Telegram Web Link
برخی از منتقدان چامسکی عقیده دارند که ایالات متحده نباید در مذاکرات صلح نقش داشته باشد زیرا این مسئله که آیا اوکراینی‌ها می‌خواهند به زیر بار توافق صلح بروند یا نه "به خودشان بستگی دارد". چامسکی در گفت‌وگوی خود عنوان کرده که توافق صلح در اوکراین ممکن است شامل تعهد دیپلماتیک برای "بی‌طرفی" این کشور شود. اوکراین ممکن است مجبور شود تعهد بدهد که با منطقه دونباس سازگاری داشته باشد و آن را تا حدی خودمختار کند و بپذیرد که شبه‌جزیره کریمه بر روی میز مذاکره قرار ندارد.

این اعتراض که چامسکی گفته آمریکا حاضر است اوکراینی‌ها تا آخرین نفر در برابر روسیه بجنگند و این اظهارنظر که دخالت آمریکا در روند صلح، اوکراینی‌ها را از حق تصمیم‌گیری محروم می‌کند دو ایراد دارد.

اول آنکه گزارش‌هایی منتشر شده که خود زلسنکی در آن‌ها "از غرب" خواسته تا "بیشتر در مذاکرات جهت پایان دادن به جنگ دخیل باشند". بن والاس، وزیر دفاع انگلیس سهوا عنوان کرد "می‌داند" که اوکراینی‌ها می‌خواهند انگلیس و دیگر قدرت‌های جهانی در میز مذاکره باشند. زلنسکی نیز پیشتر گفته که تمامی "جهان" باید به گفت‌وگو با پوتین بپردازند. این شواهد نشان می‌دهد که رویکرد آمریکا و قدرت‌های غربی برای کمتر دوری‌گزیدن از مذاکرات، احترام گذاشتن به خواسته‌های خود اوکراینی‌ها است.

دومین مسئله این است که آمریکا سابقه طولانی در جلوگیری از وقوع درگیری میان طرفین دعوا دارد و همواره آن‌ها را به مذاکرات صلح دعوت می‌کرده و نقش مستقیمی در این مذاکرات داشته است. آیا این قانونی بوده که آمریکا در دهه 90 میلادی انگلیس و ارتش جمهوری‌خواه ایرلند را برای صلح با یکدیگر تحت فشار قرار دهد؟ این چامسکی نیست که می‌خواهد استانداردهای عجیب جدیدی برای دیپلماسی جهانی تعریف کند؛ بلکه منتقدانش چنین قصدی دارند.

برخی عقیده دارند که ایالات متحده باید آنقدر از نقش خود در جهان بکاهد تا دیگر برای شرکت در مذاکرات صلحی که در گوشه دیگری از جهان درجریان است دلیلی نداشته باشد. بسیاری از آمریکایی‌ها این پیشنهاد را رد می‌کنند و به آن برچسب "انزواطلبی" می‌زنند.

نکته نهایی این است: اگر آمریکا می‌تواند با ارسال گسترده تسلیحات به منطقه جنگی به طرفی که می‌خواهد برای پیروزی کمک کند، دیگر دخالت برای بسط گفت‌وگوهای صلح چندان خواسته زیادی نخواهد بود.

بسیاری از آمریکایی‌ها معتقد هستند که پوتین به چیزی کمتر از پیروزی کامل بسنده نخواهد کرد و بنابراین تلاش برای رسیدن راه حل دیپلماتیک فایده‌ای ندارد. در جواب تنها می‌توان گفت که اگر تلاشی در این زمینه انجام نگیرد، هیچ‌گاه به طور قطعی نخواهیم دانست که چه رخ خواهد داد.

دیپلماسی می‌تواند آشفته و گمراه‌کننده باشد. مذاکرات صلح نیز به ندرت به نتیجه‌ای کاملا عادلانه نزدیک می‌شوند؛ اما جایگزین این‌ها در بهترین حالت باعث رنجش انسانی بزرگ و در بدترین حالت به نابودی تمدن بشریت منجر می‌شود. پس قطعا بهتر است که به صلح فرصت بدهیم.»

@EuroAtlantic

https://www.thedailybeast.com/noam-chomsky-is-right-us-should-work-to-negotiate-an-end-to-the-war-in-ukraine
🔹 دلیل واقعی اینکه آلمان همیشه می ترسد!

برلین به دلیل مشکلات هویتی حزب حاکم خود در مورد همه چیز مردد است.



فارن پالسی / خلاصه و برگردان: مطالعات آلمان و اروپا

مشکل کنونی آلمان به بیان ساده "ترس" آلمان و به طور خاص‌تر، حزب سوسیال دموکرات (SPD) است که اکنون شریک ارشد در دولت است. البته این یک پدیده فرهنگی است که اکنون به یک معضل سیاسی نیز تبدیل شده است.

بارزترین نشانه این ترس، ترس مالی است. چرا شهروندان کشوری با نظام بهداشتی، آموزشی و تامین اجتماعی عالی باید احساس کنند که تقریباً بیش از هر کس دیگری در اروپا نیاز به پس‌انداز در بانک دارند؟

مردم و دولت فرانسه ظاهرا از فاجعه اتمب فوکوشیما کاملا متاثر نشدند، اما این اتفاق در آلمان، بلافاصله منجر به کنار گذاشتن برنامه هسته‌ای آنها شد. به نظر می رسد که هیچ کس به این اندازه نگران "کلرهونر" نیست (مرغ هایی که برای حفظ آنها با کلر شسته می شوند). اما در آلمان، مصرف کنندگان کاملاً از این مسئله ترس دارند.

اکنون سایر دولت‌ها تا اندازه‌ای به اوکراین سلاح ارسال می‌کنند که باعث رویارویی مستقیم بین نیروهای خود و روس‌ها نشوند. آلمان، پنجمین صادرکننده بزرگ تسلیحات در جهان، به نظر می‌رسد که نمی‌تواند خود را وادار به پیروی از این قاعده کند.

مطبوعات آلمان به طور گسترده گزارش داده‌اند که قرص های ید، که تصور می شود در برابر اشعه هسته‌ای محافظت می کنند، در سراسر کشور فروخته می شوند. در صورتی که مردم چک، اسلواکی، لهستان، مجارستان و حوزه بالکان، که منطقاً در معرض خطر فوری تری قرار دارند، به نظر می رسد که علاقه‌ای به پیشگیری با روش آلمانی‌ها ندارند.

مطمئناً نیازی به دکترای روان‌شناسی نیست که بگوییم ملتی که به‌نظر می‌رسد به شدت از همه چیز می‌ترسد، در نهایت از خودش نیز می‌ترسد. برای اثبات این موضوع، ببینید که آلمانی‌ها به طرز شگفت انگیزی از چه چیزی نمی ترسند. واکنش آلمان و بریتانیا به پناهندگان اوکراینی را مقایسه کنید. دولت بریتانیا طوری رفتار می‌کند که گویی می‌ترسد مبادا بیگانه هراسی غیرقابل کنترلی را در رای دهندگانش شعله‌ور کند. چنین ترسی در آلمان وجود ندارد: در آنجا، سیاستمداران به وضوح تصور می‌کنند که آلمانی‌ها بدون ترس، از همنوعان ناامید خود استقبال خواهند کرد.

هراس ملی آلمان در واقع بیگانه هراسی نیست، بلکه آلمان هراسی است: آنها - یا بهتر بگوییم، گروه بزرگی از آنها - نگران هستند که در لحظه‌ای که کاملاً مراقب خود نباشند، اتفاقات وحشتناکی رخ دهد. به بیان دیگر: این آلمانی‌ها به نظر می‌ترسند (یا به هر حال، سیاستمدارانشان تصور می‌کنند که می‌ترسند) که اگر اصرار نکنند که در اروپا سخت‌ترین، پرمصرف‌ترین، از نظر زیست‌محیطی مسئول‌ترین، صلح‌طلبانه‌ترین یا دست کم ملی‌گراترین باشند، ناگهان به نازی ها تبدیل خواهند شد.

در اینجا، برای ناظران خارجی مهم است که بدانند که سیاست آلمان به اندازه سیاست ایالات متحده از نظر جغرافیایی دوپاره است - و همیشه نیز چنین بوده است.

از سال ۱۸۷۱ تا ۱۹۳۳، یک انشعاب سه‌گانه به وجود آمد. رای دهندگان آلمان شرقی (البته شرق در آن زمان بسیار بزرگتر بود) پیوسته به احزاب اقتدارگرای تندرو رای می دادند: ابتدا محافظه کاران پروس، سپس حزب ملی خلق آلمان (DNVP) و سپس حزب نازی. (امروزه شرق سنگر حزب آلترناتیو برای آلمان AfD است.)

آلمانی‌های کاتولیک اهل راینلند و جنوب آلمان، که از هویت باستانی خود مطمئن هستند، به حزب مرکزی خود چسبیده‌اند. گروهی که مشکل هویت داشتند، پروتستان های شمال آلمان بودند.

از اواخر قرن نوزدهم، حزب سوسیال دموکرات به آنها یک هویت دولتی در سایه فراهم کرد، بر اساس این تصور که آلمان غیرپروس و غیر کاتولیک در هیچ کجا و همه جا نیست: آنجا سرزمین فیلسوفانی مثل کارل مارکس و فردریش انگلس است، محرک و رهبران بزرگ جهانی گرایی در هزاره ای جدید.

برای مثال، برای ولادیمیر لنین جوان، بدیهی بود که حزب سوسیال دموکرات آلمان راه را به سوی آرمان شهر سوسیالیستی بین المللی هدایت کند. این پیشینه فرهنگی آن جنبش‌های بین‌المللی‌گرایانه، اخلاق‌گرایانه، «طرفدار صلح» است که امروزه در آلمان بسیار آشنا هستند.

در نواحی صنعتی انبوه شمال آلمان که دارای ساختارهای قوی اتحادیه کارگری بودند، حزب سوسیال دموکرات در واقع توانست این هویت را منتقل کند. اما در شهرهای کوچک، در صنایع غیر صنفی مانند حمل‌ونقل، و به‌ویژه در جزایر به اصطلاح پروتستان در جنوب کاتولیک، فقدان تعلق فرهنگی قوی، رأی‌دهندگان پروتستان را بسیار آسیب‌پذیرتر از کاتولیک‌ها در برابر احساسات کاملاً مدرن کرد.

ادامه 👇👇
در سال ۱۹۳۰، زمانی که حامیان DNVP پروس، پروتستان، سلطنت طلب و نظامی به طور دسته جمعی به حزب نازی پیوستند، آرای پروتستان های شمال آلمان بود که آدولف هیتلر را قادر ساخت تا بر شکاف سه جانبه غلبه کند و از دژ مستبد قدیمی و شرقی و اقتدار ملی خارج شود.

با رویای مدینه فاضله سوسیالیستی جهانی که به طور ناامیدکننده‌ای توسط اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی دوم به خطر افتاد، سوسیال دموکرات ها در سال ۱۹۶۹ در آلمان به قدرت بازگشتند. آنها این کار را با توسل به ترس در میان آلمانی‌هایی انجام دادند که از هویت خود مطمئن نبودند : ترس از "آمریکایی‌شدن".

سیاست "رو به شرق" صدراعظم سابق آلمان ویلی برانت به صراحت ضدآمریکایی نبود، اما به وضوح نشان می داد که آلمان تحت رهبری سوسیال دموکراتها (مانند حزب مسیحی دموکرات CDU) بی چون و چرا طرفدار ناتو نخواهد بود. شگرد "ضدآمریکایی" از آن زمان تاکنون برای سوسیال دموکرات ها مفید بوده است: در سال ۲۰۰۲، گرهارد شرودر، صدراعظم وقت آلمان، که بعدها به مشاغل پردرآمدی در بنگاه‌های نفتی روس‌نفت و گازپروم دست یافت، دوره دوره خود را با حاشیه‌های زیادی پشت سر گذاشت؛ خودداری از پیوستن به جنگ عراق. اخیراً، در سال ۲۰۲۱، اولاف شُلتس، رهبر حزب سوسیال دموکرات، با دقت از رای دهندگان جناح چپ تندرو حزب چپ‌ها Die Linke درخواست حمایت کرد: علیرغم اینکه رهبران حزب چپ‌ها به صراحت خواهان انحلال ناتو بودند، اما شُلتس همیشه از رد کردن آنها به عنوان یک حزب ائتلافی خودداری می کرد.

۸۲۰ هزار رای دهنده از حزب چپ به سوسیال دموکرات ها رای دادند تا شُلتس با رای بالاتر به عنوان صدراعظم شروع به کار کند.

حزب سوسیال دموکرات متعهد شده است که حزبی باشد که فرانک والتر اشتاین مایر، رئیس جمهور آلمان آن را «یک خانه مشترک اروپایی، از جمله یا با روسیه» می نامید.

بیایید واضح بگوییم: من نمی گویم رای دهندگان سوسیال دموکرات به نازی‌ها روی آوردند (تعداد بسیار کمی از آنها حمایت کردند) یا از اتحاد جماهیر شوروی (به وضوح حمایت نکردند) یا پوتین (که به وضوح از او حمایت نمی‌کردند). اما محیط اجتماعی که حزب برای اکثر رای دهندگان خود فراهم می کند، آلمانی های شمالی با سنت فرهنگی پروتستان هستند. آنها از ترس بزرگ آلمانی‌ها و از خیلی چیزها رنج می برند، اما مهمتر از همه، از "آمریکایی شدن". و تا حدی عجیب از نظر یک فرهنگی رنج می برند: نداشتن هویت ثابت.

جای تعجب نیست که حزب سوسیال دموکرات تحت هدایت شُلتس اصرار دارد که آلمان نمی‌تواند هیچ اقدام یکجانبه‌ای انجام دهد، و به نظر می‌رسد که شک دارد که کشورش بتواند از نظر اجتماعی با شوک اقتصادی متوسطی که از توقف واردات گاز روسیه پوتین و ورشکستگی که در ظرف یک یا دو ماه حاصل می‌شود، کنار بیاید.

بنابراین واقعاً تعجبی ندارد که می‌بینیم، سیاستمدارانی که آلمان را رهبری می‌کنند، از احزاب دیگری هستند که احساسشان نسبت به خود و رأی‌دهندگانشان کاملاً محکم است (مانند احزاب مسیحی و محافظه‌کار).

سبزها نیز به ماهیت خود به عنوان جنبشی که دغدغه‌های آن ذاتاً بین‌المللی است، اطمینان دارند. از این رو باید موضع سختی را در مورد خطرات واقعی برای جهان مانند حمله پوتین اتخاذ کنند.

اکنون زمان آن فرا رسیده است که آلمان مدرن - و مهمتر از همه، حزب SPD - از ترسیدن سایه نازی‌ها که متعلق به خودش نیست، بلکه در بیشتر موارد چیزی است که در آن ظاهر می‌شود، دست بردارد. آلمان امروزی نه تنها از نظر تاریخ، بلکه با توجه به شرایط کنونی، به عنوان یک بازیگر ژئوپلیتیک شناخته شده است، و البته باید چنین باشد.

بسیاری می‌پرسند که چرا صدراعظم آلمان به کی‌یف، خارکف و ماریوپل نمی‌روند تا ببینند چه اتفاقی می‌افتد؟»

آلمان سال هاست سخت پس انداز و صرفه‌جویی میکند. اگر الان نه، پس چه موقع؟ اگر الان وقتش نیست، پس چه موقع؟


@DACHstudien


https://foreignpolicy.com/2022/04/19/the-real-reason-germany-is-always-afraid/
#new_book

🔹 German Angst

Fear and democracy in the federal republic of Germany



German Angst analyses the relationship between fear and democracy in postwar West Germany.

While fear and anxiety have historically been associated with authoritarian regimes, Frank Biess demonstrates the ambivalent role of these emotions in a democratizing society: in West Germany, fear and anxiety both undermined democracy and stabilized it.

By taking seriously postwar Germans' uncertainties about the future, this study challenges dominant linear andteleological narratives of postwar West German 'success', highlighting the prospective function of memories of war, National Socialism, and the Holocaust. Postwar Germans projected fears and anxieties that they derived from memories of a catastrophic past into the future.

Based on case studies from the 1940s to the present, German Angst provides a new interpretive synthesis of the Federal Republic.


@EuroAtlantic
انتخاب فرانسه: مکرون یا لوپن؟
دست پوتین در انتخابات فرانسه


دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه امروز برگزار می‌شود. آخرین نظرسنجی‌ها حاکی از پیشتازی امانوئل مکرون در برابر مارین لوپن است؛ ظاهرا مکرون توانسته اختلاف خود را با رقیب خود به ۱۰درصد برساند؛ اما با این حال۳۰درصد از واجدین شرایط اعلام کرده‌اند که در دور دوم شرکت نمی‌کنند؛ ولی متخصصان نظرسنجی نگران آن هستند که بخشی از این افراد در دقیقه نود با شرکت در انتخابات نتیجه را تغییر دهند و فرانسه و اروپا را با شگفتی مواجه کنند.

ادامه⬇️

https://donya-e-eqtesad.com/بخش-دنیا-5/3859917-انتخاب-فرانسه-مکرون-یا-لوپن
چین و روسیه اقتدارگرایی را بدنام می کنند

توماس فریدمن

عقب نشینی مشهود کرملین از نقشه اولیه اش در جنگ اوکراین و ناکامی در تحقق اهداف خود و چالشی که دولت چین در اجرای سیاست کووید صفر با آن مواجه شده، پرسش های جدی در برابر ادعاهای سیاستگذاران این کشورها ایجاد کرده است.

در شرایطی که در سال های اخیر اقتدارگرایان نظامهای دموکراتیک را متهم به کارآمدی پائین و کندی در تصمیم گیری متهم می کردند، در هفته های اخیر دو رویداد باعث شده که ادعای نظامهای غیردموکراتیک در برتری و کارآمدی نظام تصمیم گیری آنها با چالش جدی مواجه شود. عقب نشینی مشهود کرملین از نقشه اولیه اش در جنگ اوکراین و ناکامی در تحقق اهداف خود و چالشی که دولت چین در اجرای سیاست کووید صفر با آن مواجه شده، پرسش های جدی در برابر ادعاهای سیاستگذاران این کشورها ایجاد کرده است.

دهه‌ای به کام اقتدارگرایان
دهه گذشته برای رژیم‌های اقتدارگرا، دهه‌ی پربار و برای رژیم‌های دموکراتیک چالش‌برانگیز به نظر ‌رسید. این‌گونه می‌نمود که ابزارهای سایبری، هواپیماهای بدون سرنشین، فن‌آوری تشخیص چهره و شبکه‌های اجتماعی، اقتدارگرایان کارا را حتی کارآمدتر کرده و دموکراسی‌ها را به طور فزاینده‌ای غیرقابل کنترل می‌کند.

در این شرایط غرب اعتماد به نفس خود را از دست داد -و رهبران روسیه و چین در این کار دست به یکی کرده و این جمله را به زبان آوردند که این نظام‌‌های دموکراتیک آشفته،  سیستم‌های بی‌خاصیتی هستند.

اما سپس یک اتفاق کاملاً غیرمنتظره رخ داد: روسیه و چین هر کدام پای‌شان را بیش از حد از گلیم‌شان دراز کردند.

ولادیمیر پوتین به اوکراین حمله کرد و در کمال تعجب، ناتو و غرب را به جنگی غیرمستقیم فراخواند. چین اصرار داشت که به اندازه کافی هوشمند است تا بتواند راه‌حل بومی خود را برای کنترل یک بیماری همه‌گیر داشته باشد، و میلیون‌ها چینی را تحت محافظت قرار دهد و در واقع، اعلام جنگ به یکی از مسری‌ترین ویروس‌های مادر طبیعت بدهد. بدین ترتیب اکنون تمام شانگهای و بخش‌هایی از 44 شهر دیگر -با حدود 370 میلیون نفر جمعیت- قفل شده است.

به طور خلاصه، مسکو و پکن ناگهان خود را با نیروها و سیستم‌های بسیار قدرتمندتر و بی امان‌تر از آنچه که قبلاً می‌پنداشتند، درگیر می شوند. و این نبردها -برای مردم‌شان و تمام جهان- ضعف‌های این سیستم‌ها را نشان می‌دهند. به حدی که جهان اکنون باید نگران بی‌ثباتی در هر دو کشور باشد.

در این زمان باید ترسید. روسیه تامین کننده کلیدی گندم، کود، نفت و گاز طبیعی برای جهان است. و چین خاستگاه یا حلقه ای مهم در هزاران زنجیره تامین تولید جهانی است. اگر روسیه و چین برای مدت طولانی قفل باشند، هر گوشه از کره‌زمین تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. و این دیگر یک امکان از دور از ذهن نیست.

سیستمی بر پایه نفت، دروغ و فساد

بیایید با پوتین شروع کنیم. او خود در این خیال بود که چون ارتش‌ اش دسته‌ای از شورشیان نظامی در سوریه، گرجستان، کریمه و چچن را شکست داده، می‌تواند به سرعت کشوری 44 میلیون نفری را ببلعد که طی دهه گذشته برای پیوستن به غرب در تقلا بود و به طور ضمنی توسط ناتو مسلح و آموزش دیده بود.

این مسئله تاکنون یک شکست نظامی و اقتصادی برای روسیه به شمار می‌رفته است. اما این هم به همان اندازه مهم است که نشان می‌دهد «سیستم» پوتین تا چه اندازه بر دو نوع دروغ و تباهی بنا شده است، یکی رو به بالا –هرکس به مافوق‌ش هر آن‌چه می‌خواهد بشنود می‌گوید تا آخر به پوتین برسد- و رو به پایین، با بهره‌برداری از منابع طبیعی روسیه، و پر کردن جیب تعداد کمی از روس‌ها، به جای آزاد کردن منابع انسانی کشور و توانمندسازی بسیاری از مردم. روسیه پوتین اساساً بر پایه نفت، دروغ و فساد ساخته شده و این یک سیستم پایدار نیست.

شما این را می‌توانید درست در آستانه جنگ ببینید، زمانی که پوتین یک جلسه تلویزیونی ملی را با مشاوران ارشد امنیت ملی خود برگزار کرد و و هیچ کس به جز سرگئی ناریشکین گیج، رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه، در این مورد سردرگم به نظر نمی‌رسید که پوتین دوست دارد چه دروغی بشنود.

پوتین در این جلسه گفت که باید استقلال استان‌های دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین به عنوان کشورهای مستقل شناسایی شوند، و سپس از این مشاوران برای تأیید این مسئله نظرخواهی کرد. اما به نظر می‌رسید که ناریشکین فکر می‌کرد پوتین می‌خواهد به او گفته شود که این دو استان باید به روسیه ضمیمه شوند. در حالی که ناریشکین در مورد پاسخ دچار لکنت زبان شده بود، پوتین، به صراحت دو بار به او تشر زد تا «شفاف صحبت کند» -انگار این در روسیه پوتین امکان پذیر است. تنها پس از این‌که ناریشکین به پوتین دروغی را گفت که آشکارا می‌خواست به او گفته شود، پوتین زمزمه کرد: «حالا می‌توانی بنشینی».


ادامه⬇️
چند نفر از افسران ارتش روسیه که این نمایش تحقیر را تماشا می‌کردند، آماده بودند تا با شروع افتضاح جنگ، حقیقت را در مورد اوکراین به پوتین بگویند؟ زمانی که ارتش روسیه در برابر دشمنان در گرجستان، سوریه، کریمه و چچن قرار گرفت، وقتی کار گره می‌خورد می‌توانست بدون هیچ پروایی مشکلش را با بمباران بی‌محابا حل کند. اما اکنون که ارتش پوتین خود را در جنگ با ارتش بسیار باانگیزه اوکراین با تسلیحات داخلی و پشتوانه برخی از بهترین آموزش‌ها و سلاح‌های دقیق ناتو مواجه شده، زوار دررفتگی واقعی‌اش نمایان شده است. تانک‌ها و نیروهای لجستیکی روسیه به انبارهای زباله‌های در حال سوختن در غرب اوکراین حمله کردند.

و نمی‌توان اغراق کرد که نیروی دریایی روسیه چقدر ناتوان بود تا اجازه دهد کشتی جنگی فرماندهی ناوگان دریای سیاه روسیه -رزمناو موشکی موسکووا- به گونه‌ای توسط دو موشک کروز ضدکشتی نپتون ساخت اوکراین آسیب ببیند که در دریای اوکراین غرق شود -این بزرگ‌ترین تلفات نیروی دریایی روسیه طی جنگ در طول 40 سال گذشته بوده است.

بنابراین متاسفم برای فرماندهی که مجبور شد به پوتین بگوید پرهیبت‌ترین کشتی جنگی روسیه در دریای سیاه که شایعه شده مورد علاقه او بوده، با اولین حمله توسط یک موشک اوکراینی در جنگ غرق شده است.

چین کشوری بسیار سرسخت‌تر از روسیه است: این کشور بر اساس نفت، دروغ و فساد ساخته نشده (اگرچه مورد دومی نمونه‌های زیادی دارد)، بلکه بر اساس کار سخت و استعدادهای مولد مردمش ساخته شده که توسط حزب کمونیست چین رهبری می‌شود که تصمیات از بالا به پایین و با البته با مشت آهنین هدایت می‌شود که البته مشتاق یادگیری از خارج از کشور است –دست‌کم در گذشته مشتاق یادگیری بودند، اما اخیراً کم‌تر.

به نظر می رسد موفقیت اقتصادی چین و احساس غرور و افتخاری که ایجاد کرده، رهبری آن را به این خیال واداشته که می‌تواند به تنهایی در برابر یک بیماری همه‌گیر مبارزه کند. چین با تولید واکسن‌، به جای واردات واکسن‌های بهتر از غرب، و با استفاده از سیستم بسیار کارآمد نظارت و کنترل اقتدارگرایانه خود برای جلوگیری از سفر، انجام آزمایش‌های انبوه و قرنطینه افراد یا محله‌هایی که کووید-۱۹ در آن ظاهر شده است، روی روی سیاست «کووید صفر» خود قمار کرده است.

سیگنال بزرگ به دنیا

اگر این کشور بتواند با مرگ‌ومیر کمتر و اقتصاد بازتر از همه‌گیری عبور کند، سیگنال دیگری به جهان خواهد فرستاد - یک سیگنال بزرگ:  کمونیسم چینی برتر از دموکراسی آمریکایی است.

اما پکن، در حالی که غرب را به سخره می‌گرفت، به طرز تکان دهنده‌ای در مورد واکسیناسیون افراد مسن خود سهل‌انگاری کرد. زمانی که چین توانست با کنترل‌های شدید جمعیتی از شیوع انواع قبلی ویروس کرونا جلوگیری کند، این موضوع چندان اهمیتی نداشت. اما اکنون مهم است، زیرا واکسن‌های سینوفارم و سینوواک چین تقریباً به اندازه واکسن‌های mRNA ساخت غرب در برابر اومیکرون مؤثر نیستند.

این امر باعث شده که پکن قرنطینه کامل شانگهای را در پیش گیرد، که به قدری ضعیف مدیریت شده که طبق گزارش ها، ساکنان مجبور به تقلا برای غذا هستند.

به عقیده دکتر دیوید ال. کاتز، کارشناس بهداشت عمومی و پزشکی پیشگیرانه ایالات متحده مشکل در داشتن نوع سیاست قفل کردن سخت‌گیرانه است. چین معتقد است که می‌شود تضمین کرد که جمعیت در برابر ابتلا به ویروس و زنده ماندن از آن مصونیت بومی کمی دارند. بنابراین، اگر ویروس در سطح جهان جهش پیدا کند، همانطور که در مورد اومیکرون انجام شد، و شما یک واکسن کم‌تر موثر، تقریباً هیچ مصونیت طبیعی در جامعه، و میلیون‌ها سالمند واکسینه نشده داشته باشید، در وضعیت بدی قرار گرفته‌اید.

شما نمی توانید مادر طبیعت را فریب دهید یا سر او را با تبلیغات گرم کنید. او بی رحم است

سرسختی در برابر تغییر مسیر
سیستم‌های استبدادی با اجبار بالا، سیستم‌هایی با اطلاعات پایین هستند -بنابراین اغلب بیش از آن‌چه تصور می‌کنند نسبت به واقعیت‌ها کور هستند. حتی زمانی که حقیقت فیلتر می‌شود، واقعیت به شکل مادر طبیعت یا دشمن قدرت‌مندتر، آن‌قدر محکم به صورت‌ می‌کوبد که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، رهبران آن‌ها تغییر مسیر را دشوار می دانند، زیرا ادعای آن‌ها در مورد حق مادام العمرِ رئیس‌جمهوری بر ادعای آن‌ها مبنی بر نوعی عصمت استوار است. و به همین دلیل است که روسیه و چین هر دو اکنون در حال مبارزه هستند.


اما تا زمانی که بتوان رهبران نالایق را کنار گذاشت و اکوسیستم‌های اطلاعاتی را به گونه‌ای تنظیم کنیم که دروغ‌های سیستماتیک را آشکار و سانسور را به چالش می‌کشد، می توان دموکراسی‌ها را با عصر تغییرات سریع وفق دهیم - و این مهم‌ترین مزیت رقابتی است که امروزه یک کشور می‌تواند داشته باشد.

@EuroAtlantic


https://www.nytimes.com/2022/04/18/opinion/china-russia-putin.html
جنگ سرد هرگز به پایان نرسید(بخش اول)

استفان کوتکین

آیا کسی حق دارد غافلگیر شود؟ یک رژیم گانگستری در کرملین اعلام کرده که امنیتش توسط یک همسایه بسیار کوچک‌تر تهدید می‌شود –و ادعای می کند که آن کشور یک کشور واقعاً مستقل نیست، بلکه فقط بازیچه کشورهای غربی بسیار قدرتمندتر است. کرملین اصرار دارد برای تامین امنیت‌ش باید برخی از قلمروهای همسایه خود را از بین ببرد. با شکست در مذاکرات بین دو طرف، مسکو حمله را آغاز کرد.

مقاومت حیرت‌انگیز فنلاندی‌ها
سال 1939 بود. کرملین توسط جوزف استالین رهبری می شد و فنلاند کشور همسایه بود. استالین پیشنهاد مبادله قلمرو با فنلاندی‌ها را داده بود: او می‌خواست از جزایر فنلاند به‌عنوان پایگاه‌های نظامی پیشرو در دریای بالتیک و هم‌چنین کنترل بیش‌تر ایستموس کارلیایی که در انتهای جنوبی آن لنینگراد قرار داشت استفاده شود. در ازای آن، او یک جنگل گسترده اما باتلاقی در کارلیای شوروی، در مرز فنلاند در شمال تنگه، پیشنهاد داد. در کمال تعجب استالین، علی‌رغم تغییرات سریالی پیشنهادهایش، فنلاندی‌ها این معامله را رد کردند –در واقع کشوری چهار میلیون نفری با ارتشی کوچک، پیشنهاد یک قدرت امپریالیستی با 170 میلیون نفر و بزرگ‌ترین نیروی نظامی جهان را رد می‌کرد.

عاقبت شوروی حمله کرد، اما جنگنده‌های فنلاندی ماه‌ها شوروی را زمین‌گیر کرد و ضربه شصتی به ارتش سرخ نشان داد. مقاومت آن‌ها چشم‌ها را در غرب خیره کرد. وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا و دیگر رهبران اروپایی از فنلاند شجاع استقبال کردند. اما تحسین ها در حد لفاظی باقی ماند: قدرت‌های غربی حتی تسلیحات هم نفرستادند، چه رسد به مداخله نظامی. در پایان، فنلاندی‌ها مقاومت خود را حفظ کردند، اما در نهایت طی یک جنگ فرسایشی شکست خوردند و سرزمین‌های بیش‌تری از آن‌چه استالین در ابتدا خواسته بود را واگذار کردند. تلفات شوروی از فنلاندی‌ها فراتر رفت و استالین سازماندهی مجدد ارتش سرخ را با تاخیر از بالا به پایین آغاز کرد. بدین ترتیب آدولف هیتلر و فرماندهی عالی آلمان به این نتیجه رسیدند که قد ارتش شوروی ده فوت نیست.

محصور در اتاق‌های دربسته
حالا به امروز بازگردیم. یک مستبد در کرملین بار دیگر مجوز تهاجم به یک کشور کوچک دیگر را صادر کرده است و انتظار دارد که آن را به سرعت تحت کنترل درآورد. او در مورد چگونگی رو به زوال رفتن غرب توضیح می‌دهد و تصور می‌کند آمریکای غرق در مشکلات به کمک یک کشور کوچک و ضعیف نمی‌آید. اما مستبد دچار اشتباه محاسباتی شده است. او که محصور در اتاق‌های بسته و در احاطه حلقه کوچکی است، محاسبات استراتژیک خود را بر مبنای پروپاگاندای خود قرار داده است. غرب، به رهبری قاطع ایالات متحده، در حالی که وارد مواجهه مستقیم نمی‌شود، محکم ایستاده است.

ایجاد یک بن‌بست پرهزینه
سال 1950 بود. استالین هنوز در قدرت بود، اما این بار، کشور کوچک مورد نظر کره‌جنوبی بود که پس از چراغ سبز استالین به کیم ایل سونگ مستبد در پیونگ یانگ، توسط نیروهای کره شمالی مورد حمله قرار گرفت. در کمال تعجب استالین، ایالات متحده یک ائتلاف نظامی بین‌المللی را تشکیل داد که توسط قطعنامه سازمان ملل حمایت می‌شد. شوروی که شورای امنیت سازمان ملل متحد را تحریم کرده بود، نتوانست وتوی خود را اعمال کند. نیروهای سازمان ملل در انتهای جنوبی شبه جزیره کره فرود آمدند و کره‌شمالی را تا مرز چین راندند.

با این حال، استالین با مداخله مائوتسه تونگ، رهبر چین، عملاً موفق شد اشتباه خود را پوشش دهد.

ادامه⬇️
ارتش آزادی‌بخش خلق چین در تعداد زیادی مداخله کرد و ایالات متحده را غافلگیر و ائتلاف به رهبری آمریکا را به خطی که شمال و جنوب را قبل از تجاوز شمال تقسیم کرده بود، راند و منجر به یک بن‌بست پرهزینه شد.

و اکنون باز به زمان حال برگردیم. البته استالین و اتحاد جماهیر شوروی مدت‌هاست که از بین رفته‌اند. به جای آن‌ها ولادیمیر پوتین، یک مستبد به مراتب پائین‌تر، و روسیه، یک قدرت درجه دوم، هرچند هنوز خطرناک، قرار دارند که زرادخانه روز رستاخیز اتحاد جماهیر شوروی، وتوی سازمان ملل، و دشمنی با غرب را از آن به ارث برده‌اند.

در فوریه، زمانی که پوتین تصمیم گرفت به اوکراین حمله کند –در حالی که حاکمیت این کشور را نادیده گرفت و آن را به عنوان آلت دست دشمنان روسیه تحقیر کرد- انتظار واکنشی بین‌المللی مانند آن‌چه استالین در حمله به فنلاند در سال 1939 شاهد بود را داشت: سر و صداهای فراوان از حاشیه، عدم اتحاد، انفعال و بی عملی. با این وجود، تاکنون، جنگ در اوکراین چیزی مشابه آن‌چه در کره جنوبی در سال 1950 اتفاق افتاد، ایجاد کرده است - اگرچه این بار، اروپایی‌ها از آمریکایی‌ها جلوتر بودند. تجاوز پوتین –و مهم‌تر از همه، قهرمانی و نبوغ مردم نظامی و غیرنظامی اوکراین و عزم و درایتی که توسط رئیس‌جمهور اوکراین، ولادیمیر زلنسکی نشان داده شده– غرب خفته را به عمل واداشت. اوکراینی‌ها نیز مانند فنلاندی‌ها آبروی خود را حفظ کرده‌اند. اما این بار غرب نیز چنین کرده است.

این تداعی‌ها بدان معنا نیست که تاریخ تکرار می‌شود یا قافیه همان همیشگی است. بلکه نکته این است که تاریخ ساخته شده در دوره‌های پیشین، امروز نیز ساخته می‌شود. امپریالیسم ابدی روسیه به عنوان ساده‌ترین توضیح ظاهر می‌شود؛ گویی نوعی گرایش فرهنگی ذاتی به سمت تهاجم وجود دارد. شاید ساده انگاری است که تهاجم روسیه را صرفاً واکنشی به امپریالیسم غربی بدانیم -چه در قالب ناتو و چه در قالب گسترش آن- در حالی که این الگو مدت‌ها پیش از ناتو وجود داشته است.

این اپیزودهای مکرر تجاوز روسیه، با همه تفاوت‌هایشان، بازتاب همان دام ژئوپلیتیکی است، دامی که حاکمان روسیه بارها و بارها برای خود راه انداخته‌اند. بسیاری از روس‌ها کشور خود را یک قدرت مشیت‌پذیر، با تمدن متمایز و مأموریت ویژه در جهان می‌دانند. این در حالی است که توانایی‌های روسیه با آرمان‌های آن هم‌خوانی ندارد و بنابراین حاکمان آن، بارها و بارها به تمرکز بیش از حد قدرت در این کشور متوسل می‌شوند -که تلاشی قهرآمیز برای از بین بردن شکاف با غرب تلقی می‌شود.

اما این انگیزه مبدل به تشکیل یک دولت قوی نمی‌شود و همیشه به حکومت شخصی تبدیل می‌شود. ترکیبی از ضعف و عظمت، به نوبه خود، خودکامه را به تشدید مشکلی که به ظاهر قرار بود او آن را حل کند، سوق می‌دهد. پس از سال 1991، زمانی که شکاف با غرب به شدت افزایش یافت، ژئوپلیتیک دائمی روسیه دوام آورد. این امر تا زمانی ادامه خواهد داشت که حاکمان روسیه این انتخاب استراتژیک را انجام دهند که تلاش غیرممکن برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ برابر با غرب را رها کرده و به جای آن زندگی در کنار آن و تمرکز بر توسعه داخلی روسیه را انتخاب کنند.

@EuroAtlantic


https://www.foreignaffairs.com/reviews/review-essay/2022-04-06/cold-war-never-ended-russia-ukraine-war
یک فرانسه پراکنده و آلمان نامطمئن از هویت خویش آینده اروپا را تهدید می‌کند

این که هواداران اروپا در سراسر قاره سخت آشفته و نگران از این بودند که آیا امانوئل مکرون در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه پیروز خواهد شد یا خیر، قابل کتمان نبود. رقیب او، مارین لوپن، آشکارا اعلام آمادگی کرد تا اتحادیه اروپا را نادیده بگیرد تا دیدگاه خود را درباره یک فرانسه خودکامه و ملی‌گرای تازه متولد شده -و حتی آماده شراکت استراتژیک با روسیه- ترویج کند.

در این صورت توان اتحادیه اروپا برای پیشبرد اهداف داخلی و خارجی،  با توجه به چالش‌های متعدد پیش روی این قاره، به ویژه جنگ در اوکراین، از بین رفته و در پی آن هم انسجام غرب هم متلاشی می‌شد.

خیز پوپولیست‌های دست راستی فرانسه برای آینده

همانطور که پیش‌بینی می‌شد، ماکرون موفق به تکرار پیروزی خود شد. اما بدبینان انگلیسی نگرانند که اتحادیه اروپا برای مدت طولانی از خطرات مشابه مصون بماند. چه در مورد تورم و بحران هزینه‌های زندگی صحبت کنیم و چه از صرف‌نظر کردن اروپا از انرژی روسیه، موضع مشترک علیه ولادیمیر پوتین و یا حفظ ارزش‌های اروپایی در برابر حملات پوپولیست‌های دست راستی، اتحادیه اروپا با برخی از بزرگ‌ترین چالش‌ها از زمان جنگ جهانی دوم روبرو است –اتحادیه‌ای که از ساختارهایی بهره می‌برد که به ندرت برای هدف تعیین شده مناسب هستند.

در فرانسه، بر اساس قانون اساسی، ماکرون از حضور مجدد در سال 2027 منع شده است. با فروپاشی احزاب چپ و راست سنتی «جمهوری‌خواه»، لوپن یا جانشینش با حریفی مواجه می‌شود که احتمالا نسبت به ماکرون تهور کم‌تری داشته و ممکن است از شانس بیش‌تری برای پیروزی برخوردار باشد. آینده سیاست در فرانسه به این بستگی دارد که آیا بهبود عملکرد اقتصادی فرانسه به اندازه کافی قابل لمس خواهد بود یا خیر -و این‌که آیا اتحادیه اروپا به طور آشکار منبعی از قدرت است یا خیر.

تورم بی سابقه در آلمان و گرایش به ضدیت با اتحادیه اروپا

به همین سبب، ماکرون مجددا تازه نفس، به حمایت بی‌دریغ آلمانی نیاز دارد که با وجود تمام اعتقادات عمیقاً هوادار اروپایش، در محاصره چالش‌های خودش گیر افتاده است. بیلد سایتونگ، پرفروش‌ترین روزنامه راست‌گرای آلمان، با رسیدن تورم منطقه یورو به نرخ 7.5 درصد، کریستین لاگارد، رئیس بانک مرکزی اروپا را «مادام تورم » می‌خواند و  اوتمار ایسینگ 86 ساله بانک مرکزی را متهم کرده که در دنیایی فانتزی زندگی می‌کند.

بیش از 70 سال است که تورم در آلمان در این سطح بالا قرار نداشته است. این ابر تورم دهه 1920 بود که درها را به روی ظهور هیتلر گشود. سایر اروپایی‌ها ممکن است موفقیت سرمایه‌داری لیبرال و دموکراسی در آلمان پس از جنگ را تحسین کنند، اما خود آلمانی‌ها نگران هستند که این دستاوردها ناپایدار بوده و شیاطین قدیمی به راحتی تحریک شوند –و به طرز متناقضی این تحریک توسط اتحادیه اروپایی انجام می‌شود که آلمانی‌ها آن را گرامی می‌دارند.

در ماه می گذشته، اولاف شولز، وزیر دارایی وقت و صدراعظم فعلی آلمان، از طرح بلندپروازانه اتحادیه اروپا برای بهبودی کووید به عنوان «لحظه همیلتونی» اروپا استقبال کرد. کشورهای عضو اتحادیه اروپا صدور اوراق قرضه اتحادیه را در مقیاسی بی‌سابقه برای تامین مالی سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سبز و دیجیتال، همراه با اقدامات انعطاف‌پذیری اجتماعی برای مدیریت بهتر بیماری‌های همه‌گیر آینده تضمین می‌کنند –درست همان‌طور که اولین وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، الکساندر همیلتون، پیشگام ضمانت دولت فدرال در قبال بدهی‌های دولتی بود تا ایالات متحده تازه تاسیس را تقویت کند. ماکرون که سخت برای این صندوق جنگیده بود هم به همان اندازه خوشحال بود. اتحادیه اروپا توانایی خود را نشان داده بود. اگر او موفق شود، مطمئنا دستور کار خود را وسعت خواهد داد.

اما جنگ اوکراین و تورم کمرشکن، آلمان را به لرزه در آورده است. پذیرش اوراق قرضه اتحادیه اروپا کمتر هوشمندانه به نظر می رسد زیرا انتقاد آلمان از بانک مرکزی اروپا به دلیل غرق کردن سیستم مالی اتحادیه اروپا با پول نقد ارزان افزایش می یابد -و اکنون این کشور باید هزینه کنار گذاشتن نفت و گاز روسیه را بپردازد. این کشور با ممنوعیت فوری واردات نفت و گاز روسیه بر اساس تصمیم اتحادیه اروپا مخالف است. رابرت هابک، وزیر اقتصاد، هشدار داده که بیکاری گسترده ناشی از این تصمیم فقر مردمی را ایجاد می‌کند که نمی‌توانند خانه‌های خود را گرم کنند و سوخت‌شان تمام شده است.

اما حتی ممنوعیت مرحله‌ای که اتحادیه اروپا به زودی اعلام خواهد کرد، خطر رکود اقتصادی آلمان و فشار بر استانداردهای زندگی را در پی دارد.

ادامه⬇️
آلمان باید به طور هم‌زمان تامین انرژی و گسترش توان دفاعی خود را پیش ببرد. اشتهای این کشور برای اقدامات «همیلتونی» بیشتر در سراسر اتحادیه اروپا که ماکرون و بقیه اروپا به شدت به آن نیاز دارند، محدود خواهد شد. چشم‌انداز سخنان پوچ و بی‌مایه و افزایش مستمر پوپولیسم دست راستی در قاره اروپا بسیار واقعی و در دسترس به نظر می‌رسد.

روایت بریتانیایی از اروپا همیشه بر اشتباهات تأکید داشته -و به ندرت چشمش را رو به مزایای آن می‌گشاید. چالش‌های عمیقی در فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا وجود دارد. اما در مقایسه با تجدید حیات ترامپیسم احمقانه آمریکایی و فروپاشی ناشی از برگزیت در بریتانیا که به همراه خود این کشورها را با بحران سرمایه‌گذاری، رکود تورمی بومی و بن‌بست قانون اساسی مواجه کرده، چالش‌های کشورهای اروپایی نسبتاً مهارشده و رام به نظر می‌رسند.

آن‌چه در مورد اتحادیه اروپا قابل توجه است این است که بر خلاف ایالات متحده و بریتانیا، این نهاد هم‌چنان در حال کار کردن است. طبقات سیاسی اصلی فرانسه و آلمان، همراه با آن‌هایی که در اسپانیا، ایتالیا، هلند و فراتر از آن هستند، می‌دانند که اتحادیه اروپا یک سنگر حیاتی است و پای آن ایستاده‌اند.

پس از شروعی متزلزل، اتحادیه اروپا-به عنوان یک سازمان سیاسی جمعی-  به خوبی و از بسیاری جهات بهتر از بریتانیا کووید را کنترل کرد. مرگ‌ومیر کم‌تر؛ برنامه‌های کارآمدتر واکسیناسیون؛ حمایت بهتر از کشورهای کم‌تر توسعه‌یافته و آسیب دیده. طرح احیای اتحادیه اروپا یک لحظه هامیلتونی بود و در سراسر اروپا محرکی برای برخی از بهترین تفکرات از طریق سیاست‌های سرمایه‌گذاری در دهه‌های اخیر است.

بانک مرکزی اروپا ممکن است فشارهای تورمی را اشتباه ارزیابی کرده باشد، اما فدرال رزرو ایالات متحده و بانک انگلستان نیز همین کار را کردند. این فشارها احتمالاً در اروپا به کمک قدرت یورو با وضعیت ارز ذخیره‌اش کاهش می‌یابد، در حالی که فشارهای تورمی بریتانیا طولانی‌تر باقی می‌ماند زیرا کاهش اخیر پوند با تضعیف اقتصاد اروپا تسریع می‌یابد. فروپاشی تجارت بریتانیا ارزش بازار واحد اتحادیه اروپا را نشان داده است، در حالی که اقدامات قوی اتحادیه اروپا برای تحت فشار قرار دادن فیس‌بوک و گوگل برای تنظیم مقررات سخت‌تر بر روی پلتفرم‌هایشان توسط دولت‌های واحد غیرممکن است. علاوه بر این، دستاوردهای احتمالی روسیه در جنوب و شرق اوکراین بر ضرورت اتحاد اتحادیه اروپا تاکید می کند.

رهبران اروپا همه این‌ها را می‌دانند. بحران بزرگ‌تر در اتحادیه اروپا نیست، چرا که با اراده سیاسی مشکلات خود را پشت سر خواهد گذاشت. شکست فاحش شایسته برگزیت و روند بسیار کند برکناری نخست‌وزیری است که مجلس عوام را فریب می‌دهد و آینده یکپارچگی دموکراسی بریتانیا به آن بستگی دارد. پیروزی ماکرون به معنی ارسال این سیگنال است که اروپا بدترین شرایط خود را پشت سر می گذارد – در حالی که بریتانیا هنوز به انتهای راه خود نرسیده است.

@EuroAtlantic

https://www.theguardian.com/commentisfree/2022/apr/24/macron-win-will-put-eu-out-of-danger-but-perils-remain
امیدها و تردیدها در روابط ترکیه و آمریکا

محمود فاضلی، تحلیلگر مسائل بین الملل

آنکارا روند جدید عادی‌سازی روابط با امارات، عربستان، رژیم صهیونیستی و سیاست آنکارا در بحران اوکراین را گام جدیدی در سیاست خارجی خود می‌داند.

بی‌شک روند این عادی‌سازی و چرخش در موضع اردوغان در سیاست خارجی، متأثر از بحران اقتصادی ترکیه و اثرات مخرب آن در عرصه داخلی صورت گرفته است. عزم ترکیه برای عادی‌سازی روابط با آمریکا علی‌رغم اینکه آنکارا از اوکراین حمایت کرد و در تحریم‌های اعلام‌شده علیه روسیه شرکت نکرد، نشانگر تغییر سیاست راهبردی این کشور است.

آنکارا با برگزاری نشست مذاکره‌کنندگان اوکراین و روسیه در استانبول، سعی دارد در نهایت پوتین و زلنسکی را در ترکیه گردهم بیاورد. اگر این هدف تحقق یابد، اردوغان برگ برنده‌ای در منطقه و در عرصه داخلی ترکیه ارائه خواهد کرد.

ترکیه از آغاز مکانیسم راهبردی میان ترکیه و آمریکا خبر می‌دهد. این تصمیم در دیدار «سدات اونال» معاون وزیر خارجه ترکیه با «ویکتوریا نولاند» مشاور امور سیاسی وزارت خارجه آمریکا اعلام شد. نولاند در چارچوب سفرش به یونان، قبرس و ترکیه هدفش را «تقویت بیشتر روابط دوجانبه، تأکید بر حمایت از اوکراین و هماهنگی تلاش‌ها علیه روسیه به دلیل بحران اوکراین» اعلام کرد.

نولاند و هیئت همراهش در دیدار با ابراهیم کالین، سخنگو و مشاور امنیت و سیاست‌ خارجی ریاست جمهوری ترکیه علاوه بر ارزیابی دیدار هیئت‌های روسیه و اوکراین در استانبول، موضوعات مربوط به جنگ روسیه و اوکراین، سوریه، آذربایجان، ارمنستان و رژیم صهیونیستی، امنیت انرژی، همکاری‌های دفاعی و روابط دوجانبه سیاسی و اقتصادی را مورد بررسی قرار داد.

از دیدگاه معاون وزیر خارجه آمریکا در امور سیاسی، «روابط دوستانه اردوغان با زلنسکی و پوتین، در برگزاری مذاکرات صلح در ترکیه مؤثر بود و فضای اعتماد برای پایان دادن به جنگ را فراهم می‌کند».

وی گفت: «قدرت و موقعیت جغرافیایی ترکیه در دریای سیاه بسیار مهم است. دریای سیاه می‌توانست یک مسیر ترانزیتی در این جنگ باشد که خوشبختانه ترکیه اجازه آن را نداد. در گفتگوهایی که با دولت ترکیه داشتیم، آن‌ها اعلام کردند که واقعاً روی این موضوع حساس هستند و اجازه نمی‌دهند تحریم‌ها علیه روسیه از طریق خاک ترکیه نقض شود. در این مرحله، همکاری با یکدیگر مهم است. ترکیه به‌عنوان یک کشور هم‌پیمان ناتو برای خرید تسلیحات دفاع هوایی از روسیه تصمیم گرفت. این موضوع ما را نگران می‌کند. دولت ترکیه و هم شهروندان این کشور به‌وضوح دیده‌اند که وقتی مهمات و سامانه‌های دفاع هوایی از روسیه خریداری می‌شود، همان‌طور که در اوکراین مشاهده می‌شود، این سلاح‌ها برای ترکیه در میدان نبرد هیچ امتیازی ایجاد نمی‌کند. در مورد جنگنده‌های F-16 در حال گفتگو بوده و منتظر خواسته‌های ترکیه در این زمینه هستیم. مذاکرات در مورد اف-16 با ترکیه ادامه دارد، اما هنوز به نتیجه نرسیده‌ایم.»

وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 6 آوریل درباره فروش جنگنده‌های اف-16 توسط دولت بایدن به ترکیه، نامه‌ای را برای کنگره ارسال کرد. در این نامه آمده است «فروش احتمالی جنگنده‌های F-16 به ترکیه در راستای منافع امنیت ملی آمریکا و همچنین در خدمت وحدت بلندمدت ناتو خواهد بود.» مولود چاوش اوغلو وزیر خارجه نامه مربوط به فروش این جنگنده‌ها به ترکیه در آمریکا را مثبت ارزیابی کرد. شواهد نشان می‌دهد این درخواست، توسط آژانس همکاری امنیتی دفاعی، (مسئول صادرات تجهیزات نظامی آمریکا) تحت عنوان «فروش نظامی خارجی» در حال بررسی است.

هم‌زمان چندین عضو منتخب کنگره با فروش این جنگنده‌ها مخالفت کردند. همچنین 10 گروه ضد ترک مستقر در آمریکا، برای جلوگیری از فروش جنگنده‌های F-16 به ترکیه کمپین «به ترکیه جت فروخته نشود» راه‌اندازی کردند. این کمپین از دولت آمریکا می‌خواهد تا قوانین بین‌المللی را رعایت کرده و جنگنده‌های اف- 16 را به ترکیه نفروشد. در میان گروه‌هایی که از این کمپین حمایت می‌کنند، می‌توان به گروه‌هایی نظیر «شورای رهبری یونانی آمریکایی، کمیته ملی ارامنه آمریکا، کمیته هماهنگ‌کننده بین‌المللی عدالت برای قبرس (PSEKA) و شورای یونانی آمریکایی کالیفرنیا» اشاره کرد.

وزیر خارجه یونان نیز اعتقاد دارد اگرچه ترکیه عضو ناتو است، اما از سوی دیگر ترکیه به‌طور مکرر یونان را تهدید کرده است؛ بنابراین ترکیه باید تهدید جنگ، علیه یونان را لغو کند. یونان از خریداری تسلیحات نظامی توسط ترکیه راضی نیست، چراکه تحت شرایطی یونان هدف اصلی کسب این تسلیحات است. بدیهی است که ما به‌طرف آمریکایی اعلام کردیم که تحت چه شرایطی با فروش تسلیحات به ترکیه موافق هستیم. امروزه موضع ما که از اصول دیرینه سیاست خارجی کشورمان است، تغییر نکرده است.

ادامه⬇️
آمریکا تحت‌فشار بحران اوکراین نظراتی را بیان می‌کند اما ملاحظات یونان همچنان محفوظ است.

هم‌زمان اخباری منتشر می‌شود که رادارها و موشک‌های جنگنده‌های یونان این توانایی را دارند که جنگنده‌های ترکیه را شناسایی کرده و قبل از اینکه خلبانان متوجه شوند به آن‌ها حمله کنند؛ بنابراین ضروری است ترکیه ناوگان جنگنده «اف- 16» خود را ارتقا دهد. ارتقایی که در حال حاضر در یونان در حال انجام است اما در ترکیه انجام نشده است و اگر توازن قوا در دریای اژه از بین برود، احتمال شکست در نبردهای هوایی افزایش می‌یابد. حتی این ادعا نیز مطرح است که اگر کنگره آمریکا از فروش جنگنده‌های اف-16 به این کشور امتناع کند، ترکیه ممکن است جایگزینی هواپیمای سوخو-57 روسیه را بررسی کند. آنکارا از واشنگتن 40 فروند جت جنگنده اف-16 و ارتقای آن را درخواست کرده است.

روابط ترکیه و آمریکا از سال 2019 به دلیل حذف ترکیه از برنامه فروش جنگنده‌های F-35 آمریکا به ترکیه به بهانه خرید سامانه‌های اس-400 متشنج شد. آنکارا قصد داشت 100 فروند اف- 35 بخرد تا نیروی هوایی خود را تجهیز کند، اما با خرید سامانه دفاع موشکی «اس-400» ساخت روسیه از سوی آنکارا، اکنون ترکیه به دنبال جنگنده‌های جدید از جای دیگری است. اردوغان با به چالش کشیدن مکرر این تصمیم، در نهایت با واقعیت‌ها کنار آمد و خواستار بازپرداخت مبالغ سرمایه‌گذاری شده در برنامه F-35، یعنی 1.4 میلیارد دلار شد.

این درخواست همچنین شامل مدرنیزاسیون 80 فروند جنگنده اف-16 در ناوگان نیروی هوایی ترکیه بود. اردوغان در 10 مارس 2022 در تماس تلفنی با بایدن ضمن اشاره به اینکه انتظار دارد تقاضای ترکیه شامل خرید 40 فروند جنگنده اف-16 جدید از آمریکا و مدرنیزاسیون جنگنده‌های اف- 16 در اسرع وقت نهایی شود، تأکید کرده زمان لغو تحریم‌های ناعادلانه علیه ترکیه در حوزه صنایع دفاعی فرا رسیده است.

درحالی‌که وزیر خارجه ترکیه در 18 ماه می به‌منظور دیدار با بلینکن همتای آمریکایی خود به آمریکا سفر می‌کند موضوع فروش اف-35 همچنان مورد اختلاف دو کشور است. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا معتقد است ترکیه یک متحد مهم ناتو است و اخیراً دیدارهای متعددی میان وزیر خارجه ترکیه و آمریکا صورت گرفته است. ترکیه نقش مهمی در مسئول شمرده شدن روسیه در جنگ علیه اوکراین دارد. ازاین‌رو سفر چاوش اوغلو به واشنگتن، فرصت محسوب می‌شود.

@EuroAtlantic
پس لرزه جنگ اوکراین در بالکان

با تداوم جنگ در اوکراین حس عمیقی از نارضایتی در منطقه بالکان غربی ایجاد شده است. جنگ اوکراین خاطرات دهه 1990این منطقه به ویژه در بوسنی و هرزگوین و تنش‌های میان صربستان و کوزوو را زنده کرده است. ارتباطات قوی اقتصادی، نظامی و قدرت نرم روسیه در بالکان باعث ایجاد این نگرانی‌ شده که ممکن است مسکو به ایجاد بی‌ثباتی بیشتر در منطقه بالکان روی آورد تا توجهات از اوکراین را منحرف کند. بالکان می‌تواند به یک منبع جدید ناآرامی تبدیل شود.
پیر مورکوس و دجانا ساریک در یادداشتی که در وب سایت اندیشکده آمریکایی مرکز مطالعات راهبردی و بین‌الملل (CSIS) منتشر شد، نوشتند: اروپا و آمریکا نباید بیکار بنشینند. جنگ در اوکراین پرسش‌هایی را درباره آینده ادغام این منطقه در یوروآتلانتیک ایجاد کرده است. اگرچه این منطقه توسط اتحادیه اروپا و ناتو محصور شده، اما به شکلی محدود در ساختارهای سیاسی و امنیتی یوروآتلانتیک ادغام شده است. اروپا و آمریکا در عین حال که از کشورهای حوزه بالکان می‌خواهند به روسیه فشار دیپلماتیک و اقتصادی وارد کنند، باید تعاملات نظامی، سیاسی و اقتصادی خود را در این منطقه افزایش دهند.

بالکان منطقه‌ای تحت نفوذ روسیه

روسیه همچنان از نفوذ قوی در بالکان غربی برخوردار است. سرمایه‌گذاری اقتصادی روسیه در این منطقه بر بخش‌های راهبردی نظیر انرژی متمرکز است. روسیه روابط نظامی با صربستان را در سال‌های اخیر تقویت کرده؛ مذهب ارتدوکس روسیه و مخالفتش با استقلال کوزوو مبنایی را برای قدرت نرم مسکو در منطقه ایجاد و راه را برای نفوذ روسیه در صربستان، بوسنی و مونته نگرو هموار کرده است. رهبرانی نظیر رهبران صربستان و بوسنی نمایش روابط نزدیک با رهبری روسیه را برای بقای سیاسی خود ضروری می‌دانند.

از زمان حمله به اوکراین، راهپیمایی‌هایی در حمایت از روسیه اغلب توسط گروه‌های راست افراطی در صربستان، مونته نگرو و بوسنی برگزار شده است. روسیه بالکان غربی را یک منطقه حائل می‌داند که می‌تواند در آن حوزه نفوذش را حفظ و غرب را تضعیف کند.

 

واکنش‌های منطقه‌ای به جنگ اوکراین

حمله به اوکراین شکاف‌ میان حامیان غرب و حامیان روسیه در سراسر بالکان را برجسته کرد. آلبانی، کرواسی، مونته نگرو و مقدونیه شمالی به عنوان اعضای ناتو به سرعت در صف تحریم‌های اتحادیه اروپا علیه روسیه قرار گرفتند. کوزوو نیز همین اقدام را انجام داد. اما صربستان و بوسنی باوجود حمایت از قطعنامه‌های سازمان ملل علیه روسیه از پیوستن به تحریم‌ها خودداری کردند.

در بوسنی، نگرانی زیادی وجود دارد که جنگ اوکراین باعث بی‌ثباتی بالکان شود. ناتوانی در اتخاذ موضعی واحد و محکوم کردن روسیه به دلیل مواضع میلوراد دودیک، عضو شورای ریاست جمهوری این کشور است که اخیرا گرفتار یک بحران جدی شده است.

بحران اوکراین نگرانی‌ها در کوزوو که احساسات عمومی شدیدا حامی غرب و ضد روسیه است، را افزایش داده ‌است. رهبران دولتی درکوزوو خواستار تسریع روند عضویت در ناتو و ایجاد پایگاه دائمی ناتو بوده‌اند.

دولت مونته نگرو در خصوص تحریم‌ها علیه روسیه به شدت دچار اختلاف است.

غرب همواره به صربستان توجه بیشتری داشته است و برای دولت این کشور که در صدد حفظ تعادل میان روسیه و غرب است، جنگ اوکراین چالشی مضاعف محسوب می‌شود. صربستان با وجود محکوم کردن اقدام روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل به تحریم اتحادیه اروپا علیه روسیه نپیوسته است.


نقش اروپا و آمریکا

در چنین بافتی اروپا و آمریکا باید برای جلوگیری از بی‌ثباتی بیشتر در بالکان اقدام کنند. این منطقه، بسته به پاسخ غرب، می‌تواند با دو آینده بسیار متفاوت روبرو شود: بی‌ثباتی رو به رشدی که روسیه می‌تواند آن را سازماندهی کند، یا یک یکپارچگی پایدار درون جامعه اروپایی.

جنگ اوکراین بعد از سال‌ها بن‌بست، همه بازیگران این منطقه را به انتخاب یک مسیر سیاسی روشن وادار می‌کند. ماه‌های پیش رو فرصت‌هایی را برای مذاکره درباره آینده منطقه، فراهم خواهد کرد که با یک نشست اروپایی مختص بالکان غربی در ماه ژوئن آغاز می‌شود.

در سطح سیاسی، اروپا باید به درخواست‌های سراسر منطقه برای تسریع روند ادغام در اتحادیه اروپا پاسخ دهد. بازنگری در روند الحاق می‌تواند باعث تقویت پیشرفت در زمینه حکمرانی و اصلاحات حکومت قانون در این کشورها شود و نیرویی مضاعف برای هل دادن صربستان به سمت همسویی سیاست خارجی این کشور با اتحادیه اروپا ایجاد کند. این حرکت سیاسی جدید می‌تواند به حل سریع مشاجره دوجانبه مقدونیه شمالی و بلغارستان منجر شود.

در جبهه امنیتی، اتحادیه اروپا و ناتو باید موضع خود را برای جلوگیری از بی‌ثباتی بیشتر در منطقه منطبق کنند.

ادامه⬇️
در بوسنی، اتحادیه اروپا ابعاد نیروهای تقویت کننده خود را افزایش داده، ناتو هم اخیرا تصمیم گرفته است یک «بسته جدید ظرفیت سازی دفاعی» برای بوسنی ایجاد کند. در هر صورت، آینده اتحادیه اروپا در معرض خطر است زیرا روسیه می‌تواند در پاییز آینده از تمدید ماموریتش در سازمان ملل جلوگیری کند. این چشم انداز باید اروپایی‌ها را به بررسی دیگر راه‌های حقوقی برای حفظ این ماموریت ترغیب کند. اتحادیه اروپا همچنین تصمیم گرفته نیروهای پلیس بیشتری را برای حمایت از پلیس محلی و سربازان ناتو به کوزوو اعزام کند. اتحادیه اروپا و ناتو باید برای حفظ حکومت قانون و مقابله با نفوذ روسیه در بالکان غربی حمایت خود از این کشورها را افزایش دهند.

در نهایت در حوزه اقتصادی اروپا و آمریکا باید به کشورهای بالکان غربی در کاهش تاثیرات جنگ اوکراین کمک کنند. در حوزه انرژی، اتحادیه اروپا موافقت کرده است بالکان غربی برای محدود کردن هزینه‌های انرژی در خرید مشترک گاز مشارکت کند. برای پاسخ به بحران جهانی غذا هم باید اقدامات مشابهی انجام گیرد. در بلند مدت، اتحادیه اروپا باید اجرای برنامه سرمایه‌گذاری 30 میلیارد یورویی اعلام شده در اکتبر 2021 را سرعت بخشد. سرمایه‌گذاری‌ها باید به ویژه بر متنوع‌سازی منابع انرژی و زیرساخت به عنوان راهی برای کاهش وابستگی منطقه به روسیه و چین متمرکز شود.

آمریکا و اروپا همچنان برای افزایش ثبات و امنیت درونی و بیرونی این بلوک فرصت دارند. رهبران منطقه‌ای هم باید آینده‌ای را که می‌خواهند برای کشورهای‌ خود بسازند، به خوبی ارزیابی کنند.

@EuroAtlantic


https://www.csis.org/analysis/war-ukraine-aftershocks-balkans
#new_book


Ukraine has a population of 44 million people, making it Europe's seventh-largest country. The country is strategically located at a crossroads between the West and Russia, and it plays a critical role in delivering Russian gas to European markets.

Some interesting facts with regard to the current situation in Ukraine are:

Ukraine declared independence in 1991 after the collapse of the Soviet Union

Protesters in Ukraine have always denounced Russia's dominance

Ukraine has always wanted to join the European Union and NATO.

Some of the topics that are covered in this book are:

Soviet Union - Rise & Fall

Ukraine-Independence and Post-Independence Issues

Putin and Soviet Union's Collapse

Analyzing the Kremlin’s Version of Ukrainian History

Chronological Record of Events Leading to Current Situation in Ukraine

Debunking the Myths Surrounding the Conflict.

NATO is the most powerful military alliance in the world. Its primary role is to safeguard its member states through...


@EuroAtlantic
آینده اروپا پس از جنگ اوکراین

انتخابات فرانسه نقطه مهمی در وضعیت کلی اروپا بود چون این نگرانی وجود داشت که با رسیدن خانم مارین لوپن به جایگاه ریاست جمهوری تضعیف اتحادیه اروپا رقم بخورد. البته باید توضیح داد که خانم لوپن چند سالی بود که از دیدگاه قبلی خود که خروج کامل فرانسه از اتحادیه اروپا بود عقب نشینی کرده بود و بحث فرگزیت (خروج فرانسه از اتحادیه) مطلقا مطرح نبود. اما اگر ایشان در ریاست جمهوری به موفقیت می رسید خبر خوبی برای حامیان اتحادیه اروپا نبود.

متن کامل گفت و گو⬇️

https://fa.shafaqna.com/news/1363680/آینده-اروپا-پس-از-جنگ-اوکراین؛-دکتر-ناد/
ریشه‌یابی تغییر رویکرد دولت ترکیه در منطقه

فاطمه نکو لعل آزاد- کارشناس مسائل بین الملل

شورای راهبردی

شروع تحولات موسوم به بهار عربی، فرصتی برای ترکیه بود که برای نخستین بار بعد از فروپاشی عثمانی، به شکل جدی خود را در صحنه خاورمیانه مطرح نماید.

ترکیه که تا پیش از آن، اولویت خود را در گرایش به سوی غرب گذاشته بود، به یکباره روی به سوی خاورمیانه گذاشت. این کشور با حمایت از جریان­های سیاسی وابسته به اخوان المسلمین در مصر، سوریه، تونس، لیبی و حتی فلسطین از یک سو به دنبال ایجاد جایگاهی برای خود در منطقه خاورمیانه بود و از سوی دیگر مدل سیاسی – اقتصادی خود را مدل مناسبی برای کشورهای عرب خاورمیانه می­دانست که دچار تغییر نظام­‌های سیاسی شده بودند یا نظام سیاسی آنها مستعد تغییر یا در حال تغییر بود.

این سیاست ترکیه، سبب تنش در روابط آن با دیگر کشورهای منطقه شد. حمایت از جریان اخوان المسلمین، ترکیه را در مقابل کشورهایی چون امارات متحده عربی، عربستان و ارتش مصر قرار داد که به لحاظ تاریخی دشمن اخوان المسلمین به حساب می­‌آمدند. همچنین حمایت از جریان­‌های اخوانی فلسطین و اعطای دفتر به آنها در آنکارا و اتخاذ مواضع انتقادی علیه رژیم صهیونیستی، سبب تشدید تنش در روابط ترکیه و رژیم صهیونیستی شد. علاوه بر این، تلاش ترکیه برای قدرت گرفتن جریان اخوان المسلمین در سوریه سبب نگرانی شدید رژیم صهیونیستی شده بود.

در ابتدا دولت اردوغان از پیروزی جریان اخوان در کشورهایی مانند مصر بسیار خوشحال بود و در کنار دولت قطر به حمایت همه جانبه از جریان اخوان در سطح منطقه ادامه داد. لیکن سقوط محمد مرسی، رئیس جمهور اخوانی مصر که با استقبال فوری امارات و عربستان همراه بود، سبب مخالفت شدید ترکیه شد. ترکیه، دولت جدید مصر به ریاست السیسی را دولت کودتا دانست و از به رسمیت شناختن آن خودداری کرد.

به دنبال تضعیف جایگاه اخوان‌المسلمین در مصر به‌ویژه پس از کودتای 2013 ارتش، جریان اخوانی فلسطین نیز در موقعیت ضعف قرار گرفت. از طرفی در سوریه نیز جریان­های موردحمایت ترکیه با اعمال حاکمیت دوباره دولت سوریه بر سرزمین­ این کشور، به‌تدریج ضعیف شدند. لذا ترکیه که پیش‌تر در موقعیت تهاجمی قرار گرفته بود، پس از وقوع تحولات یادشده در موقعیت دفاعی قرار گرفت که اوج این موقعیت دفاعی، کودتای نافرجام علیه اردوغان و محاصره قطر توسط برخی دولت‌های عرب حاشیه خلیج‌فارس با حمایت مصر بود. با پیروزی جو بایدن در انتخابات آمریکا که به‌شدت منتقد رویکرد اردوغان بود، ترکیه بیش‌ازپیش در موقعیت دفاعی و حتی ضعف قرار گرفت.

این وضعیت، ترکیه را ناگزیر به تغییر سیاست­‌های خود کرد. درواقع، دولت ترکیه از یک‌سو در سطح بین‌­المللی روابط مناسبی با اروپا و آمریکا و در سطح منطقه­ای نیز روابط مناسبی با دولت‌هایی مانند مصر، امارات، عربستان و رژیم صهیونیستی نداشت و از سوی دیگر از نظر اقتصادی تحت‌فشار قرار گرفته بود. لذا ترکیه با رویکردی عمل‌گرایانه سیاست خود را تغییر داد. بدین معنی که در سطح بین­‌المللی خود را با احتیاط در کنار ناتو و علیه حمله روسیه به اوکراین قرار داد و در سطح منطقه­‌ای نیز سیاست عادی‌سازی روابط با دولت‌های منطقه را آغاز کرد.

 سیاست جدید ترکیه به‌ویژه در سطح منطقه، چند پیامد جدی به دنبال دارد:

اول اینکه جریان اخوان‌المسلمین منطقه یکی از اصلی­‌ترین حامیان منطقه‌­ای خود را از دست داده و می‌دهد. در شرایطی که رهبران جریان اخوان در کشور مصر به مجازات سنگینی چون اعدام و حبس ابد محکوم می­شوند، جریان­های اخوانی فلسطین خود را با پذیرش رژیم صهیونیستی از سوی برخی رژیم های عرب مواجه می­بینند و همچنین جریان اخوان در سوریه در موقعیت ضعف قرار گرفته است، سیاست جدید ترکیه اتفاقی تلخ برای جریان اخوان‌المسلمین خواهد بود. درواقع عدم‌حمایت‌های منطقه­‌ای می‌­تواند برای سال­‌ها جریان اخوان در سطح منطقه را به کُمای سیاسی ببرد.

دوم اینکه این امکان وجود دارد که شرایط سیاسی – نظامی در کشورهای عرب درگیر بحران داخلی به سمت ثبات نسبی حرکت کند. عدم یا کاهش حمایت از جریان اخوان در سطح منطقه توسط ترکیه، آن‌ها را برای تداوم مبارزات خود علیه نظام­های سیاسی مربوطه دلسرد می­‌کند.

سوم اینکه این امکان وجود دارد که در پرتو عادی‌سازی روابط رژیم صهیونیستی – ترکیه و ترکیه – مصر، آنکارا در جهت عادی‌سازی روابط اعراب – رژیم صهیونیستی و احتمالا فلسطین – رژیم صهیونیستی تلاش کند تا برای خود وجه و جایگاهی در سطح منطقه و حتی در آمریکا به دست آورد.

چهارم اینکه ممکن است ترکیه در پرتو عادی‌سازی‌های انجام‌شده وارد ترتیبات همکاری جویانه با آن‌هایی شود که وارد فرایند عادی‌سازی روابط شده است.
ادامه⬇️
2024/09/28 20:46:26
Back to Top
HTML Embed Code: