Telegram Web Link
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
دُکّانِ ریا
#یکشنبه_ها_و_حافظ

ببینید، اصولاً مسأله و مشکلِ جامعهٔ ایرانی و شرقی همین مسألهٔ «ریا»ست. به نظر من یکی از علل پیشرفت ملل غرب این است که در آنجا دیگر دکانِ ریا نمی‌بینید. البته ریایِ اجتماعی هست که خطرناک‌تر است و بیشتر فریب می‌دهد.

خاطرم هست شاعری که نسبتاً خوب هم شعر می‌گفت و به شاعر پرولتاریا و خَلق معروف بود و خانه‌اش هم در متفرّعاتِ عباس‌آباد بود، وقتی که عدّه‌ای جوانِ کارگر‌زاده یا از خانوادهٔ کارگری می‌خواستند او را ببینند، شاعر، خویشاوندی یا دوستی داشت که خانه‌اش در جوادیه بود، قرار ملاقات را با این جوان‌ها در خانهٔ او ترتیب می‌دهد و این خطرناک‌ترین نوع ریاست. اگر من تسبیحی در دست بگیرم و روزی هزار بار بگویم «اللّهمَّ صَلِّ علیٰ محمد...» هیچ کس آنقدر از من ضربه نمی‌خورد که من خانه‌ام در عباس‌آباد باشد و قرار ملاقاتم را در جوادیه بگذارم.


علت اینکه شعر حافظ مرحله به مرحله تمام لحظه‌های زندگیِ جامعهٔ ایران را سرشار می‌کند این است که محور و ستون فقرات شعر حافظ نقد «ریا»ست. در تحلیلِ دقیق شعرِ حافظ محال است که به یک مقدار هجو و به یک مقدار مدح نرسیم.


نکته‌ای را که می‌گویم خوب دقت کنید که تا آخر عمر به دردتان خواهد خورد:
به اعتقاد من هیچ شعری نیست مگر این که در تحلیل نهایی، یا هجو باشد یا مدح. شما وقتی رستم و اسفندیار را می‌خوانید یا حتی دیوان شمس و هر اثر دیگری که به ظاهر نه هجو است و نه مدح، در اوج خود و در ژرف‌ساخت پایانی‌اش به یک هستهٔ مدح یا هجو خواهید رسید.
اگر به عمقِ دیوانِ حافظ بروید او کاری جز این نکرده که دو سِت set و مجموعهٔ اجتماعی را در مقابل هم قرار داده و یکی را مدح و دیگری را هجو کرده است. یکی از این دو مجموعه مشغول ریاست – ریا یا در مدّ ِ ولاٰ الضّالیـن بوده یا در رفتار اجتماعی–و صوفی و پشمینه‌پوش و خرقه و خانقاه رمز آن است و مورد هجوِ حافظ قرار گرفته است؛ و مجموعهٔ دیگر، ریش و ابرو را می‌تراشد و نَردِ عشق می‌بازد. این مجموعه در رند و قلندر و پیر و خرابات تجلّی می‌کند. همین گروه است که موردِ مدح و تحسین حافظ بوده است. و اصلاً کل دیوان حافظ جز این نیست.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد سوم، صص ۲۲۹–۲۲۸

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 گفت‌وگویی نایاب با ابراهیم پورداوود

پورداوود در این فیلم از جشن سده می‎گوید.

مستند جشن سده ساخته منوچهر عسگری‌نسب

@IranianStudiesNews
Forwarded from ایران بوم
جشن سده طلايه نوروز نامدار

محمد بهمنی قاجار

جشن سده از بزرگترین و كهن‌ترین آیین‌های باقی مانده از دوران باستان است و در توصیف آن همواره از گذشته‌های بسیار كهن یاد شده است حتی گروهی از محققان قدمت آن را تا حدود 6000 سال پیش تخمین می‌زنند؛ اما آنچه تاریخی نسبتاً دقیق از زمان پیدایی سده به دست می‌دهد، آن است كه براساس روایات ملی و خصوصاً شاهنامه فردوسی، جشن سده قبل از ظهور دین زرتشتی برقرار بوده؛ زیرا فردوسی كشف و پیدایش آتش را كه موجب برپایی جشن سده شده، مربوط به دوره هوشنگ پیشدادی می‌داند و این می‌رساند كه ایرانیان از آن هنگام كه نخستین آتشكده‌ها را قبل از ظهور زرتشت بنا نهادند،1 به برپایی این آیین همت گماردند. در واقع قدیمی‌ترین و نخستین آتشكده ایران، آتشكده‌ای است كه هوشنگ، نوه كیومرث، پس از پیدایش آتش بنا نهاد.2 هوشنگ آتش را شناخت و با دیدن ارزش آن نخستین آتشكده را بنا نهاد و به مناسبت پیدایی آن، جشن سده را برپا كرد.بر پایه این اساطیر، تا زمان هوشنگ پیشدادی مردم آتش را نمی‌شناختند، تا اینکه روزی هوشنگ با گروهی از یاران خود به سوی كوه می‌رفت، مار هول‌انگیزی پدیدار شد، هوشنگ سنگی به سوی او پرتاب كرد، سنگ به سنگی دیگر خورد و شراره‌های آتش از آن برخاست، هوشنگ جهان‌آفرین را ستایش كرد و گفت: این فروغ، فروغ ایزدی است، باید آن را گرامی بداریم و بدان شاد باشیم. چون شب فرا رسید فرمان داد تا به همان گونه شراره از سنگ جهاندند و آتشی بزرگ برپا كردند و به پاس فروغی كه یزدان بر هوشنگ آشكار كرده بود،‌جشن ساختند و شادی كردند.


بنابراین آبان روز یعنی دهم هر ماه و ابوریحان بیرونی ضمن بیان تاریخ روز جشن سده آن را فقط آبان روز نگفته و می‌گوید:

«سده، آبان روز است از بهمن و آن دهم باشد كه اندر شبش كه روز دهم است و میان روز یازدهم آتش‌ها زنند به كوز (جوز) یا (گردو) و بادام و گرد برگرد آن شراب خورند و شادی نمایند» و بدین ترتیب دقیقاً تاریخ برگزاری جشن سده با بیان دقیق ابوریحان بیرونی مشخص می‌شود. بیرونی این مطلب را در كتاب «التفهیم لاوائل صناعه التنجیم» كه برخلاف بیشتر آثارش به زبان فارسی نوشته، ذكر كرده است.

مراسم این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن است كه ایرانیان بر بام‌ها، كوه‌ها و بلندی‌ها آتش می‌افروختند و كوه‌های بزرگی از آتش برپا می‌كردند و برخلاف جشن چهارشنبه سوری كه آن را در حیاط خانه و كوچه‌ها با بوته‌های كوچك آتش برگزار كرده و از روی آن می‌پرند، آتش سده را بسیار بزرگ مهیا کرده و در اطراف آن به پایكوبی و خواندن آواز می‌پرداختند. «جشن سده در روزگار ساسانیان با شكوه بسیار برگزار می‌شد و این جشن را فقط خانواده‌ها بر بالای بلندی‌ها و پشت بام‌ها برگزار نمی‌كردند، بلكه مردم در كاخ سده گرد می‌آمدند و به شادی می‌پرداختند.»9 جشن سده در بعد از اسلام نیز با شكوه فراوان برگزار می‌شد، حتی خلفا در بغداد، این جشن را به همراه جشن‌های نوروز و مهرگان گرامی می‌داشتند.10 همچنین مورخان و نویسندگانی چون بیرونی، بیهقی، گردیزی و مسكویه و غیره از برگزاری جشن سده در دوره غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و آل‌زیار بسیار نوشته‌اند.

یكی از جشن‌های بزرگی كه برای سده گرفته شده و در تاریخ ضبط است، جشنی است كه «مرداویج زیاری» در اصفهان برپا كرد. می‌دانیم كه مرداویج می‌‌خواست تمامی سنت‌های باستانی ایران را دوباره زنده كند. وی فرمان داده بود تا این جشن را با شكوهی تمام برپا كنند و بر دو جانب زاینده‌رود و پشته‌های اطراف آن، توده‌های بزرگی از خار و هیزم گرد آوردند و نفت‌اندازان و رامشگران فراهم آورده بودند و شهر را با شمع و مشعل آراسته، تنه‌های توخالی نخل‌ها را به خار و خاشاك انباشته بودند و گردوهای توخالی را به نفت و قیر انباشتند و آنها را به پای پرندگان بسته، آتش زده بودند و خوان بزرگی آراسته و هزاران گاو و گوسفند بریان بر آنها نهادند؛ ولی اینها، مرداویج را كه می‌خواست جشن شكوه بیشتری داشته باشد، خوش نیامد و این همه آراستگی و آتش را خرد و كوچك دید!11

غزنویان نیز جشن سده را با عظمت بسیار برگزار می‌كردند. ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی مورخ مشهور دوره غزنوی (470-385)

در تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی به یكی از جشن‌های سده در زمان غزنویان اشاره می‌كند كه در آن كوهی بزرگ از آتش چنان برافروخته بودند كه از 10 فرسنگ دورتر دیده می‌شد. سلطان محمود غزنوی كه دربار خود را به سبك ساسانی در آورده بود، جشن سده را همچون دوران باستان با تشریفات فراوان برگزار می‌كرد و شاعران در مدح او و وصف جشن سده، چکامه می‌سرودند.


دنباله نوشتار:
http://www.iranboom.ir/jashnha/79-bahman/155-jashne-sadeh.html


💠ایران‌بوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایران‌زمین🌳🌲
https://www.tg-me.com/joinchat-BTli7Dy87gKr4Pr7-2LhsA
شه‌راه شنیده و ندیده رَه‌ِ شاه
زآن راه‌پرستی و شُدَستی گمراه
اقوالِ شریعت به زبان دانستی
ای همچو خرِ لنگ حریصِ جو و کاه.


#پیرجمال #پیرجمال‌اردستانی #جمالی
#جمال‌الدین‌احمد‌اردستانی

فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانش‌پژوه، دکترمنوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکترعباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد بیست‌و‌نهم؛ ۱۳۷۵؛ بازچاپ سخن؛ ۱۳۸۵؛ میزان‌الحق؛ پیرجمال اردستانی؛ به کوشش محمود مدبری؛ ۴۰۲.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
آذربایجان و هویت ملّی
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه


▪️آذربایجان همیشه و در طول تاریخ، یعنی پیش و پس از اسلام بدون استثنا یکی از بخش‌های مهم و اصلی و اساسی ایران بوده است. این را هم کتیبه‌های پیش از اسلام و به‌ویژه دورۀ ساسانیان به ما می‌گوید و هم متون تاریخی.

آذربایجان همیشه جزء واحد جغرافیایی‌ای به‌نام ایران بوده است. حالا اگر تاریخ، دین و آداب و رسوم را در نظر بگیریم، با تفاوت‌های مختصری که ویژگی هر منطقه است، در آذربایجان هم همان بوده که در سایر مناطق ایران. نوروز به‌عنوان یک جشن ایرانی همواره در آذربایجان بوده، دین اسلام و تشیع و در مقاطعی تسنن در آذربایجان بوده.

حالا بگذارید رابطۀ آذربایجان و شاهنامه را عرض کنم.
در سال‌های اخیر برخی از بزرگوارانی که در مطبوعات قلم می‌زنند و بسیار هم برای من قابل احترام هستند و برخی از آنها هم دوستان قدیمی بنده هستند، از تعبیر هویت‌طلب و هویت‌طلبی در آذربایجان حرف می‌زنند. باید عرض کنم مسئلۀ شخصی و احساسی نیست و ما داریم یک بحث علمی می‌کنیم و از این منظر باید عرض کنم که بخشی از هویّت ما آذربایجانیان در شاهنامۀ فردوسی است، بی‌هیچ تردیدی. تکرار می‌کنم عرض بنده یک صحبت علمی است و نه احساسی. ممکن است این گزارۀ من را برخی نپسندند، من برای آن عقیدۀ شخصی احترام قائلم اما پسند و ناپسند و سلیقۀ شخصی، به هیچ وجه در مسلّمات و واقعیات تأثیری نخواهد داشت. ما براساس اسناد صحبت می‌کنیم. چرا بنده می‌گویم بخشی از هویت آذربایجان؟ برای اینکه متن شاهنامه را اگر ملاحظه فرمایید آذربایجان دقیقاً با همین جغرافیای امروز به‌عنوان «آذرآبادگان» در شاهنامه آمده و به بخش‌هایی از آن هم مثل دریاچۀ چیچست یا دریاچۀ ارومیه، آذرگشسب یا اردبیل اشاره شده و البته بسیار هم با تقدیس و احترام. آذربایجان در شاهنامه پایتخت معنوی و دوم ایران است و جایگاه بسیار مقدسی دارد و همچنین از نظر داستانی هم بسیار مهم است.
فردوسی به صراحت از زبان رستم با صفت آذری از آذربایجانیان حرف زده. آذری یعنی اهل آذربایجان و این واژه هیچ گونه دلالت نژادی ندارد. از من می‌پرسند شما آذری هستی؟ می‌گویم اگر منظورتان این است که بنده آذربایجانی هستم بله ولی اگر می‌خواهید بگویید من‌ نژاد دیگری دارم خیر. همۀ ما آذربایجانیان ایرانی هستیم. به هرحال رستم فرخزاد وقتی اعراب به ایران حمله می‌کنند به برادرش می‌گوید خانواده و اموال را بردار و به آذربایجان ببر که محل امنی است:

«همی‌ تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان»

من از دوستانی که به شاهنامه نقد دارند و من برای آنها بسیار احترام قائلم می‌خواهم فقط به همین بیت فکر کنند.

دکتر سجاد آیدِنلو
روزنامهٔ ایران، چهارشنبه، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰

مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
چون غیرت و خشم رخ نماید زنهار
بگشا در حلم و یاد کن روز قرار
این دم بنما عدالت ای شاه زمان
سودی ندهد تحسر از آخر کار


#پیرجمال #پیرجمال‌اردستانی #جمالی
#جمال‌الدین‌احمد‌اردستانی

فرهنگ ایران زمین؛ بنیادگذاران محمّدتقی دانش‌پژوه، دکترمنوچهر ستوده، مصطفی مقرّبی، دکترعباس زریاب خویی، ایرج افشار؛ صاحب امتیاز: ایرج افشار؛جلد بیست‌و‌نهم؛ ۱۳۷۵؛ بازچاپ سخن؛ ۱۳۸۵؛ میزان‌الحق؛ پیرجمال اردستانی؛ به کوشش محمود مدبری؛ ۳۹۸.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
چهاردهم بهمن‌ماه سالروز درگذشت عباس زریاب خویی

مجلس درس زریاب


مجلس تدریس او آن‌قدر که از دانشجویانش شنیدم جذاب بود. می‌بایست چنین باشد زیرا خوش‌صحبت و نکته‌پرداز و مناسبت‌یاب بود. استوار و متین سخن می‌گفت. توانایی آن داشت که مطالب تاریخی را به چاشنی ذوق و حکایت و شعر بیاراید و غوامض و مشکلات لغوی و ادبی را در متون تاریخی روشن کند، به‌طوری‌که بر دانشجو مطلبی پوشیده نماند. تحریری که از روضة الصفا تهیه و چاپ کرد به همین طور بود. گویی دو بیت لطفعلی صورتگر  دربارۀ مجلس درس اوست:

هرکس به پای کرسی درس تو می‌نشست
جز آفرین و تحسین هرگز به لب نداشت

در مکتب تو جز سخن تازه کس نخواند
اشعار بکر از تو شنیدن عجب نداشت

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۱۳۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی

@AfsharFoundation
Forwarded from دژنپشت
.

سالروز فرخنده بنیادگذاری دانشگاه تهران

۱۵ بهمن ۱۴۰۱
#محمود_فاضلی_بیرجندی


هشتادوهشت سال پیش، سال ۱۳۱۳ به روز پانزدهم بهمن، رضاشاه سنگ بنای دانشگاه تهران را در زمین‌های نامبردار به جلالیه بر جا زد.

دویست هزار متر زمین را به یکصد هزار تومان از حاج رحیم اتحادیه تبریزی بخرید و دانشگاه را در آن زمین بنیاد کرد.

او در مملکتی دانشگاه مدرن را بنیاد کرد که آن را هفت سال پیش از قجران بستانده بود؛ با مردمی بیمار و ناتوان، که راهزنان و سرکشان بر هر جای آن چیره بودند. نمونه را، محمدعلی شاه قاجار خود در نوجوانی راهزنی می‌کرد و وقتی شاه شد پشتیبان راهزنان بزرگ چون نایب حسین کاشی و ... شد. سخن از واگذاری پاره‌‌های بزرگ خاک مقدس میهن در قفقازیه در شمال باختری و در آخال در شمال خاوری، به روسیه تزاری، چندان دردناک و مایه سرافکندگی است که نیاز به بازگفتن ندارد.

اقتضای آگاهی و ترقی است که جز سود میهن را در نظر نداریم و از زیان میهن پرهیز کنیم.

سزد که به این عیار استوار و همیشگی باور بیاوریم، و دست از مناقشه‌ها بداریم که بنیاد میهن را در خطر آورده است.

روز بنیادگذاری دانشگاه تهران، روز بزرگداشت دانش و گشوده شدن راه ترقی به روی ایرانیان است. این روز گرامی، فرخ باد.

https://www.tg-me.com/dejnapesht4000
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
شیخِ ما در اصول و بلاکشیدن
علی مرتضیٰ است.





▪️والآخر، آن شیخِ علی الاِطلاق، آن قطبِ به استحقاق، آن منبعِ اسرار، آن مرجعِ انوار، آن سَبَق برده به استادی، سلطانِ طریقت، جُنَیْد بغدادی، رضی اللّه عنه.
و سخن او در طریقت حجّت است و به همه زفان‌ها ستوده است و هیچ کس بر ظاهر و باطن انگشت نتوانست نهاد به خلاف سنّت و اعتراض نتوانست کرد مگر کسی که کور بود.

▪️و گفت: شیخ ما در اصول و بلاکشیدن علی مرتضیٰ است، رضی اللّه عنه. اگر مرتضی به ما پرداختی از حرب‌ها، ازو چیزها حکایت کردندی که هیچ کس طاقتِ شنودن آن نداشتی که او امیری بود که خداوند او را چندان علم و حکمت کرامت کرده بود که در شرح نیاید.»



___
تعلیقات:
▪️جُنَیْد (متوفی ۲۹۷)یکی از برجسته‌ترین مردان عالم زهد و تصوف و فقه به شمار می‌آید. با سَری سقطی و حارث مُحاسبی و ابوحمزهٔ بغدادی مصاحبت داشته است: شفیعی کدکنی، تذکرة‌الاولیاء، جلد اول، ص ۴۳۲

▪️تردیدی ندارم که عطار این سخن جنید را از کتاب «اللّمَعِ» سرّاج گرفته است آنجا که گوید: « سَمِعْتُ احمد بن علی الوجیهی یقول: سَمِعْتُ ابا علی الروذباری یقول: سَمِعْتُ جنیداً رَحِمهُ الله یقول: رضوانُ الله علیٰ اَمیرِ المؤمنین علیّ رضی اللّه عنه. لو لا اَنّه اشتغل بالحروبِ لاَفادنا مِنْ علمِنا هذا معانی کثیرة...»(اللمع، چاپ نیکلسون، ۱۲۹)
▪️تصور می‌کنم درست‌ترین ضبط در میان اختلافات شگفت‌آور نسخه‌ها همین ضبط نسخه‌های اساس ماست که تقریبا با اصل عربیِ گفتارِ جنید، تا حدودی، هماهنگ است؛ بدین معنی که «اگر مرتضی ع به ما (به آنچه سلوکِ درویشان است) می‌پرداخت و به کار حرب‌ها نمی‌پرداخت چه مایه معنی‌های بسیار که ازو به ما می‌رسید.»

ذکرِ جُنَیْد بغدادی
تذکرة‌الاولیاء عطّار نیشابوری، جلد اوّل
به مقدّمه، تصحیح و تعلیقات
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی


https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
کتیبه مدفون رضاشاه در دانشگاه تهران

☑️ به مناسبت ۸۸ امین سالروز تاسیس دانشگاه تهران

🖋️ فاطمه کاملی، دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران، ۱۵ بهمن ۱۴۰۱


در سال ۱۳۱۳ و در طی کاوش های تخت جمشید، باستان شناسان در پی کاخ آپادانا، ۴ کتیبه طلا و نقره (۲ عدد طلا و دو عدد نقره) را کشف کردند. (تصویر ۱) این کتیبه ها در همان زمان داریوش درون جعبه های سنگی قرار داده شده و در کف کاخ دفن شده بودند (تصویر ۲ و ۳)، شاید با این هدف که به آیندگان پیامی برسانند. ترجمه متن فارسی باستان کتیبه به شرح زیر است:
 
«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، هخامنشی.
داریوش شاه می گوید: این کشوری ست که من دارم. از سکاهای آنسوی سغد تا حبشه، و از هند تا سارد. [این قلمرو را] اهوره مزدا، بزرگترین خدایان، به من ارزانی داشت. باشد که اهوره مزدا من و خاندان سلطنتی مرا حفظ کند.» {کتیبه DPh، متن اصلی فارسی باستان از: livius.org/sources/content/achaemenid_royal_inscriptions/dph/}

خبر کشف این کتیبه ها به تهران رسید و برای فرهیختگان وزارت معارف که مشغول برنامه ریزی و آماده سازی افتتاح دانشگاه تهران بودند، جالب واقع شد. بنابرین علی اصغر حکمت، وزیر معارف به خواست رضاشاه دستور داد کتیبه ای به همان سبک کتیبه داریوش درست کرده و قرار شد آن را در کف دانشگاه (زیر پله های جنوبی دانشکده پزشکی) دفن کنند. 

در (تصویر ۴) رضاشاه در درون گودالی که برای دفن کتیبه ساخته شده ایستاده و کتیبه را در دست گرفته و متن آن را میخواند. متن کتیبه به این شرح است:
«هنگام شاهنشاهی پادشاه ایران‌ رضا‌ شـاه پهـلوی سر دودمان پهلوی ساختمان‌‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ فرمان‌ او آغاز و این‌ نوشته‌ کـه بـه یـادگار در دل سنگ جا گرفته به زمین‌ سپرده شد. بهمن‌ماه ۱۳۱۳ خورشیدی» (تصویر ۵)

رضاشاه خود، این کتیبه را داخل محفظه سنگ مرمر قرار داد و بـلافاصله مهندس مسئول با روغن پارافین جـوشان تـمام محوطه اطـراف لوحـه را پر کـرده و آن را دفن کردند. همچنین بعدا تابلوی کوچکی در بالای پله های دانشکده پزشکی قرار گرفت بدین شرح:

«به نام ایزد دانا. در این مکان لوح یادبود تاسیس بنای دانشگاه تهران در بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و سیزده هجری شمسی به یادگار بر دل سنگ جای گرفته و به زمین سپرده شده است.»

این تابلو تا سال ۱۳۹۶ که نگارنده این متن دانشجوی ترم سوم کارشناسی در دانشگاه تهران بود بر روی پله های دانشکده پزشکی وجود داشت. (تصویر ۶) و حتی این پلکان ارزشمند همراه با مجموعه دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ به شماره ۲۴۴۵ در فهرست آثار ملی ثبت گردید. اما در زمستان سال ۱۳۹۶ مسئولین دانشگاه بدون اخذ مجوز از میراث فرهنگی، پله های دانشکده پزشکی را تخریب کرده و پله های جدید نصب نمودند اما اعلام نکردند که با این کتیبه تاریخی چه کرده اند. (تصویر ۷) 

حتی پس از بازسازی این پله ها نیز تابلوی روی آن، بر سر جای اولیه اش قرار نگرفت و اصلا مشخص نیست که آیا کتیبه_سند بنای دانشگاه تهران دوباره بر سر جایش قرار گرفته است یا خیر. امید است کتیبه دانشگاه تهران به سرنوشت کتیبه طلای آپادانا که در سالهای اول انقلاب توسط نصرالله معتمدی، رئیس موزه ملی ایران ذوب شد و با پول آن یک عدد پیکان خریداری گردید دچار نشود.
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
رأسِ همهٔ فضایل چیست؟
#یکشنبه_ها_و_حافظ


عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی


▪️اگر مجموعهٔ واژگان کلیدی دیوان حافظ را گردآوری کنیم، هر قدر که متنوع باشند، خواهیم دید که تمامی آنها مانند براده‌های آهن بر گِردِ مغناطیس و آهن‌ربای «عشق» گرد می‌آیند: مستی و رندی و خوشباشی و عیاری و ... و بدین گونه بر ما روشن می‌شود که وجه غالب در هنر حافظ از منظر مایگانیک، عشق است که معنای زندگی است و آهن‌ربایی است که براده‌های آهن طاعت و عبادت و نماز و روزه و سجاده و صومعه و خرقه و صلاح و تقوی و سماع و وعظ و دشنام و نفرین و مطرب و می و قهر و لطف و مهر و وفا و بهشت و دوزخ و این جهان و آن جهان و پیری و جوانی و عقل و جنون و جام جم و خاکِ ره را در طیفِ بیکران جاذبهٔ خویش، گِردآوری می‌کند و بدانها شکل می‌دهد.

وقتی که دیالگ‌های افلاطون را می‌خوانیم چه بخواهیم و چه نخواهیم، بی‌اختیار مسألهٔ فضیلت‌ها و آنچه رأس فضایل است برای ما تبدیل به مسأله‌ای جدی می‌شود که سرانجام شجاعت است یا عفت یا عدالت یا حکمت که رأسِ همۀ فضایل است؟ یا به زبان خواجهٔ شیراز و خواجه طوس در اخلاق ناصری، «مکارم اخلاق» چیست و کدام است که در رأس مکارم اخلاق قرار می‌گیرد؟
حافظ رأس فضایل را عشق و رندی می‌داند و با توجه به تمام بحث‌های فلسفی معتقد است که:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اوّل.
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

هم خواجهٔ شیراز و هم مفسران ایرانیِ افلاطون برابر فضيلت virtue كلمهٔ «هنر» را قرار داده‌اند و حافظ بالاترین هنر را در همین عاشقی می‌داند که:
ناصحم گفت که جز غم چه «هنر» دارد عشق
گفتم ای خواجهٔ عاقل هنری بهتر ازین؟

پس در کتاب حکمتِ خواجهٔ شیراز عشق است که رأسِ فضایل است و رندی که روی دیگر سکّهٔ عشق است.

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۶۱–۶۰

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی
با این هشتگ دنبال کنید:
#یکشنبه_ها_و_حافظ
🍀▪️ ۱۷ بهمن سالروز درگذشت دکتر #خلیل_خطیب_رهبر نویسنده ، ادیب ، پژوهشگر و استاد عالیرتبه دانشگاه  تهران  می باشد .

🔹او پس از  تحصیلات مقدماتی ، لیسانس و فوق لیسانس، در دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران پذیرفته شد و سرانجام در سال ۱۳۳۶ دکترای خود را بل عنوان عنوان پایان‌نامه تحقیق تاریخی و زبان‌شناسی درباره معانی و طرز به‌کار بردن حروف اضافه و حرف ربط به اتمام رساند و سپس به‌عنوان استاد متون کهن در دانشگاه تهران مشغول به‌کار شد. اما بیشتر تلاش او تصحیح برخی از آثار شناخته‌شده ادبی بود . از آثار مهم خطیب رهبر می توان به شرح مفصل گلستان سعدی ، شرح مفصل مرزبان‌نامه ،شرح و حواشی غزلیات سعدی ، #شرح_تاریخ_بیهقی ،گزیده اشعار فرخی سیستانی ، گزیده اشعار رودکی ، گزیده گلستان و بوستان و غزلیات سعدی ، گزیده کلیله و دمنه ، گزیده جهان‌گشای جوینی داستان‌های منظوم از سنایی غزنوی ، مثنوی معنوی مولوی و جامی اشاره نمود .

🔸 یادش گرامی

@foalborz
🍀 ▪️ ۱۷ بهمن سالروز درگذشت دکتر #مهدی_بیانی  بنیانگذار کتابخانه ملی ایران، کارشناس نسخه‌های خطی فارسی، نویسنده ، پژوهشگر و استاد عالیرتبه دانشگاه  تهران .
می باشد

🔸 یادش گرامی

@foalborz
ای از خطِ حکم رفته پرهای شما
بر راهِ خطا بود سفرهای شما
گفتند که کار کژ به زَر راست شود
گر راست شود دریغ زرهای شما


#حکیم‌شمسی‌اعرج‌بخاری
#شمسی‌اعرج

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۷۱۰.
https://www.tg-me.com/tarikhfarhanghonariranzamin
#محمد_پروین گنابادی
(۱۸ بهمن ۱۲۸#کاخک گناباد خراسان‌رضوی - ۱ شهریور ۱۳۵۷ #تهران)
محقق، مترجم، مصحح و استاد دانشگاه.
وی در تنظیم لغت‌نامه دهخدا بسیار فعال بود و بسیاری از سرفصل‌های این لغت‌نامه را نوشت و بسیاری دیگر را اصلاح نمود.
برنامه مدرسه زمستانی نهایی.pdf
91.3 KB
کسب اطلاعات بیشتر
۰۲۱۸۸۶۹۰۰۲۲ داخلی ۱۱۷
https://www.tg-me.com/eshtadan
دربارهٔ مرحوم پورداود

پس از پنجاه سال یا بیشتر که از مرگ ابراهیم پورداود گذشته هنوز نوشته‌های او در خواننده شوری برمی‌انگیزد. مهر او به میهنش، که گاه با نوعی غلو خود را در دشمنی با آنچه نیرانی و خاصه تازی است نشان می‌دهد، امروز هم خوانندهٔ نوشتهٔ او را به دوستی آنچه در چشم او ایزدی است و دشمنی آنچه دیوی و اهریمنی است می‌خواند. اما خاصّیّت نوشته‌های او را البته به این جانب احساسی محدود نباید کرد. کتابهای او پر است از آگاهیها و اطلاعاتی که خود حاصل سالها جست‌وجو و خوشه‌چینی از خرمن دانش دانشمندان غربی و متون فارسی و عربی است. در خلال این معلومات متنوع از آنچه مربوط به گذشتهٔ باستانی ایران است، گاه نکته‌سنجیها و یافته‌هایی از خود او نیز هست و این همه را قوهٔ تألیفی که در مؤلف آنها بوده ترتیب و نظمی بخشیده که پس از او نظیری نیافته و تا امروز هم یگانه مانده است. راست است که او را در هیچ یک از زبانهای ایرانی پیش از اسلام نمی‌توان صاحب تخصص دانست، ولی کوشش و اهتمام او در جمع و تألیف اندوخته‌ها و یافته‌های خود چندان بوده که آن نقص را تا حد زیادی تدارک کند.
همهٔ نوشته‌های او امروز هم حائز اهمّیّت یا قابل توجهند و این گرچه تا حدی حاصل عقب‌ماندگی علمی ماست، حاصل معلومات وسیع مندرج در آنها نیز البته هست. از میان این نوشته‌ها آنچه از همه جاذبتر و کشنده‌تر است فرهنگ ایران باستان است و آنچه برای خوانندگان خاص و عام مفیدتر هرمزدنامه است. اطلاعاتی که در این کتاب است هم نمکین است هم خواندنی و در زبان فارسی کم‌نظیر و در بعضی مواضع آن بی‌نظیر. اما آنچه پرمعلوماتتر و ماندگارتر از باقی نوشته‌های اوست یشتهاست. هر دانشجوی زبانهای پیش از اسلام و ادبیات فارسی و تاریخ ایران به این کتاب نیازمند است و اگر کسی از این طایفه تا کنون آن را نخوانده مغبون است.
عجیب هست و نیست که ما ایرانیان پس از نزدیک به صد سال که از تألیف این کتاب شریف می‌گذرد نتوانسته‌ایم کتابی مانند آن در شناخت اوستا پدید آوریم. کوششهای کسانی مانند مرحوم دکتر معین، که شاید در کار خود از همه کس به آن مرحوم نزدیکتر بود، آن مایه را نداشت یا آن پایه را نیافت و پسینیان آنان نیز، آنان که در خود جوهری داشتند، به الزام محیط عقب‌ماندهٔ ایران به تألیف کتابهای درسی مشغول شدند یا به پیروی از غربیان به مقاله‌نویسی، شاید بی توجه به آنکه در این مملکت عقب‌مانده تا کتابهای اساسی نوشته نشود، آن مقالات، ولو یگانه و بی‌همتا، به زودی از اثرگذاری بازمی‌ایستند. فضیلت او فقط پیشروی و صف‌شکنی در شعبه‌ای از تحقیقات که در ایران سابقه‌ای نداشت نبود؛ تربیت نسلی از شاگردان نیز بود که کار او را ادامه دادند - علی قدر مراتبهم. با این همه اهمّیّت که او در تاریخ مطالعات ایرانی در دوران معاصر داشته چیز درخوری دربارهٔ او نوشته نشده و هنوز جای یک نوشتهٔ مستقل دربارهٔ میراث او و جهات اهمیت او و آثارش خالی است. چنین نوشته‌ای جز آنکه باید در جزئیات تمامی آثار او غور کند، به جایگاه او در تاریخ ایران معاصر و اسباب و علل ظهور محققانی مانند او نیز باید توجه داشته باشد. این چیزی است که شلختگی ایرانی تا کنون مانع از آن شده و مثل کارهای بسیار دیگر موکول است به آینده.

https://www.tg-me.com/YaddashtQaemmaqami/49
#ابراهیم_پورداوود
(۲۰ بهمن ۱۲۶۴ #رشت - ۲۶ آبان ۱۳۴۷ #تهران)
ایران‌شناس، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران.
بیست و یکم بهمن‌ماه سالروز درگذشت عباس اقبال آشتیانی

در سال ۱۳۲۴ شوق خدمتگزاری به زبان و ادبیات فارسی اقبال را بر آن داشت که مجله‌ای در زمینۀ تحقیق در مسائل مختلف مربوط به تاریخ و ادب ایران انتشار دهد. این مجله به نام یادگار نشر شد و مدت پنج سال انتشار یافت و در شمار بهترین مجلاتی است که تاکنون در زبان فارسی چاپ شده است. ضمناً به تأسیس انجمنی به نام «انجمن نشر آثار ایران» مبادرت کرد. غرض وی از این کار این بود که کتابهای مهم و مفید فارسی را نشر کند.  
تحقیقات تاریخی مرحوم اقبال از جملۀ بهترین آثار فارسی در زمینۀ بحثهای تاریخی است. دقت نظر و وسعت اطلاع و قضاوتهای متینی که نتیجۀ ممارست طولانی در تحقیق تاریخی است از یک‌یک این آثار نیک آشکار است.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۴۷-۱۴۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
بیست‌ویکم بهمن‌ماه، سالگرد درگذشت عباس اقبال آشتیانی (۱۲۷۵-۱۳۳۴ش)
https://www.tg-me.com/eshtadan
Forwarded from شفیعی کدکنی
شاهنامه در میان آذربایجانیان
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه


▪️جالب است بدانید شعرای آذربایجانی ۲۰ سال پس از پایان نظم این اثر بلافاصله به آن توجه کرده‌اند. قطران تبریزی حدود ۴۲۰ یا ۳۰ یعنی ۲۰ یا ۳۰ سال پس از پایان نظم شاهنامه به آن توجه کرده است. منتقدان بسیار محترم می‌گویند ممکن است برخی اسامی مثل بیژن و منیژه یا رستم و سهراب که معروف بوده‌اند از طریق منابع دیگری به آثار شاعران آذربایجانی راه پیدا کرده درحالی که ما سند صریح داریم مثلاً قطران مشخصاً شاهنامه مورد نظرش بوده است نه منابع دیگر. این روند از ۴۲۰ تا امروز یعنی حدود ۱۰۰۰ سال هرگز قطع نشده است. از فردوسی آنقدر در آثار شاعران و ادیبان آذربایجانی اسم برده شده و تعریف شده که قابل شمارش نیست. همۀ اینها نشان می‌دهد ادبا و شاعران این خطه کوچک‌ترین تضادی بین خود و شاهنامه نمی‌دیده‌اند و شاهنامه را اثر دیگری و غیر نمی‌پنداشته‌اند. بگذارید یک نمونه به زبان ترکی آذربایجانی بیاورم از موجز شبستری شاعر بسیار محترم و مسلط که در اواخر قاجار و اوایل پهلوی اول می‌زیست. موجز به صراحت می‌گوید:

اگر اولمیایدی جهاندا قلم
دیلمئزده دنیاده نام عجم
علمدار فردوسی محترم
قلمدور قلم، بارک‌الله قلم.

می‌گوید:
اگر در جهان قلمی نبود، هرگز نام ایران به میان نمی‌آمد، علمدار این کار فردوسی است، آفرین و بارک‌الله بر این قلم.
معجز شبستری یکی از بزرگ‌ترین شاعران ترکی آذربایجانی به صراحت می‌گوید که مایۀ افتخار و شهرت ایرانی در جهان، فردوسی محترم است. آیا این تضاد است یا احترام؟ از این گفته‌ها گذشته باید عرض کنم که مهم‌ترین نسخه‌های شاهنامه در آذربایجان تدوین شده و اتفاقاً اولین کار هم در آذربایجان بوده. همچنین برخی از نسخه‌های شاهنامه در آذربایجان نگارگری شده که از نظر پربرگ بودن حائز اهمیت است.

شاهنامه‌خوانی و نقالی در قهوه‌خانه‌های آذربایجان هم همواره وجود داشته و کسانی که سنشان اجازه می‌دهد حتماً قهوه‌خانه‌های دهۀ پنجاه تبریز و اردبیل و ارومیه را به یاد دارند که در آن در کنار نقالی به زبان ترکی آذربایجانی و شاهنامه‌خوانی، بخش‌های آذربایجانی داستان‌های کوراغلوهم خوانده می‌شد. اگر در روایت‌های عامیانه مردم آذربایجان دقت فرمایید، داستان‌های زیادی می‌شنوید که تحت تأثیر شخصیت‌ها و داستان‌های شاهنامه آفریده شده است و اینها را مرحوم استاد انجوی شیرازی گردآوری کرده. در تبریز مردم عامه می‌گفتند رستم زمانی به تبریز آمده و از فرط سرمای استخوان‌سوز برگشته اما سپرش را جا گذاشته است و حوضی را نشانتان می‌دادند و می‌گفتند جای سپر رستم است. اینها جزو باورهای عامیانه مردم بود و به آنها عقیده داشتند. الان برای ما مسجل شده که رستم شخصیتی حماسی است وگرنه تا چند دهه پیش مردم به وجود این شخصیت‌ها اعتقاد داشتند.

دکتر سجاد آیدنلو
روزنامهٔ ایران، ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

مطالب این رسانه را دربارهٔ شاهنامه، کتابِ ملّی ایرانیان، با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
#شاهنامه
#آذربایجان
2024/10/03 09:09:09
Back to Top
HTML Embed Code: