Telegram Web Link
💎توسعه اقتصادی و دموکراسی💰

درباره همبستگی توسعه اقتصادی و حضور نهادهای دموکراتیک سخن فراوان رفته است.
آلکسی دو توکویل اشرافزاده ،فرانسوی که مشاهداتش دربارۀ جامعۀ آمریکا در میانه سدهٔ نوزدهم امروزه هم نقل زبانهاست، معتقد بود که 💡احترام به افراد صرف نظر از وضعیت اقتصادی ،آنها نقش مؤثری در دموکراسی دارد.

بعداً، بسیاری از نظریه پردازان ،سیاسی از جمله دانشمندانی چون ماکس وبر و یوزف شومپتر، رابطه میان اقتصاد بازار آزاد و دموکراسی را نشان دادند شومپتر عقیده داشت که
📍دموکراسی جدید محصول سرمایه داری است.

📌چرا؟ بازار آزاد با دموکراسی تسهیل میشود و برعکس.
توسعه بسیاری از دموکراسیهای قدیمی اروپای شمالی و آمریکای شمالی نیز بر طبق چنین الگویی بوده است. حقوق سیاسی در این جوامع در نخستین مراحل توسعهٔ سرمایه داری و زیر فشار طبقات محروم جامعه گسترش یافت با افزایش توسعه اقتصادی و رفاه جوامع طبقۀ متوسط مستقلی پیدا شد.
این طبقه متوسط ، با پشتگرمی به قدرت اقتصادی ،خود جامعه ای مدنی به وجود آورد که نهادهای نیرومندی چون انجمنها حزبها، و انواع و اقسام گروههای ذی نفع داشت که قدرت دولت را تضعیف می کردند.
🖍وجود جنبش اتحادیه کارگری ،مستقل به ایجاد و تقویت نهادهای مستقل و آزاد کمک کرد کاهش قدرت دولت موجب افزایش احترام به حقوق بشر و حاکمیت قانون ،شد که دو اصل ضروری حکومت دموکراتیکند.

◻️مختصر این که افزایش قدرت اقتصادی شهروندان قدرت سیاسی حکومت را مهار کرد و به حاکمیت دموکراتیک انجامید.

📎اما در یک کشور در حال توسعه جدید قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی معمولاً در اختیار یک طبقه از مردم قرار دارد اگر طبقات کارگر و متوسط بسیار ضعیف باشند یا زیر بار زور حکومتی قدرتمدار بشدت سرکوب شوند، مسیر طبیعی رسیدن به حکومت دموکراتیک همانا مدار کوتاه است. ساختار درآمد مردم در یک کشور در حال توسعه معمولاً بسیار ناقص و غیرعادی است و ثروت کشور در انحصار اقلیت کوچکی از مردم است که صاحب قدرت سیاسی نیز هستند دولت معمولاً مهمترین منبع سرمایه، درآمد، قدرت و منزلت است. در چنین کشوری اگر فرد یا هیأت حاکم به دنبال یک دوره از انتخابات کنار رود رفتاری
شگفت انگیز تلقی می.شود در این کشورها برگه ها را روی هم میچینند تا علیه دموکراسی رو کنند.
تخصیص منابع و امکانات به دست دولت موجب میشود که فساد یکی از مشکلات اصلی حکومت شود مشکلی که جزء ذاتی اجتماع سیاسی استوار بر فقر همگانی است در چنین نظامهایی که وصف حال بسیاری از کشورهای واقع در مسیر انتقال به دموکراسی در بیست سال اخیر هستند، از بین بردن شبکه روابط شخصی و خصوصی
( که ممکن است اسباب فساد شود )برای توزیع منابعی که در چنگ یا زیر نفوذ دولت قرار دارند کم و بیش محال است تدوین قوانینی که استفاده از موازین غیر شخصی و عام را بر پایهٔ شایستگی افراد الزام آور کنند قوانینی که تأثیر شبکه های خصوصی بین افراد را کم میکنند امری است مطلوب.
اما نهادینه ساختن نظامی بر بنیاد شایستگی در جایی که سابقه ای از آن وجود نداشته باشد کار دشواری است.
@cafe_andishe95
🔝ادامه)
در فرهنگ سیاسی دموکراتیک توزیع عادلانه و منصفانه منابعی که منحصراً در اختیار دولتند امری است الزامی در دولتهای جدید و فقیر پس از ترسیم حد و مرز رسمی و قانونی نقش دولت، باید موازینی هم برای عرف اخلاقی مسؤولان وضع کرد و برای تخصیص منابع باید از معیارهای عینی بهره گرفت. البته برقراری این شرایط لازم به دست بخش دولتی کارآمدی عملی میشود که براساس معیارهای مبتنی بر شایستگی انتخاب شده باشد. دهها سال طول کشید که اصلاحات اداری در انگلستان ایالات متحد، و کشورهای مختلف اروپا به ثمر .رسند.
تغییر قواعد و هنجارها در کشورهای فقیر عصر حاضر و نهادینه کردن ساز و کارهای جدید توزیع منابع خاصه در یک مقطع زمانی کوتاه، کار آسانی نیست.

📖🖌دایره المعارف دموکراسی -زیر نظر سایمون مارتین لیپست
@cafe_andishe95
🧯اصلاح‌طلبان کمونیست و نقش و کارکرد آن ها


بنده را ببخشید که خیلی بی مقدمه سراغ برخی موضوع ها می‌روم.این اندیشه های نا به هنگام گهگاه موقع مطالعه یا ترجمه به سراغم می‌آید و من هم به خودم اجازه می‌دهم که آنها را با شما شریک شوم.امروز به قضیه اصلاح‌طالبان کمونیست برخوردم.سرنوشت این افراد واقعا جالب است.تا زمانی که نظام‌های کمونیستی برقرار بودند اصلاح‌طلبان کمونیست هم ارج و قرب زیادی بین مردم داشتند.کسانی مثل دوبچک و ایمره ناگی، حتی تا حد قهرمانان ملی بالا رفتند و چند تایی از آن‌ها نیز طعم زندان ‌و گلوله داغ را چشیدند.

🔧اصلاح‌طلبان کمونیست تقریبا جملگی بر این باور بودند که باید به« دهه طلایی لنین» یا به «آموزه‌های ناب مارکسیستی» برگشت.آنها انحراف از آموزه های لنین و مارکس را‌ عامل و منشاء اصلی مصیبت‌های جوامع کمونیستی‌شان می‌دانستند.اما جالب اینکه موقعی که کمونیسم در شوروی و کشورهای اروپای شرقی فروپاشید تقریبا هیچ یک از این اصلاح‌طلبان کمونیست نتوانستند نقشی در حکومت‌های پساکمونیستی کشورهایشان بازی کنند.

دوبچک به رغم آن محبوبیت عظیمی که از رهبری جنبش بهار پراگ کسب کرده بود ،پس از سقوط نظام کمونیستی مجبور به خانه نشینی شد.شعار "سوسیالیسم با چهره انسانی" دوبچک و دیگر‌ اصلاح‌طلبان کمونیست دیگر هیچ خریداری نزد مردمی که چهل سال حکومت کمونیستی پدرشان را درآورده بود ، نداشت.زدنک میلیار،از دیگر چهره های اصلاح طلب بهار پراگ،نیز فقط یک روز پس از سرنگونی کمونیسم در کشورش فهمید هیچ جایگاهی در عالم سیاست کشورش ندارد.

گورباچف اصلاح‌طلب در انتخابات ریاست جمهوری دوران پساکمونیستی در روسیه فقط نیم درصد آرای مردم را کسب کرد. واقعیت قضیه این بود که مردم اصلاح‌طلبان کمونیست را شریک جرم رژیم سابق کمونیستی‌شان می دانستند.به این ترتیب تنها نقش تاریخی اصلاح‌طلبان کمونیست تضعیف رژیم‌های کمونیستی و باز کردن راه براندازی این رژیم‌‌ها بود، هر چند هیچکدام آنها قلبا خواهان براندازی حکومت کمونیستی نبودند.به این ترتیب پساکمونیسم نه فقط خود کمونیسم بلکه کمونیسم اصلاح‌طلب را هم نفی کرد.اصلاح‌طلبان فقط در متن رژیمی که به شکل گیری و‌ تداومش کمک کرده بودند امکان حیات سیاسی داشتند.آنها سپس، در زمانی که نسل‌های تازه‌ی آزادیخواهان از راه رسیدند و نبرد مردم علیه دیکتاتوری آغاز شد، صرفا به ابزاری بدل شدند برای براندازی رژیم کمونیستی؛ ابزاری مفید اما یکبار مصرف در دست مردم برای به زیر کشیدن دیکتاتور.


بیژن اشتری
@cafe_andishe95
🗞●اشپیگل:  جناب پوپر وقتی از روشنگری می گویید، آیا عمدتا به فراخوان «کانت» برای یک قانون مدنی عادلانه و بسط و گسترش آن به سراسر جهان به مثابه بالاترین وظیفه ی انسانی در نظر دارید؟ و آیا  «هگل» از نظر شما سرمدار رمانتیسیسم بود؟

●پوپر:  کاملا درست است. بدیل رمانتیک کمابیش برآن بود که هیچ چیز بدون جنگ و خشونت پیش نمی رود. هگل بدین ترتیب تجربه خود را از تاریخ به کار گرفت. اما اگر شما به طور مداوم تجربیات گذشته ی حاکی از تعارضات نظامی را برای آینده به کار گیرد، آنگاه به واقع هیچ امیدی برای آینده باقی نمی ماند. زیرا سلاح های ما اکنون می توانند ما را نابود کنند. حمام همه کش تشعشعات اتمی جای حمام خون فولاد را که ظاهرا نیاکان رمانتیک ما را نگران ساخته بود، گرفته است.


📚زندگی سراسر حل مسئله است. صص ۱۵۵_ ۱۵۶

✍️کارل پوپر-
آرسین

@cafe_andishe95
سانسور نیچه برای سفید شویی عقاید ضد بشری او

کانالی با گرایش کمونیستی نیچه ای مطلبی از کتاب دجال نیچه منتشر کرده اما به صورت ناقص و گزینش شده و نظرش در مورد ناتوانان و ناتندرستان را در متن سانسور کرده اند:



"نیک چیست؟
هرآنچه حسِ قدرت، خواستِ قدرت و خودِ قدرت را در انسان فزونی بخشد.
بد چیست؟
هرآنچه از سرِ ضعف باشد...
نیک‌بختی نه رضایت و صلح، بلکه قدرتِ فزون‌تر و جنگ است. نه فضیلت، بلکه بازدهی: فضیلت به سبکِ رنسانس، فضیلتِ ناب، فضیلتی رها از زهرِ اخلاقیات."

(فریدریش نیچه -دجال)

🔺حال ادامه متن را در عکس بالا نظاره میکنید که بیانگر عقیده ای ضد بشری و فاسد است که نیچه از مجرای قدرت درباره دیگر انسانهای مریض یا ناتوان دارد!
(جالب آنکه نیچه خود از نظر جسمی فردی مریض احوال و رنجور و ناتوان بود و به خاطر همین در دوره سربازی مورد تمسخر قرار گرفت)

@cafe_andishe95
🚩سخن راست را از جوادی بشنوید‼️

آنچه علی جوادی در گفت‌‌وگوی اتاق خبر تلویزیون منوتو گفت تقریباً خط به خط مطابق سخنان مارکس و انگلس در «مانیفست» بود.

در «مانیفست» مارکس و انگلس می‌نویسند:
«انقيادِ مدرنِ زير يوغ سرمايه - که در انگلستان و فرانسه و آمريکا و آلمان يکسان است – خصلت‌ ملی را از پرولتاريا زدوده است. قوانين، اخلاق و مذهب، برای او چيزی جز تعصباتی بورژوائی نيستند که منافع بورژوازی را در پسِ خود پنهان می‌کنند.»
کمی بعدتر مؤلفان «مانیفست» می‌نویسند:

«مبارزه پرولتاريا عليه بورژوازی، هرچند نه در محتوا، اما به لحاظ شکل، ملی است. پرولتاريای هر کشوری البته بايد ابتدا کار را با بورژوازی خودی يکسره کند.» بر این اساس کمونیست‌ها باید نخست در هر کشوری کار بورژوازی (بخوانید دولت ملی) کشور خودشان را یکسره کنند. این به آن معنا است که میدانِ جنگِ احزاب کمونیست، ملی است اما اهدافشان ضدملی است. کمونیسم ایدئولوژی‌ای ذاتاً ضدِ ملی است و این میراث به بخش بزرگی از چپ‌های غیرکمونیستی نیز منتقل شده است. امروز چپ پست‌مدرن نیز در ادامه چپ کلاسیک همین خصلت ضدملی را به ارث برده است.

⚠️تخریب دولت – ملت و نهادها و مفاهیم همراه با آن یکی از اهداف اصلی این نوع چپ است. بنابرین ضدیت با مفهوم ملت ایران در نزد اینان اصلاً اتفاقی نیست. تفاوت علی جوادی با مابقی چپ‌های تزئین‌شدهٔ ترگل‌ورگل این است که او به اصلِ جنس وفادار است و مستقیماً از «مانیفست» الهام می‌گیرد. چپ‌های جدید همین حرف‌ها را در جارگون‌هایی سورئالیستی می‌پیچند ولی اصل همان است که جوادی گفت:

ملت و دولت ملی بی‌معنا است؛ یعنی برای اینان «ایران» بی‌معنا است.


بابک مینا
@cafe_andishe95
۲۱ آذر سالروز نجات آذربایجان از چنگ اهریمن گرامی

❤️🤍💚
۲۱ آذر ۱۳۲۵ روز نجات آذربایجان، روزی بود که یگان‌های ارتش ایران در میان شور و هیجان و فریادهای شادی مردم وارد تبریز و رضاییه شد و استان‌های شمالی ایران را از چنگ استالین و مزدورانش بیرون آورد. ۲۱ آذر روز عید ملی اعلام شد و از سال ۱۳۲۵ همه ساله در آن روز به یاد نجات آذربایجان و اعاده حق حاکمیت ایران بر آن خطه جشن گرفته شد. نه تنها ایرانیان باید پیوسته به یاد این روز باشند بلکه تمام ملل آزاده جهان نیز بایستی این واقعه تاریخی را به خاطر سپرده و فراموش ننمایند
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ملی‌گرایی ایرانی پناهگاه مردم ایران در برابر گفتمان‌های توتالیتر و امت‌گرا بوده است.

@NejatBahrami
Forwarded from مسیرِ آگاهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
64 MB

#آریا_فرپوری در گفتگو با #وحید_بهمن

⚜️ حقایق و دروغ های ناگفته آزادسازی آذربایجان


🔶 @shak_gerayi
🧠روانشناسی سیاسی حاکمان ایران🔦

امتناع دیالوگ با دیکتاتور

روانشناسی سیاسی علمی است که به خوی و خصلت رهبران سیاسی و اهل قدرت می پردازد اینکه چگونه می اندیشند و چگونه عمل می کنند.چه تصوراتی از خود و دیگران دارند همه ذیل این شاخه علمی مورد بررسی قرار می گیرند.ترس زدگی،بی اعتمادی به دیگران حتی اعضای خانواده خود،خودشیفتگی و غرور،خودبزرگ بینی،خود حق پنداری از جمله خوی و خصلت هایی هستند که روانشناسان سیاسی با مطالعه رفتارها و دست نوشته های حاکمان به آنها اشاره کرده اند.

چند روز پیش آقای رئیسی در جمله ای اشاره کردند که درآفریقا یکی از حقوقدانان به ما نزدیک شد و گفت من تقریباً همه قوانین اساسی کشورهای جهان را مطالعه کرده ام ولی باید اعتراف کنم قانون اساسی جمهوری اسلامی یکی از مترقی ترین قوانین اساسی جهان است.
ایشان به این علت این خاطره احتمالاً ساختگی را مطرح می کنند که این روزها بیش ازهمه بر تغییر قانون اساسی و اصلاحات بنیادین آن تاکید می شود.پیامد ضمنی سخنان رئیسی این است که لزومی ندارد تغییری صورت بگیرد چون مترقی ترین قانون اساسی جهان را داریم.
همین رفتار خودشیفته گون را چند سال پیش احمدی نژاد رئیس جمهور پوپولیست جمهوری اسلامی ایران هم مطرح کرده بودند به این معنا که حین سخنرانی ایشان در مجمع عمومی سازمان ملل شاهد هاله نور بوده اند. و بدینوسیله می خواست به مخاطبان اش بگوید که وی و جمهوری اسلامی که مبتنی برشریعت اسلامی و با تکیه برآموزه های دینی و تشیع دوازده امامی اداره می شود از قدسیت خاصی برخوردار است و امر قدسی البته امری نیست که تن به نقد بسپارد.دربرابر امرقدسی فقط باید سر خم کرد و تعظیم نمود.
🗓
با شنیدن این جملات یاد سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ افتادم.ببینیم ایشان چه می گویند
«هنگام ترک انگلیس مردم افسوس می خوردند ازاینکه ما می رویم»
هنگام بازگشت از سفر نخستین و هنگام ورود به تبریز ازمذاکراتش با کنسول های روس و انگلیس و عثمانی و اینکه درهمه بلاد کفر بروی خوش گذشته است ودرباره استقبال پرشور مردم درخاطرات خود چنین نوشته است:
«تقریباً تمام اهالی درخارج و داخل اطراف معابر جمع شده بودند.اقلاً به قصد یکصدهزارنفر دراطراف خیابان و کوچه و بازار از زن و مرد ایستاده و ازدیدن ما اظهار مسرت و خوشحالی می نمودند و متصل سلام و صلوات می فرستادند»
و ادامه می دهد:
«جمعیت مردم همه از مرد و زن در اطراف خیابان و بام ها به قدری جمع شده بودند که مافوق نداشت و تماماً از روی یک ذوق مخصوصی اظهار خوشحالی و مسرت و شکرگزاری زیاد ازدیدن ما می کردند»
این خودشیفتگی و خودبزرگ بینی البته سویه دیگری هم دارد فرد خودبزرگ بین لاجرم دیگران را کوچک و حقیر می بیند.فقط اوست که شجاع است.فقط اوست که قبله عالم است و فقط اوست که می فرمایند!زبان این جماعت و شیوه بیان شان پر از تحقیر دیگری است.
«جناب اشرف اتابک اعظم آمدند قدری فرمایشات کردیم و بعد استراحت فرمودیم»
دیکتاتورمطلق العنان همه را خدمتگزار و نوکر و کنیز خود می بیند
«بعد از گردش پارک دومونو آمدیم منزل و شب را درمنزل بودیم و شام خوردیم و خوبیدیم.بعضی ازنوکرها هم بودنند» و «جناب اشرف اعظم و وزیر دربار و سایر نوکرها بودند.رفتیم به مهمانخانه ای که قوام السلطنه برای ما گرفته است بسیارهتل خوبی است حقیقتا بسیار نوکر خوبی است ازخدمات نوکری اش راضی هستیم»
زبان دیکتاتور خودشیفته زبان امری است.ازبالا به پایین است.امکان گفتگو با او وجود ندارد فقط باید دربرابر او سرتعظیم فرودآورد و آری گفت.وزیر که درپیشگاه او نوکری بیش نیست همین رفتار خودشیفته گون را با زیر دستان خود می کند.و اینگونه می شود که زبان جامعه به زبان مداهنه و چاپلوسی،به زبانی غیر ارتباطی بدل می شود.عباراتی چون «تصدقت بروم»،«فدایت شوم»،«قربانت بشوم»،«امرامرشماست»،«چاکریم»،«مخلصیم»،«گوش به فرمانیم»،«هرچه خسرو بگوید شیرین است» تداوم همان وضعیت دیکتاتوری و زبان ایدئولوژیک و عادات زبانی نهادینه شده است.
ما نه تنها باید با دیکتاتوری سیاسی مبارزه کنیم بلکه باید همزمان مبارزه ای گسترده را برای پالایش ذهن و زبان خود آغازکنیم.زبانی که بر برابری حقوقی،شهروندی مدرن،و به قول هابرماس زبانی شایسته کنش ارتباطی عقلانی مبتنی باشد.
دیالوگ با دیکتاتور امکان ندارد.چون دیالوگ امری دو سویه و ارتباطی متقابل است.در حالی که دیکتاتوری امری یکسویه و از بالا به پایین است.اگر امروز حاکمان سیاسی ایران قادر به گفتگو با جامعه نیستند بخشی از آن را باید در روانشناسی سیاسی برآمده از فرهنگ دیکتاتوری جست.فرهنگی که تک تک ما را می تواند آلوده کند.
✍🏼قربان عباسی
@cafe_andishe95
📍مغلطه و کذبیاتی با تالی های فاسد و ضد بشری در باب اخلاق📌


📄نوشتار :

"بازداشتن خویش از آسیب رساندن به یکدیگر
و زور گفتن به یکدیگر
و بهره کشیدن از یکدیگر و
خواست خویش را با خواست دیگری همساز کردن
- اگر که شرایط آن فراهم باشد ،(یعنی اگر قدرت و سنجه هایارزشی دو تن براستی یکسان باشد و جان در يك قالب باشند) به يك معنای خام به صورت رفتار خوب میان افراد در می آید.

اما همین که بخواهیم این اصل را فراتر بریم و اگر بشود آن را همچون اصل بنیادی جامعه ،بینگاریم یکباره ثابت خواهد کرد که ماهیت آن عبارت است از خواست نفی زندگی یعنی اصل پاشیدگی و سرنگونی درین باب میباید به بیخ و بن کار اندیشید و در برابر هر گونه ضعف احساساتی ایستادگی کرد زیرا زندگی در ذات ،خویش از آن خویش کردن است و آسیب رساندن و چیره گشتن بر آنچه بیگانه است و ناتوانتر؛ سرکوفتن است و سخت بودن و صورتهای خویش را بزور خوراندن و به تن خویش اندر کشیدن و کمتر و ملایمتر از ،همه بهره کشیدن - اما چرا باید همیشه واژه هایی را بکار برد که باطنی بدگو از دیرباز انگ خود را بر آنها زده است؟"


🔍نقد:متن کاملا دروغ پردازانه و مغلطه گون است ظاهرا قصد اثبات چیزی را دارد از کلمه اثبات به طور جعلی هم استفاده کرده اما مغلطه هایش متن را بی آبرو میکند.
ابتدا چند عمل انسانی که مطلوب زیست در جامعه انسانی (و نه حیوانی) است را آورده با مغلطه های قدیمی آنرا تنها آموزه مسیحیت و افلاطون و غیره دانسته و با این دلیل کودکانه و سطحی اعلام فرا رفتن از این اصل را دارد.سوال این است به چه حقی از این اصول مفید فراتر رفتی؟آیا اگر فراتر رفتی خصوصیات بهتری را جایگزین کردی؟یا اخلاق رمه وار و ضد بشری ماقبل تمدن را معرفی کردی؟پس در دید نگارنده باید خود را از آسیب زدن به دیگران بر حذر نداشت به عبارتی این اصل آزادی که دیگران نباید متضرر شوند توسط نیچه نفی می شود.
یا زور گفتن و دیکتاتوری در مرام نیچه تقدیس میشود(دقت کنید همه اینها نشانه های پیشامدرن و ارتجاعی هستند که اشاره گر به وضع طبیعی یا شرایط غیر مدنی-تمدنی است نه سخنی پیشرو و فراتر از درک ما)
یا بهره کشیدن و برده کردن افراد که در منش فکری نیچه ایراد به خصوصی ندارد.

به ناگاه با مغلطه بدون هیچ اثباتی اعلام داشته که اینها همان خواست زندگی بوده ! که از ریشه کذب است.مگر با دسته احشام طرف بودیم که اینها خواست زندگی آنها باشند؟چگونه اصل زندگی مبنی بر نظر خود را اثبات کردی؟
چه دلیلی دارد رفتار های توحش اور توصیه شده توسط فرد خواست معادلِ زندگی باشد ؟فرد عاقل نیز می پرسد خوب چرا بدون اینها نتوان انسانی زیست؟ نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
چگونه با مغلطه این اخلاق تمدنی و انسانی را با ضعف احساسات برابر دانسته؟!
عقل و منطق برای برپایی آزادی و حریم شخصی برای افراد توسط قانون که باید پاسدار همینن حقوق فردی می شود، چه می شود؟
آیا اخلاق رمه ای که چنین رفتارهای ضد بشری را توجیح میکند از ذهنی اسیر جنون و بیماری و ضعف احساسی بر نخواسته است؟!
آیا هر انچه از دیرباز رد شده الزاما باطل و بدی و ضعف را توجیه میکرده؟آیا وقتی تو را به پاسداری حقوق و جان و مال خود و دیگران توصیه کنند(به فرض اینکه ارزشی کهن بوده باید) به مقابله با آن برخواست و هر ایده مطلوبی را نیز مثل دینامیتی بی عقل منفجر و نابود کرد؟

اشکال بزرگ افرادی که کل را رد میکنند این است که کل شامل جزئیاتی ظریف است که می تواند مثبت منفی و در طیفی بین این دو قرار بگیرد.
افراد رادیکال سطحی وقتی کلیتها را رد میکنند قسمتی از سخنانشان درست در می آید چون قسمت های منفی آن کلیت را رد کرده اند.
اما همزمان با سبکسریِ غیر انتقادی بخش مثبت کلیت تاریخ را نیز نفی کرده اند!


این متن پر از دروغ مغلطه گمراهی با راه احکام و پیشنهادت سبکسرانه و سخیف فاقد قدرت استدلال و خام و بی منطق دستپخت آقای نیچه بود.ابتدا باید به عمق تباهی متن پی برد سپس توجه داد که این طرز اندیشه دارای چه تالی های فاسدی است.

ایراد بزرگ ضد آزادی، ضد لیبرالی و ضد بشری و ضد حقوق بشری این لاطائلات نیز دامنگیر افراد می شود و از طریق تالی های فاسد اندیشه فلسفی را در باب اخلاق سطحی را نمایندگی میکند.

@cafe_andishe95
📣دروغ‌رسانی(disinformation)

انتشار عامدانه و برنامه‌ریزی شده اطلاعات نادرست یا گمراه‌کننده برای فریب مخاطبان است. در فارسی به آن دروغ‌پراکنی و انتشار اخبار ساختگی هم گفته می‌شود.
دروغ‌رسانی با غلط‌رسانی (misinformation) که ناشی از اشتباه و سهو است، تفاوت دارد. به بیان بهتر اطلاعات غلط زمانی که به صورت هدفمند و عمداً و به منظور فریب دادن منتشر شود، شکل دروغ‌رسانی به‌خود می‌گیرد. این دو مفهوم همچنین با لطمه‌رسانی (malinformation) تفاوت دارند

واژه انگلیسیِ مفهومِ دروغ‌رسانی تا اواخر دهه ۱۹۸۰ در لغت‌نامه‌ها وجود نداشت و در واقع این عبارت ترجمه‌ای از معادل روسی дезинформация با ترجمه به عنوان dezinformatsiya است.

کاربرد این عبارت که اشاره به یک تاکتیک روسی دارد در سال ۱۹۲۳ هم‌زمان با تأسیس «بنیاد ویژه شایعه‌سازی» برای عملیات مخفی توسط معاون رئیس کا گ ب آغاز شد. این اصطلاح همچنین در سال ۱۹۳۹ در آلمان تحت عنوان «سرویس خبرپراکنی آلمان» استفاده شده‌است. ایون پاکبا ارشد رسمی پلیس مخفی رومانیایی می‌گوید: این کلمه اولین بار توسط جوزف استالین در طول جنگ جهانی دوم مورد استفاده بوده‌است.
@cafe_andishe95
تقی رحمانی از فعالان ملی - مذهبی، پس از عمری مبارزه با پادشاهی در ایران و تبلیغ شریعتی و اسلام و عاشورا، به حضور پادشاه و ملکه سوئد شرفیاب شد و ادای احترام کرد.

صفحه اینستاگرام نرگس محمدی با انتشار این عکس، به زبان انگلیسی نوشت که این دیدار «افتخاری بزرگ» بود.

@cafe_andishe95
نظرسنجی جدید مؤسسه اِرفی:
پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران

مؤسسه «پژوهش و پیش‌بینی تجربی» (اِرفی) مستقر در آمریکا امروز چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۲ یک نظرسنجی تازه در ارتباط با گرایش‌های سیاسی ایرانیان برای بررسی وضعیت کنونی ایران و جایگاه جمهوری اسلامی در جامعه منتشر کرده است.

این نظرسنجی با عنوان «پژوهش در رابطه با گرایش سیاسی در ایران» تنظیم شده و شامل ۲۱ پرسش است که پاسخ به آنها حدود ۴ دقیقه زمان می‌برد. نتایج این نظرسنجی مانند قبلی‌ها در وبسایت این مؤسسه پژوهشی منتشر خواهد شد.

حمایت از جمهوری اسلامی در یک جنگ فرضی علیه اسرائیل یا آمریکا، سیاست اسرائيل علیه جمهوری اسلامی، رأی پاسخ‌دهندگان به جمهوری اسلامی و شکل حکومت آینده ایران جزو موضوعاتی هستند که در این نظرسنجی مطرح شده‌اند.

برای شرکت در این نظرسنجی لطفا به لینک زیر مراجعه کنید:
https://erfi.questionpro.com/Iranian

@KayhanLondonChannel
🏳️کانت را شاید اولین فیلسوفی دانست که با نوشتن کتاب نقد عقل محض که تلاشی برای تعیین حد و مرزهای عقل نظری بود ،اعلام داشت که متافیزیک دینی در حوزه عقل نظری قرار ندارد ولذا نفیا واثباتا نمیتوان در مورد دین در حوزه عقل نظری سخن گفت.ومشهور است که او معتقد بود که درتلاش بوده است تا با تعیین حدود عقل نظری ،دین را از زیر فشار سنگین عقل گرایی زمانه خود که مصادف با عصر روشنگری در غرب است نجات دهد.

کانت بلافاصله بعد از نگارش کتاب نقادی  عقل نظری شروع به نوشتن کتاب نقادی عقل عملی اقدام نمود. ودر ان تلاش کرد که دفاع از دین را نه در حوزه عقل نظری وبلکه در حوزه عقل عملی ویا اخلاقیات قرار دهد .این اقدام کانت در انتقال نیاز خدا ودین از حوزه عقل نظری به حوزه عقل عملی  ،تکرار انقلاب کپرنیکی او در حوزه عقل نظری بود.
که برخلاف باورهای سنتی که اخلاق را مستلزم اثبات وجود خدا میدانستند ،کانت ،وجود خدا را منوط به نیاز انسان به اخلاقیات میکرد .

به هر حال به نظر می‌رسد که براهین کانت در دو کتاب نقد عقل نظری ونقد عقل عملی انقدر از پشتوانه های قوی برخوردار بود که جریان قدرتمند کثیری از فلاسفه و متکلمین مشهور به نوکانتی ها بعد از مرگ او بوجود آید، که علیرغم اختلافات و تنوع باورها وارای خود در مسیری که توسط کانت هموار شده بود حرکت کنند .وپیرو راهی باشند که کانت بنا کرده بود.

کرکگارد را میتوان از اولین پیروان کانت دانست که توانست با نفوذ به قلب گفته های کانت ،حوزه ایمان را از حوزه مباحث عقل نظری جدا کند .
👁‍🗨او در این راه به شدت به مخالفت با ارای نظام مند هگلیان ومتکلمانی پرداخت که تلاش می‌کردند تا بار دیگر اثبات وجود خدا را در حوزه عقل نظری قرار دهند.

‌کرکگارد ،ضمن مخالفت با این دسته از فلاسفه ومتکلمین ،پا را فراتر از کانت نهاد وبا قرار دادن ایمان مطلق به وجود خداوند ،اعلام نمود که ایمان به خداوند مستلزم عبور از مرزهای عقل واخلاق وحتا ضدیت با آنها  میباشد.
ایمان بعنوان جوهر دین ،نه ازطریق مباحث عقلی ونطری وبلکه  مستلزم جهش ایمانی وپرش از روی حوزه های عقل واخلاق  وآخرین ومهمترین انتخاب فردی است.
وکلیسا وباورهای جزمی کلیسا وسلسله مراتب روحانیت کلیسایی هیچ جایی در انتخاب فرد ندارند .
از این بابت میتوان کرکگارد را که عموما از او بعنوان پدر اگزیستانسیالیسم نام برده می‌شود را در جمله متالهین نوکانتی دانست
امیر مسعود
@cafe_andishe95
🗽جان لاک، بیش از سه سده‌ی پیش، در دو رساله‌اش درباب حکومت، جبّاریّت(tyranny) را «اِعمالِ قدرت فراتر از حقّ» تعریف کرد؛ حقّی که صاحب هیچ‌کس نیست. جبّار در واقع فراتر از حقّ، حکومت می‌کند. به تعبیر خود لاک، جبّاران و ستمگران حقّ خود می‌دانند که «اراده‌ی خود» را بر «وضع قانون» تحمیل کنند.

در اندیشه‌ی سیاسی لاک، قدرت سیاسی غایت نهایی و ذاتی نیست، فی‌نفسه ملاک و معیار نیست. قدرت محلّ سنجش و آزمون است نه خودِ آن. در اندیشه‌ی انسان‌مدار لاک، که انسان(فرد) غایت است، حقّ فرد سنجه و ترازوست، سنجه و ترازویِ مشروعیّت قدرتِ سیاسی استوار بر قانون. این حقّ هم ذاتی و طبیعی و خدادادی و البته برابر و یکسان است؛ همه‌ی انسان‌ها آزاد و مُحقّ آفریده شده‌اند. از این حیث، رسالت اصلی حکومت حراست و صیانت از حقوق افراد است، خاصّه حقّ زندگی، آزادی و مالکیّت. دولت، چه در دست یک فرد باشد چه یک جمع، وقتی از این وظیفه عدول می‌کند، قدم در راه خودکامگی و استبداد نهاده است. محرومیّت مردم از حقوق یعنی وضع جنگی.

📍 فلسفه‌ی تشکیل حکومت، پایان جنگ است. تجاوز دولت به حقوق، «اعلان جنگ به مردم» است. ایده‌ی حق‌ّ فردی، در گفتمان سیاسی، یکی از آن چیزهایی است که مرز میان جبّاریّت و عدالت را روشن می‌کند.

🔍حقّ فرد در سیاست، حدّ حکومت و قدرت است. حقّ، نخستین چیزی است که لگام بر قدرتِ سیاسی می‌زند و سلطه و اقتدار دولت را رام می‌کند.
به این معنا، حقوق، مهارگر حاکمان است. حاکمیّت قانون در واقع حاکمیّت حقّ است چون قانونی که بناست عادلانه وضع شود و بر سر آن توافق شود، باید بر محور حقوق باشد. حاکمیّت حقّ همان قدرتِ محدود و مشروط است که مکلّف به پاس‌داشتن حقوق فردی شهروندان است. حاکمیّت حقّ، حدود و شروط اِعمال قدرت را روشن می‌کند. بازگردیم به سخن اوّل. با برداشت روشنی از لاک می‌توان دریافت که خروج از حاکمیّت حقّ، آغاز جبّاریّت است. عدالت تنها در حدود این حاکمیّت معنادار است.

اندیشه‌ی حقّ ذاتی فرد، جوهر لیبرالیسم است؛ تاریخ لیبرالیسم، بسط این جوهر است، در سیاست، اقتصاد، فلسفه، دین.
📎 تفکّر لیبرالی با این ایده آغاز می‌شود که انسان، فی‌نفسه دارای حقوقی است و دولت در حفاظت از این حقوق مسئول است. بی‌جهت نیست که جان لاک به پدر لیبرالیسم مشهور شده است، همو بود که به اندیشه‌ی حقّ پر و بالی نو داد. هرچند روایت معلّمان لیبرال از حدود دولت، اقتصاد، جامعه و... متفاوت است امّا بر سر پذیرش اصول حقّ توافق اقلّی وجود دارد. آنچنان که جان رالز یادآوری می‌کند که تفاوت در برداشت از حقّ باید در حدود اصول مشترکِ حقّ باشد.

این نکته را هم فراموش نکنیم که آن کسی که به‌حقّ به پدر لیبرالیسم مشهور شده و ایده‌ی حقّ فرد را به‌نحوی جدید سامان داده، یعنی جان لاک، یک فیلسوف دیندار، یک مسیحی بسیار مؤمن و متدیّن و آگاه به کتاب مقدّس بود که نگرش دینی خودش را در رساله‌ی سیاسی‌اش هم جاری می‌کرد. لاک، لیبرالیسم را اساساً بر بستری از برداشت مسیحی پروراند. او در رساله‌ی خود، راوی برداشتی از مسیحیّت است که از حقوق انسان استقبال می‌کند. همان‌طور که جان گری می‌گوید، آموزه‌ی حقوق طبیعی لاک بر مدار طبیعت الهی است. در واقع، طبیعت مظهر خداست. در رساله بر این نکته تأکید شده که خداوند به انسان حقوق را اعطاء کرده است، حقّ زندگی و آزادی و دارایی همه حقوق خدادادی است. این را از این جهت ذکر شد که برخلاف تصوّر افراطی سکولاری که شکل گرفته، لازمه‌ی لیبرالیسم حذف و طرد دین نیست. تاریخ لیبرالیسم اصولاً تاریخ ستیز با دین نیست. همچنین، مدرنیته و روشنگری به‌معنای سکوت مطلق در برابر دین و رهایی از امر دینی نیست.

✍🏼تفکر
@cafe_andishe95
💰«پولی که یک کارآفرین به دست می‌آورد، تنها و تنها بخش کوچکی از ثروتی است که او خلق کرده و بیشترِ آن به مازادِ مصرف‌کننده تبدیل می‌شود. هر چقدر هم که ثروت بیل گیتس زیاد باشد، می‌توان گفت که در مقایسه با ارزشی که مایکروسافت برای بشریت خلق کرده، یک قطره در مقابل دریاست


✍🏼راینر زیتلمن ) مورخ، نویسنده و کارآفرین آلمانی است.
وی در ۱۹۵۷ در فرانکفورت آلمان بدنیا آمد. در دوره تحصیل به مائوییسم گرایش داشت. از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۶ در دانشگاه فنی دارمشتات به تحصیل تاریخ و علوم سیاسی پرداخت. در ۱۹۸۳ مدرک لیسانس و در ۱۹۸۷ با نمره ممتاز مدرک فوق لیسانسش را دریافت کرد.



📁در سال ۲۰۱۷، مطالعات زیتلمن راجع به ابرثروتمندترین افرادی که بیش از ده‌ها و صدها میلیون دلار دارایی دارند با عنوان «نخبه‌ثروتمندان: بررسی پیشگامانه روانشناسی ابرثروتمندان» به چاپ رسید. این کتاب بر اساس مصاحبه‌های مفصل زیتلمن با ۴۵ فرد ابرثروتمند و در قالب یک پژوهش کیفی در علوم اجتماعی شکل گرفته بود. چرا که به دلیل محدود بودن جامعه آماری افرادی که از چنین ثروتهایی برخوردار هستند، انجام یک پژوهش کمی عملاً ممکن نبود. عمده مصاحبه‌شوندگان میلیونرهای خودساخته بودند. این پژوهش نشان می‌داد که بخش بزرگی از ابرثروتمندان، از دوران مدرسه یا دانشگاه به فعالیت‌های کارآفرینانه می‌پرداخته‌اند. همچنین دستاوردهای تحصیلی، نقش مؤثری در رسیدن به سطح بالایی از ثروت بازی نکرده‌است. در میان این ابرثروتمندان، ۲۵ درصدی که بیشترین ثروت را کسب کرده بودند، اعضای بیشتری مدرک دانشگاهی نداشتند تا ۲۵ درصدی که (در همین جامعه آماری) کمترین ثروت خالص را داشتند. موضوع جالب دیگر این بود که فرایند تصمیم‌گیری ابرثروتمندان مصاحبه شده توسط زیتلمن بیشتر حسی بود تا تحلیلی.

📊این پژوهش نشان می‌داد که دانش ضمنی، که خود نتیجه آموزش غیررسمی و غیرتصریحی است، نقش به مراتب پررنگتری در موفقیت این افراد بازی کرده تا دانش تصریحی و آکادمیک. همه مصاحبه‌شوندگان تست «بیگ فایو» شخصیت را کامل کردند. نتایج این تست نشان می‌داد که وجدان بیدار، یکی از خصایص پررنگ شخصیتی و روان‌رنجوری یکی از خصایص کمرنگ شخصیتی بین مصاحبه‌شوندگان بوده‌است.

🗒همچنین شخصیت باز و برونگرایی نسبت به تجربیات جدید یکی از ویژگی‌های قوی بین این گروه از افراد بود که با پژوهش‌های قبلی رابطه‌ای وثیق نشان می‌داد. در نقطه مقابل، عمده مطالعات قبلی نقش مهارت‌های فروشندگی را در موفقیت مالی ابرثروتمندان کم‌اهمیت یافته بودند. این در حالیست که مصاحبه‌شوندگان اهمیت مهارت‌های فروشندگی را بسیار مهم می‌دانستند. اکثر ایشان در مسیر ثروتمند شدن موانع و شکست‌های بزرگی را پشت سر گذاشته بودند. در نتیجه مصاحبه‌ها، معلوم شد که شباهت‌های بسیاری در نحوه مواجهه این افراد با شکست و عدم موفقیت وجود دارد. یکی از یافته‌های کلیدی این مطالعه این بود که بسیاری از افراد خودساخته، از روحیه مقلد و تاثیرپذیر برخوردار نبوده‌اند و مکرراً خلاف جریان‌های متعارف شنا کرده‌اند و ثروتشان در نتیجه مخالف‌خوانی و رویکرد متفاوتشان به دست آمده‌است.

این پژوهش توجهات بسیاری را در نقاط مختلف دنیا و به زبان‌های متنوعی جلب کرد. فایننشال تایمز نوشت: «پژوهش رینر زیتلمن بر روی روانشناسی ابرثروتمندان پروژه جسورانه‌ای است. افراد کمی تا این اندازه شایسته انجام چنین پژوهشی هستند. دکتر زیتلمن یک تاریخ‌دان، یک جامعه‌شناس، یک روزنامه‌نگار، و یک بیزنس‌من و سرمایه‌گذار است. هیچ پژوهش قابل مقایسه‌ای در این زمینه وجود ندارد و نتیجه کار برای تمام کسانی که بخواهند ویژگی‌ها و انگیزه‌های کارآفرین‌های ثروتمند را درک کنند، اثری خواندنی است. این قبیل افراد پیشران‌های رشد اقتصادی هستند، از نوآوری حمایت، و مشاغل جدید خلق و به پروژه‌های خیریه کمک می‌کنند. با اینحال چرا چنین پژوهشی پیش از این به انجام نرسیده بود؟ شاید به این خاطر که دسترسی به این قبیل افراد و طراحی نظرسنجی‌ای که بتواند نتایج معناداری از گفتگو با ایشان استخراج کند، دشوار است.»
@cafe_andishe95
⚫️ناسیونالیسم رمانتیک یک مسیر کلیدی را در فلسفه‌ی هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) شکل داد.

هگل بر این باور بود که «روح زمانه» یا زایتگایست (Zeitgeist) در هر زمانه و دورانی خاص در ملتی خاص خود را نمودار ساخته یا متجلی می‌کند. هگل قائل بر این نکته بود که وقتی مردم یا ملتی تعیین‌کننده‌ی اصلی تاریخ می‌شوند معنایش این است که لحظه‌ی سیاسی و فرهنگی برای آن‌ها فرا رسیده است و به خاطر نقش آلمانی‌ها در رفرماسیون دینی و تکوین جنبش پروتستانیزم، هگل معتقد بود که این بار روح زمانه یا دوران در ملت آلمان پدیدار گشته است و آن‌ها هستند که باید ارابه‌ی تاریخ را مطابق با میل خود پیش برانند. در اروپای قاره‌ای رمانتیک‌ها از همان آغاز انقلاب فرانسه را با آغوش گرم پذیرفتند و چندان طول نکشید که متوجه شدند، دارند با ضدانقلاب‌ها در نظام امپراتوری چندملیتی ناپلئون می‌جنگند. حس حاکمیت بر خود و آگاهی ملی که نیروهای انقلابی را قادر ساخته بود تا رژیم‌های اشرافی و آریستوکراتیک را در جنگ شکست دهند دوباره دور هم جمع شدند و تجدید قوا کردند تا این بار در برابر امپراتوری فرانسه مقاومت کنند (۱۸۰۴-۱۸۱۴). در پروس، تکوین تمدید و تجدید حیات روحی به‌عنوان ابزاری جهت درگیر شدن در نبرد علیه ناپلئون از سوی یوهان گوتلیب فیخته (۱۷۶۲-۱۸۱۴)، پیرو و شاگر کانت به کار گرفته شد. واژه‌ی volkstrum یا folk hood در آلمان به‌عنوان بخشی از این مقاومت در برابر هژمونی و استیلای فرانسه مطرح شد. فیخته اتحاد ملت بر اساس زبان را در خطابه‌ی سیزدهم خود با عنوان «خطاب به ملت آلمان» در سال ۱۸۰۶ مطرح کرد، وی چنین گفت:

«اولین، اصلی‌ترین و واقعی‌ترین مرزهای دولت‌ها بدون شک مرزهای داخلی آن‌هاست. آن‌هایی که به یک زبان مشابه تکلم می‌کنند از طریق پیوندهای نامرئی متعددی که طبیعت برایشان فراهم آورده به هم پیوند می‌یابند، این پیوند مردمان از طریق زبان مدت‌ها قبل از اینکه هنر انسانی خود را بیاغازد آغاز شده است، آن‌ها یکدیگر را می‌فهمند و این قدرت را دارند که کماکان خود را قابل فهم سازند، آن‌ها به یکدیگر متعلق هستند و طبیعت آن‌ها را همچون کلی لایتجزا گرد آورده است، تنها وقتی ملتی یا افرادی به خود واگذار شدند، خواهند توانست طبق خصیصه‌های ویژه‌ای که دارند خود را و آرمان‌های خود را محقق سازند و تنها وقتی هر فرد بتواند ویژگی‌ها و خصیصه‌های فردی خود را در هماهنگی با ویژگی‌های مشترک ملت خود تجلی دهد، تنها بله تنها در آن صورت است که تجلی الوهیت خود را در آینه‌ی واقعی‌اش به آن صورت که باید باشد ممکن و عملی خواهد ساخت. »

دکتر قربان عباسی
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
⚫️ناسیونالیسم رمانتیک یک مسیر کلیدی را در فلسفه‌ی هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) شکل داد. هگل بر این باور بود که «روح زمانه» یا زایتگایست (Zeitgeist) در هر زمانه و دورانی خاص در ملتی خاص خود را نمودار ساخته یا متجلی می‌کند. هگل قائل بر این نکته بود که وقتی مردم یا ملتی…
⚫️از عجایب روزگار برخی هگلیان
که هگل خود دولت پرست بود به لیبرالها میگویند دولت گرا!

⚫️دولت مد نظر هگل ارگانیک است یعنی مشابه دولت فاشیسم غایت است نه وسیله(تفاوت با دولت لیبرال)

⚫️جمعگرا و کل‌گرا هستند به لیبرال‌ها میگویند غیر فردگرا.

⚫️خود هگل ناسیونالیست بوده و آن هم با گرایش رمانتیک نامطلوب و به ملی گراهای ایران جمعگرا و منحط می گویند!

@cafe_andishe95
2024/09/30 19:23:16
Back to Top
HTML Embed Code: