Telegram Web Link
#دعای_پــــدر_و_مــــادر

🔹فراموش نکنیـــد
قسمتِ بزرگی از سرمایه زندگیتان دعای خیرِ والدین است.

🔹نتیجه‌ی دعای آنها را در حق خودت دست کم نگیر🔻

که اگر از تو راضی شدند و دعایت کردند ان شاءالله کامیاب خواهی شد.

بنابراین کمترین قدردانی از این دو گوهرِ زندگی این است که گفتن دوستتان دارم را از آنها دریغ نکنی.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#داستانک: نمی تونی هر غلطی میخواهی بکنی😐😂

اﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ: ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻭﻣﺪﯼ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!
اول راهنمایی: تو دیگه دبستانی نیستی که هر ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!

اول دبیرستان: تو دیگه راهنمایی نیستی ﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ: ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺘﯽﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!
ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ: ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ بابات ﻧﯿﺴﺖﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!



ﻣﺠﺮﺩﯼ: ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﭽﻪ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!
ﻣﺘﺎﻫﻠﯽ: ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺠﺮﺩ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!
ﭘﯿﺮﯼ: ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺎﺕ ﻟﺐ ﮔﻮﺭﻩ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻫﺮ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﮑﻨﯽ!

و... اینگونه بود که ما هیچ غلطی نتونستیم بکنیم!😂😂😂
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
#حکایت_رزق_حلال

🌻شیخ حسن بصری رحمة الله علیه می فرماینـــد ڪه در مغازه پارچه فروشی در شهر مڪه، جهت خرید لباس توقف ڪردم.
🌹مغازه دار از اجناس خود تعریف می ڪرد و سوگند یاد می ڪرد، پس او را ترڪ ڪردم و با خود گفتم:
🌻شایسته نیست ڪه از افرادی مانند این شخص خرید ڪنم، بنابراین از شخص دیگری خرید ڪردم.
🌹پس از آن، دو سال بعد حج ڪردم، پیش همان شخص رفتم و نشنیدم ڪه تعریف ڪند و سوگند یاد ڪند.
🌻به او گفتم چه چیزی تو را بر آن داشت ڪه از حالت قبل به این حال برگردی؟ نمی بینم ڪه از مالت تعریف ڪنی و سوگند بخوری !!!
🌹گفت یا شیخ من همسری داشتم ڪه اگــر با درآمد روزانه ڪم پیش او می رفتم آن را تحقیر می ڪرد و اگر با درآمد روزانه زیاد پیش او می رفتم آن را اندڪ می شمرد تا این ڪه فوت ڪرد.
🌻بعد از او همسری دیگر برگزیدم. وقتی صبح می خواستم به بازار بروم لباسم را می گرفت و می گفت:
🌹ای فلان ! تقوای خدا را رعایت ڪن و جز رزق پاڪ و حلال به ما نده، ڪه ما طاقت گرسنگی را داریم ولی طاقت آتش جهنم را نداریم.
🌻اگر با اندڪ چیزی پیش ما بیایی آن را بسیار می شماریم و اگــر چیزی به ما ندادی با دوڪ و ریس بافی تو را ڪمک می ڪنیم.
🌹چیزی جز رزق حلال به ما نده، اگــر در توان نداشتی خودم نخ می بافم و خرج خانواده را می دهــــــــم.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
چرا همیشه گفته میشود . . .
سکوت نشانه ی رضایت است
چرا نمی گویند :
نشانه ی دردیست عظیم ،
که لب ها رابه هم دوخته است...!!!
چرا نمی گویند :
نشانه ی ناتوانی گفتار ،
از بیان سنگینی رفتار افراد است...!!!
چرا نمی گویند :
نشانه ی دلی شکسته است که
نمیخواهد با باز شدن لب ها از همدیگر
صدای شکسته شدنش را
نامحرمان متوجه شوند...
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
پس سکوت همیشه نشانه ی رضایت نیست...
سکوت سر شار از ناگفتنی هاست
علماء کرام در مورد این مسئله در شریعت، بر اساس فقه حنفی چه میفرمایند:

سلام   وخسته نباشید   اگر ظرف  و  ظروف  زیاد بخریم  زکات  دا ره

-----👇الجَوَابُ بِإسْمِ مُلْهَمِ الصَّوَاب👇 -----

وَعْلَیکُمُ السَّلامُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه


برای اینکه بر اشیائ زکات واجب گردد مال بودن آن ضروری است ـ
مثل طلا و نقره و پول و مال تجارت و سائمه .

لهذا لوازم منزل از قبیل ظرف و ظروف جز اموال حساب نمی گردد و برای آنها زکات لازم نمی گردد ولی اگر این ظرف و ظروف را برای تجارت ( خرید و فروش و نفع حاصل نمودن ) گرفته باشد در این صورت زکات لازم میگردد .


---👇 ارائه ادله و مراجع👇---


حاشية رد المختار على الدر المختار - (2 / 262):
"وليس في دور السكنى وثياب البدن وأثاث المنازل ودواب الركوب وعبيد الخدمة وسلاح الاستعمال زكاة؛ لأنها مشغولة بحاجته الأصلية وليست بنامية أيضاً"

حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9

        وَاللهُ اَعلَم بِالصَّواب.
کاتب: برهان الدین حنفی ( عفا الله عنه )
تاریخ:  25 /شعبان/۱۴۴۴ هجری.قمری
تکنولوژی تلفن همراه و برنامه‌های اینترنتی

❤️ 📷 ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ 🕊

استفاده از موبایل و برنامه‌های مسنجری آن، جزو ابزار زندگی ما شده است. و بدون شک این تکنولوژی نعمتی از نعمت‌های الله بر بندگان است که باید در راستای بهتر زیستن و بهتر عبادت کردن استفاده گردد.
اگر استفاده از تلفن همراه و برنامه‌های همراه آن مانند واتس آپ، فیس بوک ، وی چت و غیره همراه با تقوا و ایمان باشد فوائد آن بی‌حد و حصر خواهد بود، نه تنها زندگی معنوی را تقویت می کند بلکه دیگران نیز از ثمره آن بی‌نصیب نخواهند ماند.
🔘 با این وسیله کوچک می توان سخنان الله و رسول‌الله ﷺ را انتشار دهیم، مطالب مفید و علمی را با کمترین هزینه به دوستان و نزدیکان خود برسانیم.
🔘 با یک تلفن همراه می توانیم یک قرآن کامل همراه با صدای قاری مورد علاقه در موبایل خود داشته باشیم، تا هر وقت ارده ای خواندن کلام خداوند را داشته باشیم بدینگونه راحت بتوانیم استفاده کنیم.
🔘 با این تکنلوژی می توان احوال دوستان و خویشاوندان را جویا شوید و صله رحم که توصیه الله و رسولش است استحکام بیشتری بخشید.
وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا
و اگر نعمت (هاى) الله را شماره کنید آن را نمی‌توانید بشمارید، قطعا الله آمرزنده مهربان است.
(النحل_۱۸)حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💌
#رمان_عصیانگر
#نویسنده_بانو_کهکشان
#قسمت_نهم

اندک گلویی خویش را صاف نموده گفت:
_ خوب حالا که این‌جا هستیم و هرچند دلیل آمدن مان به مشخص است.
سپس دوباره‌ نگاه‌اش را به برادر زاده‌ای خود دوخت که در همان هنگام ماه‌نور نیز وارد اتاق شده و بی‌صدا در گوشه‌ای نشست تا بداند دلیل این سکوت همه‌گان چه بود بی‌خبر از این‌که تا چند لمحه‌ای بعد قرار است زندگي او از این رو به آن رو شود.
خان کاکا نگاه‌اش را به پدر دخترک دوخته گفت:
_خان صاحب خود می‌دانید که این‌جا آمدن مان مشخص است و اما طبق عادات و رسم...
مهربان بسوی برادر زاده‌اش نگاه کرده گفت:
_به قول الله متعال و سنت پیامبر گرامي من دختر شما را برای پسر مان عزیز جان خواستگاری می‌نمایم و اگر هم که موافقت شما باشد انگشترِ را به دست‌ دختر مان می‌کنیم تا نشان کرده و او را همین امشب عروس خود بنامیم...
عزیز نگاه‌اش را بسوی دخترک دوخت که با لب‌خند بسوئ خواهرش یاسمین نگاه می‌کرد.
در دل گفت:
_هنوز هم گمان می‌کند خواهرش قرار است با من ازدواج کند.
با برخاستن پدر ماه‌نور همه به احترام او از جا برخاسته و پدر در مقابل خان کاکا ایستاده گفت:
_خداوند متعال برای همه‌ای مان نیک و مبارک گرداند این پیوند را...
که با این حرف پدر دخترک صدایی کف زدن همه‌گان بلند شده و خان کاکا پدر ماه‌نور را مردانه در آغوش گرفت.
ماه‌نور هم که برای خواهرش خوشحال بود در کنارش ایستاده و در کنار گوش یاسمین می‌گوید‌:
_برایت خوشحالم خواهر مهربانم!
اما خواهرش با این حرف ماه‌نور می‌گوید:
_مگر خوشحالی در صورت من مشخص است ماه‌نور که این‌ چنین می‌گویی پس سلیم چه؟
دخترک غمگین می‌گوید:
_نگران نباش فراموش خواهد شد!
یاسمین آهِ کشیده می‌گوید:
_کاش می‌دانستی عشق واقعاً چیست؟
ماه‌نور شانه‌ای بالا انداخته و سپس گفت:
_همه‌ای این‌ها حرف‌های بیهوده است. حتیَ می‌دانی چیست لیلا و مجنون هم که این همه هم‌دیگر را دوست داشتند به هم نرسیدند.
پایان همه‌ای عشق‌ها این چنین است و تو مجبوری در تب فراق بسوزی در واقع مسخره است خیلی و خیلی...
یاسمین با این حرف ماه‌نور عصبی گفت...

حفصه با صدایی اند‌ک عصبی گفت:
_خیلی مسخره‌ای ماه‌نور، الهی که خودت به هم‌چین دردِ سردچار شوی تا خود بدانی عشق یعنی چی؟
دخترک بی‌خیال‌تر از هميشه شانه‌هایش را بالا انداخته گفت:
_کاش اعتقاد داشتم تا می‌گفتم الهی آمین اما چه کنم که ممکن نیست و تازه...
هنوز حرف‌اش به پایان نرسیده بود که با صدا زدن اسم‌اش توسط خان کاکا ساکت شده و خیره بسوی او نگاه کرد.
+ ماه‌نور دخترم!
با وجود آن‌که کنجکاوی در همه نقاط صورت‌اش هویدا بود گفت:
_بفرمائید خان کاکا...!
خان کاکا خندیده گفت:
_بیا این‌جا و در کنار پسر مان ایستاد شو تا این مراسم اختتام یابد و ختم بخیر شود.
زبان‌اش یاری به سخن گفتن نمی‌کرد و با همان حال گفت:
_گمان کنم منظور تان یاسمین باشد شریف کاکا؟
+نه دخترک منظور من خودت هستی؟
این بار صدایی خانم بزرگ بلند شده گفت:
_شریف پسرم مگر دلیل این‌جا آمدن شما یاسمین دخترم نبود؟
خان کاکا خندیده با همان حال گفت:
_نه خانم بزرگ ما که در مورد دختر مان ماه‌نور صحبت می‌نمودیم.
دخترک متحیر نگاهش را بسوی پدرش دوخت سپس هم به خان کاکا که با دیدن صورت حق به جانب او می‌خواست بگوید:
_نه این امکان پذیر نیست...
که با آهسته کشیده شدن دست‌اش توسط خواهرش و نگاهِ ملتمس‌گونه‌ای پدرش ساکت شد.
از سوئ هم خواهرش، هرچند خوشحالي خواهرش برای او مهم‌تر از همه بود.
چه کار می‌کرد عجب در میان دو راهي قرار گرفته بود.
در دل خندیده گفت:
_عجب فلم سینمایی درست شد، درست شبیه همان داستان‌های که به خواستگاری یکی می‌آیند و دیگرِ را با خود می‌برند.
سکوت کرد و همان سکوت طاقت فرسا حتیَ شمارش ثانیه‌ها و زمان نیز از دست‌اش رفته بود.
فقط سکوت کرد و این همان سکوت بود که بر او مصلت شده بود، خود نیز نمی‌دانست وارد چه بازی شده است.
همان مسیرِ که قرار بود به تجدید عوض‌اش نماید.
گاهی فقط یک حادثه لازم است تا مسیر زندگی را به کُل عوض نماید و ممکن این همان حادثه بود برای هردو جوان!

#ادامه_داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
💌
#رمان_عصیانگر
#نویسنده_بانو_کهکشان
#قسمت_نهم

اندک گلویی خویش را صاف نموده گفت:
_ خوب حالا که این‌جا هستیم و هرچند دلیل آمدن مان به مشخص است.
سپس دوباره‌ نگاه‌اش را به برادر زاده‌ای خود دوخت که در همان هنگام ماه‌نور نیز وارد اتاق شده و بی‌صدا در گوشه‌ای نشست تا بداند دلیل این سکوت همه‌گان چه بود بی‌خبر از این‌که تا چند لمحه‌ای بعد قرار است زندگي او از این رو به آن رو شود.
خان کاکا نگاه‌اش را به پدر دخترک دوخته گفت:
_خان صاحب خود می‌دانید که این‌جا آمدن مان مشخص است و اما طبق عادات و رسم...
مهربان بسوی برادر زاده‌اش نگاه کرده گفت:
_به قول الله متعال و سنت پیامبر گرامي من دختر شما را برای پسر مان عزیز جان خواستگاری می‌نمایم و اگر هم که موافقت شما باشد انگشترِ را به دست‌ دختر مان می‌کنیم تا نشان کرده و او را همین امشب عروس خود بنامیم...
عزیز نگاه‌اش را بسوی دخترک دوخت که با لب‌خند بسوئ خواهرش یاسمین نگاه می‌کرد.
در دل گفت:
_هنوز هم گمان می‌کند خواهرش قرار است با من ازدواج کند.
با برخاستن پدر ماه‌نور همه به احترام او از جا برخاسته و پدر در مقابل خان کاکا ایستاده گفت:
_خداوند متعال برای همه‌ای مان نیک و مبارک گرداند این پیوند را...
که با این حرف پدر دخترک صدایی کف زدن همه‌گان بلند شده و خان کاکا پدر ماه‌نور را مردانه در آغوش گرفت.
ماه‌نور هم که برای خواهرش خوشحال بود در کنارش ایستاده و در کنار گوش یاسمین می‌گوید‌:
_برایت خوشحالم خواهر مهربانم!
اما خواهرش با این حرف ماه‌نور می‌گوید:
_مگر خوشحالی در صورت من مشخص است ماه‌نور که این‌ چنین می‌گویی پس سلیم چه؟
دخترک غمگین می‌گوید:
_نگران نباش فراموش خواهد شد!
یاسمین آهِ کشیده می‌گوید:
_کاش می‌دانستی عشق واقعاً چیست؟
ماه‌نور شانه‌ای بالا انداخته و سپس گفت:
_همه‌ای این‌ها حرف‌های بیهوده است. حتیَ می‌دانی چیست لیلا و مجنون هم که این همه هم‌دیگر را دوست داشتند به هم نرسیدند.
پایان همه‌ای عشق‌ها این چنین است و تو مجبوری در تب فراق بسوزی در واقع مسخره است خیلی و خیلی...
یاسمین با این حرف ماه‌نور عصبی گفت...

حفصه با صدایی اند‌ک عصبی گفت:
_خیلی مسخره‌ای ماه‌نور، الهی که خودت به هم‌چین دردِ سردچار شوی تا خود بدانی عشق یعنی چی؟
دخترک بی‌خیال‌تر از هميشه شانه‌هایش را بالا انداخته گفت:
_کاش اعتقاد داشتم تا می‌گفتم الهی آمین اما چه کنم که ممکن نیست و تازه...
هنوز حرف‌اش به پایان نرسیده بود که با صدا زدن اسم‌اش توسط خان کاکا ساکت شده و خیره بسوی او نگاه کرد.
+ ماه‌نور دخترم!
با وجود آن‌که کنجکاوی در همه نقاط صورت‌اش هویدا بود گفت:
_بفرمائید خان کاکا...!
خان کاکا خندیده گفت:
_بیا این‌جا و در کنار پسر مان ایستاد شو تا این مراسم اختتام یابد و ختم بخیر شود.
زبان‌اش یاری به سخن گفتن نمی‌کرد و با همان حال گفت:
_گمان کنم منظور تان یاسمین باشد شریف کاکا؟
+نه دخترک منظور من خودت هستی؟
این بار صدایی خانم بزرگ بلند شده گفت:
_شریف پسرم مگر دلیل این‌جا آمدن شما یاسمین دخترم نبود؟
خان کاکا خندیده با همان حال گفت:
_نه خانم بزرگ ما که در مورد دختر مان ماه‌نور صحبت می‌نمودیم.
دخترک متحیر نگاهش را بسوی پدرش دوخت سپس هم به خان کاکا که با دیدن صورت حق به جانب او می‌خواست بگوید:
_نه این امکان پذیر نیست...
که با آهسته کشیده شدن دست‌اش توسط خواهرش و نگاهِ ملتمس‌گونه‌ای پدرش ساکت شد.
از سوئ هم خواهرش، هرچند خوشحالي خواهرش برای او مهم‌تر از همه بود.
چه کار می‌کرد عجب در میان دو راهي قرار گرفته بود.
در دل خندیده گفت:
_عجب فلم سینمایی درست شد، درست شبیه همان داستان‌های که به خواستگاری یکی می‌آیند و دیگرِ را با خود می‌برند.
سکوت کرد و همان سکوت طاقت فرسا حتیَ شمارش ثانیه‌ها و زمان نیز از دست‌اش رفته بود.
فقط سکوت کرد و این همان سکوت بود که بر او مصلت شده بود، خود نیز نمی‌دانست وارد چه بازی شده است.
همان مسیرِ که قرار بود به تجدید عوض‌اش نماید.
گاهی فقط یک حادثه لازم است تا مسیر زندگی را به کُل عوض نماید و ممکن این همان حادثه بود برای هردو جوان!

#ادامه_داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
یاد بگیر
- چه دلمون بخواد چه نخواد
خدا یه وقتایی دلش نمیخواد ما چیزی که دلمون میخواد رو داشته باشیم.
- هیچوقت خودتو صد در صد خرج کسی نکن.
- تنهاییت رو پیش فروش نکن
فصلش که برسه، به قیمت میخرن.
- بعضی وقتا باید بد باشی تا بفهمن خوب بودن، وظیفه نیست.
- این خیلی مهمه که وقتی از زندگی کسی رد میشی، رد پای قشنگی از خودت به یادگار بذاری.
- و به قول معروف همیشه اونقدر خوب باش که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران
گرفتن خودت از اونها باشه.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
فرهنگ چیست؟!

اینکه وقتی صدای دعوا از خانه ی
همسایه آمد ، ولوم تلویزیون را کم
نکنیم و گوش ها را کنار دیوار نچسبانیم ...

اینکه خانم یا آقای مسنی اگر دیدیم
که لباس های شاد و رنگی پوشیده
پوزخند نزنیم و حق شاد بودن و
زندگی را به تمام آدم ها بدهیم ...

اینکه زن ها و دخترها را فارغ
از جنسیت ، با خود برابر بدانیم ...

اینکه عقاید مخالف را دشمنی
تلقی نکرده و جبهه گیری نکنیم ...

اینکه در همه حال ، آماده ی یاد گرفتن
باشیم و ادعای دانایی نکنیم ...

با فرهنگ بودن سخت نیست ،
کافیست سعی کنیم انسان باشیم ...
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
فرهنگ ، زیر مجموعه ی انسانیت است!
☝️زندگی همینه ...!

مگر چگونه زندگی میکنیم
که تا کسی می میرد
میگوییم راحت شد !!
خانه های بزرگ اما خانواده های
کوچک داریم ،
مدرک تحصیلی بالا
اما درک پایینی داریم  ..
بی هیچ ملاحظه ای
ایام میگذرانیم اما دلمان
عمر نوح میخواهد !!
کم میخندیم و زود عصبانی میشویم ..

کم مطالعه میکنیم اما؛
همه چیز را میدانیم !
زیاد دروغ میگوییم اما؛
همه از دروغ متنفریم،
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم
اما زندگی کردن را نه ...
ساختمانهای بلند داریم اما؛
طبعمان کوتاه است
بیشتر خرج میکنیم اما؛
کمتر داریم
بیشتر میخریم اما؛
کمتر لذت میبریم  ..

فضای بیرون را فتح کرده ایم
اما فضای درون را نه !
بیشتر برنامه میریزیم اما؛
کمتر عمل میکنیم
عجله کردن را آموخته ایم
ونه صبر کردن را ...!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
احمق یعنی نادان ، جاهل و کسیکه در هر کاری نسبت بهش آگاهی ندارد دخالت کرده و باعث ضرر می‌شود
کسی است نباید زیاد باهاش ارتباط داشت چونکه باعث شکست میشود
در هر امری که مربوط به او نیست سخن می گوید به سوالی که از او نشده جواب می‌دهد و جواب غلط
هم می‌دهد و نوسانات روحیش هم خیلی زیاد است یعنی امیدها و نا امید‌هایش خیلی معلوم نیست و چندین صفت دیگر که خلاصه کردم حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
بطور کلی از چنین آدمهایی باید بر حذر بود.
قدرتمندترین سلاحی که انسان تا به حال اختراع کرده است چیست؟
تصور نکنید بمب اتم یا هیدروژن است.
             بلکه تلفن همراه است
تلفن همراه نیرویی است که نباید آن را دست کم گرفت.
آنقدر قدرتمند است که:
۱- تلفن ثابت را قطع کرد ۲- تلویزیون را کشت ۳- کامپیوتر را حذف کرد ۴- ساعت را از چرخش انداخت ۵- دوربین را بی رنگ کرد ۶- رادیو را از صدا انداخت ۷- چراغ قوه را خاموش کرد ۸- آینه را شکست ۹- روزنامه ها، مجلات و کتاب ها را پاره کرد ۱۰- بازی ویدیویی رو از بین برد ۱۱- کیف پول جیبی را محو کرد ۱۲- تقویم رومیزی و یادداشت را از میان برداشت ۱۳- کارت اعتباری را ساقط کرد.
و بدترین لطمه آن ، این است که :
۱- زوج های زیادی را از هم جدا کرد ۲- بسیاری از خانواده ها و دوستی های خانوادگی را از هم پاشاند ۳- دانش آموزان را بی رمق و آنها را از مسیر موفقیت دور کرد و مانند پر در مسیر باد قرار داد.
کم کم متوجه می شویم که چشم مان را هم کشته و ستون فقرات  ما را شکسته و ذهن و فرهنگ ما را تغییر داده و خواهد کشت.
او در راه از بین بردن نسل بعدی ماست.
اگر مراقب خود نباشیم جان و روح مان را مچاله کرده و دل هایمان را  سخت و سنگین خواهد کرد و کاری می کند که نسل های آینده پشیمان شوند در حالیکه پشیمانی سودی نخواهد داشت.
و قطعا وحتما وسیله ای است برای به کنترل اذهان وتغییر باورها وفرهنگ ها بوسیله فضای مجازی حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
پس بیائیم با استفاده صحیح از این سلاح ویرانگر هرگز دچار سانحه و پشیمانی نشویم..
کلّه ای که پُرِ کاه باشد ظلم می کند، نه کلّه آدمیزاد

روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت:تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟ مترسک گفت:نه، چطور؟ روزگار برایت تکراری نیست؟ چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ مترسک گفت:راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت:نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی. رهگذر علت را پرسید مترسک گفت:کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پُرِ کاه باشد!
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
حکایت آشنایی ست...
#چه_کشکی_چه_پشمی؟

چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت.

خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.»

قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.»

قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.»

وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.»

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.»
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
#امهات_المؤمنین #مادران_بهشتی

💠 ضرورت اطلاع از زندگی امهات المومنین و زنان هم‌عصر پیامبر اکرم‌ﷺ (64)
❇️ ام‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) دختر حضرت محمدﷺ

🔸بازگشت عثمان(رضی‌الله‌عنه)

بازگشت و سلامتی عثمان(رضی‌الله‌عنه)، ام‌‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) را بسیار خوشحال ساخت. عثمان(رضی‌الله‌عنه) تمام آنچه را در غیاب همسرش دیده بود برای ام‌‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) تعریف کرد.
پیامبرﷺ ایمان پاک و تسلیم نشدن عثمان(رضی‌الله‌عنه) در برابر خواسته‌ها و وسوسه‌های قریش را مورد تمجید قرار داد. از طرفی دیگر همسرش ام‌‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) نیز قدردانی و دوستی خود نسبت به وی را به آن افزود.

🔸 درخواست دعا از پیامبرﷺ

پس از بازگشت عثمان(رضی‌الله‌عنه) پیامبرﷺ پیمان صلح حدیبیه را با قریش امضاء کرد و عمر بن خطاب(رضی‌الله‌عنه) و عثمان بن عفان(رضی‌الله‌عنه) از جمله مخالفانی بودند که شرایط آن صلح را نپذیرفتند.
زمانی که پیامبرﷺ قربانی کرد و سرش را - برای ادای حج- تراشید، همۀ صحابه سرشان را تراشیدند به‌جز گروهی کم، که موهایشان را کوتاه کردند؛ از جملۀ آنها عثمان بن عفان(رضی‌الله‌عنه) بود.
ام‌‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) از پدرش شنید که می‌فرمود: خداوند کسانی را که سرشان را تراشیده‌اند، ببخشاید».
این دعا بر ام‌‌کلثوم(رضی‌الله‌عنها) سنگین آمد و در چهره‌اش نشانۀ غم و اندوه ظاهر شد و‌ خاطرش آسوده نشد تا اینکه از پیامبرﷺ شنید که می‌فرمود: «و همچنین کسانی که موهایشان را کوتاه کرده‌اند- خداوند آنها را نیز ببخشاید».
حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
برگرفته از کتاب دختران پیامبرﷺ. مولف: محمدعلی قطب.
◽️فقط از الله بخواه و همواره با او در ارتباط باش

حتی هوایی که نفس می‌کشید را تنها و تنها و تنها از الله بخواهید.  مطمئن باشید سبک رفاقتش کاملا منحصر به فرد است و حس و حالی که ایجاد می‌کند نیز متفاوت است.

بدانید اهل بهشت درباره‌ی خاطرات خوششان در دنیا با هم صحبت می‌کنند. یکی از این خاطرات خوش آنان دعا است:

﴿إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ﴾
(ما از دیرباز او را به دعا می‌خوانیدم که او همان نیکوکار مهربان است).

📝لحظات زیبای دعا برای همیشه در یاد اهل بهشت باقی مانده آنقدر که لذت‌های بهشت هم باعث فراموشی‌اش نشده!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
❇️ نکات تربیتی_ اجتماعی

🔴 نمونه‌هایی از نافرمانی والدین

❶ این که فرزند در هیچ کاری از پدر و مادر اطاعت نکند و یا فقط در کارهایی اطاعت کند، که دوست داشته باشد.
❷ عده‌ای با والدین برخورد نامناسبی دارند و آنها را ناراحت و یا خشمگین می‌کنند.
❸ بعضی از فرزندان، بد دهان‌اند و پدر و مادرشان را دشنام می‌دهند.
❹ عده‌ای از فرزندان مجرم و جنایت کارند و دست شان را روی پدر و مادر بلند می‌کنند.
❺ برخی از شغل پدر و مادرشان خجالت می‌کشند.
❻ عده‌ای صدای خود را بر پدر و مادر بلند می کنند و بر سر آنان جیغ و فریاد می‌شکند.
❼ تعداد زیادی دوستان و رفقایشان را از والدین‌شان بیشتر دوست می‌دارند و به آنان هدیه می دهند، اما والدین شان را فراموش می‌کنند.
❽ برخی از فرزندان، اموال و دارایی خود را از والدین دریغ می کنند و خودخواه و مغرورند و همه چیز را برای خود می خواهند.
❾ عده‌ای دیگر از فرزندان با خواسته‌های نابجا و دستور دادن به والدین ، آنان را به مشقت می اندازند.
❿ به محض اینکه فرزندان از برخی مسائل آشنایی و علم چیزی پیدا کنند به پدر و مادر خود می‌گویند شما نمی‌دانید و بی‌سواد و بی خبر هستید ما از کار خود آگاهی داریم.حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
یارب🤲🏻🥹

تو‌ راهنمای‌ روح‌ منی‌ و‌من‌ بسیار
نسبت‌ به‌ سر نوشت‌ خویش‌ نادان
الهی‌🤲🏻 تو‌ مرا‌ هدایت‌ کن‌🤲🏻 به‌ سمت‌ آنچه‌ که باید‌ انجام‌ دهم‌ و‌ دوری‌کنم‌ از‌ آنچه‌ در زندگیم‌ نا‌ خوب‌ است
و‌ من‌ نمیدانم آمین یا رب العالمین 🤲🏻سلام علیکم صبح بخیرحسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
.
هرچقدرم که خوب باشی...
آخرش بعضیا ازت یه آدم بد می‌سازن؛
پس خودتو واسه رضایت مردم خسته نکن،
که هیچ‌وقت بهش نمی‌رسی!حسبی ربی الله را فراموش نکنید
@Faghadkhada9
2024/10/06 02:33:42
Back to Top
HTML Embed Code: