🎥 بهترین فیلمهای بیوگرافی تاریخ به انتخاب وبسایت Collider:
🔥 Lawrence of Arabia (1962)
🔥 Raging Bull (1980)
🔥 Napoleon (1927)
🔥 Schindler's List (1993)
🔥 Goodfellas (1990)
🔥 Malcolm X (1992)
🔥 Amadeus (1984)
🔥 12 Years a Slave (2013)
🔥 Coal Miner's Daughter (1980)
🔥 Lincoln (2012)
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#پیشنهاد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🔥 Lawrence of Arabia (1962)
🔥 Raging Bull (1980)
🔥 Napoleon (1927)
🔥 Schindler's List (1993)
🔥 Goodfellas (1990)
🔥 Malcolm X (1992)
🔥 Amadeus (1984)
🔥 12 Years a Slave (2013)
🔥 Coal Miner's Daughter (1980)
🔥 Lincoln (2012)
⚠️ برای دانلود عناوین از کوفیلم سرچ کنید.
#پیشنهاد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎥 شوگونها، حاکمان نظامی ژاپن، که علیرغم وجود امپراتور حاکمان اصلی ژاپن بودند، در سال ۱۶۰۰ پس از میلاد سالها بعد از مرگ آخرین شوگون میان ارباب یوشی توراناگا که عضو شورای نایبالسلطنه تایکوی بزرگ است و دیگر اعضای شورا دشمنی به وجود میآید و ژاپن در آستانه جنگ قرار دارد، اما با ظاهر شدن آراسموس، یک کشتی هلندی و سکاندارش جان بلکتورن همه چیز عوض میشود.
پیشتر در سال ۱۹۸۰ سریال دیگری با نام مشابه ساخته شده بود که آن هم از روی کتابی به همین نام اثر “جیمز کلیول” اقتباس شده بود که به طور گسترده مورد توجه قرار نگرفت اما این نسخه به همراه مورد توجه قرار گرفتن بینندگان را طوری جذب کرد که بعضاً از آن به عنوان "بازی تاج و تخت" دیگری یاد میشد و منتقدان هم آن را یک بازآفرینی حماسی خواندند.
📽 Shōgun (2024)
✍ ابوالفضل مدنی
#معرفی_سریال
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
پیشتر در سال ۱۹۸۰ سریال دیگری با نام مشابه ساخته شده بود که آن هم از روی کتابی به همین نام اثر “جیمز کلیول” اقتباس شده بود که به طور گسترده مورد توجه قرار نگرفت اما این نسخه به همراه مورد توجه قرار گرفتن بینندگان را طوری جذب کرد که بعضاً از آن به عنوان "بازی تاج و تخت" دیگری یاد میشد و منتقدان هم آن را یک بازآفرینی حماسی خواندند.
📽 Shōgun (2024)
✍ ابوالفضل مدنی
#معرفی_سریال
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
یادداشتی بر فیلم "زمانهی آرماگدون" ساختهی "جیمز گری"
📝یکی از بحثهای تاثیر گذار و تعیین کننده ای که همواره در رابطه با درک یک اثر هنری وجود دارد، بدون هیچ تردیدی مقولهی "زیست هنرمند" میباشد، اینکه یک هنرمند تا چه حد مسائل و دغدغه هایی که در کارهای خود نمایان میکند را درک کرده و تصویری که در پس میزانسن ها و دوربین خود به نمایش میگذارد را تا چه حد حقیقی و قابل درک به پروسهی خلق درآورده است.
به راستی اگر هنرمند تجربه و درکی نسبت به این مسائل نداشته باشد، چگونه میتواند مخاطب را با نمایشی حقیقی از آن ها روبرو کند؟
"جیمز گری" در آخرین ساختهی خود باری دیگر با سفری اودیسه وار به دوران کودکی خود با رویکردی اتوبیوگرافیگونه این مسئله را بدست واکاوی هنری/نمایشی میگذارد.
در فیلم "زمانهی آرماگدون" تمام آدمها، فضاها و اتفاقات به قدری ملموس و قابل درک بوجود آمدهاند که مخاطب امکان تصور خود بهجای پسربچهی نقش اصلی اثر را در تمام نقاط اثر پیدا کند، چرا که نحوه ی روایت و درام فیلم دقیقا به همین مبنا بنا شده یعنی پرداختی جدی و موشکافانه به بازآفرینی مختصات فضا، جهان، زمان، مکان، خاطره و تمام آنچه فیلمساز در پروسه ی زندگی خود از سر گذرانده و به بهترین شکل توان بیانگری آن از فیلتر حسی/ ادراکی را داراست.
روایت "زمانه آرماگدون" به شکل یک سفر بزرگ به یک دنیای عظیم از ناشناخته ها است، چرا که شخصیت محوری آن پسر بچه ای است که هیچ درکی از دنیای اطراف و اتفاقات در حال رخ دادن ندارد و زاویه ی دید روایت برپایهی دیدگاه این شخصیت نسبت به این جهان ناشناخته شکل گرفته، جهان ساده و روتینی که در مقابل این کودک کاملا شکلی اغراق گونه و انتزاعی پیدا میکند و جلوه هایی از کامیک،بازی های ژانری و فانتزی را به خود میگیرد چرا که ما با تماس دو جهان متفاوت همراه هستیم، تا از بعدی هنرمندانه در جایگاه یک کودک جهانی غریب و پر حاشیه را زیست کنیم که طبیعتا سایهی سنگین و غول آسایی را بر اندیشه و احوالات ما ایجاد میکند تا ما تمام تجرییات خود را در حین تماشای اثر کنار گذاشته و از زاویه دید دیگری به عادی ترین المان های یک فضای شهری/اجتماعی تماشا کنیم.
شخصیت اصلی داستان در برابر یک دوران(دوره و فضای گسترده) قرار گرفته که هیچ درکی از آن ندارد و همگام با او مخاطب هم این درک را دارا نیست، که وجود همین امر سبب ایجاد جذابیت داستانی میشود و اثر را به سمت و سوی متفاوتی نسبت به آثار هم ردهی خود سوق میدهد، یعنی:
"ایجاد فضاسازی جذابی بر پایهی جهان بینی کودکانه و پررنگ کردن تفاوت های جهان درون و بیرون به بهترین شکل ممکن. "
در اتوبیوگرافی تحسین برانگیز "جیمز گری"، اتفاقات ابتدا در مقیاس کوچکی رخ میدهد بدین صورت که مخاطب در ابتدا هیچ ایده ای ندارد که تا چه حد قرار است در جریان دامنه ای گسترده از پیامدها و تاثیرات روابط میان شخصیت و محیط قرار بگیرد.
دامنه ای که پروسه برخورد پسربچه با حقایق فضای پروپاگاندا و هیپی آن دوران، تفکرات نژادپرستانه و سیاسی ، تبعیض های نژادی و ... از سر اجبار جامعه و خانواده را شامل میشود؛ خانواده ای که حق انتخاب را از پسربچه صلب میکند و از همان ابتدا او را با مفهوم دیکتاتوری روبرو میکند و جامعه ای که به او ترس از تنهایی و جدا افتادگی را منتقل میکند و پسری که کودکی و رویاهای دزدیده شدهاش همدردی مخاطب را بیدار میکند؛ که تمام این ها در ترکیب بندی های خلاقانه و میزانسن های هوشمندانهی کارگردان، منطق شخصیت محور پیدا میکند، به گونه ای که ما در قاب دوربین شاهد جدا افتادگی شخصیت از محیط، ناظر بودن آن در اکثر مواقع، کوچک بودن شخصیت در ترکیب بندی ها نسبت به عناصر اطراف و مکاشفهی او در این جهان پر زرق و برق و گاها تاریک و ترسناک هستیم.
مسئلهی ریتم در "زمانهی آرماگدون" همچون شیوهی خلاقانهی جیمز گری در استفاده از موسیقی های راک اند رول دهه هفتاد و هشتاد آمریکا، سرشار از افت و خیز های جانانه است و همراه با پروسهی زیستن شخصیت پسربچه در این دوران، تحولاتی ریتیمیک در ضرب آهنگ فیلم را به مثابه یک موسیقی پر فراز و نشیب شاهد هستیم، تحولاتی که به اشکال آرامش ابتدایی و سکون (زمینهی چینی رویارویی با جهان)، به آرامی اوج گرفتن از پس سکون (کنجکاوی و مکاشفهی اولیه)،اوج فوق العاده بالا(پرخاش و واکنش پسربچه نسبت به اتفاقات) و در نهایت فرود به یک نقطهی آرام(تصمیم گیری پسربچه نسبت به هویت خود)، به سان یک قطعهی موسیقی درگیر کننده روایت میشود.
📝یکی از بحثهای تاثیر گذار و تعیین کننده ای که همواره در رابطه با درک یک اثر هنری وجود دارد، بدون هیچ تردیدی مقولهی "زیست هنرمند" میباشد، اینکه یک هنرمند تا چه حد مسائل و دغدغه هایی که در کارهای خود نمایان میکند را درک کرده و تصویری که در پس میزانسن ها و دوربین خود به نمایش میگذارد را تا چه حد حقیقی و قابل درک به پروسهی خلق درآورده است.
به راستی اگر هنرمند تجربه و درکی نسبت به این مسائل نداشته باشد، چگونه میتواند مخاطب را با نمایشی حقیقی از آن ها روبرو کند؟
"جیمز گری" در آخرین ساختهی خود باری دیگر با سفری اودیسه وار به دوران کودکی خود با رویکردی اتوبیوگرافیگونه این مسئله را بدست واکاوی هنری/نمایشی میگذارد.
در فیلم "زمانهی آرماگدون" تمام آدمها، فضاها و اتفاقات به قدری ملموس و قابل درک بوجود آمدهاند که مخاطب امکان تصور خود بهجای پسربچهی نقش اصلی اثر را در تمام نقاط اثر پیدا کند، چرا که نحوه ی روایت و درام فیلم دقیقا به همین مبنا بنا شده یعنی پرداختی جدی و موشکافانه به بازآفرینی مختصات فضا، جهان، زمان، مکان، خاطره و تمام آنچه فیلمساز در پروسه ی زندگی خود از سر گذرانده و به بهترین شکل توان بیانگری آن از فیلتر حسی/ ادراکی را داراست.
روایت "زمانه آرماگدون" به شکل یک سفر بزرگ به یک دنیای عظیم از ناشناخته ها است، چرا که شخصیت محوری آن پسر بچه ای است که هیچ درکی از دنیای اطراف و اتفاقات در حال رخ دادن ندارد و زاویه ی دید روایت برپایهی دیدگاه این شخصیت نسبت به این جهان ناشناخته شکل گرفته، جهان ساده و روتینی که در مقابل این کودک کاملا شکلی اغراق گونه و انتزاعی پیدا میکند و جلوه هایی از کامیک،بازی های ژانری و فانتزی را به خود میگیرد چرا که ما با تماس دو جهان متفاوت همراه هستیم، تا از بعدی هنرمندانه در جایگاه یک کودک جهانی غریب و پر حاشیه را زیست کنیم که طبیعتا سایهی سنگین و غول آسایی را بر اندیشه و احوالات ما ایجاد میکند تا ما تمام تجرییات خود را در حین تماشای اثر کنار گذاشته و از زاویه دید دیگری به عادی ترین المان های یک فضای شهری/اجتماعی تماشا کنیم.
شخصیت اصلی داستان در برابر یک دوران(دوره و فضای گسترده) قرار گرفته که هیچ درکی از آن ندارد و همگام با او مخاطب هم این درک را دارا نیست، که وجود همین امر سبب ایجاد جذابیت داستانی میشود و اثر را به سمت و سوی متفاوتی نسبت به آثار هم ردهی خود سوق میدهد، یعنی:
"ایجاد فضاسازی جذابی بر پایهی جهان بینی کودکانه و پررنگ کردن تفاوت های جهان درون و بیرون به بهترین شکل ممکن. "
در اتوبیوگرافی تحسین برانگیز "جیمز گری"، اتفاقات ابتدا در مقیاس کوچکی رخ میدهد بدین صورت که مخاطب در ابتدا هیچ ایده ای ندارد که تا چه حد قرار است در جریان دامنه ای گسترده از پیامدها و تاثیرات روابط میان شخصیت و محیط قرار بگیرد.
دامنه ای که پروسه برخورد پسربچه با حقایق فضای پروپاگاندا و هیپی آن دوران، تفکرات نژادپرستانه و سیاسی ، تبعیض های نژادی و ... از سر اجبار جامعه و خانواده را شامل میشود؛ خانواده ای که حق انتخاب را از پسربچه صلب میکند و از همان ابتدا او را با مفهوم دیکتاتوری روبرو میکند و جامعه ای که به او ترس از تنهایی و جدا افتادگی را منتقل میکند و پسری که کودکی و رویاهای دزدیده شدهاش همدردی مخاطب را بیدار میکند؛ که تمام این ها در ترکیب بندی های خلاقانه و میزانسن های هوشمندانهی کارگردان، منطق شخصیت محور پیدا میکند، به گونه ای که ما در قاب دوربین شاهد جدا افتادگی شخصیت از محیط، ناظر بودن آن در اکثر مواقع، کوچک بودن شخصیت در ترکیب بندی ها نسبت به عناصر اطراف و مکاشفهی او در این جهان پر زرق و برق و گاها تاریک و ترسناک هستیم.
مسئلهی ریتم در "زمانهی آرماگدون" همچون شیوهی خلاقانهی جیمز گری در استفاده از موسیقی های راک اند رول دهه هفتاد و هشتاد آمریکا، سرشار از افت و خیز های جانانه است و همراه با پروسهی زیستن شخصیت پسربچه در این دوران، تحولاتی ریتیمیک در ضرب آهنگ فیلم را به مثابه یک موسیقی پر فراز و نشیب شاهد هستیم، تحولاتی که به اشکال آرامش ابتدایی و سکون (زمینهی چینی رویارویی با جهان)، به آرامی اوج گرفتن از پس سکون (کنجکاوی و مکاشفهی اولیه)،اوج فوق العاده بالا(پرخاش و واکنش پسربچه نسبت به اتفاقات) و در نهایت فرود به یک نقطهی آرام(تصمیم گیری پسربچه نسبت به هویت خود)، به سان یک قطعهی موسیقی درگیر کننده روایت میشود.
نشریه سینمایی کوفیلم
یادداشتی بر فیلم "زمانهی آرماگدون" ساختهی "جیمز گری" 📝یکی از بحثهای تاثیر گذار و تعیین کننده ای که همواره در رابطه با درک یک اثر هنری وجود دارد، بدون هیچ تردیدی مقولهی "زیست هنرمند" میباشد، اینکه یک هنرمند تا چه حد مسائل و دغدغه هایی که در کارهای خود…
عمدهی زمان فیلم درون مدارس، ادارهها و فضاهای داخلی سپری میشود، مدرسه ای که در قاب دوربین جیمز گری به علت ازدحام و احاطهی شمایل غول پیکر معلم سختگیر، معماری تنگنا هراسانه ای را جلوهگر میشود و با خطوط مورب میزها و پنجره ها شمایل یک زندان را پیدا میکند، و در امتداد این رویکرد با خانه، موزه و ادارهی پلیسی برخورد میکنیم که همگی با فضاسازی ای منظم از این دیوارها،خطوط،میزها، نور و رنگ های سرد و شمایل سازی اغراق آمیز از بزرگسالان کاملا به زندان شابهت پیدا میکنند و در مقابل این فضاهای بزرگسالانه زندانگونه، شخصیتی را مشاهده میکنیم که برای رهایی از این زندان به هنر پناه میبرد و آغوش خود را به خیال پردازی میکند تا در گوشه و کنار این واقعیت بیرونی ترسناک، به یک واقعیت درونی جذاب و آرام پناه ببرد و این شاید تنها نقطه ای از فیلم باشد که او را در احاطهی حصارها نظاره نمیکنیم.
"جیمز گری" در فیلم "زمانهی آرماگدون" پیچیده ترین روابط ممکن را در عین سادگی نمایش میدهد و مخاطب را عمیقا از جنبهای نزدیک با موقعیتهای نمایشی اثر همراه میکند، به شکلی که با ساده ترین تکنیک ها و عناصر نمایشی،عمیق ترین موتیف های روایی و جذابترین موقعیت های دراماتیک را میسازد، چرا که برای درک یک داستان خانوادگی به چیزی بیشتر از صمیمیت و سادگی احتیاج نداریم، فیلمساز با بکارگیری بداعت های تکنیکی ساده و در عین حال تاثیرگذاری نظیر:
بهره گیری از تم نورپردازی ها که در اغلب بخش های فیلم قسمتی از چهرهی بازیگران در روشنایی و قسمتی از چهرهآنان در تاریکی محض است (نماد عدم ثبات و تردید در تصمیم گیری شخصیت ها) ، موتیف سازی از راهرو ها و چارچوب ها و حصارها (ورود به فضای ذهنی شخصیت و دیدگاه او نسبت به فضایی که در آن زندگی میکند.) ، استفاده از صدای زمینه و نماهای بسته که شخصیت را در حال سردرگمی و جدا شدن از فضای اطراف نمایان میکند: (پروسه ی بلوغ و تفکر) و از همه مهمتر استفاده از نماهای انفرادی و امتناع از کنار هم قراردادن شخصیت پسر با عمدهی شخصیت ها در کادر دوربین(عدم وجود نماهای توشات) به منظور:
"نمایش تفاوت دغدغه ی شخصیت با بقیه ی افراد و عدم ارتباط نسل ها"، که به نحوی محوری ترین موضوعیت اثر میباشد.
فیلم "زمانهی آرماگدون" قبل از هرچیز، روایتی پیرامون پروسه ی ورود از کودکی محض به بلوغ و عدم ارتباطنسل ها است، داستان خانوادهای که با وجود حضور در قاب دوربین، در بطن درام اثر غایب هستند و پسربچهی آن ها با تنهایی و تک افتادگی،تمام سیاهی ها و سختی های این جهان را درک میکند،تا به نسخه ی کامل تر و بالغ تری از خود تبدیل شود، بالغیتی که بیش از مثبت بودن سمت و سویی از غم،اندوه و حسرت را یدک میکشد تا گرد و غباری از تراژدی را در "زمانهی آرماگدون" به نمایش بگذارد، تراژدیای که نه دربارهی تاج و تخت و نه درباب عشق نافرجام بلکه در رابطه با "یک کودکی دزدیده شده" است.
📽 Armageddon Time 2022
✍️ محمد امین کیوان
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
"جیمز گری" در فیلم "زمانهی آرماگدون" پیچیده ترین روابط ممکن را در عین سادگی نمایش میدهد و مخاطب را عمیقا از جنبهای نزدیک با موقعیتهای نمایشی اثر همراه میکند، به شکلی که با ساده ترین تکنیک ها و عناصر نمایشی،عمیق ترین موتیف های روایی و جذابترین موقعیت های دراماتیک را میسازد، چرا که برای درک یک داستان خانوادگی به چیزی بیشتر از صمیمیت و سادگی احتیاج نداریم، فیلمساز با بکارگیری بداعت های تکنیکی ساده و در عین حال تاثیرگذاری نظیر:
بهره گیری از تم نورپردازی ها که در اغلب بخش های فیلم قسمتی از چهرهی بازیگران در روشنایی و قسمتی از چهرهآنان در تاریکی محض است (نماد عدم ثبات و تردید در تصمیم گیری شخصیت ها) ، موتیف سازی از راهرو ها و چارچوب ها و حصارها (ورود به فضای ذهنی شخصیت و دیدگاه او نسبت به فضایی که در آن زندگی میکند.) ، استفاده از صدای زمینه و نماهای بسته که شخصیت را در حال سردرگمی و جدا شدن از فضای اطراف نمایان میکند: (پروسه ی بلوغ و تفکر) و از همه مهمتر استفاده از نماهای انفرادی و امتناع از کنار هم قراردادن شخصیت پسر با عمدهی شخصیت ها در کادر دوربین(عدم وجود نماهای توشات) به منظور:
"نمایش تفاوت دغدغه ی شخصیت با بقیه ی افراد و عدم ارتباط نسل ها"، که به نحوی محوری ترین موضوعیت اثر میباشد.
فیلم "زمانهی آرماگدون" قبل از هرچیز، روایتی پیرامون پروسه ی ورود از کودکی محض به بلوغ و عدم ارتباطنسل ها است، داستان خانوادهای که با وجود حضور در قاب دوربین، در بطن درام اثر غایب هستند و پسربچهی آن ها با تنهایی و تک افتادگی،تمام سیاهی ها و سختی های این جهان را درک میکند،تا به نسخه ی کامل تر و بالغ تری از خود تبدیل شود، بالغیتی که بیش از مثبت بودن سمت و سویی از غم،اندوه و حسرت را یدک میکشد تا گرد و غباری از تراژدی را در "زمانهی آرماگدون" به نمایش بگذارد، تراژدیای که نه دربارهی تاج و تخت و نه درباب عشق نافرجام بلکه در رابطه با "یک کودکی دزدیده شده" است.
📽 Armageddon Time 2022
✍️ محمد امین کیوان
#نقد_فیلم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
زیلینک
کوفیلم | CooFilm
جامعترین و بروزترین مرجع فیلم و سریالهای بدونسانسور با زیرنویسچسبیده و دوبله
🎥 ده سریال از دهه ۲۰۰۰ میلادی که کمتر از آنچه که باید دیده شدهاند به انتخاب وبسایت Collider:
📺 It's Always Sunny in Philadelphia (2005 - )
📺 Freaks and Geeks (1999 - 2000)
📺 Deadwood (2004 - 2006)
📺 Party Down (2009 - 2023)
📺 Roswell (1999 - 2002)
📺 George Lopez (2002 - 2007)
📺 Jericho (2006 - 2008)
📺 Medium (2005 - 2011)
📺 My Name is Earl (2005 - 2009)
📺 Cougar Town (2009 - 2015)
⚠️ برای دانلود عناوین از سریز سرچ کنید.
#پیشنهاد_سریال
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
📺 It's Always Sunny in Philadelphia (2005 - )
📺 Freaks and Geeks (1999 - 2000)
📺 Deadwood (2004 - 2006)
📺 Party Down (2009 - 2023)
📺 Roswell (1999 - 2002)
📺 George Lopez (2002 - 2007)
📺 Jericho (2006 - 2008)
📺 Medium (2005 - 2011)
📺 My Name is Earl (2005 - 2009)
📺 Cougar Town (2009 - 2015)
⚠️ برای دانلود عناوین از سریز سرچ کنید.
#پیشنهاد_سریال
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
نگاهی به فیلم "آرام"
🎥 مشکل فیلم این است که در سطح میماند و به عمق نمیرود، آشنایی آن دو و ادامهی رابطهشان و سبک زندگی دختر که باعث بروز اختلافاتی میشود و پایان بندی را فیلمساز به سطحیترین شکل ممکن اجرا میکند و به خود زحمت نمیدهد کنکاشی عمیقتر صورت بدهد و علل فروپاشی یک رابطه را بهتر و دقیقتر و ظریفتر بیان کند.
فیلمساز ادای فیلم هنری را درمیآورد و فیلمش اصلا و ابدا هنری نیست، در سینمای هنری سکانسهای طولانی و بدون دیالوگ معنا و مفهومِ خاصِ خود را دارد که فیلمساز نشانههایش را به مخاطبِ تیزهوش میدهد و او هم کشف و درک میکند، اما در این فیلم در پسِ سکانسهای رقص دختر در باشگاه چه چیزی نهفته است؟ کاملا مشخص است که فیلمساز با گذاشتن این نماها در فیلمش میخواهد اثرش را هنری کند، غافل از اینکه این نماها رنگ و بویی از سینمای هنری نبردهاند.
فیلم فاقد شخصیتپردازی است و کاراکترها به مخاطب داده نمیشوند، بخاطر همین نمیتوانیم با آنها همراه شویم، به هم رسیدن یا جدایی کاراکترها برای مخاطب مهم نمیشود زیرا نمیشناسیمشان و نزدیکشان نشدیم، تنها جایی که قرار است کاراکتر دختر را بشناسیم سکانس ملاقات با مادرش است که آن هم تاثیری به حال مخاطب و فیلم نمیکند و شناختش الکن و ناقص باقی میماند. فیلمِ "آرام" برای مخاطب هیچ چیز خاصی ندارد و فیلمِ ضعیفی است.
📽️ Slow (2023)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🎥 مشکل فیلم این است که در سطح میماند و به عمق نمیرود، آشنایی آن دو و ادامهی رابطهشان و سبک زندگی دختر که باعث بروز اختلافاتی میشود و پایان بندی را فیلمساز به سطحیترین شکل ممکن اجرا میکند و به خود زحمت نمیدهد کنکاشی عمیقتر صورت بدهد و علل فروپاشی یک رابطه را بهتر و دقیقتر و ظریفتر بیان کند.
فیلمساز ادای فیلم هنری را درمیآورد و فیلمش اصلا و ابدا هنری نیست، در سینمای هنری سکانسهای طولانی و بدون دیالوگ معنا و مفهومِ خاصِ خود را دارد که فیلمساز نشانههایش را به مخاطبِ تیزهوش میدهد و او هم کشف و درک میکند، اما در این فیلم در پسِ سکانسهای رقص دختر در باشگاه چه چیزی نهفته است؟ کاملا مشخص است که فیلمساز با گذاشتن این نماها در فیلمش میخواهد اثرش را هنری کند، غافل از اینکه این نماها رنگ و بویی از سینمای هنری نبردهاند.
فیلم فاقد شخصیتپردازی است و کاراکترها به مخاطب داده نمیشوند، بخاطر همین نمیتوانیم با آنها همراه شویم، به هم رسیدن یا جدایی کاراکترها برای مخاطب مهم نمیشود زیرا نمیشناسیمشان و نزدیکشان نشدیم، تنها جایی که قرار است کاراکتر دختر را بشناسیم سکانس ملاقات با مادرش است که آن هم تاثیری به حال مخاطب و فیلم نمیکند و شناختش الکن و ناقص باقی میماند. فیلمِ "آرام" برای مخاطب هیچ چیز خاصی ندارد و فیلمِ ضعیفی است.
📽️ Slow (2023)
✍️ محمد زندی
#Review
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 Zil.ink/Coofilm
🔰 "جیک جیلنهال" وقتی از مرگ دوست نزدیکش "هیث لجر" مطلع شد که در میانه فیلمبرداری یکی از صحنههای خود در فیلم "برادران" بود. او این صحنه را ناتمام رها کرد و دو روز بعد آنرا تکمیل کرد، سپس فیلمبرداری برای مدتی به تعویق افتاد تا "جیلنهال" زمان کافی برای سوگواری داشته باشد.
🎬 Brothers (2009)
#Fact
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm
🎬 Brothers (2009)
#Fact
➖➖➖➖➖➖➖➖
🆔 zil.ink/CooFilm