Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شاهنامه
خودآگاهِ جمعیِ ایرانیان است.


▪️هویّت ایرانی ریشه در اسطوره‌هایی دارد که از هزاران سال پیش نیاکان ما آنها را خلق کردند و استمرار بخشیدند و داستان‌های حماسی دربارهٔ شاهان و پهلوانان آرمانی ایرانیان چون کیخسرو و گرشاسپ و آرش و رستم در تاریخ ایران، پشتوانه‌های فکری و معنوی نیرومندی بود که همبستگی ملّی را تقویت می‌کرد. از سپیده‌دمِ تاریخ تاکنون، ایرانیان، به رغم آنکه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده و گاه با انقراضِ سلسلهٔ شاهنشاهی سرتاسر کشور به دست بیگانگان افتاده، هیچ‌گاه هویّت خود را فراموش نکردند و در سخت‌ترین روزگاران که گمان می‌رفت همه‌چیز نابود شده، حلقه‌های مرئی و نامرئی هویّت ملّی چنان آنان را با یکدیگر پیوند داده که توانستند ققنوس‌وار از میان تلی از خاکستر دگربار سر بر آورند.
پس از فتح ایران به دست اعرابِ مسلمان یکپارچگی سیاسی و دینی از ایران رخت بربست. اما اندیشهٔ یکپارچگی ایران با ترجمهٔ خدای‌نامه به زبان عربی و فارسی دَری باقی ماند و در قرن چهارم هجری با سروده شدن شاهنامه شکل نهایی یافت.

پس از فردوسی، هویّت ایرانی نه در بستر حکومتی یکپارچه به‌لحاظ سیاسی و دینی بلکه در بستری فرهنگی، ادبی و هنری استمرار یافت. ایرانیان شاهنامه را چون شناسنامهٔ ملّی خود حفظ کردند و منتظر فرصتی بودند تا یکپارچگی سیاسی و جغرافیائیِ روزگار کهن را زنده کنند که کردند. پس از پدید آمدن شاهنامه تا پانصد سال بعد که صفویان یکپارچگی سیاسی را به ایران بازگرداندند، به‌رغم وجود حکومت‌های محلی، مفهوم ایران‌شهر همچنان به حیات خود ادامه داد. گواه این معنی در مدیحه‌های شاعرانی چون سنایی، نظامی، خاقانی، خواجوی کرمانی و عبید زاکانی نهفته است که پادشاهان، ممدوح خود را هر چند بر قلمروی در گوشه‌ای از ایران‌زمین حکم می‌راندند، شاه ایران یا خسرو ایران خطاب می‌کردند.

هویّت ایرانی در شاهنامه در تحقیر ملّت‌های دیگر نیست که رنگ و جلا می‌یابد بلکه خود بر بنیادهای فکری و معنوی و اخلاقی نیرومندی استوار است. از همین رو، ملّی‌گرایی ایرانیان در طول تاریخ هیچ‌گاه به نژاد‌پرستی نفرت‌انگیزی چون نازیسم و فاشیسم در قرن بیستم مبدل نشد. در قرن بیست و یکم ایرانیان می‌توانند بر پایهٔ همان بنیادها، به ویژه بنیادهای اخلاقی که در سرتاسر شاهنامه موج می‌زند، در جهانی که در اثر پیشرفت‌های برق‌آسا در فناوری ارتباطات، بیم آن می‌رود که بسیاری از فرهنگ‌های بومی فراموش شوند، هویّت ایرانی خود را حفظ کنند و آن را استمرار بخشند.
سخن آخر اینکه اگر دیوان حافظ ناخودآگاه جمعی ایرانیان را باز می‌تاباند، شاهنامه خودآگاهِ جمعی ایرانیان است.

هویّت ایرانی در شاهنامه
دکتر ابوالفضل خطیبی
نامهٔ فرهنگستان، شمارهٔ ۸

مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
Forwarded from شفیعی کدکنی
1673555683023.png
2.1 MB
نقل است که شیخ گفت:
آن کار که بازپسینِ کارها می‌دانستم
پیشینِ همه بود
و آن رضای والده [مادر] بود.

ذکر شیخ بایزید بسطامی
تذکرة الاولیاء عطّار نیشابوری
⁣بیست و چهارم دی‌ماه سالروز درگذشت احمد تفضلی

تفضلی در تهران و پاریس و لندن درس دانشگاهی خوانده بود. به‌طور پیوسته و دلبسته تحصیل کرده بود. استادان برجستۀ او در ایران ابراهیم پورداود، دکتر محمّد مقدم، دکتر ماهیار نوابی و دکتر پرویز ناتل خانلری و مانندگان آنان بودند. چون به اروپا رفت از درس‌های گران‌سنگ و مفاوضات ایران‌شناسان بنام جهان مانند: هنینگ، گرشویچ، مکنزی، بویس (انگلستان)، دومناش، لازار (فرانسه)، ایلرس، هینتز، لنتز (آلمان)، نوبرگ (سوئد)، مایر هوفر (اطریش)، فرای (امریکا)، بوگولوبف، لوکونین (روسیه)، اُنو (ژاپن) یعنی از چهار گوشۀ جهان بهره‌وری یافت.
این دانشمندان برجسته از همان‌گاه که تفضلی پای صحبتشان نشست و قلم به دست گرفت و به مقاله‌نویسی علمی در رشتۀ خاص دیرآشنای ایران باستان پرداخت او را شیفته و جویای دانش یافتند. از همان آغاز نمایاند که در جهان ایران‌شناسی به مرتبتی بلند خواهد رسید. آیندۀ تابان او بر همگان روشن بود.
نوشته‌های تفضلی به‌تدریج که در مجله‌های معتبر ایران‌شناسی مانند Studia Iranica (فرانسه)، Iranica Antiqua (بلژیک)، ZDMG (آلمان)، Archäologische Mitteilungen aus Iran und Tuan (AMIT) (آلمان)، و چند مجلۀ دیگر منتشر شد، آرام آرام پایۀ دانش تفضلی میان متخصصان فرهنگ ایران باستان مشخص و متجلّی شد. مخصوصاً تبحّر و ممارست او در زبان‌ پهلوی زبانزد گشت. دانشمندی چون Ph. Gignoux (فرانسوی) از بزرگان رشتۀ زبان پهلوی و فرهنگ عصر ساسانیان همکاری علمی او را بر خود دلپذیر یافت و کتاب زادسپرم را با هم تألیف و نشر کردند.
از تفضلی در زبان فارسی مقالات و چند کتاب (تألیف و ترجمه) بر جای مانده و مقداری از آنها همراه است با نام ژاله آموزگار دوست و همکار مبرّز پهلوی‌دان او، یعنی به‌اشتراک کار دقیق علمی عرضه کرده‌اند و خوب می‌دانیم که این‌گونه هم‌سخنی و هم‌پروازی در ایران دشواری‌های بسیار دارد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۲۰۴-۱۲۰۵]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
هزار سال بدبختی


▪️اشعری بودن در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما بیشترین تأثیر را داشته است، تا حدی که می‌توان گفت تمام بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ما ایرانیان عموماً و مسلمانان – خصوصاً از شکست حملهٔ مغول تا امپریالیسم بین‌المللی و غارت‌های بی‌نهایتش، این مجموعهٔ هزار سال بدبختی – بدون شک محصولِ اشعری بودن است.
در حقیقت اشعریت تاریخی دوران مشخصی دارد که در برابرش اعتزال تاریخی وجود دارد.
ایدئولوژی جامعه اتوماتیک‌وار تقسیم می‌شود به یک وجهِ غالبِ در حال گسترش (اشعریت) و یک ایدئولوژی مغلوبِ در حالِ کاهش (اعتزال). مرکز منازعات آنها همین دورهٔ تاریخی است.
ته‌ماندهٔ این منازعات با حملهٔ مغول رسماً و عملاً از بین می‌رود و چیزی به نام اشعری و اعتزالی دیگر در تاریخ نمی‌بینیم.
وقتی می‌گوییم اشعری مراد تمام جنبه‌های فکری ماست. بنابراین، وقتی در این مورد صحبت می‌کنیم باید بدانیم که در صحبت‌های عادی و گفته‌های بی‌اختیار ما بقایای اشعریت هست.  در حالی که بسیاری نمی‌دانیم ابوالحسن اشعری که بود.


در مرکز اعتزال، انسان (خرد انسانی و ارادهٔ انسانی) نقش دارد. در اشعریت تمام اینها منفی است یعنی هرچه هست خداست. معتزله در حالی که مسلمان تمام‌عیار هستند و هرآنچه بر پیامبر وحی شده قبول دارند معتقد به آزادیِ ارادهٔ انسانی نیز هستند.
معتزلی می‌گوید من می‌خواهم غذای الاهیات را در ظرف عقل مصرف کنم و آن دیگری ظرفش را از الاهیات درست می‌کند و غذایش را از عقل. این چیزی است که ما را از اروپا جدا می‌کند. اروپایی‌ها غذای الاهیات را در ظرف عقل می‌ریزند و ما برعکس.
در آستانهٔ مشروطیت اندکی می‌خواستیم به ایدئولوژی اشعریت حمله کنیم اما هنوز بقایای آن باقی است. یعنی حدود ۹۰۰ یا ۸۰۰ سال است که ما دیگر چیزی تحت عنوان معتزله نداریم.
از دورهٔ مغول به بعد رسماً کسی را با عنوان اشعری و معتزلی نداریم که بخواهند با هم جنگ کنند اما همیشه این جنگ باقی است.

ما در همسایگی اعتزال فقط دو شاعر خوب داریم:
فردوسی
ناصرخسرو
مجسمهٔ دو شاعر معتزلی را باید از الماس ساخت و ستود. اگرچه ما برای میراث عرفانی خود کمال ارزش را قائلیم.
ظهور مولوی آخرین ضربه به معتزله است به عنوان «فلسفیِ منطقیِّ مُستهان».

از شگفتی‌های قوم ایرانی است که شاعرانی را انتخاب کرده که توانسته‌اند بین این دو ایدئولوژی پلِ آشتی بزنند.
صدای معرفتِ عالم غیب و شهود از حلقوم جلال‌الدین مولوی و صدای خردگرایی از فردوسی است.
اما حافظ توانسته است، نه به نسبت پنجاه_پنجاه، بلکه تا حدودی بین این دو آشتی برقرار کند.
در کتاب «موسیقی شعر»، فصل حافظ گفته‌ام که حافظ در تهِ حرفش «تبیین ارادهٔ معطوف به آزادی انسان» وجود دارد. بزرگترین امتیاز حافظ میل به ارادهٔ معطوف به آزادی‌ست.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۳۰۷–۳۰۳

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
#علی_دشتی
(۱۱ فروردین ۱۲۷۶ عراق - ۲۶ دی ۱۳۶۰ #تهران)
پژوهش‌گر، نویسنده، اندیشمند، مترجم، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و دیپلمات.
کتاب ۲۳ سال از آثار اوست.

📚کتاب شناسی

🔹سیری در دیوان شمس
🔸در قلمرو سعدی
🔹دمی با خیام
🔸خاقانی شاعری دیر آشنا
🔹کاخ ابداع
🔹نقشی از حافظ
🔸نگاهی به صائب
🔹پرده پندار
🔸در دیار صوفیان
🔹عقلا برخلاف عقل
🔹سایه
🔸هندو
🔹جادو
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
واژه‌های فارسیِ عربی شده

بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعه‌ی دقیق فرهنگ‌های فارسی از گونه‌ی لغت‌نامه‌ی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسه‌ی آن‌ها با واژه‌نامه‌های معتبر عربی مانند لسان‌العرب، متن اللغه، تاج‌العروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقه‌اللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمی‌خورد که در فرهنگ‌های عربی در برابر آن‌ها واژه‌ی «فارسیه» درج شده بود. او می‌گوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هم‌وطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربی‌الاصل می‌پنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمع‌آوری آن‌ واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یک‌سو ریشه‌ی آن‌ها از طریق زبان‌های میانه‌ی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبان‌های باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشته‌ی تحصیلی ایشان علاوه بر ایران‌شناسی و زبان و ادبیات عرب، زبان‌های سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبان‌های سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهم‌تر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژه‌های به وام‌گرفته‌ی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه هم‌چنان می‌توان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از این‌رو به‌نظر می‌رسد نگاه‌بانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگه‌داشت صورت تازه‌تر برخی واژگان از دست‌رفته‌ی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شده‌اند به‌طوری که یک عرب‌زبان از جمله‌های به‌ظاهر پر از واژگان عربی یک فارسی‌زبان هم نمی‌تواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژه‌هایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کرده‌اند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژه‌ی محسوس که امروز در فلسفه و روان‌شناسی به کار می‌رود و در گفت‌وگوهای عامه روان‌ است، نمونه‌ای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جای‌گزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود


در حالی‌که ذخیره‌ی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژه‌های بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سده‌ی اخیر دانسته ‌شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبان‌های متداول در میان‌رودان (بین‌النهرین) باستان و زبان‌های ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آن‌ها ساخته شده است.
سهم دانش‌مندان ایرانی - به عنوان بزرگ‌ترین و پرشمارترین نویسندگان متن‌های عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار ساده‌ای نیست و نیاز به آشنایی با زبان‌های دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبان‌شناسی و ریشه‌شناسی لغات دارد.

برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتاب‌ها و فرهنگ‌نامه‌های گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبان‌های سامی در مدرسه‌ی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژه‌های دخیل در قرآن مجید» با ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوشش‌ها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» نوشته زنده‌یاد سیدمحمدعلی امام‌شوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارنده‌ی حدود سه هزار وام‌واژه و ریشه‌های آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشته‌ی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبان‌شناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.


دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html


@iranboom_ir
🔹دانشنامه هشت جلدی نیشابور بزرگ در دانشگاه تهران رونمایی می‌شود

دانشنامه هشت جلدی «نیشابور بزرگ»، دوم بهمن ماه در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران رونمایی می‌شود.


https://news.ut.ac.ir/fa/news/32553


@UT_NEWSLINE
آیین یادبود «ابوالفضل خطیبی» در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

🔹دبا:
آیین یادبود زنده‌یاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامه‌پژوه و پژوهش‌گر تاریخ ایران و ادب فارسی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی برگزار می‌شود.
در این مجلس، کاظم موسوی بجنوردی، ژاله آموزگار و علی‌اشرف صادقی سخن خواهند گفت.

🔹 این مجلس دوشنبه، سوم بهمن، از ساعت ١۵ تا ١٧، به‌نشانی نیاوران، کاشانک، نرسیده به سه‌راه آجودانیه، شمارۀ ٢١٠، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مرکز همایش‌های بین‌المللی رایزن، تالار رسول اکرم(ص) برپا می‌شود.
@cgie_org_ir
🔸افسانه های زندگی فردوسی / محمدامین ریاحی

برای انبوه شنوندگان که گوش به آواز شاهنامه ‏خوان و دل به‏ داستان‏های فردوسی سپرده بودند،این کنجکاوی و پرسش‏ها مطرح‏ بود که:فردوسی گوینده بزرگ این داستان‏ها که بوده و چه‏ گونه‏ زیسته است؟ این همه داستان‏های دلاویز را از کجا به دست آورده‏ است؟ در روزگاری که هر شاعری منظومه‏ ی خود را به تشویق و حمایت یکی از بزرگان عصر می‏ سروده،کتابی به این عظمت به فرمان‏ کدام پادشاه فراهم آمده است؟ چرا آن پادشاه قدر شاعر و منظومه ‏اش‏ را نشناخته است؟

برای خواندن ادامه متن و رفتن به تارنما(سایت) باشگاه شاهنامه پژوهان اینجا بزنید

@shahnamehpajohan
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
خِرَد و مِحنت


▪️از اقتضای خرد‌کیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلف‌ناپذیر طبیعت و حیاتِ انسانی و لاجرم خردِ انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام می‌کند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته می‌شوند و باید کشته شوند. ضحّاک با همه گُربزی‌ها و چاره‌گری‌هایش و افراسیاب با همه دلیری‌ها و زیرک‌سازی‌ها که دارند، هیچ یک از کیفر بیداد‌های خویش در امان نمی‌مانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظه‌هایی که به الزام دیوِ خشم از حکمِ خرد سر فرو می‌تابند، به بادافرهٔ سنگینِ گناهان خویش گرفتار می‌آیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نام‌آور دنیای باستان هم جریمهٔ خروج از حدّ خرد را به محنت‌هایی که در پایان عمر با آن‌ روبه رو می‌شوند، می‌پردازند.

جلوه‌های گوناگون این خردگرایی در تمام عرصهٔ شاهنامه موج در موج به چشم می‌خورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاهِ فرهنگِ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خرد‌گرایی متعهد می‌یابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانه‌های شگفت که غیرممکن اما تأویل‌پذیرند، همه‌جا این التزامِ خردپذیری را منعکس می‌کند. بدین‌گونه هم طرز فکر شخصی فردوسی، شاهنامه‌اش را یک خردنامهٔ واقعی می‌سازد، هم آن چه شاهنامهٔ وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصهٔ حکم‌رانی خرد نشان می‌دهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بی‌تزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونه‌ای از تاریخ تبدیل می‌کند و حتّی به تاریخ رنگ فلسفه می‌دهد و هر جا که لازم آید، با احاله‌ به رمز و تأویل آن‌چه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر می‌رسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورتِ ممکن فرامی‌نماید.

این که انگیزه حوادث ارزش‌های اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بی‌هدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویران‌گر و پرخاش‌جوی عامه باقی نمی‌ماند، آن را مبتنی بر هدف‌های بخردانه‌ای نشان می‌دهد که شایستهٔ خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است.

در کتابی چنین عظیم که بدین‌سان به نام خداوند جان و خرد آغاز می‌شود، انسان همه‌جا صدای «جان» را می‌شوند که در این‌جا در عرصهٔ تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر می‌کند، کشمکش دایم‌، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه می‌کند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.

زنده‌یاد استاد عبدالحسین زرین‌کوب
مقالهٔ «خرد و خردگرایی در شاهنامه»

مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
Forwarded from ایران بوم
انتشار دستاوردهاي دهخدا

مجلس شوراي ملي ۲۹ ديماه سال ۱۳۲۴، تلاش فرهنگی علی اکبر دهخدا را یک کار عام المنفعه اعلام و دولت را مأمور چاپ و انتشار فرهنگ دهخدا و تکمیل کار و ادامه پژوهش های او كرد.
با مصوّبه مجلس، هزينه اين كار فرهنگي عام المنفعه بر عهده دولت قرارگرفت و دفتري براي انجام آن تأسيس و شماري از زبانشناسان، تاريخدانان و اديبان در آن سرگرم بكار شدند.
علي اكبر دهخدا از نويسندگان و فرهنگيان بنام كشور مدت ها عضو شوراي عالي معارف (فرهنگ)، رئيس دانشكده حقوق و مشاورِ عالي وزارت فرهنگ بود. وي همچنين يك روزنامه نگار برجسته و از طنزنويسان اوليه جرايد ايران بود.

تاربرگ امروز در تاریخ

@iranboom_ir
حیّیه و اشاره دربارهٔ ترجمهٔ نامهای خاص

در فهرست ابن ندیم، در ذیل عنوان «نامهای فرقه‌هایی که بین عیسی علیه السلام و محمد پیامبر علیه السلام بوده‌اند»، نام بعضی فرق مسیحی یا گنوسی مسطور است که در نسخه‌های چاپی غالباً مغلوطند. چون محققان فهرستی نزدیک به این فهرست از نامها را در مقالات ناشئ اکبر نیز یافته‌اند، بعضی از نامهای فرقه‌های کتاب الفهرست را می‌توان تصحیح کرد. یکی از این نامها حسبیّه است (چاپ تجدد، ص ۴۰۵؛ چاپ ایمن فؤاد سید،  ج ۲، ص ۴۱۵) که با توجه به عبارت ناشئ بایست به حیّیّه تصحیح شود و در جای دیگر شده است ( به کتاب آقای توماس با عنوان عقاید مسیحی در کلام اسلامی، ص ۲۷ و ۲۸ رجوع فرمایند). ناشئ دربارهٔ این فرقه چندان چیزی نگفته: «و امّا الحیّیّه فیُعظّمون الحیّه مع المسیح.»
در اینکه این فرقه معادل کدام فرقه است دو راه پیش ماست. یا باید آن را برابر دانست با آنچه محققان غربی
Naassenes
می‌گویند یا با آنچه
Ophites/Ophians
می‌گویند. نام اول مشتق است از ناحاش عبری به معنای مار و نام دوم مشتق است از ophis یونانی به همین معنی. نسبت این دو فرقه یا این دو گروه معلوم نیست. احتمالاً دو فرقه به این دو نام وجود نداشته باشد و هیچ گروهی از گنوسیها این دو نام را خود بر خود ننهاده باشد؛ ظاهراً در اصل گروههایی از جماعات گنوسی بوده‌اند که آنها را بعضی هرطقه‌نویسان مسیحی به این نامها نامیده‌ بوده‌اند. در وصف و شرحی که مسیحیان دربارهٔ این دو نوشته‌اند وصف و شرحشان دربارهٔ گروه دوم بیشتر و مفصلتر است و احتمالاً حیّیّه در گفتهٔ ناشی معادل Ophites است.
حال ما باید چه کنیم؟ راه معقول همان است که ناشئ اکبر رفته: نام را ترجمه کرده. ما نیز باید این فرقه‌ها یا معروف به فرقه‌ها را ماریان یا ماریها یا چیزی مانند آن بنامیم. این بسیار معقولتر است از نامهایی مانند ناسن یا اوفایت یا اوفین یا مانند این نامهای مضحک که خواننده از لفظ آنها هیچ درنمی‌یابد. اساساً ترجمهٔ نام و لقب و نام خاص در طول تاریخِ ترجمه گرایشی بوده که فایده‌اش گاه از صِرفِ نقل کلمهٔ اصلی بیشتر، بلکه بسیار بیشتر، بوده. یحیی نحوی، بطلمیوس محب الاب یا پدردوست (فیلوپاتر)  و مانند این نامها بر نقل صورت یونانی این القاب، که برای بسیاری از خوانندگان زبانهای فارسی و عربی بی‌معنی هستند، برتری آشکار دارد. تصور بفرمایند که یک کلمهٔ قاطیغوریاس چه اندازه نویسندگان تاریخ حکما به فارسی و عربی را به مهمل‌گویی انداخته (و عجیب است که گاه هنوز می‌اندازد)، ولی معادل عربی آن آیا چنین کرده؟ بیت عربایه را به فارسی اربایستان می‌گفته‌اند و بیت ارمایه را اسورستان. جایی که چنین می‌توان کرد و لفظ فارسی روشنتر است (آن هم لفظی ساخته‌شده با پسوندی که فارسی آن را به زبانهای دیگر هم وام داده است)، چه جای کلمات ناروشن مبهم به زبانهای دیگر است؟ مخصوصاً کسانی که از زبانهای اروپایی لقبها و عنوانها را به تصور خود به صورتی نزدیکتر به زبان اصلی نقل می‌کنند، و مثلاً ترجیح می‌دهند جان فیلیپونس بنویسند، توجه ندارند که این لقبها و عنوانها گاه خود «ترجمه» از زبانهای دیگر است.
حال گروهی پیدا شده که آبشخورش شده زبان انگلیسی و دعوی دقت دارد و مدعی است که مثلاً کتاب مقدس وافی به مقصود نیست و باید همان بایبل گفت و نوشت و در ظاهر دلایلی نیز اقامه می‌کند و این مع الاسف پیروانی نیز یافته. کتاب مقدس در فارسی عَلَم شده و سر جایش نشسته و خوب هم نشسته. چه کار با ما دارد که ما سیخونکش بزنیم؟ خدا نکند کسی درس علوم قدیمه بخواند و بعد از آن زبان خارجه بیاموزد. تلافی تمامی سالهایی را که «کونسرواتور» بوده می‌خواهد در همان سال اولی که انگلیسی یاد گرفته درآورد و صفها را بشکند و طرحهای نو دراندازد.
بحث را محدود به کتاب مقدس و دو سه لفظ نباید کرد. تاریخ ترجمهٔ لقبها و عنوانها و نامهای خاص از قبل از اسلام تا ژیل بلاسِ میرزا حبیب خود مبحث بامزه‌ای است که کاش کسی آن را به شکل مقاله‌ای طرح کند. آن گاه پیش گرفتن راه تازه و معقول‌تر با در نظر گرفتن سنت (و این سنت چیزی بی‌معنی نیست) آسانتر خواهد بود.

یک نکته هم دربارهٔ املا بگوییم. اگر کسی بخواهد به شیوه‌ای که این اواخر در خط فارسی باب شده، کلمه‌ای مانند حیّیّه را بنویسد، باید حیّی‌یّه یا حیّییّه بنویسد. هیچ عرب عاقلی چنین نمی‌کند، چون هم سنت خطش را می‌شناسد هم احتمالاً قدری کلیّات آواشناسی را بهتر از نورسیدگان ما می‌داند. باب شده که پیِر را پی‌یر بنویسند  و آقای آشوری سیِنا را به املای کردیِ سی‌یه‌نا مینویسد، و گویا توجه ندارند که ما پی‌یاز و خی‌یال و خی‌یار و ری‌یال و دی‌یه و سی‌یاه و سی‌یَه نمینویسیم. گویا از بخت بد خط فارسی است که علاوه بر نقص، خدا هم توی سرش زده که هر کس برای آن دستوری می‌نویسد و فرمانی می‌دهد.
https://www.tg-me.com/YaddashtQaemmaqami
⁣⁠⁣فردوسی مدافع ملّیت ایرانی

از اواخر سدۀ چهارم به بعد ایران عملاً به دست قبایل ترک و سپس مغول افتاد. از سوی دیگر دین جدید که در تحت شعار امّت اسلامی، فرهنگ و ملّیت عربی را تبلیغ می‌کرد ضربه‌های شدیدی بر اندیشه‌های ملّی‌گرایی در ایران فرود می‌آورد‌ و بعد هم تصوّف با تبلیغ اندیشۀ جهان‌میهنی خود دست کم در زمینۀ تضعیف اندیشه‌های ملّی در ایران کمک شایانی کرد. در یک چنین جبهۀ از‌هم‌گسیخته‌ای است که فردوسی به عنوان آخرین مدافع ملّیت ایرانی قد علم می‌کند. ملّتی که هویت خویش را از دست داده بود و نگران و سرگردان می‌رفت تا در یک جهان چندملّیتی به‌کلّی متلاشی گردد ناگهان شناسنامۀ خود را بازیافت. فردوسی با آفرینش شاهنامه رشتۀ از هم‌گسیختۀ ملّیت ایرانی را از نو گره زد. از آن پس صدها بد حادثه و آشوب زمانه بر ما گذشت. نام بچه‌ها و کوچه‌هایمان هم بیگانه گشت، ولی هویّت ایرانی خود را همچنان نگه داشته‌ایم و این را تا حدود زیادی مدیون شاهنامه‌ایم‌.

به قول بهار:

آنچه کورش کرد و دارا وآنچه زردشت مهین
زنده گشت از همّت فردوسی سحرآفرین...

شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید
این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین

[سخن‌های دیرینه: سی گفتار در مورد فردوسی و شاهنامه، دکتر جلال خالقی مطلق، به کوشش علی دهباشی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۱۹-۱۲۰]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
📢میرجلال الدین کزازی : به درستی نمی دانم چرا یکم بهمن زادروز #فردوسی شمرده شده است

@shahnamehpajohan

#میر_جلال_الدین_کزازی در سخنان خود با اشاره به یکم بهمن ماه گفت : به درستی نمی دانم که چرا این روز زادروز فردوسی شمرده شده است اما در آن چند و چون و مگر هست. این زمینه ای است ادبی و تاریخی که همواره باید بدان اندیشید و در آن کاوید اما از این دید که روزی را ما روز فردوسی بشماریم و آن روز را گرامی بداریم ، این زمینه چندان ارجی نمی تواند داشت. این شاهنامه پژوه و استاد زبان و ادب فارسی همچنین افزود : مشخص نبودن زادروز فردوسی بهانه ای بهینه در بیش اندیشیدن و پرداختن به فردوسی و شاهنامه او خواهد بود. از نگاهی بسیار فراخ، هر روز که ما در آن به ابرمرد فرهنگ و ادب ایران بیندیشیم و به شاهکار ورجامند و بی مانند او، آن روز ، خجسته روز فردوسی و شاهنامه خواهد بود.



#جلال_خالقی_مطلق : درباره روز تولد فردوسی هیچ اطلاعی نداریم


🔸بر طبق بررسی چند تاریخ که فردوسی خود در شاهنامه به دست داده است, احتمال نزدیک به یقین سال تولد او ۳۲۹ هجری قمری است که سال درگذشت رودکی نیز هست . درباره ی روز تولد شاعر هیچ اطلاعی نداریم و آنچه ادعا شده فاقد اعتبار است . سال پایان سرایش شاهنامه ۲۵ اسفند ۴۰۰ هجری است و سال درگذشت شاعر, از دو تاریخ ۴۱۱ و ۴۱۶ که گزارش کرده اند, دومین محتمل تر است.

#سجاد_آیدنلو :
هیچ مبنای علمی برای زادروز فردوسی نداریم


یکی از مواردی که در مسائل مربوط به شاهنامه‌شناسی برداشت‌های اشتباه را به دنبال داشته، ۳ بیتی است که در بخش تاریخی شاهنامه آمده است. در آنجا فردوسی به شصت‌وسه‌سالگی خودش اشاره کرده است: چو آدینه هرمزد بهمن بود/ بر این کار فرخ نشیمن بود// می‌لعل پیش آورم هاشمی/ ز بیشی که خُنبش نگیرد کمی// چو شصت‌وسه شد سال و شد گوش کر/ ز گیتی چرا جویم آیین و فر. عده‌ای این را مبنا قرار داده اند و، چون فردوسی گفته ۶۳ سالم شد و از روز «هرمزد بهمن»، یعنی نخستین روز بهمن‌ماه، یاد کرده است.

به‌غلط استنباط کرده‌اند که این روز تولد فردوسی است. این استنباط اگرچه به‌هیچ‌وجه درست نیست، در دو سه سال اخیر در شبکه‌های مجازی تبلیغ و ترویج می‌شود.

در این ۳ بیت اصلا اشاره‌ای به تولد فردوسی نداریم. چون اول بهمن‌ماه روز جمعه است و جمعه در سنت‌های اسلامی مقدس است و اول هر ماه هم در سنت ایرانِ پیش از اسلام، تقارن این‌ها را به فال نیک گرفته و گفته به شادی برگزار کن و بعد در ادامه هم گفته که من ۶۳ سالم شده و گوشم هم سنگین شده است.

@Shahnamehpajohan
https://www.tg-me.com/eshtadan
تمدید مهلت شرکت در «نخستین همایش ملّی زبان‌ها و گویش‌های مناطق مرزی ایران»

🔸درپی درخواست‌ علاقه‌مندان به شرکت در «نخستین همایش ملّی زبان‌ها و گویش‌های مناطق مرزی ایران» و باتوجه‌به تعطیلات اداری روزهای گذشته، بنا به اعلام دبیرخانۀ این همایش مهلت ارسال مقاله به این رویداد علمی تا دهم بهمن‌ماه ۱۴۰۱ تمدید شد. علاقه‌مندان می‌توانند با مطالعۀ راهنمای تدوین مقاله در وبگاه همایش نسبت به نام‌نویسی و ارسال مقالۀ خود تا این تاریخ اقدام نمایند.

🔸گفتنی‌است همایش ملّی زبان‌ها و گویش‌های مناطق مرزی ایران، چهارشنبه، دهم اسفندماه ۱۴۰۱، با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در دانشگاه بیرجند برگزار می‌شود.

🌐https://apll.ir/?p=11424
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
ناامنی و نیاز
[تأثیر اقلیم و جغرافیا در پرورش شخصیّت ایرانی]


▪️عاملی که در پرورش شخصیت ایرانی تأثیرگذار بوده، اقلیم و جغرافیاست. یک سرزمین خشک، پیوسته سر مردم خود را به جانب آسمان به بالا نگاه می‌دارد، که از او انتظار باران داشته باشند، و این امر آنان را در حال چشم به راه بودن قرار می‌دهد. چنین مردمی سرنوشت خود را در دست آسمان می‌بینند که سال خوبی به آنان ارزانی دارد. این، به صورت یک « نیاز » ذاتی در می‌آید. ایرانی همواره با این دو حالت سروکار داشته:

ناامنی و نیاز.

و چنانکه می‌بینیم ادبیّات فارسی دری سرشار است از بازتاب این دو حالت.

آنهمه غلو، اوج گرفتن، پیچیدن به پای طبیعت، بی‌قراری، به گل و سبزه و چشمه و هامون متوسل شدن؛ نوعی استغاثه به درگاه آسمان است، تا به فریاد زمین برسد.

حافظ که بیش از دیگران در عمق روح ایرانی نفوذ کرده است، این کلمهٔ «نیاز» را در تمام بُعد دور و درازش به کار می‌برد:
«نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند»،
« که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز»،
«نیازی عرضه کن بر نازنینی» این «نیاز» وسیع‌تر از آن است که به یک «معشوق» منحصر بماند. ندائی درونی است به کل دستگاه آفرینش که کارکرد اقلیم، یکی از نمودهایش می‌تواند باشد.
لفظ «تشنه» نیز با همان حدّت ادا می‌شود. «در لب تشنهٔ ما بین و مدار آب دریغ»،
«تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب»،
«رندان تشنه‌لب را جامی نمی‌دهد کس».

در مقابل نیاز کلمهٔ فیض قرار می‌گیرد. «چون آبروی لاله و گل فیض حسن توست»، «در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود»، «به فیض جرعهٔ جام تو تشنه‌ایم ولی... »

کمبود آب با فراوانی آفتاب همراه است. اندیشهٔ ایرانی پروردهٔ سرزمینی است که خورشید بر آن استیلا دارد. بی‌جهت نیست که شاهنامه آن را «خورشید فرمانروا» می‌خواند، و در شاهنامه همهٔ کردارهای بزرگ با دمیدن آفتاب آغاز می‌شود.
ایران گهوارهٔ «مهرپرستی» است، و حافظ خورشید را به درون خانه می‌آورد، و در تلألوء جام بازتاب می‌دهد:
« خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد!...».

اما از سوی دیگر، تابش تند آفتاب تشنگی‌انگیز هم می‌شود. در مجموع، این حالت هجر و فراق و محرومی و عجز و طلب که زبانزد غزل فارسی است، از همین معنا سرچشمه می‌گیرد، و در کنار آن انتظار و امید و مژده و دیدار نیز هست، و نشان‌دهندهٔ آن است که طی هزار سال، امید و نومیدی و گشاد و بَست، دوش به دوش، بر روح ایرانی حکمفرما بوده.
خورشید در حالت دوگانهٔ خود بر این کشور چیرگی داشته: یکی روشنائی و گرمی، و دیگری تفّ، یعنی حرارت خشک‌کننده. موضوع نیاز و عطش، گذشته از شعر در سایر شاخه‌های هنری و عقیدتی نیز راه یافته است.
مگر نه آن است که سقّاخانه، آبدان، نذرِ آب، جزو مناسک درآمده و ده‌ها مَثَل و حکایت آن را همراهی می‌کند؟


تأمل در حافظ؛
[بررسی هفتاد و هفت غزل در ارتباط با تاریخ و فرهنگ ایران]
زنده‌یاد استاد محمدعلی اسلامی ندوشن
صص ۲۹–۲۸

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
📚گویش اردستانی
اثر زنده یاد: سحر برنده
ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔹معرفی کتاب
https://www.tg-me.com/eshtadan
#ژاله_آموزگار : خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده

کارنامه مدخل‌نویسی خطیبی چنان‌که می‌دانید پربار است. کتاب‌هایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه می‌دانید بیشتر مقاله‌های او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سال‌ها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابه‌لای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوری‌هایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات می‌خواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!

🔸#ژاله_آموزگار : خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده

کارنامه مدخل‌نویسی خطیبی چنان‌که می‌دانید پربار است. کتاب‌هایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. همه می‌دانید بیشتر مقاله‌های او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سال‌ها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برد و آموخت و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده و در لابه‌لای ابیات آن به رویا فرو رفته است. در جستجوی نکات تازه آن تلاش کرده و نوآوری‌هایی را پیش کشیده است. گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرات می‌خواهد و پشتوانه علمی و استدلالی!


@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir

🔹نقل: باشگاه شاهنامه پژوهان

https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from ایران بوم
هفتم بهمن ماه، سالروز درگذشت مجتبی مینوی تهرانی (۱۹ بهمن ۱۲۸۱، تهران - ۷ بهمن ۱۳۵۵، تهران) ادیب، نویسنده، مصحح، مورخ و مترجم است.
یادش گرامی باد.

@iranboom_ir

از مجتبی مینوی کتاب‌های متعددی منتشر شده‌است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

تصحیح‌ها:
نامه تنسر (۱۳۱۱)
نوروزنامه (۱۳۱۲)
ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی (۱۳۱۴)
مصنفات افضل‌الدین کاشانی (با همکاری یحیی مهدوی) (دو جلد ۱۳۳۰ و ۱۳۳۷)
عیون‌الحکمه، ابن سینا (۱۳۳۳)
کلیله و دمنه، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی (۱۳۴۳)
سیرت جلال الدین منکبرنی (۱۳۴۴)
تنکسوق‌نامه یا طب اهل ختا، رشیدالدین فضل‌الله همدانی (۱۳۵۰)
احوال و اقوال شیخ ابوالحسن خرقانی به‌ضمیمه منتخب نورالعلوم (۱۳۵۴)
اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی (پس از مرگش) (با همکاری علیرضا حیدری)ترجمه‌هاویرایشکشف دو لوح تاریخی همدان، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۵)
معلومات تاریخی دربارهٔ آثار ملی اصفهان و فارس،ارنست هرتسفلد (۱۳۰۶)
اطلال شهر پارسه، ارنست هرتسفلد (۱۳۰۸)کشف الواح تاریخی بنای تخت جمشید، ارنست هرتسفلد (۱۳۱۲)
وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهی ساسانیان، آرتور کریستنسن (۱۳۱۴)

تألیفات:
آزادی و آزادفکری (۱۳۳۸)
فردوسی و شعر او (۱۳۴۶)

سایر آثار:
مازیار (به انضمام نوشته صادق هدایت) ۱۳۱۲
پانزده گفتار (دربارهٔ چند تن از رجال ادب اروپا) ۱۳۳۵
داستان‌ها و قصه‌ها (مجموعه گفتارها و نوشته‌ها) ۱۳۴۹
نقد حال (مجموعه گفتارها و نوشته‌ها) ۱۳۵۱
تاریخ و فرهنگ (مجموعه گفتارها و نوشته‌ها) ۱۳۵۲



کتابخانه مینوی از جمله بخش‌های وابسته به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که وقف مجتبی مینوی است و در خیابان شریعتی قرار دارد. خانوادهء مینوی در سال ۱۳۵۶ این مجموعهٔ کم‌نظیر و بسیار غنی را به ملت ایران هدیه کرد. ابتدا، کتاب‌ها به مالکیت بنیاد شاهنامهٔ فردوسی درآمد و سپس با ادغام بنیاد مزبور در مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کنونی)، کتابخانه تابع مؤسسهٔ مزبور شد و در سال ۱۳۶۲ رسماً بازگشایی و پذیرای محققان و دانش پژوهان شد. این کتابخانه، در حال حاضر به صورت واحدی از مدیریت کتابخانه‌های پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اداره می‌شود. مجموعهٔ کتابخانه شامل تقریباً ۲۰۰۰۰ جلد کتاب به زبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلسی، فرانسه، ایتالیایی، روسی و . . است. این کتابخانه همچنین دارای نسخه‌های خطی و عکسی در زمینه‌های ایران شناسی، اسلام‌شناسی، تاریخ، ادبیات و جغرافیا است. در بسیاری موارد، یادداشت‌های خطی مینوی نیز در حاشیهٔ کتاب‌ها ثبت شده است که بر ارزش و اهمیت کتاب‌ها می‌افزاید.

https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
2024/10/03 06:19:08
Back to Top
HTML Embed Code: