✳ ذرهای از سنگ خرد شده با ابعادی که مایع بتواند راحت جابهجایش کند.
چون جریانهای باد و آب بر زمین وزان و روانند، تشکیل شن ناگزیر است. تا زمانی که باد میوزد، رود جاری است و دریا در جوش و خروش است، شن بهوفور در زمین بهوجود میآید و مانند موجودی جاندار به همهجا میخزد. شن هرگز آرام و قرار ندارد. به ملایمت اما بهطور قطع به سطح زمین هجوم میبرد و ویرانش میکند.
چنین تصوری از ریگ روان تأثیر هیجانانگیزِ وصفناپذیری روی مرد گذاشت. بیثمری شن، چنان که معمولاً تصویر میشد، بر اثر خشکی ساده نبود، بلکه به علت جنبش بیامانی بود که آن را دشمن همه موجودات زنده میساخت. در قیاس با روش ملالتباری که آدمیزاد سالهای سال به آن میچسبد تفاوت از زمین تا آسمان است.
بیشک شن برای زندگی مناسب نیست. با این حال آیا وجود وضع ثابت برای زندگی مطلقاً اجتنابناپذیر است؟ آیا رقابت ناخوشایند دقيقاً از اینجا ناشی نمیشود که آدم میکوشد به وضع باثبات بچسبد؟ اگر بنا باشد که آدم وضع ثابت خود را رها کند و خود را به دست حرکت شنها بسپارد، طولی نمیکشد که رقابت از بین برود. در واقع در بیابانها گل میروید و حشرات و جانداران دیگر زندگی میکنند. این موجودات میتوانند با توانایی بسیارشان برای انطباق، از رقابت بگریزند - موجوداتی مثل تیره سوسکهای مورد نظر این مرد.
وقتی به تأثیر ریگ روان فکر میکرد، گهگاه توهماتی به او دست میداد و خود را همراه ریگ روان در حرکت میدید.
#کوبو_آبه
#زن_در_ریگ_روان
#مهدی_غبرایی
(چاپ اول، تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۸۳)
صفحات ۲۱ و ۲۲.
@Ab_o_Atash
چون جریانهای باد و آب بر زمین وزان و روانند، تشکیل شن ناگزیر است. تا زمانی که باد میوزد، رود جاری است و دریا در جوش و خروش است، شن بهوفور در زمین بهوجود میآید و مانند موجودی جاندار به همهجا میخزد. شن هرگز آرام و قرار ندارد. به ملایمت اما بهطور قطع به سطح زمین هجوم میبرد و ویرانش میکند.
چنین تصوری از ریگ روان تأثیر هیجانانگیزِ وصفناپذیری روی مرد گذاشت. بیثمری شن، چنان که معمولاً تصویر میشد، بر اثر خشکی ساده نبود، بلکه به علت جنبش بیامانی بود که آن را دشمن همه موجودات زنده میساخت. در قیاس با روش ملالتباری که آدمیزاد سالهای سال به آن میچسبد تفاوت از زمین تا آسمان است.
بیشک شن برای زندگی مناسب نیست. با این حال آیا وجود وضع ثابت برای زندگی مطلقاً اجتنابناپذیر است؟ آیا رقابت ناخوشایند دقيقاً از اینجا ناشی نمیشود که آدم میکوشد به وضع باثبات بچسبد؟ اگر بنا باشد که آدم وضع ثابت خود را رها کند و خود را به دست حرکت شنها بسپارد، طولی نمیکشد که رقابت از بین برود. در واقع در بیابانها گل میروید و حشرات و جانداران دیگر زندگی میکنند. این موجودات میتوانند با توانایی بسیارشان برای انطباق، از رقابت بگریزند - موجوداتی مثل تیره سوسکهای مورد نظر این مرد.
وقتی به تأثیر ریگ روان فکر میکرد، گهگاه توهماتی به او دست میداد و خود را همراه ریگ روان در حرکت میدید.
#کوبو_آبه
#زن_در_ریگ_روان
#مهدی_غبرایی
(چاپ اول، تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۸۳)
صفحات ۲۱ و ۲۲.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ در اطراف چادر دسته، گودالهایی شبیه به گور بود. من خبر داشتم که از نیمه شب تا سحر، بعضی از بچهها در آن قبرها مینشستند و با خدا راز و نیاز میکردند. گاهی هم خوابیده و به یاد مرگ عبادت میکردند. نیمه شبی من هم خواستم تا این لذّتِ دیگران را تجربه کنم. هلال ماه، گاهی پشت ابرها پنهان میشد و گاه خودنمایی میکرد. قسمتهایی از مناجات حضرت امیر و دعای ابوحمزه را که از بس در جمع تکرار شده بود، در خاطر داشتم، با خود زمزمه کردم.
یاد لذیذ خدا در آن تاریکی و سرما و تنهایی، درون گوری خاکی و نمور، چه گرمابخش و امیدزا بود. آنشب آنقدر مزّه داد که بارها تکرارش کردم.
#اصغر_کاظمی
#دسته_یک
بازروایی خاطرات شب عملیات (۱۳۶۴/۱۱/۲۴، جاده فاو - امالقصر)
(تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰)
صفحه ۱۰۴.
@Ab_o_Atash
یاد لذیذ خدا در آن تاریکی و سرما و تنهایی، درون گوری خاکی و نمور، چه گرمابخش و امیدزا بود. آنشب آنقدر مزّه داد که بارها تکرارش کردم.
#اصغر_کاظمی
#دسته_یک
بازروایی خاطرات شب عملیات (۱۳۶۴/۱۱/۲۴، جاده فاو - امالقصر)
(تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰)
صفحه ۱۰۴.
@Ab_o_Atash
✳️ حاج احمد متوسلیان: آسان نگیرید!
حاج احمد در تشریح مهمترین محورهای این فرمول گفت: «در رابطه با نیروی بسیجی که به جبهه میآید و زندگی جبههای را شروع می کند، نباید سهلانگارانه برخورد کرد. ما باید جوهرهٔ این بچه رزمنده را فعال کنیم. چطور؟ مفهوم فعالکردن جوهرهٔ یک رزمنده، در حقیقت به این معناست که او باید قواعد زندگی در جبهه را یاد بگیرد. باید بداند در مناطق جغرافیایی متفاوت، اعم از دشت، تپهماهور و کوهستان، چطور سنگر بکند؛ در مقابل آتش دشمن و آرایشهای متفاوت نیروهای زرهی و مکانیزه دشمن در خط، چگونه باید پدافند کند؛ نحوه استفاده درست از عوارض زمین را باید به او یاد داد؛ باید یاد بگیرد چطور بدون سلاح از خودش دفاع کند؛ باید رسم و راه زندگی در این شرایط دشوار جنگی را طوری به او آموزش بدهیم که اگر در منطقهای گم شد، یا به هر دلیل، ارتباط او با سایر نیروها قطع شد، از گرسنگی نمیرد و بتواند چنان از محیط و طبیعت جغرافیایی منطقه استفاده کند که انگار آنجا سوراخ سنبههای خانهٔ خود اوست. مگر کسی را سراغ دارید که از زندگی در خانهاش عاجز باشد؟ یک بچه رزمنده باید در سختترین مناطق عملیاتی، عین زمان حضور در خانه خودش احساس سیادت و راحتی داشته باشد. همه اینها که گفتم، ممکن نیست مگر به قیمت برنامهریزی دقیق و نظارت دلسوزانه برای فعال کردن جوهرهٔ او.»
#حسین_بهزاد
#گلعلی_بابایی
#همپای_صاعقه
[کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله«ص»]
انتشارات سوره مهر
صفحات ۸۹ و ۹۰.
#حاج_احمد_متوسلیان
@Ab_o_Atash
حاج احمد در تشریح مهمترین محورهای این فرمول گفت: «در رابطه با نیروی بسیجی که به جبهه میآید و زندگی جبههای را شروع می کند، نباید سهلانگارانه برخورد کرد. ما باید جوهرهٔ این بچه رزمنده را فعال کنیم. چطور؟ مفهوم فعالکردن جوهرهٔ یک رزمنده، در حقیقت به این معناست که او باید قواعد زندگی در جبهه را یاد بگیرد. باید بداند در مناطق جغرافیایی متفاوت، اعم از دشت، تپهماهور و کوهستان، چطور سنگر بکند؛ در مقابل آتش دشمن و آرایشهای متفاوت نیروهای زرهی و مکانیزه دشمن در خط، چگونه باید پدافند کند؛ نحوه استفاده درست از عوارض زمین را باید به او یاد داد؛ باید یاد بگیرد چطور بدون سلاح از خودش دفاع کند؛ باید رسم و راه زندگی در این شرایط دشوار جنگی را طوری به او آموزش بدهیم که اگر در منطقهای گم شد، یا به هر دلیل، ارتباط او با سایر نیروها قطع شد، از گرسنگی نمیرد و بتواند چنان از محیط و طبیعت جغرافیایی منطقه استفاده کند که انگار آنجا سوراخ سنبههای خانهٔ خود اوست. مگر کسی را سراغ دارید که از زندگی در خانهاش عاجز باشد؟ یک بچه رزمنده باید در سختترین مناطق عملیاتی، عین زمان حضور در خانه خودش احساس سیادت و راحتی داشته باشد. همه اینها که گفتم، ممکن نیست مگر به قیمت برنامهریزی دقیق و نظارت دلسوزانه برای فعال کردن جوهرهٔ او.»
#حسین_بهزاد
#گلعلی_بابایی
#همپای_صاعقه
[کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله«ص»]
انتشارات سوره مهر
صفحات ۸۹ و ۹۰.
#حاج_احمد_متوسلیان
@Ab_o_Atash
✳️ بهترین چیزی که میتوانیم به انقلاب هدیه کنیم
با قاطعیت به من جواب داد: «نه، تو داری اشتباه میکنی. علم اصل است و برای هر جوانی لازم است که درس بخواند. امام خمینی «قدس سره» میفرماید: «نگویید انقلاب برای ما چه کرده است؛ بگویید شما برای انقلاب چه کردهاید؟» یعنی بر همه ما واجب است که به انقلاب چیزی تقدیم کنیم. با علم هست که انسان میتواند یک قدمی در مسیر تقویت مقاومت بردارد و قدرت آن را افزایش بدهد. مخصوصاً اگر برای انسان شرایطی مثل شرایط تو فراهم باشد. حتی کسی که به خاطر مشکل بزرگی نمیتواند درسش را به پایان برساند، باید به نحوی در حد توانش علم آموزی کند.»
سپس ادامه داد: «هیچکس نمیداند احتمالاً چه موقع راه جهاد نظامی بسته خواهد شد. فقط خداوند متعال این را میداند. حالا فرض کن همه ما بخواهیم مثل تو فکر کنیم؛ چه کسی روی صندلیهای درس باقی خواهد ماند؟ چه کسی در جنگِ مغزها، پیروزی را رقم خواهد زد؟ خوب به زندگی آنهایی که توانستند معادلات را به نفع مقاومت تغییر بدهند نگاه کن! همه آنها به خاطر برتری علمیشان توانستند مقاومت را در عرصههای مختلف به پیروزی برسانند.»
#غیداء_ماجد
#منتصر #کتاب_منتصر
#یوسف_سرشار
(چاپ اول، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحه ۱۰۸.
@Ab_o_Atash
با قاطعیت به من جواب داد: «نه، تو داری اشتباه میکنی. علم اصل است و برای هر جوانی لازم است که درس بخواند. امام خمینی «قدس سره» میفرماید: «نگویید انقلاب برای ما چه کرده است؛ بگویید شما برای انقلاب چه کردهاید؟» یعنی بر همه ما واجب است که به انقلاب چیزی تقدیم کنیم. با علم هست که انسان میتواند یک قدمی در مسیر تقویت مقاومت بردارد و قدرت آن را افزایش بدهد. مخصوصاً اگر برای انسان شرایطی مثل شرایط تو فراهم باشد. حتی کسی که به خاطر مشکل بزرگی نمیتواند درسش را به پایان برساند، باید به نحوی در حد توانش علم آموزی کند.»
سپس ادامه داد: «هیچکس نمیداند احتمالاً چه موقع راه جهاد نظامی بسته خواهد شد. فقط خداوند متعال این را میداند. حالا فرض کن همه ما بخواهیم مثل تو فکر کنیم؛ چه کسی روی صندلیهای درس باقی خواهد ماند؟ چه کسی در جنگِ مغزها، پیروزی را رقم خواهد زد؟ خوب به زندگی آنهایی که توانستند معادلات را به نفع مقاومت تغییر بدهند نگاه کن! همه آنها به خاطر برتری علمیشان توانستند مقاومت را در عرصههای مختلف به پیروزی برسانند.»
#غیداء_ماجد
#منتصر #کتاب_منتصر
#یوسف_سرشار
(چاپ اول، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحه ۱۰۸.
@Ab_o_Atash
✳ چرا جهیزیه را نیمهشب بردند؟
قرار بود سر شب برای بردن جهیزیه بروند؛ ساعت دوازده رفتند. خانمش با اعتراض پرسید: این چه موقع آمدنه؟ چرا حالا؟ قبل از اینکه جواب دهد، به همه توصیه کرد سروصدایی نشود. بعد رو به همسرش گفت: گذاشتم همسایهتان [خانواده شهید اعتباریان] به خواب برند؛ مادرش خیلی دلش میخواست پسرش داماد بشه، اما شهید شد. نمیخواستم بفهمه که ما داریم عروسی میکنیم.
#سرباز_مولا
[بر اساس زندگی سردار شهید #علی_باقری]
مجموعه ستارگان درخشان - کتاب سوم
صفحه ۴۲.
@Ab_o_Atash
قرار بود سر شب برای بردن جهیزیه بروند؛ ساعت دوازده رفتند. خانمش با اعتراض پرسید: این چه موقع آمدنه؟ چرا حالا؟ قبل از اینکه جواب دهد، به همه توصیه کرد سروصدایی نشود. بعد رو به همسرش گفت: گذاشتم همسایهتان [خانواده شهید اعتباریان] به خواب برند؛ مادرش خیلی دلش میخواست پسرش داماد بشه، اما شهید شد. نمیخواستم بفهمه که ما داریم عروسی میکنیم.
#سرباز_مولا
[بر اساس زندگی سردار شهید #علی_باقری]
مجموعه ستارگان درخشان - کتاب سوم
صفحه ۴۲.
@Ab_o_Atash
✳️ شفیع!
وَحُبّي لَكَ شَفيعي اِلَيْكَ.
و عشقم به تو واسطهام به پيشگاه توست...
#علی_بن_الحسین «ع»
#امام_سجاد «ع»
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
@Ab_o_Atash
وَحُبّي لَكَ شَفيعي اِلَيْكَ.
و عشقم به تو واسطهام به پيشگاه توست...
#علی_بن_الحسین «ع»
#امام_سجاد «ع»
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
@Ab_o_Atash
✳ شرط اول در تهذیب نفس
بدان که اول شرط از برای مجاهد در این مقام[تهذیب_نفس] و مقامات دیگر، که میتواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر «خیال» است. چون که این خیال، مرغی است بس پروازکن که در هر آنی به شاخی خود را میآویزد و این موجب بسی از بدبختیهاست. و خیال یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطهٔ آن بیچاره کرده و به شقاوت دعوت میکند...
و ملتفت باش که خیالات فاسدهٔ قبیحه و تصورات باطله، از القائات شیطان است که میخواهد جنود خود را در مملکتِ باطن تو برقرار کند.
#سیدروحالله_موسوی_خمینی #شرح_چهل_حدیث
صفحات ۱۷ و ۱۸.
@Ab_o_Atash
بدان که اول شرط از برای مجاهد در این مقام[تهذیب_نفس] و مقامات دیگر، که میتواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر «خیال» است. چون که این خیال، مرغی است بس پروازکن که در هر آنی به شاخی خود را میآویزد و این موجب بسی از بدبختیهاست. و خیال یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطهٔ آن بیچاره کرده و به شقاوت دعوت میکند...
و ملتفت باش که خیالات فاسدهٔ قبیحه و تصورات باطله، از القائات شیطان است که میخواهد جنود خود را در مملکتِ باطن تو برقرار کند.
#سیدروحالله_موسوی_خمینی #شرح_چهل_حدیث
صفحات ۱۷ و ۱۸.
@Ab_o_Atash
✳️ به خودم گفتم توی دنیا چقدر آدم خوشبخت و راضی وجود داره. و اینها چه نیروی عظیمی رو تشکیل میدن! به خود زندگی نگاه کنین، وقاحت و تنآسایی آدمهای قوی یه طرف، نادانی و ددمنشی آدمهای ضعیف طرف دیگه. دور و اطرف ما رو فقرِ تحملناپذیر، تراکم جمعیت، فساد، میخوارگی، ریاکاری، دروغ و دیگه چی بگم... فرا گرفته و با وجود اینها آرامش و نظم در تموم خونهها و کوچه و خیابونها سایه افکنده. از پنجاه هزار جمعیت یه شهر هیچ کسی رو نمیبینین که فریاد بزنه و خشم خودشو با صدای بلند به زبون بیاره. آدمهایی رو میبینیم که راهی بازار میشن تا غذا فراهم کنن؛ آدمهایی که روز غذا میخورن و شب میخوابن؛ پرچانگی میکنن؛ ازدواج میکنن؛ پیر میشن؛ مردههاشونو به گورستان حمل میکنن. اما ما کسانی رو که رنج میبرن نه میبینیم و نه صداشونو میشنویم، و همینطور رویدادهایی که، پنهان از دید ما، اتفاق میافته. همه جا آروم و ساکته و تنها آمار، که گنگ هستن، اعتراض میکنن و میگن چه تعداد آدم دیوونه شدهن؛ چه تعداد بشکه مشروب مصرف شده؛ چه تعدادی بچه از سوءتغذیه مردهن... و ظاهراً وضع از همین قراره که میبینیم. ظاهرا آدمهای خوشبخت تنها به این دلیل احساس خوشبختی میکنن که آدمهای بدبخت در سکوت رنجهاشونو تحمل میکنن و اگه به خاطر این سکوت نبود خوشبختی امکانپذیر نبود. بنابر این نوعی هیپنوتیسم جهانی وجود داره. باید پشت در خونه هر آدم خوشبختی یه آدم چکش به دست نگه داریم تا با ضربههای مداوم به یاد آدمهای خوشبخت بیاره که آدمهای بدبخت هم وجود دارن و اون هرچقدر هم خوشبخت باشه، زندگی دیر یا زود چنگال خودشو بهش نشون میده و بدبختی - بیماری، فقر، زیان - بالاخره بهش غلبه میکنه و هیچ کس هم خبر پیدا نمیکنه، درست همونطور که اون خودش بدبختیهای دیگرونو نه میبینه و نه دربارهشون میشنوه. اما آدم چکش به دست وجود نداره، آدم خوشبخت به زندگی ادامه میده و فراز و نشیبهای زندگی، مثل بادی که نمیتونه گزندی به برگهای درخت سپیدار برسونه، تأثیر چندانی در زندگی اون نداره و زندگی بر وفق مرادشه.
#آنتون_چخوف
#بهترین_داستانهای_کوتاه
#احمد_گلشیری
(چاپ نهم، تهران: نشر نگاه، ۱۳۹۴)
صفحات ۴۳۹ و ۴۴۰.
@Ab_o_Atash
#آنتون_چخوف
#بهترین_داستانهای_کوتاه
#احمد_گلشیری
(چاپ نهم، تهران: نشر نگاه، ۱۳۹۴)
صفحات ۴۳۹ و ۴۴۰.
@Ab_o_Atash
✳️ درد جاودانگی!
یکبار که زیر نور مات چراغ ایستادم، نگاه چشمم روی برف تازه نشستهٔ خیابان، به جای پایی افتاد! جای پایی بود بزرگ و پهن که تازه گذاشته شده بود و هنوز دانههای برف درست رویش را نپوشانده بود. بیاختیار به فکر افتادم که: «یعنی میشه؟ یعنی میشه این، جای پای من باشه؟ ... کاش جا پای من بود!...» و یکمرتبه دیدم چقدر دلم میخواهد جای پای من باشد. دیدم که چقدر آرزو دارم جاپای من روی زمین باقی مانده باشد. نزدیک بود حتم کنم که جاپای من است!
#جلال_آل_احمد
#زن_زیادی
داستان جاپا
(چاپ دهم، نشر فردوس، ۱۳۸۶)
صفحه ۱۳۶.
@Ab_o_Atash
یکبار که زیر نور مات چراغ ایستادم، نگاه چشمم روی برف تازه نشستهٔ خیابان، به جای پایی افتاد! جای پایی بود بزرگ و پهن که تازه گذاشته شده بود و هنوز دانههای برف درست رویش را نپوشانده بود. بیاختیار به فکر افتادم که: «یعنی میشه؟ یعنی میشه این، جای پای من باشه؟ ... کاش جا پای من بود!...» و یکمرتبه دیدم چقدر دلم میخواهد جای پای من باشد. دیدم که چقدر آرزو دارم جاپای من روی زمین باقی مانده باشد. نزدیک بود حتم کنم که جاپای من است!
#جلال_آل_احمد
#زن_زیادی
داستان جاپا
(چاپ دهم، نشر فردوس، ۱۳۸۶)
صفحه ۱۳۶.
@Ab_o_Atash
✳️ مارگریتایی که نبود!
نوشتن «مرشد و مارگریتا» که بولگاکف مهمترین کار زندگی خود میدانست، از سال ۱۹۲۸ شروع شد. در سال ۱۹۳۰ در نتیجهٔ فشارهای روانی و اجتماعی، بولگاکف، در لحظهای از افسردگی، مانند مرشد، نسخهٔ اول «مرشد و مارگریتا» را با دست خود به آتش افکند و چندی بعد، نگارش مجدد رمان را آغاز کرد و تا آخرین روز زندگی خود در سال ۱۹۴۰ به تصحیح و تکمیل آن مشغول بود. آرشیو دستنویسهای او که شامل حدود ۲۵۷ دفتر است و به همت همسرش حفظ شده، به محققان امروزی مجال داده تا سیر دقیق نگارش «مرشد و مارگریتا» را بازشناسند و تغییراتی که در هر مقطع در متن کتاب وارد کرده است معین کنند.
بولگاکف نیز مانند مرشد عاشق زنی شد؛ زنی به نام «النا سرگیونا». او نیز مانند مارگریتا کلاهی برای بولگاکف دوخت و عمیقاً دلبسته «مرشد و مارگریتا» شد و در سالهای آخر، که بیماری بولگاکف مانع کارش میشد، رمان را به صدایی بلند میخواند و تصحیحاتی را که بولگاکف لازم میدید، وارد متن میکرد.
بولگاکف «مرشد و مارگریتا» را هشت بار بازنویسی کرد و در این بازنویسیها تغییرات مهمی در ساخت داستان صورت گرفت. در نگارش اول، مارگریتایی در کار نبود و تنها بعد از آشنایی بولگاکف با همسر جدیدش النا، مارگریتا هم وارد داستان شد.
متنی که امروزه به دست ما رسیده در سال ۱۹۳۸ تمام شد و دو سال آخر زندگی بولگاکف صرف تصحیح آن شد.
وقتی در دهم مارس ۱۹۴۰ بولگاکف درگذشت، کسی جز همسر و چند دوست نزدیکشان از وجود «مرشد و مارگریتا» خبر نداشت. ربع قرن طول کشید تا بالاخره «مرشد و مارگریتا» از لهیب آتش زمان وارهید و جاودانه شد.
#عباس_میلانی
#مرشد_و_مارگریتا
#میخاییل_بولگاکف
(چاپ چهاردهم، تهران: نشر نو، ۱۳۹۳)
مقدمهٔ مترجم
صفحات پنج و شش.
@Ab_o_Atash
نوشتن «مرشد و مارگریتا» که بولگاکف مهمترین کار زندگی خود میدانست، از سال ۱۹۲۸ شروع شد. در سال ۱۹۳۰ در نتیجهٔ فشارهای روانی و اجتماعی، بولگاکف، در لحظهای از افسردگی، مانند مرشد، نسخهٔ اول «مرشد و مارگریتا» را با دست خود به آتش افکند و چندی بعد، نگارش مجدد رمان را آغاز کرد و تا آخرین روز زندگی خود در سال ۱۹۴۰ به تصحیح و تکمیل آن مشغول بود. آرشیو دستنویسهای او که شامل حدود ۲۵۷ دفتر است و به همت همسرش حفظ شده، به محققان امروزی مجال داده تا سیر دقیق نگارش «مرشد و مارگریتا» را بازشناسند و تغییراتی که در هر مقطع در متن کتاب وارد کرده است معین کنند.
بولگاکف نیز مانند مرشد عاشق زنی شد؛ زنی به نام «النا سرگیونا». او نیز مانند مارگریتا کلاهی برای بولگاکف دوخت و عمیقاً دلبسته «مرشد و مارگریتا» شد و در سالهای آخر، که بیماری بولگاکف مانع کارش میشد، رمان را به صدایی بلند میخواند و تصحیحاتی را که بولگاکف لازم میدید، وارد متن میکرد.
بولگاکف «مرشد و مارگریتا» را هشت بار بازنویسی کرد و در این بازنویسیها تغییرات مهمی در ساخت داستان صورت گرفت. در نگارش اول، مارگریتایی در کار نبود و تنها بعد از آشنایی بولگاکف با همسر جدیدش النا، مارگریتا هم وارد داستان شد.
متنی که امروزه به دست ما رسیده در سال ۱۹۳۸ تمام شد و دو سال آخر زندگی بولگاکف صرف تصحیح آن شد.
وقتی در دهم مارس ۱۹۴۰ بولگاکف درگذشت، کسی جز همسر و چند دوست نزدیکشان از وجود «مرشد و مارگریتا» خبر نداشت. ربع قرن طول کشید تا بالاخره «مرشد و مارگریتا» از لهیب آتش زمان وارهید و جاودانه شد.
#عباس_میلانی
#مرشد_و_مارگریتا
#میخاییل_بولگاکف
(چاپ چهاردهم، تهران: نشر نو، ۱۳۹۳)
مقدمهٔ مترجم
صفحات پنج و شش.
@Ab_o_Atash
✳ تفاوتهای عارفان، متشرعان و فیلسوفان
نحوۀ مخالفت عرفا با فلاسفه و نحوۀ مخالفت متکلمان و متشرعان با فلاسفه فرق دارد. متشرعان و متکلمان به فلاسفه میگویند شما از حدّ ظاهر خارج شدهاید؛ باید در حدّ نقل باقی بمانید، شما دارید حرفهای بیهوده میزنید. از ظاهر فرا میروید. چیزهایی میگویید که ما نمیفهمیم. به عبارت دیگر، میگویند: شما دارید از آنچه ظاهر است فرا میروید. عرفا میگویند: شما در همین حدّ استدلال ماندهاید، بالا نمیآیید. در این دو سخن خیلی فرق است.
عرفا میگویند: پای شما در پوست گردوی استدلال گیر کرده است؛ رها بشوید و با ما بالاتر بیایید، خیلی بالاتر هم هست. متکلمان میگویند: چرا بالا میروید؟ عرفا میگویند: چرا پایین میمانید؟ هر دو هم درست میگویند.
حالا فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید. با عرفا بالا برود و با متکلمان و متشرعان منزل کند و پایین بیاید. حالا این فیلسوف در این وسط باید چه کار کند؟ فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید؛ با عرفا بالا برود و با متشرعان و متکلمان تنزل کند. اگر نتواند این انعطاف را داشته باشد، میشکند.
#غلامحسین_ابراهیمی_دینانی
#عقلانیت_و_معنویت
نشر هرمس
صفحه ۴۰.
@Ab_o_Atash
نحوۀ مخالفت عرفا با فلاسفه و نحوۀ مخالفت متکلمان و متشرعان با فلاسفه فرق دارد. متشرعان و متکلمان به فلاسفه میگویند شما از حدّ ظاهر خارج شدهاید؛ باید در حدّ نقل باقی بمانید، شما دارید حرفهای بیهوده میزنید. از ظاهر فرا میروید. چیزهایی میگویید که ما نمیفهمیم. به عبارت دیگر، میگویند: شما دارید از آنچه ظاهر است فرا میروید. عرفا میگویند: شما در همین حدّ استدلال ماندهاید، بالا نمیآیید. در این دو سخن خیلی فرق است.
عرفا میگویند: پای شما در پوست گردوی استدلال گیر کرده است؛ رها بشوید و با ما بالاتر بیایید، خیلی بالاتر هم هست. متکلمان میگویند: چرا بالا میروید؟ عرفا میگویند: چرا پایین میمانید؟ هر دو هم درست میگویند.
حالا فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید. با عرفا بالا برود و با متکلمان و متشرعان منزل کند و پایین بیاید. حالا این فیلسوف در این وسط باید چه کار کند؟ فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید؛ با عرفا بالا برود و با متشرعان و متکلمان تنزل کند. اگر نتواند این انعطاف را داشته باشد، میشکند.
#غلامحسین_ابراهیمی_دینانی
#عقلانیت_و_معنویت
نشر هرمس
صفحه ۴۰.
@Ab_o_Atash
✳ یک جرعه تفسیر
آیات اول تا سوم سوره مبارکه بقره:
بسم الله الرحمن الرحیم. الم. ذلک الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ.
امام صادق «علیهالسلام»:
«الکتاب» #علی «علیهالسلام» است که هیچ شکی در آن نیست و مراد از «المتقین» #شیعیان ما هستند.
#سیدهاشم_بحرانی
#تفسیر_برهان
جلد ۱، صفحه ۱۲۴.
@Ab_o_Atash
آیات اول تا سوم سوره مبارکه بقره:
بسم الله الرحمن الرحیم. الم. ذلک الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ.
امام صادق «علیهالسلام»:
«الکتاب» #علی «علیهالسلام» است که هیچ شکی در آن نیست و مراد از «المتقین» #شیعیان ما هستند.
#سیدهاشم_بحرانی
#تفسیر_برهان
جلد ۱، صفحه ۱۲۴.
@Ab_o_Atash
✳ عقلانیت در حصار
یک روز پس از شکست هیلاری [در مقابل ترامپ]، وقتی به سر کارم میرفتم، شروع به نوشتن نامهای خطاب به همهٔ همکارانم در گروه آلبرایت-استونبریج کردم. با آنکه امید داشتم به دیگران کمک کند، در واقع، تا حدی برای کمک به خودم بود...
ما ملتی بشدت از همگسیخته شدهایم و تحملی برای شنیدن دیگران نداریم. در پیلهٔ شبکههای تلویزیونی و برنامههای خبری موافق خودمان فرو رفتهایم و راه رسیدن به هر نوع عقلانیت مشترک را بستهایم، ولی کمک کردن به کاستی و شکست دموکراسیمان گزینهٔ مناسبی نیست.
ما شاید در ابتدای کار موفق نشویم، ولی جز اینکه از شکستمان اندوهگین شویم و سپس به میدان برگردیم و دوباره تلاش کنیم، انتخاب دیگری نداریم.
#وندی_شرمن
#بدون_هراس
#محمد_جمشیدی و #حافظ_رستمی
انتشارات_سروش
صص ۲۰۱ و ۲۰۲.
@Ab_o_Atash
یک روز پس از شکست هیلاری [در مقابل ترامپ]، وقتی به سر کارم میرفتم، شروع به نوشتن نامهای خطاب به همهٔ همکارانم در گروه آلبرایت-استونبریج کردم. با آنکه امید داشتم به دیگران کمک کند، در واقع، تا حدی برای کمک به خودم بود...
ما ملتی بشدت از همگسیخته شدهایم و تحملی برای شنیدن دیگران نداریم. در پیلهٔ شبکههای تلویزیونی و برنامههای خبری موافق خودمان فرو رفتهایم و راه رسیدن به هر نوع عقلانیت مشترک را بستهایم، ولی کمک کردن به کاستی و شکست دموکراسیمان گزینهٔ مناسبی نیست.
ما شاید در ابتدای کار موفق نشویم، ولی جز اینکه از شکستمان اندوهگین شویم و سپس به میدان برگردیم و دوباره تلاش کنیم، انتخاب دیگری نداریم.
#وندی_شرمن
#بدون_هراس
#محمد_جمشیدی و #حافظ_رستمی
انتشارات_سروش
صص ۲۰۱ و ۲۰۲.
@Ab_o_Atash
✳ فقط یک سجده!
اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، «خلوت حقیقی» حاصل شد، جبران خسارات بقیۀ عمر میشود و عنایت حق، از او دستگیری میکند و از دایرۀ دعوت شیطان خارج میشود.
#سیدروحالله_موسوی_خمینی
#سر_الصلوة
صفحه ۱۰۵.
@Ab_o_Atash
اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، «خلوت حقیقی» حاصل شد، جبران خسارات بقیۀ عمر میشود و عنایت حق، از او دستگیری میکند و از دایرۀ دعوت شیطان خارج میشود.
#سیدروحالله_موسوی_خمینی
#سر_الصلوة
صفحه ۱۰۵.
@Ab_o_Atash
✳ یک لطیفۀ سیاسیِ واقعی!
از سپهبد نخجوان نقل میکنند که وی مدتی رئیس مدرسه نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبحها به مدرسه میرفت و عصرها به ارکان حَرب [ستاد ارتش] تا به هر دو شغل برسد.
روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاسها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد.
بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامهٔ صبح را که خودش امضاء کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق دستور خریداری چراغها را بدهد.
نخجوان نامه را بدقت خواند و رو به سرهنگی که معاون او بود کرد و گفت: این مدرسهٔ نظام هنوز نفهمیده است که بودجه امسال ما محلی برای خرید اینجور چیزها ندارد. به همین ترتیب به آنها جواب بدهید.
فردای آنروز وقتی در مدرسهٔ نظام از مفاد نامهٔ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه میکند. فوراً نامهٔ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خود را تکرار کنید.
#محمود_حکیمی
#لطیفههای_سیاسی
نشر خرّم
صفحات ۸۴ و ۸۵.
به نقل از:
#نصرالله_شیفته
#شوخی_در_محافل_جدی
نشر کومش
صفحه ۹۷.
@Ab_o_Atash
از سپهبد نخجوان نقل میکنند که وی مدتی رئیس مدرسه نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبحها به مدرسه میرفت و عصرها به ارکان حَرب [ستاد ارتش] تا به هر دو شغل برسد.
روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاسها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد.
بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامهٔ صبح را که خودش امضاء کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق دستور خریداری چراغها را بدهد.
نخجوان نامه را بدقت خواند و رو به سرهنگی که معاون او بود کرد و گفت: این مدرسهٔ نظام هنوز نفهمیده است که بودجه امسال ما محلی برای خرید اینجور چیزها ندارد. به همین ترتیب به آنها جواب بدهید.
فردای آنروز وقتی در مدرسهٔ نظام از مفاد نامهٔ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه میکند. فوراً نامهٔ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خود را تکرار کنید.
#محمود_حکیمی
#لطیفههای_سیاسی
نشر خرّم
صفحات ۸۴ و ۸۵.
به نقل از:
#نصرالله_شیفته
#شوخی_در_محافل_جدی
نشر کومش
صفحه ۹۷.
@Ab_o_Atash
✳ شعر عاشقانه حضرت خدیجه برای پیامبر
امروز با سالروز رحلت بانوی بزرگوار اسلام، حضرت خدیجه «سلامالله علیها» همزمان است. بانوی گرانقدری که همه هستی خود را به پای اسلام و پیامبر اسلام ریخت. مادر زهرای مرضیه و تمامی ائمه اطهار «علیهمالسلام». خدیجه کبرا«س» علاوهبر تمام فضائل برجستهای که داشت، صاحب طبع ظریف و روحی لطیف هم بود.
در این مختصر یکی از سرودههای آن بانوی بزرگوار را که در بحارالانوار نیز آمده است، همراه با ترجمه فارسی آن که به نظم درآمده، نقل میکنیم. با این توضیح که ترجمه تا آنجا که ممکن بوده به متن عربی وفادار مانده است.
این غزل دلنشین و فاخر را حضرت خدیجه«س» پس از نخستین دیدار با پیامبر اسلام و هنگامی که آن حضرت با خدیجه وداع کرده و بر مرکب نشسته و دور میشوند، سروده است:
قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب
و جسمه بید الاسقام منهوب
و قائل کیف طعم الحبّ قلت له
الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب
افدی الذین علی خدّی لبعدهم
دمی و دمعی مسفوح و مسکوب
ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً
الّا محبّ له فی القلب محبوب
کانمّا یوسف فی کلّ ناحیةٌ
والحزن فی کل بیت فیه یعقوب
***
دلِ عاشق به دوستان بسته است
گرچه از درد، جسم او خسته است
گر بپرسند چیست مزۀ عشق
به هم این نیش و نوش پیوسته است
جان به قربانِ آن که در دوریش
چشم من اشکبار و خونبار است
دل هر خیمه شد تهی ز سوار
بجز آندل، که خیمه یار است
تا که یوسف ز دیده پنهان است
بیتِ یعقوب، بیتالاحزان است
#گفت_و_شنود
#روزنامه_کیهان
دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
صفحه ۲.
به نقل از مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
@Ab_o_Atash
امروز با سالروز رحلت بانوی بزرگوار اسلام، حضرت خدیجه «سلامالله علیها» همزمان است. بانوی گرانقدری که همه هستی خود را به پای اسلام و پیامبر اسلام ریخت. مادر زهرای مرضیه و تمامی ائمه اطهار «علیهمالسلام». خدیجه کبرا«س» علاوهبر تمام فضائل برجستهای که داشت، صاحب طبع ظریف و روحی لطیف هم بود.
در این مختصر یکی از سرودههای آن بانوی بزرگوار را که در بحارالانوار نیز آمده است، همراه با ترجمه فارسی آن که به نظم درآمده، نقل میکنیم. با این توضیح که ترجمه تا آنجا که ممکن بوده به متن عربی وفادار مانده است.
این غزل دلنشین و فاخر را حضرت خدیجه«س» پس از نخستین دیدار با پیامبر اسلام و هنگامی که آن حضرت با خدیجه وداع کرده و بر مرکب نشسته و دور میشوند، سروده است:
قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب
و جسمه بید الاسقام منهوب
و قائل کیف طعم الحبّ قلت له
الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب
افدی الذین علی خدّی لبعدهم
دمی و دمعی مسفوح و مسکوب
ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً
الّا محبّ له فی القلب محبوب
کانمّا یوسف فی کلّ ناحیةٌ
والحزن فی کل بیت فیه یعقوب
***
دلِ عاشق به دوستان بسته است
گرچه از درد، جسم او خسته است
گر بپرسند چیست مزۀ عشق
به هم این نیش و نوش پیوسته است
جان به قربانِ آن که در دوریش
چشم من اشکبار و خونبار است
دل هر خیمه شد تهی ز سوار
بجز آندل، که خیمه یار است
تا که یوسف ز دیده پنهان است
بیتِ یعقوب، بیتالاحزان است
#گفت_و_شنود
#روزنامه_کیهان
دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
صفحه ۲.
به نقل از مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
@Ab_o_Atash
✳ گمشده
[نذر #حضرت_خدیجه کبرا]
تن و جان و سر و مالم به فدای قدمت
ای شریک دو جهانم! کمِ ما و کرمت
از تماشای چه گلزارفراز آمدهای؟
بوی گُل میدهد امروز، دَم و بازدمت
دست تنهای بشر! دست مرا هم بپذیر
و از این دست، مبادا برسد هیچ غمت
شِعب دلخواه! من و رنج مرا در بر گیر
شهر گمراه! تو خوش باش به سنگ و صنمت
کفنی نیست اگر، پیرهن دوست که هست
مرگ محتوم! بیا، با دل و جان میخرمت
دخترم! بخت تو خوش باد که تا دامن حشر
عالَمی سینهزنانند به گِرد علمت
من میان دل مردان و زنان گم شدهام
از تو گم گشته اگر سنگ مزار و حرمت
#محمدکاظم_کاظمی
@Ab_o_Atash
[نذر #حضرت_خدیجه کبرا]
تن و جان و سر و مالم به فدای قدمت
ای شریک دو جهانم! کمِ ما و کرمت
از تماشای چه گلزارفراز آمدهای؟
بوی گُل میدهد امروز، دَم و بازدمت
دست تنهای بشر! دست مرا هم بپذیر
و از این دست، مبادا برسد هیچ غمت
شِعب دلخواه! من و رنج مرا در بر گیر
شهر گمراه! تو خوش باش به سنگ و صنمت
کفنی نیست اگر، پیرهن دوست که هست
مرگ محتوم! بیا، با دل و جان میخرمت
دخترم! بخت تو خوش باد که تا دامن حشر
عالَمی سینهزنانند به گِرد علمت
من میان دل مردان و زنان گم شدهام
از تو گم گشته اگر سنگ مزار و حرمت
#محمدکاظم_کاظمی
@Ab_o_Atash
✳ آدمها و پوست میوهها!
اساساً بعضی آدمها پوست موزصفتند. مترصد زمینزدن خلقالله. قسمی از آدمها پوست خیارصفتند؛ در کنارشان جوان میمانی یا دست کم خیال میکنی جوانتر شدهای.
یکعده پوست پرتقالصفتند؛ تا کردن و معاشرت با آنها قلق دارد. علی ما یبدو – تلخند؛ لکن بالقوه ظرفیت مرباشدن دارند. ایضاً حضور چشمگیر در نثار زرشکپلو.
عدهای دیگر پوست گردوصفتند. پوست گردوی تازه صفت. جوری سیاهت میکنند که تا مدتها اثرش بماند.
بخشی دیگر اما، شفاف و زلالند. لکن بعضاً همزمان شکننده و ظریف هم هستند. این جماعت پوست سیر و پیاز صفتند.
گروهی موسومند به آدمهای پوست پستهصفت. متصل نیششان تا بناگوش باز است. جماعتی پوست تخمه صفتند. باید جوری از آنها انتفاع ببری که کمتری تماسی بهشان پیدا نکنی و الاّ شورش را در میآورند. تعامل با شماری آدمها ترفند و تکنیک میطلبد. اینها پوست آناناسصفتند.
#محسن_رضوانی
#گچ_پژ
(چاپ سوم، تهران: نشر سوره مهر، ۱۳۹۶)
صفحه ۹.
@Ab_o_Atash
اساساً بعضی آدمها پوست موزصفتند. مترصد زمینزدن خلقالله. قسمی از آدمها پوست خیارصفتند؛ در کنارشان جوان میمانی یا دست کم خیال میکنی جوانتر شدهای.
یکعده پوست پرتقالصفتند؛ تا کردن و معاشرت با آنها قلق دارد. علی ما یبدو – تلخند؛ لکن بالقوه ظرفیت مرباشدن دارند. ایضاً حضور چشمگیر در نثار زرشکپلو.
عدهای دیگر پوست گردوصفتند. پوست گردوی تازه صفت. جوری سیاهت میکنند که تا مدتها اثرش بماند.
بخشی دیگر اما، شفاف و زلالند. لکن بعضاً همزمان شکننده و ظریف هم هستند. این جماعت پوست سیر و پیاز صفتند.
گروهی موسومند به آدمهای پوست پستهصفت. متصل نیششان تا بناگوش باز است. جماعتی پوست تخمه صفتند. باید جوری از آنها انتفاع ببری که کمتری تماسی بهشان پیدا نکنی و الاّ شورش را در میآورند. تعامل با شماری آدمها ترفند و تکنیک میطلبد. اینها پوست آناناسصفتند.
#محسن_رضوانی
#گچ_پژ
(چاپ سوم، تهران: نشر سوره مهر، ۱۳۹۶)
صفحه ۹.
@Ab_o_Atash
✳ بلد نبودند سلاح دست بگیرند
تقریباً یک ماه و نیم بعد از انقلاب بود که گنبد کاووس شلوغ شد. به «نیروی هوایی» گفتند: «شما بهعنوان میانجی صلح برید گنبد.» یکطرف ارتش بود، طرف دیگر خلق ترکمن .
قرار شد بچههای نیروی هوایی بروند گنبد، ولی ما دیدیم بچههای نیروی هوایی بلد نیستند با اسلحه کار کنند. حتی بلد نیستند ژ۳ دستشان بگیرند.
ژ۳ از سال ۵۳ آمده بود توی نیروی هوایی و اسلحۀ سازمانی شده بود. نیروهایی که ورودی قبل از سال ۵۳ بودند، بلد نبودند با ژ۳ کار کنند. بچهها همه فنی بودند، مثلاً در بخش تعمیر هواپیما بودند یا متخصص رادار بودند، ولی اسلحه بلد نبودند دست بگیرند. همۀ نیروها با برنو و M1 آموزش دیده بودند. ساختار نیروی هوایی اینجور آموزشها را نداشت.
#مرتضی_قاضی
#حرفهای
خاطرات #جواد_شریفی_راد
معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی
از جنگ شهرها و موشکباران تهران
انتشارات رسانه مهر (وابسته به خبرگزاری مهر)
صص ۴۳ و ۴۴.
@Ab_o_Atash
تقریباً یک ماه و نیم بعد از انقلاب بود که گنبد کاووس شلوغ شد. به «نیروی هوایی» گفتند: «شما بهعنوان میانجی صلح برید گنبد.» یکطرف ارتش بود، طرف دیگر خلق ترکمن .
قرار شد بچههای نیروی هوایی بروند گنبد، ولی ما دیدیم بچههای نیروی هوایی بلد نیستند با اسلحه کار کنند. حتی بلد نیستند ژ۳ دستشان بگیرند.
ژ۳ از سال ۵۳ آمده بود توی نیروی هوایی و اسلحۀ سازمانی شده بود. نیروهایی که ورودی قبل از سال ۵۳ بودند، بلد نبودند با ژ۳ کار کنند. بچهها همه فنی بودند، مثلاً در بخش تعمیر هواپیما بودند یا متخصص رادار بودند، ولی اسلحه بلد نبودند دست بگیرند. همۀ نیروها با برنو و M1 آموزش دیده بودند. ساختار نیروی هوایی اینجور آموزشها را نداشت.
#مرتضی_قاضی
#حرفهای
خاطرات #جواد_شریفی_راد
معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی
از جنگ شهرها و موشکباران تهران
انتشارات رسانه مهر (وابسته به خبرگزاری مهر)
صص ۴۳ و ۴۴.
@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳ مرگ چیست مگر برهنه ایستادن در باد و آب شدن در آفتاب؟
و نفس نکشیدن چیست مگر آزاد کردن نفس از جزر و مد بیقرار چنانکه بالا برود و بگسترد و بیهیچ
مانعی خدا را بجوید؟
فقط آنگاهکه از چشمهٔ سکوت بنوشید بهراستی میتوانید سرود بخوانید.
و آنگاهکه به قلهٔ کوه رسیده باشید بالا رفتن را آغاز میکنید.
و روزی که زمین اندامهای شمارا فرامیخواند آنگاه است که بهراستی به رقص میآیید.
#جبران_خلیل_جبران
#پیامبر_و_دیوانه
#نجف_دریابندری
(تهران: کارنامه، ۱۳۹۲)
صفحه ۱۱۴.
@Ab_o_Atash
و نفس نکشیدن چیست مگر آزاد کردن نفس از جزر و مد بیقرار چنانکه بالا برود و بگسترد و بیهیچ
مانعی خدا را بجوید؟
فقط آنگاهکه از چشمهٔ سکوت بنوشید بهراستی میتوانید سرود بخوانید.
و آنگاهکه به قلهٔ کوه رسیده باشید بالا رفتن را آغاز میکنید.
و روزی که زمین اندامهای شمارا فرامیخواند آنگاه است که بهراستی به رقص میآیید.
#جبران_خلیل_جبران
#پیامبر_و_دیوانه
#نجف_دریابندری
(تهران: کارنامه، ۱۳۹۲)
صفحه ۱۱۴.
@Ab_o_Atash