Forwarded from ناف تهرون - حمیدرضا حسینی
💠 زاکانی، گذشته ماست، بکوشیم آینده ما نشود!
این نقشه را ببینید: جایی است حد فاصل میدان توپخانه تا خیابان انقلاب در دوره قاجار. از میان آن همه باغ که در نقشه دیده میشود، فقط دو تا باقی مانده: پارک اتابک که دست سفارت روسیه است و باغ سفارت انگلیس که از اول دست خودشان بود. اگر در اختیار ما بود، تا الان همه را مثل صدها باغ دیگرِ تهران و شمیران به باد فنا داده بودیم!
زاکانی که امروز با ساخت مسجد و ساختمانهای آموزشی و هتل و غیره در پارکها به فضای سبز تهران آسیب میرساند، بیش و کم همان کاری را میکند که خیلی از شهرداران در صد سال گذشته کردهاند. کار او، شبیه رفتاری است که پدران و پدربزرگان ما با باغها و خانه-باغهای این شهر داشتهاند: یا فروختهاند و یا کوبیدهاند و ساختهاند. حالت سومی سراغ دارید؟
اگر کار این آقا به چشم میآید، به این دلیل است که فضای سبز پایتخت به حداقل ممکن رسیده و جایی برای خرابکاری بیشتر نمانده و در عین حال، حداقلی از آگاهی نزد بخشی از جامعه پدید آمده است.
خوب یا بد، زاکانی آیینه گذشته ماست، بکوشیم که آینده ما و سرنوشت فرزندانمان نشود!
🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon
این نقشه را ببینید: جایی است حد فاصل میدان توپخانه تا خیابان انقلاب در دوره قاجار. از میان آن همه باغ که در نقشه دیده میشود، فقط دو تا باقی مانده: پارک اتابک که دست سفارت روسیه است و باغ سفارت انگلیس که از اول دست خودشان بود. اگر در اختیار ما بود، تا الان همه را مثل صدها باغ دیگرِ تهران و شمیران به باد فنا داده بودیم!
زاکانی که امروز با ساخت مسجد و ساختمانهای آموزشی و هتل و غیره در پارکها به فضای سبز تهران آسیب میرساند، بیش و کم همان کاری را میکند که خیلی از شهرداران در صد سال گذشته کردهاند. کار او، شبیه رفتاری است که پدران و پدربزرگان ما با باغها و خانه-باغهای این شهر داشتهاند: یا فروختهاند و یا کوبیدهاند و ساختهاند. حالت سومی سراغ دارید؟
اگر کار این آقا به چشم میآید، به این دلیل است که فضای سبز پایتخت به حداقل ممکن رسیده و جایی برای خرابکاری بیشتر نمانده و در عین حال، حداقلی از آگاهی نزد بخشی از جامعه پدید آمده است.
خوب یا بد، زاکانی آیینه گذشته ماست، بکوشیم که آینده ما و سرنوشت فرزندانمان نشود!
🔺تلگرام و اینستاگرام ناف تهرون @nafetehroon
Forwarded from طوفان الاحرار
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from امیر در ایتالیا (Amir Alamo)
من اولین آیفونم (iphone 4s) رو سال ۲۰۱۱ خریدم. آیفون بعدیم رو سال ۲۰۱۴ بعد ۲۰۱۶ و بعد ۲۰۱۸ و بعد ۲۰۲۰.
امروز کنجکاو شدم ببینم اگر به جای خرید آیفون در سالهای بعد ۲۰۱۴، حدود ۱۰۰۰ دلار (قیمت تقرییبی هر آیفون) سهام اپل میخریدم امروز چقدر پول داشتم.
با ۱۰۰۰ دلار :
سال ۲۰۱۴: ۳۷.۶۴ سهم
سال ۲۰۱۶: ۳۶.۹۵ سهم
سال ۲۰۱۸: ۲۷.۲۹۹ سهم
سال ۲۰۲۰: ۸.۳۳ سهم
در مجموع با ۴۰۰۰ دلار در طی ۱۰ سال سرمایهگزاری، حدود ۱۱۰.۲۱ سهم میداشتم. که ارزشی تقریبی ۲۰ هزار دلار میداشت امروز.
حالا همونطور که مشخصه من از اون دست آدمهایی نیستم که هرسال گوشی عوض کنم. ولی میشه گفت تقریبا ۲۰ هزار دلار از دست دادم 😅
امروز کنجکاو شدم ببینم اگر به جای خرید آیفون در سالهای بعد ۲۰۱۴، حدود ۱۰۰۰ دلار (قیمت تقرییبی هر آیفون) سهام اپل میخریدم امروز چقدر پول داشتم.
با ۱۰۰۰ دلار :
سال ۲۰۱۴: ۳۷.۶۴ سهم
سال ۲۰۱۶: ۳۶.۹۵ سهم
سال ۲۰۱۸: ۲۷.۲۹۹ سهم
سال ۲۰۲۰: ۸.۳۳ سهم
در مجموع با ۴۰۰۰ دلار در طی ۱۰ سال سرمایهگزاری، حدود ۱۱۰.۲۱ سهم میداشتم. که ارزشی تقریبی ۲۰ هزار دلار میداشت امروز.
حالا همونطور که مشخصه من از اون دست آدمهایی نیستم که هرسال گوشی عوض کنم. ولی میشه گفت تقریبا ۲۰ هزار دلار از دست دادم 😅
فراموشی
دو خبر در یک ماه اخیر: وزیر فرهنگ اسبق سنگال نشان لژیون دو نور فرانسه را به سفارت این کشور در سنگال بازگرداند. — چند ده خبرگزاری ایرانی و چند خبرگزاری ترک و چند خبرگزاری سنگالی و هیچ خبرگزاری اروپایی یک بانوی ایرانی نشان درجهی ۳ لژیون دو نور فرانسه، یعنی…
این خانم را خاطرتان هست؟ 👆
خاطراتش چاپ شده 👇
خاطراتش چاپ شده 👇
Forwarded from موسسه امام موسی صدر
🔹️کتاب میریام؛ خاطرات رباب صدر منتشر شد
میریام روایت خود گفتۀ رباب صدر از 60 سال تلاش مستمر و بینالمللی برای ارتقای سطح زندگی دختران و زنان و مردمان لبنان است. او خود و زندگیاش را وقف مسیری کرد که سنگ بنای آن را برادرش، موسی صدر، گذاشت.
این کتاب علاوه بر روایت همراهی و همکاری رباب صدر با برادرش موسی، مروری است بر بیش از نیم قرن تجربه زیستۀ او در حوزههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
میریام سیمای زنی است که با اتکا به اندیشه و عمل یک روحانی نوگرا، با وجود انواع مشکلات و موانع در گوشهای از خاورمیانه که بحران و ناپایداری سکه رایج آن است، از هیچ تلاشی برای آموزش، سلامت و توانمندسازی و ارتقای سطح زندگی دختران و زنان فروگذار نکرد.
این کتاب محصول دهها ساعت مصاحبۀ حمید قزوینی، کارشناس تاریخ شفاهی، با رباب صدر است.
📖 کتاب را با بازگشت نقدی ۵٪ به کیف پول، از اینجا بخرید:
Imamsadr.ir/21331
#میریام
🆔 @imammoussasadr
میریام روایت خود گفتۀ رباب صدر از 60 سال تلاش مستمر و بینالمللی برای ارتقای سطح زندگی دختران و زنان و مردمان لبنان است. او خود و زندگیاش را وقف مسیری کرد که سنگ بنای آن را برادرش، موسی صدر، گذاشت.
این کتاب علاوه بر روایت همراهی و همکاری رباب صدر با برادرش موسی، مروری است بر بیش از نیم قرن تجربه زیستۀ او در حوزههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
میریام سیمای زنی است که با اتکا به اندیشه و عمل یک روحانی نوگرا، با وجود انواع مشکلات و موانع در گوشهای از خاورمیانه که بحران و ناپایداری سکه رایج آن است، از هیچ تلاشی برای آموزش، سلامت و توانمندسازی و ارتقای سطح زندگی دختران و زنان فروگذار نکرد.
این کتاب محصول دهها ساعت مصاحبۀ حمید قزوینی، کارشناس تاریخ شفاهی، با رباب صدر است.
📖 کتاب را با بازگشت نقدی ۵٪ به کیف پول، از اینجا بخرید:
Imamsadr.ir/21331
#میریام
🆔 @imammoussasadr
مدیران همهی تمرکزشان حفظ کنترل است، حال آنکه آتشنشانها برای خاموش کردن آتش خانه را ویران میکنند. مجادلهی بین مدیران سختگیر و آتشنشانهای خودسر تا زمانی ادامه خواهد یافت که تبعیدیها که بار تروما را بر دوش دارند، اجازه پیدا کنند به خانه برگردند و تحت مراقبت قرار گیرند.
#کتاب
ون در کولک، بسل. بدن فراموش نمیکند. نشر میلکان، چ۱، ص۴۰۱.
#کتاب
ون در کولک، بسل. بدن فراموش نمیکند. نشر میلکان، چ۱، ص۴۰۱.
خدا را، کدام کسی دربارهی نسبت نبوت و قرارداد پژوهش میکند و ریشهی درد را در ابهام خفته در این نقطه میجوید؟ خدا را، کدام کسی سخنش را دربارهی «سیره» با استعارهی راه آغاز میکند؟ باز میسوزم و یاد این جمله از روزهای درگذشتش میافتم که دیگر گویندهاش خاطرم نیست: فیرحی یگانه فرزند حوزه و دانشگاه عقیم ایرانی بود…
#کتاب #دین #جامعه
#کتاب #دین #جامعه
Forwarded from باشگاه اندیشه
.
مدرسهٔ مطالعات دیالوگ باشگاه اندیشه با همکاری خانهٔ فرهنگ مهرآیین نیشابور برگزار میکند:
ما و عطار | نشست نخست
حیرت در عرفان و فلسفه
دکتر محمدرضا بهشتی
استاد فلسفه دانشگاه تهران
زیست وجودی دیالوگی در منطقالطیر
محمدرضا لبیب
دانشجوی فلسفه
دبیر نشست:
فرزانه قدمیاری
پژوهشگر فلسفه میان فرهنگی
چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
ساعت ۱۶
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان اندیشه
حضور برای عموم آزاد و رایگان است
پخش از صفحه اینستاگرام لایو باشگاه اندیشه
#مطالعات_دیالوگ #عطار #حیرت #زیست_دیالوگی #محمدرضا_بهشتی #فرزانه_قدمیاری #محمدرضا_لبیب #مهرآیین_نیشابور #باشگاه_اندیشه
http://instagram.com/khane.mehraein
@Mehraeinch
@Dialogeschool
@bashgahandishe
مدرسهٔ مطالعات دیالوگ باشگاه اندیشه با همکاری خانهٔ فرهنگ مهرآیین نیشابور برگزار میکند:
ما و عطار | نشست نخست
حیرت در عرفان و فلسفه
دکتر محمدرضا بهشتی
استاد فلسفه دانشگاه تهران
زیست وجودی دیالوگی در منطقالطیر
محمدرضا لبیب
دانشجوی فلسفه
دبیر نشست:
فرزانه قدمیاری
پژوهشگر فلسفه میان فرهنگی
چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
ساعت ۱۶
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، شبستان اندیشه
حضور برای عموم آزاد و رایگان است
پخش از صفحه اینستاگرام لایو باشگاه اندیشه
#مطالعات_دیالوگ #عطار #حیرت #زیست_دیالوگی #محمدرضا_بهشتی #فرزانه_قدمیاری #محمدرضا_لبیب #مهرآیین_نیشابور #باشگاه_اندیشه
http://instagram.com/khane.mehraein
@Mehraeinch
@Dialogeschool
@bashgahandishe
از همانجا که رسد درد، همانجاست دوا
من هیچ وقت فیلمی را بر کتاب همان فیلم ترجیح ندادم. هر بار فیلمی را دیدم که کتابش را خوانده بودم، به نظرم فیلم بسیار ضعیفتر از کتاب آمد. وقتی هم که آیت الله جوادی آملی به مجید مجیدی هنگام ساخت فیلم محمد(ص) گفت اگر پیامبر امروز ظهور میکرد، معجزهاش فیلم بود نه کتاب، راستش در دلم نپذیرفتم. تا این که فیلم Mother آرونوفسکی را دیدم. مادر مرا خلع سلاح کرد. فیلمی بود که در کتاب نمیگنجید. تنها مشکلش این بود که معجزهی رسول خدا نبود، معجزهی رسول شیطان بود! بیانیهای غراء بود علیه هرگونه خدایی که میتوانستم تصور کنم. خاطرتان هست آن قلبی را که در میانهی فیلم آرام آرام سنگ میشد…؟ زخمی که از دیدن آن فیلم بر جانم نشست همچنان همراهم است.
چند روز پیش میثم مستند One Strange Rock را معرفی کرد که آرونوفسکی هم یکی از کارگردانانش بوده است. همهی ده قسمتش را یکی دو هفتهای دیدم. چیزهای غریبی همزمان با دیدن این مستند برایم رخ داد. برای نمونه من هیچگاه نمیفهمیدم «میراننده- مُمیت» چرا باید یکی از «أسماء الحسنیٰ» باشد. أسماء الحسنیٰ یعنی نامهای زیبا؛ و مرگآور بودن در چشم من هیچگاه زیبا نبود (بله، مگر برای گریز از تلخی زندگی! که در این مورد میشد عذر بدتر از گناه) تا اینکه این مستند عجیب را دیدم.
در میانهی مستند همچنین بارها آلفرد نورث وایتهد و خداشناسی پویشیاش را به یاد آوردم که میگفت ما «همآفرینشکار Co-creator» جهان هستیم و جهان از «مادهی زنده- Living Matter» ساخته شده است.
به وارون آن فیلم ویرانگر و تلخ، این مستند برایم جانفزا و شیرین بود و گمانم هیچ کس جز خود آرونوفسکی نمیتوانست زخمی را که خودش با هوشمندی گشوده بود، اینگونه بخیه بزند.
https://www.downloadha.com/movie/doc6-one-strange-rock/
#فیلم #مستند #دین #دارن_آرونوفسکی #آلفرد_نورث_وایتهد
من هیچ وقت فیلمی را بر کتاب همان فیلم ترجیح ندادم. هر بار فیلمی را دیدم که کتابش را خوانده بودم، به نظرم فیلم بسیار ضعیفتر از کتاب آمد. وقتی هم که آیت الله جوادی آملی به مجید مجیدی هنگام ساخت فیلم محمد(ص) گفت اگر پیامبر امروز ظهور میکرد، معجزهاش فیلم بود نه کتاب، راستش در دلم نپذیرفتم. تا این که فیلم Mother آرونوفسکی را دیدم. مادر مرا خلع سلاح کرد. فیلمی بود که در کتاب نمیگنجید. تنها مشکلش این بود که معجزهی رسول خدا نبود، معجزهی رسول شیطان بود! بیانیهای غراء بود علیه هرگونه خدایی که میتوانستم تصور کنم. خاطرتان هست آن قلبی را که در میانهی فیلم آرام آرام سنگ میشد…؟ زخمی که از دیدن آن فیلم بر جانم نشست همچنان همراهم است.
چند روز پیش میثم مستند One Strange Rock را معرفی کرد که آرونوفسکی هم یکی از کارگردانانش بوده است. همهی ده قسمتش را یکی دو هفتهای دیدم. چیزهای غریبی همزمان با دیدن این مستند برایم رخ داد. برای نمونه من هیچگاه نمیفهمیدم «میراننده- مُمیت» چرا باید یکی از «أسماء الحسنیٰ» باشد. أسماء الحسنیٰ یعنی نامهای زیبا؛ و مرگآور بودن در چشم من هیچگاه زیبا نبود (بله، مگر برای گریز از تلخی زندگی! که در این مورد میشد عذر بدتر از گناه) تا اینکه این مستند عجیب را دیدم.
در میانهی مستند همچنین بارها آلفرد نورث وایتهد و خداشناسی پویشیاش را به یاد آوردم که میگفت ما «همآفرینشکار Co-creator» جهان هستیم و جهان از «مادهی زنده- Living Matter» ساخته شده است.
به وارون آن فیلم ویرانگر و تلخ، این مستند برایم جانفزا و شیرین بود و گمانم هیچ کس جز خود آرونوفسکی نمیتوانست زخمی را که خودش با هوشمندی گشوده بود، اینگونه بخیه بزند.
https://www.downloadha.com/movie/doc6-one-strange-rock/
#فیلم #مستند #دین #دارن_آرونوفسکی #آلفرد_نورث_وایتهد
دانلود ها - دانلود رایگان نرم افزار،بازی،فیلم و سریال
دانلود مستند One Strange Rock S01 2019 - یک سنگ عجیب و غریب
موضوع دانلود مستند One Strange Rock در مورد داستان فوق العاده ای زمین و مکان های خاص و منحصربفردی می باشد که از مناطق ناشناخته گرفته تا مکان های خشن
Forwarded from کافه تیه|یادداشتهای حامد قدیری
مسئلهی من رأیآوردنِ جلیلی یا پزشکیان نیست. از چیز دیگری حرف میزنم.
سیاست به یک معنا یعنی حساسبودن به شهر و محل زندگی؛ یعنی برساختنِ تقریر و روایتی که فرد را به موطنِ خود پیوند بزند؛ یعنی داشتنِ روایتی نسبتاً مشترک با «همـشهری»ها و «همـوطن»ها. به این معنا، شهروندی پیوندِ عمیقی با سیاستورزی دارد.
در مقابل، سیاستزدایی فرایندیست که مجراهای سیاستورزی را آرامآرام میبندد و آدمها را به جایی میرساند که حساسیتهایشان را برونسپاری کنند. ژیژک این برونسپاری را به پخش صدای «خندهی حضار» در فیلمها و سریالها تشبیه میکند: کمکم ادراک تو نسبت به امر خندهآور از بین میرود و تو پیداکردنِ لحظهی خندهآور را به صدای پسزمینه میسپاری.
در این سالها، دستاندرکارانِ حاکمیتْ ایران (این هویتِ همواره سیاسی) را سیاستزدایی کردهاند. چرا؟ خوشبینانه اینکه شاید چون همواره درگیرِ مقاومت و جنگِ موجهی است که حدود هویتش را در جغرافیای سیاسی تعریف میکند اما حالا «سیاستورزیِ» متعارفی که با زندگیِ معمولی پیوند خورده، حضور در این جنگِ دشوار را با لکنت مواجه میکند.
این سیاستزدایی چنان شده که بسیاری از آدمها در لحظاتِ انسانی و شرعی و سیاسی، حساسیتشان را برونسپاری میکنند و چشمشان به صدای «خنده یا گریهی حضار»یست که از جایی پخش بشود. این سیاستزدایی منجر به گسست آدمها از شهر میشود. و برای انسان سیاستزدوده، شهر نه خانهای برای ماندن که مسافرخانهای موقتی است که نمِ دیوارش هیچ تلنگری نخواهد زد.
اما در وضعیت انسدادِ مجراهای متعارفِ سیاستورزی، چیز دیگری جای آن را میگیرد: «حضور تودهای مردم در خیابان». آیین باشکوه مذهبی و تشییع شکوهمندِ افراد شاخص به خودیِ خود ارزشمندند اما در ایرانِ سیاستزدوده، تبدیل به کمپینهایی میشوند که جای مجرای متعارف سیاستورزی را میگیرند.
این سیاستزدایی هرچند بهمرور مشارکتِ سیاسی را کاهش میداد اما تا پیش از هشتم تیرماهِ ۱۴۰۳، از صندوقِ رأی خلوتْ، گزینههایی انتخاب میشدند که علیالظاهر زاویهی چندانی با آن جنگ و مقاومت نداشتند. ولی رخدادِ هشتمِ تیرماه اولین باریست که هم مشارکت پایین است و هم گزینه گزینهای دیگر. و این خبر هولناکی برای فرایند سیاستزدایی از جامعه است.
به قید توکل، امیدوارم. امیدوارم این تلنگر (فارغ از هر نتیجهی دیگری) *شاید* طلیعهای بر توقفِ فرایند سیاستزدایی باشد. امیدوارم روحِ سیاستورزی دوباره به جامعه برگردد. امیدوارم دستاندرکارِ برساختنِ روایتی از ایران بشویم که نسبتی هرچند تُنُک میان «زندگی معمولی» و آن «جنگ» و «مقاومتِ» پیشگفته برقرار کند.
ایران خانهی ماندنِ ماست.
سیاست به یک معنا یعنی حساسبودن به شهر و محل زندگی؛ یعنی برساختنِ تقریر و روایتی که فرد را به موطنِ خود پیوند بزند؛ یعنی داشتنِ روایتی نسبتاً مشترک با «همـشهری»ها و «همـوطن»ها. به این معنا، شهروندی پیوندِ عمیقی با سیاستورزی دارد.
در مقابل، سیاستزدایی فرایندیست که مجراهای سیاستورزی را آرامآرام میبندد و آدمها را به جایی میرساند که حساسیتهایشان را برونسپاری کنند. ژیژک این برونسپاری را به پخش صدای «خندهی حضار» در فیلمها و سریالها تشبیه میکند: کمکم ادراک تو نسبت به امر خندهآور از بین میرود و تو پیداکردنِ لحظهی خندهآور را به صدای پسزمینه میسپاری.
در این سالها، دستاندرکارانِ حاکمیتْ ایران (این هویتِ همواره سیاسی) را سیاستزدایی کردهاند. چرا؟ خوشبینانه اینکه شاید چون همواره درگیرِ مقاومت و جنگِ موجهی است که حدود هویتش را در جغرافیای سیاسی تعریف میکند اما حالا «سیاستورزیِ» متعارفی که با زندگیِ معمولی پیوند خورده، حضور در این جنگِ دشوار را با لکنت مواجه میکند.
این سیاستزدایی چنان شده که بسیاری از آدمها در لحظاتِ انسانی و شرعی و سیاسی، حساسیتشان را برونسپاری میکنند و چشمشان به صدای «خنده یا گریهی حضار»یست که از جایی پخش بشود. این سیاستزدایی منجر به گسست آدمها از شهر میشود. و برای انسان سیاستزدوده، شهر نه خانهای برای ماندن که مسافرخانهای موقتی است که نمِ دیوارش هیچ تلنگری نخواهد زد.
اما در وضعیت انسدادِ مجراهای متعارفِ سیاستورزی، چیز دیگری جای آن را میگیرد: «حضور تودهای مردم در خیابان». آیین باشکوه مذهبی و تشییع شکوهمندِ افراد شاخص به خودیِ خود ارزشمندند اما در ایرانِ سیاستزدوده، تبدیل به کمپینهایی میشوند که جای مجرای متعارف سیاستورزی را میگیرند.
این سیاستزدایی هرچند بهمرور مشارکتِ سیاسی را کاهش میداد اما تا پیش از هشتم تیرماهِ ۱۴۰۳، از صندوقِ رأی خلوتْ، گزینههایی انتخاب میشدند که علیالظاهر زاویهی چندانی با آن جنگ و مقاومت نداشتند. ولی رخدادِ هشتمِ تیرماه اولین باریست که هم مشارکت پایین است و هم گزینه گزینهای دیگر. و این خبر هولناکی برای فرایند سیاستزدایی از جامعه است.
به قید توکل، امیدوارم. امیدوارم این تلنگر (فارغ از هر نتیجهی دیگری) *شاید* طلیعهای بر توقفِ فرایند سیاستزدایی باشد. امیدوارم روحِ سیاستورزی دوباره به جامعه برگردد. امیدوارم دستاندرکارِ برساختنِ روایتی از ایران بشویم که نسبتی هرچند تُنُک میان «زندگی معمولی» و آن «جنگ» و «مقاومتِ» پیشگفته برقرار کند.
ایران خانهی ماندنِ ماست.
فراموشی
Photo
قطاری بهسرعت در حال نزدیک شدن است. روی ریل مقابلش پنج نفر گرفتار شدهاند و روی ریل فرعی، یک نفر. هیچ کدام نمیتوانند تا پیش از رسیدن قطار خود را برهانند. شما بیرون قطار کنار اهرم سوزنبانی ایستادهاید. به لوکوموتیو-ران پیام میدهید که: فورا قطار را متوقف کن. پیامی از آن سو میآید که: من قطار را متوقف نمیکنم اما تو هم اگر به اهرم دست بزنی همدست من هستی! این در حالی است که ترمز قطار دست شما نیست. شما نمیتوانید قطار را متوقف کنید، فقط شاید بتوانید شمار کشتهها را تغییر دهید. دست نزدن به اهرم هم موجب توقف قطار یا صفر شدن کشتهها نمیشود. دست نزدن به اهرم (با ملاحظات اخلاقی) هم کشتههای خودش را دارد و کشتههایش بیشتر از حالت تغییر مسیر قطار است. در همین حین، کسی از آن طرف فریاد میکشد: اهرم سوزنبانی خراب است و چرخدندههایش خرد شده و دست زدن یا نزدنت تفاوتی ایجاد نمیکند. شما چه میکنید؟ تلاشتان را میکنید یا تماشاگر میمانید؟
آیا دست نزدن به اهرم سوزنبانی، بهکلی شخص بیرون از قطار را از مسئولیت در قبال کشتههای حادثه معاف میکند؟ آن کسی که به اهرم دست میزند اما میبیند مسیر قطار تغییر نکرد و اهرم خراب بوده است کار اخلاقیتری انجام داده است یا آن کسی که به صورتبندی لوکوموتیو-ران تن میدهد و به اهرم دست نمینزد تا همدست او نشود؟
چه جزئیات، روندها یا پرسشهای دیگری میتوانید به این الگو و این پرسشها بیافزایید؟
#فلسفه_اخلاق
آیا دست نزدن به اهرم سوزنبانی، بهکلی شخص بیرون از قطار را از مسئولیت در قبال کشتههای حادثه معاف میکند؟ آن کسی که به اهرم دست میزند اما میبیند مسیر قطار تغییر نکرد و اهرم خراب بوده است کار اخلاقیتری انجام داده است یا آن کسی که به صورتبندی لوکوموتیو-ران تن میدهد و به اهرم دست نمینزد تا همدست او نشود؟
چه جزئیات، روندها یا پرسشهای دیگری میتوانید به این الگو و این پرسشها بیافزایید؟
#فلسفه_اخلاق
سرکی به بیرون از سایهی نخستین داستان
۱- نخستین منبع مکتوبی که از واقعهی کربلا به دست ما رسیده، متعلق به نخستین سالهای قرن ۴ هجری است. یعنی دو سده و چهار دههی کامل، پس از عاشورا. این کتاب، که تاریخ طبری نام دارد، در دوران خلیفهی شانزدهم و هفدهم عباسی نوشته شده است. طبری نهتنها تاریخ را از زمان آفرینش جهان تا زمان نگارش کتابش بهصورت فشرده بیان میکند بلکه در کنار انساب کتاب مقدس و انساب عرب، گزارشی تقریبا ۲۰۰ صفحهای از انساب و وقایع شاهنامه با عنوان تاریخ(؟!) ایران در کتاب خود آورده. پس جای تعجب نیست که برای نمونه امروز یکی از چاپهای آن ۱۱ جلد ۷۰۰ صفحهای است. بدین ترتیب بسیار سخت است طبری را آفریدگار زیستجهان اسلامی- ایرانیمان ندانیم.
۲- عجیب نیست کتابی که در دربار خلیفهی شانزدهم و هفدهم یک سلسلهی تثبیتشدهی سیاسی نوشته شده، نگاه منفیای دربارهی سلسلهی سرنگونشدهی پیش از خود داشته باشد. چه، میدانیم عباسیان با ادعای خویشاوندی پیامبر(ص) و خونخواهی حسین(ع) روی کار آمدند و باید ضدقهرمان خود را هرچه ناانسانتر مینمایاندند. از بخت خوش ایشان، امویان نیز هیچ منبع مکتوبی از خود برجا نگذاشته بودند تا امکان مقایسه را فراهم کند.
۳- چند و چون گزینش طبری از مقتلهای ابیمخنف (که حوالی دوران سومین خلیفهی عباسی نگاشته شده) موضوع این یادداشت نیست و پژوهشگران زیادی به آن پرداختهاند. مقتلهای ابیمخنف به دست ما نرسیده است و آنچه امروز به این نام شناخته میشود، همان تکههایی است که عمدتا در تاریخ طبری حفظ شده.
۴- امسال مقالهای دیدم به نام «نگاه طبری به صحابهی پیامبر: شاخصههای اخلاقی و سیاسی در متون تاریخی اسلامی (۱۹۹۹) [*]» در مجلهی شرقشناسی امریکایی. نویسنده در این مقاله نشان میدهد طبری تلاش کرده است در تاریخش اخلاق فردی و شریعتمداری را به جای تصمیمگیری و مسئولیت سیاسی بنشاند. بهگونهای که تصمیمات متعارض سیاسی صحابه با آوردن خردهداستانهای کوچک اخلاقی و شرعی از سوی طبری خنثی میشود. مقاله نشان میدهد که این جایگزینی سیاست با اخلاق در تاریخ طبری دربارهی همهی صحابه جز معاویه (بنیانگذار بنی امیه و دشمن تاریخی عباسیان) به کار بسته شده است. طرفه آنکه در نکوهش امویان نیز داستان همین است یعنی آنچه در رفتار امویان سرزنش میشود، نه تصمیمات سیاسی نادرست آنان و ستمهایشان به مردمان، بلکه مواردی از نقض اخلاق فردی و شریعت است که به آنان نسبت داده میشود.
۵- محرم گذشته هنوز یک سال هم از جنبش مهسا نگذشته بود و من هنوز مقالهی بالا را ندیده بودم. روح الله و زینب میزبان شدند و زینب شیربرنج خوشمزهای پخت. گفتوگویی با دوستان ترتیب دادیم با عنوان «در سایهی سیرهنگاران نخستین: بازگفت عاشورا به سان الگوی ناسازواری اخلاق و سیاست». آنچه من به آن گفتوگو بردم، همین بندهای بالا بود، جز بند اخیر که دربارهی مقاله است و البته یک سؤال که: آیا مراعات اخلاق فردی و شریعت، مسئولیت تصمیمگیری سیاسی درست و بیشینه کردن منافع و مصالح مردمان را از دوش ما بر میدارد؟ و پرسش وارونهی آن: آیا اینکه کسی ناقض شریعت و اخلاق فردی و گیریم قاتل باشد، ناگزیر همهی تصمیمات سیاسیاش هم نادرست است؟ بله، من هم با شما موافقم که این پرسشها هم تکراریاند و هم ساده و کودکانه اما…
۶- داستان پادشاه لخت را یادتان است؟ اینکه کودک فریاد میزند پادشاه لخت است (گزارهای که هیچ کس جرأت بیانش را نداشت و حتی پادشاه نیز از گفتن آن به خودش میترسید)، آیا الزاما به معنای آن است که شایستگی کودک برای پادشاهی بیش از شایستگی پادشاه برای پادشاهی است؟ بیان یک گزارهی صحیح منفرد، آیا میتواند جایگزین همهی سنجههای فرمانرواییِ درست شود؟ احتمالا پاسخ شما هم مانند من منفی است.
۷- اما به نظر میرسد پاسخ تاریخ طبری به پرسشهای بالا مثبت است! طبری اخلاق فردی و شریعت را به جای سیاست مینشاند. او مراعات شریعت و اخلاق فردی را نهتنها بر سیاست (به معنای تأمین حداکثری منافع و مصالح مردمان) ترجیح میدهد بلکه بهگونهای داستانهایش را میچیند که گویی با مراعات شریعت و اخلاق فردی، وظیفهی ما به پایان میرسد و دیگر نیازی آزمودن و ساختن روشهای تازه برای تأمین حداکثری منافع مردمان نداریم. چارهاندیشی در لایهی اخلاق فردی همان چارهاندیشی سیاسی است و اگر در لایهی فردی تقوا را رعایت کردیم، ما را در گور دیگری نمیگذارند!
[ادامه در بخش دوم]
۱- نخستین منبع مکتوبی که از واقعهی کربلا به دست ما رسیده، متعلق به نخستین سالهای قرن ۴ هجری است. یعنی دو سده و چهار دههی کامل، پس از عاشورا. این کتاب، که تاریخ طبری نام دارد، در دوران خلیفهی شانزدهم و هفدهم عباسی نوشته شده است. طبری نهتنها تاریخ را از زمان آفرینش جهان تا زمان نگارش کتابش بهصورت فشرده بیان میکند بلکه در کنار انساب کتاب مقدس و انساب عرب، گزارشی تقریبا ۲۰۰ صفحهای از انساب و وقایع شاهنامه با عنوان تاریخ(؟!) ایران در کتاب خود آورده. پس جای تعجب نیست که برای نمونه امروز یکی از چاپهای آن ۱۱ جلد ۷۰۰ صفحهای است. بدین ترتیب بسیار سخت است طبری را آفریدگار زیستجهان اسلامی- ایرانیمان ندانیم.
۲- عجیب نیست کتابی که در دربار خلیفهی شانزدهم و هفدهم یک سلسلهی تثبیتشدهی سیاسی نوشته شده، نگاه منفیای دربارهی سلسلهی سرنگونشدهی پیش از خود داشته باشد. چه، میدانیم عباسیان با ادعای خویشاوندی پیامبر(ص) و خونخواهی حسین(ع) روی کار آمدند و باید ضدقهرمان خود را هرچه ناانسانتر مینمایاندند. از بخت خوش ایشان، امویان نیز هیچ منبع مکتوبی از خود برجا نگذاشته بودند تا امکان مقایسه را فراهم کند.
۳- چند و چون گزینش طبری از مقتلهای ابیمخنف (که حوالی دوران سومین خلیفهی عباسی نگاشته شده) موضوع این یادداشت نیست و پژوهشگران زیادی به آن پرداختهاند. مقتلهای ابیمخنف به دست ما نرسیده است و آنچه امروز به این نام شناخته میشود، همان تکههایی است که عمدتا در تاریخ طبری حفظ شده.
۴- امسال مقالهای دیدم به نام «نگاه طبری به صحابهی پیامبر: شاخصههای اخلاقی و سیاسی در متون تاریخی اسلامی (۱۹۹۹) [*]» در مجلهی شرقشناسی امریکایی. نویسنده در این مقاله نشان میدهد طبری تلاش کرده است در تاریخش اخلاق فردی و شریعتمداری را به جای تصمیمگیری و مسئولیت سیاسی بنشاند. بهگونهای که تصمیمات متعارض سیاسی صحابه با آوردن خردهداستانهای کوچک اخلاقی و شرعی از سوی طبری خنثی میشود. مقاله نشان میدهد که این جایگزینی سیاست با اخلاق در تاریخ طبری دربارهی همهی صحابه جز معاویه (بنیانگذار بنی امیه و دشمن تاریخی عباسیان) به کار بسته شده است. طرفه آنکه در نکوهش امویان نیز داستان همین است یعنی آنچه در رفتار امویان سرزنش میشود، نه تصمیمات سیاسی نادرست آنان و ستمهایشان به مردمان، بلکه مواردی از نقض اخلاق فردی و شریعت است که به آنان نسبت داده میشود.
۵- محرم گذشته هنوز یک سال هم از جنبش مهسا نگذشته بود و من هنوز مقالهی بالا را ندیده بودم. روح الله و زینب میزبان شدند و زینب شیربرنج خوشمزهای پخت. گفتوگویی با دوستان ترتیب دادیم با عنوان «در سایهی سیرهنگاران نخستین: بازگفت عاشورا به سان الگوی ناسازواری اخلاق و سیاست». آنچه من به آن گفتوگو بردم، همین بندهای بالا بود، جز بند اخیر که دربارهی مقاله است و البته یک سؤال که: آیا مراعات اخلاق فردی و شریعت، مسئولیت تصمیمگیری سیاسی درست و بیشینه کردن منافع و مصالح مردمان را از دوش ما بر میدارد؟ و پرسش وارونهی آن: آیا اینکه کسی ناقض شریعت و اخلاق فردی و گیریم قاتل باشد، ناگزیر همهی تصمیمات سیاسیاش هم نادرست است؟ بله، من هم با شما موافقم که این پرسشها هم تکراریاند و هم ساده و کودکانه اما…
۶- داستان پادشاه لخت را یادتان است؟ اینکه کودک فریاد میزند پادشاه لخت است (گزارهای که هیچ کس جرأت بیانش را نداشت و حتی پادشاه نیز از گفتن آن به خودش میترسید)، آیا الزاما به معنای آن است که شایستگی کودک برای پادشاهی بیش از شایستگی پادشاه برای پادشاهی است؟ بیان یک گزارهی صحیح منفرد، آیا میتواند جایگزین همهی سنجههای فرمانرواییِ درست شود؟ احتمالا پاسخ شما هم مانند من منفی است.
۷- اما به نظر میرسد پاسخ تاریخ طبری به پرسشهای بالا مثبت است! طبری اخلاق فردی و شریعت را به جای سیاست مینشاند. او مراعات شریعت و اخلاق فردی را نهتنها بر سیاست (به معنای تأمین حداکثری منافع و مصالح مردمان) ترجیح میدهد بلکه بهگونهای داستانهایش را میچیند که گویی با مراعات شریعت و اخلاق فردی، وظیفهی ما به پایان میرسد و دیگر نیازی آزمودن و ساختن روشهای تازه برای تأمین حداکثری منافع مردمان نداریم. چارهاندیشی در لایهی اخلاق فردی همان چارهاندیشی سیاسی است و اگر در لایهی فردی تقوا را رعایت کردیم، ما را در گور دیگری نمیگذارند!
[ادامه در بخش دوم]
[ادامه از بخش نخست]
۸- میپرسم: آیا وظیفهی شیعه، چنانکه طبری میپسندد و ما هزار سال است با سوز و گداز به خودمان یادآوری میکنیم، تنها فریاد زدن لختی پادشاه و هزینه دادن برای آن است؟ همین؟ زبردستی در نوعی صداقت برهمزنندهی معادلات و تعادلها؟ اگر پذیرفتیم که تأمین منافع جمعی و آفرینش ساختارهای اجتماعی هیچگاه کامل و بینقص نیست، آنگاه باید از خودمان بپرسیم یک شیعه فقط میتواند گزارههای صادق و ناقض را فریاد بزند و خود را در این فریاد حقبهجانب بداند؟ هیچگاه نمیتواند آفرینندهی فرآوردههای قطعا ناقص اما کاملشونده باشد؟
۹- امروز بیش از هزار سال است که ما با عینک ظاهرا اخلاقی طبری به جهان و خودمان مینگریم. برخی از ما گمان میکنیم هراندازه فریاد زدن یک گزارهی صادق جزئی، برای خودمان و دیگران هزینهزاتر باشد و منافع و مصالح عمومی را بیشتر از میان ببریم، سعادتمندتر هستیم. دیگر شهادت در خدمت سعادت نیست بلکه شهادت، خود سعادت و تنها راه سعادت است. به عبارتی در دنیا نمیتوان سعادتمند شد، بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش!
۱۰- فرق است میان سیدالشهدایی که برای خودش و بزرگترین دشمنش جز خیر و زندگی گوارا نمیخواهد (حتی اگر به آن نرسد و به شهادت برسد) و سیدالشهدایی که برای خودش جز شهادت و برای دشمنش جز هلاکت نمیخواهد. در جهانبینی دوگانهانگار، دنیا به پستی ترجمه میشود و زندگی کردن نکوهیده است و آن انسانی بلندهمت و بلندنظر است که با یک پرش از زندگی خود و عزیزان و دشمنانش چشم بپوشد! در این جهانبینی، اینجا هیچ خبری نیست و هر چه هست، پس از مرگ است. اما در جهانبینی یگانهانگار دنیا به نزدیک و کوتاهمدت ترجمه میشود و آنچه نکوهیده است زندگی کردن نیست بلکه تنگنظری و چشم دوختن به منافع خویش و نزدیکان خویش در کوتاه مدت به جای کوشش برای تأمین منافع خویش و دیگران در بیشترین بازههای زمانی ممکن و برای گستردهترین شمار بهرهمندان است. پیام اسلام، دوگانهانگارانه بوده است یا یگانهانگارانه؟ اگر واقعیت تاریخی را پازل هزارتکهای بدانیم که بیش از نیمی از قطعات آن گم شده است، آیا اصلی وجود دارد که بتوانیم برای بازسازی بخشهای دستکاریشده از سوی طبری و داستانپردازان پس از او به آنها پناه ببریم؟ یا باید به یک نمیدانیم بزرگ بسنده کنیم؟
۱۱- تصویر طبری از سیدالشهدا(ع) ۲۴۰ سال پس از واقعهی کربلا، تصویر فردی برخوردار از فضایل فردی است که مقابل فردی فاقد فضایل فردی میشورد و کشته میشود. تصویر کسی است که لختی پادشاه را فریاد میزند و هزینهی گزافی بر او تحمیل میشود و آن را با دل و جان میپذیرد. آیا چنین بوده است؟ آیا حق داریم در لایهی فردی و سلبی این درگیری بمانیم و به تکههای باقیمانده و کمی دستکاریشدهی پازل بسنده کنیم؟ آیا حق داریم سیدالشهدا(ع) را فردی تصور کنیم که آرزوی شهادت داشته است و نه زندگی؟
۱۲- اگر از من بپرسند مهمترین و جهانآفرینترین کتاب اسلام کدام است، نمیگویم قرآن، میگویم تاریخ طبری. طبری است که عبارتهای مهآلود و چندپهلوی قرآن را با هزاران داستان برای ما فهمپذیر کرده است. طبری است که تاریخ گمشده و نامعلوم پیش از قرن ۳ هجری تا بیگ بنگ(!) را با هزاران چسب و قیچی و وام گرفتن از همهی سنتهای همسایه، برای ما یک بار از ابتدا تا انتها بدون لکنت تعریف میکند. طبری است که در سال ۳۰۰ آنچنان داستان محرم سال ۶۱ را در غیاب هرگونه ابزار ضبط و منابع مکتوب، برای ما میخواند که گویی همین الآن جلوی چشمش در حال وقوع است. این تاریخنگار دربار عباسی کارش را درست انجام داده است. اما آیا ما امروز حق داریم همهچیز، حتی خود را، با عینکی که او برایمان ساخته است، نگاه کنیم؟ آیا درست است که به پند او گوش بسپاریم و به اخلاقی بودن خودمان دل خوش کنیم و در عرصهی سیاست و منافع عمومی تصمیمی نگیریم؟ آیا فریاد زدن لختی پادشاهان همان ادای وظیفهی سیاسی است؟
نوشتن این یادداشت یک سال تأخیر شد و من هر بار از خودم میپرسم آیا بهراستی تصمیم درست در لایهی اخلاق فردی، جای تصمیم درست سیاسی را میگیرد؟
#اسلام #طبری #شیعه #عاشورا
پینوشت: محسن پس از خواندن یادداشت، یادآوری کرد برای شناختن حسین(ع) تاریخی نمیتوانیم از خطبهی منا چشم بپوشیم و راست گفت. اینجا بخوانیدش:
https://www.tg-me.com/Amnesien/253
[*] Tayob, Abdelkader. Ṭabarī on the Companions of the Prophet: Moral and Political Contours in Islamic Historical Writing. In: Journal of the American Oriental Society, Vol. 119, No. 2 (Apr. - Jun., 1999), pp. 203- 210.
۸- میپرسم: آیا وظیفهی شیعه، چنانکه طبری میپسندد و ما هزار سال است با سوز و گداز به خودمان یادآوری میکنیم، تنها فریاد زدن لختی پادشاه و هزینه دادن برای آن است؟ همین؟ زبردستی در نوعی صداقت برهمزنندهی معادلات و تعادلها؟ اگر پذیرفتیم که تأمین منافع جمعی و آفرینش ساختارهای اجتماعی هیچگاه کامل و بینقص نیست، آنگاه باید از خودمان بپرسیم یک شیعه فقط میتواند گزارههای صادق و ناقض را فریاد بزند و خود را در این فریاد حقبهجانب بداند؟ هیچگاه نمیتواند آفرینندهی فرآوردههای قطعا ناقص اما کاملشونده باشد؟
۹- امروز بیش از هزار سال است که ما با عینک ظاهرا اخلاقی طبری به جهان و خودمان مینگریم. برخی از ما گمان میکنیم هراندازه فریاد زدن یک گزارهی صادق جزئی، برای خودمان و دیگران هزینهزاتر باشد و منافع و مصالح عمومی را بیشتر از میان ببریم، سعادتمندتر هستیم. دیگر شهادت در خدمت سعادت نیست بلکه شهادت، خود سعادت و تنها راه سعادت است. به عبارتی در دنیا نمیتوان سعادتمند شد، بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش!
۱۰- فرق است میان سیدالشهدایی که برای خودش و بزرگترین دشمنش جز خیر و زندگی گوارا نمیخواهد (حتی اگر به آن نرسد و به شهادت برسد) و سیدالشهدایی که برای خودش جز شهادت و برای دشمنش جز هلاکت نمیخواهد. در جهانبینی دوگانهانگار، دنیا به پستی ترجمه میشود و زندگی کردن نکوهیده است و آن انسانی بلندهمت و بلندنظر است که با یک پرش از زندگی خود و عزیزان و دشمنانش چشم بپوشد! در این جهانبینی، اینجا هیچ خبری نیست و هر چه هست، پس از مرگ است. اما در جهانبینی یگانهانگار دنیا به نزدیک و کوتاهمدت ترجمه میشود و آنچه نکوهیده است زندگی کردن نیست بلکه تنگنظری و چشم دوختن به منافع خویش و نزدیکان خویش در کوتاه مدت به جای کوشش برای تأمین منافع خویش و دیگران در بیشترین بازههای زمانی ممکن و برای گستردهترین شمار بهرهمندان است. پیام اسلام، دوگانهانگارانه بوده است یا یگانهانگارانه؟ اگر واقعیت تاریخی را پازل هزارتکهای بدانیم که بیش از نیمی از قطعات آن گم شده است، آیا اصلی وجود دارد که بتوانیم برای بازسازی بخشهای دستکاریشده از سوی طبری و داستانپردازان پس از او به آنها پناه ببریم؟ یا باید به یک نمیدانیم بزرگ بسنده کنیم؟
۱۱- تصویر طبری از سیدالشهدا(ع) ۲۴۰ سال پس از واقعهی کربلا، تصویر فردی برخوردار از فضایل فردی است که مقابل فردی فاقد فضایل فردی میشورد و کشته میشود. تصویر کسی است که لختی پادشاه را فریاد میزند و هزینهی گزافی بر او تحمیل میشود و آن را با دل و جان میپذیرد. آیا چنین بوده است؟ آیا حق داریم در لایهی فردی و سلبی این درگیری بمانیم و به تکههای باقیمانده و کمی دستکاریشدهی پازل بسنده کنیم؟ آیا حق داریم سیدالشهدا(ع) را فردی تصور کنیم که آرزوی شهادت داشته است و نه زندگی؟
۱۲- اگر از من بپرسند مهمترین و جهانآفرینترین کتاب اسلام کدام است، نمیگویم قرآن، میگویم تاریخ طبری. طبری است که عبارتهای مهآلود و چندپهلوی قرآن را با هزاران داستان برای ما فهمپذیر کرده است. طبری است که تاریخ گمشده و نامعلوم پیش از قرن ۳ هجری تا بیگ بنگ(!) را با هزاران چسب و قیچی و وام گرفتن از همهی سنتهای همسایه، برای ما یک بار از ابتدا تا انتها بدون لکنت تعریف میکند. طبری است که در سال ۳۰۰ آنچنان داستان محرم سال ۶۱ را در غیاب هرگونه ابزار ضبط و منابع مکتوب، برای ما میخواند که گویی همین الآن جلوی چشمش در حال وقوع است. این تاریخنگار دربار عباسی کارش را درست انجام داده است. اما آیا ما امروز حق داریم همهچیز، حتی خود را، با عینکی که او برایمان ساخته است، نگاه کنیم؟ آیا درست است که به پند او گوش بسپاریم و به اخلاقی بودن خودمان دل خوش کنیم و در عرصهی سیاست و منافع عمومی تصمیمی نگیریم؟ آیا فریاد زدن لختی پادشاهان همان ادای وظیفهی سیاسی است؟
نوشتن این یادداشت یک سال تأخیر شد و من هر بار از خودم میپرسم آیا بهراستی تصمیم درست در لایهی اخلاق فردی، جای تصمیم درست سیاسی را میگیرد؟
#اسلام #طبری #شیعه #عاشورا
پینوشت: محسن پس از خواندن یادداشت، یادآوری کرد برای شناختن حسین(ع) تاریخی نمیتوانیم از خطبهی منا چشم بپوشیم و راست گفت. اینجا بخوانیدش:
https://www.tg-me.com/Amnesien/253
[*] Tayob, Abdelkader. Ṭabarī on the Companions of the Prophet: Moral and Political Contours in Islamic Historical Writing. In: Journal of the American Oriental Society, Vol. 119, No. 2 (Apr. - Jun., 1999), pp. 203- 210.
فراموشی
دازاین و Insān - بخش دوم مصاحبهای به زبان آلمانی میدیدم از مارتین هایدگر. هایدگر بارها در گفتارش از واژهی Mensch یعنی انسان استفاده میکرد اما مترجم از خود بیخودشدهی ایرانی هربار به جای ترجمهی آن به انسان، آن را «دازاین» زیرنویس کرده بود! فکر اینجایش…
Telegram
نطقیات
🖍 گفتگوی راهب بودایی با مارتین هایدگر ( ۱۹۶۳ )
▫️ Buddhist Monk interviewing Martin Heidegger(1963)
💬 هایدگر: یک راه تازه برای اندیشیدن ضروری است، چرا که مذهب توانائی طرح این پرسش را ندارد. و همچنین طرح این پرسش ضروری است، چرا که ارتباط غرب با کل جهان…
▫️ Buddhist Monk interviewing Martin Heidegger(1963)
💬 هایدگر: یک راه تازه برای اندیشیدن ضروری است، چرا که مذهب توانائی طرح این پرسش را ندارد. و همچنین طرح این پرسش ضروری است، چرا که ارتباط غرب با کل جهان…
Forwarded from عقل آبی | صدیق قطبی
کاغذ سپید و دل سیاه
«در یک طریقْ وظیفه آن است که هر روز چیزی از کاغذِ سپیدْ سیاه کند، و در یک طریق ورد آن است که هر روز چیزی از دلِ سیاهْ سپید گرداند.»
▪️(الانسان الکامل، عزیزالدین نَسَفی، تصحیح ماریژان موله، نشر طهوری، ص۹۳)
.
«در یک طریقْ وظیفه آن است که هر روز چیزی از کاغذِ سپیدْ سیاه کند، و در یک طریق ورد آن است که هر روز چیزی از دلِ سیاهْ سپید گرداند.»
▪️(الانسان الکامل، عزیزالدین نَسَفی، تصحیح ماریژان موله، نشر طهوری، ص۹۳)
.
فراموشی
کاغذ سپید و دل سیاه «در یک طریقْ وظیفه آن است که هر روز چیزی از کاغذِ سپیدْ سیاه کند، و در یک طریق ورد آن است که هر روز چیزی از دلِ سیاهْ سپید گرداند.» ▪️(الانسان الکامل، عزیزالدین نَسَفی، تصحیح ماریژان موله، نشر طهوری، ص۹۳) .
این جمله را بیش از ۱۰ سال بود که گم کرده بودم. بارها نشسته بودم در یادداشتها و این طرف و آن طرف دنبالش میگشتم و نمییافتمش. تصویرش مانده بود و واژههایش رفته بود.