✳ خیالی از خنده تو
ای صبح ازل، خیالی از خنده تو
شاهان و پیمبران همه بنده تو
با من نظری کن که نباشم در حشر
شرمندۀ آن که نیست شرمنده تو
#یوسفعلی_میرشکاک
#زخم_بیبهبود
صفحه ۱۴۱.
@Ab_o_Atash
ای صبح ازل، خیالی از خنده تو
شاهان و پیمبران همه بنده تو
با من نظری کن که نباشم در حشر
شرمندۀ آن که نیست شرمنده تو
#یوسفعلی_میرشکاک
#زخم_بیبهبود
صفحه ۱۴۱.
@Ab_o_Atash
✳ پدیدهای به نام ذبیحالله منصوری!
جناب آقای استاد محمود حکیمی برای نگارنده تعریف میکردند:
مرحوم مهندس بازرگان وقتی کتاب «امام صادق مغز متفکر جهان تشیع» [نوشته ذبیحالله منصوری] را دید، چون به روش پردازشهای علمی دین هم علاقهمند بود و مطالعاتی داشت، چندین بار به مؤسسه «خواندنیها» رفته بود. ظاهراً دفتر مرحوم منصوری هم طبقه چهارم مؤسسه خواندنیها بود که او را پیدا کند و بپرسد که مؤسسه اسلامی استراسبورگ که اینهمه مستشرق جمع شدند و راجع به امام صادق «علیهالسلام» مطالعه و تحقیق کردند، آدرسی بدهید که ما فرانسه میرویم، به آنجا هم سر بزنیم.
چند بار مراجعه کرده بود. هر بار طوری سر دوانده بود.
بعد، کسی به مهندس بازرگان گفته بود کهآدرس مؤسسهٔ اسلامی استراسبورگ، ذهن آقای منصوری است و چنین مؤسسهای وجود ندارد.
...یا کتاب «ملاصدرا» ی هانری کُربَن که واقعاً چنین کتابی ننوشته است. از کربن پرسیدند، گفته بود که خبر ندارم و تکذیبیه هم صادر کرد. ولی تا حالا فکر کنم بیست سی بار چاپ شده است.
یا کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» را همه میدانند که افسانه است، ولی میخوانند. جالب اینکه روی آنها تأثیر هم میگذارد!
#یعقوب_توکلی
#جستارهایی_در_تاریخنگاری_معاصر_ایران
مقالات و گفتوگوها
دفتر نشر معارف
پاورقی صفحات ۳۹ و ۴۰.
@Ab_o_Atash
جناب آقای استاد محمود حکیمی برای نگارنده تعریف میکردند:
مرحوم مهندس بازرگان وقتی کتاب «امام صادق مغز متفکر جهان تشیع» [نوشته ذبیحالله منصوری] را دید، چون به روش پردازشهای علمی دین هم علاقهمند بود و مطالعاتی داشت، چندین بار به مؤسسه «خواندنیها» رفته بود. ظاهراً دفتر مرحوم منصوری هم طبقه چهارم مؤسسه خواندنیها بود که او را پیدا کند و بپرسد که مؤسسه اسلامی استراسبورگ که اینهمه مستشرق جمع شدند و راجع به امام صادق «علیهالسلام» مطالعه و تحقیق کردند، آدرسی بدهید که ما فرانسه میرویم، به آنجا هم سر بزنیم.
چند بار مراجعه کرده بود. هر بار طوری سر دوانده بود.
بعد، کسی به مهندس بازرگان گفته بود کهآدرس مؤسسهٔ اسلامی استراسبورگ، ذهن آقای منصوری است و چنین مؤسسهای وجود ندارد.
...یا کتاب «ملاصدرا» ی هانری کُربَن که واقعاً چنین کتابی ننوشته است. از کربن پرسیدند، گفته بود که خبر ندارم و تکذیبیه هم صادر کرد. ولی تا حالا فکر کنم بیست سی بار چاپ شده است.
یا کتاب «سینوهه پزشک مخصوص فرعون» را همه میدانند که افسانه است، ولی میخوانند. جالب اینکه روی آنها تأثیر هم میگذارد!
#یعقوب_توکلی
#جستارهایی_در_تاریخنگاری_معاصر_ایران
مقالات و گفتوگوها
دفتر نشر معارف
پاورقی صفحات ۳۹ و ۴۰.
@Ab_o_Atash
✳ مردی که فرق لوله و اسلحه را نمیدانست!
به شرایط و امکانات موجود قانع نمیشد. دوست داشت از همهچیز بهترینش را به دست بیاورد. برای همین در تظاهراتهای قبل از انقلاب به کوکتلمولوتوف رضایت نداد.
با دوستانش رفتند پی ساختن چیزی که قدرت انفجارش بیشتر باشد. توی سهراهیهای لوله، بنزین میریختند و به طریق خاصی آن را میبستند. بعد، روی پشتبام خانههایی که در مسیر تظاهرات بودند، قایم میشدند و در بهترین موقعیت، یکییکی آنها را پرتاب میکردند. آتشی که بلند میشد خیلی بیشتر از کوکتلمولوتوف بود. با همین سهراهی لوله زده بودند درِ اسلحهخانۀ ارتش توی خیابان نیروی هوایی را از جا کنده بودند.
حسن اولین کسی بود که خودش را به انبار مهمات رسانده بود و بزرگترین اسلحهای که دیده بود را برداشته بود. غافل از آنکه اسلحهاش قسمت بهدردنخوری از یک سلاح بزرگ است که اشتباهاً آنجا افتاده است.
چقدر دوستانش به این اشتباه او خندیده بودند. در واقع آنروز دوستان حسن به تفنگنشناسی کسی خندیده بودند که در آینده قرار بود طراحی و ساخت پیچیدهترین سلاحهای دنیا را انجام دهد. همین بود که همیشه به بچههایی که تازه وارد گروهشان میشدند، میگفت: «هیچ از بقیه عقب نیستید. من خودم از جایی شروع کردهام که فرق لوله و اسلحه را نمیدانستم!»
#فائضه_غفار_حدادی
#مردی_با_آرزوهای_دوربرد
مستندنگارههایی از زندگی #شهید_حسن_طهرانی_مقدم
(چاپ دوم، نشر لوحنگار، بهار ۱۳۹۲)
صفحه ۱۶.
@Ab_o_Atash
به شرایط و امکانات موجود قانع نمیشد. دوست داشت از همهچیز بهترینش را به دست بیاورد. برای همین در تظاهراتهای قبل از انقلاب به کوکتلمولوتوف رضایت نداد.
با دوستانش رفتند پی ساختن چیزی که قدرت انفجارش بیشتر باشد. توی سهراهیهای لوله، بنزین میریختند و به طریق خاصی آن را میبستند. بعد، روی پشتبام خانههایی که در مسیر تظاهرات بودند، قایم میشدند و در بهترین موقعیت، یکییکی آنها را پرتاب میکردند. آتشی که بلند میشد خیلی بیشتر از کوکتلمولوتوف بود. با همین سهراهی لوله زده بودند درِ اسلحهخانۀ ارتش توی خیابان نیروی هوایی را از جا کنده بودند.
حسن اولین کسی بود که خودش را به انبار مهمات رسانده بود و بزرگترین اسلحهای که دیده بود را برداشته بود. غافل از آنکه اسلحهاش قسمت بهدردنخوری از یک سلاح بزرگ است که اشتباهاً آنجا افتاده است.
چقدر دوستانش به این اشتباه او خندیده بودند. در واقع آنروز دوستان حسن به تفنگنشناسی کسی خندیده بودند که در آینده قرار بود طراحی و ساخت پیچیدهترین سلاحهای دنیا را انجام دهد. همین بود که همیشه به بچههایی که تازه وارد گروهشان میشدند، میگفت: «هیچ از بقیه عقب نیستید. من خودم از جایی شروع کردهام که فرق لوله و اسلحه را نمیدانستم!»
#فائضه_غفار_حدادی
#مردی_با_آرزوهای_دوربرد
مستندنگارههایی از زندگی #شهید_حسن_طهرانی_مقدم
(چاپ دوم، نشر لوحنگار، بهار ۱۳۹۲)
صفحه ۱۶.
@Ab_o_Atash
✳ نگاه عامیانه به منجی، در همه ادیان عالم وجود دارد؛ تصور کسی که سوار بر مرکب خواهد آمد و دنیا را تنها با اعجاز دستانش متحول میکند و لابد بینیاز به همراهی مردم و هوشیاری آنها، زمین و زمان را زیر و رو کرده و بیاعتنا به سنتهای الهی و همه آنچه در طبیعت حیات بشر است، سعادت را برای انسان به ارمغان میآورد.
همچنین این یک نگاه عامیانه است که «ما منتظر منجی باشیم، اما مقدماتی را برای آن لازم ندانیم». این یک نگاه عامیانه است که «درکی از ساز و کار نجاتبخش منجی نداشته باشیم.» این یک نگاه عامیانه است که «چگونگی تداوم حاکمیت منجی و رموز بقای آن را ندانیم.» و موارد دیگری که ندانستن هر یک از آنها ما را به نگاه عامیانه نزدیک میکند. کمترین زیان این نگاه این است که تکلیف ما را برای یاری او و مقدمهسازی برای قیام او معلوم نمیکند.
#علیرضا_پناهیان
#انتظار_عامیانه_انتظار_عالمانه_انتظار_عارفانه
(چاپ دوازدهم، بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۸.
@Ab_o_Atash
همچنین این یک نگاه عامیانه است که «ما منتظر منجی باشیم، اما مقدماتی را برای آن لازم ندانیم». این یک نگاه عامیانه است که «درکی از ساز و کار نجاتبخش منجی نداشته باشیم.» این یک نگاه عامیانه است که «چگونگی تداوم حاکمیت منجی و رموز بقای آن را ندانیم.» و موارد دیگری که ندانستن هر یک از آنها ما را به نگاه عامیانه نزدیک میکند. کمترین زیان این نگاه این است که تکلیف ما را برای یاری او و مقدمهسازی برای قیام او معلوم نمیکند.
#علیرضا_پناهیان
#انتظار_عامیانه_انتظار_عالمانه_انتظار_عارفانه
(چاپ دوازدهم، بیان معنوی، ۱۳۹۵)
صفحه ۱۸.
@Ab_o_Atash
✳ زندگی
نرگس مردمفریبی داشت شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم، مرهم میفروخت
زندگی چون بردهداری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم میفروخت
زندگی این تاجر طماع ناخنخشکِ پیر
مرگ را همچون شراب ناب کمکم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما، روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
#فاضل_نظری
@Ab_o_Atash
نرگس مردمفریبی داشت شبنم میفروخت
با همان چشمی که میزد زخم، مرهم میفروخت
زندگی چون بردهداری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم میفروخت
زندگی این تاجر طماع ناخنخشکِ پیر
مرگ را همچون شراب ناب کمکم میفروخت
در تمام سالهای رفته بر ما، روزگار
شادمانی میخرید از ما و ماتم میفروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچهها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم میفروخت
#فاضل_نظری
@Ab_o_Atash
✳ به من بیاموز!
اگر چشم جهان یک بار دیگر
به روی دیدنت، در باز میکرد
زمین سامان خود را باز مییافت
زمان دیگرشدن آغاز میکرد
برای خندههایت مینویسم
که چون آیینه افتادند بر خاک
وز این خاک سیهدل تا به امروز
نه مردی زاد همتقدیرِ تیغت
نه همرنگ نگاهت آفتابی
دل آیینهای را کرد روشن
به من یک داغ از آن شبها بیاموز
که با خود مینشستی آسمانوار
زمستان و بهار خویش بودی
از آن شبهای چون فرجامِ فرهاد
پر از شیوایی شیرین شیون
برای خاک، ای پرگار افلاک!
تو تنها یادگار خویش بودی
#یوسفعلی_میرشکاک
#زخم_بیبهبود
انتشارات سوره مهر
صفحه ۱۵۶.
@Ab_o_Atash
اگر چشم جهان یک بار دیگر
به روی دیدنت، در باز میکرد
زمین سامان خود را باز مییافت
زمان دیگرشدن آغاز میکرد
برای خندههایت مینویسم
که چون آیینه افتادند بر خاک
وز این خاک سیهدل تا به امروز
نه مردی زاد همتقدیرِ تیغت
نه همرنگ نگاهت آفتابی
دل آیینهای را کرد روشن
به من یک داغ از آن شبها بیاموز
که با خود مینشستی آسمانوار
زمستان و بهار خویش بودی
از آن شبهای چون فرجامِ فرهاد
پر از شیوایی شیرین شیون
برای خاک، ای پرگار افلاک!
تو تنها یادگار خویش بودی
#یوسفعلی_میرشکاک
#زخم_بیبهبود
انتشارات سوره مهر
صفحه ۱۵۶.
@Ab_o_Atash
✳️ فلسفه اولیه انفاق پاک شدن خود شماست
نباید [انفاق را] از یک جنبه آن را ملاحظه کرد و گفت فلسفهاش تنها سیر کردن شکم گرسنگان است و لذا میشود آن را از راه دیگر انجام داد، بلکه فلسفه انفاق انسانسازی است. زیرا انسانها در سایه گذشتها، بخششها و ایثارها روحشان روح انسانی میگردد. روی این حساب، کسی نمیتواند بگوید من شخص قانعی هستم و به بادامی میسازم و نمیخواهم چیزی داشته باشم، لذا شخص کاملی هستم. خیر، شخصی که میتواند داشته باشد بایستی به دست بیاورد و با دهش مال، خود را تکمیل کند. نداشتن و ندادن کمال نیست، به دست آوردن و از خود جدا ساختن عامل سازندگی انسان است. این نکته از قرآن مجید بخوبی به دست میآید، آنجا که خطاب به رسولالله میفرماید: خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکیهِمْ بِها. در این آیه به همان فلسفه سازندگی صدقه اشاره مینماید نه به فلسفه اجتماعیاش یعنی سیر کردن شکم مستمندان، زیرا میفرماید از اموال آنها صدقه بگیر که به این وسیله آنها را پاکیزه میکنی، آنها را رشد میدهی، درست مثل گیاهی که با وجین کردن رشد بیشتری یابد؛ و اصولاً هر موجود زندهای اینچنین است که گرفتن آفتها مساوی با رشد بیشتر آن است.
#مرتضی_مطهری
#آشنایی_با_قرآن
مجموعه آثار، شماره ۲۶
انتشارات صدرا
جلد ۲، صفحه ۱۲۷.
@Ab_o_Atash
نباید [انفاق را] از یک جنبه آن را ملاحظه کرد و گفت فلسفهاش تنها سیر کردن شکم گرسنگان است و لذا میشود آن را از راه دیگر انجام داد، بلکه فلسفه انفاق انسانسازی است. زیرا انسانها در سایه گذشتها، بخششها و ایثارها روحشان روح انسانی میگردد. روی این حساب، کسی نمیتواند بگوید من شخص قانعی هستم و به بادامی میسازم و نمیخواهم چیزی داشته باشم، لذا شخص کاملی هستم. خیر، شخصی که میتواند داشته باشد بایستی به دست بیاورد و با دهش مال، خود را تکمیل کند. نداشتن و ندادن کمال نیست، به دست آوردن و از خود جدا ساختن عامل سازندگی انسان است. این نکته از قرآن مجید بخوبی به دست میآید، آنجا که خطاب به رسولالله میفرماید: خُذْ مِنْ امْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکیهِمْ بِها. در این آیه به همان فلسفه سازندگی صدقه اشاره مینماید نه به فلسفه اجتماعیاش یعنی سیر کردن شکم مستمندان، زیرا میفرماید از اموال آنها صدقه بگیر که به این وسیله آنها را پاکیزه میکنی، آنها را رشد میدهی، درست مثل گیاهی که با وجین کردن رشد بیشتری یابد؛ و اصولاً هر موجود زندهای اینچنین است که گرفتن آفتها مساوی با رشد بیشتر آن است.
#مرتضی_مطهری
#آشنایی_با_قرآن
مجموعه آثار، شماره ۲۶
انتشارات صدرا
جلد ۲، صفحه ۱۲۷.
@Ab_o_Atash
✳️ دعای همین امروز!
اللهمّ لاتؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولاتَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
خدایا! مرا در این روز به لغزشها مؤاخذه نکن و امروز از خطاها و بیهودگیهایم درگذر و در این روز مرا آماج بلاها و آفات قرار مده. ای عزتدهنده مسلمانان.
#علی_بن_الحسین «ع»
#امام_سجاد «ع»
#دعای_روز_چهاردهم_ماه_رمضان
@Ab_o_Atash
اللهمّ لاتؤاخِذْنی فیهِ بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولاتَجْعَلْنی فیه غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
خدایا! مرا در این روز به لغزشها مؤاخذه نکن و امروز از خطاها و بیهودگیهایم درگذر و در این روز مرا آماج بلاها و آفات قرار مده. ای عزتدهنده مسلمانان.
#علی_بن_الحسین «ع»
#امام_سجاد «ع»
#دعای_روز_چهاردهم_ماه_رمضان
@Ab_o_Atash
✳️ برای امام حسن مجتبی «علیهالسلام»
ای غریبی که غربت چشمت
غزل ناب آشنایی شد
حس و حالت به شعر جان بخشید
حُسن تو آیتی خدایی شد
چهل و هفت گردش کامل
سهم دنیای توست اما دل
آنقدر حول محورت چرخید
که دل آسمان، هوایی شد
صلح تو جنگ نابرابر بود
قلم عهدنامه خنجر بود
شاهد این مثال آوردم
پسرت را که کربلایی شد
ای نگاهت به سبزی قرآن
صوت بارانی تو المیزان
هرکه از جام تو عسل نوشید
چشمهایش طباطبایی شد
دو برادر نگو دو نیمۀ سیب
هر دو بودید کمسپاه و غریب
پس چرا آستان تو خاکی است
او چرا گنبدش طلایی شد؟
کربلا ومدینه وکوفه
با زیارات غیر معروفه
همه را گشتم ونفهمیدم
این غزل عاقبت کجایی شد
#احمدعلوی
@Ab_o_Atash
ای غریبی که غربت چشمت
غزل ناب آشنایی شد
حس و حالت به شعر جان بخشید
حُسن تو آیتی خدایی شد
چهل و هفت گردش کامل
سهم دنیای توست اما دل
آنقدر حول محورت چرخید
که دل آسمان، هوایی شد
صلح تو جنگ نابرابر بود
قلم عهدنامه خنجر بود
شاهد این مثال آوردم
پسرت را که کربلایی شد
ای نگاهت به سبزی قرآن
صوت بارانی تو المیزان
هرکه از جام تو عسل نوشید
چشمهایش طباطبایی شد
دو برادر نگو دو نیمۀ سیب
هر دو بودید کمسپاه و غریب
پس چرا آستان تو خاکی است
او چرا گنبدش طلایی شد؟
کربلا ومدینه وکوفه
با زیارات غیر معروفه
همه را گشتم ونفهمیدم
این غزل عاقبت کجایی شد
#احمدعلوی
@Ab_o_Atash
✳ عشق یا خودخواهی؟
اگر عاشقی در برابر معشوق بنشیند، با ادب خود، نهایت ارادت خود را به معشوق نشان میدهد، و با آنکه طالب وصال است و مشتاق دیدار، سعی میکند با دیدگان فرو افتاده در اثر حیا، غیر خودخواهانه بودن محبت خود را به اثبات برساند. چرا که اگر ادب را کنار بگذارد و فقط به دنبال تأمین رضایت خاطر خود باشد، او عاشق خود است وطالب هوای خود، نه خاطرخواه معشوق و طالب رضایت او.
#علیرضا_پناهیان
#شهر_خدا
(چاپ یازدهم، بیان معنوی، ۱۳۹۷)
صفحه ۹۰.
@Ab_o_Atash
اگر عاشقی در برابر معشوق بنشیند، با ادب خود، نهایت ارادت خود را به معشوق نشان میدهد، و با آنکه طالب وصال است و مشتاق دیدار، سعی میکند با دیدگان فرو افتاده در اثر حیا، غیر خودخواهانه بودن محبت خود را به اثبات برساند. چرا که اگر ادب را کنار بگذارد و فقط به دنبال تأمین رضایت خاطر خود باشد، او عاشق خود است وطالب هوای خود، نه خاطرخواه معشوق و طالب رضایت او.
#علیرضا_پناهیان
#شهر_خدا
(چاپ یازدهم، بیان معنوی، ۱۳۹۷)
صفحه ۹۰.
@Ab_o_Atash
✳ شجاعتر از علی «ع»
من معتقدم امام حسن مجتبى شجاعترین چهره تاریخ اسلام است.
میپرسید از على هم شجاعتر است؟ از برادرش حسین هم شجاعتر است که در میدان جنگ، آن جنگ خونین، با آن فداکارى عجیب خودش را به کشتن داد؟
بله، شجاعت واقعى این است که انسان برطبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژى اوست اقدام بکند؛ اگرچه کسى نفهمد. و امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجهۀ خود را و محبوبیّت خود را در میان دوستان نزدیکش، فداى مصلحت واقعى بکند؛ حاضر شد که او را نشناسند، براى اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند.
آیا امام حسن میتوانست در جنگ با معاویه شهید باشد؟ نه، نمیتوانست!
شهید کیست؟ شهید آن کسى است که جان خود را مایه میگذارد، خون خود را میریزد، براى ابقای فکر و ایدهاى که به آن احترام میگذارد؛ این شهید است.
امام حسن اگر در میدان جنگ کشته میشد، به این معنا بود که معاویه تنها منازع خود را، تنها کسى را که امکان دارد نقش افشاگرى و رسواگرى در برابر روشهاى پنهانى و ریاکارانه معاویه ایفا کند، یک چنین رقیبى را دیگر در مقابل راه خود نبیند.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#دو_امام_مجاهد
انتشارات انقلاب اسلامی
صفحات ۴۲ و ۴۴.
@Ab_o_Atash
من معتقدم امام حسن مجتبى شجاعترین چهره تاریخ اسلام است.
میپرسید از على هم شجاعتر است؟ از برادرش حسین هم شجاعتر است که در میدان جنگ، آن جنگ خونین، با آن فداکارى عجیب خودش را به کشتن داد؟
بله، شجاعت واقعى این است که انسان برطبق آنچه مصلحت فکر و ایدئولوژى اوست اقدام بکند؛ اگرچه کسى نفهمد. و امام حسن حاضر شد خود را و نام خود را و وجهۀ خود را و محبوبیّت خود را در میان دوستان نزدیکش، فداى مصلحت واقعى بکند؛ حاضر شد که او را نشناسند، براى اینکه اسلام را بشناسند و اسلام بماند.
آیا امام حسن میتوانست در جنگ با معاویه شهید باشد؟ نه، نمیتوانست!
شهید کیست؟ شهید آن کسى است که جان خود را مایه میگذارد، خون خود را میریزد، براى ابقای فکر و ایدهاى که به آن احترام میگذارد؛ این شهید است.
امام حسن اگر در میدان جنگ کشته میشد، به این معنا بود که معاویه تنها منازع خود را، تنها کسى را که امکان دارد نقش افشاگرى و رسواگرى در برابر روشهاى پنهانى و ریاکارانه معاویه ایفا کند، یک چنین رقیبى را دیگر در مقابل راه خود نبیند.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#دو_امام_مجاهد
انتشارات انقلاب اسلامی
صفحات ۴۲ و ۴۴.
@Ab_o_Atash
✳️ حسن و حسین؛ دوگانهای که نبود!
شايد خيال كنى كه حسن و حسين دو سياست داشتند،
و يا از بىسياستى و سياست برخوردار بودند؛
يكى دنياطلب، زندوست و راحتطلب بود و حلم و بخشش را داشت،
و ديگرى سركش و عاصى و بىباك بود و شجاعت و حماسه را به همراه مىكشيد.
شايد خيال كنى «همانطور كه تبليغات اموى و دسيسههاى معاويه از على و حسن تصوير مىكشد» كه اگر حسين در هنگام خلافت مجتبى بود وضع به گونهاى ديگر مىشد و با معاويه درگير مىشدند و خط صلح و سازش شكل نمىگرفت. و آتش حماسه و شور حسينى، حركت علوى را جان مىداد و كار به ذلت نمىكشيد.
شايد در ميان امواج تبليغات به اين طرفها روى بياورى همانطور كه محققان زيادى، گرفتار شدند و بىلياقتى امام مجتبى را با هزار زبان و كنايه و تصريح، گوشزد کردند.
ولى
حق اين است كه حسين بعد از حسن دوازده سال با معاويه همدوره بود و امامت را به عهده داشت ولى تا معاويه مزاحم نشد، حسين كارى نكرد.
پس از معاويه، باز اين يزيد بود كه شروع كرد و حسين را از مدينه مجبور به خروج كرد و در مكه، برنامه قتلش را داشت.
حق اين است كه حسن و حسين هر دو یک هدف حكومتى و يك نوع حكومت را داشتند و مادام كه در شرايط مشابه قرار مىگرفتند يك نوع برخورد داشتند.
اما آنجا كه شرايط دگرگون مىشد و هجوم دشمن آغاز مىشد، هيچكدام از اهدافشان دست نمىكشيدند،
همانطور كه با دست بريده نمىجنگيدند، تا مىتوانستند كنار مىكشيدند
و اگر محاصره مىشدند استقامت مىکردند
و در آخر كار هم مرگ سرخ را مثل عسل گوارا مىنوشيدند.
ووو.
#علی_صفایی_حائری
#تقیه
صفحه ۱۹۸.
@Ab_oAtash
شايد خيال كنى كه حسن و حسين دو سياست داشتند،
و يا از بىسياستى و سياست برخوردار بودند؛
يكى دنياطلب، زندوست و راحتطلب بود و حلم و بخشش را داشت،
و ديگرى سركش و عاصى و بىباك بود و شجاعت و حماسه را به همراه مىكشيد.
شايد خيال كنى «همانطور كه تبليغات اموى و دسيسههاى معاويه از على و حسن تصوير مىكشد» كه اگر حسين در هنگام خلافت مجتبى بود وضع به گونهاى ديگر مىشد و با معاويه درگير مىشدند و خط صلح و سازش شكل نمىگرفت. و آتش حماسه و شور حسينى، حركت علوى را جان مىداد و كار به ذلت نمىكشيد.
شايد در ميان امواج تبليغات به اين طرفها روى بياورى همانطور كه محققان زيادى، گرفتار شدند و بىلياقتى امام مجتبى را با هزار زبان و كنايه و تصريح، گوشزد کردند.
ولى
حق اين است كه حسين بعد از حسن دوازده سال با معاويه همدوره بود و امامت را به عهده داشت ولى تا معاويه مزاحم نشد، حسين كارى نكرد.
پس از معاويه، باز اين يزيد بود كه شروع كرد و حسين را از مدينه مجبور به خروج كرد و در مكه، برنامه قتلش را داشت.
حق اين است كه حسن و حسين هر دو یک هدف حكومتى و يك نوع حكومت را داشتند و مادام كه در شرايط مشابه قرار مىگرفتند يك نوع برخورد داشتند.
اما آنجا كه شرايط دگرگون مىشد و هجوم دشمن آغاز مىشد، هيچكدام از اهدافشان دست نمىكشيدند،
همانطور كه با دست بريده نمىجنگيدند، تا مىتوانستند كنار مىكشيدند
و اگر محاصره مىشدند استقامت مىکردند
و در آخر كار هم مرگ سرخ را مثل عسل گوارا مىنوشيدند.
ووو.
#علی_صفایی_حائری
#تقیه
صفحه ۱۹۸.
@Ab_oAtash
✳️ سخنرانی سال ۵۶ حسن روحانی درباره خیانت خواص به امام حسن
در مدائن، امام مجتبی «ع» مردم را در مسجد شهر جمع کرد و وقایع را برای آنها توضیح داد. خیانتها را گفت و افرادی را که در صحنه جنگ با دشمن، خیانت کرده بودند، معرفی کرد. رو به مردم کرد و اتمام حجت کرد. به مردم گفت: آیا برای ایثار و فداکاری و جانبازی و دادن خون، که برای شما عزت دنیا و آخرت است، آماده هستید؟ فرمود: اگر بایستید، خداوند شما را یاری می کند و ما پیروز میشویم و اگر آمادگی نداشته باشید، دنیای شما توأم با غم و اندوه و آخرت شما با مشکلات زیادتری توأم خواهد بود.
مردم چه جوابی به امام حسن «ع» دادند؟ گفتند: ما میخواهیم زنده بمانیم و زندگی کنیم. ما آمادگی برای جنگ و فداکاری نداریم. این پاسخ مردم در مسجد مدائن در محضر فرزند رسول خدا و عقبنشینی از صحنه فداکاری و ایثار بود که دست روی دست گذاشتن امام مجتبی «ع» را رقم زد.
آنچه بعد به نام «صلح» لقب گرفت، چیزی بود که به دست مردم، در مدائن حاصل شد و نه به دست امام مجتبی در کوفه. ایثار مردم و فداکاری مردم و جهاد ميتوانست سرنوشت دیگری را رقم بزند.
#حسن_روحانی
#مقدمهای_بر_تاریخ_امامان_شیعه
[سخنرانی در سال ۱۳۵۶]
انتشارات مرکز تحقیقات استراتژیک
صفحه ۲۰۵.
@Ab_o_Atash
در مدائن، امام مجتبی «ع» مردم را در مسجد شهر جمع کرد و وقایع را برای آنها توضیح داد. خیانتها را گفت و افرادی را که در صحنه جنگ با دشمن، خیانت کرده بودند، معرفی کرد. رو به مردم کرد و اتمام حجت کرد. به مردم گفت: آیا برای ایثار و فداکاری و جانبازی و دادن خون، که برای شما عزت دنیا و آخرت است، آماده هستید؟ فرمود: اگر بایستید، خداوند شما را یاری می کند و ما پیروز میشویم و اگر آمادگی نداشته باشید، دنیای شما توأم با غم و اندوه و آخرت شما با مشکلات زیادتری توأم خواهد بود.
مردم چه جوابی به امام حسن «ع» دادند؟ گفتند: ما میخواهیم زنده بمانیم و زندگی کنیم. ما آمادگی برای جنگ و فداکاری نداریم. این پاسخ مردم در مسجد مدائن در محضر فرزند رسول خدا و عقبنشینی از صحنه فداکاری و ایثار بود که دست روی دست گذاشتن امام مجتبی «ع» را رقم زد.
آنچه بعد به نام «صلح» لقب گرفت، چیزی بود که به دست مردم، در مدائن حاصل شد و نه به دست امام مجتبی در کوفه. ایثار مردم و فداکاری مردم و جهاد ميتوانست سرنوشت دیگری را رقم بزند.
#حسن_روحانی
#مقدمهای_بر_تاریخ_امامان_شیعه
[سخنرانی در سال ۱۳۵۶]
انتشارات مرکز تحقیقات استراتژیک
صفحه ۲۰۵.
@Ab_o_Atash
✳️ ارمغانی برای یوسف مصری!
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید، گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی، الاّ جهت آنک از تو خوبتر هیچ نیست، «آینه» آوردهام تاهر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی.
چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند: اِنَّ اللهَّ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَ اِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ.
#جلالالدین_محمد #مولوی
#فیه_ما_فیه
فصل چهلونهم
انتشارات آوای هور
صفحه ۲۲۳.
@Ab_o_Atash
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید، گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ گفت: چیست که تو را نیست و تو بدان محتاجی، الاّ جهت آنک از تو خوبتر هیچ نیست، «آینه» آوردهام تاهر لحظه روی خود را در وی مطالعه کنی.
چیست که حق تعالی را نیست و او را بدان احتیاج است؟ پیش حق تعالی دل روشنی میباید بردن تا در وی خود را ببیند: اِنَّ اللهَّ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَ اِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ.
#جلالالدین_محمد #مولوی
#فیه_ما_فیه
فصل چهلونهم
انتشارات آوای هور
صفحه ۲۲۳.
@Ab_o_Atash
✳ نسخۀ پزشک برای قابگرفتن نیست!
به یاد دارم که استاد بزرگوار ما مرحوم آیتالله بروجردی در مورد ارتباط با قرآن این مثال را بیان میکردند: اگر پزشک متخصص، مرض فرد بیماری را تشخیص دهد و دارو و درمان او را هم بنویسد، ولی بیمار بهجای اینکه به محتوای نسخه عمل کند، برای آن نسخه یک قاب بسیار گرانقیمت تهیه کند و نسخه را داخل آن قاب قرار دهد و در اتاقش نصب کند، عُقلا دربارۀ این بیمار چه نظری دارند؟! یه او میگویند: آیا تو برای این به دکتر مراجعه کردی که نسخهاش را قاب کنی و هر روز که چشمت به آن افتاد، برایش احترام قائل شوی یا هدف، عمل به مضمون آن است؟!
این برخوردی که امروز با کتاب الله تعالی انجام میگیرد، کاملاً مانند برخورد بیماری است که آنگونه با نسخۀ دکتر برخورد میکند و هیچ عاقلی نمیتواند این را بپذیرد.
#محمد_فاضل_لنکرانی
#اخلاق_فاضل
(چاپ اول، قم: انتشارات ائمه اطهار، ۱۳۸۹)
صفحه ۲۳۰.
@Ab_o_Atash
به یاد دارم که استاد بزرگوار ما مرحوم آیتالله بروجردی در مورد ارتباط با قرآن این مثال را بیان میکردند: اگر پزشک متخصص، مرض فرد بیماری را تشخیص دهد و دارو و درمان او را هم بنویسد، ولی بیمار بهجای اینکه به محتوای نسخه عمل کند، برای آن نسخه یک قاب بسیار گرانقیمت تهیه کند و نسخه را داخل آن قاب قرار دهد و در اتاقش نصب کند، عُقلا دربارۀ این بیمار چه نظری دارند؟! یه او میگویند: آیا تو برای این به دکتر مراجعه کردی که نسخهاش را قاب کنی و هر روز که چشمت به آن افتاد، برایش احترام قائل شوی یا هدف، عمل به مضمون آن است؟!
این برخوردی که امروز با کتاب الله تعالی انجام میگیرد، کاملاً مانند برخورد بیماری است که آنگونه با نسخۀ دکتر برخورد میکند و هیچ عاقلی نمیتواند این را بپذیرد.
#محمد_فاضل_لنکرانی
#اخلاق_فاضل
(چاپ اول، قم: انتشارات ائمه اطهار، ۱۳۸۹)
صفحه ۲۳۰.
@Ab_o_Atash
✳️ رباعیات نیما در مدح امیرالمؤمنین علی «علیهالسّلام»
محمود، علی، عابد و معبود، علی است
وز جملهٔ آفریده، مقصود علی است
گفتی که علی که بود؟ فاشت گویم:
بودی به میان نبود و گر بود، علی است
صدبار شکست و بست و درهم پیوست
تا نام علی مرا در آیینه ببست
من بگسلم از تو با جفای تو ولیک
از مهر علی دلم نخواهد بگسست
آنکس که نه با علی دل خویش بباخت
چیزی نشناخت، گرچه بس چیز شناخت
درساخت دلم به هر بدی، لیک دلم
با آن که بَد علی به لب داشت، نساخت
#نیما_یوشیج
@Ab_o_Atash
محمود، علی، عابد و معبود، علی است
وز جملهٔ آفریده، مقصود علی است
گفتی که علی که بود؟ فاشت گویم:
بودی به میان نبود و گر بود، علی است
صدبار شکست و بست و درهم پیوست
تا نام علی مرا در آیینه ببست
من بگسلم از تو با جفای تو ولیک
از مهر علی دلم نخواهد بگسست
آنکس که نه با علی دل خویش بباخت
چیزی نشناخت، گرچه بس چیز شناخت
درساخت دلم به هر بدی، لیک دلم
با آن که بَد علی به لب داشت، نساخت
#نیما_یوشیج
@Ab_o_Atash
✳ اینها هم موجودی شما هستند!
اين شبها، شبهاى بررسى و محاسبه است و اين ماه، ماهى است كه آدمى بايد به حسّش، به چشمش، به دستش، به پايش و به موجودىاش نگاهى بكند. واقع قضيه اين است كه ما اصلًا اينها را جزو موجودى خودمان نمىدانيم.
ما گاهگاهى سالبهسال كه مىشود، يك خانهتكانىاى مىكنيم، پردهها را برمىداريم و مىشوييم، چركهايش را پاك مىكنيم. فرش، گليم، زير و زبر، همه را شستوشو مىدهيم. واقع قضيه اين است كه ما خودمان را جزو موجودىها نمىدانيم. يك پارچه و گليم پارهاى را مواظبيم، به يك فرش دقت داريم، ولى خود ما پر از كدورت و رنجيم و پر از ضعفيم. اين ضعفها چه بسا هزار بحران در ما ايجاد كنند، هزار درگيرى بياورند و با خدا درگير شويم؛ اما بیخياليم.
#علی_صفایی_حائری
#بهار_رویش
(چاپ اول، قم: انتشارات لیلةالقدر، ۱۳۹۱)
صفحه ۳۳.
@Ab_o_Atash
اين شبها، شبهاى بررسى و محاسبه است و اين ماه، ماهى است كه آدمى بايد به حسّش، به چشمش، به دستش، به پايش و به موجودىاش نگاهى بكند. واقع قضيه اين است كه ما اصلًا اينها را جزو موجودى خودمان نمىدانيم.
ما گاهگاهى سالبهسال كه مىشود، يك خانهتكانىاى مىكنيم، پردهها را برمىداريم و مىشوييم، چركهايش را پاك مىكنيم. فرش، گليم، زير و زبر، همه را شستوشو مىدهيم. واقع قضيه اين است كه ما خودمان را جزو موجودىها نمىدانيم. يك پارچه و گليم پارهاى را مواظبيم، به يك فرش دقت داريم، ولى خود ما پر از كدورت و رنجيم و پر از ضعفيم. اين ضعفها چه بسا هزار بحران در ما ايجاد كنند، هزار درگيرى بياورند و با خدا درگير شويم؛ اما بیخياليم.
#علی_صفایی_حائری
#بهار_رویش
(چاپ اول، قم: انتشارات لیلةالقدر، ۱۳۹۱)
صفحه ۳۳.
@Ab_o_Atash
✳ راز!
دریغا آنروز که سرور عاشقان، و پیشوای عارفان حسین منصور را بر دار کردند، شبلی گفت: آنشب مرا با خدا مناجات افتاد، گفتم: بار خدایا! محبان خود را تا چند کُشی؟ گفت: چندان که دِیت یابم. گفتم: دِیت ایشان چه میباشد؟ گفت: جمال لقای من دِیت ایشان باشد. ما کلید سِرّ اسرار بدو دادیم، او سِر ما آشکارا کرد؛ ما بلا در راه او نهادیم تا دیگران سِرّ ما نگاه دارند. ای دوست! هان سِرّ چه داری؟ سِر آن داری که سَر در بازی تا او سِر تو شود. دریغا هر کسی سِر این ندارد، فردا باشد روزی چند عینالقضات را بینی که این توفیق چون یافته باشد که سَر خود را فدا کند تا سروری یابد! من خود میدانم که کار چون خواهد بود!
#عینالقضات_همدانی
#تمهیدات
صص ۲۳۵ و ۲۳۶.
@Ab_o_Atash
دریغا آنروز که سرور عاشقان، و پیشوای عارفان حسین منصور را بر دار کردند، شبلی گفت: آنشب مرا با خدا مناجات افتاد، گفتم: بار خدایا! محبان خود را تا چند کُشی؟ گفت: چندان که دِیت یابم. گفتم: دِیت ایشان چه میباشد؟ گفت: جمال لقای من دِیت ایشان باشد. ما کلید سِرّ اسرار بدو دادیم، او سِر ما آشکارا کرد؛ ما بلا در راه او نهادیم تا دیگران سِرّ ما نگاه دارند. ای دوست! هان سِرّ چه داری؟ سِر آن داری که سَر در بازی تا او سِر تو شود. دریغا هر کسی سِر این ندارد، فردا باشد روزی چند عینالقضات را بینی که این توفیق چون یافته باشد که سَر خود را فدا کند تا سروری یابد! من خود میدانم که کار چون خواهد بود!
#عینالقضات_همدانی
#تمهیدات
صص ۲۳۵ و ۲۳۶.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ به سعی ساقی!
از من رمقی به سعیِ ساقی مانده است
از صحبت خلق، بیوفایی مانده است
از باده دوشین، قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است...
#خیام_نیشابوری
@Ab_o_Atash
از من رمقی به سعیِ ساقی مانده است
از صحبت خلق، بیوفایی مانده است
از باده دوشین، قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است...
#خیام_نیشابوری
@Ab_o_Atash