Telegram Web Link
Forwarded from آب و آتش
✳️ #نماز_توبه در #یکشنبه‌های ماه ذی‌قعده

رسول خدا "ص" در روز یکشنبه ماه ذى‌القعده فرمود: «ای مردم! کدامیک از شما می‌خواهید توبه کنید؟»
گفتند: رسول خدا! همه ما می‌خواهیم توبه کنیم.
پیامبر فرمود: «غسل کنید، وضو بگیرید و چهار رکعت نماز [دو تا دو رکعت] بجا آورید.
در هر رکعت:
یک‌بار "فاتحة الکتاب" [حمد]،
سه‌بار "قل هو اللّه احد"
و یک‌بار "معوذتین" [قل اعوذ برب الناس ‏و قل اعوذ برب الفلق] بخوانید.
آنگاه هفتادبار استغفار [مثلاً "استغفرالله ربی و اتوب الیه"] کنید
و در پایان "لا حول و لا قوّة إلا باللّه" بگویید.

سپس بگویید:
"يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ"‏
‌‌[یعنی: اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز که جز تو کسى گناهان را نمی‌آمرزد.]

آنگاه فرمود: «بنده‌اى از امت من چنین عملى را انجام نمی‌دهد، مگر اینکه از آسمان به او ندا می‌رسد:
بنده خدا! عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت آمرزیده شد.
فرشته دیگر از زیر عرش ندا می‌کند: اى بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت.
منادى دیگرى صدا می‌زند: در روز قیامت، دشمنانت را از تو راضى می‌کنند.
فرشته دیگرى ندا می‌کند: اى بنده! با ایمان از دنیا می‌روى. دینت از تو گرفته نمی‌شود و قبر تو وسیع و نورانى خواهد شد.
منادى دیگرى صدا می‌زند: پدر و مادرت راضى می‌شوند، گرچه خشمگین باشند، پدر و مادر، تو و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهى بود.
جبرئیل ندا می‌کند: من با فرشته مرگ پیش تو می‌آیم و به او دستور می‌دهم که با تو خوش‌رفتار باشد، به‌خاطر مرگ آسیبى به تو نرساند و به نرمى، روح را از بدنت خارج کند».

گفتند: ای رسول خدا! اگر کسى در زمان دیگرى چنین بگوید چطور؟
آن حضرت فرمود: چیزهایى را که گفتم براى او نیز خواهد بود.
جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت.

#رسول_اعظم "ص"
#علی_بن_موسی
#سید_بن_طاووس
#إقبال_الأعمال
(چاپ دوم، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۹ قمری)
ج ‏۱، ص ۳۰۸.

این اعمال همچنین در #مفاتیح_الجنان اثر #محدث_قمی بخش #اعمال_ماه_ذی‌قعده نیز آمده است.

@Ab_o_Atash
نعش شیخ شهید نشانه استیلای غرب‌زدگی

من با دکتر تندرکیا موافقم که نوشت شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف «مشروطه» -که خود در اوایل امر مدافع آن بود- بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالای دار برود. و من می‏‌افزایم: و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی.
به همین علت بود که در کشتن آن شهید، همه به انتظار فتوای نجف نشستند. آن‌هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غرب‌‌زده ما ملکم‏‌خان مسیحی بود و طالب‌اوفِ سوسیال دموکرات قفقازی! و به هر صورت از آن‌روز بود که نقش غرب‏زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند.
و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می‏‌دانم که به علامت استیلای غرب‏زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام ‌سرای این مملکت افراشته شد.
و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی ازخود‌بیگانه‏‌ایم؛ در لباس و خانه‏‌ و خوراک و ادب و مطبوعاتمان. و خطرناک‏تر از همه در فرهنگمان. فرنگی‌مآب می‌پروریم و فرنگی‌مآب راه حل هر مشکلی را می‌جوییم.

#جلال_آل‌احمد
#غرب‌_زدگی
(چاپ دوم، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۵۶)
صفحه ۷۸.

@Ab_o_Atash
شب و شیرین

دل شیرین در آن‌شب خیره مانده
چراغش چون دلِ شب تیره مانده

زبان بگشاد و می‌گفت: ای زمانه
شب است این یا بلایی جاودانه؟

چه افتاد ای سپهر لاجوردی
که امشب چون دگر شب‌ها نگردی؟

نه زین ظلمت همی یابم امانی
نه از نور سحر بینم نشانی

مرا بنگر چه غمگین داری ای شب!
ندارم دین اگر دین داری ای شب!

شبا! امشب جوانمردی بیاموز
مرا یا زود کُش یا زود شو روز

چرا بر جای ماندی چون سیه میغ
بر آتش می‌روی یا بر سر تیغ

دهل زن را گرفتم دست بستند
نه آخر پای پروین را شکستند

من آن شمعم که در شب‌زنده‌داری
همه‌شب می‌کنم چون شمع، زاری

بخوان ای مرغ! اگر داری زبانی
بخند ای صبح! اگر داری دهانی

اگر کافر نه‌ای ای مرغ شب‌گیر
چرا بر ناوری آواز تکبیر؟

و گر آتش نه‌ای ای صبح روشن!
چرا نایی برون بی‌سنگ و آهن

در این غم بُد دل پروانه‌وارش
که شمع صبح، روشن کرد کارش

نکو مُلکی است مُلک صبحگاهی
در آن کشور بیابی هر چه خواهی

کسی کو بر حصار گنج ره یافت
گشایش در کلید صبح‌گه یافت

غرض‌ها را حصار آنجا گشایند
کلید آنجاست، کار آنجا گشایند

در آن‌ساعت که باشد نشوِ جان‌ها
گل تسبیح روید بر زبان‌ها

زبانِ هر که او باشد برومند
شود گویا به تسبیح خداوند

اگر مرغ زبان تسبیح‌خوان است
چه تسبیح آرد آن کو بی‌زبان است

در آن حضرت که آن تسبیح خوانند
زبان بی‌زبانان نیز دانند

چو شیرین، کیمیای صبح دریافت
از آن سیماب‌کاری روی برتافت

شکیباییش مرغان را پر افشاند
خروس اَلصبر مفتاح‌الفرج خواند

شبستان را به روی خویشتن رُفت
به زاری با خدای خویشتن گفت:

خداوندا! شبم را روز گردان
چو روزم بر جهان پیروز گردان

شبی دارم سیاه از صبح نومید
در این شب روسپیدم کن چو خورشید

ندارم طاقت این کورۀ تنگ
خلاصی ده مرا چون لعل از این سنگ

تویی یاری‌رس فریاد هر کس
به فریاد منِ فریادخوان رس!

ندارم طاقت تیمار چندین
أغثنی یا غیاث المستغیثین

به آب دیدۀ طفلان محروم
به سوزِ سینۀ پیران مظلوم

به بالین غریبان بر سر راه
به تسلیم اسیران در بُن چاه

به داور داور فریادخواهان
به یارب یاربِ صاحب‌گناهان

بدان حجت که دل را بنده دارد
بدان آیت که جان را زنده دارد

به دامن‌پاکیِ دین‌پرورانت
به صاحب‌سرِّی پیغمبرانت

به محتاجان در بر خلق بسته
به مجروحان خون بر خون نشسته

به دور افتادگان از خان و مان‌ها
به واپس‌ماندگان از کاروان‌ها

به وِردی کز نوآموزی بر آید
به آهی کز سر سوزی بر آید

به ریحان نثار اشک‌ریزان
به قرآن و چراغ صبح‌خیزان

به نوری کز خلایق در حجاب است
به اِنعامی که بیرون از حساب است

به مقبولان خلوت‌برگزیده
به معصومان آلایش‌ندیده

به هر طاعت که نزدیکت صواب است
به هر دعوت که پیشت مستجاب است

به آن آه پسین کز عرش پیش است
بدان نام مِهین کز شرح بیش است

که رحمی بر دل پر خونم‌آور!
وزین غرقاب غم بیرونم آور!

#نظامی_گنجوی
#خمسه
#خسرو_و_شیرین

@Ab_o_Atash
شب و شیرین
<unknown>
✳️ شب و شیرین
از آلبوم: آفاق عشق نظامی-۲
خسرو و شیرین
شاعر: #نظامی_گنجوی
از کتاب: خمسه
گویندگان: امیر نوری و فتانه عبادی
آهنگساز: فریدون شهبازیان
تولید انتشارات سروش

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
 زینهار تا کلام را به خاطر نان نفروشی و روح را به خدمت جسم در نیاوری. اگر می‌فروشی، همان به که بازوی خود را، اما قلم را هرگز. حتی تن خود را و نه هرگز کلام را. به تن خود غلام باش که خلقت آخرین پدر ماست اما نه به کلام که خلقت اولین است. اگر چاره از غلام بودن نیست، غلام آنکس باش که این حرفها و این کلمات و این قلم را بیافرید. نه غلام آنکس که تو بیاضی را به این ابزار سواد کنی و او بخرد.... ای کاتب! در کلام خود عزاداران را تسلا باش و ضعفا را پشتوانه و ظالمان را تیغ رو در رو. بی‌چیزان را فرشتۀ ثروت در کنار و ثروتمندان را دیو قحط و غلا بر در. زیرا به همان اندازه که دردهای مادر کلام زیاد شود، تسلای مادر کلام می‌افزاید. سالها چنین باد. قرنها چنین باد. آمین.

جلال آل احمد، از: رسالۀ پولس رسول به کاتبان، زن زیادی، (چاپ هفتم، تهران: انتشارات رواق، ۱۳۶۲)، صفحات ۲۱ و ۲۲.

#جلال_آل_احمد
#رساله_پولس_رسول_به_کاتبان
#زن_زیادی

اگر کانال گزیده خوانی کتاب "آب و آتش" را پسندیده اید، آن را به دوستان و فهرست مخاطبان و گروههای خود پیشنهاد کنید:
@Ab_o_Atash
مرحوم آیت‌الله اراکی که سلمان زمان ما بودند، دختر بسیار صالح و متدینی داشتند که همین سال‌های اخیر مرحوم شدند. ایشان یک‌سال می‌خواستند برای حج تمتع به مکه مشرف شوند. تنها بودند. خدمت پدر رسیدند که من خیلی واهمه دارم تنها بروم.
آیت‌الله اراکی فرمودند: دخترم! شما آنجا میهمان خدا هستی. خداوند خودش حاضر و ناظر بر توست و میهمان‌نوازی می‌کند. خودت را به او بسپار و ذکر «یا حفیظ و یا علیم» را بگو تا در حفظ و مراقبت او باشی.
دختر ایشان وقتی می‌رود و بر می‌گردد، برای پدر نقل می‌کند که من وقتی برای طواف وارد مسجدالحرام شدم، سیل جمعیت و انبوه فراوان زائران را دیدم که گرد خانۀ خدا می‌چرخند، فشرده و گاه با تنه زدن. وحشت کردم. دیدم ابداً نمی‌توانم وارد جمعیت شوم. عقب‌عقب به یک گوشه‌ای رفتم.
دلم خیلی شکست که خدایا! من تنها هستم. نمی‌توانم عمل را انجام دهم. خودت کمکم کن. یاد حرف‌های پدرم افتادم که فرمود: شما میهمان خدا هستی. بگو: «یا حفیظ و یا علیم» و خودت را به او بسپار. همین را گفتم. ناگهان دیدم در برابر حجرالاسود حلقه‌ای دور کسی زده‌اند که کسی نمی‌توانست وارد آن شود. شخصی گفت: با امام زمانت طواف کن.
من وارد فضای این حلقه شدم. فهمیدم امام زمان «عج» جلوتر هستند که می‌خواهند طواف را شروع کنند. یک طرف دیگر ایشان هم شخص دیگری بودند. من هم پشت سر حضرت قرار گرفتم و از پشت عبای حضرت را گرفتم. هفت شوط طواف را در خدمت آقا انجام دادم که اصلاً هیچ تنه‌ای به من نخورد.
در تمام این هفت دور حالت تضرع و التماس به خداوند و توسل به حضرت داشتم. بعد از این هفت دور همین که طواف تمام شد، دیگر حضرت را ندیدم. فقط تأسفم از این است که آن‌قدر هول بودم که یادم رفت به حضرت سلام کنم.

#مسعود_عالی
#صراط_و_شفاعت
#سرنوشت_انسان
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ یازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
جلد ۴، صفحات ۱۱۵و ۱۱۶.

@Ab_o_Atash
تروری که به نفع شاه تمام شد

شاه در سال ۱۳۲۷ مورد یک سوء قصد نافرجام قرار گرفت. به اعتقاد برخی این ترور، از سوی خود شاه صورت گرفت تا بهانۀ لازم جهت ایجاد تغییرات مورد نظر خود را بیابد. برخی نیز آن را به حزب توده نسبت دادند. با این‌حال، این ترور، تا حدودی فضای سیاسی کشور را تیره کرد و باعث شد برخی از اقدامات مدنظر شاه در آن فضا صورت گیرد:
«در فضای #ترور و وحشتی که به دنبال این حادثه حکمفرما شده بود انتخابات مجلس مؤسسان انجام گرفت و مجلس مذکور که در اول اردیبهشت ۱۳۲۸ افتتاح شد بسرعت وظیفه خود را در تغییر قانون اساسی و تفویض اختیار انحلال مجلسین به شاه انجام داد. در همین حال نویل گس برای سومین بار به تهران آمد و پس از چندی سر ویلیام فریزر رئیس کل شرکت نفت نیز به او پیوست و مذاکرات محرمانه‌ای را با گلشاییان وزیر دارایی آغاز کردند که در ۲۶ تیر ۱۳۲۸ به امضای قرارداد الحاقی مشهور به «قرارداد گس گلشاییان» انجامید. همه این مذاکرات و رفت و آمدها در استتار کامل صورت می‌گرفت و به علت برقراری حکومت نظامی و اختناق روزنامه‌ها مردم از آنها خبردار نبودند.»

#عبدالرضا_هوشنگ_مهدوی
#تاریخ_روابط_خارجی_ایران
(از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی)
صفحات ۲۸ و ۲۹.

@Ab_o_Atash
حج نیمه‌تمام...

یا ذبیح‌الله!
تو اسماعیلِ گُزیدهٔ خدایی
و رؤیای به حقیقت‌پیوستهٔ ابراهیم
کربلا «میقات» توست
محرم، میعاد عشق
و تو نخستین‌کس
که ایام حج را
به چهل روز کشاندی
«وَ اَتمَمناها بِعَشر»

آه!
در حسرتِ فهمِ این نکته خواهم سوخت
که حج نیمه‌تمام را
در استلامِ حَجَر، وانهادی
و در کربلا
با بوسه بر خنجر تمام کردی.

مرگ تو
مبدأ تاریخِ عشق
آغازِ رنگِ سرخ
معیارِ زندگی است.

#سیدعلی_موسوی_گرمارودی
#خط_خون
انتشارات زوّار
صفحات ۲۰۲ و ۲۰۳.

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
بردن پدر، مجنون را به خانه کعبه

چون رایت عشق آن جهانگیر
شد چون مَهِ لیلی، آسمان‌گیر

هرروز خمیده‌نام‌تر گشت
در شیفتگی تمام‌تر گشت

برداشته دل ز کار او بخت
درمانده پدر به کار او سخت

می‌کرد نیایش از سر سوز
تا زان شب تیره بردمد روز

حاجت‌گاهی نرفته نگذاشت
الّا که برفت و دست برداشت

خویشان همه در نیاز با او
هر یک شده چاره‌ساز با او

بیچارگی ورا چو دیدند
در چاره‌گری زبان کشیدند

گفتند به اتفاق، یک‌سر
کز کعبه گشاده گردد این دَر

حاجت‌گَهِ جملهٔ جهان اوست
محراب زمین و آسمان اوست

پذرفت که موسم حج آید
ترتیب کند چنانکه باید

چون موسم حج رسید، برخاست
اشتر طلبید و محمل آراست

فرزند عزیز را به صد جهد
بنشاند چو ماه در یکی مهد

آمد سوی کعبه، سینه پرجوش
چون کعبه نهاد حلقه بر گوش

گوهر به میان زر برآمیخت
چون ریگ بر اهل ریگ می‌ریخت

شد در رهش از بسی خزانه
آن خانهٔ گنج، گنج‌خانه

آن‌دم که جمال کعبه دریافت
در‌ یافتن مراد بشتافت

بگرفت به رفق، دست فرزند
در سایه کعبه داشت یک‌چند

گفت: ای پسر! این نه جایِ بازی است
بشتاب! که جای چاره‌سازی است

در حلقهٔ کعبه، حلقه کن دست!
کز حلقهٔ غم بدو توان رست

گو: یارب! از این گزاف‌کاری
توفیق دِه‌م به رستگاری

رحمت کن و در پناهم آور
زین شیفتگی به راهم آور

دریاب! که مبتلای عشقم
و آزاد کن از بلای عشقم

مجنون چو حدیث «عشق» بشنید
اول بگریست، پس بخندید

از جای چو مار حلقه برجست
در حلقهٔ زلف کعبه، زد دست

می‌گفت گرفته حلقه در بر
کامروز منم چو حلقه بر در

در حلقهٔ عشق، جان‌فروشم
بی‌حلقهٔ او مباد گوشم

گویند: ز عشق کن جدایی
کاین است طریق آشنایی

من قوت ز عشق می‌پذیرم
گر میرد عشق، من بمیرم

پروردهٔ عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم

آن دل که بود ز عشق، خالی
سیلاب غمش براد حالی

یارب! به خدایی خداییت
وانگه به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسان‌م
کو ماند اگر چه من نمانم

از چشمه عشق ده مرا نور
واین سرمه مکن ز چشم من دور

گرچه ز شراب عشق مستم
عاشق‌تر از این کن‌م که هستم

گویند که خو ز عشق واکن
لیلی‌طلبی ز دل رها کن

یارب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه بده زیاده میلی

از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای!

گرچه شده‌ام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم

می‌داشت پدر به سوی او گوش
کاین قصه شنید گشت خاموش

دانست که دل، اسیر دارد
دردی نه دواپذیر دارد

چون رفت به خانه، سوی خویشان
گفت آنچه شنید پیش ایشان

کاین سلسله‌ای که بند بشکست
چون حلقهٔ کعبه دید در دست

زو زمزمه‌ای شنید گوشم
کاورد چو زمزمی به جوشم

گفتم مگر آن صحیفه خواند
کز محنت لیلی‌اش رهاند

او خود همه کام و رایِ او گفت
نفرینِ خود و دعایِ او گفت

چون گشت به عالم این سخن، فاش
افتاد ورق به دست اوباش...

#نظامی_گنجوی
#خمسه
#لیلی_و_مجنون

@Ab_o_Atash
Leili o Majnoon
<unknown>
وقتی پدرِ مجنون او را برای شفا
به حج می‌برد

شعر از: #نظامی_گنجوی
کتاب: #خمسه
#لیلی_و_مجنون
گوینده: #امیر_نوری
آواز: #سید_حسام_الدین_سراج
آلبوم: #آفاق_عشق_نظامی
آهنگساز: #فریدون_شهبازیان

@tdejakam
خبر بزرگ

امام هادی «علیه‌السلام»:
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبَأُ الْعَظِيمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ وَ عَنْهُ يُسْأَلُونَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ.
سلام بر تو اى «خبر بزرگ»ى که آنها در آن اختلاف کردند، و از آن بازخواست شوند. سلام بر تو اى امیر مؤمنان!

#علی_بن_محمد_الهادی «علیه‌السلام»
#زیارت_غدیریه
#مفاتیح_الجنان
#عباس_قمی
اعمال روز #غدیر

@Ab_o_Atash
✳️ آدم‌بزرگ‌ها موقعی که از عشق حرف می‌زنند چقدر مثل بچه‌ها فکر می‌کنند.

#مهرداد_صدقی
#آبنبات_هل‌دار
(چاپ چهاردهم، نشر سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحه ۲۹۵.

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
ای نگاهت از شبِ «باغ نظر»، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان، نازتر

چنگ بردار و شب ما را پریشان کن که نیست
چنگی از تو چنگ‌تر، یا سازی از تو سازتر

قصه‌ #گیسو یت از امواج تحریر #قمر
هم بلند آوازه‌تر شد، هم بلند آوازتر

گشته ام دیوان #حافظ را، ولی بیتی نداشت-
چون دو ابروی تو از ایجاز با ایجازتر!

چشم در چشمت نشستم، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم‌اندازی از این بازتر

از شب جادو عبورم دادی و دیدم نبود
جادویی از سِحر چشمانِ تو پُر اعجازتر

آن که چشمان مرا تَر کرد، چشمان تو بود
گرچه چشم عاشقان بوده است از آغاز، تَر

#علیرضا_قزوه
#عاشقانه
#باغ_نظر
#قمرالملوک

@Ab_o_Atash
✳️ کار مهم دیگر تبیین مسئله «امامت» بود. امامت یعنی زمامداری جامعه اسلامی، مسئلهٔ عمده‌ای که برای مسلمان‌ها آن‌روز روشن نبود و عملاً و از لحاظ تئوری دچار تحریف شده بود، مسئله امامت بود. امامت جامعه اسلامی با کیست؟ کار به جایی رسیده بود که کسانی که به اغلب احکام اسلامی عمل نمی‌کردند و بیشتر محرمات را علناً انجام می‌دادند، ادعا می‌کردند جانشین پیغمبرند و می‌نشستند در مسند پیغمبر و خجالت هم نمی‌کشیدند. یعنی این‌جور هم نبود که مردم ندانند، مردم می‌دیدند که یکی به نام خلیفه، مست و لايعقل به محل نماز جمعه می‌آید و پیش‌نماز مردم می‌شود و به او هم اقتدا می‌کردند. مردم می‌دانستند که یزید بن معاویه دچار بیماری‌های بزرگ اخلاقی و عامل به گناهان بزرگ است، در عین حال وقتی به ایشان گفته می‌شد که علیه یزید قیام کنید، می‌گفتند ما با یزید بیعت کردیم، نمی‌شود قیام کنیم. مسئله امامت برای مردم روشن نبود. مردم خیال می‌کردند که امام مسلمين و حاکم جامعه اسلامی می‌تواند با این گناهان، با این خلاف‌ها، با این ظلم‌ها، با این اعمالی که برخلاف صریح قرآن و اسلام هست آميخته و آلوده باشد، برای مردم مسئله مهمی نبود. این یک مشکل بزرگی بود که با توجه به اهميت مسئله حکومت در یک جامعه و تأثیر حاکم در جهتگیری جامعه، بزرگترین خطر برای عالم اسلام است. لذا ائمه «علیهم‌السلام» لازم می‌دانستند دو چیز را به مردم بگویند: یکی اینکه بگویند امام دارای این شرایط است، حاكم اسلامی دارای این خصوصیات است. این عصمت، این تقوا، این علم، این معنویت، این رفتار با مردم، این عمل در مقابل خدا، خصوصیات امام یعنی حاکم اسلامی را برای مردم بیان کند، این یک؛ و دوم مشخص کنند که آن‌کسی که دارای این خصوصیات هست امروز کیست؟ که معرفی می‌کردند و خودشان را بیان می‌کردند، این‌هم یک کار بزرگ ائمه و می‌بینید که این یکی از مهمترین کارهای سیاسی و تبلیغات و تعلیمات سیاسی است. اگر ائمه «علیهم‌السلام» غیر از این دو کاری که گفتم هیچ کار دیگری نداشتند، کافی بود که ما بگوییم زندگی ائمه از اول تا به آخر یک زندگی سیاسی است. آنجایی که تفسير هم می‌گویند، بیان معارف اسلامی را هم می‌کنند در حقیقت یک عمل سیاسی انجام می‌دادند. آنجایی هم که درباره خصوصیات امام حرف می‌زنند باز یک عمل سیاسی دارند انجام می‌دهند. یعنی ائمه تعلیماتشان اگر در همین دو خصوصیت، دو عنوان و دو موضوعی که گفتم خلاصه هم می‌شده باز ائمه زندگی شأن یک زندگی سیاسی بود، اما به این هم اكتفا نمی‌کردند. علاوه بر همه اینها، ائمه «علیهم‌السلام» حداقل از دوران امام حسن مجتبی به بعد یک حرکت زیرزمینیِ همه‌جانبه سیاسی و انقلابی را به قصد قبضه کردن حكومت شروع کرده بودند. هیچ شکی باقی نمی‌ماند برای کاوشگر زندگی ائمه که ائمه «علیهم‌السلام» این حرکت را داشتند. آنی که من عرض می‌کنم ناشناخته است، این نکته قضیه است که متأسفانه در کتاب‌هایی که در زندگی ائمه نوشته شده، درباره زندگی امام صادق، در زندگی موسی بن جعفر، در زندگی بسیاری از ائمه دیگر این نکته معرفی نشده است.

#سیدعلی_حسینی_خامنه‌ای
#انسان_٢٥٠_ساله
(ویرایش دوم، چاپ پنجاه و یکم، تهران: انتشارات ایمان جهادی (مؤسسه صهبا)،۱۳۹۴)
صفحه ۲۳.

@Ab_o_Atash
✳️ هر که خواهد که دین وی به سلامت بود و تن و دل وی آسوده بود؛ گو از مردمان جدا باش که این زمانهٔ وحشت است و خردمند آن است که تنهایی اختیار کند... و گفته‌اند که چون خدای خواهد که بنده‌ای را از ذلّ معصیت با عز‌ّ طاعت آرد؛ تنهایی بر وی آسان کند و به قناعت وی را توانگر کند و به عیب تن خویش بینا کند و هر که این، او را دادند؛ خير دنیا و آخرت او را دادند.

#ابوالقاسم_القشیری
#رساله_قشیریه
#مهدی_محبتی
انتشارات هرمس
صفحه ۱۹۶.

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳️ روضه شب ششم: ذائقه...

همه شما شنیده‌ایدکه امام حسین"ع" شب عاشورا که همۀ اصحاب جمع بودند خطبه خواند. من در بعضی مقاتل دیده‌ام که تا دو هزار و صد نفر نوشته‌اند که با حسین"ع" بودند. فرمایشی که حضرت در آن خطبه داشت این بود که اینهایی که می‌بینید چندین هزار و چندین ده هزار آمده‌اند، با شما کاری ندارند؛ اینها من را می‌خواهند. حتی در یک مقتل دیده‌ام که امام حسین"ع" فرمود که اگر من را روی هوا هم ببینند، طلب می‌کنند و می‌گیرند و با شما کاری ندارند. بنابر این حتی استثنا هم نکرد، هم اصحابش را خطاب کرد و هم خویشاوندانش را و گفت این شب را برای خودتان مثل یک شتر راهوار در خدمت بگیرید و هر کدام دست یکی از اهل بیتم را بگیرید و بروید؛ هر که می‌خواهد برود، برود.
در بعضی از مقاتل هست که حضرت فرمود من بیعتم را از شما برداشتم. یعنی یک وقت شما در این ملاحظه گرفتار نشوید که بگویید ما با این آقا یک پیمانی بسته‌ایم و این پیمان، شما را در رودربایستی قرار دهد. من آن بیعت و پیمان را از شما برداشتم. حتی در بعضی از خطبه‌هایشان دیده‌ام که اول به آنها می‌فرماید شما که با من آمدید، در ذهنتان این بود که با اینهمه نامه‌ای که برای من آمده و من را به کوفه دعوت کرده‌اند، حتماً من مرد پیروز میدان هستم و حکومت را در دست می‌گیرم؛ بنابر این حالا که اوضاع برخلاف تصور شما پیش آمده است، هرگز ملاحظه این چیزها را نکنید و بروید.
آن روایت معروف هم هست که حضرت سکینه"س" فرمود: بعد از اینکه پدرم این خطبه را خواند، دیدم اینها ده تا ده  تا، بیست تا بیست تا، همین طور دارند می‌روند. یعنی اینها برای کمک به اقامۀ حق و دفع باطل نیامده بودند.
خوب، پس چه کسانی باقی ماندند؟ فقط آن کسی تا آخر با حضرت باقی می‌ماند که تشخیص داده است و وظیفۀ خودش می‌داند و عقلش می‌گوید که این حق است و این حق باید حمایت و اعانت شود و آن باطل است و باید اِماته شود [بمیرد] و از بین برود. لذا حضرت می‌گوید اگر می‌مانی، برای اقامۀ حق و ابطال باطل بمان؛ نه برای پیمانی که با من بستی. این پیمانها به درد نمی‌خورد. بله، اگر آن پیمانی که با من بستی بر این محور بود که من حق هستم، از آن پیمان نباید دست برداری. بنابر این کسانی که دنبال نهی از منکر و اِماتۀ باطل و اقامۀ حق بودند ایستادند و ماندند.
اول ابوالفضل"ع" بلند شد و گفت: کجا برویم ما؟! برویم تا پس از تو زنده بمانیم؟! زندگی بدون تو به درد نمی‌خورد... بعد اصحاب یکی یکی بلند می‌شوند و اظهار وفاداری می‌کنند. اینجاست که مسلم بن عوسجه بلند می‌شود و آن تعبیر را می‌کند که اگر من را بکشند و بعد زنده کنند و دوباره بکشند و بسوزانند و خاکسترم را به باد دهند و این کار  هفتاد بار هم تکرار شود، من دست از تو بر نمی‌دارم...
وقتی رفتنی‌ها رفتند و ماندنی‌ها ماندند، امام حسین"ع" گفت: حالا به شما بگویم که همۀ شما فردا شهید می‌شوید. وقتی حسین"ع" این تعبیر را می‌کند، در بین اینهایی که نشسته بودند، فرزند حسن "ع" که یک نوجوان است، به عمو می‌گوید: عمو جان! من هم جزو این شهدا هستم یا نه؟ حسین"ع" به او می‌گوید: عزیزم! «کَیفَ المَوتُ عِندَک»؟ بگو ببینم مرگ در راه خدا و برای اقامه حق در ذائقۀ تو چگونه است؟ قاسم منظور عمو را خوب فهمید؛ چون جوابِ ذائقه‌ای داد. گفت: « أَحلی مِنََ العَسَل»؛ یعنی شهادت در راه اقامۀ حق و معروف و ابطال باطل و منکر، در ذائقۀ من از عسل شیرین‌تر است.
روز عاشورا که شد، حسین"ع" مکرر استنصار فرمود. در یکی از آن مقاطع است که می‌گوید: «هل مِن ناصرٍ یَنصُرُنا و هل مِن مُعینٍ یُعینُنا»؟ در بعضی از مقاتل دیده‌ام که بعد از این جملات حسین"ع" بود که نوشته‌اند «وَ خَرَجَ مِنَ الخیمَةغُلامٌ». یعنی قاسم از خیمه بیرون آمد؛ می‌خواهد اعانۀ حق کند. مجلسی می‌نویسد: «وَ هُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبلُغُ الحُلُم». یعنی نوجوانی بود که به حسب ظاهر هنوز به سن تکلیف هم نرسیده بود. آمد جلو پیش حسین"ع". می‌نویسد: «فلمّا نَظَرَ الحُسَینُ اِلَیهِ قَد بَرَزَ أعتَنَقَهُ». یعنی وقتی چشم عمو به قاسم افتاد که آمادۀ نبرد شده است، او را در آغوش خودش کشید. «وَ جَعَلا یَبکیانِ حَتّی غُشیَ عَلَیهِما». یعنی این عمو و برادر زاده آنقدر گریه کردند تا بی‌حال شدند. اما عمو به قاسم اجازه نداد که به میدان برود؛ ولی می‌دانید قاسم چه کار کرد؟ خودش را بر روی پاهای حسین"ع" انداخت. فَلَم یَزَل یُقَبّلُ یَدَیهِ وَ رِجلَیهِ حَتّی أذِنَ لَهُ». آنقدر بوسه زد به دست و پای عمو تا اجازه گرفت و به میدان رفت. قاسم رفت؛ اما طولی نکشید که صدایش بلند شد: « یا عَمّــــــــــــــــاه!» ...

#مجتبی_تهرانی
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
#سلوک_عاشورایی
منزل اول: تعاون و همیاری
صفحات ۹۹ تا ۱۰۲.
#روضه_حضرت_قاسم_بن_الحسن "ع"

@Ab_o_Atash
✳️ قاتل امام حسین «ع» کیست؟

پس زنهار كه به علم ظاهر و صلاح بى‌بصيرت، مفتون و مغرور نگردى، كه هر شقاوتى كه به مردودان راه يافت، از غرور علم ظاهر و عمل بى ‏اصل راه يافت، و آنچه در قصص‌الانبياء خوانده‏‌اى يا از احوال شهداء و اولياء شنيده‏‌اى، از مصيبت‌ها و محنت‌ها كه به خاندان نبوت و ولايت و اهل بيت عصمت و طهارت راه يافته، اگر نيك دريابى، آنها همه از نفاق و كيد اهل شيد و ريا و غدر و حيله متشبهان به اهل علم و تقوا برخاسته.
على مرتضى «عليه السلام» نه به ضرب ابن‌ملجم بر زمين افتاد، بلكه به سكنجبين‏ شهد صلاح ابوموسى اشعرى و سركه نفاق عمرو بن عاص شربت شهادت نوشيد،
و امام حسين «عليه‌السلام» نه به خنجر بيداد شمر ذى‌الجوشن خوابيد، بلكه به معجون افيون پر سمّ مكر و افسون و ترياق پُرزهر اتفاق اهل نفاق خونش با خاك كربلا آميخته شد، كه «قُتِل الحسين يَوم السَّقيفة».
و همچنين پاره‌هاى جگر حسن مجتبى «عليه‌السلام» از كيد و غدر نهانى معاويه به خاك محنت ريخت،
و بر اين قياس هر چه به سائر ائمه «عليهم‌السلام» واقع شده همه به زور شيد اعدا و مكر و تلبيس ارباب زرق و ريا بوده، و با اين‌همه ظلم و بيداد و فتنه و فساد كه از ايشان سر زد ذره‏‌اى از جاه و قدر و منزلت اهل ولايت و حقيقت كم نگشت،
و در دنيا و آخرت معزز و مكرم بودند و خواهند بود بلكه اين طايفه، اعداء خود را در دين و دنيا رسوا كردند و به عذاب سرمد و سخط الهى تا ابد خويشتن را مبتلا ساختند.

آنان که ره دوست گزیدند همه
در کوی شهادت آرمیدند همه
در معرکهٔ دو کون، فتح از عشق است
با آنکه سپاه او شهیدند همه

#محمد_بن_ابراهیم_صدرالدین_شیرازی
#ملاصدرا
#رساله_سه_اصل
جلد ۱، صفحه ۱۲۲.

@Ab_o_Atash
✳️ چون شب دوم شد، نزدیک قبر آمد و چند رکعت نماز بگزارد و چون از نماز فارغ شد، گفت:
«خدایا! این قبر پیغمبر تو، محمد است و من پسرِ دختر پیغمبر تو هستم و کاری پیش آمده که تو می‌دانی. خدایا! من معروف را دوست دارم و منکر را دشمن. یا ذوالجلال و الاکرام! از تو مسئلت می‌کنم به حقّ این قبر و آن‌کس که در آن است، برای من اختیار کن آنچه رضای تو و رضای رسول تو در آن است.»

آنگاه نزد قبر گریست تا نزدیک صبح سر بر قبر نهاد و خوابی سبک او را بگرفت.
پیغمبر را دید: می‌آید _با گروهی از فرشتگان از چپ و راست و پیش روی او_ تا حسین را به سینه چسبانید و میان دو چشم او را بوسید و گفت: «حبیبی یا حسین! گویا تو را بینم در این نزدیکی: به خون آغشته و کشته، در زمین کرب و بلا، به دست گروهی از امت من و تو تشنه هستی و آبت ندهند و آرزوی شفاعت من دارند. خداوند آنها را روز قیامت به شفاعت من نائل نگرداند. حبیبی یا حسین! پدرت و مادرت و برادرت نزد من آمده‌اند و آنها آرزومند تواند و تو را در بهشت درجاتی است که تا شهید نشوی به آن درجه نائل نگردی.»

حسین نگاه به جد خویش کرد و گفت: «یا جدّاه! مرا حاجت نیست که به دنیا برگردم. مرا با خودت بگیر و ببر با خود.»
پیغمبر گفت: «ناچار باید به دنیا باز گردی تا تو را شهادت روزی گردد و آنچه را خداوند برای تو نوشته است از ثواب عظیم، بدان نائل شوی تا تو و پدرت و برادرت و عمّت و عمّ پدرت روز قیامت در یک زمره محشور شوید و در بهشت درآیید.»

حسین ترسان از خواب برخاست و خواب خود را برای اهل‌بیت خویش و فرزندان عبدالمطلب گفت.
آن‌روز در مشرق و مغرب گروهی غمگین‌تر و گریان‌تر از اهل بیت پیغمبر نبود.

#یاسین_حجازی
#آه
[بازخوانی مقتل حسین بن علی«ع»]
#دمع_السجوم
صفحات ۳۸ و ۳۹.

@Ab_o_Atash
✳️ اذان صبح دهم...

کَل‌محمود دست می‌برد کنار بناگوشش، می‌گردد روش را می‌کند به کربلا داد می‌زند «الله اکبر... الله اکبر...» که زن‌ها نمی‌دانم یکهو چه‌شان می‌شود، صف و دایره و خواندنشان می‌پُکد و صدایشان می‌پرد توی هوا... جیغ جیغ جیغ ضجه ضجه ضجه... یا الله... خیلی بی‌مقدمه شده و نمی‌دانم چرا. وقتی کل‌محمود می‌گوید «اشهد ان لا اله الا الله»، می‌فهمم «الله اکبر»ها مال اذان بوده.
می‌ایستم، نگاهشان می‌کنم، قضیه را می‌گیرم. متوجه می‌شوم که محرم، همین الان داخلِ روز دهمش شد. همین الان. آخرین چکه‌های شب که مانده بود رفت و هرچه زن‌ها و پیرمردهای محلهٔ شکری چرخیدند و زدند به سر و سینه‌هاشان و التماسِ صبح کردند که یک دم مَدَمَد، گوش نداد. میشت احمد که از پایینْ دست‌هاش را به حالت تسلیم‌شدن و بی‌فایده‌بودن، ضربدری، نشان کل‌محمود داد. کل‌محمود با بغض، چهار بار یاد خدا آورد که تو خیلی بزرگی و به نظرم یادش آورد که متناسب با بزرگی‌ات رفتار نمی‌کنی حضرت حق!
من مثل چوب توی دستم بی‌حرکتم. صدبار شعر صبحدم را شنیده‌ام، هزاربار از بچگی تا این‌ساعت اسمش را آورده‌اند ولی نمی‌دانستم کی، کجا، توی چه ثانیه و لحظه‌ای از گردش زمین و عوالم دیگر، به چه قصدی می‌خوانندش. یکباره و به قطع و یقین و به جان و نفس، ایستاده‌ام دم ثانیه‌های اولِ صبح عاشورایی که تمام ماجرا قرار است اتفاق بیفتد. این همان خورشیدی است که ای کاش برنمی‌آمد. فکر می‌کنم ممکن بود التماس‌ها کارگر بیفتد، خورشید برنیاید و دم‌دمای ظهر، روی خاک، توی بیابان، خون ریخته نشود. خون‌ها، اندام‌ها، رگ‌ها، جوی‌ها. کِی دیده‌ام کسی لای «حی علی خیر العمل» هق‌هق بزند؟ کِی کسی با اذان، روضه گفته است؟ اذان صبحِ چه روزی خودش خالی‌خالی روضه است؟

#احسان_عبدی‌پور
#پاتیل‌ها_را_لت_می‌زنم
#رستخیز
#نفیسه_مرشدزاده
(چاپ اول، تهران: نشر اطراف، ۱۳۹۷)
صفحه ۱۸.

@Ab_o_Atash
2024/11/15 14:07:09
Back to Top
HTML Embed Code: