Telegram Web Link
‏رژیم درمانده خامنه‌ای، انتقام کشته‌شدن تروریست‌هایش در سوریه و لبنان و یمن و عراق را از مردم ایران، جوانان و کودکان بی‌گناه می‌گیرد‌؛ با این هدف که به معدود حامیان متزلزل خود، امید بدهد و ملت ایران را در مبارزه‌شان ناامید کند.

‏امروز زمان ناامیدی نیست. زمان ایستادگی و تاکید بر تداوم مبارزه تا به زیر کشیدن این رژیم ضدایرانی و اهریمنی است. زمان رسیدن به این باور که در پایان این مبارزه ما پیروزیم و جشن آزادی را در خیابان‌های سراسر ایران می‌گیریم. و باور به اینکه خون ⁧ #محمد_قبادلو ⁩ و دیگر جان‌باختگان راه آزادی ایران به هدر نخواهد رفت.

‏با خانواده محمد، با مادر و پدر داغدارش همدردی می‌کنم و به آنها می‌گویم: سرتان را بالا بگیرید و به فرزند قهرمان‌تان افتخار کنید. ستاره محمد از امشب در آسمان ایران می‌درخشد.

‏⁦ #MohammadGhobadlou

@OfficialRezaPahlavi
🌋فلسفه،
شناساییِ عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.


ایمانوئل‌کانت
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔍سنجش عقلانی اخلاق/بی اخلاقی نیچه🔎 📍زرتشت ایرانی در یکی از 9 اصول مهم خویش به برابری انسانها اشاره دارد.(درک او از نیچه هم بالاتر بوده و برابری در همه چیز را با برابری حقوقی اشتباه نمی گرفته می دانسته که ادمها متفاوتند و متکثرند در استعداد و توان و غیره…
متاسفانه نیچه اراده آزاد را نیز با توهم توطئه به دین ارتباط داده و رد کرده.
مجبوریم سخن قبلی که نیچه اراده ازاد را پذیرفته پس بگیریم و پاک کنیم
این مزیت که برای نیچه در نظر گرفتیم نیز در نیچه ناموجود است.
می نویسد:



هدف از ساختن و پرداختنِ آموزه‌ی آزادیِ اراده در اساس کیفر دادن است، یعنی خواستِ گناهکار یافتن.
روان‌شناسی کهن سراسر، همان روان‌شناسیِ اراده، بر این پیش‌انگاره بنا شده است که پایه‌گذارانِ آن روان‌شناسی، یعنی کاهِنان، در رأسِ جماعتِ دیرین، می‌خواستند به خود این حق را بدهند که کیفر دهند__یا این حق را به خدا دهند...
آدمیان را از آن‌رو «آزاد» انگاشتند که بتوان درباره‌ی ایشان داوری کرد، که بتوان ایشان را کیفر داد__که بتوان ایشان را گناهکار شمرد:
در نتیجه، هر کرداری را می‌بایست حاصلِ اراده انگارند و بنیادِ آن را در آگاهی بنشانند.

غروب بت‌ها
فریدریش نیچه

@cafe_andishe95
📔کتاب خودآموز دیکتاتورها نوشته رندال وود و کارمینه دولوکا است. این کتاب شباهت فراوانی به شهریار ماکیاولی دارد. در این کتاب درباره شیوه اداره کشور در حکومت‌های دیکتاتوری، فرهنگ و اجتماع، نحوه تعامل با جامعه بین‌المللی و شیوه برگزاری انتخابات در چنین نظام‌هایی بحث شده است. در دنیای امروز، بسیاری از دمکراسی‌های ریشه‌دار نیز تحت تاثیر جنبش‌های پوپولیستی یا نظامیان تضعیف شده‌اند. در این کتاب نظام‌های دیکتاتوری کالبدشکافی می‌شوند و به شیوه کار کردن این نظام‌ها پی می‌برید. خودآموز دیکتاتورها یک کتاب نظری نیست و به زبانی ساده و قابل فهم، ماهیت نظام‌های دیکتاتوری را برای ما شرح می‌دهد. در خودآموز دیکتاتورها به ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی‌ خاصی که منجر به قدرت گرفتن دیکتاتور‌ها شده است نیز اشاره می‌شود.
آگورا
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
📔کتاب خودآموز دیکتاتورها نوشته رندال وود و کارمینه دولوکا است. این کتاب شباهت فراوانی به شهریار ماکیاولی دارد. در این کتاب درباره شیوه اداره کشور در حکومت‌های دیکتاتوری، فرهنگ و اجتماع، نحوه تعامل با جامعه بین‌المللی و شیوه برگزاری انتخابات در چنین نظام‌هایی…
👁‍🗨به نظرت بهترین بخش رهبری کردن ملت کدام است: نابود کردن دشمنانت؟ خنثا کردن کودتاها و طرح های براندازی؟ پولدار شدن خودت و خانواده ات؟ نه، هیچ کدام. بهترین بخش، تبدیل شدن تو به شخصیتی افسانه ای است؛ شخصیتی خارق العاده و فراتر از معیارهای خاکی و زمینی. اگر بتوانی به این هدف برسی. مطمئن باش که از نظر سیاسی برایت سود بسیاری دارد. در واقع خواهی فهمید که این ابزاری ضروری برای چیرگی بر مردم کشورت است. بهترین حالت این است که رعیت ها و بندگانت تو را موجودی شکست ناپذیر، منحصربه فرد، جاودانه، بی همتا، خداگونه. همه چیزدان و فراتر از انسان های عادی بیندارند. اگر به اندازه کافی ذهن شویی و تبلیغ کرده باشی؛ ملت باورشان می شود که بدون تو مملکت نابود خواهد شد و آن ها به خاک سیاه خواهند نشست. اگر چنین ذهنیتی غالب شود. مطمئن باش تا زمانی که زنده ای. حاکم قدرقدرت کشورت هستی و هیچ کس جرئت نخواهد کرد به ساقط کردن تو حتی فکر کند.


📘خودآموز دیکتاتورها.
گروه آگورا
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
👁‍🗨به نظرت بهترین بخش رهبری کردن ملت کدام است: نابود کردن دشمنانت؟ خنثا کردن کودتاها و طرح های براندازی؟ پولدار شدن خودت و خانواده ات؟ نه، هیچ کدام. بهترین بخش، تبدیل شدن تو به شخصیتی افسانه ای است؛ شخصیتی خارق العاده و فراتر از معیارهای خاکی و زمینی. اگر…
آقای دبلیو. جناب کلبی, به نظر شما اگر دموکراسی همان رای عمومی نیست پس چیست؟
تومازوی کلبی. در همین سال های اخیر بود که دموکراسی مفهوم کلی حکومت اکثریت مردم را به خود گرفت. تا سال ۱۸۴۸ دموکراسی به معنی قدرتی سیاسی بود که بر بخش های فقیر ملت و دهقانان و پیشه وران و کارگران و خرده بورژواها متکی باشد. در آن زمان مراجعه به رأی عمومی وسیله ای برای دموکراسی تلقی می شد. و نه جوهر و بنیان . تجربه نشان داده است که مراجعه به آرای هرچه بیش تر مردم همیشه به معنی تحکیم دموکراسی نبوده و همچنین موارد متعددی دیده شده که ارتجاع دقیقا برای سرکوب دموکراسی به آرای هرچه بیش تر مردم تکیه کرده است. اکثریتی که با شعور و وجدان همراه نباشد. وسیله ای است که از آن می توان برای هر کاری استفاده کرد.


📘 مکتب دیکتاتورها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💠 روشنگری، که آرمانِ حقیقتِ عینی را پیشِ روی ما نهاد، ابرهای تیره تعالیمِ دینی را هم کنار زد. وجدانِ اخلاقی پس از آنکه قواعد و سننِ دینی گسست، آرام آرام توانست خودش را از بیرون ببیند. هم‌زمان، باور به یک سرشتِ عام و جهان‌شمولِ بشری، که شفتسبری، هاچسون و هیوم…
📌مهم‌ترین اصل روشنگری این است که همه انسان‌ها فارغ از نوع عقیده یا گروه دینی، اقتصادی و قومیتی که به آن تعلق دارند، نیازهای اساسی، حقوق و منزلت یکسانی دارند و در نتیجه، باید با همه یکسان و بر مبنای برابری رفتار کرد و همه، چه سیاه، چه سفید، زن یا مرد، مذهبی یا بی‌دین سزاوارند که دولت و قانون منافع و خواسته‌های شخصی‌شان را محترم بشمارد.
💠 فراگیر بودن این اصل، در این ادعا نهفته است که همه انسان‌ها، بدون استثنا، حق دارند به روش خود جویای خوشبختی باشند، هرطور که صلاح می‌دانند بیندیشند و سخن بگویند، و هیچ‌کس، از جمله کسانی که دیگران را متقاعد می‌کنند که برگزیده‌ی خداوندند تا سرور، حاکم یا راهنمای معنوی باشند، حق ندارد حقوقی را که متعلق به همه زنان و مردان است انکار یا از آنها سلب کند.

📚📖 یک انقلاب ذهنی: روشنگری رادیکال و خاستگاه‌های فکری دموکراسی مدرن، جاناتان ایزرائیل ترجمه مزدا موحد
@cafe_andishe95
💥🚩شباهت مارکس و نیچه
هر دوی این متفکرین رمانتیکوار در بی عقلی رادیکالیسم اشتراک زیادی دارند.

یعنی توهم ساختن دنیایی نو که همچون یک معمار جهان را مقابلش بگذارد دینامیتی زیرش نهاده حالا از اول عالم و ادمی جدید و طراز نوین بسازد.(ای کاش معمار قدرتمندی بودند نه ناشی)

یعنی خصلتی ضد عقلی و رادیکال.

همیشه عقلگرایان کمی محافظه کارند یعنی ارزشهای مطلوب کهن یا معاصر را مدام در بازرسی عقلی و نقدی الک می کنند و خوبها و مفیدترها را حفظ میکنند نه اینکه مثل دیوانگان یا کودکها یکباره زیر میز بکوبند و تمام ارزشها را نابود و مردود کنند.
بعد در ارائه آلترناتیو هم افتصاح و ناتوان باشند.
اینچنین خود را که دچار پوچی میکنند و پیروانشان را چون از جهان موجود رانده و در تحقق ایده ال پوشالی مانده هستند دچار بحران معنا و جهتیابی می کنند.

از" اینجا رانده و از آنجا مانده" پا در هوا و در اوهام و خیالات غیر کاربردی


کانال لیبراسیون
@cafe_andishe95
🔬مراد از تبیین علّی هر رویداد، استنتاج  گزاره‌ای است که از وقوع آن رویداد خبر دهد. بدین منظور، قیاسی تشکیل می‌دهیم که مقدّماتش را قیاس‌های کلّی و گزاره‌هایی شخصی-موسوم به شرایط اولیّه- تشکیل می‌دهد. (پوپر، 1959، ص38)


🔭بنابراین، دو نوع گزاره داریم که هر دو اجزای ضروری تبیین علّی‌اند: نوع  اوّل، گزاره‌های کلّی‌اند که فرضیّه‌هایی با خصوصیّاتی شامل قوانین طبیعت هستند؛ و نوع دوّم مشتمل برگزاره‌هایی شخصی است که مختصّ رویداد مورد تبیین‌اند، و پوپر آنها را «شرایط اولّیه» می‌خواند. از ترکیب عطفی گزاره‌های کلّی‌ و «شرایط اولیّه»، گزاره‌های شخصی مانند:این ریسمان پاره می‌شود را استنتاج می‌کنیم.
این قبیل گزاره ها را «پیش‌بینی» خاص یا شخصی می‌نامیم .شرایط اولیّه هر رویداد از وضعی حکایت می‌کند که در عرف، علّت آن مسأله خوانده می‌شود؛ مثلاً :اگر به ریسمانی که قوّت کشش آن 1 نیوتن است وزنه‌ای 2 تنی بیاویزیم، پاره می‌شود. بنابراین، آویختن وزنه دو تنی علّت پاره شدن ریسمانی بوده که قوّت کشش آن 1 نیوتن است و هر پیش‌بینی خبر از امری می‌دهد که در عرف معمول آن را معلول می‌خوانند. (پوپر، 1959، ص38-39)

🔮پوپر اصل علیّت را نه قبول می‌کند و نه رد، اما قاعده روش‌شناسانه‌ای  پیش می‌نهد که با اصل علیّت منطبق است و می‌توان این اصل را معادل  نسخه متافیزیکی آن قاعده دانست. قاعده این است که هیچ‌گاه نباید جستجوی گزاره‌های کلّی را فرو‌گذارد و از طرح دستگاه‌های نظری منسجم دست کشید و هرگز نباید دست از تلاش در راه انواع تعلیل رویدادهای توصیف‌بردار گوناگون برداشت.  (پوپر،  1953، ص39)

@cafe_andishe95
👑اصلاحاتی تحت عنوان انقلاب

یک سری از اصلاحات اجتماعی و سیاسی در تاریخ ایران هستند که اثری ژرف بر ساختار ایران گذاشته‌اند. نخستین این اصلاحات، انقلاب زرتشت در پی ریختن اصولی است که به ذمّ کوچ‌روی و ستایش یکجانشینی می‌پرداخت. تمام تاریخ بعدی ایران متٲثّر ازین ابتکار زرتشت است. اصلاً محتوای شاهنامه به جنگ میان یکجانشینان ایرانی با بدویان کوچ‌روی مجاور اختصاص یافته است.

از دیگر اصلاحات می‌توان به سازماندهی سیاسی داریوش بزرگ، قیام اردشیر یکم، اصلاحات قباد و انوشیروان و ادغام قزلباش‌ها توسط شاه عباس اشاره کرد. اما پس از یکجانشین کردن عشایر توسط رضاشاه، شاید هیچ اقدامی در تاریخ ایران به اندازه‌ی اصلاحات ارضی که تحت ماده‌ی «الغای رژیم ارباب و رعیتی» تحت انقلاب سفید شاه و ملّت گنجانده شده است، تأثیرگذار نبوده باشد.

📲با اصلاحات ارضی، شهروند مدرن ایرانی متولّد می‌شود. تمام شصت سال اخیر تاریخ ایران متاثّر از این واقعه است.
ایران بزرگ فرهنگی
@cafe_andishe95
🚨فوکو میگوید من در واقع نگران کاربرد خاصی، ناشی از توازی گولاگ ـ حبس ام... توازی یی مبتنی بر این که هر کسی گولاگ خود را دارد، گولاگ این جاست در خانه ،ما در شهرهای ما بیمارستانهای ما و زندانهای ما گولاگ این جا در سرهای ماست.» فوکو اساساً همچنان از پذیرش انحلال» کلی مسأله ای گولاگ در تقبیح هر شکل ممکنی از حبس» سرباز میزند.

اما تا آن جا که من میتوانم ملاحظه کنم، او هیچ گونه تفکیک اصولی یی میان مجمع الجزایر گولاگ و مجمع الجزایر زندان گون قائل نمیشود به اعتقاد من، مادامی که او در بند امتناع از پذیرش هرگونه لیبرالیسمی که حقوق اساسی را استیفا کند» و ابهام آفرینی در خط تفارق گناه کاری و بیگناهی است نمیتواند به چنان تفکیکی قائل شود.

فوکو به تبارشناسی گولاگ نمی پردازد و شاید مهمتر آن که در تلقی او از مجمع الجزایر زندانگون هیچ اشاره یی به این امر نمی شود که چگونه یا چرا جامعه ی ما سراسر به شکل گولاگ در می آید. زیرا چنین شرحی مستلزم نوعی ارزیابی مثبت از دولت لیبرال است و حال آن که این چیزی است که فوکو همواره در برابرش مقاومت می ورزد.

.
📚منبع کتاب :گذار از مدرنیته؟/نیچه ،فوکو،لیوتار ،دریدا/-شاهرخ حقیقی

پی نوشت:
گولاگ=اداره کل اردوگاه‌های کار اجباری نام نهادی بود که اردوگاه‌های کار اجباری در نواحی دور افتاده اتحاد جماهیر شوروی از قبیل مناطق سردسیر و یخبندان سیبری و استپ‌های قزاقستان، بیابان‌های ترکمنستان را در زمان حکومت ژوزف استالین اداره می‌کرد. محکومین سیاسی که حدود یک دهم شهروندان شوروی شامل محکومین عادی و سیاسیون در اردوگاه‌های کار اجباری به سر بردند، در زمان استالین سه چهارم افسران و همهٔ کمونیست‌های قدیمی و یاران لنین بجز خود استالین محاکمه و به جرم خیانت اعدام شدند یا با یک درجه تخفیف محکوم به کار اجباری در گولاگ شدند در ضمن تمام افراد خانواده محکومین به جرم خیانت زندانی می‌شدند، حتی کودکان و سالخوردگان را نیز شامل می‌شد. بسیاری از زندانیان از سرما، گرسنگی و خستگی جان باختند

@cafe_andishe95
فضیلت_عدم_قطعیت_در_علم_شناخت_اجتماع_از_مرتضی_مردیها.pdf
23.6 MB
📗فضیلت عدم قطعیت در علم شناخت اجتماع
نوشته : مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
مبانی_نقد_فکر_سیاسی_از_مرتضی_مردیها.pdf
5.6 MB
مبانی نقد فکر سیاسی
نوشته : مرتضی مردیها
Audio
🎙سخنرانی مرتضی مردیها دربارهٔ سعدی و سیاست

@cafe_andishe95
خیانت و بی وجودی ناصرالدین شاه در جدایی بلوچستان از ایران

انگليسي‌ها براي سدكردن هجوم فرانسه و روسيه به هندوستان، به افغانستان لشكركشي كردند و نفوذ خود را از طريق دو دستگي و ايجاد تفرقه بين بلوچ‌ها گسترش دادند. در سال 1859 م، انگليس براي برقرار كردن رابطه مخابراتي مستقيم هند و اروپا يك رشته سيم بين اسكندريه و خليج فارس دايركرد.
در سال 1278 ه..ق دولت انگليس، گلداسميت را به منظور انجام تحقيقاتي در زمينه چگونگي امتداد اين خط تلگراف در طول صحراي مكران مأموركرد.

در سال1247ه..ش انگليس قصد تصرف بلوچستان را داشت كه ناصرالدين شاه با آنان كنار آمد و قرارشد مرزهاي بين ايران و هند مشخص گردد. مقاومت بلوچها، افسران انگليسي را به اين نتيجه رساند كه تنها از طريق كنار آمدن با سران طوايف بلوچ مي‌توانند بر حاكميت خويش در بلوچستان تداوم بخشند. به همين دليل عمده سران و خانهاي بلوچ را با دادن اسلحه و مختصري مقرري فريب دادند و به بهانه عبور خط تلگراف در هر محل تلگراف‌خانه‌اي بر پا كردند و پرچم انگليس را بر فراز آن برافراشتند. بدين سان انگليس‌ها در سراسر بلوچستان نفوذ كردند. انگليسي‌ها با اين دسيسه‌هاي استعمارگرانه و بي قيدي‌هاي حاكم وقت بود كه به سال1287 ه..ق نيمي از بلوچستان ايران را جدا و به خاك پاكستان فعلي ضميمه كردند.

🗜ناصرالدين شاه از اين نقشه باخبر شد و با سفير انگليس در تهران در اين باب مذاكره نمود (همت،101:1370). سفير انگليس اظهار كرد كه اگر دولت ايران خواهان دوستي با دولت انگليس است، بايد خطوط مرزي بلوچستان را با مرز هند تعيين نمايد. ناصرالدين شاه نيز اين پيشنهاد را پذيرفت. از طرف ايران وزير خارجه ميرزا سعيدخان و آصف­الدوله حاكم كرمان و چند نفر ديگر معلوم شدند. از طرف انگلستان گلداسميت و دو افسر مهندس تعيين گرديدند، اما نتيجه مطلوبي حاصل نشد. در اين جلسه قرار شد دولت انگليس سالي سه هزار تومان جهت محافظت از تيرها و سيستم تلگرافي كه در قسمت بلوچستان واقع مي­شد پرداخت نمايد و تعيين مرزها به ملاحظاتي، نامعلوم و مسكوت ماند (همت:102). 

بخش عمده­اي از ناحيه ماشكيد و از آن مهمتر ناحيه­ ميرجاوه و شهر آن و نقاط استراتژيك اين منطقه از ايران جدا شد. (سپاهي:215). با جدايي اين مناطق از خاك ايران علاوه بر اينكه ديوار دفاعي هندوستان كامل شد، مقاصد سياسي انگليس و بهره‌برداري درازمدت استعمارگران را نيز براي ساليان دراز تأمين كرد به گونه­اي كه ما هم ­اكنون شاهد حوادث گوناگون در مرزهاي بلوچستان هستيم كه همگي توسط انگليسيها از سالها پيش طراحي شده­اند

💣 ناصرالدين شاه كه قدرت مقاومت در برابر سياست انگليسيها را نداشت، تن به تشكيل كميسيونهاي مرزي مشترك داد. نتيجه كار اين كميسيونهاي مرزي، واگذاري بخشهاي وسيعي از بلوچستان و تشكيل بخشي از منطقه­ي حايل براي هندوستان بود.

@cafe_andishe95
🕊لیبرالیسم (Liberalism) تا کنون، ایدئولوژی موفقی بوده است چرا که در سده‌های هفدهم و هجدهم و نوزدهم میلادی، فئودالیسم و کلیسا و پادشاهی استبدادی را به گوشۀ رینگ تاریخ راند و در قرن بیستم نیز مارکسیسم و فاشیسم (نازیسم) را مغلوب کرد.
🪽غرب جدید و در کل دنیای مدرن صورتی لیبرال پیدا کرده است و این نتیجۀ پیروزی لیبرالیسم بر رقیبان راستگرا و چپگرایش بوده است.
لیبرالیسم بر فردگرایی، آزادیخواهی، عقلانیت، برابری‌طلبیِ حقوقی و سیاسی، مدارا، رضایت و قانون اساسی تاکید ویژه‌‌ای دارد. مفهوم "حق" نیز جزو مفاهیم بنیادین لیبرالیسم است.

🪽🪽تاکید لیبرالیسم بر آزادی در واقع تاکید بر "رهایی" بوده است؛ رهایی افراد از سلطۀ اشرافیت فئودالی، اقتدار کلیسایی و استبداد پادشاهی.

رهایی یعنی نفی موانع بیرونی؛ موانعی که مانع شکوفایی استعدادها و توانایی‌های "افراد" می‌شود.

لیبرالیسم در برابر مارکسیسم، یک ایدئولوژی راستگراست چراکه از آزادی اقتصادی و عدم مداخله یا مداخلۀ کمتر دولت در اقتصاد دفاع می‌کند ولی در برابر محافظه‌کاری، یک ایدئولوژی چپگراست چراکه از برابری حقوقی و نفی اشرافیت و امتیازهای موروثی دفاع می‌کند.

بنابراین لیبرالیسم چه به لحاظ زمانی چه به لحاظ منطقی، در جایی مابین محافظه کاری و مارکسیسم قرار می‌گیرد.

به لحاظ تاریخی اما محافظه‌کاری و مارکسیسم را شکست داده و به حاشیۀ تاریخ بشر رانده است.

برخی از متفکران لیبرالیسم را واجد سه ضلع اقتصادی و سیاسی و معرفتی می‌دانند. این سه وجه لیبرالیسم می‌کوشیدند موانع پیش روی سرمایه، حقوق سیاسی بشر و رشد معرفت را مرتفع سازند.

لیبرالیسم اقتصادی، خواهان آزادی سرمایه و سرمایه‌داران بود و لازمۀ این امر در دوران آغازین تکوین لیبرالیسم، رهایی جامعه از شر اشرافیت فئودالی بود.

🟢لیبرالیسم سیاسی خواستار قانونمند کردن رفتار سیاستمداران و پاسخگو کردن شان در برابر مردم و مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشت‌شان بود و برای جا انداختن این مطالبات، بر حقوق فطری و سلب‌نشدنی بشر تکیه می‌کرد. لازمۀ لیبرالیسم سیاسی نفی استبداد سیاسی بود که عمدتا جنبۀ سلطنتی داشت.

🟣لیبرالیسم معرفتی هم مخالف استبداد کلیسا بود و بر رهایی از جزم‌ها و خرافه‌ها و بت‌ها و نیندیشیدنی‌ها تاکید می‌کرد. لیبرالیسم معرفتی با تک منبعی بودن معرفت مخالفت می‌کرد.

🔭در آن دوران، یعنی از قرون شانزدهم و هفدهم به این سو، علم جدید (Science) هم با کلیسا در تقابل بود و همین موجب شد پیوندی عمیق بین علم و لیبرالیسم پدید آید. لیبرالیسم اقتصادی مدافع سرمایه‌داری بود و سرمایه‌داری نیز در رشد علم نقش ویژه‌ای ایفا کرد.
 
یعنی لیبرالیسم با بیرون راندن فئودالیسم از صحنۀ تاریخ به رشد سرمایه‌داری کمک کرد و سرمایه‌داری به رشد علم کمک کرد و با به صحنه آمدن علوم جدید، تبیین‌های هستی‌شناسانه و طبیعت‌شناسانۀ مسیحیت تضعیف شد و در بوتۀ تردید افتاد و کلیسا در جهان مدرن دیگر نه یگانه منبع معرفت محسوب شد و نه منبعی ارجح بر سایر منابع معرفت.
تا پیش از ظهور لیبرالیسم معرفتی، یقین امری ساده و آسان‌یاب بود اما فیلسوفان لیبرال عصر روشنگری با مباحث معرفت‌شناسانه‌شان، استاندارد یقینیت را بالا بردند و نشان دادند خطا در فهم بشر، امری عرضی و اتفاقی نیست بلکه ذاتی و سیستماتیک است. همۀ این آموزه‌ها به زیان اقتدار کلیسا بود.
لیبرالیسم در مجموع ایدئولوژی طبقۀ متوسط است. یعنی نه امتیازات اشرافی طبقات فوقانی جهان قدیم را به رسمیت می‌شناسد، نه با از بین رفتن یا محدودیت شدید آزادی فعالیت اقتصادی شهروندان با هدف ایجاد جامعۀ بی‌طبقه موافق است.
 
🪜لیبرالیسم وجود طبقات گوناگون در جامعه را امری طبیعی و محصول تفاوت استعداد افراد می‌داند اما حق "تحرک اجتماعی" را نیز به رسمیت می‌شناسد و هیچ فرد یا طبقه‌ای را واجد امتیازات موروثی و قانونی و ابدی نمی‌‌داند و حقوق و فرصت‌های برابر را زمینۀ دستیابی به وضعیت‌های برابر می‌داند؛ اگرچه قائل به ایجاد مصنوعی وضعیت‌های برابر از طریق مداخۀ تام و تمام دولت در زندگی اقتصادی شهروندان نیست.
با این حال لیبرالیسم مدرن در قرن بیستم، در قیاس با لیبرالیسم کلاسیک قرون نوزدهم و هجدهم، تن به تعدیلاتی در نگرش اقتصادی‌اش داد و مداخلۀ دولت در حیات اقتصادی را، تا جایی که به آزادی‌های اساسی لطمه نخورد و برابری بیشتری بین شهروندان ایجاد کند، روا دانست.
عصر ایران
@cafe_andishe95
🖌 کِس کلیا دو پلوز امپوختان!

این جمله را حتماً شنیدید. بله جملۀ همان دو جانورِ خوشبختانه کمیاب ‌(و به‌قول خود فرانسوی‌ها، آن ووآ دو دیسپغیسیون، در مسیر انقراض) در موزۀ لوور. معنی جمله این است که «چه چیزی مهمتر است؟» خب البته حرف‌شان روشن است، سخن من راجع به جنس این مواجهه است.

فراوان پیش‌ می‌آید که آدم‌ها بر سر این‌که چه چیز مهم‌تر است اختلاف نظر دارند. اصلاً شاید اصلی‌ترین یا یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که مبنای اختلاف‌نظرها، از درون خانواده تا بالاترین سطوح مدیریت، است همین باشد که چه چیز مهم‌تر است. می‌توان سخنرانی کرد، مقاله نوشت، فیلم ساخت، تظاهرات کرد و بسا کارهای دیگر از همین نوع. ولی ممکن است بسیاری متقاعد نشوند و هنوز هم بر عقیدۀ خود بمانند، که مثلاً دیدار از تابلوی مونالیزا مهم‌تر از توجه به اعتراضات کشاورزان است؛ اصل مطلب اینجاست: حالا چه باید کرد؟

از منظر عقلا و انسان‌ها و لیبرال‌ها، هیچ کاری نمی‌توان کرد. می‌توان این بیت حافظ را به افسوس خواند و سری تکان داد و رفت:
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمودم
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
باری، باری، بنیاد‌گراها، کمونیست‌ها، فاشیست‌ها، تا این حد اهل کوتاه آمدن نیستند. آنها چنان دلسوز بشریت هستند که نمی‌توانند دست روی دست بگذارند و بنشینند تا او خود را نابود کند. با هر روشی سعی می‌کنند حالی‌اش کنند که چه چیز مهم‌تر است.

از نظر شما، این حضرات آش‌پاش (با توجه به اعتماد به نفس و قاطعیتی که از خود نشان دادند) اگر کمی دست‌شان بازتر بود چه می‌کردند؟ آیا دوست‌تر نمی‌داشتند سوپ را توی چشم‌وچار بازدید‌کنندگان از مونالیزا بپاشند؟ یا اگر باز هم چشم آنها به این «حقیقت» باز نشد که «کِس کلیا دو پلوز امپوختان» آن وقت می‌شد راه‌های کارآمدتری را به‌کار گرفت. مثلاً تابلو را از دیوار برداشت و با آن آنقدر توی مخ بازدید‌کنندگان کوبید تا یا سر عقل بیایند یا مغزشان بپاشد! آخر مغزی که حرف حساب سرش نشود به چه درد می‌خورد!؟

این دقیقاً همان چیزی است که در شوروی، چین، و ایران اتفاق افتاد!
بارها گفته‌ام از فمینیسم رادیکال تا محیط‌زیست‌گرایی رادیکال، همه نقاب‌های خوش‌نمایی است بر صورت کریه زورگیری کمونیستی. آیا ویدئوی آش‌پاشان تأییدی قطعی بر این سخن نبود؟

بگذریم که ربط میان محیط زیست و تقاضا برای «الیمانتاسیون دوغابل» یا همان تأمین غذای مفت برای بیکارگان، چنان است که بوی ناخوشایند خرید سوسیالیستی از آن تنوره می‌کشد. در واقع چنانکه در اعلامیه مربوطه آمده طالب «تغییرات بنیادین برای اقلیم و برای جامعه» هستند، که گویا «اقلیم» حفاظی است گردادگرد «جامعه» تا دلسوزیِ اقلیمی رویِ سیاه مصادره اموال را بپوشاند.

دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖌 کِس کلیا دو پلوز امپوختان! این جمله را حتماً شنیدید. بله جملۀ همان دو جانورِ خوشبختانه کمیاب ‌(و به‌قول خود فرانسوی‌ها، آن ووآ دو دیسپغیسیون، در مسیر انقراض) در موزۀ لوور. معنی جمله این است که «چه چیزی مهمتر است؟» خب البته حرف‌شان روشن است، سخن من راجع…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚧دو فعال چپگرای محیط زیستی سبک مغز سعی می کنند با آسیب رساندن به شاهکار هنری داوینچی مثلا جلو تخریب محیط زیست را بگیرند.


هر دو زن  دستگیر شدند. اتاق مونالیزا فوراً پس از اعتراض خالی شد و حدود یک ساعت بعد دوباره برای بازدیدکنندگان باز شد. پرتره لئوناردو داوینچی بازدیدکنندگان از سراسر جهان را جذب می‌کند.
شعارها:
چه چیزی با ارزش‌تر است؟
هنر؟ یا سیستم درست غذايي؟
سیستم کشاورزی ما بیمار است.
کشاورزها بر اثر کار می‌میرند.

جهل و بی خردی این گروه های چپگرا در این است که نمی دانند ارزش شاهکارهای هنری تاریخی غیر قابل توصیف است و دستاورد بزرگ تمام بشر هستند و با بکار انداختن مغز خود می توانند راه های بهتری برای بیان اعتراض پیدا کنند مثلا در نهایت روی اموال فرد یا گروهی که محیط زیست را تخریب میکنند شعار بنویسند.

عقل که نباشد نه تنها جان بلکه بشریت در عذاب است.

@cafe_andishe95
🏛نهادها و روشهای لازم برای تضمین آزادی 🏢

برای تضمین آزادی نیاز به حکومت و نهادهایی است که در آن آزادی فردی ،امنیت،اصل مدارا،حریم خصوصی، و همه انچه برای اینها لازم است تضمین و از آن محافظت شود.


برای تضمین این منظور اصل حاکمیت قانون ،محدودبودن حکومت،انتخابی بودن رهبران سیاسی،پاسخگو بودن آنها،تفکیک قوا و تضمین حقوق شهروندان در قانون اساسی از مهمترین وجوه است.


📚تاریخ اندیشه سیاسی در غرب📖.

📍این اصول را هر لیبرال و کانسرواتیستی پذیرفته و می داند اما آنارشیستها و کمونیستها از آن لحاظ ضعف نظری و عملی دارند که از این اصل مهم غافلند.


@cafe_andishe95
2024/09/30 07:27:32
Back to Top
HTML Embed Code: