Telegram Web Link
خدا در جهان بیداد

هر چه بیشتر شاهد ظلم و بیداد باشیم، احتمالاً بیشتر در وجود خدایی نیک که کار و بار عالَم را به دست دارد تردید کنیم. می‌پرسیم او چرا دور ایستاده است؟ در مزامیر آمده است:

«ای یهوه
از چه روی دور می‌مانی،
و در زمان‌های سختی نهان می‌گردی؟»
(مزامیر، ۱۰: ۱)

سی. اس. لوئیس(۱۸۹۸_۱۹۶۳م) نویسنده مشهور ایرلندی نگاهی در خورِ توجه به این مسأله دارد. بی‌آنکه بیدادی که در جهانِ بیرون رخ می‌دهد را انکار کند نگاه ما را به قانون اخلاقی درون ما سوق می‌دهد. اگر در جهان عدالتی نیست، پس ما چگونه بی‌عدالتی را تشخیص می‌دهیم؟ چه چیز ما را بی‌تاب می‌کند تا در برابر بیداد بایستیم؟ آن نیرو، آن تپش درونی که ما را به دادخواهی برمی‌انگیزد از کجاست و از چه حکایت دارد؟ کانت در نقد عقل عملی نوشته است:

«دو چیز ذهن را، هر چه آدمی بیشتر و پیوسته‌تر درباره‌ی آنها به تأمل بپردازد، با تحسین و احترامی دمادم نو و فزاینده سرشار می‌کند: آسمان پرستاره‌ی بالای سر من و قانون اخلاقی درون من.»(به نقل از مقاله‌ی آسمان پرستاره و قانون اخلاقی درون، جهانداد معماریان)

به نظر می‌رسد هر چه ظهور بی‌عدالتی در جهان دلسردکننده و خداپوش است، مقاومت و فریاد دادخواهانه‌ی آدمی زیبا و خداافروز است. جان‌هایی که صحبتِ عافیت را رها می‌کنند تا جانبِ عدالت را بگیرند، گواهان ارزشمندی زندگی و نشانه‌ای از حضور معنابخش خداوندند. چشم خود را تنها به تاخت و تازِ بیداد در کرانه‌های جهان معطوف نکنیم، آنجا، در آسمان جان انسان‌های شریف، ستارگان معنای خدا‌افروز، تماشایی‌اند. در آسمانِ جانِ خود ما نیز. مولانا می‌گفت:

ز تو تا غیبْ هزاران راه است
چون روی از ره دل یک قدم است

سی.اس.لوئیس می‌نویسد:

«اعتراض من علیه خدا این بود که در دنیا عدل و انصاف نیست. ولی ضابطه من برای عدل و انصاف چه بود و از کجا سرچشمه گرفته بود؟ انسان نمی‌تواند خطی را کج بداند مگر اینکه بداند خط مستقیم چیست.

من نمی‌توانستم به خودم بقبولانم که عدالت مفهومی است که فقط در ذهن من هست و مربوط به دنیای خارج نمی‌شود. (اگر می‌توانستم چنین کاری کنم مجادله من هم با خدا به پایان می‌رسید). چون من به ظلمی که در دنیا بود توجه داشتم نه اینکه چون دنیا بر وفق مراد من نبود و انتظارات شخصی مرا برآورده نمی‌ساخت آن را بی‌انصاف می‌دانستم.

به این ترتیب، در حالی که سعی داشتم ثابت کنم خدا وجود ندارد، یا به عبارت دیگر ثابت کنم حقیقت بی‌معنی است، دریافتم که مجبورم قبول کنم لااقل این قسمت از حقیقت وجود دارد، یعنی "درک من از عدالت". لااقل این درک باید معنی داشته باشد. چون به این وسیله من بهتر می‌توانم ثابت کنم که خدائی نیست. اگر جهان بی‌معنی باشد پس ما نباید به بی‌معنی بودن آن پی ببریم. چنان که اگر در دنیا نوری وجود نداشت، قدرت بینایی نیز نمی‌بود و ما هرگز به وجود تاریکی پی نمی‌بُردیم. در نتیجه تاریکی بی‌معنی می‌بود.

مسئله چیست؟ در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن خیلی چیزها بد و به ظاهر بی‌معنی وجود دارد، اما در همین دنیا مخلوقاتی هستند که می‌دانند دنیا بد و بی‌معناست.»
(سرچشمه‌ی حیات: کاوش یک دانشمند برای اثبات وجود خدا، نوشته سی اس لوئیس، ترجمه فریدون رجائی، ص۴۸_۴۹، انتشارات آفتاب عدالت)

«اگر خدا نیکو است و جهان را آفریده، پس چرا جهان به اشتباه رفته است؟...
استدلال من علیه خدا این بود که جهان بی‌رحم و ناعادلانه می‌نماید. اما همین مفهومِ عادلانه و ناعادلانه را از کجا آورده بودم. کسی نمی‌تواند خطی را کج و معوج بخواند مگر اینکه بداند خط راست چیست. وقتی من این جهان را ناعادلانه می‌خواندم، آن را با چه مقیاسی می‌سنجیدم؟ اگر همه چیز از اول تا به آخر، به بیانی، پوچ و بی‌معنا بود، پس  چرا من که خود جزئی از این پوچی هستم، علیه آن چنین واکنش خشونت‌آمیزی نشان می‌دادم؟ انسان در آب تر می‌شود زیرا از آبزیان نیست، مثلاً ماهی در آب احساس خیسی نمی‌کند. البته می‌توانستم مفهومِ عدالت را به فراموشی بسپارم و آن را چنین توجیه کنم که این مفهوم زاییده‌ی ذهن خودم بوده است. اما در این صورت، ارکان استدلال من علیه خدا نیز فرومی‌ریخت، چون استدلال من بر این مبنا بود که جهان به راستی ناعادلانه است نه اینکه با تصورات ذهنی من تطبیق نمی‌کند. بنابراین درتلاش برای اثبات عدمِ وجود خدا- به بیانی، اینکه واقعیت به کل پوچ و بی‌معنا است- خود را ناگزیر دیدم که فرض کنم بخشی از این واقعیت- یعنی آنچه عدالت می‌خواندم- کاملاً بامعنا است. پس به نتیجه رسیدم که الحاد و خداناباوری بسی ساده‌لوحانه است. اگر این جهان بی‌معنا است، ما هرگز نمی‌باید به بی‌معنا بودنش پی می‌بُردیم؛ چنانکه اگر جهان فاقد نور و موجودات بینا بود، قادر به درکِ تاریکی نمی‌بودیم و تاریکی هیچ معنایی نداشت.»
(مسیحیت ناب، سی.اس. لوئیس، ترجمه نادر فرد، ص۶۴_۶۵، نشر ایلام)

صدیق قطبی

@sedigh_63
♦️ بخش سوم از سلسله‌مناظره‌های فصلیِ «باور و بی‌باوری در عصر پساسکولار» یکشنبه ۲۹ اکتبر ۲۰۲۲ / ۸ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۱ صبح به وقت لس‌آنجلس / هفت عصر به وقت لندن برگزار می‌شود. در این مناظره تدی اسمیث از این ایده دفاع می‌کند که تعارض علم و دین دائمی است و حسین کمالی به نقد این ایده می‌پردازد. این بحث در این لینک روی زوم برگزار می‌شود و برای شرکت در آن ثبت نام لازم نیست. @YMirdamadi
🍃 چه راز سر به مُهرِ جذّابی است، پیوند مرگ و زندگی.

@farhadshafti
آنجا که ۵=۲+۲

🍃 آن چیست که باعث می‌شود انسان آنچنان بر باور خود اصرار داشته باشد که هیچ استدلالی، هیچ مشاهده‌ای و هیچ تجربه‌ای او را حتی لحظه‌ای به بازاندیشی واندارد؟ آن چیست که انسان را وامی‌دارد که تحمّل شنیدن نظر متفاوت را نداشته باشد و، در صلح‌آمیز‌ترین حالت، خود را ملزم به اظهار مخالفت کند؟

🍃 چگونه است که در برابر، انسان‌هایی هستند که مشتاق شنیدن نظر متفاوت‌اند و دغدغه‌ی اصلی‌شان آموختن و گفتگوست، و تصمیم برای موافق یا مخالف بودن را به تأملّی در خلوت و در آرامش موکول می‌کنند؟

🍃 عوامل روانی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی می‌توانند منجر به خشک‌مغزی و تعصّب شوند. از جنبه‌ی ذهنی امّا به گمانم برخی عوامل موثّر در بسته شدن اندیشه اینها هستند:

▫️ پاس داشتن پیش‌فرض‌های آموخته
▫️هراس از جدا شدن از دیگران در صورت تغییر نظر
▫️ غلبه‌ی احساس بر استدلال
▫️ عجله برای تصمیم درباره‌ی ردّ یا قبول یک نظر
▫️ اعتمادِ مطلق به معلم یا مرجع فکری
▫️ محدود کردن ارتباط به یک جمع خاصّ
▫️ تنها به یک‌دسته‌ از منابعِ اطلاعات بسنده کردن
▫️ شنیدنِ نظر مخالف تنها به قصد نقد کردن
▫️ راستی‌آزمایی نکردن شنیده‌ها و خوانده‌ها
▫️ پذیرفتن نظر مخالف را بی‌آبرویی دانستن
▫️ بازسازی ذهنی اطلاعات برای سازگار کردن آن با ساختار ذهن
▫️ مقدّس دانستن فهم خود
▫️ نقد صاحب‌نظر به جای نقد نظر
▫️ نگرانی از درتردید به سر بردن در صورت باطل دانستنِ باور خود
▫️ آشنا بودن با تنها یک رویکردِ تحلیلی‌ در مواجهه با مسائ‍ل

🍃 این جهان همچون درخت‌است ای کرام
ما برو چون میوه‌های نیم‌خام
سخت گیرد خام‌ها مر شاخ را
زانکِ در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان
سُست گیرد شاخ‌ها را بعد از آن
چون از آن اِقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی مُلک جهان
سخت‌گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون‌آشامی است

@farhadshafti
🍃 در قرآن (۴:۳۴) آمده است که «مردان قوّامون بر زنان‌اند».

🍃 در عربستان عصر وحی بله ولی نه همیشه، نه برای همیشه، و نه در همه جا. این بر مبنای مشاهدات.

بر مبنای تفسیر در اینجا.

#زنان

@farhadshafti
دین‌داری مادرانه
🍃 "مریم مجدلیه" به کارگردانی گارت دیویس: مسیح، پطرس و مریم را برای تبلیغ می‌فرستد. در راه به دهکده‌ای می‌رسند که در اثر حمله‌ی رومیان آوار شده است. مریم به کمک به بازماندگان می‌شتابد. پطرس به او تذکر می‌دهد که آنها برای اینکار نیامده‌اند و باید به راه خود ادامه دهند.
🍃 مریم تنها به او نگاه می‌کند، انگار که می‌گوید: مگر نه اینکه هدفِ تمام این سفرها و تبلیغ‌ها، نجات انسان‌ها از رنج است؟ این‌ها نیز انسان‌های رنجوراند. ما در همین‌جا می‌توانیم از رنج آنها بکاهیم. مقصد اصلی را فراموش نکنیم، برای رسیدن به خوبی بد نشویم. مادرانه دین‌داری کنیم.
🍃 برخورد پطرس در این صحنه مثال قابل بسطی است از آفتی بر دین‌داری، آنگاه که اخلاق‌مداری وابسته به فهم دینی می‌شود به جای اینکه فهم دینی وابسته به اخلاق‌مداری باشد. اینگونه است که ظلم و دروغ و ریا و تقلّب و وقاحت و دیگر تیرگی‌ها همه در صف اوّل ِکاروان دین قرار می‌گیرند و عدالت‌خواهی و راستی و صداقت و درستی و نجابت کم کم از این کاروان رانده می‌شوند. به سرمنزل مقصود رسیدن چنین کاروانی از محالات است.

دینِ جلوه‌مدار
"مریم مجدلیه"
@farhadshafti
🗓
🔴معرفی کتاب «روش های مدرن تفسیر متون مقدس»

🔶 با حضور مولف سرکار خانم دکتر توفیقی
🔷 با میزبانی سرکار خانم حقی

📆 پنجشنبه ٣ آذر ماه

🕰 ساعت ۱۵:٣٠

🌐 پیوند شرکت در جلسه

#نشست_علمی

@AlBasatin
وقتی می‌گویند «دین»، کدام به ذهنت تداعی می‌شود؟

الف: آرامش و سرور
ب: پریشانی و اندوه*

🍃 تصور کنیم از افراد جامعه‌ای که حکومتی دینی یا تسلط عالمان دین بر رسانه‌ها را تجربه می‌کنند بپرسند کلمه‌ی «دین» را که می‌شنوند به یاد 'الف'  می‌افتند یا به یاد 'ب'.

🍃 به نظرم هر چه پاسخ 'الف' بیشتر باشد عالمان و مبلغان دینی آن جامعه در ارائه‌ی دین و  عملی کردن ارزش‌های دینی موفق‌تر بوده‌اند. در مقابل هر چه پاسخ 'ب' بیشتر باشد، حتی اگر جلوه‌های دین‌داری در آن جامعه فراوان باشند، می‌تواند نشانه‌ای باشد از برخطا بودن ایشان در این کار.

🍃 دین‌داری واقعی، در کلام قرآن، منجر به «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (نه پریشان‌حال و نه اندوهگین‌اند) می‌شود. این البته حالی است که بر مبنای قرآن تمام و‌ کمالش در آخرت شکل می‌گیرد، اما مردمی که به دین‌داری دعوت می‌شوند حق دارند انتظار داشته باشند که حداقل نشانه‌ای از چنان حال خوبی را در آنچه به عنوان دین برایشان ارائه و عملی می‌شود ببینند. اگر نبینند و در نتیجه اگر نپذیرند و برنتابند، ملامت بر ایشان نیست.


ا----------
* منظور از پریشانی و اندوه در اینجا حال عمومی افراد در مواجهه با دین  است و نه پریشان‌حالی عارفانه و اندوه عاشقانه و دغدغه‌مند.

@farhadshafti
ترانه‌ی « این نبرد به انتها رسید»

🍃 نخستین بار که ترانه‌ی "این نبرد به انتها رسید" (This war is over) از ملیسا اتریج را شنیدم، در پایان فیلم "متعلق به شیطان" به کارگردانی آلن جی پاکولا بود. موضوع فیلم درباره‌ی مبارزین ایرلندی در دهه‌ی هشتاد است.

🍃 اگرچه موضوع فیلم و عنوان این ترانه به ذهن تبادر می‌کند که شعر درباره‌ی جنگ و پایان جنگ است، همیشه فکر می‌کردم که این شعر نه درباره‌ی جنگ که درباره‌ی مبارزه‌ی تمام نشدنی انسان در زندگی، و آرامش حاصل از به پایان رسیدن این مبارزه با مرگ است. مبارزه‌ای که برای هر کسی به فراخور، صورتی متفاوت یا متنوع دارد: امرار معاش، تلاش برای کاهش رنج خود یا دیگران، احقاق حق، مهار کردن نفس سرکش، تلاش برای انسان بهتری شدن، ... .
هر چه که هست، دغدغه‌ای است و نبردی است که تا جان در بدن است از انسان جدا نمی‌شود. نبردی که پیش از آنکه با دیگری باشد در درون خود فرد است. نبرد با خود برای بهتر شدن در مواجهه با آنچه دغدغه‌اش را داریم. از این منظر که نگاه کنیم، بر هر باوری که باشیم، اگرچه قدر زندگی را می‌دانیم، اما قدر مرگ را نیز خواهیم دانست.

🍃 چند وقت پیش مصاحبه‌ای دیدم با ملیسا اتریج که توضیح می‌داد که سرودن شعر این ترانه هیچ ربطی به فیلم "متعلق به شیطان" ندارد. او این ترانه را ۱۸ سال پیش برای خاکسپاری دوست هنرمندی ساخته بود که در هنرش دغدغه‌ی رنج انسان‌ها را داشت و مرگ برای او پایان این نبرد و رسیدن به آرامش بود. او همچنین توضیح داد که ضرب‌آهنگ تند و پر شور آخر ترانه در واقع جشن رسیدن به پایان این نبرد و رسیدن به آرامش است.

🍃 به نظرم این همان جشنی است که کارگردان فیلم "آخرین وسوسه‌ی مسیح" - برداشتی از اثر نیکوس کازانتزاکیس - در پایان فیلم، با ترکیبی از صدای ناقوس و هلهله‌ی شادی و رقص رنگ‌ها به تصویر کشیده است، آنگاه که بازیگر نقش مسیحِ مصلوب با شادی و شعف فریاد سر می‌دهد "به انجام رسید". همان آرامشی که مولوی از آن به "خلاص جان" تعبیر کرده است.

در پیام بعدی، این ترانه را پیوست کرده‌ام همراه با ترجمه‌ای از شعر "این نبرد به انتها رسید". سعی کردم به متن وفادار باشم:

@farhadshafti

👇
Audio
ترانه‌ی «این نبرد به انتها رسید» از ملیسا اتریج همراه با ترجمه‌ی شعر
(توضیح در پیام بالا ☝️)

زره ام را باز کنید
شمشیرم را حمل کنید
دیگر به آنها نیاز نخواهم داشت

آسمانی برایم پیدا کنید
و بال‌هایم را به من دهید
یخ‌زده و شکسته اما آزاد

و به آنها بگویید من خوبم
در راه خانه‌ام
به آنها بگویید من خوبم
آسوده‌ام

این نبرد به انتها رسید
من به خانه می‌آیم

شرمم را بردارید
در عمق زمین دفن کنید
دیگر به آن نیازی نخواهم داشت

خورشید را برای من پیدا کنید
و آن را به تمامی به من دهید
(تا) همه‌ی زنجیرهای روحم آب شود

و به آنها بگویید من خوبم
در راه خانه‌ام
به آنها بگویید من خوبم
آسوده‌ام
این نبرد به انتها رسید
من به خانه می‌آیم

دردهایم را از من بازگیرید
من را آهسته حمل کنید
دیگر اینجا پیکار نمی‌کنم

به آنها بگویید من خوبم
در راه خانه‌ام
به آنها بگویید من خوبم
آسوده‌ام

این نبرد به انتها رسید
من به خانه می‌آیم

@farhadshafti
تامّلی در آیه‌ی محاربه (مائده ۳۳)

🍃 بسیار گفته و نوشته‌اند و از فقها و علمای قدیم و جدید نقل قول کرده‌اند تا تببین کنند که هر خشونت و هر اخلال در نظمی را نمی‌توان مصداق محاربه دانست و نیز اینکه احکام جزایی در این آیه نه بخش قطعی از حکم بلکه مثال‌هایی متناسب زمان و مکان وحی‌اند.

🍃 تکرار مکررات ملال‌آور و بیهوده است. در اینجا تنها یک پرسش را برای اهل اندیشه مطرح می‌کنم:

تمام حکمتِ حکم محاربه بازگرداندن احساس امنیت به جامعه است. اگر بخش قابل توجّهی از جامعه به جای اینکه از اجرای این حکم شاد شوند و احساس امنیت کنند، برآشفته شوند و احساس خطر کنند اشکال از کجاست؟

@farhadshafti
بر خداوند واجب است ...

در قرآن از کلمات برخاسته از ریشه‌ی "کتب" (نوشتن) برای تأکید بر واجب بودن امری استفاده شده است، مثلا درباره‌ی روزه: " … كُتِبَ‏ عَلَيْكُمُ الصِّيام‏ ..." (روزه بر شما نوشته شده است).

🍃 آیا قرآن با همین شدّت، امری را بر خدا نیز واجب می‌داند؟

«... كَتَبَ‏ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ...» (۶:۱۲ و با کمی تفاوت در ۶:۵۴). رحمت بر خداوند واجب است و این واجب بودن به نفس او نسبت داده شده است، یعنی وجوبی که موضعی و موقّتی نیست، بلکه مطلق و دائ‍می است. یعنی خدایی که رحمت بر او واجب نباشد خدا نیست.

🍃 واجب بودن رحمت بر نفس خداوند یعنی که در تمام نظام خلقت این رحمت جاری است. یعنی رحمت (مهربانی) منطق خلقت است، لازمه‌ی احسن الخالقین بودن است، زبانی است که مخلوقات آن را می‌فهمند و با آن با نظام خلقت همسو می‌شوند. هیچ امری از امور هستی و زندگانی بدون مهربانی به کمال نمی‌رسد.

🍃 مهربانی روغن چراغ هستی است. واجب الوجود آن را بر خود واجب کرده است، تکلیف ممکن الوجود روشن است (وَ ما أَرْسَلْناكَ‏ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏).

#رحمت #مهربانی
@farhadshafti
NEGAHE AFTAB-Farhad Shafti.pdf
491.6 KB
آن سویِ میم و واو و میم و نون: پرسشی آسان و دشوار در باب دین و معنویت

🍃 در این نوشتار در پی یافتن نسبت معنویت و دین هستم و مشخصاً به این پرسش میپردازم که «آیا معنویت بدون دینِ رستگاری بخش امکان‌پذیر است؟»

این نوشتار بیش از یک سال پیش درفصلنامه‌ی فرهنگی هنریِ نگاه آفتاب، سال اوّل، شماره‌ی ۴ منتشر شد و جهت حفظ حقوق مادی و معنوی این نشریه در آن زمان تنها خلاصه‌ای از آن را همرسان کردم. مطلع شدم که اکنون اجازه‌ی همرسان کردن متن کامل را دارم.

#معنویت #دین
@farhadshafti
🍃 حتی بلندترین شب سال نیز با سپیده‌ی صبح روشن می‌شود. مباد شب یلدایی که با پرتو خورشید به روز نرسد.

@farhadshafti
جاده‌ی گِل‌آلود

🍃 روزی دو راهب بودایی، تنزن و ادیکو، در جاده‌ای پر گِل و لای سفر می‌کردند. باران به شدت می‌بارید. در خم جاده به دختری زیبا برخوردند که لباس ابریشمی ژاپنی بر تن داشت و نمی‌توانست از دوراهی رد شود.

تنزن دخترک را بغل زد و از گِل عبور داد. ادیکو آن روز را با او حرف نزد تا به دِیری رسیدند که استراحت کنند، و چون دیگر طاقت سکوت نداشت گفت "ما راهبان به جنس مونث نزدیک نمی‌شویم، به خصوص به دختران جوان و زیبا. خطرناک است. چرا امروز تو چنین کردی؟"

تنزن جواب داد "من که دختر را همانجا رها کردم. تو هنوز او را با خود حمل می‌کنی؟"

ا---------

منبع: «گوشت‌ذِن، استخوان‌ذِن»، گردآوری مسعود برزین، داستان شماره‌ی ۲۰

#آیین_بودا
@farhadshafti
پرسشی و پاسخی: باور به وحیانی بودن قرآن

- در تفسیر شما یک نفر در فاصله‌ی ۱۵ قرن چگونه می تواند وحیانی بودن کلام قرآن را، با هر تعریفی از وحی، باور کند؟

🍃 در پرسش خود کلماتی آوردید که پاسخ دادن را برایم ساده‌تر می‌کند: ننوشتید «چگونه به کسی وحیانی بودن کلام قرآن را ثابت کنیم» نوشتید چگونه کسی آن را باور کند. این آزادی را هم به من دادید که در بندِ تعریف رسمی وحی نباشم.

🍃 این پاسخ مختصر من، که البته قابل مناقشه‌ است اما برای خودم راضی کننده است:
باور به منبع وحیانی داشتنِ قرآن به خودیِ خود ارزشی ندارد، ارزش آنگاه است که حاصلِ این باور در عمل آشکار شود. اگر کسی اینگونه یافت که قرآن می‌تواند نردبانِ معنویت او باشد و یا باور داشت که هستند و بوده‌اند کسانی که قرآن نردبان معنویتشان شده است، همین می‌تواند برای شخص او حجّتی باشد که این کتاب منبع وحیانی دارد.

#پرسش_پاسخ
@farhadshafti
Forwarded from فرهاد شفتی
قرآن، علم، تاریخ، پیش‌گویی

🍃 یکی از دغدغه‌های دل‌بستگان به قرآن، دفاع از آیاتی است که حداقل در ظاهر با معلومات بدیهی بشر امروز هم‌خوانی ندارند. این آیات عمدتا آنها هستند که به پدیده‌ای در طبیعت اشاره کرده‌اند، یا به تاریخ، و یا پیش‌بینی برای آینده. گاه نیز این دغدغه صورت پیشرفته‌تری می‌گیرد و تبدیل به نظریه‌پردازی علمی، تاریخی و آینده‌نگری بر مبنای قرآن می‌شود.

🍃 من مدتهاست از این دغدغه فارغم و از این‌گونه نظریه‌پردازی‌ها به دور، نه برای اینکه دلبستگیم به قرآن کم شده است بلکه از آن روی که به این نتیجه رسیده‌ام که اشارات قرآن به پدیده‌های طبیعی، تاریخ و آینده، بیان یک حقیقت علمی یا تاریخی، و یا پیش‌گویی آینده نیستند. گفتمان انذار و تذکیر قرآن برمبنای معلومات و ذهنیات مخاطبین مستقیم این کتاب، از جمله شخص پیامبر است.

🍃 به نظرم توجه به موضوع قرآن، هدف قرآن، اسلوب قرآن، نگاهی مومنانه اما نقادانه به قرآن، و نیز بازاندیشی در برداشت ما از ماهیت وحی، می‌تواند در پذیرفتن (یا نپذیرفتن) آنچه نوشتم موثر باشد.

#فهم_قرآن #علم
@farhadshafti
بإسمه تعالی

#هشتادمین‌نشست #انجمن‌مباحثات‌قرآنی 
روز چهارشنبه ۲۸ دی‌ماه ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۳۰ در موضوع  «آشنایی با سنگ‌نبشته‌های عربستان در دوران باستان و اسلامِ آغازین، و پِی‌آمدهایشان برای دین‌پژوهی» با ارائه پژوهشگر محترم، جناب آقای زهیر میرکریمی، در دانشگاه مفید، طبقه چهارم، اتاق جلسات، به صورت حضوری/مجازی برگزار خواهد شد.

حضور اعضای گرامی و سایر پژوهشگران و علاقه‌مندان موجب ارتقای علمی این نشست خواهدبود.
ارائه‌کننده محترم، خلاصه بحث خود را چنین بیان کرده‌اند👇


در سال‌های اخیر سنگ‌نبشته‌ها و کتیبه‌هایی که به‌تازگی در سرزمین عربستان، از صحراهای سوریه و اردن در شمال تا یمن و عمان در جنوب، کشف شده‌اند توجه دین‌پژوهان، مورخان، و زبان‌شناسان را به خود جلب کرده‌اند. در این نشست، پس از آشنایی با تاریخ این یافته‌ها و محتوای آنها، به بررسی پِی‌آمدها و کاربردهای این سنگ‌نبشته‌ها در قرآن‌پژوهی، تاریخ عربستان پیش از اسلام، و تاریخ اسلام آغازین خواهم پرداخت.

لینک شرکت در نشست: 
https://www.skyroom.online/ch/mofidclass/ghoran
2024/11/16 07:41:55
Back to Top
HTML Embed Code: