Telegram Web Link
بعد از پاول دورف، ایلان‌ ماسک هم گفت واتساپ ناامنه و هر شب اطلاعات گوشی کاربرا رو استخراج میکنه.
🔰 نگاهی به فیلم "شیطان وجود ندارد"

🎥 فیلم درباره‌ی طبیعت و طبیعت گرایی است، طبیعتی که اگر با آن دوست باشید و مهربان باشید هوایتان را دارد و اجازه می‌دهد در آغوشش زیست کنید، اما اگر بخواهید آن را تهدید یا نابود کنید بهِتان صدمه می‌زند، مانند آسیبی که به دست آن خانمی می‌زند که قرار است در آنجا کمپ راه بیندازند.
فیلم به آرامی آغاز می‌شود و به آرامی هم مخاطب را جذب خود می‌کند، اگر به طبیعت علاقه‌مند باشید سکانس‌های این فیلم آرامشی عمیق به شما می‌دهد و شما را با آنان که مخالف نابودی طبیعت و ساخت کمپ برای گردشگران است همسو می‌کند.
شاید تنها مشکل فیلم این باشد که اواسطش تمرکزش را از موضوعش از دست می‌دهد و فرعیات اضافی‌ای وارد داستان می‌کند، مانند مکالمه‌ی آن زن و مرد داخل ماشین که در حال رفتن به جنگل هستند تا افراد بومی را راضی به احداث کمپ کنند، مکالمه‌ی آن‌ها‌ در ماشین هیچ کمکی به داستان و فیلم نمی‌کند و مسیر فیلم را کمی دچار سراشیبی می‌کند. اما فارغ از این سکانس و چند سکانسِ بیهوده‌ی دیگر فیلم ابتدا و انتهایش را به خوبی به هم وصل می‌کند و پایان بندی خوبی دارد، پایان بندی‌ای که اهمیت طبیعت نزدِ کسی که تمام زندگی و متعلقاتش در آنجا است را نشانمان می‌دهد و اینکه حاضر است بخاطر حفظ آن محیط هر کاری انجام بدهد.
در کل فیلم "شیطان وجود ندارد" یک اثر هنری است که به غیر از چند سکانسِ اضافی و بدون کارکرد، کلیت خوبی دارد و فیلمِ معنادار و قابل قبولی است.
📽️ Evil Does not Exist (2023)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 تد و جانی یه لول دیگه‌ن 😂

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥‍ نظام برده‌داری در ایالات متحده توسط “آبراهام لینکلن” ملغی شد اما او تنها کسی نبود که برای رسیدن به این هدف تلاش کرد، مردان و زنان زیادی با او هدف مشترکی داشتند و آنها هم سهم خود را ادا کردند، “جان براون” یکی از کسانی بود که در این زمینه پیشتاز بود و در این راه فداکاری زیادی کرد تا جایی که پسرانش را از دست داد. داستان سریال از جایی شروع می‌شود که “جان براون” یک بردۀ سیاه‌پوست را آزاد می‌کند و این برده در ادامه داستان تبدیل به دستیارش می‌شود. خیلی از مورخین معتقدند اقدامات او پیش‌زمینه‌ای بر وقوع جنگ داخلی آمریکا است.
سریال از روی کتابی با نام مشابه نوشته “جیمز مک براید” در سال ۲۰۱۳ اقتباس شده که جایزه ملی کتاب داستانی را به دست آورد و به خاطر تشابهش با "جانگوی رها شده" “کوئنتین تارانتینو” بازخوردهای مثبتی دریافت کرد و سریال هم نامزد یک جایزه گلدن‌گلوب و یکی امی شد که امی را از آن خود کرد.
📽 The Good Lord Bird (2020)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_سریال  

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 ای فرار و الفراااااار🏃‍♂🏃‍♂

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
نقد فیلم "Godzilla:Minus One"؛ هدف از ساخت این فیلم؟!
این چندساله، گودزیلا به یک دایناسور اتمی تبدیل شده که فقط شهرها را ویران می‌کند و عده‌ای هم تلاش می‌کنند تا جلوی او را بگیرند. فیلم‌های آمریکایی تا حد بسیار زیادی جایگاه اساطیری گودزیلا، در فرهنگ ژاپن را پایین آورده‌اند و آن را صرفا به مانند یک غول بی شاخ و دم نشان داده‌اند. امتیازهای بالای "Minus One" نوید گودزیلایی را می‌داد که این هیولای اتمی را به جایگاه پر از ابهت خودش در فرهنگ ژاپن باز گرداند؛ نتیجه کار، ورژن ماست و خمیر شده گودزیلای آمریکایی بود!
همه ما می‌دانیم که گودزیلا، یک غرش مردم ژاپن، علیه ظلمی است که در جنگ جهانی در برابر آنان شد. یک نوعی از فوران خشم بر علیه ظلم و ستم آمریکایی ها؛ گودزیلایی که این روزها میبینیم، حتی ذره‌ای شباهت با ذات حقیقی این هیولا ندارد. "Minus One" هم تیر خلاصی بر پیکر گودزیلا بود!
هدف از ساخت این اثر اصلا چه بود؟ که یک نسخه بسیار آبکی‌تر و بی‌مصرف‌تر از ورژن آمریکایی آن بسازند؟ یا اینکه مثلا بخواهند با نوستالژی بازی ذهن مخاطبان سینما را قلقلک دهند؟ هیچ هدفی پشت این اثر نبوده و نیست! در سرتاسر فیلم، شاهد درام‌های درجه سه‌ای هستیم که شاید برای یک فیلم اکشن کافی باشد، اما نه برای فیلمی که دو سومش را با سکانس‌های درام پر کرده و عملا بیشتر سکه‌هایش را خرج شخصیت‌سازی و داستان‌گویی می‌کند تا اکشن سازی. دقیقا موضوع کلی داستان اثر، همان اکشن‌های دهه ۸۰ هالیوود است. شخصیت‌ها همگی در کاغذی‌ترین حالت ممکن هستند که باز هم تکرار می‌کنم؛ این‌ها برای یک فیلم اکشن، کاملا قابل قبول است اما مشکل کار اینجاست که گودزیلا بهای بیش از اندازه به سکانس‌های انسانی‌اش می‌دهد. اتفاقات داستانی فیلم بسیار سریع جلو می‌رود. نه عشق پنهانی می‌سازد و نه عشق مادر دختری و پدر و دختری. نه رفاقتی می‌سازد و نه حتی حس میهن‌پرستی! تمام این حس‌ها به شکل کاملا ناقص در طول فیلم صرفا مطرح می‌شوند و در ادامه به طور کامل فراموش می‌شوند. فیلم روی موضوعات بسیار متنوعی دست می‌گذارد که از پس هیچکدامشان هم برنمی‌آید. بخش داستانی این فیلم، با وجود آنکه از نسخه‌های هالیوودی، پرمایه‌تر است؛ در عین حال بسیار هم آزاردهنده‌تر است. چون در فیلم‌های آمریکایی، کمتر از یک پنجم فیلم، مختص انسان‌هایش بود و اینجا، پایه و اساس فیلم شخصیت اصلی و پیچش‌ها و تقابل‌هایش است نه گودزیلا!
برسیم به خود گودزیلا که نقطه ضعف اصلی فیلم است. گودزیلایی که حتی ظاهر ترسناکی هم ندارد! واقعا نوستالژی بازی به چه قیمتی؟ خب عزیزان دل! ۴۰ سال قبل که گودزیلا ساخته شد، تکنولوژی موجود نبود که این دوستمان همچین ظاهری داشت. اما امروزه با این حجم از تکنولوژی چرا واقعا؟ از ظاهر که بگذریم گودزیلا حتی هیچ حرکت گودزیلا واری انجام نمی‌دهد. مشکلی که دقیقا در فیلم‌های هالیوودی هم هست. اینکه گودزیلا، دقیقا جاهایی را خراب می‌کند که شما انتظارش را دارید. اگر شخصیت اصلی در قسمتی از یک ساختمان حضور داشته باشد، کل ساختمان می‌ریزد به جز بخشی که شخصیت اصلی در آن حاضر است. گودزیلای ما، در احمقانه‌ترین سکانس ممکن، یک ناودان جنگی را مانند یک لیوان آب قورت می‌دهد اما از پس یک قایق چوبی برنمی‌آید! آیا او آنقدر کند است که حتی نمی‌تواند یک قایق را از پا در بیاورد؟ خیر! پس دلیلش چیست؟ زیرا شخصیت اصلی داستان سوار آن قایق است. در سکانسی که به شهر حمله می‌کند، کارگردان حتی زحمت به خود نمی‌دهد که خرابی‌هایی که گودزیلا به بار آورده را نشان دهد. مثلا این هیولای اتمی ما، یک شهر را منفجر کرده؛ اما کارگردان ما زحمت نشان دادن یک جنازه را هم به خود نمی‌دهد! و به در پایان هم واقعا در بدترین شکلش، می‌بینیم که دختر خانومی که فکر می‌کردیم کشته شده‌است، زنده مانده! خب دیگر از همین یک جنازه هم محروم ماندیم!
این گودزیلای ژاپنی، نه‌تنها هیچ تفاوتی با نسخه‌های آمریکایی ندارد، بلکه به مراتب عقب‌تر و ضعیف‌تر از آنان عمل می‌کند! حتی شاید با همین گودزیلایی که به تازگی اکران شده هم قابل قیاس نباشد!
Godzilla Minus One (2024)

✍️ عرفان دانش

#نقد_فیلم

🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 فیلم یک داستان واقعی را روایت می‌کند. بریتانیا طی جنگ جهانی دوم تصمیم می‌گیرد گروهی از سربازان ماهر را مامور کند تا برخی از تجهیزات نازی‌های آلمان را منهدم و نابود کنند. این گروه متشکل از افرادی است که عاشق کشتن نازی‌ها هستند و از کشتن آن‌ها لذت می‌برند.
"گای ریچی" از آن دست فیلمسازانی است که سرگرمی را در اکثر آثارش در اولویت قرار می‌دهد و معمولا در سرگرم کردن مخاطب موفق است. در این فیلم نیز او توانسته بیننده را سرگرم کند و از عناصری مانند اکشن جذاب، قهرمان فوق‌العاده و یک شرور قوی به خوبی استفاده کرده و اثری بسیار سرگرم‌کننده خلق کرده.
"هنری کویل" در این فیلم بسیار عالی است و علاوه بر بازی او، فیلمنامه نیز به خوبی توانسته کاراکتر بسازد. به طور کلی شخصیت‌های فیلم خوب ساخته شده‌اند. "وزارت جنگ ناجوانمردانه" یک فیلم خوب و سرگرم‌کننده است و با اکشن هیجان‌انگیز و کاراکترهای جذابش می‌تواند لحظات خوشی را برای بیننده رقم بزند.
📽️ The Ministry Of Ungentlemanly Warfare 2024
امیررضا محمدخانلو

#معرفی_فیلم

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 چرا فروختیشون بابابزرگ فلان فلان شده🙆‍♂

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥‍ بعد از اکتشاف آمریکا مهاجران تبدیل به دشمن اصلی سرخپوستان شدند، به خاطر زمین‌هایشان، به مرور آنها را از اراضی خود دور کرده تا اینکه نهایتاً فقط در مناطق اختصاصی سکونت داشتند، اما همه درگیری سفیدپوستان و سرخپوستان منحصر به این نیست. در دهه ۱۹۲۰ هنگامی که نفت در اراضی قبیله اسیج در اکلاهاما کشف شد به همراه خودش ثروت کلانی برای بومیان به همراه داشت. اما مدت کمی نگذشت که همراه خود مرگ را هم آورد، قتل‌های زنجیره‌ای که گریبان تعداد زیادی از اعضای قبیله را گرفت.
اسکورسیزی به خاطر روان‌تر کردن داستان در فیلمنامه تغیراتی ایجاد کرد که کمی با کتاب منبع اقتباس که در اصل مجموعه واقعه‌نگاری و جمع‌آوری مستندات از آن زمان است تفاوت دارد، اما هردو درباره حوادث واقعی تاریخ آمریکا هستند. که ابتدا در جشنواره کن منتشر و ۹ دقیقه تشویق شد و منتقدان هم دیدگاه‌های مثبتی درباره‌اش ارائه کردند تبدیل به یک شکست تجاری شد و با اینکه نامزد ده اسکار شده بود در کورس جوایز با رقبایش، "بیچارگان" و "اوپنهایمر" هیچکدام را به دست نیاورد.
📽 Killers of the Flower Moon (2023)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم  

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "کافه‌ی کنار جاده"

🎥 فیلم بازسازی یک اثر قدیمی به همین نام است که آن هم خودش اثر موفقی نبود، در آن فیلم "پاتریک سوایزی" بازی می‌کرد و در این یکی "جیک جیلنهال"، با اینکه "جیلنهال" بازیگر بدی نیست اما به نظر من "تام هاردی" گزینه‌ی مناسب‌تری برای این نقش بود.
"کافه‌ی کنار جاده"، فیلمی اکشن ساخته‌ی "داگ لیمان" (که در کارنامه‌‌اش "هویت بورن" جایگاه دیگری دارد)، صرفا یک فیلم اکشن است و دیگر هیچ، نه با داستانِ جانداری طرفیم و نه با شخصیت ماندگاری، فیلم هیچ اوج و فرودی ندارد و در آن آمدن و رفتنِ شخصیت اصلی به آن کافه هیچ حرفی و نکته‌ای نیست که بخواهیم لذت ببریم. روند فیلم بدون هیجان و حوصله‌سربَر است و کشش و جذابیت ندارد، فیلم به گونه‌ای است که کلیت داستانش را در تبلیغ دو دقیقه‌ای‌اش هم می‌توان حدس زد، چیزی بیشتر از تبلیغ‌اش ندارد.
الان و در زمانه‌ی جدید که کشورهای مختلف در زمینه‌ی سینما پیشرفت کرده‌اند و آثاری خوب و با داستان‌هایی متنوع از کشورهای کره جنوبی، هند، فرانسه و غیره شاهدیم هالیوود باید فکری به حال آثار کلیشه‌ای‌اش بکند و فیلم‌سازان را تشویق کند که از این فضاها و از ساخت آثاری اینچنینی و ضعیف دوری کنند، آثاری که مانند همین "کافه‌ی کنار جاده" وقتی نزدیک به بیست دقیقه از شروعش می‌گذرد پایانش قابل حدس می‌شود و کلیشه‌ای.
در کل فیلم اثری است ضعیف و فاقد جذابیت که در کارنامه‌‌ی بازیگر و کارگردانش جایی ندارد و به زودی فراموش می‌شود.
📽️ Road House (2024)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 اونایی که بیونیکل رو دیدن کودکی خیلی خوبی داشتن
#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
راز شخصیت‌های منفی "دیوید فینچر": تایلر داردن (قسمت سوم)!
داستان تازه دارد به قسمت‌های زیبایش نزدیک می‌شود! بعد از آتش زدن خانه، از سکانس مهم مشت زدن در خیابان را داریم. به سراغ نماد و مفاهیم این صحنه نمی‌رویم چون بارها تأکید داشته‌ام که بی‌اهمیت است. نکته مهم این سکانس جرقه‌ای است که باعث شروع شدن آن می‌شود. تایلر راوی را هل می‌دهد و سعی می‌کند برای اولین بار خشم او را برانگیخته کند. چیزی که اینجا "فینچر" قصد دارد آن را برساند، یکی دیگر از مضرات دنیای مدرن است و آن سرکوب خشم است! برمیگردیم به سکانس ابتدایی فیلم؛ یک انسان کت شلواری در کنار چند انسان کت و شلواری دیگر. این جامعه از مشتی انسان متشخص نما تشکیل شده است که شخصیتشان را زیر کت و شلوارها و ظاهر شیکشان پنهان کرده‌اند و دقیقا لحظه دعوای راوی و تایلر، فوران خشم سرکوب شده‌ای است که راوی قصه، در تمام این سال‌ها با خود حمل کرده. البته دعوت به خشونت و فوران خشمی در کار نیست که در جایش به آن هم خواهیم رسید. اینجا بود که باشگاه مشت زنی تشکیل می‌شود!
فلسفه باشگاه مشت زنی چیست؟ چندین انسان افسرده که هیچ هدفی ندارند عضو آن می‌شوند تا تحت یک سازمان منظم و هدفمند، به زندگی خودشان نور امید ببخشند. خب درواقع قرار بود همچین فلسفه‌ای داشته باشد که در نهایت به یک طغیان کنترل نشده خشم سرکوب شده دنیای امروز بود. آتشی بود که سال‌ها سرمایه داران سعی در خاموش کردن آن داشتند اما ناگهان گر گرفت و همه آن‌ها را به آتش کشید. تک تک اتفاقاتی که در باشگاه مشت‌زنی می‌افتد نشان دهنده همین خشونت افسار گسیخته‌ای است که نتیجه سرکوب تمام احساسات به قیمت حفظ کردن ظاهر است. باز هم برمیگردیم به سکانس‌های ابتدایی: چرا راوی با رفتن به جلسات سرطانی‌ها و گریه کردن در آنجا آرام میشد؟ چون بلأخره بستری امن را پیدا کرد تا بتواند آنجا احساساتش را تخلیه کند اما از جایی به بعد، این تخلیه احساسات برای او کافی نبود. او احساس خشم می‌کرد و برای همین باشگاه مشت‌زنی را ابداع کرد! بخشی از این خشم هم برمیگشت به شخصیت مارلا.
برگردیم به داستان اصلی؛ از کجا می‌دانیم که این خشم راوی برخواسته از نفرتش به نظام سرمایه‌داری است؟ ارجاعتان می‌دهم به سکانس مکالمه سخت و سنگین راوی و رئیسش(با بازی حیرت‌انگیز "ادوارد نورتون"). آنجا مشاهده می‌کنیم که رفتار راوی، نشأت گرفته از تمام زورگویی‌هایی است که در تمام این سال‌ها از طرف رئیسش به او شده و می‌بینیم که چطور در یک لحظه فوران می‌کند. فلسفه باشگاه مشت‌زنی هم دقیقا چنین چیزی است.
اما چگونه می‌شود که راوی متوجه می‌شود که برای بروز احساساتش، باید یک تعادل ایجاد کند و باشگاه مشت‌زنی را برای همیشه منحل می‌کند؟ اینجاست که باید به مفهوم عشق (که شاهد شکل بسیار پیچیده‌ای از آن در این فیلم هستیم) اشاره کنیم که خود احتیاج به موشکافی قطره به قطره داستان بی‌کران فیلم دارد.
✍️ عرفان دانش

#پرونده

🆔 Zil.ink/Coofilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 من نه منم اینکه منم 😶🌫

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 معمولا در مصاحبه‌ها و کلیپ‌ها دیده‌اید که از "توپاک" به عنوان یکی از غول‌های تاریخ هیپ‌هاپ یاد می‌شود. رپری که در آهنگ‌هایش به موضوعات مختلف از ماجراهای خیابان‌ گرفته تا پول و گنگ پرداخته است.
عاشقان هیپ‌هاپ و به خصوص "توپاک" قطعا از دیدن فیلم "All Eyez On Me" لذت خواهند برد. فیلمی که به زندگی "توپاک" می‌پردازد و از آغاز تا پایان حرفه او را به مخاطب نمایش می‌دهد.
اسم فیلم از آهنگ معروف "توپاک" برداشته شده. فیلم به اکثر موضاعات مهم حول زندگی "توپاک" پرداخته و تا حدی می‌تواند زندگی این رپر را برای مخاطب ترسیم کند. اگر به دنبال فیلمی درمورد رپ هستید، این فیلم می‌تواند برای شما جذاب باشد به خصوص اینکه روایت داستان زندگی کسی است که می‌توان گفت رپ را به اوج رساند و آن را جهانی کرد.
📽️ All Eyez On Me 2017
امیررضا محمدخانلو

#معرفی_فیلم

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 بابا بخدا معلم اینجوری نگفته بود😭

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 "گزارش فرانسوی": دنیای ساختگی مفرح🎡
🎥 "وس اندرسون" را می‌توان به جرئت یکی از بهترین کارگردانان نسل جدید سینما دانست. "گزارش فرانسوی"، ترکیبی است از هنرها و مشاغل مختلف که به آن می‌پردازیم. پوستر فیلم ساختمانی را نشان می‌دهد که در هر آپارتمانش شخصیتی و به تبع، داستانی در حال وقوع است. دنیایی که "اندرسون" ساخته پر از جزئیات چشمگیر و هماهنگی‌های چندگانه یک صفحه‌ی پازل چندین هزار تکه‌ایست که در ابتدا شاید چندان واضح و مرتبط نباشد اما بسیار لذت‌بخش و سرگرم‌کننده است و آنقدر بین طبقات مختلف و داستان‌های متعدد، دکورهای بیشمار و حرکات شخصیت‌ها می‌چرخد تا حسی شبیه به  بودن در یک چرخ و فلک به مخاطب بدهد.
فیلم در ابتدا این خبر را به ما می‌دهد که این آخرین برگ از دفتر کتابیست که می‌خواهد برایمان بخواند؛ با مرگ سردبیر، کار مجله هم به پایان می‌رسد‌. حس نوستالژی ساخته می‌شود، با نشان دادن تصاویری از شهر قدیمی و تغییر آن در سالهای آتی این حس تشدید می‌شود تا آنجا که حتی از فاضلاب بی‌سرپوش پر از موش هم رونمایی می‌کند و مخاطب هم با او در گشت و گذار همراهی می‌کند. "اندرسون" در فیلم بیشتر از آنکه یک کارگردان صرف باشد، به یک عروسک‌گردان، مهندس معمار و دکوراسیون و حتی یک ژورنالیست تشنه‌ی ماجرا تغییر حالت می‌دهد تا در واپسین روزها و ساعت "the french dispatch" (عنوان مجله) خوانندگانش را از لذت دنبال کردن تصاویر بی‌نصیب نگذارد و همین تلاش برای خوشگذرانی گاهی ما را به خنده وا می‌دارد.
در یک حراجی، صحنه‌ی دعوای پر حرارت، اشیاء و افراد را در یک حالت ثابت بی‌حرکت و بعضاً معلق نگه می‌دارد. گاهی کشتی پرنده‌ای پر از بخش‌ها و اتاق‌های مختلف نشان‌مان می‌دهد، در گیرودار یک جنبش اجتماعی، بازی شطرنج در وسط خیابان به راه می اندازد و بعد در بحبوحه‌ی یک تعقیب و گریز پرتنش ناگهان از فرم تصاویر واقعی خارج شده و تبدیل به انیمیشن می‌شود تا بیش از پیش تعجب ما را بر بیانگیزاند.
در این امر خطیر برای اینکه در دام تکرار و حوصله سربر بودن نیفتد، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند و اینجاست که دوربین خلاق و شوخ‌طبع، دکورهای فراوان و رنگارنگ، شخصیت‌ها  در لباس،ها، گریم‌ها و حرفه‌های متفاوت، داستانک‌های متعدد و عجیب غریب به کمک این راوی-هنرمند هزار فکر می‌آیند تا کاری که در هیچ فرم دیگری ممکن نیست به کمک سینما به منصه‌ی ظهور برسد.
صدای موسیقی در همه جا طنین‌انداز است، صحنه‌های تئاتر که با دکور‌های متحرک از یکدیگر جدا و بار دیگر در مکانی دیگر به هم می‌پیوندند، تابلوهای نقاشی و هنرهای تجسمی که موضوع داستانک اول اند، تجسم بازی فرزند رئیس پلیس شعر به شکل انیمیشن، کتابهایی که در تمام میزانسن‌ها شریکند و‌ دیالوگ‌هایی که به شکل شعر و فکاهی در می‌آیند و در نهایت حضور تلویزیونی مجری و روزنامه نگار مجله.
با این همه شلوغی و پیچیدگی همه چیز و همه کس درست در جای خود قرار دارند و انگار عروسکی کوک شده باشند که بدون اینکه برخوردی فاجعه بار داشته باشند، نقش خود را به خوبی انجام می‌دهند و این دقت در هماهنگی و برنامه‌ریزی در هدایت و رهبری چنین ارکستر بزرگی، موجب شگفتی می‌شود. تمهیداتی که "اندرسون" در طراحی کمدی موقعیت و جذابیت هر چه بیشتر نماها حتی ساده‌ترین شان به کار می‌برد، بی‌نظیر است. صحنه‌ی ابتدایی را به خاطر آورید، جایی که اولین نما از آنوی را می‌بینیم با این جمله که «دوشنبه‌ها بی‌خبر در آنوی صبح می‌شوند» و آنگاه آب درون پمپ و گربه ها و افراد و درها و هر چیزی که قابل تحرک باشد با نظم و فاصله از اجزای مختلف صحنه بیرون می‌زند و همین برایمان جالب می‌شود که قرار است شاهد چه اتفاقاتی باشیم. "اندرسون" در حرکات پن و تیلت های متعددش و زوم آن و زوم اوت‌های سریع که هم معرّف‌اند، هم ابعاد تازه‌ای از طنز و هیجان را نمایان می‌کنند، در کنار آن دیالوگ‌های پینگ پنگی، سریع و منظم که مانند تایپ با ماشین تحریر با ریتم خاصی از دهان افراد بیرون می‌آید و درونمایه کنایی و طنزآمیزشان در کنار ظاهر جدی بازیگران بیش از پیش جالب و خنده‌دار می‌شود، به غنای فیلم می‌افزاید. تماشای "گزارش فرانسوی" همزمان شما در مرزهای چندین دنیا حرکت می‌دهد، همانطور که اصالت را می‌طلبد، سختگیری نمی‌کند و می‌شود با تیزبینی از آن لذت برد.
📽️ The French Dispatch 2021
✍️ ریحانه احمدی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥اما و دکستر در یک روز خاص، پانزدهم ژوئیه ۱۹۹۸، وقتی اولین دفعه همدیگر را ملاقات می‌کنند از بعد جشن فارغ‌التحصیلی تا ۲۳ سال پس از آن، فیلم پانزدهم ژوئیه هر سال را روایت می‌کند، داستان دوستی، دلخوری، فراز و نشیب و عشق بین آنها.
پس از انتشار کتاب "یک روز" به اندازه‌ای از کتاب استقبال شد که حدود ۲ سال بعد از روی آن یک فیلم سینمایی اقتباس شد، اما برخلاف کتاب که برنده جایزه کتاب کهکشانی سال هم شد فیلم اینگونه نبود، نه موفقیتی در جوایز داشت و نه محبوبیتی در بین منتقدان و مخاطبان، در سال ۲۰۲۴ سریالی از روی فیلم ساخته شد که نسبت به فیلم موفقیت بیشتری به دست آورد.
📽 One Day (2011)
ابوالفضل مدنی

#معرفی_فیلم  

🆔 zil.ink/CooFilm
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎭 عکاسعلی کمک کن دارم میمیرم لاشی🤕

#Fun

🆔 zil.ink/CooFilm
🔰 نگاهی به فیلم "سپر بلا"

🎥 با اینکه داستانِ قرص و محکمی ندارد اما حق مطلب را درباره‌ی بدلکاری در سینمای هالیوود ادا می‌کند و در این زمینه اثر خوب و سرگرم کننده‌ای است، فیلم‌ساز از مدت زمانی که در اختیار دارد استفاده‌ی خوبی‌ می‌کند و اثری ساخته که اگر از لحاظ هنری و سینمایی ارزشی ندارد اما سرگرم کننده است و مخاطب را پای فیلم نگه می‌دارد.
بدلکاری در سینمای جهان کار سخت و طاقت فرسایی است اما در هالیوود مسئله کمی متفاوت‌تر است، در هالیوود بدلکاری به مراتب سخت‌تر و خطرناک‌تر از سایر کشورها است، همانطور هم که در فیلم شاهدیم فیلم‌ساز تمام تلاشش را کرده که این مهم را به تصویر بکشد و انصافا هم خوب به تصویر کشیده و فیلم دارای صحنه‌ها و لحظات مهیجی است.
شیمیِ بین دو بازیگر اصلی، "رایان گاسلینگ" و "امیلی بلانت" زیاد خوب در نیامده و رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو کاراکتر خوب از آب درنیامده، اگر به جای "بلانت" بازیگر بهتر و منعطف‌تری‌ بود فیلم از این نظر هم قابل قبول می‌شد، "گاسلینگ" در چند سال اخیر خودش را بیشتر به سمت سینمای تجاری کشانده، او چند سال قبل‌تر با بازی در آثار فیلم‌سازان مهمی همچون "ترنس مالیک"، "نیکلاس ویندینگ رفن" و چند فیلم‌سازِ مهمِ دیگر می‌رفت که تبدیل به بازیگر درجه یک و قدَری بشود اما در چند سال اخیر با بازی در آثار تجاری و کلیشه‌ای هالیوود کمی‌ نزول کرده است.
در کل فیلم "سپر بلا" فیلمی است که در ادامه‌ی کارنامه‌‌ی کاریِ "دیوید لیچ" است و در همان مسیری است که آثار قبلی‌اش است، آثاری اکشن و سرگرم کننده و متعلق به سینمای بدنه‌ی هالیوود.
📽️ The Fall Guy (2024)
✍️ محمد زندی

#Review

🆔 Zil.ink/Coofilm
2024/10/01 18:48:18
Back to Top
HTML Embed Code: