پنجاهوهفتیها با اسم رمز «کودک فلسطینی»، برای نجات حماس به میدان آمدهاند؛ همانهایی که وقتی میگوییم سر این افعی جنگ و ویرانگری در تهران است، بوی جنگ میشنوند اما از سلاخیکردن کودکان ایرانی و اسراییلی به دست عمال رژیم اسلامی ایران، هیچ بویی احساس نمیکنند.
📌جنگافروزانْ همانهایی هستند که چند دهه است شما با ایدئولوژیهای ویرانگرتان از آنها و در زیر پوشش آرمان فلسطین حمایت کردید.
از شما که پیش از این از «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «ایران را پس میگیریم» و … بوی خون میشنیدید بعید نیست که از اشاره به «سر افعی در تهران» هم بوی جنگ بشنوید.
تکیه شما بر ایراندوستی و وطنْ چیزی جز شامورتیبازی از نوع دلسوزی برای «کودکان فلسطینی» نیست.
✍️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
📌جنگافروزانْ همانهایی هستند که چند دهه است شما با ایدئولوژیهای ویرانگرتان از آنها و در زیر پوشش آرمان فلسطین حمایت کردید.
از شما که پیش از این از «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «ایران را پس میگیریم» و … بوی خون میشنیدید بعید نیست که از اشاره به «سر افعی در تهران» هم بوی جنگ بشنوید.
تکیه شما بر ایراندوستی و وطنْ چیزی جز شامورتیبازی از نوع دلسوزی برای «کودکان فلسطینی» نیست.
✍️بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
چند روز پیش زیاد نخاله رهبر سازمان جهاد اسلامی فلسطین اعلام کرد که ما هرگز شیعه و کافر را در صفوف سازمان خود راه نمیدهیم. این اظهارات در شرایطی که این سازمان بود و نبودش را مدیون جمهوری اسلامی است، در نگاه اول حیرتانگیز به نظر میرسد، اما اگر با مدل خاص سیاستورزی فلسطینی آشنا باشیم، این موضعگیری که نظیر آن را این روزها از بسیاری از کاربران فلسطینی دیدهایم، دیگر تعجبآور نخواهد بود.
فراموش نکنید که در جریان جنگ سی و سه روزه اسرائیل و حزبالله لبنان حماس نه تنها یک گلوله به حمایت از حزبالله شلیک نکرد بلکه در تبلیغات رسانهای خود به جای کار بردن عنوان حزبالله یا مقاومت اسلامی در لبنان، از عبارت طعن آمیز و دیگری ساز "تنظیم شیعی فی لبنان" استفاده میکرد.
🧨سیاستورزی مدل فلسطینی بر پایه دو عنصر نخوت و ساده لوحی استوار است. نخوت آن از رادیکالترین نسخه ناسیونالیسم عظمتطلب عربی/سنی نشات میگیرد که هنوز جهان را تنها با چشمبند منقش به دورانی میبیند که به ضرب شمشیر تا آنسوی اسپانیا و هند را فتح میکرد و آقای جهان بود. در این نخوت عناصر نیرومندی از زیاده خواهی و خود برتر بینی وجود دارد که برای مثال شیعیان و کردهای عراق، مسیحیان و قبطیهای مصر و بسیاری دیگر از اقلیتها در خاورمیانه آن را به قیمت بسیار گزافی، با تمام وجود لمس کردهاند. ساده لوحی این فرهنگ سیاسی نیز به احتمال زیاد ناشی از آن است که اهالی این سرزمین هرگز و در هیچ زمانی تجربه دولتداری و حکمرانی نداشتهاند.
☠️به همین سبب بود که در آغاز دهه سی میلادی عزالدین قسام و امینالحسینی رقابت جوامع یهودی و مسلمان در فلسطین را که از سه دهه پیش از پایان قرن نوزدهم آغاز شده بود، با حلال اعلام کردن خون تمام یهودیان به درگیری نظامی تبدیل کردند و تاسیس سازمانهایی نظیر هاگانا و ایرگون را موجب گردیدند و در آغاز جنگ جهانی دوم حاج امینالحسینی رهبر جامعه عربهای فلسطین نزد هیتلر رفته و به حزب نازی آلمان پیوست و لشکر سیزدهم گوهستانی وافن اساس را با با مسلمانان بوسنی تاسیس کرد که مسئول مرگ دویست و شصتهزار نفر در یوگوسلاوی شناخته شد پس از پایان جنگ مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوی به دنبال آن بود تا امینالحسینی را یافته و او را به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه و اعدام کند. تنها حمایت انگلیسیها از الحسینی او را نجات داد.
🔺زمانی که شما در سیاست دست به قمار بزرگ و زورآزمایی نهایی میزنید، در صورت باخت، معمولا همه چیز را از دست میدهید، اما برای فلسطینیها اینطور نشد. چون انگلیسیها نمیخواستند نفوذ خود را در جوامع عربی از دست بدهند و امریکا هم نمیخواست که اعراب به دامن شوروی بروند. بدین ترتیب دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی فرصتی کم نظیر برای فلسطینیها پدید آمد و قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل دو دولت مستقل یهودی و عربی را را در سرزمین فلسطین تصویب نمود. این فرصتی طلایی بود که فلسطینیها که در جنگ جهانی به نفع آلمان هیتلری شرکت کرده و بازنده شده بودند برای نخستین بار در تاریخشان از اهالی یک ولایت تابعه به یک دولت و کشور تبدیل شوند.
▪️خیلی از مللی که در جنگ طرف بازنده را گرفته بودند سرزمینشان را از دست داده و در مواردی حتی قتل عام شدند. ارمنیها برای قرنها ساکن مساحتی حدود یک سوم ترکیه امروزی بودند اما شکست نظامی سبب شد که حتی اثری از یک نفر از آنان در این سرزمین باقی نماند. آلمانیهای ساکن لهستان و چکسلواکی پس از شکست آلمان تا نفر آخرشان اخراج شدند و هیچگاه دیگر سرزمینشان را ندیدند. پاکستانیها به سبب برتری نظامی خود تا سالها جمعیت بنگالها را در سرزمینشان که به آن پاکستان شرقی میگفتند، در ابعادی حیرت انگیز قتلعام کردند تا هویت ملی و سیاسی آنها برای همیشه از میان برود. تنها پیروزی نظامی هند در سال هفتاد و یک میلادی بنگالها را از نابودی نهایی نجات داد.
💢 اما اعراب فلسطین و دولتهای عرب با همان نخوت و بلاهت قطعنامه سازمان ملل را رد کرده و در عوض دست به جنگ زدند و باز هم مقدار دیگری زمین از دست دادند. با این حال هنوز غزه و کرانه باختری و برخی نقاط دیگر در اختیارشان بود. در سال هزار و نهصد و شصت و هفت عبدالناصر و بعثیهای سوریه به فلسطینیها گفتند که فعلا از آنجا خارج شوید تا زمانی که تانکهای ما برای به دریا ریختن یهودیان میآیند، صدمه نبینید، دهها هزار نفر به امید نابودی کامل اسرائیل و یهودیان از فلسطین خارج شدند. مصر و سوریه شکست خوردند و اسرائیل اجازه بازگشت به خارج شدگان را نداد و داستان تقریبا به همین ترتیب ادامه یافته است.
✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
فراموش نکنید که در جریان جنگ سی و سه روزه اسرائیل و حزبالله لبنان حماس نه تنها یک گلوله به حمایت از حزبالله شلیک نکرد بلکه در تبلیغات رسانهای خود به جای کار بردن عنوان حزبالله یا مقاومت اسلامی در لبنان، از عبارت طعن آمیز و دیگری ساز "تنظیم شیعی فی لبنان" استفاده میکرد.
🧨سیاستورزی مدل فلسطینی بر پایه دو عنصر نخوت و ساده لوحی استوار است. نخوت آن از رادیکالترین نسخه ناسیونالیسم عظمتطلب عربی/سنی نشات میگیرد که هنوز جهان را تنها با چشمبند منقش به دورانی میبیند که به ضرب شمشیر تا آنسوی اسپانیا و هند را فتح میکرد و آقای جهان بود. در این نخوت عناصر نیرومندی از زیاده خواهی و خود برتر بینی وجود دارد که برای مثال شیعیان و کردهای عراق، مسیحیان و قبطیهای مصر و بسیاری دیگر از اقلیتها در خاورمیانه آن را به قیمت بسیار گزافی، با تمام وجود لمس کردهاند. ساده لوحی این فرهنگ سیاسی نیز به احتمال زیاد ناشی از آن است که اهالی این سرزمین هرگز و در هیچ زمانی تجربه دولتداری و حکمرانی نداشتهاند.
☠️به همین سبب بود که در آغاز دهه سی میلادی عزالدین قسام و امینالحسینی رقابت جوامع یهودی و مسلمان در فلسطین را که از سه دهه پیش از پایان قرن نوزدهم آغاز شده بود، با حلال اعلام کردن خون تمام یهودیان به درگیری نظامی تبدیل کردند و تاسیس سازمانهایی نظیر هاگانا و ایرگون را موجب گردیدند و در آغاز جنگ جهانی دوم حاج امینالحسینی رهبر جامعه عربهای فلسطین نزد هیتلر رفته و به حزب نازی آلمان پیوست و لشکر سیزدهم گوهستانی وافن اساس را با با مسلمانان بوسنی تاسیس کرد که مسئول مرگ دویست و شصتهزار نفر در یوگوسلاوی شناخته شد پس از پایان جنگ مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوی به دنبال آن بود تا امینالحسینی را یافته و او را به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه و اعدام کند. تنها حمایت انگلیسیها از الحسینی او را نجات داد.
🔺زمانی که شما در سیاست دست به قمار بزرگ و زورآزمایی نهایی میزنید، در صورت باخت، معمولا همه چیز را از دست میدهید، اما برای فلسطینیها اینطور نشد. چون انگلیسیها نمیخواستند نفوذ خود را در جوامع عربی از دست بدهند و امریکا هم نمیخواست که اعراب به دامن شوروی بروند. بدین ترتیب دو سال پس از پایان جنگ دوم جهانی فرصتی کم نظیر برای فلسطینیها پدید آمد و قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل تشکیل دو دولت مستقل یهودی و عربی را را در سرزمین فلسطین تصویب نمود. این فرصتی طلایی بود که فلسطینیها که در جنگ جهانی به نفع آلمان هیتلری شرکت کرده و بازنده شده بودند برای نخستین بار در تاریخشان از اهالی یک ولایت تابعه به یک دولت و کشور تبدیل شوند.
▪️خیلی از مللی که در جنگ طرف بازنده را گرفته بودند سرزمینشان را از دست داده و در مواردی حتی قتل عام شدند. ارمنیها برای قرنها ساکن مساحتی حدود یک سوم ترکیه امروزی بودند اما شکست نظامی سبب شد که حتی اثری از یک نفر از آنان در این سرزمین باقی نماند. آلمانیهای ساکن لهستان و چکسلواکی پس از شکست آلمان تا نفر آخرشان اخراج شدند و هیچگاه دیگر سرزمینشان را ندیدند. پاکستانیها به سبب برتری نظامی خود تا سالها جمعیت بنگالها را در سرزمینشان که به آن پاکستان شرقی میگفتند، در ابعادی حیرت انگیز قتلعام کردند تا هویت ملی و سیاسی آنها برای همیشه از میان برود. تنها پیروزی نظامی هند در سال هفتاد و یک میلادی بنگالها را از نابودی نهایی نجات داد.
💢 اما اعراب فلسطین و دولتهای عرب با همان نخوت و بلاهت قطعنامه سازمان ملل را رد کرده و در عوض دست به جنگ زدند و باز هم مقدار دیگری زمین از دست دادند. با این حال هنوز غزه و کرانه باختری و برخی نقاط دیگر در اختیارشان بود. در سال هزار و نهصد و شصت و هفت عبدالناصر و بعثیهای سوریه به فلسطینیها گفتند که فعلا از آنجا خارج شوید تا زمانی که تانکهای ما برای به دریا ریختن یهودیان میآیند، صدمه نبینید، دهها هزار نفر به امید نابودی کامل اسرائیل و یهودیان از فلسطین خارج شدند. مصر و سوریه شکست خوردند و اسرائیل اجازه بازگشت به خارج شدگان را نداد و داستان تقریبا به همین ترتیب ادامه یافته است.
✍️توس طهماسبی
@cafe_andishe95
Telegram
attach 📎
🎙به آقای مصدق گفتم قدرت قانونی دو رکن دارد
شاه و مجلس
شاه مخالف شماست مجلس را نبندید به ضرر شماست
مصدق گفت:شما امروز صبح چرس(بنگ و مخدر)کشیده اید؟
من خیلی از این حرف ناراحت شدم.
=========
🎙دکتر مصدق اهل تشکیلات حزبی اصلاً نبود. در تاریخ مبارزات سیاسی خود هیچوقت در حزبی شرکت نکرد و حاضر نشد هیچ تشکیلات سیاسی را سرپرستی بکند و همواره متکی به پشتیبانی افکار عمومی غیرمتشکل بود. بنابراین نظری که دربارهی تشکیلات جبههی ملی داشت، به نظر بنده غیرتشکیلاتی و غیرمنطبق با واقعیات بود
#پوپولیسم
کریم سنجابی -تاریخ شفاهی ایران.
@cafe_andishe95
شاه و مجلس
شاه مخالف شماست مجلس را نبندید به ضرر شماست
مصدق گفت:شما امروز صبح چرس(بنگ و مخدر)کشیده اید؟
من خیلی از این حرف ناراحت شدم.
=========
🎙دکتر مصدق اهل تشکیلات حزبی اصلاً نبود. در تاریخ مبارزات سیاسی خود هیچوقت در حزبی شرکت نکرد و حاضر نشد هیچ تشکیلات سیاسی را سرپرستی بکند و همواره متکی به پشتیبانی افکار عمومی غیرمتشکل بود. بنابراین نظری که دربارهی تشکیلات جبههی ملی داشت، به نظر بنده غیرتشکیلاتی و غیرمنطبق با واقعیات بود
#پوپولیسم
کریم سنجابی -تاریخ شفاهی ایران.
@cafe_andishe95
💡شخصیت بسیار برجسته ی روشنفکرانه و اخلاقی کانت خاری در چشم مقلدان بی اهمیت و غیر خلاق او بود.
فیشته و بعد ها هگل، تلاش کردند با معرفی کانت به عنوان پیشاهنگ خویش، مشکل خود را حل کنند، ولی کانت نه تنها پیشاهنگ مکتب رمانتیسم نبود، بلکه از مخالفان آن بود.
کانت آخرین فیلسوف بزرگ از جنبشی است که خود را جنبش روشنگری می نامد، او در مقاله ای جالب تحت روشنگری چیست؟ می نویسد روشنگری یعنی خروج انسان از قیمومیت خود کرده، و قیمومیت یعنی اینکه انسان نتواند بدون هدایت و راهنمایی فرد دیگری خرد خویش را به کار گیرد.
🔅از منظر کانت،خود رهایی از راه کسب دانش، ایده اساسی و محوری جنبش روشنگری است. هر چند کانت خود رهایی از راه کسب دانش را یکی از مهمترین وظایف زندگی خویش میدانست. و هر چند معتقد بود که هر انسانی دارای چنین وظیفه ای است مگر این که دارای عقل لازم برای انجام دادن این کار نباشد، اما از این که معنای زندگی را فقط و عمدتاً در وظیفه ای عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، خلاصه کند فرسنگها فاصله داشت.
🔅كانت برای نقد خرد ناب، یا برای پی بردن به این که انسان موجودی صرفاً عقلانی نیست، و دانش عقلا کسب شده هرگز نمی تواند عالی ترین و الاترین ارزش و معیار زندگی برای او باشد، هیچ نیازی به رمانتیست ها نداشت. او کثرت گرا بود.
کانت فیلسوفی بود که در راه اهدافی متعدد و گوناگون و انسانی، و در نتیجه در راه جامعه ای کثرت گرا یا نظام اجتماعی باز وبا پیروی از این شعار مبارزه می کرد :
جرئت کن که آزاد باشی، و به آزادی و تفاوتها و اختلاف های خود با دیگران توجه کن : زیرا شرف و حیثیت انسان در آزادی و استقلال اوست.
باوجود این، به عقیده کانت، تربیت عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، از نظر فلسفی، وظیفهای ضروری است، وظیفهای که تمام انسانها را، در هر جایی که باشند، فورا به عمل فرا می خواند. زیرا به نظر كانت ما فقط از راه کسب دانش می توانیم ذهن خود را از بندگی ایده های غلط ، پیشداوری و بت پرستی ها رها سازیم.
و هر چند مفهوم زندگی ما مطمئنا تنها در وظیفه خودرهایی خلاصه نمی شود،خود رهایی ما قطعاً می تواند در معنا دادن به زندگیمان نقشی اساسی داشته باشد.
💡منبع کتاب:میدانم که هیچ نمیدانم، کارل پوپر-صص ۱۰۱_ ۱۰۲-آرسین
@cafe_andishe95
فیشته و بعد ها هگل، تلاش کردند با معرفی کانت به عنوان پیشاهنگ خویش، مشکل خود را حل کنند، ولی کانت نه تنها پیشاهنگ مکتب رمانتیسم نبود، بلکه از مخالفان آن بود.
کانت آخرین فیلسوف بزرگ از جنبشی است که خود را جنبش روشنگری می نامد، او در مقاله ای جالب تحت روشنگری چیست؟ می نویسد روشنگری یعنی خروج انسان از قیمومیت خود کرده، و قیمومیت یعنی اینکه انسان نتواند بدون هدایت و راهنمایی فرد دیگری خرد خویش را به کار گیرد.
🔅از منظر کانت،خود رهایی از راه کسب دانش، ایده اساسی و محوری جنبش روشنگری است. هر چند کانت خود رهایی از راه کسب دانش را یکی از مهمترین وظایف زندگی خویش میدانست. و هر چند معتقد بود که هر انسانی دارای چنین وظیفه ای است مگر این که دارای عقل لازم برای انجام دادن این کار نباشد، اما از این که معنای زندگی را فقط و عمدتاً در وظیفه ای عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، خلاصه کند فرسنگها فاصله داشت.
🔅كانت برای نقد خرد ناب، یا برای پی بردن به این که انسان موجودی صرفاً عقلانی نیست، و دانش عقلا کسب شده هرگز نمی تواند عالی ترین و الاترین ارزش و معیار زندگی برای او باشد، هیچ نیازی به رمانتیست ها نداشت. او کثرت گرا بود.
کانت فیلسوفی بود که در راه اهدافی متعدد و گوناگون و انسانی، و در نتیجه در راه جامعه ای کثرت گرا یا نظام اجتماعی باز وبا پیروی از این شعار مبارزه می کرد :
جرئت کن که آزاد باشی، و به آزادی و تفاوتها و اختلاف های خود با دیگران توجه کن : زیرا شرف و حیثیت انسان در آزادی و استقلال اوست.
باوجود این، به عقیده کانت، تربیت عقلانی ( روشنگرانه )، یعنی خودرهایی انسان از راه کسب دانش، از نظر فلسفی، وظیفهای ضروری است، وظیفهای که تمام انسانها را، در هر جایی که باشند، فورا به عمل فرا می خواند. زیرا به نظر كانت ما فقط از راه کسب دانش می توانیم ذهن خود را از بندگی ایده های غلط ، پیشداوری و بت پرستی ها رها سازیم.
و هر چند مفهوم زندگی ما مطمئنا تنها در وظیفه خودرهایی خلاصه نمی شود،خود رهایی ما قطعاً می تواند در معنا دادن به زندگیمان نقشی اساسی داشته باشد.
💡منبع کتاب:میدانم که هیچ نمیدانم، کارل پوپر-صص ۱۰۱_ ۱۰۲-آرسین
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در مصاحبه با برنامه "فاکس و دوستان" در تلویزیون فاکسنیوز تاکید کردم که شکاف بزرگیست بین مردم ایران که در تمام این سالها فریاد «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» سر دادهاند با رژیم جمهوری اسلامی که خشونت و تروریسم را صادر و حمایت مالی میکند. ملت ایران آزادی و صلح میخواهد و دارای ارزشهای مشابه شهروندان کشورهای دموکراتیک است؛ اما رژیمی که ۴۴ سال است ایران را اشغال کرده، فقط به صدور ایدئولوژی ویرانگرش به خارج از مرزهای ما و ایجاد یک خلافت شیعی در دنیای امروز برای تسلط بر منطقه و سایر نقاط جهان فکر میکند.
@OfficialRezaPahlavi
@OfficialRezaPahlavi
💎آزادی سیاسی یعنی عمل به قانون
«درست است که در دموکراسیها به نظر میرسد مردم هر چه میخواهند انجام میدهند، ولی آزادی سیاسی هرگز به معنای آن نیست که مردم هر چه خواستند انجام دهند.
در یک کشور، یعنی جامعهای در آن قانون وجود دارد، آزادی تنها بدان معناست که هر کس میتواند کاری را که بآید، انجام دهد و به هیچ روی، کاری رآ که نباید، انجام ندهد.
باید دانست استقلال چیست، و آزادی چیست. آزادی داشتن حق انجام هر کاری است که قانون مجاز میشمارد. و اگر شهروندی دریافت که کاری خلاف قانونی است، دیگر ان حق را نخواهد داشت، و گرنه دیگران نیز همین حق را به خود میدهند.»
📗مونتسکیو، روح قوانین
@cafe_andishe95
«درست است که در دموکراسیها به نظر میرسد مردم هر چه میخواهند انجام میدهند، ولی آزادی سیاسی هرگز به معنای آن نیست که مردم هر چه خواستند انجام دهند.
در یک کشور، یعنی جامعهای در آن قانون وجود دارد، آزادی تنها بدان معناست که هر کس میتواند کاری را که بآید، انجام دهد و به هیچ روی، کاری رآ که نباید، انجام ندهد.
باید دانست استقلال چیست، و آزادی چیست. آزادی داشتن حق انجام هر کاری است که قانون مجاز میشمارد. و اگر شهروندی دریافت که کاری خلاف قانونی است، دیگر ان حق را نخواهد داشت، و گرنه دیگران نیز همین حق را به خود میدهند.»
📗مونتسکیو، روح قوانین
@cafe_andishe95
🏴شوروی ضد شوروی 🚩
ولادیمیر واینوویچ
🚩شوروی ضد شوروی مانند دیگر آثار واینوویچ طنز است اما نیش قلم در این کتاب متوجه کلیت سیستم شوروی است. این اثر مجموعهای است از داستانهای کوتاه، مقالات و مطالبی که گاهی آمیزهای از تخیلِ داستاننویسانه و واقعیت به شمار میرود. با این حال تقریباً بیشتر مطالبش برگرفته از زندگی واقعی است.بوروکراتهای بیسواد حزبی، امنیهچیهای خشن و نادان، هنرمندان مرعوب و مزدور و مردم عادی از جمله شخصیتهای اصلی در کتاب واینوویچ هستند.
او با قلم روان و سبک ساده و دلنشین خود، نقطهضعفهای سیستمی را آشکار میکند که ادعای نجات بشر و خلق جامعهٔ بیطبقه را دارد.عنوان کتاب نیز اشاره به این واقعیت است که نظام شوروی عملاً به آرمانهای خودش خیانت کرد.
واینوویچ در اینجا همهٔ وجوه جامعهٔ شوروی را برای ما آشکار میکند؛ از کمبود مواد غذایی تا بردگی ادبیات و هنر، از نجاری تا سیاست. مجموعه ای از پوچی های این سیستم را در زندگی روزمره و همچنین در مسائل سیاسی و فرهنگی در کشور روسیه به تصویر می کشد.
📚📖📚📖
#پیشنهاد_کتاب
@cafe_andishe95
ولادیمیر واینوویچ
🚩شوروی ضد شوروی مانند دیگر آثار واینوویچ طنز است اما نیش قلم در این کتاب متوجه کلیت سیستم شوروی است. این اثر مجموعهای است از داستانهای کوتاه، مقالات و مطالبی که گاهی آمیزهای از تخیلِ داستاننویسانه و واقعیت به شمار میرود. با این حال تقریباً بیشتر مطالبش برگرفته از زندگی واقعی است.بوروکراتهای بیسواد حزبی، امنیهچیهای خشن و نادان، هنرمندان مرعوب و مزدور و مردم عادی از جمله شخصیتهای اصلی در کتاب واینوویچ هستند.
او با قلم روان و سبک ساده و دلنشین خود، نقطهضعفهای سیستمی را آشکار میکند که ادعای نجات بشر و خلق جامعهٔ بیطبقه را دارد.عنوان کتاب نیز اشاره به این واقعیت است که نظام شوروی عملاً به آرمانهای خودش خیانت کرد.
واینوویچ در اینجا همهٔ وجوه جامعهٔ شوروی را برای ما آشکار میکند؛ از کمبود مواد غذایی تا بردگی ادبیات و هنر، از نجاری تا سیاست. مجموعه ای از پوچی های این سیستم را در زندگی روزمره و همچنین در مسائل سیاسی و فرهنگی در کشور روسیه به تصویر می کشد.
📚📖📚📖
#پیشنهاد_کتاب
@cafe_andishe95
🎹آسیب شناسی نظرگاه نیچه🎼 1
هنر از دید نیچه "انگیزه ای برای زندگی"است. نیچه متافیزیک هنر شوپنهاور را به داستانی دربارۀ اساطیر یونان و رابطه اش با فرهنگ جدید تبدیل می کند.او هنر را "نقطۀ کمال و اوج هستی که شوق بیشتر زیستن را در شخص بر می انگیزد"می انگارد.
به صورت عقیده ای درباره هنر در میاید " در یونانیان اراده بر آن بود که در چهرۀ مبدل نبوغ و جهان هنر خود را بنگرد"
این «شهود»، همان گونه که در مورد شوپنهاوئر نیز صادق بود، هرگونه مدخليت ذهن شناسنده فردی را طرد میکند
♟ فردِ عامل شناسایی صرفاً سخنگویی است برای عامل شناسایی حقیقی و بحث و استدلال در این مورد فقط صورت دیگری از متافیزیک هنر افلاطونی شوپنهاور است ،نیچه همانند شوپنهاور، آن جنبه ای از هنر را که به ما به عنوان عاملهای شناسایی حسی نظر می افکند از حوزه حقیقت حذف می کند زیرا ما را تحت تبعیت فقدان ذاتی ناشی از «اراده» در می آورد.
📍عیبهای بینش شوپنهاوئر در بینش نیچه همچنان محفوظ مانده اند؛ عقیده آنان بر این پیشفرض مبتنی است که یک عامل شناسایی حقیقتاً موجود» ـــ که ممکن است «طبیعت»، «زندگی»، «اراده» نیز نامیده شود - به منزله چیزی غیر از عقلانیت به نحوی شهودی قابل درک است
✖️نیچه اشکالی در اشاره به این مطلب نمیبیند که ما با تسلیم شدن به قدرت به آنچه در حقیقت قدرت مطلق است دسترسی می یابیم. نکته جالب توجه آن است که این استدلال با واژگان مربوط به الاهیات صورت می گیرد.
مسئلۀ هنر اصولاً چیزی نیست که به خودمان مربوط باشد بلکه در عوض به راستی برای خشنودی «آفریدگار حقیقی» است. در واقع خود ما تصویرها و ترسیمهایی برای این آفریدگاریم. راستای واقعی بحث هنگامی آشکار می شود که نیچه اظهار می دارد که والاترين شأن و کرامت ما از برکت آثار هنری حاصل می شود ــ زیرا هستی فقط به عنوان پدیده زیبایی شناختی است و جهان تا ابد حقانیت دارد» هنر به ما امکان میدهد که به جهانی بدون غایت بیندیشیم، بی آن که چنین اندیشه ای موجب شود که با ناامیدی شاهد ناپایداری و ویرانگری جهان باشیم و میل به نابودی در وجودمان برانگیخته شود.
نیچه در پایان با استفاده از روایت مشکوکی از بحث شلینگ درباره این که نابغه تولید آگاهانه و ناآگاهانه را درهم می آمیزد از موضع فکری خودش حمایت می کند. نابغه، در کار آفرینندگی با «هنرمند آغازین جهان در می آمیزد (
و به این ترتیب با درآمدن به صورت عامل شناسایی و موضوع شناسایی، هردو، از مرز تفکر فراتر می رود ،باری این که عقیده نیچه به کجا ممکن است بینجامد در قطعه ای آشکار می شود که در اوایل سال ۱۸۷۱ برای کتاب زایش تراژدی نوشته شد؛ این قطعه قبلاً جزء کتاب نبود اما با ساختار بحث آن سازگار است. نیچه درباره نقش برده داری به عنوان شرط امکان هنر یونانی به تفکر می پردازد و این نکته را مطرح می کند که در فرهنگ جدید،« تنگدستی توده هایی که زندگی را با دشواری و عسرت می گذرانند باید شدت بیشتری گیرد تا عده ای از مردم اهل المپ بتوانند دنیای هنر را بر پا کنند»
👁🗨در برابر نیاز به ایجاد هنر با عظمت به منزله دلیل توجیه کننده هستی ای که در غیر این صورت بی معنی ،است، امریه های اخلاقی جایگاه درجه دوم را اشغال می.کنند به این ترتیب جدایی اخلاق و زیبایی شناسی به دستور شبه اخلاقی منحرف شده ای میانجامد.
این دستور ناشی از این پیشفرض است که یگانه پاسخ به پرسشهای مربوط به معنی در جهانی پساالاهیاتی در قرار گرفتن هستی روزمره انسان زیر سلطه دنیای هنر .است پدید آمدن این جهان موجب می شود که حقوق یکایک عاملهای شناسایی به نحوی قابل توجیه به نفع موجودات برتری که معنی های تازه می آفرینند نادیده گرفته
شود.
بعداً عقیده ای مرتبط با موضع فکری ،پیشین منهای دستور زیبایی شناختی هنگامی از نو سر بر می آورد که نیچه در کتاب فراسوی نیک و بد میگوید که «هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند وبه صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»
@cafe_andishe95
هنر از دید نیچه "انگیزه ای برای زندگی"است. نیچه متافیزیک هنر شوپنهاور را به داستانی دربارۀ اساطیر یونان و رابطه اش با فرهنگ جدید تبدیل می کند.او هنر را "نقطۀ کمال و اوج هستی که شوق بیشتر زیستن را در شخص بر می انگیزد"می انگارد.
به صورت عقیده ای درباره هنر در میاید " در یونانیان اراده بر آن بود که در چهرۀ مبدل نبوغ و جهان هنر خود را بنگرد"
این «شهود»، همان گونه که در مورد شوپنهاوئر نیز صادق بود، هرگونه مدخليت ذهن شناسنده فردی را طرد میکند
♟ فردِ عامل شناسایی صرفاً سخنگویی است برای عامل شناسایی حقیقی و بحث و استدلال در این مورد فقط صورت دیگری از متافیزیک هنر افلاطونی شوپنهاور است ،نیچه همانند شوپنهاور، آن جنبه ای از هنر را که به ما به عنوان عاملهای شناسایی حسی نظر می افکند از حوزه حقیقت حذف می کند زیرا ما را تحت تبعیت فقدان ذاتی ناشی از «اراده» در می آورد.
📍عیبهای بینش شوپنهاوئر در بینش نیچه همچنان محفوظ مانده اند؛ عقیده آنان بر این پیشفرض مبتنی است که یک عامل شناسایی حقیقتاً موجود» ـــ که ممکن است «طبیعت»، «زندگی»، «اراده» نیز نامیده شود - به منزله چیزی غیر از عقلانیت به نحوی شهودی قابل درک است
✖️نیچه اشکالی در اشاره به این مطلب نمیبیند که ما با تسلیم شدن به قدرت به آنچه در حقیقت قدرت مطلق است دسترسی می یابیم. نکته جالب توجه آن است که این استدلال با واژگان مربوط به الاهیات صورت می گیرد.
مسئلۀ هنر اصولاً چیزی نیست که به خودمان مربوط باشد بلکه در عوض به راستی برای خشنودی «آفریدگار حقیقی» است. در واقع خود ما تصویرها و ترسیمهایی برای این آفریدگاریم. راستای واقعی بحث هنگامی آشکار می شود که نیچه اظهار می دارد که والاترين شأن و کرامت ما از برکت آثار هنری حاصل می شود ــ زیرا هستی فقط به عنوان پدیده زیبایی شناختی است و جهان تا ابد حقانیت دارد» هنر به ما امکان میدهد که به جهانی بدون غایت بیندیشیم، بی آن که چنین اندیشه ای موجب شود که با ناامیدی شاهد ناپایداری و ویرانگری جهان باشیم و میل به نابودی در وجودمان برانگیخته شود.
نیچه در پایان با استفاده از روایت مشکوکی از بحث شلینگ درباره این که نابغه تولید آگاهانه و ناآگاهانه را درهم می آمیزد از موضع فکری خودش حمایت می کند. نابغه، در کار آفرینندگی با «هنرمند آغازین جهان در می آمیزد (
و به این ترتیب با درآمدن به صورت عامل شناسایی و موضوع شناسایی، هردو، از مرز تفکر فراتر می رود ،باری این که عقیده نیچه به کجا ممکن است بینجامد در قطعه ای آشکار می شود که در اوایل سال ۱۸۷۱ برای کتاب زایش تراژدی نوشته شد؛ این قطعه قبلاً جزء کتاب نبود اما با ساختار بحث آن سازگار است. نیچه درباره نقش برده داری به عنوان شرط امکان هنر یونانی به تفکر می پردازد و این نکته را مطرح می کند که در فرهنگ جدید،« تنگدستی توده هایی که زندگی را با دشواری و عسرت می گذرانند باید شدت بیشتری گیرد تا عده ای از مردم اهل المپ بتوانند دنیای هنر را بر پا کنند»
👁🗨در برابر نیاز به ایجاد هنر با عظمت به منزله دلیل توجیه کننده هستی ای که در غیر این صورت بی معنی ،است، امریه های اخلاقی جایگاه درجه دوم را اشغال می.کنند به این ترتیب جدایی اخلاق و زیبایی شناسی به دستور شبه اخلاقی منحرف شده ای میانجامد.
این دستور ناشی از این پیشفرض است که یگانه پاسخ به پرسشهای مربوط به معنی در جهانی پساالاهیاتی در قرار گرفتن هستی روزمره انسان زیر سلطه دنیای هنر .است پدید آمدن این جهان موجب می شود که حقوق یکایک عاملهای شناسایی به نحوی قابل توجیه به نفع موجودات برتری که معنی های تازه می آفرینند نادیده گرفته
شود.
بعداً عقیده ای مرتبط با موضع فکری ،پیشین منهای دستور زیبایی شناختی هنگامی از نو سر بر می آورد که نیچه در کتاب فراسوی نیک و بد میگوید که «هر نظام اشراف سالار نیکو و سالمی قربانی شدن انبوه بیشمار (Unzahl) مردمی را که میباید برای خاطر آن سرکوب شوند وبه صورت مردمی ناقص، برده و ابزار درآیند خواهد پذیرفت»
@cafe_andishe95
🎹آسیب شناسی نظرگاه نیچه🎼 2
◻️ایدئالیستها و رمانتیکهای آغازین گمان میکردند که شکوفایی فرهنگ مدرن به آفرینش یک قلمرو عمومی جدید و برقراری ارتباط آزاد همگانی وابسته است. در نتیجه هنر به طرز تفکیک ناپذیری با علم سیاست و علم اخلاق، و نیز با تحقق یافتن آزادی عامل شناسایی پیوند داشت برعکس بینش خرده بورژوایی و نخبه گرایانه نیچه به آسانی به جریان زیبایی شناسی ساختن سیاست فاشیستی ای تبدیل میشود که والتر بنیامین در دههٔ ۱۹۳۰ به توصیف آن پرداخت. قدرت عقایدی مانند عقاید نیچه برای اثر گذاشتن بر سیاست در دنیای جدید را میتوان ناشی از نارسایی آنچه برای طرح «اسطوره شناسی خرد در نظر گرفته شده بود دانست
➕شاید بتوان این گونه استنباط کرد که اظهار نظرهای بی رحمانه نیچه چیزی نیستند جز پیش بینی نامعتبری درباره شرایط امکان پذیر بودن هنر بزرگ در گذشته پیشامدرن (pre-modern) برای زمان حال مدرن که البته این معنی را میرساند که او با همان مبحث مارکس سروکار دارد، اما با این حال روشن میسازد که هرگاه، به جای برقرار بودن همداستانی میان اخلاق و زیبایی شناسی اولی یکسره تسلیم دومی شود چه اتفاقی ممکن است روی دهد. اما حتی در آن صورت ،هم پیامدی که نیچه به آن اشاره میکند با این نوع اعتراضها کاملاً از بین نمی رود. این نکته به شرطی آشکار میشود که تشخیص نیچه در مورد وضع فرهنگ زمانش را با موقعیت کنونی خودمان مرتبط سازیم در زایش تراژدی، ذات مدرنیته چیزی فاقد یک «مرکز» انگاشته می شود
☑️فرهنگ در اثر انتقاد پرورده میشود، و انتقاد به الگوهای نمونه ای نیاز دارد که بتوانند پرده از نقصها و نارساییهای محصولات نامرغوب فرهنگی بردارند اما نیچه در اینجا نکته قابل توجهی برای عرضه کردن ندارد.
📚منبع:زیبایی شناسی و ذهنیت -اندروو بووی
@cafe_andishe95
◻️ایدئالیستها و رمانتیکهای آغازین گمان میکردند که شکوفایی فرهنگ مدرن به آفرینش یک قلمرو عمومی جدید و برقراری ارتباط آزاد همگانی وابسته است. در نتیجه هنر به طرز تفکیک ناپذیری با علم سیاست و علم اخلاق، و نیز با تحقق یافتن آزادی عامل شناسایی پیوند داشت برعکس بینش خرده بورژوایی و نخبه گرایانه نیچه به آسانی به جریان زیبایی شناسی ساختن سیاست فاشیستی ای تبدیل میشود که والتر بنیامین در دههٔ ۱۹۳۰ به توصیف آن پرداخت. قدرت عقایدی مانند عقاید نیچه برای اثر گذاشتن بر سیاست در دنیای جدید را میتوان ناشی از نارسایی آنچه برای طرح «اسطوره شناسی خرد در نظر گرفته شده بود دانست
➕شاید بتوان این گونه استنباط کرد که اظهار نظرهای بی رحمانه نیچه چیزی نیستند جز پیش بینی نامعتبری درباره شرایط امکان پذیر بودن هنر بزرگ در گذشته پیشامدرن (pre-modern) برای زمان حال مدرن که البته این معنی را میرساند که او با همان مبحث مارکس سروکار دارد، اما با این حال روشن میسازد که هرگاه، به جای برقرار بودن همداستانی میان اخلاق و زیبایی شناسی اولی یکسره تسلیم دومی شود چه اتفاقی ممکن است روی دهد. اما حتی در آن صورت ،هم پیامدی که نیچه به آن اشاره میکند با این نوع اعتراضها کاملاً از بین نمی رود. این نکته به شرطی آشکار میشود که تشخیص نیچه در مورد وضع فرهنگ زمانش را با موقعیت کنونی خودمان مرتبط سازیم در زایش تراژدی، ذات مدرنیته چیزی فاقد یک «مرکز» انگاشته می شود
☑️فرهنگ در اثر انتقاد پرورده میشود، و انتقاد به الگوهای نمونه ای نیاز دارد که بتوانند پرده از نقصها و نارساییهای محصولات نامرغوب فرهنگی بردارند اما نیچه در اینجا نکته قابل توجهی برای عرضه کردن ندارد.
📚منبع:زیبایی شناسی و ذهنیت -اندروو بووی
@cafe_andishe95
🗽دولت مدرن حافظ سرمایه داری در مقابل هجمه کمونیستها🏛
در تاریخ زندگی کارل مارکس رهبر انقلابی کمونیستها به وضوح قابل مشاهده است که مارکس در ایجاد انقلاب و بر هم زدن جامعه و نابودی دیگر طبقات غیر پرولتاریا و سرقت اموال بورژوازی و اشتراکی سازی آن با مانع سترگی برخورد کرده که او را سر جای خود نشانده:
🏛«دولت مدرن قانون بنیاد»
بله این یک کارکرد مثبتِ دولت، در جهت تقویت و حفظ آزادی سرمایه دارانه بوده است.کارل مارکس نیز آنمقدار دانا بود که بداند سد راه او دولت است و باید خواستار نابودی دولت مدرن باشد.
مارکس خود از بزرگترین منتقدین و مخالفین دولت مدرن بود.
📅فرازهایی از تاریخ زندگی کارل مارکس:
مارکس در سال ١٨٤١ با نوشتن تز دکترای خود پیرامون "تفاوت فلسفه طبیعی اپیکور و دموکریت" دکترای خود را دریافت کرد و به قصد تدریس به بن بازگشت، اما چون از نظر دولت مغز متفکر هگلیست های چپ محسوب می شد، امکان تدریس در دانشگاه را به او ندادند. دوستان نزدیک او لودویگ فویرباخ و برونو براور نیز به همین سرنوشت دچار شدند.
از سال ١٨٤٨ مارکس وارد مبارزات عملی شد و همراه با انگلس کمیته مطالعات کمونیستی را در بروکسل پایتخت بلژیک ایجاد کرد که هدف آن پیوند ارگانیک همه کمونیستها و کارگران در آلمان و سایر کشورهای اروپائی بود. از قلب این کمیته بعدها به پیشنهاد مارکس اتحاد کمونیستها ایجاد شد که مارکس در سال ١٨۵٠ خواستار انتقال مرکزیت آن به کلن شد.
در جریان انقلاب فوریه ١٨٤٨ فرانسه، هنگامی که تکانههای این انقلاب به بروکسل رسید، مارکس دستگیر و محکوم به ترک خاک بلژیک شد. اما به دعوت دولت موقت جدید فرانسه به پاریس بازگشت و با آغاز انقلاب مارس آلمان بار دیگر کلن را برای زندگی و فعالیت برگزید. در این شهر او یکی از رهبران جنبش انقلابی محسوب می شد و روزنامه "نویه راینشه سایتونگ، ارگان دموکراسی" را منتشر کرد.
در این دوران مارکس ضمنا به عنوان گزارشگر بریتانیا و اروپا با نیویورک تریبون همکاری داشت. او در ماه اوت ١٨٧٤ تابعیت بریتانیا را درخواست کرد تا بتواند سفر کند، اما دولت بریتانیا به این بهانه که او تحریک کننده کمونیستها و سوسیالیسم بینالمللی است، این درخواست را رد کرد.(Radio France Internationale)
@cafe_andishe95
در تاریخ زندگی کارل مارکس رهبر انقلابی کمونیستها به وضوح قابل مشاهده است که مارکس در ایجاد انقلاب و بر هم زدن جامعه و نابودی دیگر طبقات غیر پرولتاریا و سرقت اموال بورژوازی و اشتراکی سازی آن با مانع سترگی برخورد کرده که او را سر جای خود نشانده:
🏛«دولت مدرن قانون بنیاد»
بله این یک کارکرد مثبتِ دولت، در جهت تقویت و حفظ آزادی سرمایه دارانه بوده است.کارل مارکس نیز آنمقدار دانا بود که بداند سد راه او دولت است و باید خواستار نابودی دولت مدرن باشد.
مارکس خود از بزرگترین منتقدین و مخالفین دولت مدرن بود.
📅فرازهایی از تاریخ زندگی کارل مارکس:
مارکس در سال ١٨٤١ با نوشتن تز دکترای خود پیرامون "تفاوت فلسفه طبیعی اپیکور و دموکریت" دکترای خود را دریافت کرد و به قصد تدریس به بن بازگشت، اما چون از نظر دولت مغز متفکر هگلیست های چپ محسوب می شد، امکان تدریس در دانشگاه را به او ندادند. دوستان نزدیک او لودویگ فویرباخ و برونو براور نیز به همین سرنوشت دچار شدند.
از سال ١٨٤٨ مارکس وارد مبارزات عملی شد و همراه با انگلس کمیته مطالعات کمونیستی را در بروکسل پایتخت بلژیک ایجاد کرد که هدف آن پیوند ارگانیک همه کمونیستها و کارگران در آلمان و سایر کشورهای اروپائی بود. از قلب این کمیته بعدها به پیشنهاد مارکس اتحاد کمونیستها ایجاد شد که مارکس در سال ١٨۵٠ خواستار انتقال مرکزیت آن به کلن شد.
در جریان انقلاب فوریه ١٨٤٨ فرانسه، هنگامی که تکانههای این انقلاب به بروکسل رسید، مارکس دستگیر و محکوم به ترک خاک بلژیک شد. اما به دعوت دولت موقت جدید فرانسه به پاریس بازگشت و با آغاز انقلاب مارس آلمان بار دیگر کلن را برای زندگی و فعالیت برگزید. در این شهر او یکی از رهبران جنبش انقلابی محسوب می شد و روزنامه "نویه راینشه سایتونگ، ارگان دموکراسی" را منتشر کرد.
در این دوران مارکس ضمنا به عنوان گزارشگر بریتانیا و اروپا با نیویورک تریبون همکاری داشت. او در ماه اوت ١٨٧٤ تابعیت بریتانیا را درخواست کرد تا بتواند سفر کند، اما دولت بریتانیا به این بهانه که او تحریک کننده کمونیستها و سوسیالیسم بینالمللی است، این درخواست را رد کرد.(Radio France Internationale)
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
اکبر گلپایگانی یکی از ستونهای آواز اصیل ایرانی بود. او گلی بود از گلهای موسیقی ایران در دوران پرشکوه آن؛ دورانی که هنر در کشور ما ارج داشت و هنرمند، منزلت. "گلپا" پس از فاجعه۵۷ مورد ظلم مضاعف قرار گرفت و هیچگاه نتوانست هنر کمنظیرش را در میهن خود به مردمش و دوستداران فراوانش عرضه کند. او ۴۴ سال گذشته را با بغض این گوشهنشینی اجباری در وطنی که عاشقانه دوست میداشت، سپری کرد تا سرانجام در همان خاک هنرپرور، چشم از دنیا فرو بست. فقدان استاد اکبر گلپایگانی را به جامعه هنری ایران و خانواده و دوستانش تسلیت میگویم. یادش گرامیست و هنرش ماندگار!
@OfficialRezaPahlavi
@OfficialRezaPahlavi
⬛️نظام توتالیتری در اوج تکاملش از این جهت چشمگیر است که شمارِ نوکرانِ حلقه به گوشش در سرتاسر جامعه بسیار زیاد است، اما این نوکران از این جهت با آن حامیان اولیه تفاوت دارند که حمایتشان از رژیم دلایل دیگری دارد؛ آنچه آنان را به حرکت درمیآورد دیگر شور و شوق نیست بلکه ترس است...
📚روح پراگ- ایوان کلیما
@cafe_andishe95
📚روح پراگ- ایوان کلیما
@cafe_andishe95
▪️جامعه لازم است حکومت را لجام ، بزند به طوری که حکومت از آزادی مردم حمایت کند و آن را ارتقا بخشد . آزادی به جامعه ای مهیای بسیج نیاز دارد که به مشارکت در امور سیاسی بپردازد اگر لازم شد اعتراض کند و در صورت امکان با رأی خود دولت را از قدرت بیندازد.
◾️وقتی مرافعات با زورگویی عملی یا تهدید به آن حل و فصل می شوند آزادی نمیتواند شکل بگیرد. همچنین است هنگامی که اختلافات با روابط نابرابر قدرت فیصله می یابند .
روابطی که رسوم جا افتاده تحمیل شان میکنند. شکوفایی آزادی مستلزم پایان سلطه است . منشأ این سلطه هر چیزی که میخواهد باشد.
⬛️لویاتان چینی دقیقاً به مانند لویاتان رایش سوم، ظرفیت حل و فصل مرافعات و به انجام رساندن امور را دارد اما از توانایی های خود نه به منظور ترویج آزادی ، بلکه برای سرکوب و سلطه عریان بهره می گیرد . این لویاتان به «جنگ» خاتمه میدهد اما تنها بدان منظور که کابوسی دیگر را جایش بنشاند.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
◾️وقتی مرافعات با زورگویی عملی یا تهدید به آن حل و فصل می شوند آزادی نمیتواند شکل بگیرد. همچنین است هنگامی که اختلافات با روابط نابرابر قدرت فیصله می یابند .
روابطی که رسوم جا افتاده تحمیل شان میکنند. شکوفایی آزادی مستلزم پایان سلطه است . منشأ این سلطه هر چیزی که میخواهد باشد.
⬛️لویاتان چینی دقیقاً به مانند لویاتان رایش سوم، ظرفیت حل و فصل مرافعات و به انجام رساندن امور را دارد اما از توانایی های خود نه به منظور ترویج آزادی ، بلکه برای سرکوب و سلطه عریان بهره می گیرد . این لویاتان به «جنگ» خاتمه میدهد اما تنها بدان منظور که کابوسی دیگر را جایش بنشاند.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
🕊فيلسوفان تعاریف بسیاری از آزادی ارائه کرده اند .
اما همان گونه که لاک تشخیص می داد آزادی در بنیادی ترین سطح باید با به سر بردن در وضعیت عاری از خشونت ، ارعاب و سایر اقدامات تحقیرآمیز آغاز شود. افراد باید بتوانند امور زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند و بدون تهدید شدن به کیفرهای نامعقول یا واکنش های اجتماعی بسیار ظالمانه ابزارهایی برای به اجرا گذاشتن آن انتخابها داشته باشند.
🌙مسئله گیلگمش میخوانیم مهار کردن اختیار و اقتدار حکومت به صورتی که فوائدش و نه مضارش عاید شهروندان شود به چاره ای رسید . راه حل آنو خلق همزاد بود مشابه آن چیزی که امروزه از آن با نام نظارت و موازنه یاد می کنیم . انکیدو قرار بود به عنوان جفت همزاد گیلگمش به مهار او بپردازد . جیمز مدیسون از پدران بنیانگذار نظام حکومتی آمریکا نیز اگر بود با این راه حل همدلی نشان می داد. او ۴۰۰۰ سال بعد استدلال کرد طراحی قانون اساسی باید چنان باشد که جاه طلبی با جاه طلبی خنثی شود.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
اما همان گونه که لاک تشخیص می داد آزادی در بنیادی ترین سطح باید با به سر بردن در وضعیت عاری از خشونت ، ارعاب و سایر اقدامات تحقیرآمیز آغاز شود. افراد باید بتوانند امور زندگی خود را آزادانه انتخاب کنند و بدون تهدید شدن به کیفرهای نامعقول یا واکنش های اجتماعی بسیار ظالمانه ابزارهایی برای به اجرا گذاشتن آن انتخابها داشته باشند.
🌙مسئله گیلگمش میخوانیم مهار کردن اختیار و اقتدار حکومت به صورتی که فوائدش و نه مضارش عاید شهروندان شود به چاره ای رسید . راه حل آنو خلق همزاد بود مشابه آن چیزی که امروزه از آن با نام نظارت و موازنه یاد می کنیم . انکیدو قرار بود به عنوان جفت همزاد گیلگمش به مهار او بپردازد . جیمز مدیسون از پدران بنیانگذار نظام حکومتی آمریکا نیز اگر بود با این راه حل همدلی نشان می داد. او ۴۰۰۰ سال بعد استدلال کرد طراحی قانون اساسی باید چنان باشد که جاه طلبی با جاه طلبی خنثی شود.
📚 راه باریک آزادی -دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
@cafe_andishe95
Forwarded from Reza Pahlavi - Official TG
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«جمهوری اسلامی منشا و پدرخوانده تروریسم و اسلامگرایی افراطی است»
نسخه کامل و با زیرنویس فارسیِ گفتگو با "پیرز مورگان" روزنامهنگار و برنامهساز بریتانیایی در برنامه «بدون سانسور»
متن ترجمه فارسی این گفتگو را نیز میتوانید در وبسایت «کیهان لندن» بخوانید:
https://kayhan.london/?p=334676
@OfficialRezaPahlavi
نسخه کامل و با زیرنویس فارسیِ گفتگو با "پیرز مورگان" روزنامهنگار و برنامهساز بریتانیایی در برنامه «بدون سانسور»
متن ترجمه فارسی این گفتگو را نیز میتوانید در وبسایت «کیهان لندن» بخوانید:
https://kayhan.london/?p=334676
@OfficialRezaPahlavi
🔰اخلاقیات چگونه ریزش می کند🔱
(چگونه افراد معتقد دست به اعمال غیر اخلاقی میزنند)
بندورا روانشناس برجسته اجتماعی به چگونگی ریزش اخلاقیات در افراد پرداخته و بیان می کند که چگونه افرادی که معتقد به اخلاقیات هستند دست به رفتارغیر اخلاقی می زنند. بندورا معتقد است که رفتارهای اخلاقی دو جنبه دارند:
۱. آسیب نرساندن به دیگران
۲. یاری رساندن به دیگران
اما چه اتفاقی می افتد که افراد معتقد به اخلاقیات دست به رفتارهای غیر اخلاقی و ناشایست می زنند که هیچ تناسبی با فرهنگ و قوانین اجتماعی و انسانی ندارد.
بندورا معتقد است که افراد در هنگام انجام رفتار های غیر اخلاقی از مکانیزم های روانی استفاده میکنند و رفتارهای غیر اخلاقی را برای خود توجیه کرده و خود را از احساس گناه و سرزنش ها رها میکنند. این مکانیزمها آنچنان تاثیر گذارند که بسیاری از انسان ها را در دام انداخته و راه را برای انجام کارهای خطرناکتر نیز باز خواهند کرد این توجیهات یا مکانیزم ها سبب جداسازی کنترل درونی می شوند.
📎مکانیزمهای خورنده اخلاقیات
توجیه کردن : در این مکانیزم
رفتارغیراخلاقی آنچنان برای فرد توجیه می شود که فرد آن را قابل دفاع دانسته و حتی رفتار را عالی نشان می دهد.
رفتار سربازان در جنگ ها که بر اساس عقاید مذهبی یا سیاسی یا ملی و نژادی آنچنان توجیه و متعصب شده اند که خیلی راحت دست به بدترین نوع شکنجه ها و کشتن انسانها می دهند که هیچ نوع اخلاقی آن را نمی پذیرد و آن را برای جهانیان جلوه می دهند.
مقایسه های مقرون به صرفه:
در این روش افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را بر اساس رفتارهای غیر اخلاقی در سطح بالاتر دیگران مقایسه می کنند و و رفتار خود را مقرون به صرفه تر دانسته و خود را از احساس گناه می رهانند.
کسانی که گران فروشی می کنند و کار خود را در مقایسه با کارخانه ها و سرمایه داران قرار داده و رفتار خود را بی تاثیر دانسته یا کسانی که دزدی می کنند و رفتار خود را با دزدی های آنچنانی و میلیاردی مقایسه میکنند و خود را از احساس گناه آن می رهانند.
لطافت لغات یا نام گذاری متفاوت
در این مکانیزم افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را با نام های زیبا به دیگران معرفی میکنند که رفتار ناشایست و غیر اخلاقی خود را قابل قبول جلوه دهند.
مثل کشتار یهودیان به دست آلمانی هابا نام پاکسازی اروپا
یا کشتار افراد مذهبی به دست کشورهای سلطه گر و پیشرفته با نام از بین بردن افراط_گرایی و تندروها
نادیده گرفتن پیامد اعمال خود، تحریف و تعبیر بد از آن
در این مکانیزم افراد پیامد های اعمال خود را نادیده می گیرند و آن را تحریف میکنند.
مثلا افرادی که گرانی و تورم های سرسام آور ایجاد می کنند از فقر و تنگ دستی و عواقب آن خود را غافل کرده و با تفسیری متفاوت آن را لازمه پیشرفت و در نظر گرفتن حقوق سرمایه داران چندک درصدی می دانند.
یا اینکه افرادی به بدترین شیوه ممکن با زیردستان خود رفتار انجام داده (رییس در مقابل کارمند، صاحب کار در مقابل کارگر، کارخانه دار در مقابل کارگر، پدر در مقابل فرزند و ...)و آن را لازمه انضباط و پیشرفت و نظم معرفی میکنند.
جابجایی یا پخش مسولیت
روشی که در میان کارمندان ادارات و سربازان جنگ و افراد خانواده بسیار شایع است. در این روش رفتار غیر اخلاقی را هیچ کس گردن نگرفته و هرکدام بخشی از آن را به افراد دیگر یا بالادستی مرتبط دانسته و خود را از آن می رهانند.
مثلا در میان کارمندان هرکس خود را زیر دست معاون یا رییس معرفی کرده تا مسولیت را گردن نگیرد و رییس هم آن را به بالادستی مرتبط دانسته و بالادستی ها هم به قانون ربط میدهند در این صورت کسی مقصر نمی ماند.
یا مثلاً در بیمارستان افرادی که به وسیله خطاهای پزشکی فوت می شوند خیلی راحت به وسیله ظرفیت های جسمی و ناتوانی فرد و داروی ضعیف ، اشتباه دستگاه و ...توجیه می کنند و در پایان کسی مقصر نیست که شکایتی از او بشود.
و اینگونه است که هرکسی در هر جایگاهی خیلی راحت از طریق تفکرات و مکانیزم های روانی دست به رفتارهای غیر اخلاقی می زند.
از تفکر و ذهن خود آگاه باشیم.....
✍🏼 جواد درودی
@cafe_andishe95
(چگونه افراد معتقد دست به اعمال غیر اخلاقی میزنند)
بندورا روانشناس برجسته اجتماعی به چگونگی ریزش اخلاقیات در افراد پرداخته و بیان می کند که چگونه افرادی که معتقد به اخلاقیات هستند دست به رفتارغیر اخلاقی می زنند. بندورا معتقد است که رفتارهای اخلاقی دو جنبه دارند:
۱. آسیب نرساندن به دیگران
۲. یاری رساندن به دیگران
اما چه اتفاقی می افتد که افراد معتقد به اخلاقیات دست به رفتارهای غیر اخلاقی و ناشایست می زنند که هیچ تناسبی با فرهنگ و قوانین اجتماعی و انسانی ندارد.
بندورا معتقد است که افراد در هنگام انجام رفتار های غیر اخلاقی از مکانیزم های روانی استفاده میکنند و رفتارهای غیر اخلاقی را برای خود توجیه کرده و خود را از احساس گناه و سرزنش ها رها میکنند. این مکانیزمها آنچنان تاثیر گذارند که بسیاری از انسان ها را در دام انداخته و راه را برای انجام کارهای خطرناکتر نیز باز خواهند کرد این توجیهات یا مکانیزم ها سبب جداسازی کنترل درونی می شوند.
📎مکانیزمهای خورنده اخلاقیات
توجیه کردن : در این مکانیزم
رفتارغیراخلاقی آنچنان برای فرد توجیه می شود که فرد آن را قابل دفاع دانسته و حتی رفتار را عالی نشان می دهد.
رفتار سربازان در جنگ ها که بر اساس عقاید مذهبی یا سیاسی یا ملی و نژادی آنچنان توجیه و متعصب شده اند که خیلی راحت دست به بدترین نوع شکنجه ها و کشتن انسانها می دهند که هیچ نوع اخلاقی آن را نمی پذیرد و آن را برای جهانیان جلوه می دهند.
مقایسه های مقرون به صرفه:
در این روش افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را بر اساس رفتارهای غیر اخلاقی در سطح بالاتر دیگران مقایسه می کنند و و رفتار خود را مقرون به صرفه تر دانسته و خود را از احساس گناه می رهانند.
کسانی که گران فروشی می کنند و کار خود را در مقایسه با کارخانه ها و سرمایه داران قرار داده و رفتار خود را بی تاثیر دانسته یا کسانی که دزدی می کنند و رفتار خود را با دزدی های آنچنانی و میلیاردی مقایسه میکنند و خود را از احساس گناه آن می رهانند.
لطافت لغات یا نام گذاری متفاوت
در این مکانیزم افراد رفتارهای غیر اخلاقی خود را با نام های زیبا به دیگران معرفی میکنند که رفتار ناشایست و غیر اخلاقی خود را قابل قبول جلوه دهند.
مثل کشتار یهودیان به دست آلمانی هابا نام پاکسازی اروپا
یا کشتار افراد مذهبی به دست کشورهای سلطه گر و پیشرفته با نام از بین بردن افراط_گرایی و تندروها
نادیده گرفتن پیامد اعمال خود، تحریف و تعبیر بد از آن
در این مکانیزم افراد پیامد های اعمال خود را نادیده می گیرند و آن را تحریف میکنند.
مثلا افرادی که گرانی و تورم های سرسام آور ایجاد می کنند از فقر و تنگ دستی و عواقب آن خود را غافل کرده و با تفسیری متفاوت آن را لازمه پیشرفت و در نظر گرفتن حقوق سرمایه داران چندک درصدی می دانند.
یا اینکه افرادی به بدترین شیوه ممکن با زیردستان خود رفتار انجام داده (رییس در مقابل کارمند، صاحب کار در مقابل کارگر، کارخانه دار در مقابل کارگر، پدر در مقابل فرزند و ...)و آن را لازمه انضباط و پیشرفت و نظم معرفی میکنند.
جابجایی یا پخش مسولیت
روشی که در میان کارمندان ادارات و سربازان جنگ و افراد خانواده بسیار شایع است. در این روش رفتار غیر اخلاقی را هیچ کس گردن نگرفته و هرکدام بخشی از آن را به افراد دیگر یا بالادستی مرتبط دانسته و خود را از آن می رهانند.
مثلا در میان کارمندان هرکس خود را زیر دست معاون یا رییس معرفی کرده تا مسولیت را گردن نگیرد و رییس هم آن را به بالادستی مرتبط دانسته و بالادستی ها هم به قانون ربط میدهند در این صورت کسی مقصر نمی ماند.
یا مثلاً در بیمارستان افرادی که به وسیله خطاهای پزشکی فوت می شوند خیلی راحت به وسیله ظرفیت های جسمی و ناتوانی فرد و داروی ضعیف ، اشتباه دستگاه و ...توجیه می کنند و در پایان کسی مقصر نیست که شکایتی از او بشود.
و اینگونه است که هرکسی در هر جایگاهی خیلی راحت از طریق تفکرات و مکانیزم های روانی دست به رفتارهای غیر اخلاقی می زند.
از تفکر و ذهن خود آگاه باشیم.....
✍🏼 جواد درودی
@cafe_andishe95
💡همشر می نویسد :
تاریخ هگل گرایی، پوزیتیویسم، و مارکسیسم، که در سایه مسیحیت و با نظری به جایگزینی آن ساخته و پرداخته شدند، مدعی بودند که گزارشی از تحول و پیشرفت بشر در کل، یعنی گزارشی از سرنوشت نوع بشر ارائه می دهند:
این تحول و پیشرفت شامل بیگانگی از خود و هبوط ، و به دنبال آن نجات سیاسی یا اجتماعی ، و در نهایت رستگاری بشریت میشد. از دیدگاه فلسفه طبیعت گرایانه، و با نگاهی به واقعیتهای شناخته شده تاریخ بشر ، می توان گفت توجیه ناپذیری کلی این گزارشها،(ناشی از خلق نوع کاذب و انسانگرایی کاذب و غلط است)، « بشریت » یا نام نوع یا گونه جانوری خاصی با قدرت ذهنی خاص و آینده ای نامعلوم است، یا نام طبقه ای از هستی که نیت خالقش بر آن قرار گرفته است که آن را ممتاز کند؛ و البته این نام بعضاً ممکن است با در نظر داشتن هر دو معنا به کار گرفته شود.
اگر ادعاهای ماورای طبیعی در مورد نیات خالق را کنار بگذاریم ، دیگر دلیل تجربی کافی برای اعتقاد به اینکه چیزی به نام پیشرفت تاریخی بشر در کلیتش وجود دارد برجای نمی ماند، مگر اینکه منظور همان تکامل نوع انسان در تاریخ طبیعی باشد.
🗓 آنچه ما در تاریخ میبینیم فرونشستن و بر آمدن جمعیتهای متفاوتی در مراحل متفاوت تحول تاریخی است که با یکدیگر کنش و واکنش دارند و هیچ الگوی مشترک تحولی را از خود نشان نمی دهند. ما با استفاده از مقولات تاریخی قدیمی تر می توانیم به نحوی معقول از شکوفایی وضعف قدرت گیری جمعیتهایی در مرحله ای از تاریخ و سپس انحطاط نسبی آنها سخن بگوییم ؛ و مورخان می توانند به گونهای معقول به دنبال علل این برآمدن ها و ساقط شدنها بگردند. حتی اگر علل عامی چند هم یافت شود،این علل به خودی خود به سرنوشتی معین و به نظمی تکاملی برای کل بشر اشاره نخواهند داشت.
📗فلسفه سیاسی آیزایا برلین. صص ۱۱۸_ ۱۱۹
جان گری-آرسین
@cafe_andishe95
تاریخ هگل گرایی، پوزیتیویسم، و مارکسیسم، که در سایه مسیحیت و با نظری به جایگزینی آن ساخته و پرداخته شدند، مدعی بودند که گزارشی از تحول و پیشرفت بشر در کل، یعنی گزارشی از سرنوشت نوع بشر ارائه می دهند:
این تحول و پیشرفت شامل بیگانگی از خود و هبوط ، و به دنبال آن نجات سیاسی یا اجتماعی ، و در نهایت رستگاری بشریت میشد. از دیدگاه فلسفه طبیعت گرایانه، و با نگاهی به واقعیتهای شناخته شده تاریخ بشر ، می توان گفت توجیه ناپذیری کلی این گزارشها،(ناشی از خلق نوع کاذب و انسانگرایی کاذب و غلط است)، « بشریت » یا نام نوع یا گونه جانوری خاصی با قدرت ذهنی خاص و آینده ای نامعلوم است، یا نام طبقه ای از هستی که نیت خالقش بر آن قرار گرفته است که آن را ممتاز کند؛ و البته این نام بعضاً ممکن است با در نظر داشتن هر دو معنا به کار گرفته شود.
اگر ادعاهای ماورای طبیعی در مورد نیات خالق را کنار بگذاریم ، دیگر دلیل تجربی کافی برای اعتقاد به اینکه چیزی به نام پیشرفت تاریخی بشر در کلیتش وجود دارد برجای نمی ماند، مگر اینکه منظور همان تکامل نوع انسان در تاریخ طبیعی باشد.
🗓 آنچه ما در تاریخ میبینیم فرونشستن و بر آمدن جمعیتهای متفاوتی در مراحل متفاوت تحول تاریخی است که با یکدیگر کنش و واکنش دارند و هیچ الگوی مشترک تحولی را از خود نشان نمی دهند. ما با استفاده از مقولات تاریخی قدیمی تر می توانیم به نحوی معقول از شکوفایی وضعف قدرت گیری جمعیتهایی در مرحله ای از تاریخ و سپس انحطاط نسبی آنها سخن بگوییم ؛ و مورخان می توانند به گونهای معقول به دنبال علل این برآمدن ها و ساقط شدنها بگردند. حتی اگر علل عامی چند هم یافت شود،این علل به خودی خود به سرنوشتی معین و به نظمی تکاملی برای کل بشر اشاره نخواهند داشت.
📗فلسفه سیاسی آیزایا برلین. صص ۱۱۸_ ۱۱۹
جان گری-آرسین
@cafe_andishe95
⁉️💹چگونه چرندیات پست مدرن به رد ارزشهای مدرنیته و همراهی فوکو با انقلابهای ارتجاعی مثل 57 منجر شد؟
فوکو در دهه هفتاد برای متمایز کردن روش فلسفی خود از فلسفه های رایج زمان ،مانند پدیدار شناسی ،و هرمنوتیک و ساختار باوری ،از اصطلاح تبار شناسی استفاده کرده که بیانگر👈🏼 دِین او به فلسفه نیچه بود. تبار شناسی فوکو پایه در برداشت ویژه ای از مفاهیم قدرت ،دانش و حقیقت و ارتباط میان این مفاهیم دارد که در نقل قول زیر دیده میشود:
حقیقت ...نه پاداش جانهای آزاده ...و نه امتیاز کسانی است که موفق به رهایی خود شده اند .حقیقت به جهان تعلق دارد و👈🏼 فقط به یمن شکل های گوناگون اجبار تولید میشود .حقیقت باعث پیدایش اثرات عادی قدرت است .
👈🏼هر جامعه رژیم ویژه ..خود را از حقیقت دارد -یعنی نوع گفتمانی که در مقام حقیقت پذیرفته میشود و عمل میکند...👈🏼حقیقت نیز ،مانند ثروت تولید میشود .
«میشل فوکو»
در این نقل قول سه نقطه مهم و اساسی چشم گیرند:🔻
1️⃣اول :حقیقت ،برخلاف تعبیر سنتی ،کشف نمیشود بلکه ساخته یا تولید میشود .
2️⃣دوم:هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد،و در نتیجه اعتبار حقیقت محلی و موضوعی است و نه جهان گستر .
3️⃣سوم:رژیم حقیقت در هر جامعه ای بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است.
بدین ترتیب ،فوکو ادعای متفکران متفکران مدرن و طرفداران اندیشه روشنگری درباره 👈🏼عینیت حقیقت و جهانگستری عقل را زیر پرسش میبرد .
هدف تبار شناسی او ،به جای تحلیل کلی مفاهیم کلی حقیقت و عقل و دانش و جز آن،نشان دادن شرایط است که در آن رفتار های ویژه ای در جامعه عقلی شناخته شده و در مقام معیار تشخیص درست از غلط پذیرفته شده اند.
👈🏼فوکو می خواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عقلی و غیر عقلی و نیز معیار تشخیص درست و غلط بیانگر رابطه های قدرت و نگه دارنده نهادهای سلطه اند.
به گمان او ،رفتار های عقلی را نمیتوان مستقل و مجزا از زمینه اجتماعی -تاریخ شان تحلیل کرد.پرسش فوکو این است :چه قاعده ها و ضابطه ها و روند هایی ،و آن هم در چه شرایط اجتماعی ،فرهنگی ،و سیاسی ،رفتارهای عقلی را در حوزه معینی تعریف میکنند؟لازمه پاسخ به این پرسش توجه به زمینه اجتماعی -تاریخی کلی تر شرایطی است که سازا و توجیه کننده آن ضابطه ها و مقررات است .در همین معناست که فوکو معتقد است 👈🏼هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
@cafe_andishe95
فوکو در دهه هفتاد برای متمایز کردن روش فلسفی خود از فلسفه های رایج زمان ،مانند پدیدار شناسی ،و هرمنوتیک و ساختار باوری ،از اصطلاح تبار شناسی استفاده کرده که بیانگر👈🏼 دِین او به فلسفه نیچه بود. تبار شناسی فوکو پایه در برداشت ویژه ای از مفاهیم قدرت ،دانش و حقیقت و ارتباط میان این مفاهیم دارد که در نقل قول زیر دیده میشود:
حقیقت ...نه پاداش جانهای آزاده ...و نه امتیاز کسانی است که موفق به رهایی خود شده اند .حقیقت به جهان تعلق دارد و👈🏼 فقط به یمن شکل های گوناگون اجبار تولید میشود .حقیقت باعث پیدایش اثرات عادی قدرت است .
👈🏼هر جامعه رژیم ویژه ..خود را از حقیقت دارد -یعنی نوع گفتمانی که در مقام حقیقت پذیرفته میشود و عمل میکند...👈🏼حقیقت نیز ،مانند ثروت تولید میشود .
«میشل فوکو»
در این نقل قول سه نقطه مهم و اساسی چشم گیرند:🔻
1️⃣اول :حقیقت ،برخلاف تعبیر سنتی ،کشف نمیشود بلکه ساخته یا تولید میشود .
2️⃣دوم:هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد،و در نتیجه اعتبار حقیقت محلی و موضوعی است و نه جهان گستر .
3️⃣سوم:رژیم حقیقت در هر جامعه ای بیانگر رابطه قدرت و دانش در آن جامعه است.
بدین ترتیب ،فوکو ادعای متفکران متفکران مدرن و طرفداران اندیشه روشنگری درباره 👈🏼عینیت حقیقت و جهانگستری عقل را زیر پرسش میبرد .
هدف تبار شناسی او ،به جای تحلیل کلی مفاهیم کلی حقیقت و عقل و دانش و جز آن،نشان دادن شرایط است که در آن رفتار های ویژه ای در جامعه عقلی شناخته شده و در مقام معیار تشخیص درست از غلط پذیرفته شده اند.
👈🏼فوکو می خواهد نشان دهد که تعبیر رایج از عقلی و غیر عقلی و نیز معیار تشخیص درست و غلط بیانگر رابطه های قدرت و نگه دارنده نهادهای سلطه اند.
به گمان او ،رفتار های عقلی را نمیتوان مستقل و مجزا از زمینه اجتماعی -تاریخ شان تحلیل کرد.پرسش فوکو این است :چه قاعده ها و ضابطه ها و روند هایی ،و آن هم در چه شرایط اجتماعی ،فرهنگی ،و سیاسی ،رفتارهای عقلی را در حوزه معینی تعریف میکنند؟لازمه پاسخ به این پرسش توجه به زمینه اجتماعی -تاریخی کلی تر شرایطی است که سازا و توجیه کننده آن ضابطه ها و مقررات است .در همین معناست که فوکو معتقد است 👈🏼هر جامعه ای رژیم حقیقت خود را دارد.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی
@cafe_andishe95
✝️انسان مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح میدهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمتاند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود میآورد.
تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهندهی احساسات خود استفاده میکند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی میکند که در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا میخواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
📚امانوئل كانت
مابعدالطبیعه اخلاق
@cafe_andishe95
تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهندهی احساسات خود استفاده میکند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی میکند که در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا میخواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
📚امانوئل كانت
مابعدالطبیعه اخلاق
@cafe_andishe95
👤انسان شناسانی همچون ارن بلک ول و لورنس سوگیاما نشان داده اند که در مورد تروریسم انتحاری در کرانه باختری و غزه، بسیاری از مردان برای یافتن همسر دچار دشواریاند زیرا خانواده هایشان از پس پرداخت شیربها بر نمی آیند، ناچارند ضربدری با عموزادهها ازدواج کنند و بسیاری از زنان با ازدواجهای چند همسرانه یا ازدواج با عرب های کامیاب تر در اسراییل از دایره همسران بالقوه جوانان فلسطینی بیرون میروند، بلک ول و سوگیاما یادآورد شدند که ۹۹ درصد مبارزان فلسطینی مذکرند که ٨٦ درصد مجردند و ۸۱ درصد، دست کم شش خواهر یا برادر دارند. خانواده ای بزرگ اندازهتر از میانگین فلسطینی ها. هنگامی که آنان اینها و ارقامی دیگر را در مدل جمعیتشناختی سادهای نهادند، پی بردند هنگامی که یک فرد از این جماعت خود را منفجر میکند، بازده مالی میتواند به اندازهای برای برادرانش عروس بخرد که فداکاری اش را از دید تولید مثلی ارزنده سازد.
⚜️اترن پی برد که «مبارزان فلسطینی» میتوانند بدون این انگیزشهای مستقیم نیز به کار گرفته شوند. به احتمال کارآمدترین فراخوان به شهادت فرصتی است برای پیوستن به دستهای سعادتمند از برادران. هسته های تروریستی اغلب همچون دارودستههای مردان جوان مجرد بیکاری آغاز میشوند، که در قهوه خانه ها خوابگاه ها، باشگاه های فوتبال سلمانیها یا چت رومها اینترنتی گردهم می آیند و ناگهان با تعهدی به گروهی تازه در زندگیشان معنا می یابند. مردان جوان در همه جامعهها کارهای احمقانه ای انجام میدهند تا دلاوری و پایبندی خود را ثابت نمایند، به ویژه در گروه ها، جایی که چه بسا افراد کارهایی که میدانند احمقانه است انجام دهند زیرا گمان می هر کس دیگر در گروه میپذیرد که او آدم باحالی است.
📚به نقل از کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» نوشته استیون پینکر ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
⚜️اترن پی برد که «مبارزان فلسطینی» میتوانند بدون این انگیزشهای مستقیم نیز به کار گرفته شوند. به احتمال کارآمدترین فراخوان به شهادت فرصتی است برای پیوستن به دستهای سعادتمند از برادران. هسته های تروریستی اغلب همچون دارودستههای مردان جوان مجرد بیکاری آغاز میشوند، که در قهوه خانه ها خوابگاه ها، باشگاه های فوتبال سلمانیها یا چت رومها اینترنتی گردهم می آیند و ناگهان با تعهدی به گروهی تازه در زندگیشان معنا می یابند. مردان جوان در همه جامعهها کارهای احمقانه ای انجام میدهند تا دلاوری و پایبندی خود را ثابت نمایند، به ویژه در گروه ها، جایی که چه بسا افراد کارهایی که میدانند احمقانه است انجام دهند زیرا گمان می هر کس دیگر در گروه میپذیرد که او آدم باحالی است.
📚به نقل از کتاب «فرشتگان بهتر ذات ما» نوشته استیون پینکر ترجمه مرتضی مردیها
@cafe_andishe95