انسان ضعیف است و شبهات ربایندهاند!
برای همین اهل علم ترجیح میدهند که هر باطلی با جوابش ذکر شود، نه اینکه تمام باطل در ابتدا بیاید و سپس تمام جواب بیاید؛ امام ابن تیمیه در الجواب الصحیح (1/99) فرموده است: «وأنا أذكر ما ذكروه بألفاظهم بأعيانها فصلا فصلا، وأتبع كل فصل بما يناسبه من الجواب»، یعنی: من آنچه آوردهاند را با الفاظ خودشان، عیناً، فصل به فصل میآورم و جواب مناسب هر فصل را به دنبال خودش میآورم!
گفتم: چنین روشی موفقتر و نیکوتر است؛ زیرا شبهه بلافاصله رد میشود و چنین نیست که خواننده نتواند ابتدای کتاب را تمام کند، پس یکعالمه شبهات بیجواب در ذهن او باقی بماند. البته وقتی در الفاظ کفار، توهین به مقدسات و مانند اینها باشد، الفاظشان را نقل نمیکنیم و مجمل شبهه را ذکر میکنیم تا حرمت مقدسات برای مسلمانان حفظ شود؛ مگر نه اینکه یکی از اهداف رد شبهات کفار، حفظ مقدسات است؟!
اما اگر کسی کانالی بسازد و شبهات کفار را در آن تلنبار کند و میان مسلمانان بیندازد، نمیتواند بگوید که من تنها ناقل کفر هستم، زیرا در آنچه کرده فرقی با گویندگان ندارد! مقصود اینکه قرآن کریم، کفر و باطل را بر خلاف روش زنادقه و جهال، برای غرضی آورده، آن را صراحتاً به کفار نسبت داده و رد کرده است.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
مسلمانی که عظمت الله، دینش و پیامبرانش علیهم السلام را در دل داشته باشد، راضی نمیشود که هر چیزی را از کفار نقل کند ولو به قصد سؤال باشد.
3- حکم به فساد آن: قرآن کریم کفر کافران را آورده، اما به صورتی نادرستی و بطلان آن را هم نشان داده است نه اینکه کفر را حکایت کند بیآنکه معلوم شود کفر است! علامه ولیالله دهلوی در الفوز الکبیر (ص/33) فرموده است: «كان هذا الجدل والاحتجاج على طريقين: الأول أن تذكر العقيدة الباطلة وينص على شناعتها وفسادها واستنكارها، فحسب. الثاني أن تحدد الشبهات التي وقع فيها هؤلاء الفرق، ثم تعرض حلولها وأجوبتها بالأدلة»، يعنی: جدال و احتجاج با کافران به دو صورت در قرآن آمده است؛ اول اینکه عقیدهی باطل ذکر شود و نص تنها در شناعت، نادرستی و انکار آن بیاید. دوم اینکه شبهاتی که این فرقهها در آن واقع شدهاند را مشخص کرده و سپس حل آن شبهات و جوابشان با ادله بیاید.
و اصل بر ترک نگریستن در کتب شبهات و اقوال کفار و مبتدعه است، چنانکه حافظ ذهبی در سیر أعلام النبلاء (7/261) از امام سفیان ثوری نقل کرده است: «من أصغى بسمعه إلى صاحب بدعة، وهو يعلم، خرج من عصمة الله، ووكل إلى نفسه، وعنه: من سمع ببدعة، فلا يحكها لجلسائه، لا يلقها في قلوبهم»، یعنی: هرکس به صاحب بدعتی گوش بسپارد درحالیکه میداند، از حفظ الهی خارج شده و به حال خودش گذاشته میشود و هرکس بدعتی شنید برای همنشینانش نقل نکند و آن را در قلبشان نیندازد! علامه ذهبی در تعلیق میگوید: «يرون أن القلوب ضعيفة والشبه خطافة»، یعنی: چنین میگفتند زیرا میدیدند که قلب انسان ضعیف است و شبهات ربایندهاند!
برای همین اهل علم ترجیح میدهند که هر باطلی با جوابش ذکر شود، نه اینکه تمام باطل در ابتدا بیاید و سپس تمام جواب بیاید؛ امام ابن تیمیه در الجواب الصحیح (1/99) فرموده است: «وأنا أذكر ما ذكروه بألفاظهم بأعيانها فصلا فصلا، وأتبع كل فصل بما يناسبه من الجواب»، یعنی: من آنچه آوردهاند را با الفاظ خودشان، عیناً، فصل به فصل میآورم و جواب مناسب هر فصل را به دنبال خودش میآورم!
گفتم: چنین روشی موفقتر و نیکوتر است؛ زیرا شبهه بلافاصله رد میشود و چنین نیست که خواننده نتواند ابتدای کتاب را تمام کند، پس یکعالمه شبهات بیجواب در ذهن او باقی بماند. البته وقتی در الفاظ کفار، توهین به مقدسات و مانند اینها باشد، الفاظشان را نقل نمیکنیم و مجمل شبهه را ذکر میکنیم تا حرمت مقدسات برای مسلمانان حفظ شود؛ مگر نه اینکه یکی از اهداف رد شبهات کفار، حفظ مقدسات است؟!
اما اگر کسی کانالی بسازد و شبهات کفار را در آن تلنبار کند و میان مسلمانان بیندازد، نمیتواند بگوید که من تنها ناقل کفر هستم، زیرا در آنچه کرده فرقی با گویندگان ندارد! مقصود اینکه قرآن کریم، کفر و باطل را بر خلاف روش زنادقه و جهال، برای غرضی آورده، آن را صراحتاً به کفار نسبت داده و رد کرده است.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
شیخ عبدالفتاح ابوغده کتابی به نام «العلماء العُزّاب» دارد، یعنی عالمان مجرد! در این کتاب، ترجمهی بیست مرد و زن عالم را آورده که هرگز ازدواج نکردند، از جمله: طبری، سجزی، نووی و ابن تیمیه رحمهم الله.
@Hedayah1
@Hedayah1
أحيي ليالي التم وهي تميتني ... ويميتهن تبلج الأسحار
من شبهای دراز را زنده میدارم، آنها مرا میکشند، و روشنایی صبح هم آنها را!
#أبوالحسن_التهامي
@Hedayah1
من شبهای دراز را زنده میدارم، آنها مرا میکشند، و روشنایی صبح هم آنها را!
#أبوالحسن_التهامي
@Hedayah1
هر روز، فرصتی دوباره برای تلاش و پیروزی است.
هدفهایت را مشخص کن، قدمهایت را محکم بردار و بهترینی که میتوانی باش!
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «استعن بالله ولا تعجز»، یعنی: از الله کمک بگیر و ناتوان نشو!
@Hedayah1
هدفهایت را مشخص کن، قدمهایت را محکم بردار و بهترینی که میتوانی باش!
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهاند: «استعن بالله ولا تعجز»، یعنی: از الله کمک بگیر و ناتوان نشو!
@Hedayah1
علامه سلیمان العلوان حفظه الله:
«زدن زن و حبسکردنش برای اینکه حقوق شرعی خود را طلب کرده، دلیل ضعف است و نه قدرت، و نشانهی کجروی و زیانباری است.»
@Hedayah1
«زدن زن و حبسکردنش برای اینکه حقوق شرعی خود را طلب کرده، دلیل ضعف است و نه قدرت، و نشانهی کجروی و زیانباری است.»
@Hedayah1
یکی از شاگردان ابونعیم اصفهانی رحمه الله از ایشان خواست که هر راوی که نامش شعبه بود و نزد محدثین روایت داشت را جمع کند و ایشان این کتاب را برای اجابت درخواست او تصنیف کردند: «ذكر من اسمه شعبة»!
@Hedayah1
@Hedayah1
هدایة الحیاری
جواب در ادامه خواهد آمد... @Hedayah1
جواب:
1️⃣ مذهب حنبلی، به امام احمد بن حنبل قدس الله روحه (241 هــ) نسبت داده میشود، نه شیخ شمس سفارینی رحمه الله (1188 هــ)؛ پس علامه سفارینی مذهب حنابله را نمایندگی نمیکند و قرار نیست که هرچه بگوید، لزوماً مذهب امام احمد باشد و این مطلب برای تمام منتسبین به ائمهی اربعه صدق میکند، مگر اینکه به دلیل کثرت روایاتی که از ایشان در باب عقیده رسیده، برای اهل بدعت دشوار بوده که خود را به ایشان نسبت دهند، اما میبینیم که بسیاری از شیعه، کرامیه، معتزله و... خود را به مذهب ابوحنیفه نسبت میدادهاند؛ زیرا کمی روایات نقلشده یکی از اسبابی بوده که راه را برای انتسابشان باز میکرده است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنة (5/261) فرموده است: «والحنفي يخلط بمذاهب أبي حنيفة شيئا من أصول المعتزلة والكرامية والكلابية، ويضيفه إلى مذهب أبي حنيفة»، یعنی: فرد حنفی هم [مثل دیگر منتسبان به ائمهی اربعه] مذهب ابوحنیفه را با مقداری از اصول معتزله، کَرّامیه و کُلّابیه میآمیزد و به مذهب ابوحنیفه نسبت میدهد!
گفتم: محمدزاهد کوثری نیز چنین روشی در آثار خود دارد و اقوال بعضی از متأخرین یا نقلهای بیسند را ذکر کرده و مذهب ائمهی اربعه قرار میدهد!
2️⃣ چنانکه قبلاً در مقالهی «جناب ماموستا زکریای حسینی چگونه استدلال میکند؟ (3)» توضیح داده شده، علامه سفارینی اشاعره و ماتریدیه را خارج از فرقهی ناجیه میدانسته و حالا هم که از نظر این مدعیان، کتب ایشان مرجع شناخت مذهب حنبلی به شمار میرود مصیبت دوچندان میشود!
3️⃣ قرار نیست که شارحان تنها به بسط مطالب و حل الفاظ مشکل بپردازند و در همهچیز با صاحب متن موافقت کنند، بلکه هرچه را خطا یا نادقیق ببینند اصلاح میکنند و اصلاً از ابتدا برای همین علم آموختهاند، وگرنه کسی که میخواهد مقلد صِرف باشد، چرا باید علوم مختلف را بیاموزد و مانند کسی شود که ابزارهای نجاری را جمع کرده ولی نجاری نمیکند؟! بنابراین از بدیهیات علم این است که شارح میتواند در مواضعی با صاحب اصل مخالفت کند و این مسئله برای کتب علوم مختلف اعم از عقیدتی، فقهی و حتی لغوی صدق میکند و هرکس این کتب را دیده باشد، آنچه گفته شد را تصدیق میکند!
4️⃣ از جمله مواضعی که شیخ ابن عثیمین مورد نقد قرار داده، بیت زیر است:
وجاز للمولى يعذب الورى ... من غير ما ذنب ولا جرم جرى
یعنی: جائز است که الله مخلوقات را بدون هیچ گناه و جرمی، عذاب دهد!
ابن عثیمین در شرح سفارینیه (ص/342) این دیدگاه را مخالف کتاب و سنت و در تضاد با مقتضیات نامهای نیکوی الله دانسته است و شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز در منهاج السنة (3/86 و 3/129) با تفصیل خاصی که برای طالب علم سودمند میباشد به این مبحث پرداخته است و البته ماتریدیه نیز با آنچه سفارینی فرموده مخالف هستند و آن را به سبب قبول قاعدهی تحسین و تقبیح عقلی، محال عقلی میدانند.
یا اینکه در موضع دیگری آمده است:
وليس ربنا بجوهر ولا ... عرض ولا جسم تعالى ذو العلا
درحالیکه نفی الفاظ مجمل خلاف مذهب سلف است، و مواردی دیگر... آیا توقع دارند که عالمی چیزی را بنا بر علم و اجتهادش، اشتباه بداند ولی در بیان حق کوتاهی کرده و حق نصیحت مسلمانان را ادا نکند؟! پس علمش به چه کاری میآید؟!
(ادامه دارد...)
1️⃣ مذهب حنبلی، به امام احمد بن حنبل قدس الله روحه (241 هــ) نسبت داده میشود، نه شیخ شمس سفارینی رحمه الله (1188 هــ)؛ پس علامه سفارینی مذهب حنابله را نمایندگی نمیکند و قرار نیست که هرچه بگوید، لزوماً مذهب امام احمد باشد و این مطلب برای تمام منتسبین به ائمهی اربعه صدق میکند، مگر اینکه به دلیل کثرت روایاتی که از ایشان در باب عقیده رسیده، برای اهل بدعت دشوار بوده که خود را به ایشان نسبت دهند، اما میبینیم که بسیاری از شیعه، کرامیه، معتزله و... خود را به مذهب ابوحنیفه نسبت میدادهاند؛ زیرا کمی روایات نقلشده یکی از اسبابی بوده که راه را برای انتسابشان باز میکرده است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در منهاج السنة (5/261) فرموده است: «والحنفي يخلط بمذاهب أبي حنيفة شيئا من أصول المعتزلة والكرامية والكلابية، ويضيفه إلى مذهب أبي حنيفة»، یعنی: فرد حنفی هم [مثل دیگر منتسبان به ائمهی اربعه] مذهب ابوحنیفه را با مقداری از اصول معتزله، کَرّامیه و کُلّابیه میآمیزد و به مذهب ابوحنیفه نسبت میدهد!
گفتم: محمدزاهد کوثری نیز چنین روشی در آثار خود دارد و اقوال بعضی از متأخرین یا نقلهای بیسند را ذکر کرده و مذهب ائمهی اربعه قرار میدهد!
2️⃣ چنانکه قبلاً در مقالهی «جناب ماموستا زکریای حسینی چگونه استدلال میکند؟ (3)» توضیح داده شده، علامه سفارینی اشاعره و ماتریدیه را خارج از فرقهی ناجیه میدانسته و حالا هم که از نظر این مدعیان، کتب ایشان مرجع شناخت مذهب حنبلی به شمار میرود مصیبت دوچندان میشود!
3️⃣ قرار نیست که شارحان تنها به بسط مطالب و حل الفاظ مشکل بپردازند و در همهچیز با صاحب متن موافقت کنند، بلکه هرچه را خطا یا نادقیق ببینند اصلاح میکنند و اصلاً از ابتدا برای همین علم آموختهاند، وگرنه کسی که میخواهد مقلد صِرف باشد، چرا باید علوم مختلف را بیاموزد و مانند کسی شود که ابزارهای نجاری را جمع کرده ولی نجاری نمیکند؟! بنابراین از بدیهیات علم این است که شارح میتواند در مواضعی با صاحب اصل مخالفت کند و این مسئله برای کتب علوم مختلف اعم از عقیدتی، فقهی و حتی لغوی صدق میکند و هرکس این کتب را دیده باشد، آنچه گفته شد را تصدیق میکند!
4️⃣ از جمله مواضعی که شیخ ابن عثیمین مورد نقد قرار داده، بیت زیر است:
وجاز للمولى يعذب الورى ... من غير ما ذنب ولا جرم جرى
یعنی: جائز است که الله مخلوقات را بدون هیچ گناه و جرمی، عذاب دهد!
ابن عثیمین در شرح سفارینیه (ص/342) این دیدگاه را مخالف کتاب و سنت و در تضاد با مقتضیات نامهای نیکوی الله دانسته است و شیخ الاسلام ابن تیمیه نیز در منهاج السنة (3/86 و 3/129) با تفصیل خاصی که برای طالب علم سودمند میباشد به این مبحث پرداخته است و البته ماتریدیه نیز با آنچه سفارینی فرموده مخالف هستند و آن را به سبب قبول قاعدهی تحسین و تقبیح عقلی، محال عقلی میدانند.
یا اینکه در موضع دیگری آمده است:
وليس ربنا بجوهر ولا ... عرض ولا جسم تعالى ذو العلا
درحالیکه نفی الفاظ مجمل خلاف مذهب سلف است، و مواردی دیگر... آیا توقع دارند که عالمی چیزی را بنا بر علم و اجتهادش، اشتباه بداند ولی در بیان حق کوتاهی کرده و حق نصیحت مسلمانان را ادا نکند؟! پس علمش به چه کاری میآید؟!
(ادامه دارد...)
هدایة الحیاری
جواب در ادامه خواهد آمد... @Hedayah1
البته مشکل مخالفین ما بزرگتر است و کسی خیال نکند که مدافع علامه سفارینی (رحمه الله وغفر له) یا دوستدار مذهب حنبلی هستند؛ همانطور که آیتالله قزوینی از صحیح بخاری روایت میخواند و میگفت مشکل ما با وهابیت است، بسیاری از اینها هم به نام «مبارزه با نجدیه» به جنگ مذهب سلف میروند و نقاب کلیگویی و عدم صراحت را بر صورت میزنند تا حقیقتشان را کسی نداند! لازم به ذکر است که در این مقاله، دیدگاه علامه ابن جوزی که نزد مخالفین از «فضلای حنابله» به شمار میرود و افراد دیگری را نشان دادهایم تا کسی خیال نکند که اختلاف و نزاع تنها بین نجدیه و متکلمین است و بس! همچنین در این مقاله نشان دادهایم که شیخ سبکی مخالفتش با ابوالحسن اشعری در مسئلهی عصمت انبیاء را اعلام میکند؛ پس وقتی روا باشد که سبکی با امام مذهبی که به آن منتسب است مخالفت کند، چرا ابن عثیمین نتواند با کسی از متأخرین حنابله آن هم در چیزی که مذهب امام احمد نبوده، مخالفت کند؟!
فائده: بسیار است که به امام ابن ابی العز حنفی به سبب شرحش طعنه میزنند و عین آنچه در خصوص شرح سفارینیه ابن عثیمین گفته شده را برای ایشان نیز میگویند. حالِ شارح طحاویه نیز مانند شارح هر متن دیگری است و قرار نیست با هر چه که در متن آمده موافق باشد. در طبقات الشافعية الكبرى (3/377) آمده که سُبکی پدر، عقیدهی طحاویه را در سه مسئله مخالف مذهب اشعری میدانسته و حسن سقاف پس از نقل کلامی از ابن السبکی، در صحیح شرح طحاویه (ص/20) گفته که «لا ينفي أن يكون فيها خطأ أو ما هو مناف للصواب أو ما لا يقبل النقاش»، یعنی: نفی نمیکند که در متن طحاویه چیزی اشتباه، منافی صواب یا بحثناپذیر وجود داشته باشد!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
فائده: بسیار است که به امام ابن ابی العز حنفی به سبب شرحش طعنه میزنند و عین آنچه در خصوص شرح سفارینیه ابن عثیمین گفته شده را برای ایشان نیز میگویند. حالِ شارح طحاویه نیز مانند شارح هر متن دیگری است و قرار نیست با هر چه که در متن آمده موافق باشد. در طبقات الشافعية الكبرى (3/377) آمده که سُبکی پدر، عقیدهی طحاویه را در سه مسئله مخالف مذهب اشعری میدانسته و حسن سقاف پس از نقل کلامی از ابن السبکی، در صحیح شرح طحاویه (ص/20) گفته که «لا ينفي أن يكون فيها خطأ أو ما هو مناف للصواب أو ما لا يقبل النقاش»، یعنی: نفی نمیکند که در متن طحاویه چیزی اشتباه، منافی صواب یا بحثناپذیر وجود داشته باشد!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم.
@Hedayah1
فراموش نکنید که حساب رسمی تلگرام یک تیک آبی دارد. اگر حساب دیگری با این نام برایتان پیامی فرستاد اما تیک آبی را نداشت، در بهترین حالت باید فکر کنید که یکی از دوستانتان قصد دارد سر به سرتان بگذارد!
#سواد_امنیتی
@Hedayah1
#سواد_امنیتی
@Hedayah1