Telegram Web Link
چگونه با یک ابرقدرت که توسط یک جنایتکار جنگی رهبری می‌شود کنار بیاییم؟

توماس فریدمن

@EuroAtlantic

به سختی می‌توان باور کرد؛ اما اکنون غیرممکن است که بتوانیم منکر شویم که سازوکار گسترده‌ای که از پایان جنگ سرد بخش بزرگی از جهان را باثبات و شکوفا نگه می‌داشت، با تهاجم ولادیمیر پوتین به اوکراین به طور جدی درهم‌شکسته شده است.

از جهاتی، بخشی از این سازوکار بر توانایی غرب برای همزیستی با پوتین استوار بود –در این چارچوب او در نقش «پسر بد»، محدودیت‌های نظم جهانی را به نمایش می‌گذاشت، اما هرگز آن‌ها را در مقیاسی وسیع زیر پا نمی‌گذاشت.

اما با تهاجم بی‌دلیل پوتین به اوکراین، تخریب بی‌محابای شهرها و کشتار دسته‌جمعی غیرنظامیان اوکراینی، او از «پسر بد» به «جنایتکار جنگی» تبدیل شد.

هنگامی که رهبر روسیه -کشوری که مشتمل بر 11 منطقه زمانی، با منابع عظیم نفت، گاز و مواد معدنی و دارای بیش‌ترین کلاهک‌های هسته‌ای در دنیا- یک جنایتکار جنگی است و باید از این پس با او به عنوان یک چهره منفور رفتار شود، می توان گفت دنیایی که می‌شناسیم عمیقاً تغییر کرده است هیچ چیز نمی‌تواند همیشه عملکرد ثابتی داشته باشد.

آغاز عصر عدم قطعیت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی

چگونه جهان یک سازمان ملل متحد کارآمد خواهد داشت در حالی که کشوری به رهبری یک جنایتکار جنگی در شورای امنیت می‌تواند هر قطعنامه‌ای را وتو کند؟ چگونه جهان به دنبال ابتکار جهانی موثری برای مبارزه با تغییرات اقلیمی باشد در حالی که نمی‌تواند با بزرگ‌ترین کشور روی کره‌زمین همکاری کند؟ چگونه ایالات متحده به صورت نزدیک با روسیه در مورد توافق هسته‌ای ایران کار کند، در حالی که ما به مسکو اعتماد نداریم و به سختی با آن ارتباط برقرار می‌کنیم؟

چگونه می‌توانیم کشوری به این بزرگی و قدرتمند را منزوی و سعی کنیم آن را تضعیف کنیم، در صورتی که می‌دانیم فروپاشی این کشور خطرناک‌تر از قوی‌تر شدنش است؟ و در حالی که روسیه‌ی تحت تحریم یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان نفت، گندم و کود در جهان است، چگونه قیمت‌های جهانی غذا و سوخت را متعادل کنیم؟

پاسخ این است که نمی‌دانیم. که در واقع راه دیگری برای گفتن این حقیقت است که ما وارد دوره‌ای از عدم قطعیت ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی می‌شویم که از سال 1989 – و حتی شاید 1939- به بعد با آن ناآشناییم.

و البته انتظار داریم که اوضاع پیش از بهتر شدن بدتر شود، زیرا پوتین اکنون مانند یک حیوان زخمی در گوشه قفس است. او نه تنها در حمله به اوکراین بسیار اشتباه کرد. بلکه عکس آن چیزی را که می‌خواست به دست آورد.

پوتین گفته که باید به اوکراین رفت تا ناتو را از روسیه دور کند، اما جنگ او نه تنها اتحاد نظامی راکد غربی را دوباره تقویت کرده ، بلکه همبستگی ناتو و نوسازی تسلیحات را تا زمانی که پوتین در قدرت است - و احتمالاً تا یک نسل دیگر پس از آن-  تضمین کرده است.

پوتین گفته که باید به اوکراین رفت تا حاکمیت نازی‌ها در کیف را در هم بکوبد و مردم اوکراین و قلمروشان را به آغوش مادر روسیه بازگرداند. اما در عوض، تهاجم او اوکراینی‌ها -حتی برخی از اوکراینی‌های سابقاً طرفدار روسیه- را به دشمنان سرسخت روسیه -برای حداقل یک نسل- تبدیل کرده و تمایل اوکراین را برای مستقل شدن از روسیه و عضویت در اتحادیه اروپا افزایش داده است.

پوتین فکر می‌کرد که با تسلط بر اوکراین از سوی غرب، احترام مناسبی را نسبت به قدرت نظامی روسیه کسب خواهد کرد و به این توهین پایان دهد که روسیه، با اقتصاد کوچک‌تر از ایالت تگزاس، فقط «پمپ بنزینی با سلاح‌های هسته‌ای» است. در عوض، ارتش او نمایشی ناتوان و وحشی به جا گذاشت که نیاز به استخدام مزدورانی از سوریه و چچن دارد تا بتواند موقعیت خود را حفظ کند.

پوتین که مرتکب اشتباهات فاحشی شده و به ابتکار خود این جنگ را آغاز کرده، باید ناامید باشد تا نشان دهد که چیزی به دست آورده است – دست‌کم با کنترل بلامنازع شرق اوکراین، از منطقه دونباس، جنوب تا اودسا در سواحل دریای سیاه اوکراین و ارتباط با کریمه. و او مطمئناً قصد دارد تا 9 می –19 اردیبهشت هم زمان با رژه بزرگ سالانه روز پیروزی مسکو- به آن دست یابد و به عنوان یادآور پیروزی روسیه بر نازی‌ها در جنگ جهانی دوم - روزی که ارتش روسیه بزرگ‌ترین پیروزی تاریخ خود را به یاد می‌آورد- جلوه دهد.

بنابراین، به نظر می‌رسد که پوتین در حال آماده شدن برای یک استراتژی دو وجهی است. اول، او نیروهای متفرق خود را دوباره جمع می‌کند و آن‌ها را بر تصرف کامل و حفظ پیروزی نظامی کوچک‌تر متمرکز می‌کند.

ادامه⬇️
دوم، او سرکوب و تجاوز سیستماتیک را دوچندان می‌کند -کوبیدن مداوم شهرهای اوکراین با راکت و توپخانه برای ادامه ایجاد تلفات و پناهندگان و تا آن‌جا که می‌تواند ویرانی اقتصادی به جا بگذارد.

او به وضوح امیدوار است که استراتژی اول ارتش اوکراین را حداقل در شرق، در هم بشکند، و استراتژی دومی ناتو را شکست خواهد داد، زیرا کشورهای عضو آن تحت فشار این همه پناهنده قرار گرفته و کی‌یف را تحت فشار قرار می‌دهند تا به پوتین برای توقف جنگ هر چه را می‌خواهد بدهد . بنابراین، به نظر می‌رسد اوکراین و ناتو به یک استراتژی متقابل مؤثر نیاز دارند.

چگونه پوتین را شکست دهیم؟

استراتژی متقابل باید سه ستون داشته باشد. اولین مورد حمایت دیپلماتیک از اوکراینی‌ها –در صورت تمایل به مذاکره با پوتین- است، و هم‌چنین حمایت از آن‌ها با بهترین تسلیحات و آموزش اگر می‌خواهند ارتش روسیه را از هر وجب از خاک خود بیرون کنند. دوم این که باید تاکید داشت که جهان در حال جنگ «با پوتین» و «نه با مردم روسیه» است -درست برعکس آن‌چه پوتین به آن‌ها می‌گوید. و سوم این است که باید به اعتیاد به نفت -منبع اصلی درآمد پوتین- پایان داد.

شاید این‌ها باعث سرنگونی پوتین شود. هر چند سقوط پوتین می‌تواند منجر به این شود که فردی بدتر در راس کرملین قرار گیرد و یا منجر به هرج ومرج و فروپاشی طولانی مدت شود. باید دانست که فقط مردم روسیه حق و توانایی تغییر رهبر خود را دارند. اما این کار آسان نخواهد بود زیرا پوتین، یک افسر سابق کی‌جی‌بی -که توسط بسیاری دیگر از افسران اطلاعاتی سابق محاصره شده- تقریباً غیرممکن است که از سمت خود کنار رود.

اما در اینجا یک سناریو ممکن است: ارتش روسیه یک نهاد افتخارآفرین است، و اگر به شکست‌های فاجعه‌بار در اوکراین ادامه دهد، می‌توانم شرایطی را تصور کنم که یا پوتین بخواهد رهبری ارتش خود را از بین ببرد - تا آن‌ها را قربانی شکست خود در اوکراین کند- یا ارتش که می‌داند این اتفاق می‌افتد، ابتدا سعی می‌کند پوتین را برکنار کند. هیچ گاه روابط گرمی میان ارتش و نهادهای امنیتی وجود نداشته است.

در مجموع، داشتن رهبر بهتری از سوی مردم روسیه، شرط لازم برای ایجاد نظم جهانی جدید و انعطاف‌پذیرتری است تا جایگزین نظم پس از جنگ سرد شود، که پوتین اکنون آن را در هم شکسته است.

@EuroAtlantic


https://www.nytimes.com/2022/04/10/opinion/putin-russia-ukraine.html
مکرون_ لوپن، دوئل دوم

روزنامه شرق

نتیجه دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه مطابق انتظار پیش رفت تا رویارویی امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فعلی و مارین لوپن رقیب راست‌گرای او که در سال 2017 به سود مکرون رقم خورد، دوباره تکرار شود. اما تفاوت‌های آشکاری میان فرانسه 2017 و فرانسه امروز وجود دارد که در نتایج انتخابات یکشنبه هم نمایان بود و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت. در پنج‌سالی که از انتخابات 2017 می‌گذرد، شکاف بین چپ و راست دیگر در فرانسه مطرح نیست و به‌جای آن تقابل جریان حاکم حامی اتحادیه اروپا و سیاست درهای باز به روی جهان خارج با ناسیونالیست‌ها جایگزین شده است. مکرون و لوپن هر دو درصد آرای بیشتری در مقایسه با پنج سال قبل کسب کردند و جریان‌های راست و چپ سنتی را در وضعیتی حتی بدتر از قبل قرار دادند.
مکرون از 24 درصد در دور اول انتخابات سال 2017 به 27.6 درصد و لوپن از 21.3 درصد سال 2017 به 23.4 درصد رسیدند. شکاف بین این دو جبهه جدی‌تر از قبل است و این امر نشان می‌دهد که مکرون با وجود جنجال‌ها در آخرین روزهای کمپین انتخاباتی، آرای بیشتری کسب کرد. بلوک راست افراطی - مارین لوپن، اریک زمور و نیکلاس دوپون آینان – در مجموع بیش از 30 درصد از کل آرای دور اول را به دست آوردند.
رئیس‌جمهور کنونی فرانسه در دور دوم انتخابات 2017 به عنوان چهره‌ای نسبتا ناشناس با کسب حدود ۶۶ درصد آرا و به دنبال تشکیل «جبهه دفاع از جمهوری» به پیروزی دست یافت. «جبهه دفاع از جمهوری» در انتخابات فرانسه در برابر نامزدهای راست افراطی و بین احزاب مختلف ایجاد شد تا مانع از پیروزی نامزدهای راست افراطی شوند.

با‌این‌حال به نظر می‌رسد که تشکیل چنین جبهه‌ای این‌بار کارایی کمتری خواهد داشت زیرا مارین لوپن در دور دوم می‌تواند بر روی کسب آرای اریک زمور، دیگر نامزد راست افراطی که هفت درصد آرا را به دست آورد، حساب کند. از سوی دیگر اکثر رأی‌دهندگان به نامزدهای ناکام به‌ویژه ژان لوک ملانشون پس از پنج سال حضور امانوئل مکرون در کاخ الیزه و نارضایتی از برخی سیاست‌های دولت کنونی ممکن است انداختن رأی سفید یا عدم مشارکت در دور دوم انتخابات را به رأی به امانوئل مکرون ترجیح دهند. از سوی دیگر نتیجه دور دوم انتخابات می‌تواند تا حد زیادی در مناظره بین مکرون - لوپن تعیین شود. لوپن پنج سال پیش عملکرد ضعیفی در مناظره پیش از انتخابات دور دوم داشت. او احتمالا این‌بار برای جبران شکست در مناظره سال ۲۰۱۷ تلاش زیادی خواهد کرد.

افول احزاب سنتی

انتخابات ریاست‌جمهوری امسال کاری را که مکرون در سال 2017 آغاز کرد، تکمیل کرد: احزاب حاکم سابق - حزب سوسیالیست و حزب محافظه‌کار جمهوری‌خواه – به اندازه‌ای کم‌اقبال شده‌اند که سخت است احیای آنها را حداقل در کوتاه‌مدت شاهد باشیم.
بر اساس پیش‌بینی‌ها، والری پکرسه، نماینده حزب جمهوری‌خواه کمتر از پنج درصد آرا را کسب کرد و این یک شرمساری مضاعف برای محافظه‌کاران فرانسوی است که در انتخابات 2022 نه‌تنها کمترین آرا برای این حزب رقم خورد، بلکه از آنجا که احزاب برای بازپس‌گیری هزینه‌های انتخاباتی خود باید به آستانه پنج‌درصد آرا برسند، این حزب ظاهرا حتی نمی‌تواند هزینه‌های کمپین انتخاباتی خود را پس بگیرد. به‌این‌ترتیب راست سنتی فرانسه برای دومین بار پیاپی در دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری حضور ندارد.
شکاف میان محافظه‌کاران مدتی طولانی است که ادامه دارد و اندکی پس از مشخص‌شدن نتایج باز‌هم نمایان شد. زیرا پکرسه اعلام کرد که در دور دوم به مکرون رأی خواهد داد اما «اریک سیوتی» رقیب درون‌حزبی او گفته است که حاضر نیست به مکرون رأی دهد.

پنج سال قبل، عدم راهیابی فرانسوا فیون، نامزد «جمهوری‌خواهان» به دور دوم انتخابات به‌منزله زلزله‌ای برای راست سنتی فرانسه به حساب می‌آمد. اکنون این حزب حدود سه‌چهارم رأی‌دهندگان باقی‌مانده خود را هم از دست داد. اکثر رأی‌دهندگان فرانسوا فیون در سال ۲۰۱۷ این‌بار ترجیح دادند که یا به مکرون رأی دهند یا به یکی از دو نامزد راست افراطی.
برای سوسیالیست‌ها هم وضعیت مساعد نیست و «آن هیدالگو» شهردار سوسیالیست پاریس، حتی نتوانست دو درصد رأی کسب کند که تعداد آرای او سه‌برابر کمتر از «بنوا آمون» نامزد سوسیالیست سال 2017 بود که کمترین آرا را در تاریخ حزب سوسیالیست فرانسه در جمهوری پنجم فرانسه کسب کرد. حزب سوسیالیست پس از تجربه پنج‌ساله زمامداری فرانسوا اولاند بین سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ تاکنون نتوانسته پس از اشتباهات و تفرقه‌های درونی آن دوران، خود را بازسازی کند.

بهبود موقعیت راست‌گرایان

مجموع آرای مارین لوپن و اریک زمور در دور اول انتخابات بیش از ۳۰ درصد بود. این در حالی است که می‌توان آرای نیکولا دوپون تنیان را نیز به این جمع افزود زیرا او پنج سال پیش بین دو دور انتخابات به مارین لوپن پیوست و قرار بود نخست‌وزیر دولت او شود.

ادامه⬇️
به‌این‌ترتیب راست افراطی در عمل بهترین نتیجه را از زمان تشکیل جمهوری پنجم به دست آورد. نظرسنجی‌هایی که پس از اعلام نتایج دور اول منتشر شد هم نشان می‌دهد که مارین لوپن در دور دوم رقابتی تنگاتنگ با امانوئل مکرون خواهد داشت. به‌این‌ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که نه‌تنها اقبال به راست افراطی هیچ‌گاه در فرانسه تا این حد زیاد نبود بلکه هیچ‌گاه این جریان تا‌این‌حد به پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری و به‌دست‌گرفتن قدرت نزدیک نشده بود.

چپ‌ها و شکستی دیگر

ژان لوک ملانشون، چهره چپ‌گرای افراطی و رهبر حزب «فرانسه تسلیم‌ناپذیر» که نامزد اصلی چپ‌گرایان در انتخابات امسال بود مانند پنج سال پیش با فاصله اندکی از راهیابی به دور دوم انتخابات بازماند. او در سال ۲۰۱۷ پس از «فرانسوا فیون» نخست‌وزیر سابق و نامزد حزب «جمهوری‌خواهان» در جایگاه چهارم ایستاد اما این‌بار در جایگاه سوم قرار گرفت. به همین دلیل از او به‌عنوان «مرد سوم» انتخابات یاد شده است. رأی حدود 22‌درصدی او باعث شد تا با وجود ناکامی در راهیابی به دور دوم، شگفتی دور اول انتخابات امسال نام گیرد. دیگر نامزدهای چپ‌گرا از جمله فابین راسل کمونیست و یانیک ژادو از حزب سبزها د‌رنهایت کمتر از حد انتظار رأی آوردند.
ملانشون در سخنرانی خود پس از اعلام نتایج، سه بار تأکید کرد که «حتی یک رأی» از هواداران او نباید در دور دوم به مارین لوپن و جریان راست افراطی برسد. با‌این‌حال او به‌طور خاص خواستار رأی هوادارانش به نفع مکرون نشد و انتخاب بین رأی‌ندادن و حمایت از رئیس‌جمهور فرانسه را در اختیار رأی‌دهندگان عمدتا جوان حامی خود گذاشت. با‌این‌حال، نظرسنجی مؤسسه «آیفوپ» نشان می‌دهد که تقریبا نیمی از رأی‌دهندگان ملانشون ممکن است در دور دوم رأی ممتنع دهند و آرای نیمی دیگر بین مکرون و لوپن تقسیم شود.

زمور، ترامپ نبود

اریک زمور، مجری و مفسر 63ساله تلویزیونی که در ماه‌های گذشته به سیاست‌مداری جنجالی تبدیل شده است، در ماه اکتبر 2021 در نظرسنجی‌ها پس از مکرون در رتبه دوم قرار داشت. اما شروع جنگ اوکراین و وایرال‌شدن اظهارنظرهای سابق زمور در تمجید از ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه باعث سقوط او در نظرسنجی‌ها شد و در‌نهایت حدود هفت درصد آرای دور اول انتخابات را کسب کرد. زمور با وجود مبارزات پرتنش با مارین لوپن پس از شکست در دور اول اعلام کرد که از لوپن حمایت می‌کند. زمور در سخنرانی خود پس از دور اول انتخابات گفت: «من با مارین لوپن اختلاف‌نظر زیادی دارم‌ اما مردی روبه‌روی مارین لوپن قرار دارد که دو میلیون مهاجر را به داخل کشور راه داده است. بنابراین اگر مکرون دوباره انتخاب شود، وضعیت بدتر خواهد شد. به‌همین‌دلیل است که من از رأی‌دهندگانم می‌خواهم به مارین لوپن رأی دهند».
اینکه آیا این موضع‌گیری بدان‌معناست که یک اتحاد بلندمدت میان راست افراطی برای شکست مکرون شکل خواهد گرفت یا نه، سؤالی است که پاسخ آن هنوز روشن نیست.
افزایش میزان عدم مشارکت نسبت به 2017
پیش از برگزاری دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری این نگرانی وجود داشت که نرخ بالای عدم مشارکت در انتخابات منطقه‌ای سال ۲۰۲۱ بار دیگر تکرار شود. هرچند میزان مشارکت مانند انتخابات محلی سال گذشته پایین نیست اما نرخ مشارکت نسبت به انتخابات سال ۲۰۱۷ بین چهار تا شش درصد کاهش یافته است. به‌این‌ترتیب، فرانسه بیشترین میزان عدم مشارکت در انتخابات ریاست‌جمهوری طی ۲۰ سال گذشته را تجربه کرد.
از جمله دلایل میزان بالای عدم مشارکت در مقایسه با دوره‌های قبل تحت‌الشعاع قرارگرفتن کمپین انتخاباتی بود. کمپین انتخاباتی تا ابتدای سال 2022 تحت تأثیر همه‌گیری «کووید‌۱۹» و بحث درباره واکسیناسیون و گواهی واکسیناسیون قرار داشت. پس از آن هم حمله روسیه به اوکراین و پیامدهای آن از جمله افزایش قیمت سوخت کمپین انتخاباتی را تحت‌الشعاع قرار داد. ورود دیرهنگام امانوئل مکرون به عرصه رقابت انتخاباتی و عدم پذیرش مناظره با دیگر نامزدها از سوی او از دیگر دلایل کاهش اقبال به صندوق‌های رأی بود.

رئیس‌جمهور فرانسه در هفته‌های اخیر حتی از حضور در برخی از برنامه‌های تلویزیونی ویژه معرفی برنامه‌های نامزدها در شبکه‌های تلویزیونی سر باز زد. میزان آرای ممتنع این بار حدود 26 درصد برآورد شده است. این رقم بیشتر از سال 2017 است، زمانی که 77 درصد از افراد واجد شرایط رأی‌دادن رأی خود را به صندوق انداختند و 23 درصد در خانه ماندند. با‌این‌حال، میزان آرای ممتنع کمتر از انتخابات سال 2002 است. دو دهه پیش، نزدیک به 28.5 درصد از مردم فرانسه تصمیم گرفتند در خانه بمانند و این اقدام به ژان ماری لوپن، پدر مارین کمک کرد تا برای اولین بار به دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری فرانسه راه یابد. این نتیجه نظر برخی از نظرسنجی‌کنندگان را که پیش‌بینی کرده بودند 30 درصد از واجدین شرایط، حاضر به رأی‌دادن نشوند، به چالش می‌کشد.

@EuroAtlantic
Forwarded from World politics review
شکست جاسوس از دلقک
سال ها پوتین این جیمز باند روس که زمام امور روسیه را در دست دارد به عنوان یک سیاستمدار کارآزموده که غرب را مقهور بازی شطرنج خود در زمینه های مختلف کرده بود شناخته میشد . مدتها رسانه های جریان اصلی غرب پوتین را مظهر قدرت و حکمت یک رئیس جمهور و سیاستمدار کارآزمود گرچه اقتدار گرا به رسمیت شناخته اند که موجبات ثبات و تحول را داخل روسیه فرومانده در گل و لای تاریخ فراهم نموده است . این در حالی بود که عمده سیاستمداران و خبرنگاران جهان به ضعف های بنیادین جامعه روسیه توجهی نداشتند . مدتها بودسیاستمداران غرب و در راس آن ها اروپایی ها در برابر اقدامات تهاجمی روسیه که زیر سایه اقدامات دفاعی در برابر موج تهاجمی امریکایی در دوران پس از یازده سپتامبر منفعل مانده بودند.
این در حالی بود که همزمان با کاهش مخارج نظامی اروپایی ها روسها دائما در حال افزایش مخارج نظامی خود در حوزه های مختلف بوده و پیوندهای دیپلماتیک خود را در سراسر جهان و در پنج قاره با تمام رژیم ها و دولت های جهان سوم گسترش داده و خود را بدیل لیبرال دموکراسی غربی به عنوان یک نیروی قدرتمند مدافع ارزش های سنتی در سطح جهان معرفی نموده و با نمایش آخرین دستاوردهای نظامی خود را در رژه های مفصل و پر زرق و برق نظامی روز پیروزی ،روز ملی ،و... به رخ جهانیان می کشیدند . در این بین اروپایی ها همواره با نگاهی نگران به شاخ های گزنده روسیه از طرفی و از طرف دیگر نیاز اروپا به منابع انرژی روسیه دست به توسعه سرمایه گذاری های خود در روسیه با هدف مهار روسیه داخل نظم اروپایی بودند. این در حالی بود که روسها با زیرکی در حال جذب سرمایه های غرب به منظور بازسازی خود بدون جذب و هضم شدن در نظم اروپایی بودند.
اما در نهایت این ابرجاسوس جیمزباند معاش ساخته و پرداخته رسانه های غربی نشان داد که همانطور که همکاران سابق وی میگفتند پوتین صرفا یک جاسوس متوسط که صرفا برای پیگرد مرتدان داخلی مناسب می باشد .تنها یک جاسوس دون پایه که از درک تحولات اطراف خود ناتوان بوده و در نهایت به سادگی هر چه تمام تر با غرور ساختگی تزاری به درون چاهی قدم گذاشت که نتیجه آن نابودی اقتصاد و هیمنه ارتش روسیه بود .
پوتین که بر خلاف تمام نشانه های هشدار به بهانه بی ربط جلوگیری از گسترش ناتو در تاریخ 24 فوریه به داخل اوکراین یورش برد شاید هرگز فکر نمیکرد در باتلاقی گرفتار شود که ادامه آن به امین ترین نهادهای امنیتی داخلی کشور کشیده شود . کما اینکه هیچ کدام از برنامه های ارتش روسیه هم چه در مرحله هدف گذاری چه در مرحله عملیات در هیچ کدام از سطوح تاکتیکی عملیاتی و استراتژیک محقق نشده است . روسها که بواسه اهداف متفاوتی حریص کسب یک پیروزی آسان و بدون دردسر خود را مغرورانه به دامن نبردی کشانده اند که پیروزی در آن عملا غیر ممکن بود ،بعد از 45 روز نبرد بی سرانجام در نهایت ناو سرفرماندهی مسکوا در دریای سیاه هم که قرار بود نقش پر رنگی در عملیات احتمالی در اودسا داشته باشدرا نیز از دست داده تا ناوگان دریای سیاه این کشور هم به سرنوشت ستون های زرهی و مکانیزه روسها گرفتار شد هو در پهنه آبی دریای سیاه درجا بزند.
پوتین از این لشکر کشی بی سرانجام به مهم ترین هدف خود که جلوگیری از الهام بخش شدن اوکراین برای اروپای شرقی و خارج نزدیک خود بود نرسید و برعکس این روح الهام بخش تاریخی اوکراین را با دستان خود بال و پر داد و در عین حال به هدف اثبات قدرت نظامی متعارف خود به منظور در دست گرفتن ابتکار عمل راهبردی در سطح اروپا و اوراسیا و بازاریابی برای محصولات روس در سطح جهانی که دیر زمانی است عرصه را به رقبای غربی و چینی و خود واگذار نموده است نیز دست نیافت.
زمانی کمتر تحلیل گری کمترین تردید داشت که در صورت اراده پوتین برای تصرف اروپا بدون استفاده از سلاح هسته ای ظرف کمتر از یک هفته محقق خواهد شد اما اکنون روسها خود را در باتلاقی می بینند که نه راه خروج دارند نه راه پیش رو .
این در حالی است که ولادیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین که با سابقه بازی در برنامه های کمدی تلویوزیونی و با محبوبیت مردمی به در سال 2018 به قدرت رسید را کمتر کسی پیش بینی می نمود که چنین شجاعانه تا این لحظه در پایتخت اوکراین مقاومت نماید. حتی زمانی که نیرو های نخبه واحد آلفا یگان اسپتسناز در یک قدمی کاخ ریاست جمهوری به منظور قتل یا ترتیب دادن یک کودتا علیه وی بودند .
در این میان پوتین برای جبران حقارت شکست خود از دلقک اوکرایینی دست به بزرگترین جنایت های جنگی در شمال و جنوب اوکراین زده است تا عقده حقارتی را که خود برای ارتش کشورش فراهم نموده است جبران نماید .
Forwarded from World politics review
بله دلقکی که در سریال خدمت گزار مردم تمام سیاست مداران داخلی و خارجی را به سخره گرفته بود امروز در نقش نه یک قهرمان ملی که قهرمان و الهام بخش دفاع از آزادی و دموکراسی در اروپا در برابر استبداد روسی قامت راست نموده و این ابرجاسوس ساخته و پرداخته ژورنالیسم غربی را به مفتضح ترین شکل ممکن دچار عقده حقارت و شکست نموده تا شاید درسی باشد برای همه مستبدان تاریخ . شاید و فقط شاید که نتیجه این نبرد فارغ از تغییرات ژئوپلییتکی که ایجاد خواهد نمود جبهه استبداد را در برابر جبهه ازادی یک بار دیگر دچار عقب گرد نماید .
علیرضا مکی
بایدن حقیقت را گفت: پوتین باید برود


@EuroAtlantic

اگر سردرگمی اخلاقی غرب به روسیه فرصتی برای تجدید قوا بدهد، فدا شدن اوکراین، بیهوده خواهد بود.
 
جنگ همه جانبه روسیه علیه اوکراین وارد ششمین هفته خود می شود و در چند روز گذشته شاهد تغییر لفاظی در اهداف ولادیمیر پوتین بوده ایم. از آنجایی که کرملین در مورد همه چیز دروغ می گوید، شواهد واقعی از عقب نشینی روسیه یا هرگونه تغییر در وضعیت همیشه ضروری است.

با این حال، با تایید مشاهدات میدان نبرد که ارتش روسیه در اهداف اولیه خود ناکام مانده است، به نظر می رسد مسکو اکنون تلاش خواهد کرد تا با یک مذاکره موفق، یک تلاش نظامی فاجعه بار را نجات دهد.

همانطور که نایجل شورت، رقیب سابق من در مسابقات قهرمانی جهان، یک بار در مورد پیشنهادات صلح گفت: "اگر حریف شما به شما تساوی پیشنهاد داد، سعی کنید دلیل این موضوع را بررسی کنید که چرا فکر می کند وضعیت او بدتر است."

این همچنین با تاکتیک معمول آقای پوتین برای گرفتن قلمرو با زور و سپس چرخش به سمت دیپلماسی برای تضمین دستاوردهای خود مطابقت دارد. چه ساختگی باشد و چه تخیلی، فشار اوکراین و متحدانش بر روسیه فقط باید افزایش یابد. خارکف و ماریوپل اکنون شبیه ویرانه‌هایی هستند که آقای پوتین در حلب و گروزنی ساخته است. با این حال، ارائه تسلیحاتی که اوکراین برای توقف توپخانه دوربرد، حملات موشکی و بمباران هوایی به آن نیاز دارد، هنوز توسط ایالات متحده و دیگر کشورهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی مهار شده است.

اینکه  رئیس جمهور بایدن گفته است آقای پوتین "نمی‌تواند در قدرت بماند"، باید داستان واقعی باشد، نه جنجالی در مورد گاف یا چیز دیگر. هیچ رهبر جهان آزاد نباید درباره اینکه به صراحت بگوید که اگر آقای پوتین دیگر در روسیه مسئولیت نداشته باشد، دنیا جای بهتری خواهد بود، شکی داشته باشد، و یکی از راه‌های کمک به تحقق این امر این است که آن را بگوییم.

روشن کردن این موضوع که روسیه تا زمانی که آقای پوتین نرود، منفور خواهد بود، بهترین راه برای تضعیف حمایت او در میان نخبگان، فرماندهان نظامی و مردم عادی روسیه است.

این مشکل زمانی پیش آمد که کاخ سفید تلاش کرد از این اظهارات عقب نشینی کند و آن را یک سخن بی‌مقدمه خواند که منعکس کننده سیاست ایالات متحده در مورد "تغییر رژیم" در روسیه نیست.

این عقب نشینی منجر به افزایش نگرانی‌های من در مورد شکاف داخلی در کاخ سفید شد که احتمالاً بین کسانی که فرصت پرتاب آقای پوتین به زباله‌دان تاریخ را احساس می کنند و کسانی که از هر تغییری در وضعیت موجود می ترسند و ترجیح می‌دهند با شیطانی که می شناسند تعامل کنند، وجود دارد.

مورد دوم بازتاب سال 1991 است، زمانی که رئیس جمهور جورج اچ. دبلیو بوش سخنرانی بدنام خود به نام «مرغ کی‌یف» را که بنا بر گزارش ها توسط کاندولیزا رایس نوشته شده بود، ایراد کرد و به اوکراین درباره عجله برای استقلال از اتحاد جماهیر شوروی هشدار داد. سه هفته بعد اوکراین این توصیه را نادیده گرفت و اعلام استقلال کرد. اتحاد جماهیر شوروی در عرض چند ماه فروپاشید.

دستور العمل به روز شده سال 2022 خواستار نگه داشتن آقای پوتین بر سر میز مذاکره برای توافق هسته ای ایران و عدم دادن جت ها و سایر سلاح های تهاجمی به اوکراین برای پیروزی در جنگ است. هر آنچه از دیگر اعضای ناتو می‌شنوم این است که ایالات متحده به مانع تبدیل شده است و این مستلزم توضیح است.

اجازه دادن به آقای پوتین برای حفظ یک اینچ از خاک اوکراین پس از بمباران غیرنظامیان غیرقابل تصور است. واگذاری مناطق وسیعی از شرق اوکراین به مهاجم در ازای آتش بس تنها به آقای پوتین فرصت می دهد تا برای دفعات بعدی تثبیت و مسلح شود – و همیشه دفعه بعدی وجود خواهد داشت.

هیچ توافق صلحی نباید تحریم‌های قوی را که بالاخره با هشت سال تأخیر رسیده است، تضعیف کند.

ادامه⬇️
تنها اشکالی که در پایان جنگ سرد وجود داشت، از دست دادن شفافیت اخلاقی بود که توسط شری آشکار و فعلی فراهم شد. به غیر از تعداد انگشت شماری از احمق های مفید، حتی منتقدان رونالد ریگان نیز نمی‌توانستند در صحت لقب او به اتحاد جماهیر شوروی، "امپراتوری شیطانی" در سخنرانی سال 1983 شک کنند.  همان قدر که شنیدن سخنان یک سیاستمدار به این صراحت در این کشور شگفت انگیز بود، شنیدن آنچه که می‌دانستیم حقیقت دارد توسط رهبر جهان آزاد که با صدای بلند بیان شد، برای ما در داخل اتحاد جماهیر شوروی قوت بخش بود.

سن آقای بایدن ممکن است برای برخی نکته منفی باشد، اما او جنگ سرد را به یاد می آورد. گاف یا هرچه، اظهارات او منعکس کننده غرایز دقیق وی بود: «آقای پوتین باید برود».

اما جنگ در اوکراین نیز حواس او را از برنامه‌های داخلی منحرف می‌کند. اما صحبت در مورد مسائل اقتصادی و اجتماعی در ایالات متحده سخت است، زمانی که یک جنگ واقعی هر شب اخبار را هدایت می‌کند.

ابهام تاکتیکی یا عدم وحدت راهبردی؟

پس چه کسی در واشنگتن به اوکراین حمله می‌کند؟ اگر دولت بایدن می‌خواهد اوکراین پیروز شود، یک نفر در کاخ سفید باید آن را بگوید و آنچه لازم است برای امکان‌پذیر کردن آن انجام دهد. اگر ایالات متحده به آقای پوتین پیشنهاد معامله می دهد یا اوکراین را تحت فشار قرار می دهد تا چیزی کمتر از حاکمیت بر 100 درصد خاک خود را بپذیرد، باید بدانیم. ابهام تاکتیکی می‌تواند مفید باشد، اما فقدان وحدت و یکپارچگی راهبردی و اخلاقی منجر به فاجعه می شود.

همانطور که آرتیس پابریکس، وزیر دفاع لتونی هفته گذشته به من گفت، "ما نه از تانک های روسی، بلکه از ضعف غرب می ترسیم."

روسیه آقای پوتین یک پمپ بنزین ورشکسته است که توسط مافیایی اداره می شود که ترجیح می دهد وقت و پول خود را در لندن و نیویورک صرف کند. ارائه هر گونه هویج به این جنایتکاران جنگی، زمینه را برای بازگشت به مماشات و فسادی که ما را به این مرحله مرگبار رساند، فراهم می کند. همچنین شالوده دفاع جمعی در منطقه را متزلزل خواهد کرد.

نتیجه در اوکراین نظم جهانی جدیدی را، چه خوب چه بد، تعریف خواهد کرد. تایوان و چین از نزدیک وضعیت را تحت نظر دارند. اتحاد طبیعی شی جین پینگ با دیکتاتور همکارش پس از سرازیر شدن حمایت جهان آزاد از اوکراین، جذابیت کمتری دارد. ایالات متحده می تواند رهبری خود را در جهان آزاد بازگرداند، یا می تواند از پشت رهبری کند در حالی که دموکراسی همچنان در حال از دست دادن سنگرهای خود است.

غرب با پایان یافتن جنگ سرد به خواب رفت. اوکراینی ها همه چیز خود را فدا می‌کنند تا رئیس جمهور بایدن، کاخ سفید و جهان را بیدار کنند».


@EuroAtlantic

https://www.wsj.com/articles/biden-told-the-truth-putin-has-to-go-russia-ukraine-invasion-leader-free-world-regime-change-11648998065?mod=hp_opin_pos_3
چین کجای کار را اشتباه کرد؟

اکونومیست


چین در سه حوزه همه‌گیری کرونا، اقتصاد و جنگ در اوکراین مرتکب اشتباهاتی شده است که می‌‌تواند چشم‌‌انداز بلندمدت این کشور را تحت تاثیر قرار دهد.

اغلب گفته می‌‌شود که دولت چین برای دهه‌های آینده خود برنامه دارد و با دقت بازی می‌‌کند؛ ولی نشانه‌های زیادی از نبوغ استراتژیک در شانگهای دیده نمی‌‌شود. با وجودی‌‌که دیگر کشورهای جهان بازگشایی شده‌‌اند، ۲۵ میلیون نفر در حالی‌‌که در آپارتمانشان حبس شده‌‌اند، با کمبود غذا و دارو مواجه هستند و در قرنطینه شهری قرار دارند؛ شرایطی که چین نتوانسته است آن را پنهان کند. سیاست کووید صفر به بن‌‌بستی تبدیل شده که حزب کمونیست چین به راحتی از آن خلاصی ندارد.

این مساله در کنار اقتصاد نابسامان و جنگ در اوکراین، یکی از سه مشکلی ‌‌ا‌‌ست که چین در سال جاری با آن مواجه است. ممکن است فکر کنید این مشکلات به هم مربوط نیستند؛ ولی عکس‌‌العمل چین به هر کدام از آنها ریشه‌ها مشترکی دارد؛ غرور و خودستایی در انظار عمومی، حساسیت بالا به کنترل در خلوت و نتایج مشکوک. حرکت‌‌های چین به جای اینکه محصول حکومت‌‌داری با دوراندیشی امپراتور زرد باشد، منعکس‌‌کننده یک سیستم اقتدارگرا به رهبری شی جین‌‌پینگ است که تلاش می‌‌کند سیاست‌‌ها را تنظیم کند یا زمانی که اشتباه است، آن را بپذیرد.

برای رئیس‌‌جمهوری چین امسال سالی ‌‌‌‌است که همه‌‌چیز باید طبق فرمان‌‌ها پیش برود. انتظار می‌‌رود او در پاییز از کنگره حزب برای شروع سومین دوره ریاست خود استفاده کند که برخلاف هنجار دوره دوساله ریاست‌جمهوری است و راه را برای حکومت مادام‌العمر او باز می‌‌کند. برای اینکه این تاج‌گذاری به آرامی پیش برود، چین باید باثبات و موفق باشد. شی از برخی جهات پیروز شده است. جوسازان می‌‌توانند با نرخ مرگ‌‌ومیر کرونا در چین که کمترین میزان در میان کشورهای بزرگ است و اقتصادی که از ۲۰۱۸ بیشتر از هر کشور دیگری در گروه ۲۰ رشد کرده است، لاف بزنند. درحالی‌‌که اروپا در جنگ فرو می‌‌رود، چین با زرادخانه هسته‌‌ای درحال رشد و پول و قدرت در امنیت ایستاده است.

با این‌‌حال اگر دقیق‌‌تر نگاه کنید آخرین سال دولت شی ضعف‌‌ها و قدرت‌های چین را نمایان می‌‌کند. با همه‌‌گیری شروع کنید. از زمانی‌‌که ویروس کرونا در ووهان شناسایی شد، چین سیاست کووید صفر را دنبال کرده است. مرزهای این کشور برای دو سال بسته بوده و شیوع بیماری با قرنطینه، تست‌‌گیری دست‌‌جمعی اجباری و تعطیلی‌‌های سخت همراه بوده است. ولی کنترل شیوع بیماری سخت‌‌تر شده است. علاوه بر شانگهای، پنج استان دیگر تعطیلی‌‌هایی دارند و مدارس در گوانجو بسته شده‌‌اند. حداقل ۱۵۰ میلیون نفر تحت تاثیر قرار گرفته‌‌اند و هیچ استراتژی خروجی وجود ندارد. حزب حاکم مردم را برای زندگی با کووید آماده نکرده و نتوانسته است جمعیت کافی از افراد سالمند را واکسینه یا از واکسن‌‌های موثرتر غربی استفاده کند. حالا انتخاب میان راه‌‌اندازی یک کمپین واکسیناسیون مجدد، که طبق برخی مدل‌ها می‌‌تواند ۲میلیون نفر را از بین ببرد، یا انزوای نامحدود و محدودیت‌‌های رفت‌‌وآمد مکرر است.

این تعطیلی‌‌ها به اقتصاد ضربه می‌‌زنند و تلاش‌‌ها برای بازسازی اقتصاد را بی‌‌اثر می‌‌کنند. شی از سرمایه‌‌گذاران خواسته است که بیشتر به خود متکی باشند. مقامات برای شعارهایی چون «شکوفایی جمعی» کنترل دولتی را اعمال کرده و موفق‌‌ترین کارآفرینان را مرعوب کرده‌‌اند. چین امیدوار است بتواند به جای آنها نسل جدیدی از استارت‌آپ‌‌ها ایجاد کند که از اهداف حزب پیروی می‌‌کنند. بسیاری از سرمایه‌‌داران وطن‌‌پرست این استارت‌آپ‌‌ها را حمایت می‌‌کنند؛ ولی بسیاری از آنها کلاهبرداری یا تقلبی هستند که توسط مقاماتی که مشتاق به تحقق اهداف توسعه محلی هستند، پذیرفته شده‌‌اند. صنعت فناوری که انگیزه‌های آن یارانه یا ترس باشد و از سیستم جهانی سرمایه‌‌گذاری خطرپذیر جهانی جدا شود، احتمالا از مرزهای نوآوری عقب خواهد ماند.
ادامه⬇️
مشکل آخر مربوط به اوکراین و سیاست پولی است. شی با توجه به اعتقادش مبنی بر اینکه غرب در حال افول است کنار روسیه ایستاده است؛ ولی این موضع هزینه‌هایی دارد. این مساله ‌‌می‌‌تواند به روابط با آمریکا و اروپا که چین به بازارهای آنها متکی است، صدمه بیشتری وارد کند. با متمرکز شدن قدرت، سیستم دولتی چین نقص‌‌های جدیدی پیدا می‌‌کند. دولت‌های اقتدارگرا می‌‌توانند کارها را درست انجام دهند؛ ولی از پذیرش اشتباهات خود تنفر دارند. هرچه موقعیت شی قبل از کنگره حزب ارتقا یابد، خوش‌‌خدمتی‌‌ها نیز بیشتر می‌‌شود.

زمانی که بوروکرات‌‌ها برای نشان دادن غیرت با هم رقابت می‌‌کنند، کارآیی دولت کاهش می‌‌یابد؛ درصورتی‌که مقامات از صحبت کردن بترسند، مکانیسم بازخورد شکست می‌‌خورد. آزمون چشم‌‌انداز بلندمدت چین این است که آیا می‌‌تواند مسیر خود را تغییر دهد.

@EuroAtlantic


https://www.economist.com/leaders/2022/04/16/what-china-gets-wrong
روسیه و انتخابات فرانسه

در شرایطی که آقای امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فعلی و کاندید ریاست جمهوری آتی فرانسه به همراه خانم مارین لوپن، کاندید حزب راست افراطی "اجتماع ملی" فرانسه با کسب بیشترین آرا در دوره اول انتخابات، آماده برگزاری دور دوم و نهایی انتخابات فرانسه در چهارم اردیبهشت ماه می شوند، نگاه های مضطرب و نگران فرانسوی‌ها و اروپا درانتظار نتیجه این انتخابات و پیش فرض های مبتنی بر احتمال پیروزی راست های افراطی فرانسه با حمایت ضمنی مسکو است.

اگرچه ظواهر و صحنه آرایی پس از دور اول انتخابات و اظهارنظرهای کاندیداهای ناکام این مرحله در خصوص چگونگی آرا، طرفداران شان به دو کاندیدای پیروز دور دوم، تا حدود زیادی حاکی از شفافیت و روشن بودن فضای انتخاباتی در فاصله دوره اول و دوم است، لیکن حساسیت های ایجاد شده در قبال تاثیرات تحولات بیرونی بر آرای فرانسویان در روز رای گیری دور دوم و طرح احتمالاتی در تشابه وضعیت انتخابات جاری فرانسه با انتخابات سال ۲۰۱۸ ایالات متحده که ادعای تأثیر عوامل خارجی در برگزیده شدن دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده از جناح راست افراطی آن کشور محسوس است.

مشاهده متن کامل⬇️

http://irdiplomacy.ir/fa/news/2011256/روسیه-و-انتخابات-فرانسه
تأثیرات جنگ اوکراین بر انتخابات فرانسه

دانیل کوهن


از زمان حمله روسیه به اوکراین، رقابت برای ریاست جمهوری فرانسه به رقابت بین دو نامزد محدود شده است: رئیس جمهور امانوئل مکرون و رهبر راست افراطی مارین لوپن. یکی دیگر از رقبای راست افراطی، اریک زمور، و نامزد سنتی راست میانه به چپ از شانس بالایی برخوردار نیستند.
امانوئل مکرون، رییس‌جمهوری فرانسه به عنوان نامزد پیشتاز به مرحله دوم انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور راه پیدا کرده است. مارین لوپن،‌ سیاستمدار راست‌گرا احتمالا در مرحله دوم انتخابات که دو هفته دیگر برگزار می‌شود، با مکرون رقابت خواهد کرد. مکرون ۲۷.۳۵ درصد آرا و لوپن ۲۳.۹۷ درصد از آرا را کسب کرده‌اند. نفر سوم ژان لوک ملانشون است که با کسب ۲۱/۷ درصد آرا با فاصله کمی بعد از لوپن قرار گرفته است. یادداشت زیر که پیش از برگزاری انتخابات نوشته شده، تحلیلی از تاثیر جنگ اوکراین بر رقابت های انتخاباتی در فرانسه ارائه داده که حاوی نکات جالب توجهی است.

جنگ ولادیمیر پوتین علیه اوکراین تأثیر زیادی بر مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری فرانسه داشته است. قبل از تهاجم روسیه، سه طرفدار پوتین در میان نامزدهای اصلی وجود داشتند: ژان لوک ملانشون از چپ افراطی و مارین لوپن و اریک زمور، رقبای راست افراطی. در حالی که لوپن با افتخار با پوتین (در سال ۲۰۱۷) عکس گرفته بود، با الحاق کریمه به وی موافقت کرده و ریاست حزبی را بر عهده داشته که از بانک های روسیه وام دریافت کرده است، زمور تحسین خود را از پوتین ابراز کرده و او را "میهن پرست" توصیف کرده است. ملانشون به نوبه خود مدتهاست که از خروج فرانسه از ناتو حمایت می کند که نشان دهنده ضد آمریکایی بودن و علاقه او به چپ آمریکای لاتین فیدل کاسترو و هوگو چاوز است. هر سه نامزد با اطمینان تاکید کردند که پوتین به اوکراین حمله نخواهد کرد.

اگرچه پوتین هر سه نامزد را غافلگیر کرد، اما زمور تنها کسی بوده که تا کنون بهای سیاسی پرداخته است. لوپن بلافاصله این تهاجم را محکوم کرد و کمپین خود را برای تمرکز بر مسائل مربوط به اقتصاد مانند افزایش ناگهانی قیمت انرژی تغییر جهت داد. پاسخ ملانشون بیشتر مبهم بوده است: در حالی که به قهرمانی اوکراینی ها تکریم می کند، از ارسال اسلحه برای آنها خودداری می کند. مانند لوپن، کمپین او در درجه اول بر مسائل اجتماعی داخلی متمرکز است و تا حد امکان از بحث در مورد جنگ اجتناب کرده است.

در مقابل، کل کارزار زمور در مورد دوری از مهاجران بوده که سازگاری با شروع جنگ را دشوار کرده است. او در مورد استقبال از پناهندگان اوکراینی ابراز نگرانی کرده و بدون هیچ حرف خاصی در مورد افزایش قیمت انرژی، نامزدی او به طور فزاینده ای بی ربط به نظر می رسد. او اکنون در نظرسنجی ها با فاصله زیادی پس از لوپن قرار دارد؛ کسی که قبلاً امیدوار بود برای برتری در جناح راست افراطی او را به چالش بکشد. در آخرین مرحله کمپین، سه رقیب پیشرو، رئیس جمهور فعلی، امانوئل مکرون، با حدود ۲۷ درصد، پس از آن لوپن و ملانشون، به ترتیب با حدود ۲۳ درصد و ۱۶ درصد هستند.

یکی از واضح‌ترین تأثیرات جنگ این است که نامزد راست سنتی جمهوری‌خواه، والری پکرس، عملاً از میدان رقابت خارج شده است. علاوه بر مدیریت نادرست کمپین خود، نامزدی او به دلیل تغییر حمایت از مکرون، که نه تنها از مزایای سیاسی جنگ اوکراین بهره برده، بلکه برخی از پیشنهادات سیاسی پکرس را نیز پذیرفته، به شدت آسیب دیده است.

پکرس با عصبانیت به تغییر ثروت او پاسخ داده و مکرون را به "جعل" برنامه خود متهم کرده است. اما مشکل جناح راست جمهوری خواه فقط این نیست که مکرون در حال حذف برخی از حامیان پکرس است. مشکل این است که او به طور سیستماتیک مواضع اصلی او را از آن خود کرده است، از جمله بازنشستگی در ۶۵ سالگی، الزامات کاری برای بهره مندی از رفاه، و کاهش مالیات بر ارث. این به معنای تصرف تمام عیار راست مرکزی فرانسه است. اگر مکرون دوباره انتخاب شود، ریاست یک حزب بزرگ را بر عهده خواهد گرفت و جمهوری خواهان متشتت خواهند ماند و بین راست افراطی احیا شده و حزب حاکمی که قصد بلعیدن آنها را دارد، له خواهند شد.

هدف مکرون روشن است. او نمی‌خواهد به سرنوشت والری ژیسکار دستن دچار شود، که هفت سال ریاست‌جمهوری او هیچ اثری در زندگی سیاسی فرانسه نگذاشت. مکرون مانند شارل دوگل پس از بازگشت به قدرت در سال ۱۹۵۸، می خواهد راست را از پایه بازسازی کند. محاسبه ساده است. در مجموع، جناح راست فرانسه حدود ۷۵ درصد از رای دهندگان - از جمله حامیان حزب خود مکرون، La République en Marche - را اداره می کند. در این گروه گسترده، جا برای دو نیروی بزرگ وجود دارد: راست افراطی که ۳۰ تا ۳۵ درصد از رای دهندگان را تشکیل می دهد و یک جبهه متحد که بقیه رای دهندگان محافظه کار را تشکیل می دهد.

ادامه⬇️
این بلوک اخیر به همراه مکرون می‌تواند برای مدتی طولانی بر فرانسه حکومت کند، که بازتاب میراث گلیسم و تناسخ‌های متعدد آن پس از مرگ دوگل است.

با فرض اینکه راست افراطی از این فرصت استفاده کند، می تواند خود را بازسازی کند و به بلوکی قدرتمند تبدیل شود که روزی قدرت را به دست گیرد. درست همانطور که دوگل چپ سوسیالیست و کمونیست را تحت رهبری فرانسوا میتران مجبور کرد، بازی مکرون برای محافظه کاران سنتی می تواند باعث تجمیع نیروها در سمت راست او شود. راست افراطی فقط باید خود را به عنوان تنها آلترناتیو برای قدرت جدید گولیستی قرار دهد.

در مورد چپ، به نظر می رسد به سختی می توان این واقعیت را به چالش کشید. قدرت اخلاقی آن در مورد مسائل زیست محیطی یا عدالت اجتماعی هرچه باشد، چپ از موقعیت ضعیفی بازی حاصل جمع صفر را انجام می دهد و حمایت حدود ۲۵ درصد از رای دهندگان را به دست می آورد. همچنین جنگ در اوکراین به آن کمکی نکرده است. جناح چپ بر سر واکنش و نقش اروپا، فرانسه و ناتو اختلاف نظر دارد. کاندیدای سبز، یانیک جادو، و نامزد سوسیالیست، شهردار پاریس، آن هیدالگو، ملانشون را به حمایت از خودکامگان متهم کرده‌اند، هرچند که تأثیر چندانی بر محبوبیت نسبی او نداشته است.

در پشت خط تقسیم اوکراین، دو دیدگاه متضاد در مورد چگونگی تشکیل مجدد چپ فرانسه وجود دارد. اولین مورد، همخوانی با رادیکالیسم در راست افراطی است، که به نظر می رسد ظهور آنها منعکس کننده خواسته های رای دهندگانی است که احساس می کنند توسط جریان اصلی به آنها خیانت شده است. دومی تاکید می کند که چپ دقیقاً به این دلیل که عناصر معتدل خود را از دست داده برای اکثر جامعه نفرت انگیز شده است. برای بازگشت به قدرت، باید رای دهندگانی را که به موضوعاتی مانند اکولوژی علاقه دارند، اما به رادیکالیسم مشکوک هستند، جلب کند. در واقع، هر دو دیدگاه درست است; مشکل چپ فقدان کسی است که بتواند ترکیب لازم را ایجاد کند.

به لطف پوتین، اکنون کاملاً مشخص است که مکرون در دور دوم با لوپن روبرو خواهد شد، همانطور که در سال ۲۰۱۷ این کار را انجام داد. نظرسنجی ها پیش بینی می کنند که مکرون پیروز خواهد شد، اما با اختلاف بسیار کمتر از پنج سال پیش. برخی از نظرسنجی ها نشان می دهد که لوپن می تواند تا ۴۷ درصد از آرای دور دوم را به دست آورد - سطح بی سابقه ای از حمایت از یک نامزد راست افراطی فرانسوی. افزایش قیمت سوخت، نامزدی لوپن را تقویت کرده است. با هیچ یک از تعهدات مکرون به احتیاط مالی، او می تواند وعده کاهش شدید مالیات ها را بدهد. جنگ پوتین رقابت ریاست جمهوری فرانسه را تغییر داده است. حتی اگر نتیجه روشن به نظر برسد، به نظر می رسد که تأثیرات جانبی تهاجم روسیه به اوکراین، سیاست را در سایر نقاط اروپا نیز پیچیده کند.

متن اصلی⬇️

https://www.project-syndicate.org/commentary/french-election-and-putins-ukraine-war-by-daniel-cohen-2022-04?a_la=english&a_d=624dba12b117b9f30b0e5030&a_m=&a_a=click&a_s=&a_p=homepage&a_li=french-election-and-putins-ukraine-war-by-daniel-cohen-2022-04&a_pa=curated&a_ps=&a_ms=&a_r=
آیا جنگ روسیه - اوکراین نظم جهانی را دگرگون کرده است؟

لورنزو کامل


معنی دارترین تغییر، این واقعیت است که تعداد فزاینده ای از ناظران غربی بالاخره از پایان مفهوم خود از نظم جهانی آگاه می شوند.
در سال ۱۹۸۹، جانت ابولوقود، جامعه‌شناس آمریکایی، پیش‌بینی کرد که دوران هژمونی غرب با «بازگشت به تعادل نسبی مراکز متعددی که در نظام جهانی قرن سیزدهم به نمایش گذاشته شده‌اند» جایگزین خواهد شد. شاید خیلی زود باشد که ارزیابی کنیم پیش‌بینی‌های ابولوقود تا چه اندازه درست است، اما این ادعا که نسل‌های آینده جنگ روسیه و اوکراین را به عنوان یکی از لحظات معنادار تغییر موازنه قدرت از غرب تا شرق در نظر خواهند گرفت، دور از ذهن به نظر نمی‌رسد.

ایجاد توازن مجدد بین قدرت‌های بزرگ بین‌المللی همواره با نمایش‌های خشونت‌آمیز گسترده و دوران‌ساز همراه بوده است. با این حال، تفاوت های آشکاری در مقایسه با دوره های تاریخی قبلی وجود دارد. مهمتر از همه، جهان در حال حاضر با رشد تصاعدی جمعیت (که بین سال‌های ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۲ دو برابر شده است)، تغییرات آب و هوایی، از بین رفتن تنوع زیستی، و اختلال در زیستگاه‌های طبیعی را تجربه می‌کند. اینها رویدادهای غیرقابل پیش‌بینی نیستند - «قوهای سیاه» نسیم نیکلاس طالب - بلکه فرآیندهای ملموسی هستند که نقش مهمی در بازتعریف نظم‌های جهانی و مراکز قدرتی دارند که زیربنای آنها هستند.

حوزه های نفوذ منطقه ای

با این وجود، تا به امروز، نگرانی های مرتبط با آب و هوا هنوز قادر به شکل دادن به نظم های جهانی نیستند و به نظر نمی رسد بازگشت زغال سنگ و گاز بتواند بر این جنبه تأثیر بگذارد. در عوض، ایده «حوزه نفوذ» - یا به نقل از تعریف آمیتای اتزیونی، «شکل‌های بین‌المللی که شامل یک ملت (نفوذگذار) است که بر سایرین قدرت برتر دارد» - همچنان نقش کلیدی ایفا می‌کند. به عنوان مثال، در ۱ فوریه ۲۰۱۸، وزیر امور خارجه وقت، رکس تیلرسون اعلام کرد که دکترین مونرو ۱۸۲۳ به اندازه روزی که نوشته شد، امروز نیز مرتبط است.

در طول هفتاد سال گذشته، دکترین مونرو، که به قدرت‌های خارجی هشدار می‌داد که ایالات متحده مداخله هیچ قدرت خارجی در «امور آمریکا» را تحمل نخواهد کرد، بر بسیاری از سیاست‌های واشنگتن در جایی که نزدیک‌ترین حوزه نفوذ خود می‌داند، تأثیر گذاشته است. برای مثال، ده‌ها دولت در آمریکای مرکزی و جنوبی توسط دولت‌های متوالی ایالات متحده سرنگون یا بمباران شده‌اند. کوبا که در سال ۱۹۵۰ پنجمینِ بالاترین درآمد سرانه را در نیمکره غربی داشت، احتمالاً جالب‌ترین مثال از مفهوم «حوزه نفوذ» و تحمیل آن در نیمکره آمریکاست.

به ویژه در مورد ایالات متحده - که دارای بیش از ۷۵۰ پایگاه نظامی در هشتاد کشور است که ۸۵ درصد از کل پایگاه های نظامی خارج از کشور را تشکیل می دهد - "حوزه نفوذ" بسیار فراتر از نیمکره آن است. در دهه‌های اخیر، درصد قابل توجهی از رهبران سیاسی آفریقایی و آسیایی تلاش کرده‌اند با چنین برتری مقابله کنند، اما یا مورد حمله نظامی و برکناری قرار گرفته‌اند، یا توسط ایالات متحده منزوی و بایکوت شده‌اند. این الگویی است که به طور مداوم توسط شعارهایی تقویت شده است که به اشکال مختلف و اغلب با هم تداخل دارند، اغلب با غریزه میلیون ها آمریکایی صحبت می کنند: "این نبرد بین خیر و شر است"، "آنها به خاطر ارزش های ما از ما متنفرند." یا متقابلاً، «ما با پایان تاریخ روبرو هستیم».

با این حال، در حالی که ایالات متحده به طور مکرر تجاوز به کشورهای خارجی را محکوم می کند - مانند اوکراین، عراق یا یمن - مشروعیت حوزه های نفوذ، هم خود و هم حوزه های دیگر را رد می کند. از یک سو، این یادآوری نیاز به پذیرش درک منسجم‌تر از سیاست جهانی است، و از سوی دیگر، درک این موضوع که «نظم جهانی آتلانتیک» به همان اندازه که به طور فزاینده‌ای مورد انزجار قرار می‌گیرد، دیگر پایدار نیست. یا توسط درصد زیادی از بشریت طرد شده است.

دوباره جهانی شدن گزینشی

همچنین به همین دلیل است که کشورهای آفریقایی (۱.۲ میلیارد نفر)، هند (۱.۴ میلیارد نفر) و چین (۱.۴ میلیارد) به غرب در اعمال تحریم ها علیه روسیه به دلیل تهاجم جنایتکارانه و شرورانه این کشور به اوکراین نپیوستند. روند آهسته و پر پیچ و خم نزدیکی بین دو کشور پرجمعیت جهان - که با سفر وانگ یی وزیر امور خارجه چین به دهلی نو در ۲۴ مارس تایید شد - و همچنین همسویی ایران با چین، دو نمونه از آخرین نمونه های تعادل ژئوپلیتیکی جدید و تلاش برای تقویت «جهانی‌سازی مجدد گزینشی» است. هدف از جهانی سازی مجدد گزینشی، شکل دادن به یک پیکربندی مجدد کلان منطقه ای اقتصاد جهانی است که تسلط دلار آمریکا را کمرنگ کرده و تحریم های متقابل اعمال شده توسط اقتصادهای پیشرو را کاهش دهد.

ادامه⬇️
در حالی که اذعان دارند که جنگ در حال وقوع در اوکراین غیرقانونی و غیراخلاقی است، اکثر پایتخت های آسیایی این درگیری را، به قول شیوشانکار منون، تحلیلگر هندی، «جنگی بر سر نظم امنیتی اروپا - نه یک آتش سوزی جهانی دورانی» می دانند.

به طور گسترده تر، نمایندگان سیاسی پرجمعیت ترین کشورهای جهان (نه فقط "برخی کشورهای خودکامه") به طور فزاینده ای از سیستم مالی جهانی انتقاد (۹۵ درصد ذخایر پولی جهانی به ارزهای غربی نگهداری می شود) و از تجدید نظر در روابط بین الملل و نظم جهانی دفاع می کنند.

انسجام، فرافکنی نیست

ولادیمیر لنین ادعای معروفی دارد که «دهه‌ها می گذرد و هیچ اتفاقی نمی‌افتد اما هفته‌هایی هستند که به اندازه دهه‌ها در آن اتفاق می‌افتد». به نظر می رسد وقایع ماه گذشته تأییدی قوی بر این تصور باشد. با این حال، حمله به اوکراین، همانطور که بسیاری ادعا می کنند، "همه چیز را تغییر نداده است." در رابطه با نظم‌های جهانی، معنی‌دارترین تغییر احتمالاً این واقعیت است که تعداد فزاینده‌ای از ناظران غربی سرانجام از پایان یک «نظم» آگاه می‌شوند که به قول اندرو جی. باسویچ، «بیشتر در ذهن غربی‌ها وجود داشت تا در دنیای واقعی.» در دنیای واقعی، یا در دنیایی که در حال شکل گیری است، انسجام و «فرافکنی» یکی نیستند. به عبارت دیگر، مشکل کسانی نیستند که قاطعانه همه حوزه‌های نفوذ و هر گونه تجاوز را محکوم می‌کنند، بلکه آن‌هایی هستند که تنها زمانی از عبارات واضح و تند استفاده می‌کنند که حوزه‌های نفوذ، نظم‌های ژئوپلیتیکی و جنگ‌ها به منافع آن‌ها دست اندازی می کنند، در حالی که به طور گزینشی با این مسائل برخورد می کنند.

@EuroAtlantic

https://nationalinterest.org/blog/buzz/has-russo-ukraine-war-really-changed-global-order-201835
حق با چامسکی است، آمریکا باید برای مذاکره در اوکراین کاری کند

بن برگیس /دیلی بیست

@EuroAtlantic

نوآم چامسکی، پروفسور زبانشناس مشهور، نویسنده پرکار و یک کنشگر رادیکال هفته گذشته به دلیل اظهارات اخیرش درخصوص روسیه و اوکراین تبدیل به ترند توییتر شده بود.

چامسکی در گفت‌وگویی با مجله چپ "تحولات کنونی" ایالات متحده را به این متهم کرد که حاضر است "جنگیدن اوکراینی‌ها تا آخرین نفر" را مشاهده کند اما به دنبال راه‌حل مذاکره شده - که حداقل می‌تواند باعث توقف خونریزی در اوکراین شود - نباشد. این آشتی متقابل همچنین باعث توقف تشدید خطرناک تنش‌ها میان روسیه و آمریکا نیز خواهد شد.

اکثریت افراد در توییتر از این اظهارات خشمگین بودند و آن را رد می‌کردند. برخی افراد این مسئله را به سرسپردگی چمبرلین در برابر هیتلر تشبیه کردند. برخی دیگر نیز چامسکی را عروسک خیمه شب‌بازی پوتین خواندند و یا حتی مدعی شدند که این زبان‌شناس خواهان موفقیت هرچه سریع‌تر "نسل‌کشی" روسیه است. حتی منتقدان معقول‌تر نیز می‌گفتند که صحبت‌های وی با حقوق عمومی مردمی که با تهاجم خارجی مواجه هستند مغایرت دارد.

نگاه نزدیک‌تر به گفت‌وگوی چامسکی نشان می‌دهد که هیچ بخشی از صحبت‌های وی لیاقت دریافت چنین نقدهایی را ندارد. اگر جو کمتر با مسئله جنگ ملتهب باشد، می‌توان به راحتی تصور کرد که حتی نیویورک تایمز خود با انتشار مقاله‌ای بسیاری از این مسائل را بازگو کند. و هیچ ناسازگاری نیز در رویکرد چامسکی درخصوص روسیه و امپریالیسم غرب وجود ندارد.

هیچ جایی در مصاحبه به این اشاره نشده که اوکراینی‌ها سلاح خود را بر زمین بگذارند و در ازایش هیچ طلبی نداشته باشند. چامسکی در این مصاحبه هیچ‌گاه اوکراین را مقصر تهاجم روسیه ندانسته است.

چامسکی مکررا ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهوری اوکراین را "شخصی محترم" خوانده که  "درستکاری و شجاعت عظیمی" از خود نشان داده است. چامسکی حتی گفته که برخی درخواست‌های زلنسکی که پیامدهای فاجعه‌بار برای جهان دارند - از جمله برقراری منطقه پرواز ممنوع توسط قدرت‌های غربی - از دیدگاه اوکراینی‌ها قابل درک است.

چامسکی در مصاحبه‌های دیگرش گفته که زلنسکی حق دارد با خواسته‌های فوری روسیه مخالفت کند و اینکه پاسخ عمومی رئیس‌جمهوری اوکراین به پوتین در ماه مارس "مناسب و مدبرانه" بوده است. این‌ها بدان معنا نیست که چامسکی و منتقدانش اختلافات جدی و عمیق درخصوص سیاست آمریکا در قبال جنگ اوکراین ندارند. مسئله اینجاست که ریشه این اختلافات در جای دیگر نهفته است.

مطابق تحلیل چامسکی یکی از گزینه‌های موجود این است که روسیه، اوکراین، آمریکا و دیگر قدرت‌های جهانی برای رسیدن به راه‌حلی مذاکره‌شده جهت پایان دادن به جنگ تحت فشار قرار بگیرند. تنها گزینه موجود دیگر، تشدید تنش‌هاست که در بهترین حالت در آن جان تعداد بی‌شماری اوکراینی دیگر گرفته خواهد شد و در بدترین حالت آن جنگ منطقه‌ای می‌تواند به درگیری بزرگتر منجر شود و جنگ جهانی سوم را رقم بزند.

استدلالِ مخالفِ چنین اظهاراتی این است که نگرانی درخصوص جنگ جهانی سوم، آمریکا و متحدانش را در معرض "اخاذی هسته‌ای" توسط پوتین و دیگر بازیکنان بد قرار خواهد داد.

نگرانی درخصوص اینکه جنگ نیابتی میان یک قدرت هسته‌ای و یک کشور خارجی که تحت حمایت قدرت رقیب است، به درگیری مستقیم میان ابرقدرت‌ها کشیده شود از دهه‌ها قبل پایه اصلی سیاست قدرت‌های بزرگ بوده است. دقیقا به همین دلیل بوده که لیندون جانسون از تهاجم تمام‌عیار به شمال ویتنام خودداری کرد. اگر لئونید برژنف، رهبر پیشین شوروی و مشاورانش تصمیم می‌گرفتند که به طور مستقیم‌تری درگیر این جنگ شوند، این نگرانی بار سنگینی نیز بر روی دوش آن‌ها می‌گذاشت.

حتی اگر نیم درصد احتمال داشته باشد که تنش‌ها میان روسیه و آمریکا به جنگ جهانی منجر شود، نگرانی از این بابت تمامی تصمیم‌گیرندگان را شب تا صبح بیدار نگه خواهد داشت. حتی اگر بخواهیم این احتمال ناچیز برای جنگ جهانی را نادیده بگیریم، باز چامسکی حرف‌های بجایی زده است.

این بخش از صحبت‌های چامسکی که می‌گفت "اوکراینی‌ها تا آخرین نفر با روسیه بجنگند" از چاس فریمن، دستیار وزیر دفاع بیل کلینتون در سال 1990 گرفته شده است. نکته‌ی اصلی صحبت‌های چامسکی - و پیش از آن فریمن - این است که دولت بایدن باوجود اینکه کمک‌های نظامی به اوکراین می‌رساند و تحریم‌های اقتصادی حداکثری علیه روسیه اعمال کرده، باز به دخالت مستقیم در گفت‌وگوهای صلح اشتیاقی ندارد. این نشان می‌دهد که ایالات متحده هم‌اکنون امیدوار پیروزی کامل اوکراین در این نبرد است و حاضر نیست زیربار فرایند آشفته مذاکره بر سر تنش‌زدایی برود.

ادامه⬇️
2024/09/28 22:20:24
Back to Top
HTML Embed Code: