🎭🔍دغدغه یا نقاب؟
این رفتار کنشگران تغییرات اقلیمی به اندازۀ کافی زننده هست و تا اینجا نیازی به صحبت نیست... اما مشکل اینجاست که برخی گمان میکنند «این جماعت یک حرف درست را به شیوۀ غلط بیان میکنند». خطری که وجود دارد همین برداشت است. یعنی اینکه گمان شود اینان حرفی درست را به شیوۀ غلط میزنند.
بگذارید جان کلام را بگویم: هر گونه حمله به شیوههای رایج تولید و اقتصاد حاکم بر جهان، حمله به معیشت میلیاردها انسان است. همین شیوههای تولید اجازه داده است جمعیت جهان چنین رشد کند و به این اعداد و ارقام برسد. مگر میشود ما به عنوان ایرانی نفهمیم دستکاری اقتصادی بیدرنگ چه بلایی سر سرانۀ مصرف گوشت میآورد؟! مگر میشود نفهمیم سفرۀ ما دقیقاً به مسائل اقتصادی ربط دارد.
البته دربارۀ «کیفیت و سطح زندگی» صحبت نمیکنم که آن هم کاملاً منوط به شیوههای تولید رایج است؛ بلکه دربارۀ «خوراک حیاتی برای بیش از هشت میلیارد انسان» صحبت میکنم.
همۀ ما میفهمیم محیط زیست مهمترین داشتۀ ماست و باید از آن مراقبت کنیم. ما دیدهایم که بیتوجهی به محیط زیست چه عواقب بدی دارد، اما آفتی که در این میان وجود دارد این است که مسئلۀ محافظت از محیطزیست به سنگر و نقابی برای جریان دیرینۀ کاپیتالیسمستیزی بدل شود.
بخشی از کنشگران زیستمحیطی صادقانه دغدغۀ محیطزیست دارند، اما برای بخش چشمگیری از این به اصطلاح کنشگران زیستمحیطی و اقلیمی «هدف» «کاپیتالیسمستیزی» است و مسائل اقلیمی و زیستمحیطی صرفاً «ابزار شیکی» برای رسیدن به این هدف است؛ ابزار شیک و تمیزی که اثری از کارنامۀ فاجعهبار نسلهای پیشین ضدلیبرال و ضد بازار آزاد در آنها دیده نمیشود.
این جریان ضدآزادی، ضدلیبرالیسم و ضدکاپیتالیسم حاضر است هر چیز را ابزاری برای هدف خود کند و مشکل اینجاست که چون دغدغۀ اصلیاش چیز دیگری است، دقیقاً جای درست کردن اَبرو چشم را کور میکنند.
برگردیم به این دو کنشگر تجاوزگر که برای بیان پیامشان به مونا لیزا سوپ پاشیدند. پیام آنها «غذای پایدار» بود. شیوۀ تولید کنونی در جهان و تأمین خوراک میلیاردها انسان دو روی یک سکهاند. کوچکترین خللی در تولید دقیقاً حمله به «غذای پایدار» میلیاردها انسان است و جهان را برمیگردان به عصر قحطی و سوءتغذیه. بازی با شیوههای تولید کنونی، بازی با سرنوشت بشر است. فریب این پیامبران دروغین را نخورید! بلایی که اینان هشدار میدهند، خودشانند.
کمونیسم از چین و مکزیک درنیامد، از اروپا درآمد و بلای جهان شد... ظهور جریانهای مشابه هم ناممکن نیست، از جمله از همین سانتیمانتالبازیهای اروپایی
✍🏼مهدی تدینی.نویسنده و تاریخ پژوه
@cafe_andishe95
این رفتار کنشگران تغییرات اقلیمی به اندازۀ کافی زننده هست و تا اینجا نیازی به صحبت نیست... اما مشکل اینجاست که برخی گمان میکنند «این جماعت یک حرف درست را به شیوۀ غلط بیان میکنند». خطری که وجود دارد همین برداشت است. یعنی اینکه گمان شود اینان حرفی درست را به شیوۀ غلط میزنند.
بگذارید جان کلام را بگویم: هر گونه حمله به شیوههای رایج تولید و اقتصاد حاکم بر جهان، حمله به معیشت میلیاردها انسان است. همین شیوههای تولید اجازه داده است جمعیت جهان چنین رشد کند و به این اعداد و ارقام برسد. مگر میشود ما به عنوان ایرانی نفهمیم دستکاری اقتصادی بیدرنگ چه بلایی سر سرانۀ مصرف گوشت میآورد؟! مگر میشود نفهمیم سفرۀ ما دقیقاً به مسائل اقتصادی ربط دارد.
البته دربارۀ «کیفیت و سطح زندگی» صحبت نمیکنم که آن هم کاملاً منوط به شیوههای تولید رایج است؛ بلکه دربارۀ «خوراک حیاتی برای بیش از هشت میلیارد انسان» صحبت میکنم.
همۀ ما میفهمیم محیط زیست مهمترین داشتۀ ماست و باید از آن مراقبت کنیم. ما دیدهایم که بیتوجهی به محیط زیست چه عواقب بدی دارد، اما آفتی که در این میان وجود دارد این است که مسئلۀ محافظت از محیطزیست به سنگر و نقابی برای جریان دیرینۀ کاپیتالیسمستیزی بدل شود.
بخشی از کنشگران زیستمحیطی صادقانه دغدغۀ محیطزیست دارند، اما برای بخش چشمگیری از این به اصطلاح کنشگران زیستمحیطی و اقلیمی «هدف» «کاپیتالیسمستیزی» است و مسائل اقلیمی و زیستمحیطی صرفاً «ابزار شیکی» برای رسیدن به این هدف است؛ ابزار شیک و تمیزی که اثری از کارنامۀ فاجعهبار نسلهای پیشین ضدلیبرال و ضد بازار آزاد در آنها دیده نمیشود.
این جریان ضدآزادی، ضدلیبرالیسم و ضدکاپیتالیسم حاضر است هر چیز را ابزاری برای هدف خود کند و مشکل اینجاست که چون دغدغۀ اصلیاش چیز دیگری است، دقیقاً جای درست کردن اَبرو چشم را کور میکنند.
برگردیم به این دو کنشگر تجاوزگر که برای بیان پیامشان به مونا لیزا سوپ پاشیدند. پیام آنها «غذای پایدار» بود. شیوۀ تولید کنونی در جهان و تأمین خوراک میلیاردها انسان دو روی یک سکهاند. کوچکترین خللی در تولید دقیقاً حمله به «غذای پایدار» میلیاردها انسان است و جهان را برمیگردان به عصر قحطی و سوءتغذیه. بازی با شیوههای تولید کنونی، بازی با سرنوشت بشر است. فریب این پیامبران دروغین را نخورید! بلایی که اینان هشدار میدهند، خودشانند.
کمونیسم از چین و مکزیک درنیامد، از اروپا درآمد و بلای جهان شد... ظهور جریانهای مشابه هم ناممکن نیست، از جمله از همین سانتیمانتالبازیهای اروپایی
✍🏼مهدی تدینی.نویسنده و تاریخ پژوه
@cafe_andishe95
چین از کمونیسم به سرمایهداری
⚒چگونه اصلاحات دنگ شیائو پنگ دوره فقر و فلاکت کمونیسم چین را تغییر داد.
🎙علی بندری از رشد و تحول اقتصادی چین می گوید
@cafe_andishe95
🎙علی بندری از رشد و تحول اقتصادی چین می گوید
@cafe_andishe95
📜تاریخگرایی هگلی مسموم کننده اندیشه
هگل در درسهای فلسفهٔ تاریخ مینویسد:
«بدون تغییر دین نمیتواند یک انقلاب سیاسی موفق شود»
----------
🔼گزاره کاملا اشتباه و تاریخگرایانه است انقلابهای شرق اروپا و آسیا و اروپا و امریکا موفق بوده اند در هیچ یک نیز هیچ نیازی به تغییر دین نبوده و نیست.
در واقع یک حکم کلگرایانه تاریخی بی معنی و ناروا توسط هگل بیان شده که تصور دارد تاریخ فرمولها و قطعیتهای قابل پیشبینی دارد و توهم شناخت کلیت تاریخ را دارد.
و تاریخگرایی خود را به دانش سیاسی تحمیل میکند و گزاره جعلی می سازد.
به قول پروفسور پوپر حس می کنند ندایی تاریخی انان را به تلاش در تغییر امور انسانی و تفاسیری می کند که ابتدا بر خوردی اشتباه با تاریخ دارد سپس این احکام را مبنای اکت خود قرار می دهد.
مثلا تالی فاسد این گفته این است که مبارز ازادیخواه تصور کند برای تغییر انقلابی ابتدا باید دین جامعه تغییر کند که به وضوح در دو سطح نظر و عمل عقیده ای باطل و بی سروته است.
اصولا این گفته خود نوعی پیش بینی تاریخی نیز در خود دارد که به زعم آیزایا برلین اصلا غیر ممکن است.
تلاش برای ایجاد قانونهایی در تاریخ و جامعه شناسی که به صورت احکام جزمی و کلگرا بیان شوند اساسا بیهوده است.
@cafe_andishe95
هگل در درسهای فلسفهٔ تاریخ مینویسد:
«بدون تغییر دین نمیتواند یک انقلاب سیاسی موفق شود»
----------
🔼گزاره کاملا اشتباه و تاریخگرایانه است انقلابهای شرق اروپا و آسیا و اروپا و امریکا موفق بوده اند در هیچ یک نیز هیچ نیازی به تغییر دین نبوده و نیست.
در واقع یک حکم کلگرایانه تاریخی بی معنی و ناروا توسط هگل بیان شده که تصور دارد تاریخ فرمولها و قطعیتهای قابل پیشبینی دارد و توهم شناخت کلیت تاریخ را دارد.
و تاریخگرایی خود را به دانش سیاسی تحمیل میکند و گزاره جعلی می سازد.
به قول پروفسور پوپر حس می کنند ندایی تاریخی انان را به تلاش در تغییر امور انسانی و تفاسیری می کند که ابتدا بر خوردی اشتباه با تاریخ دارد سپس این احکام را مبنای اکت خود قرار می دهد.
مثلا تالی فاسد این گفته این است که مبارز ازادیخواه تصور کند برای تغییر انقلابی ابتدا باید دین جامعه تغییر کند که به وضوح در دو سطح نظر و عمل عقیده ای باطل و بی سروته است.
اصولا این گفته خود نوعی پیش بینی تاریخی نیز در خود دارد که به زعم آیزایا برلین اصلا غیر ممکن است.
تلاش برای ایجاد قانونهایی در تاریخ و جامعه شناسی که به صورت احکام جزمی و کلگرا بیان شوند اساسا بیهوده است.
@cafe_andishe95
☑️جزماندیشے و شڪاڪیت افراطے هر دو بہ یڪ معنا، فلسفههاے مطلقاند؛
یڪے از دانستن یقین دارد و دیگرے از ندانستن.
چیزے ڪہ فلسفہ باید از بین ببرد یقین است، خواہ یقین از دانش و خواہ جهل!
برتراند راسل
@cafe_andishe95
یڪے از دانستن یقین دارد و دیگرے از ندانستن.
چیزے ڪہ فلسفہ باید از بین ببرد یقین است، خواہ یقین از دانش و خواہ جهل!
برتراند راسل
@cafe_andishe95
📽شوروی و سیاستش درباره تارکوفسکی 🚩
از سال (۱۹۸۶) و در پی نارضایتی عمومی،آغاز فروپاشی و تضعیف بسیاری از حکومت های کمونیستی کشورهای بلوک شرق همچون لهستان، آلمان شرقی و چکسلواکی، میخاییل گورباچُف به اصلاحات گسترده سیاسی موسوم به گلاسنوست و اقتصادی موسوم به پرسترویکا دست زد. در سال (۱۹۸۷) «ایثار» برنده جایزه بفتا شد. در همین سال مجموعه آثار تارکوفسکی برای نخستین بار در جشنواره فیلم مسکو به نمایش در آمدند. از سال (۱۹۸۹) جایزه یاد بود تارکوفسکی بنیان نهاده شد و در سال (۱۹۹۰) نیز جایزه لنین در رشته هنر به تارکوفسکی تقدیم گردید.
🚩🚩ساختار صلب سیاسی و اقتصادی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی توان مدیریت اصلاحات را نداشت و در سال (۱۹۹۱) فروپاشید.
در همین سال مدارکی دال بر تلاش سازمان اطلاعات و امنیت شوروی برای مسموم کردن تارکوفسکی و همسرش به دست آمد و حتی یکی از پزشکان اعلام کرد که علت ابتلای تارکوفسکی به بیماری سرطان و گسترش سریع آن، مشکوک و غیر طبیعی است.
عجیب اینکه سولونیتسین، بازیگر محبوبِ تارکوفسکی (در ۱۹۸۲) و لاریسا، همسرِ تارکوفسکی (در۱۹۹۵)، هر دو بر اثر بیماری سرطان ریه و ازهمان نوعی که فیلمساز بدان مبتلا شده بود، فوت کردند. در سال (۱۹۹۳) انستیتو فیلم دولتی مسکو نام جوایز سالیانه خود را به جایزه آندری تارکوفسکی تغییر داد. در سال (۱۹۹۶) نیز موزه تارکوفسکی در یوریوتسکی تأسیس گردید. در سال (۱۹۹۹) کریس مارکر مستندی درخشان با نام «یک روز از زندگی آندری آرسنیووچ» ساخت و به تارکوفسکی پیشکش نمود.
____
آندری تارکوفسکی (۱۹۳۲ – ۱۹۸۶) کارگردان، عکاس، نویسنده، تدوینگر و نظریهپرداز، روس. وی پنج فیلم اول خود را در شوروی ساخت. دو فیلم آخر او به ترتیب در ایتالیا و سوئد فیلمبرداری شدند. از ویژگیهای فیلمهای او میتوان به معنوی بودن، با زمینهای متافیزیکی به همراه برداشتهای بلند، نامتعارف بودن در ساختار دراماتیک و کاربرد هنرمندانه از تکنیک فیلمبرداری اشاره کرد
@cafe_andishe95
از سال (۱۹۸۶) و در پی نارضایتی عمومی،آغاز فروپاشی و تضعیف بسیاری از حکومت های کمونیستی کشورهای بلوک شرق همچون لهستان، آلمان شرقی و چکسلواکی، میخاییل گورباچُف به اصلاحات گسترده سیاسی موسوم به گلاسنوست و اقتصادی موسوم به پرسترویکا دست زد. در سال (۱۹۸۷) «ایثار» برنده جایزه بفتا شد. در همین سال مجموعه آثار تارکوفسکی برای نخستین بار در جشنواره فیلم مسکو به نمایش در آمدند. از سال (۱۹۸۹) جایزه یاد بود تارکوفسکی بنیان نهاده شد و در سال (۱۹۹۰) نیز جایزه لنین در رشته هنر به تارکوفسکی تقدیم گردید.
🚩🚩ساختار صلب سیاسی و اقتصادی حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی توان مدیریت اصلاحات را نداشت و در سال (۱۹۹۱) فروپاشید.
در همین سال مدارکی دال بر تلاش سازمان اطلاعات و امنیت شوروی برای مسموم کردن تارکوفسکی و همسرش به دست آمد و حتی یکی از پزشکان اعلام کرد که علت ابتلای تارکوفسکی به بیماری سرطان و گسترش سریع آن، مشکوک و غیر طبیعی است.
عجیب اینکه سولونیتسین، بازیگر محبوبِ تارکوفسکی (در ۱۹۸۲) و لاریسا، همسرِ تارکوفسکی (در۱۹۹۵)، هر دو بر اثر بیماری سرطان ریه و ازهمان نوعی که فیلمساز بدان مبتلا شده بود، فوت کردند. در سال (۱۹۹۳) انستیتو فیلم دولتی مسکو نام جوایز سالیانه خود را به جایزه آندری تارکوفسکی تغییر داد. در سال (۱۹۹۶) نیز موزه تارکوفسکی در یوریوتسکی تأسیس گردید. در سال (۱۹۹۹) کریس مارکر مستندی درخشان با نام «یک روز از زندگی آندری آرسنیووچ» ساخت و به تارکوفسکی پیشکش نمود.
____
آندری تارکوفسکی (۱۹۳۲ – ۱۹۸۶) کارگردان، عکاس، نویسنده، تدوینگر و نظریهپرداز، روس. وی پنج فیلم اول خود را در شوروی ساخت. دو فیلم آخر او به ترتیب در ایتالیا و سوئد فیلمبرداری شدند. از ویژگیهای فیلمهای او میتوان به معنوی بودن، با زمینهای متافیزیکی به همراه برداشتهای بلند، نامتعارف بودن در ساختار دراماتیک و کاربرد هنرمندانه از تکنیک فیلمبرداری اشاره کرد
@cafe_andishe95
🔴🚩عجایب شوروی 💥
شوروی کشور عجایب بود. در شوروی جُکی بود که میگفت: «زنان آلمانی با خانهداری شوهرانشان را مطیع میکنند، زنان فرانسوی با زیبایی، زنان اسپانیایی با عشق و زنان روس با توسل به ۱۲ اصل کمیته اخلاقی حزب کمونیست.» اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعهای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس خیلی قلعه حیواناتطور ناگهان پوستر این ۱۲ قانون بر دیوار تمام خیابانها، مدارس، ادارات دولتی و اماکن عمومی آویزان شد. انسان ترازِ کمونیستی، انسانی بود که به این ۱۲ اصل عمل میکرد و در غیر اینصورت گاها سر و کار آدم با پلیس مخفی بود پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازندهی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعهی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعهی کمونیستی تصویب کرد. اصول اخلاقی و قوانین آن در موارد بسیاری به وسیله انتقامگیری شهروندان جامعهی کمونیستی شوروی از یکدیگر بدل شده بود. زنان یا مردانی که خواهان حق حضانت فرزندان بودند، دیگری را به رعایت نکردن اصول اخلاقی کمونیسم متهم میکردند، همسایه برای انتقام از همسایه همین کار را میکرد و یا زوجین تلاش میکردند تا با توسل به همین قوانین اخلاقی یکدیگر را تحت کنترل بگیرند. در شوروی بعد از جنگ دوم جهانی، زنان بسیاری بودند که در دهه سوم زندگی خود مجرد بودند یا ازدواج مجدد برای زنان به نسبت مردان بسیار سختتر بود و در محیط کار نیز به نسبت مردان، دستمزد کمتری
دریافت میکردند و توسل به انتقامگیری توسط متهم کردن همسرانشان به رعایت نکردن این ۱۲ اصل اخلاقی در آنان بیشتر بود.
🌏این قوانین ۱۲گانه اخلاقی اینها بود:
۱.وفاداری به کمونیسم و عشق به سرزمین سوسیالیستی مادری و سایر کشورهای سوسیالیست.
۲. انجام آگاهانه وظایف فردی برای صلاح جامعه (آنچه که حزب کمونیست میگوید). آنکه کار نمیکند، چیزی برای خوردن گیرش نمیآید.
۳. بالا بردن آگاهی خود در مورد مسئولیتهای اجتماعیِ زندگی در یک جامعهی کمونیستی و عدم رواداری نسبت به چیز یا کسی که منافع مورد نظر حزب را نقض میکند
۴. مراقبت از اموال عمومی و تلاش برای چندبرابر کردن آن با تلاش مستمر.
۵. زندگی اشتراکی و رفاقت بر مبنای همه برای یکی، یکی برای همه.
۶. روابط اجتماعی بین انسانها یعنی هر انسانی برای انسان دیگر یک دوست، رفیق و برادر کمونیست است.
۷. صداقت، پاکیزگی اخلاقی به علاوهی سادهزیستی و فروتنی چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی عمومی.
۸. احترام متقابل در خانواده و تربیت مناسب فرزندان (به عنوان کودک تراز مورد تایید حزب کمونیست که باید در آینده یک عضو مناسب و بیدردسر برای جامعه کمونیست و حزب شود).
۹. تحمل نکردن بیعدالتی، انگلهای اجتماع، بیانصافی، پیشرفت شغلی برای منافع شخصی و حرص زدن.
۱۰. عشق و برادری به تمام ملتهای کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی و تحمل نکردن نژادپرستی.
۱۱. هیچگونه تحملی نسبت به دشمنان کمونیسم که همانا صلح و آزادی مردم در آن است، پذیرفته شده نیست.
و در نهایت اصل ۱۲ام که پایه و اساس کمونیسم بر آن بنا نهاده شده بود: همبستگی و برادری با همهی کارگران جهان در هر نقطهای از این جهان (در جهت حفظ همین اتحادها بود که قوانینی مانند "اگر یک عدهای سوسیالیست در هر نقطهای بخواهند انقلاب کنند وظیفه شوروی حمایت کامل از آنهاست).راه نو
@cafe_andishe95
شوروی کشور عجایب بود. در شوروی جُکی بود که میگفت: «زنان آلمانی با خانهداری شوهرانشان را مطیع میکنند، زنان فرانسوی با زیبایی، زنان اسپانیایی با عشق و زنان روس با توسل به ۱۲ اصل کمیته اخلاقی حزب کمونیست.» اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعهای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس خیلی قلعه حیواناتطور ناگهان پوستر این ۱۲ قانون بر دیوار تمام خیابانها، مدارس، ادارات دولتی و اماکن عمومی آویزان شد. انسان ترازِ کمونیستی، انسانی بود که به این ۱۲ اصل عمل میکرد و در غیر اینصورت گاها سر و کار آدم با پلیس مخفی بود پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازندهی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعهی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعهی کمونیستی تصویب کرد. اصول اخلاقی و قوانین آن در موارد بسیاری به وسیله انتقامگیری شهروندان جامعهی کمونیستی شوروی از یکدیگر بدل شده بود. زنان یا مردانی که خواهان حق حضانت فرزندان بودند، دیگری را به رعایت نکردن اصول اخلاقی کمونیسم متهم میکردند، همسایه برای انتقام از همسایه همین کار را میکرد و یا زوجین تلاش میکردند تا با توسل به همین قوانین اخلاقی یکدیگر را تحت کنترل بگیرند. در شوروی بعد از جنگ دوم جهانی، زنان بسیاری بودند که در دهه سوم زندگی خود مجرد بودند یا ازدواج مجدد برای زنان به نسبت مردان بسیار سختتر بود و در محیط کار نیز به نسبت مردان، دستمزد کمتری
دریافت میکردند و توسل به انتقامگیری توسط متهم کردن همسرانشان به رعایت نکردن این ۱۲ اصل اخلاقی در آنان بیشتر بود.
🌏این قوانین ۱۲گانه اخلاقی اینها بود:
۱.وفاداری به کمونیسم و عشق به سرزمین سوسیالیستی مادری و سایر کشورهای سوسیالیست.
۲. انجام آگاهانه وظایف فردی برای صلاح جامعه (آنچه که حزب کمونیست میگوید). آنکه کار نمیکند، چیزی برای خوردن گیرش نمیآید.
۳. بالا بردن آگاهی خود در مورد مسئولیتهای اجتماعیِ زندگی در یک جامعهی کمونیستی و عدم رواداری نسبت به چیز یا کسی که منافع مورد نظر حزب را نقض میکند
۴. مراقبت از اموال عمومی و تلاش برای چندبرابر کردن آن با تلاش مستمر.
۵. زندگی اشتراکی و رفاقت بر مبنای همه برای یکی، یکی برای همه.
۶. روابط اجتماعی بین انسانها یعنی هر انسانی برای انسان دیگر یک دوست، رفیق و برادر کمونیست است.
۷. صداقت، پاکیزگی اخلاقی به علاوهی سادهزیستی و فروتنی چه در زندگی خصوصی و چه در زندگی عمومی.
۸. احترام متقابل در خانواده و تربیت مناسب فرزندان (به عنوان کودک تراز مورد تایید حزب کمونیست که باید در آینده یک عضو مناسب و بیدردسر برای جامعه کمونیست و حزب شود).
۹. تحمل نکردن بیعدالتی، انگلهای اجتماع، بیانصافی، پیشرفت شغلی برای منافع شخصی و حرص زدن.
۱۰. عشق و برادری به تمام ملتهای کمونیستِ اتحاد جماهیر شوروی و تحمل نکردن نژادپرستی.
۱۱. هیچگونه تحملی نسبت به دشمنان کمونیسم که همانا صلح و آزادی مردم در آن است، پذیرفته شده نیست.
و در نهایت اصل ۱۲ام که پایه و اساس کمونیسم بر آن بنا نهاده شده بود: همبستگی و برادری با همهی کارگران جهان در هر نقطهای از این جهان (در جهت حفظ همین اتحادها بود که قوانینی مانند "اگر یک عدهای سوسیالیست در هر نقطهای بخواهند انقلاب کنند وظیفه شوروی حمایت کامل از آنهاست).راه نو
@cafe_andishe95
⛓باکونین، انقلابی دواتشهی روسی باور داشت وظیفهی یک انقلابی تنها نفیِ همه چیز و از میانبردنِ همه چیز است:
«ما انقلابی هستیم، کار ما ویرانکردن است؛ مردان نوین… خواهند دانست چه باید کرد.»…
⚒ژرژ سورل، انارشیست فرانسوی از قول مارکس نقل میکرد: «هر کس برای بعد از انقلاب نقشه بکشد، مرتجع است.»
سر آیزایا برلین، متفکران روس
این پدیده مشکل بزرگ انقلابیون دگماتیک است یعنی عجز و عدم درک از لزوم در انداختن آلترناتیو مناسب برای شرایط پس از گذار.که گذار ها را در رسیدن به دموکراسی ناکام می گذارد.
@cafe_andishe95
«ما انقلابی هستیم، کار ما ویرانکردن است؛ مردان نوین… خواهند دانست چه باید کرد.»…
⚒ژرژ سورل، انارشیست فرانسوی از قول مارکس نقل میکرد: «هر کس برای بعد از انقلاب نقشه بکشد، مرتجع است.»
سر آیزایا برلین، متفکران روس
این پدیده مشکل بزرگ انقلابیون دگماتیک است یعنی عجز و عدم درک از لزوم در انداختن آلترناتیو مناسب برای شرایط پس از گذار.که گذار ها را در رسیدن به دموکراسی ناکام می گذارد.
@cafe_andishe95
🎥کمدی کلاسیک با شکوه با دستمایه های تفاوت دیدگاه های کمونیستی و لیبرال در آلمان غربی و شرقی
One, Two, Three.1962
به کارگردانی نابغه سینما بیلی وایلدر
🎬کمدی فارس درخشانی که ضرباهنگ سریع و طنز قدرتمندانهای دارد. دست مایه کار، نمایشنامه یک پرده مولنار، استاد کمدی فارس است که وایلدر و فیلمنامهنویس محبوبش، دایموند ماهرانه آن را بسط میدهند.
🎭طنز کلامی فیلم به شدت حس و حال زمان را منتقل میکند، بدون آنکه ابعاد ایدئولوژیک افراطی بیابد. موسیقی پرهوین تلفیق درخشانی از تمهای نیمه کلاسیک و ترانههای عامهپسند آن دوره است. کاگنی مثل همیشه، نیروی جسمانی فراوان و درک کاملی از شخصیت کمدی فیلم را نشان میدهد
@cafe_andishe95
One, Two, Three.1962
به کارگردانی نابغه سینما بیلی وایلدر
🎬کمدی فارس درخشانی که ضرباهنگ سریع و طنز قدرتمندانهای دارد. دست مایه کار، نمایشنامه یک پرده مولنار، استاد کمدی فارس است که وایلدر و فیلمنامهنویس محبوبش، دایموند ماهرانه آن را بسط میدهند.
🎭طنز کلامی فیلم به شدت حس و حال زمان را منتقل میکند، بدون آنکه ابعاد ایدئولوژیک افراطی بیابد. موسیقی پرهوین تلفیق درخشانی از تمهای نیمه کلاسیک و ترانههای عامهپسند آن دوره است. کاگنی مثل همیشه، نیروی جسمانی فراوان و درک کاملی از شخصیت کمدی فیلم را نشان میدهد
@cafe_andishe95
نیچه در حالی که اعتراف به پیگیری فرهنگ میکند آن را نادیده می گیرد، همچنان که زندگانی شخصی او با دیوانگی پایان یافت همین طور فلسفه اش نیز به یک تناقض منتهی میگردد
زیرا در حالی که یک فلسفه فرهنگ است در باطن خود حاوی تخم هایی از فرهنگ ستیزی است ما از فلسفه او نمیتوانیم انتظار نجات داشته باشیم ..
نیچه میخواست بهترین گلهای نژاد بشر را ضایع کند و از رشد بازدارد و آنها را به تباهی بکشاند
تاریخ فلسفه.کاپلستون ۱۳۸۸ (۳۲۳-۳۲۴
@cafe_andishe95
زیرا در حالی که یک فلسفه فرهنگ است در باطن خود حاوی تخم هایی از فرهنگ ستیزی است ما از فلسفه او نمیتوانیم انتظار نجات داشته باشیم ..
نیچه میخواست بهترین گلهای نژاد بشر را ضایع کند و از رشد بازدارد و آنها را به تباهی بکشاند
تاریخ فلسفه.کاپلستون ۱۳۸۸ (۳۲۳-۳۲۴
@cafe_andishe95
🕯💡دولت ایران نه سوسیالیستی به معنی کلاسیک و مدرنش و نه لیبرال به معنی کلاسیک و مدرنش و نه نئولیبرال است
بلکه توتالیتاریسم بنیادگرایی و:
دولت رانتیر
رانت محصول انحصار، و انحصار زاییدهي تصمیمات سیاسی و دخالت دولتها در بازار است. بصورت کلی اگر عمده منابع درآمد یک دولت، ناشی از انحصارات و فروش کالا یا ارایهي خدمات با قیمتی بالاتر از حد طبیعی باشد، این دولت رانتیر (تحصیلدار) است. استقلال مالی دولت، ریسک سیاسی ناشی از بوجود آمدن گروههاي همسود و رقیب را افزایش میدهد. در نتیجه گروههاي رقیب شکل نمیگیرند و یا در حاشیه قرار می گیرند. دولتهاي رانتیر با ایجاد دستگاههاي عریض و طویل و استخدامهاي گسترده، بخش عمدهاي از جامعه را به خود وابسته کرده و استمرار دولت خویش را تضمین میکنند. در چنین فضایی، حتی سرمایهداري نیز به دولت وابسته است. نبود طبقات اجتماعی مستقل از دولت در کنار سیاستهاي بیثبات دولتی در قبال تشکیل و انباشت سرمایه (گاهی تشویق و گاه مصادرهي اموال)، باعث گردیده تا هیچ گاه امنیت مالی بوجود نیاید و سرمایه داران براي در امان ماندن از مصادرهي اموال خویش همواره از دولتها پیروي کنند. این پیروي تا زمانی که نظام سیاسی قادر به تأمین منافع طبقات بالا است ادامه پیدا میکند و با نقصان در اقتدار سیاسی دولت و ناتوانی آن در فشار بر طبقات بالا، این طبقات از دولت فاصله میگیرند و گرد کسانی که در حال به دست آوردن قدرت هستند، جمع می شوند. براساس آنچه گفته شد، هر دولتی که عمده درآمدهاي سالانهي خود را از منابع خارجی و از محل فروش کالا و خدمات با قیمتهایی بسیار بالاتر از هزینههاي تولید و بطور مستقیم تأمین کند، دولت رانتیر محسوب میشود.
ز نظر ببلاوي، دولتهاي رانتیر داراي ویژگیهاي زیر هستند
- رانت دریافتی منشاء خارجی داشته و هیچ گونه ارتباطی با فرآیند تولید داخلی ندارد
-درصد ناچیزي از نیروي کار، مشغول تولید در آن بخش میباشند و اکثریت جامعه در حال توزیع یا مصرف رانت هستند
-رانت بیش از 42 درصد از درآمدهاي دولت را شامل میشود.
📸حامیپروري و شبکههاي حامی-پیرو(patron/client)
(توضیح: سیستم حامی/پیرو را می توان به عنوان یک رابطه متقابل بین فردی که دارای اقتدار، موقعیت اجتماعی، ثروت، یا برخی منابع شخصی دیگر (حامی) و دیگری که از حمایت یا نفوذ آنها بهره می برد (پیرو) تعریف کرد.)
حامیپروري، مهمترین شکل فساد در حکومت است. دولتهاي ضعیف همراه با عدم نهادینگی احزاب در کنار وجود منابع طبیعیِ تأمینکنندهي رانت، مساعدترین محیط براي حامیپروري و رشد شبکههاي حامی-پیرو را بوجود میآورد. براي همین دولتهاي رانتیر با بوروکراسی حجیم بهترین فرصت را براي حاکمان جهت حامیپروري از طریق اشتغال نزدیکان و توزیع رانت فراهم میکنند. از آنجا که رویههاي قانونی در دولتهاي رانتی بسیار ضعیف است و همواره امکان زیر پاگذاشتن و تغییر آن وجود دارد، قابل اعتمادترین روش براي حاکمان در ادارهي امور این خواهد بود که با استفاده از فرآیند حامیپروري، نزدیکان خود را براي ادارهي امور بگمارند. تا هم از وفاداري آنها اطمینان داشته باشند و هم امور را آنگونه که میخواهند، اداره نمایند. در نظامهاي حامی - پیرو آنچه اهمیت دارد وفاداري است نه تخصص و کارآمدي . دولتهاي رانتی براي حفظ ثبات سیاسی و کنترل و جلب حمایت جامعه، از درآمدهاي رانتی بهره میگیرند. مزایاي ناشی از رانتها، ضمن بوجود آمدن حمایت گروهها و نخبگان طبقهي حاکم و پیروي آنها از سیاستهاي دولت، نخبگان غیرحاکم و مخالف دولت را نیز جذب و خاموش میکند و از بروز هرگونه چالشی با قدرت دولت جلوگیري مینماید. به سبب تمرکز منابع اقتصادي در دست دولت و وابستگی طبقات اجتماعی به منابع و تصمیمات دولتی، طبقات مستقل قادر به شکلگیري نیستند و حتی طبقهي سرمایهدار نیز وابسته به دولت است که به واسطه شبکههاي حامیپیرو رشد یافته تا از سیاستهاي دولت پیروي و از دولتمردان حمایت کند. طبقات متوسط تحصیل کرده و جدید نیز به واسطه اشتغال در نهادهاي وابسته به دولت، طبقهاي وابسته را بوجود میآورند. از این رو، با پیروي از باندهاي مختلف قدرت و حمایت از آنها در کسب قدرت، به دنبال کسب مشاغل و مناصب دولتی هستند و از این طریق نیز آنها جذب شبکههاي حامی– پیرو میشوند. از سوي دیگر بروکراتها نیز با استفاده از موقعیت خویش پروژههاي دولتی را با بیشترین هزینه به انجام میرسانند و با استفاده از حاشیههاي امن که این شبکهها براي آنها فراهم آورده است، از پرداخت حق و حقوق دولتی، مانند مالیات طفره میروند و سبب رشد فساد مالی میگردند.
دولت رانتی، اقتصاد دولتی، فرهنگ سیاسی و سرمایه اجتماعی در ایران
م.ح.پناهی-ا.امینی
@cafe_andishe95
بلکه توتالیتاریسم بنیادگرایی و:
دولت رانتیر
رانت محصول انحصار، و انحصار زاییدهي تصمیمات سیاسی و دخالت دولتها در بازار است. بصورت کلی اگر عمده منابع درآمد یک دولت، ناشی از انحصارات و فروش کالا یا ارایهي خدمات با قیمتی بالاتر از حد طبیعی باشد، این دولت رانتیر (تحصیلدار) است. استقلال مالی دولت، ریسک سیاسی ناشی از بوجود آمدن گروههاي همسود و رقیب را افزایش میدهد. در نتیجه گروههاي رقیب شکل نمیگیرند و یا در حاشیه قرار می گیرند. دولتهاي رانتیر با ایجاد دستگاههاي عریض و طویل و استخدامهاي گسترده، بخش عمدهاي از جامعه را به خود وابسته کرده و استمرار دولت خویش را تضمین میکنند. در چنین فضایی، حتی سرمایهداري نیز به دولت وابسته است. نبود طبقات اجتماعی مستقل از دولت در کنار سیاستهاي بیثبات دولتی در قبال تشکیل و انباشت سرمایه (گاهی تشویق و گاه مصادرهي اموال)، باعث گردیده تا هیچ گاه امنیت مالی بوجود نیاید و سرمایه داران براي در امان ماندن از مصادرهي اموال خویش همواره از دولتها پیروي کنند. این پیروي تا زمانی که نظام سیاسی قادر به تأمین منافع طبقات بالا است ادامه پیدا میکند و با نقصان در اقتدار سیاسی دولت و ناتوانی آن در فشار بر طبقات بالا، این طبقات از دولت فاصله میگیرند و گرد کسانی که در حال به دست آوردن قدرت هستند، جمع می شوند. براساس آنچه گفته شد، هر دولتی که عمده درآمدهاي سالانهي خود را از منابع خارجی و از محل فروش کالا و خدمات با قیمتهایی بسیار بالاتر از هزینههاي تولید و بطور مستقیم تأمین کند، دولت رانتیر محسوب میشود.
ز نظر ببلاوي، دولتهاي رانتیر داراي ویژگیهاي زیر هستند
- رانت دریافتی منشاء خارجی داشته و هیچ گونه ارتباطی با فرآیند تولید داخلی ندارد
-درصد ناچیزي از نیروي کار، مشغول تولید در آن بخش میباشند و اکثریت جامعه در حال توزیع یا مصرف رانت هستند
-رانت بیش از 42 درصد از درآمدهاي دولت را شامل میشود.
📸حامیپروري و شبکههاي حامی-پیرو(patron/client)
(توضیح: سیستم حامی/پیرو را می توان به عنوان یک رابطه متقابل بین فردی که دارای اقتدار، موقعیت اجتماعی، ثروت، یا برخی منابع شخصی دیگر (حامی) و دیگری که از حمایت یا نفوذ آنها بهره می برد (پیرو) تعریف کرد.)
حامیپروري، مهمترین شکل فساد در حکومت است. دولتهاي ضعیف همراه با عدم نهادینگی احزاب در کنار وجود منابع طبیعیِ تأمینکنندهي رانت، مساعدترین محیط براي حامیپروري و رشد شبکههاي حامی-پیرو را بوجود میآورد. براي همین دولتهاي رانتیر با بوروکراسی حجیم بهترین فرصت را براي حاکمان جهت حامیپروري از طریق اشتغال نزدیکان و توزیع رانت فراهم میکنند. از آنجا که رویههاي قانونی در دولتهاي رانتی بسیار ضعیف است و همواره امکان زیر پاگذاشتن و تغییر آن وجود دارد، قابل اعتمادترین روش براي حاکمان در ادارهي امور این خواهد بود که با استفاده از فرآیند حامیپروري، نزدیکان خود را براي ادارهي امور بگمارند. تا هم از وفاداري آنها اطمینان داشته باشند و هم امور را آنگونه که میخواهند، اداره نمایند. در نظامهاي حامی - پیرو آنچه اهمیت دارد وفاداري است نه تخصص و کارآمدي . دولتهاي رانتی براي حفظ ثبات سیاسی و کنترل و جلب حمایت جامعه، از درآمدهاي رانتی بهره میگیرند. مزایاي ناشی از رانتها، ضمن بوجود آمدن حمایت گروهها و نخبگان طبقهي حاکم و پیروي آنها از سیاستهاي دولت، نخبگان غیرحاکم و مخالف دولت را نیز جذب و خاموش میکند و از بروز هرگونه چالشی با قدرت دولت جلوگیري مینماید. به سبب تمرکز منابع اقتصادي در دست دولت و وابستگی طبقات اجتماعی به منابع و تصمیمات دولتی، طبقات مستقل قادر به شکلگیري نیستند و حتی طبقهي سرمایهدار نیز وابسته به دولت است که به واسطه شبکههاي حامیپیرو رشد یافته تا از سیاستهاي دولت پیروي و از دولتمردان حمایت کند. طبقات متوسط تحصیل کرده و جدید نیز به واسطه اشتغال در نهادهاي وابسته به دولت، طبقهاي وابسته را بوجود میآورند. از این رو، با پیروي از باندهاي مختلف قدرت و حمایت از آنها در کسب قدرت، به دنبال کسب مشاغل و مناصب دولتی هستند و از این طریق نیز آنها جذب شبکههاي حامی– پیرو میشوند. از سوي دیگر بروکراتها نیز با استفاده از موقعیت خویش پروژههاي دولتی را با بیشترین هزینه به انجام میرسانند و با استفاده از حاشیههاي امن که این شبکهها براي آنها فراهم آورده است، از پرداخت حق و حقوق دولتی، مانند مالیات طفره میروند و سبب رشد فساد مالی میگردند.
دولت رانتی، اقتصاد دولتی، فرهنگ سیاسی و سرمایه اجتماعی در ایران
م.ح.پناهی-ا.امینی
@cafe_andishe95
⚱ملیگرایی اصیل و پیشرو را چگونه میتوان از ملیگرایی ارتجاعی تمیز داد؟ این از مهمترین و حساسترین مسائل امروز ما است و در مرحله اول کار دشوار و بسیار پر ظرافتی است، چرا که در بسیاری نقاط مرزها به باریکی مو به نظر میرسند و گویی گزینش میان رستگاری و هلاکت را تنها یک گام به اینسو یا آنسوی خط معین میکند.
تنها راه این است که این تمایزگذاری را همچون یک هنر والا که از جنس اندیشه و سیاست است، تدوین کرده و زیستن سیاسی آن را گام به گام تجربه کرده و بیاموزیم. راه دشواری است اما باید با شجاعت و خرد وارد آن شد و پیش رفت، در غیر این صورت محکوم به آنیم که کژراهه جنبش نفت و پنجاه و هفت را باز هم و این بار در لباس هخامنشی و با واژگان پارسی اصیل تکرار کنیم.
به باور من نقطه آغاز روشن کردن این چراغ است که ملیگرایی اصیل و پیشرو با خرد، آزادی و تجدد در هم تنیده است و هیچگاه منافع ملی، تمامیت ارضی و هویت ملی را در تقابل با رفاه و امنیت و آزادی تعریف نمیکند. به بیان دیگر به خوبی میداند که اگر گروهی آمدند و منافع ملی را در مسیری تعریف کردند که به انزوا، فقر و تقابل با بخش پیشرو و بهروز جهان امروز منتهی میشود، آن مسیر قطعا ملی و تامین کننده منافع راستین ملت ایران نبوده است.
ملیگرایی اصیل و پیشرو به خوبی آگاه است که رفاه و خوشبختی ملت ایران در گرو حفظ تمامیت ارضی و سرمایههای تاریخی این سرزمین است. حفاظت از خاک در تقابل با انسان و آزادی و حقوق او نیست، بلکه لازمه و تضمین کننده این آزادی و حقوق است. ملیگرایی اصیل ایران را در اولویت قرار میدهد اما این اولویت بخشی برای تامین آزادی، امنیت و رفاه ساکنان این سرزمین است، نه برای حفاظت از یک هویت انتزاعی و تقابل محور که باید رفاه و آزادی ساکنان این سرزمین تا نفر آخر فدای آن شود.
💎ملیگرایی پیشرو تاریخ و فرهنگ و میراث هویت ملی را برای ورزیده شدن، پیچیده شدن و آموختن راه رفاه و پیشرفت و آزادی در جهان امروز میخواهد، نه برای محکوم کردن ملت ایران به ماندن در گذشته. ملیگرایی پیشرو بر خلاف ملیگرایی ارتجاعی پاسداری از هویت ملی را این گونه نمیفهمد که ما محکومیم که همچون نیاکانمان بیاندیشیم و زندگی کنیم. هویت ملی از نگاه ملیگرایی ارتجاعی یک زنجیر سنگین است که باید تا ابد به دست و پای ملت ایران بسته شود.
ملیگرایی ارتجاعی به سان شرطههای قرون وسطایی به جوان امروز ایرانی نهیب میزند که ایرانی زندگی کن و ایرانی بیاندیش و دائما میترساند که جهان با ما دشمن است، فقط هم با ما دشمن است، تمام کشورهای منطقه و جهان میخواهند کشور ما را تکه تکه کنند، پس باید به قلعه برویم و سنگر بگیریم... ما تافتهای کاملا جدا بافتیم که شبیه هیچکس نیستیم. ما سرنوشت و تقدیری ویژه داریم که از آن گریزی نیست...ما در این جهان تنهاییم، همه فقط به ما نگاه میکنند و کار دیگری ندارند، تنهایی فرهنگی داریم، تنهایی نژادی داریم و بالاخره تنهایی ژئوپلتیک و هیچگاه هیچ دوستی در جهان نخواهیم داشت و حالا در چنین وضعیت هول آوری ای جوان خام تو میخواهی خوش بگذرانی و راحت باشی؟
طوس طهماسبی
@cafe_andishe95
تنها راه این است که این تمایزگذاری را همچون یک هنر والا که از جنس اندیشه و سیاست است، تدوین کرده و زیستن سیاسی آن را گام به گام تجربه کرده و بیاموزیم. راه دشواری است اما باید با شجاعت و خرد وارد آن شد و پیش رفت، در غیر این صورت محکوم به آنیم که کژراهه جنبش نفت و پنجاه و هفت را باز هم و این بار در لباس هخامنشی و با واژگان پارسی اصیل تکرار کنیم.
به باور من نقطه آغاز روشن کردن این چراغ است که ملیگرایی اصیل و پیشرو با خرد، آزادی و تجدد در هم تنیده است و هیچگاه منافع ملی، تمامیت ارضی و هویت ملی را در تقابل با رفاه و امنیت و آزادی تعریف نمیکند. به بیان دیگر به خوبی میداند که اگر گروهی آمدند و منافع ملی را در مسیری تعریف کردند که به انزوا، فقر و تقابل با بخش پیشرو و بهروز جهان امروز منتهی میشود، آن مسیر قطعا ملی و تامین کننده منافع راستین ملت ایران نبوده است.
ملیگرایی اصیل و پیشرو به خوبی آگاه است که رفاه و خوشبختی ملت ایران در گرو حفظ تمامیت ارضی و سرمایههای تاریخی این سرزمین است. حفاظت از خاک در تقابل با انسان و آزادی و حقوق او نیست، بلکه لازمه و تضمین کننده این آزادی و حقوق است. ملیگرایی اصیل ایران را در اولویت قرار میدهد اما این اولویت بخشی برای تامین آزادی، امنیت و رفاه ساکنان این سرزمین است، نه برای حفاظت از یک هویت انتزاعی و تقابل محور که باید رفاه و آزادی ساکنان این سرزمین تا نفر آخر فدای آن شود.
💎ملیگرایی پیشرو تاریخ و فرهنگ و میراث هویت ملی را برای ورزیده شدن، پیچیده شدن و آموختن راه رفاه و پیشرفت و آزادی در جهان امروز میخواهد، نه برای محکوم کردن ملت ایران به ماندن در گذشته. ملیگرایی پیشرو بر خلاف ملیگرایی ارتجاعی پاسداری از هویت ملی را این گونه نمیفهمد که ما محکومیم که همچون نیاکانمان بیاندیشیم و زندگی کنیم. هویت ملی از نگاه ملیگرایی ارتجاعی یک زنجیر سنگین است که باید تا ابد به دست و پای ملت ایران بسته شود.
ملیگرایی ارتجاعی به سان شرطههای قرون وسطایی به جوان امروز ایرانی نهیب میزند که ایرانی زندگی کن و ایرانی بیاندیش و دائما میترساند که جهان با ما دشمن است، فقط هم با ما دشمن است، تمام کشورهای منطقه و جهان میخواهند کشور ما را تکه تکه کنند، پس باید به قلعه برویم و سنگر بگیریم... ما تافتهای کاملا جدا بافتیم که شبیه هیچکس نیستیم. ما سرنوشت و تقدیری ویژه داریم که از آن گریزی نیست...ما در این جهان تنهاییم، همه فقط به ما نگاه میکنند و کار دیگری ندارند، تنهایی فرهنگی داریم، تنهایی نژادی داریم و بالاخره تنهایی ژئوپلتیک و هیچگاه هیچ دوستی در جهان نخواهیم داشت و حالا در چنین وضعیت هول آوری ای جوان خام تو میخواهی خوش بگذرانی و راحت باشی؟
طوس طهماسبی
@cafe_andishe95
🔸حمایت جبهه ملی در انقلاب ۵۷ از آیتالله خمینی...
▪️گفتگویی تاریخی از کریم سنجابی (رهبر جبهه ملی، وزیر امور خارجه دولت بازرگان) در مصاحبه با BBC فارسی:
▪️«ما با نظریات آیتالله خمینی که در واقع منعکسکننده آمال و آرزوهای ملت ایران است، کاملا موافق هستیم. من به عنوان نمایندهی یک جبهه از ملت ایران کمال تاثر و تالم را دارم که قدر این شخص بزرگوار را آن طور که باید و شاید نشناختند و گوش به حرفهای او ندادند و وضعیت به اینجا رسیده است.
البته من پیش خودم این طور تعبیر می کنم که در یک ملتی که قریب به ۹۸ درصد آن مسلمان است اگر بر طبق اصول دموکراسی و با رای آزاد مردم ایران، مبعوثان واقعی ملت انتخاب شوند و یک نظام و حکومتی را برقرار کنند، میشود آن را حکومت اسلامی نامید که با آن چه که آیتالله خمینی میگوید شاید تفاوت زیادی نداشته باشد.»
▪️کریم سنجابی که دبیرکل جبهه ملی ایران بود در آبان ۱۳۵۷ به پاریس رفت و با همراهی ابوالحسن بنیصدر، سلامتیان و سایر میلیون در پاریس به دیدار خمینی رفت. وی بیانیهای سه مادهای به خمینی پیشنهاد داد که مورد موافقت آیتالله قرارگرفت. این بیانیه ۳ مادهای پایان رژیم سلطنتی، مراجعه به آراء مردم و لزوم برقراری دموکراسی بر اساس موازین اسلام و استقلال را اعلام کرد.
▪️جبهه ملی با امضای این بیانیه شعار معروف و همیشگی خود «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را کنار گذاشت. در دیماه ۵۷ جبهه ملی شاپور بختیار را به دلیل پذیرش پست نخستوزیری به اتفاق آرا از این جبهه اخراج کرد.
▪️کریم سنجابی حقوقدان که در دوره نخست وزیری مصدق مدتی وزیر فرهنگ بود، بعد از انقلاب در دولت موقت بازرگان به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه شد. در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ و به دنبال اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص، آیت الله خمینی حکم ارتداد جبهه ملی را صادر کرد.
▪️پس از اعلام ارتداد جبهه ملی توسط آیت الله خمینی و دستگیری اعضای جبهه ملی، سنجابی به مدت ۱۴ ماه مخفی بود و سرانجام از راه کردستان به ترکیه و از آنجا به پاریس و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت.
▪️سنجابی در کتاب خاطرات خود به نام امیدها و ناامیدیها در این مورد چنین میگوید: «... چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالان ما را گرفتند و توقیف کردند و یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. (نگاه کنید به واکنش گروه دیگری از پنجاهوهفتیها به این اعدام) شنیدیم به خانه ما ریخته اثاثه آن را غارت کرده و خانه را در تصرف گرفتهاند …» «... من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روزچهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند… با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم …»
سنجابی در تیرماه ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در ایالت ایلینوی آمریکا درگذشت.
نجات بهرامی
@cafe_andishe95
▪️گفتگویی تاریخی از کریم سنجابی (رهبر جبهه ملی، وزیر امور خارجه دولت بازرگان) در مصاحبه با BBC فارسی:
▪️«ما با نظریات آیتالله خمینی که در واقع منعکسکننده آمال و آرزوهای ملت ایران است، کاملا موافق هستیم. من به عنوان نمایندهی یک جبهه از ملت ایران کمال تاثر و تالم را دارم که قدر این شخص بزرگوار را آن طور که باید و شاید نشناختند و گوش به حرفهای او ندادند و وضعیت به اینجا رسیده است.
البته من پیش خودم این طور تعبیر می کنم که در یک ملتی که قریب به ۹۸ درصد آن مسلمان است اگر بر طبق اصول دموکراسی و با رای آزاد مردم ایران، مبعوثان واقعی ملت انتخاب شوند و یک نظام و حکومتی را برقرار کنند، میشود آن را حکومت اسلامی نامید که با آن چه که آیتالله خمینی میگوید شاید تفاوت زیادی نداشته باشد.»
▪️کریم سنجابی که دبیرکل جبهه ملی ایران بود در آبان ۱۳۵۷ به پاریس رفت و با همراهی ابوالحسن بنیصدر، سلامتیان و سایر میلیون در پاریس به دیدار خمینی رفت. وی بیانیهای سه مادهای به خمینی پیشنهاد داد که مورد موافقت آیتالله قرارگرفت. این بیانیه ۳ مادهای پایان رژیم سلطنتی، مراجعه به آراء مردم و لزوم برقراری دموکراسی بر اساس موازین اسلام و استقلال را اعلام کرد.
▪️جبهه ملی با امضای این بیانیه شعار معروف و همیشگی خود «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را کنار گذاشت. در دیماه ۵۷ جبهه ملی شاپور بختیار را به دلیل پذیرش پست نخستوزیری به اتفاق آرا از این جبهه اخراج کرد.
▪️کریم سنجابی حقوقدان که در دوره نخست وزیری مصدق مدتی وزیر فرهنگ بود، بعد از انقلاب در دولت موقت بازرگان به مدت ۵۵ روز وزیر امور خارجه شد. در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ و به دنبال اعتراض جبهه ملی به لایحه قصاص، آیت الله خمینی حکم ارتداد جبهه ملی را صادر کرد.
▪️پس از اعلام ارتداد جبهه ملی توسط آیت الله خمینی و دستگیری اعضای جبهه ملی، سنجابی به مدت ۱۴ ماه مخفی بود و سرانجام از راه کردستان به ترکیه و از آنجا به پاریس و سپس به ایالات متحده آمریکا رفت.
▪️سنجابی در کتاب خاطرات خود به نام امیدها و ناامیدیها در این مورد چنین میگوید: «... چند روز بعد از ۲۵ خرداد ۶۰ ما خانههای خود را ترک کردیم و در حال اختفای مطلق افتادیم و در حال اختفا بود که آقای علی اردلان، ورجاوند، مسعود حجازی و عده زیادی از فعالان ما را گرفتند و توقیف کردند و یکی از آنها، یکی از بازاریهای فداکار و رفیق ما بنام کریم دستمالچی را هم اعدام کردند. (نگاه کنید به واکنش گروه دیگری از پنجاهوهفتیها به این اعدام) شنیدیم به خانه ما ریخته اثاثه آن را غارت کرده و خانه را در تصرف گرفتهاند …» «... من و همسرم پس از ۱۴ ماه اختفای همیشه آمیخته با وحشت و نگرانی تن به بار گران فرار و هجرت از وطن دادیم و روزچهارشنبه ششم مرداد ۱۳۶۱ با اتوبوس کوچکی که دوستان ما فراهم کرده بودند… با چشمانی اشکبار عزیزان خود را پشت سر گذاشتیم …»
سنجابی در تیرماه ۱۳۷۴ در سن ۹۰ سالگی در ایالت ایلینوی آمریکا درگذشت.
نجات بهرامی
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥فیلم «رقاص وسیاستمدار»
محصول دهه نود سینمای مصر،
موضوع : چیزی مانند پرستوهای سیاسی امروز ایران که برای افشای رازهای مقامات به کار میگرفتند و گاه ترورهای اطلاعاتی با پرتاب از بالکنها که از آن با «لیالیالحمراء، شبهای سرخ» یاد میشد
نبیله مشهورترین رقاصهای است که توسط سرویس اطلاعاتی استخدام شده تا پرده از زندگی صلاح قابیل سیاستمدارمعروف مصری بردارد.
📹 دیالوگی از فیلم :
+ من نمیتوانم یک رقاصه را میانجی خودم کنم
-این چه حرفیه اینقدر رقاصه رقاصه میکنی...؟
+ تو بیادبی!
-تو هم دروغگویی، چون پیش از اینکه به مردم دروغ بگویی به خودت دروغ میگی
هر کدام از ما به نوعی رقاصی میکنیم، من کمرم رو تکون میدم، تو در سخنرانی زبونت رو!
+ولی این دوتا خیلی فرق داره
-من فرقش رو برات میگم؛ ما دوتا که در تلویزیون ظاهر میشیم، مردم با دیدن من شاد میشن، اما به محض دیدن تو، تلویزیون رو خاموش میکنند، چون رقص من برای مردمه ولی رقص تو نه...
@cafe_andishe95
محصول دهه نود سینمای مصر،
موضوع : چیزی مانند پرستوهای سیاسی امروز ایران که برای افشای رازهای مقامات به کار میگرفتند و گاه ترورهای اطلاعاتی با پرتاب از بالکنها که از آن با «لیالیالحمراء، شبهای سرخ» یاد میشد
نبیله مشهورترین رقاصهای است که توسط سرویس اطلاعاتی استخدام شده تا پرده از زندگی صلاح قابیل سیاستمدارمعروف مصری بردارد.
📹 دیالوگی از فیلم :
+ من نمیتوانم یک رقاصه را میانجی خودم کنم
-این چه حرفیه اینقدر رقاصه رقاصه میکنی...؟
+ تو بیادبی!
-تو هم دروغگویی، چون پیش از اینکه به مردم دروغ بگویی به خودت دروغ میگی
هر کدام از ما به نوعی رقاصی میکنیم، من کمرم رو تکون میدم، تو در سخنرانی زبونت رو!
+ولی این دوتا خیلی فرق داره
-من فرقش رو برات میگم؛ ما دوتا که در تلویزیون ظاهر میشیم، مردم با دیدن من شاد میشن، اما به محض دیدن تو، تلویزیون رو خاموش میکنند، چون رقص من برای مردمه ولی رقص تو نه...
@cafe_andishe95
🖌 زمانی برای عذرخواهی مردان تیزخشم
روزی در جبهههای جنگ، منطقۀ آبادان، نبرد سختی درگرفته بود. نزدیکهای روستای سلمانیه (که پارسال که از پس ۴۰ سال دوباره به آنجا رفتم محلیها «سلمانه» تلفظش میکردند) عراقیهای بدسگال حمله آورده بودند. توپ و خمپاره و تیربار همه جا را به رنگ و بوی سرب، باروت، تیانتی درآورده بود. در گرماگرم نبرد که من هم مثل هر کسی، با مقادیری هراس، تلاش میکردم با چسبیدن به زمین، گلولهها و ترکشها را تا اطلاع ثانوی ناکام بگذارم، ناگاه چشمم به قامت بلند یکی از همرزمان افتاد که انگار نه انگارِ این هنگامۀ آتش و زخم و مرگ، راست راست راه میرفت و با حالتی خندهناک گفت: «نه! اینا انگار راست راستی قصد جون ما را دارن!»
این آقا کی بود؟ اسمش که نه یادم مانده و نه اهمیتی دارد، ولی رسمش چرا. درست روز قبل، که خط آرام بود و خبری از درگیری نبود، ایشان خودش یکتنه یک درگیری بهراه انداخت: بر سر کم بودن مقدار گوشت موجود در یقلوی ناهارش. باور کنید یا نه، تا فردایش خورۀ این فکر رهایم نمیکرد که مگر ممکن است در گیرودار این همه ماجرا و مسأله، کسی که هر لحظه ممکن است به مغاک مرگ فرو رود، مشکلش بودن یا نبودنِ گوشت در غذایش باشد. حالا همان کسی که دیروزش آن بود امروزش این بود که به شکلی حیرتآور خطر و مرگ را به مضحکه گرفته بود!
بعدها تجربیات دیگری در همین مایه از سر گذراندم. اینکه کسی که رنگ جنگ به خود ندیده بود و اگر دیده بود رنگ به رویش نمانده بود، بیمحابا مینوشت و میگفت و باکیش از گزمه و شحنه نبود. یا کسی که در ورزشهای پرخطر که خالی از بازی با جان نبود محابا نداشت و هم او اگر رنگ لباس محتسبی میدید راه عقبعقب را پیش میگرفت. سرانجام اینکه فهمیدم انواع شجاعت هست، و ابداً تضمینی نیست که کسی که در یکی پیشتاز و جانباز است در دیگری ترسان و هراسان نباشد.
این همه را گفتم تا برسم به اینکه در شگفت نشوید اگر کسانی را دیدید که مردوار و پایدار عمری را در سلولهای آدمیخوار گذراندهاند، ولی دریغ از یک ذره شجاعت در نقد گذشته خود و اقرار به اشتباه. آن شجاعت دیگر است و این شجاعت دیگر. میگویند آن زمانه و آن فضا چنان اقتضایی داشت و همه همینطور بودند و ما هم بیگناه، پس لااقل اینک که فضا و زمان عوض شده است شما هم به رسم زمانه شوید و با صراحت بگویید که آن حرفها تمامش، یا تقریباً تمامش، یاوه بود. از تاج-زاده یاد بگیرید و از او پیشتر بروید.
❌آنانی که در تبدیل لیبرالیسم نه فقط به یک فحش بلکه در وانمایی آن همچون منشأ تمام بدیها چه کوششها که نکردند، که شعارهای الزرع للزارع (و لابد الجنس للکارگر) ولو کان غاصبا، روکش دینی افکارِ تا بن کمونیستیشان بود و رسوایی در حدی که تیتر کرده بودند «دولت باید از واردات کامپیوتر جلوگیری کند چون امپریالیسم آن را ساخته است» الان هم که سرودهای انقلابی (که مشهورترینهایش کار امثال کرامت دانشیان و منفردزاده و شهرام پازوکی و محمدرضا لطفی بود نه آخوندها و مداحان) پخش میشود، به جای دریغ و درد و حسرت، لابد خاطرههای شور مقدس انقلابی را بهیاد میآورند و مردان تیزخشم و پیکارشان را. و نهانگار که حاصل آن تیزخشمی جز فلاکت و عقبماندگی نبود و نشد.
سفارش من به کسانی که، بسا با نهایت شجاعت و حسن نیت، در قالب ملیمذهبی، امتی، شریعتیستی، مجاهد، فدایی، پیکاری، تودهای، خطِ فلانی، و دهها اسم دیگر (که البته همگی رسم واحدی داشتند) این است که دست از لجاج با عقل خود بردارند و شجاعت اقرار به آن اشتباه بزرگ را تمرین کنند. پشت هم به زندان و دادگاه رفتن، یا غرقه کردن خود در انبوه انتقادات بدیهی و توصیههای مطلقاً بیفایده و بلکه مسخره در مورد روال جاری امور سیاسی را بهانۀ فرار از اعتراف اصلی نکنید. قدری به قضاوت مردم، به قضاوت تاریخ فکر کنید.
در رمان «پابرهنهها» اثر استانکو، که راجع به زندگی یک جماعت عقبمانده روستایی است، جایی صحنهای را روایت میکند که فرد سالخوردهای به دادگاه مراجعه کرده و خواهان طلاق است، قاضی از او میپرسد که چرا میخواهی جدا شوی، جواب میدهد بد است و زشت، قاضی میگوید چهل سال وقت لازم داشتی تا این را بفهمی!؟
از چنین تمسخری خوف نکنید. حتی چهل سال خود را به کوری زدن، بهتر از تا وقت مرگ چنین کردن است. اعتراف کنید، بخشیده شوید، و با وجدان سبکتری به مزار تاریخ بپیوندید. بیایید اعتراف کنید و آن همه بیباکی در فکر و عملِ نابودگر را با اندکی شجاعت برای خود را به کوچۀ علی چپ نزدن جبران کنید.
ای غلطکردگان، اعتراف کنید که غلط کردید.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
روزی در جبهههای جنگ، منطقۀ آبادان، نبرد سختی درگرفته بود. نزدیکهای روستای سلمانیه (که پارسال که از پس ۴۰ سال دوباره به آنجا رفتم محلیها «سلمانه» تلفظش میکردند) عراقیهای بدسگال حمله آورده بودند. توپ و خمپاره و تیربار همه جا را به رنگ و بوی سرب، باروت، تیانتی درآورده بود. در گرماگرم نبرد که من هم مثل هر کسی، با مقادیری هراس، تلاش میکردم با چسبیدن به زمین، گلولهها و ترکشها را تا اطلاع ثانوی ناکام بگذارم، ناگاه چشمم به قامت بلند یکی از همرزمان افتاد که انگار نه انگارِ این هنگامۀ آتش و زخم و مرگ، راست راست راه میرفت و با حالتی خندهناک گفت: «نه! اینا انگار راست راستی قصد جون ما را دارن!»
این آقا کی بود؟ اسمش که نه یادم مانده و نه اهمیتی دارد، ولی رسمش چرا. درست روز قبل، که خط آرام بود و خبری از درگیری نبود، ایشان خودش یکتنه یک درگیری بهراه انداخت: بر سر کم بودن مقدار گوشت موجود در یقلوی ناهارش. باور کنید یا نه، تا فردایش خورۀ این فکر رهایم نمیکرد که مگر ممکن است در گیرودار این همه ماجرا و مسأله، کسی که هر لحظه ممکن است به مغاک مرگ فرو رود، مشکلش بودن یا نبودنِ گوشت در غذایش باشد. حالا همان کسی که دیروزش آن بود امروزش این بود که به شکلی حیرتآور خطر و مرگ را به مضحکه گرفته بود!
بعدها تجربیات دیگری در همین مایه از سر گذراندم. اینکه کسی که رنگ جنگ به خود ندیده بود و اگر دیده بود رنگ به رویش نمانده بود، بیمحابا مینوشت و میگفت و باکیش از گزمه و شحنه نبود. یا کسی که در ورزشهای پرخطر که خالی از بازی با جان نبود محابا نداشت و هم او اگر رنگ لباس محتسبی میدید راه عقبعقب را پیش میگرفت. سرانجام اینکه فهمیدم انواع شجاعت هست، و ابداً تضمینی نیست که کسی که در یکی پیشتاز و جانباز است در دیگری ترسان و هراسان نباشد.
این همه را گفتم تا برسم به اینکه در شگفت نشوید اگر کسانی را دیدید که مردوار و پایدار عمری را در سلولهای آدمیخوار گذراندهاند، ولی دریغ از یک ذره شجاعت در نقد گذشته خود و اقرار به اشتباه. آن شجاعت دیگر است و این شجاعت دیگر. میگویند آن زمانه و آن فضا چنان اقتضایی داشت و همه همینطور بودند و ما هم بیگناه، پس لااقل اینک که فضا و زمان عوض شده است شما هم به رسم زمانه شوید و با صراحت بگویید که آن حرفها تمامش، یا تقریباً تمامش، یاوه بود. از تاج-زاده یاد بگیرید و از او پیشتر بروید.
❌آنانی که در تبدیل لیبرالیسم نه فقط به یک فحش بلکه در وانمایی آن همچون منشأ تمام بدیها چه کوششها که نکردند، که شعارهای الزرع للزارع (و لابد الجنس للکارگر) ولو کان غاصبا، روکش دینی افکارِ تا بن کمونیستیشان بود و رسوایی در حدی که تیتر کرده بودند «دولت باید از واردات کامپیوتر جلوگیری کند چون امپریالیسم آن را ساخته است» الان هم که سرودهای انقلابی (که مشهورترینهایش کار امثال کرامت دانشیان و منفردزاده و شهرام پازوکی و محمدرضا لطفی بود نه آخوندها و مداحان) پخش میشود، به جای دریغ و درد و حسرت، لابد خاطرههای شور مقدس انقلابی را بهیاد میآورند و مردان تیزخشم و پیکارشان را. و نهانگار که حاصل آن تیزخشمی جز فلاکت و عقبماندگی نبود و نشد.
سفارش من به کسانی که، بسا با نهایت شجاعت و حسن نیت، در قالب ملیمذهبی، امتی، شریعتیستی، مجاهد، فدایی، پیکاری، تودهای، خطِ فلانی، و دهها اسم دیگر (که البته همگی رسم واحدی داشتند) این است که دست از لجاج با عقل خود بردارند و شجاعت اقرار به آن اشتباه بزرگ را تمرین کنند. پشت هم به زندان و دادگاه رفتن، یا غرقه کردن خود در انبوه انتقادات بدیهی و توصیههای مطلقاً بیفایده و بلکه مسخره در مورد روال جاری امور سیاسی را بهانۀ فرار از اعتراف اصلی نکنید. قدری به قضاوت مردم، به قضاوت تاریخ فکر کنید.
در رمان «پابرهنهها» اثر استانکو، که راجع به زندگی یک جماعت عقبمانده روستایی است، جایی صحنهای را روایت میکند که فرد سالخوردهای به دادگاه مراجعه کرده و خواهان طلاق است، قاضی از او میپرسد که چرا میخواهی جدا شوی، جواب میدهد بد است و زشت، قاضی میگوید چهل سال وقت لازم داشتی تا این را بفهمی!؟
از چنین تمسخری خوف نکنید. حتی چهل سال خود را به کوری زدن، بهتر از تا وقت مرگ چنین کردن است. اعتراف کنید، بخشیده شوید، و با وجدان سبکتری به مزار تاریخ بپیوندید. بیایید اعتراف کنید و آن همه بیباکی در فکر و عملِ نابودگر را با اندکی شجاعت برای خود را به کوچۀ علی چپ نزدن جبران کنید.
ای غلطکردگان، اعتراف کنید که غلط کردید.
دکتر مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
🗃توماس هابز در کتاب لویاتان گفت که خیر آن چیزی است که مورد تمنا است و شرّ آن چیزی که مورد بیزاری است، و مهمترین تمناها آز و جاه است که یکی در پی ثروت و دیگری در پی قدرت است، و بر این نکته انگشت نهاد که خوشی و ناخوشی حرکاتی درونی هستند که ناشی از تحول احوال جسم است وقتی به سمت چیزی حرکت میکنیم که فکر میکنیم سودمند است و از قِبَلِ آن به ما حال خوشی دست میدهد؛
و بر عکس، وقتی از چیزی دوری میکنیم که فکر میکنیم مضر است و از رهگذر آن دچار ناخوشی میشویم.
و نهایتاً فارغ از میل ما، خیری و شری و اخلاقی در کار نیست.
📔فایده گرایی
جان استیوارت میل، ترجمه: مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
و بر عکس، وقتی از چیزی دوری میکنیم که فکر میکنیم مضر است و از رهگذر آن دچار ناخوشی میشویم.
و نهایتاً فارغ از میل ما، خیری و شری و اخلاقی در کار نیست.
📔فایده گرایی
جان استیوارت میل، ترجمه: مرتضی مردیها
@cafe_andishe95
💰💎بهیقین، هیچ جامعهای که اکثریت عظیمی از اعضایش فقیر و درمانده باشند نمیتواند سالم و سعادتمند باشد.
در ضمن، این عین انصاف و عدالت است که کسانی که خوراک و پوشاک و مسکن کل جامعه را تأمین میکنند باید چنان سهمی از محصول کار خود داشته باشند که خود نیز بتوانند بهنحوی منصفانه بخورند و بپوشند و سقفی بالای سر خود داشته باشند.“
آدام اسمیت.اقتصاددان و پدر سرمایه داری
@cafe_andishe95
در ضمن، این عین انصاف و عدالت است که کسانی که خوراک و پوشاک و مسکن کل جامعه را تأمین میکنند باید چنان سهمی از محصول کار خود داشته باشند که خود نیز بتوانند بهنحوی منصفانه بخورند و بپوشند و سقفی بالای سر خود داشته باشند.“
آدام اسمیت.اقتصاددان و پدر سرمایه داری
@cafe_andishe95
📋وقتی اصطلاح کیش شخصیت را به هر نوع تلاش برای تجلیل از رهبران تقلیل میدهیم، در واقع با این کار، آنچه را در دیکتاتوریهای مدرن اتفاق افتاده کوچک کرده ایم. هنگامی که روسای جمهور و نخست وزیرانی که به صورت دموکراتیک انتخاب شدهاند تصاویرشان را روتوش میکنند، یا در برابر کودکانی میایستند که در ستایش آنها شعر میخوانند یا اسمشان را روی سکههای طلا حک میکنند، یا خودشان را با چابلوسان احاطه میکنند، مشغول نمایش سیاسیاند.
شاید مشمئزکننده باش، یا خودشیفتگی و حتی شیادی به نظر بیاید اما کیش شخصیت نیست.
اینکه پیروانی داشته باشند که آنها را رهبری نابغه خطاب کنند هم کیش شخصیت نیست.
در نخستین مرحله کیش شخصیت، رهبر باید آنقدر نفوذ داشته باشد که مخالفانش را تحقیر و مجبور کند در ملاء عام به او ادای احترام کنند.
اما کیش شخصیت در اوج خودش، آنجایی است که دیگر کسی نمیتواند مطمئن باشد چه کسی طرفدار دیکتاتور است و چه کسی مخالف او است.
📙کتاب آداب دیکتاتوری
@cafe_andishe95
شاید مشمئزکننده باش، یا خودشیفتگی و حتی شیادی به نظر بیاید اما کیش شخصیت نیست.
اینکه پیروانی داشته باشند که آنها را رهبری نابغه خطاب کنند هم کیش شخصیت نیست.
در نخستین مرحله کیش شخصیت، رهبر باید آنقدر نفوذ داشته باشد که مخالفانش را تحقیر و مجبور کند در ملاء عام به او ادای احترام کنند.
اما کیش شخصیت در اوج خودش، آنجایی است که دیگر کسی نمیتواند مطمئن باشد چه کسی طرفدار دیکتاتور است و چه کسی مخالف او است.
📙کتاب آداب دیکتاتوری
@cafe_andishe95
🌋 دوباره سالگرد انقلاب اسلامی شد و لاف زدنها درباره پیشرفتهای مشعشع نظام مقدس شروع شد.دیروز مناظره ای میدیدم بین آقایان دکتر نیلی و دکتر مالجو.یک طرف مناظره (آقای نیلی) میگفت مردم ایران در این ده سال گذشته فقیرتر شدهاند اما طرف مقابل،ایران امروز را مقایسه میکرد با ایران نود سال پیش و مدعی بود که مردم ما نسبت به زمان رضا شاه وضعشان خیلی بهتر شده !!! فقط نگفت امروز مردم تلفن و موبایل و ماشین شخصی دارند اما آن زمان با درشکه و الاغ رفت و آمد میکردند!!! اینهم از مثلا دکتر اقتصاد ما که ماله گرفته دستش و مشغول سفیدنمایی است.یکی دیگر از همین مالهکشان محترم استدلال میکرد آقا کجا نشستی که ایران در زمینه نانو و رویان جزو چهار کشور اول جهان است و قله علم و تکنولوژی را فتح کرده است.یک سرچ کوچولو کردم و دیدم حداقل ده هزار حوزه علم و تکنولوژی در جهان وجود دارد و حالا گیریم در دو سه تا حوزه هم موفقیتهایی به دست آمده.اما اگر کسی واقعا خواهان این باشد که ببیند کشورش طی چهل سال گذشته پیشرفت داشته یا عقب گرد باید اقتصاد ایران را مقایسه کند با کشورهای اطرافش.
آمار بانک جهانی درباره رشد کشورهای منطقه خاورمیانه بسیار روشن و گویاست.سران جمهوری اسلامی هجده سال پیش در سند چشم انداز بیست ساله شان هدف گذاری کرده بودند که ایران در سال هزار و چهار صد و چهار،یعنی دو سال دیگر، به بزرگترین اقتصاد منطقه تبدیل شود.حالا ملاحظه میفرمایید که سوء مدیریتها چه به روز اقتصاد ایران آورده است.به جای این که در راس جدول باشیم در انتهای جدول قرار داریم.یعنی شکست مطلق.این ادعا نیست، آمار به ما می گوید که ایران عقب افتاده و بدجوری هم عقب افتاده.حضرات که جرأت اذعان به این شکست فاحش را ندارند گمان میکنند با به رخ کشیدن موشک و پهپاد میتوان خود را «بازیگر جهانی» جلوه داد و قدرتنمایی کرد اما «بازیگر جهانی» واقعی آن کشوری است که اقتصادش قدرتمند باشد و نظام حکومتیاش متکی به آرای مردم.آنهایی که دم از رسیدن به قله میزنند لطفاً این آمار بانک جهانی را خوب بخوانند و بعدش فکر کنند چرا حداقل یک سوم مردم ایران فقط طی یک دهه اخیر به زیر خط فقر سقوط کردهاند؟ چرا اقتصاد ایران باید حتی از عراق جنگزده هم پایینتر باشد؟طی بیست سال گذشته حداقل چهل درصد مردم جهان از زیر خط فقر خارج شدهاند اما طی همین مدت سی درصد ایرانیها به زیر خط فقر سقوط کردهاند.هر مقام حکومتیای که چشم بر این واقعیت ها ببندد و دم از پیشرفت بزند مرتکب فریبکاری و مردم فریبی شده است
🔺بیژن اشتری
@cafe_andishe95
آمار بانک جهانی درباره رشد کشورهای منطقه خاورمیانه بسیار روشن و گویاست.سران جمهوری اسلامی هجده سال پیش در سند چشم انداز بیست ساله شان هدف گذاری کرده بودند که ایران در سال هزار و چهار صد و چهار،یعنی دو سال دیگر، به بزرگترین اقتصاد منطقه تبدیل شود.حالا ملاحظه میفرمایید که سوء مدیریتها چه به روز اقتصاد ایران آورده است.به جای این که در راس جدول باشیم در انتهای جدول قرار داریم.یعنی شکست مطلق.این ادعا نیست، آمار به ما می گوید که ایران عقب افتاده و بدجوری هم عقب افتاده.حضرات که جرأت اذعان به این شکست فاحش را ندارند گمان میکنند با به رخ کشیدن موشک و پهپاد میتوان خود را «بازیگر جهانی» جلوه داد و قدرتنمایی کرد اما «بازیگر جهانی» واقعی آن کشوری است که اقتصادش قدرتمند باشد و نظام حکومتیاش متکی به آرای مردم.آنهایی که دم از رسیدن به قله میزنند لطفاً این آمار بانک جهانی را خوب بخوانند و بعدش فکر کنند چرا حداقل یک سوم مردم ایران فقط طی یک دهه اخیر به زیر خط فقر سقوط کردهاند؟ چرا اقتصاد ایران باید حتی از عراق جنگزده هم پایینتر باشد؟طی بیست سال گذشته حداقل چهل درصد مردم جهان از زیر خط فقر خارج شدهاند اما طی همین مدت سی درصد ایرانیها به زیر خط فقر سقوط کردهاند.هر مقام حکومتیای که چشم بر این واقعیت ها ببندد و دم از پیشرفت بزند مرتکب فریبکاری و مردم فریبی شده است
🔺بیژن اشتری
@cafe_andishe95