Telegram Web Link
✳️ سؤالی که این دو ملک می‌پرسند، از این بدن ظاهری و زبان گوشتی نیست که بتوان دروغ گفت؛ ظاهر یک شکل باشد، باطن طور دیگر. بلکه همان‌طور که گفتیم، دیگر با این بدن ظاهری تا قیامت کاری نیست. در برزخ و قبر از باطن و جانمان می‌پرسند که دیگر دروغ معنا ندارد.
آنجا می‌پرسند: «مَن رَبُّک وَ اِلهٌک؟»؛ آن که در دنیا رب و مربی تو بود، آن که مقصد و مقصود تو بود کیست؟ کسی که در دنیا تربیتش با هوای نفس بوده، با حرف‌ها و فریب‌های شیطان بوده می‌گوید: «شیطان». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش شکمش بوده، می‌گوید: «بطنی». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش مالَش بود می‌گوید: «مالي». آن که در دنیا مقصد و مقصود و همّ و غمش خدا بوده و حقاً آنچه از دستورات الهی می‌توانسته عمل می‌کرده و با خدا زندگی کرده، می‌گوید: «الله ربي». در سؤال از امام دینی هم همین‌طور.

#مسعود_عالی
#احتضار_و_عالم_قبر
#سرنوشت_انسان جلد ۲
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ چهاردهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۱۹۲.

@Ab_o_Atash
به دعوت شاهنشاه!

چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۵۴
بریده ای از روزنامه نیویورک تایمز در مورد اینکه روشنفکران این مملکت طالب اصلاحات اجتماعی بنیادی هستند را به شاهنشاه دادم. اصلاً خوشش نیامد. گفتند: احمق‌های پفیوز. این روشنفکران فکر می‌کنند که کی هستند؟ یک مشت بیکاره‌های بزدلی هستند که انتقاداتشان صرفاً به دعوت خود ما صورت گرفته است.

#اسدالله_علم
#خاطرات

@Ab_o_Atash
✳️ سلام خواهرِ سلطان...

همین‌که بار غمم روی شانه بنشیند
و رنگ غصه به دیوار خانه بنشیند

همین‌که از همه عالم گرفته‌ام کافی‌ است
که بر لب، اسم شما عاجزانه بنشیند

سلام خواهر سلطان! امان دهید دلم
دمی به خلوت این آستانه بنشیند

دلم گرفته و می‌خواهد این دقایق را
کنار قبر شما بی‌‌بهانه بنشیند

دلم گرفته و این را فقط تو می‌فهمی
ندیده تیر تو بر هر نشانه بنشیند

تویی که حرف زدن با تو آن‌قدَر ساده‌ است
که «تو» به‌جای «شما» دوستانه بنشیند

بگو کجاست بزرگی که مثل تو بانو
به پای درد دلی کودکانه بنشیند؟

شکسته کشتی من در جهان گردابی
دعا کن عاقبتم در کرانه بنشیند

به قم پناه گرفتم، شبیه گنجشکی
که روز ابری در آشیانه بنشیند

جهان عیار تو را روز حشر خواهد دید
همین‌که گرد و غبار زمانه بنشیند

زبان گشا به شفاعت! بلند شو بانو!
که هُرم دوزخیان از زبانه بنشیند

دلم حریم و ضریح تو را نشان کرده ا‌ست
که به زیارت آن بی‌نشانه بنشیند

#علیرضا_رأفتی

@Ab_o_Atash
✳️ در انتخاب کتاب‌ها، مشاور و راهنمایی نداشتم: پدر و مادرم حتی از تحصیلات عمومی هم بی‌بهره بودند، هرگز کتاب نمی‌خواندند و تمامِ وقتشان به دست و پنجه نرم کردن با مشکلات اقتصادی می‌گذشت. کتاب‌ها را بلهوسانه و بیش از هرچیز بر اساس نحوه چیدمانشان در کتابخانه انتخاب می‌کردم. اول، کتاب‌های بزرگی که در قفسهٔ میانی چیده شده بود، یعنی زندگی‌نامه‌ها توجهم را جلب کرد. یک سال تمام را به مراجعه به همان قفسه گذراندم و از A (جان آدامز) تا Z (زرتشت) همه را خواندم. ولی مأمن اصلی را فقط در داستان یافتم. داستان‌هایی که مرا به دنیایی متفاوت و بسیار راضی‌کننده‌تر از دنیای دور و برم می‌بردند و سرچشمهٔ الهام و خرد بودند. آن‌روزها فکر می‌کردم رمان‌نویسی، لطیف‌ترین کاری است که ممکن است از عهدهٔ انسانی برآید. و هرگز از این اعتقاد دست برنداشتم.

#اروین_یالوم
#وقتی_نیچه_گریست
#سپیده_حبیب
(چاپ بیستم، نشر قطره، ۱۳۸۹)
صفحات ۱۱ و ۱۲.

@Ab_o_Atash
✳️ به خودم گفتم، او نیت خیر دارد؛ و با این‌حال چیزی در وجودم در مقابل مداخله طغیان می‌کند، هر چقدر خیرخواهانه باشد، من برای مدتی چنان طولانی بتنهایی زندگی‌ام را اداره کرده‌ام که نیاز به کمک -هر نوع کمکی- مثل ضعفی خطرناک به نظر می‌رسد.

#ژوان_هریس
#کفش‌های_آبنباتی
#طاهره_صدیقیان
(چاپ اول، نشر کتابسرای تندیس، ۱۳۸۹)
صفحه ۸۳.

@Ab_o_Atash
سخنی با تو...

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین دردِ نهان‌سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن‌گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه آیم و چون سایۀ دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو، من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهری‌ات ای گل که در این باغ
چون غنچۀ پاییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخنگوی! تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی

@Ab_o_Atash
✳️ زنی حامله را می‌بینید: فکر می‌کنید از خیابان عبور می‌کند یا کار می‌کند یا حتی با شما صحبت می‌کند؛ نه، اشتباه می‌کنید. او فقط به کودکش فکر می‌کند.

#آنا_گاوالدا
#دوست_داشتم_کسی_جایی_منتظرم_باشد (داستان سقط جنین)
#الهام_دارچینیان
نشر قطره
صفحه ۳۱.

@Ab_o_Atash
✳️ سکوت سرشار از ناگفته‌هاست

دلتنگی‌های آدمی را
باد، ترانه‌ای می‌خواند
رؤيایش را
آسمان پُرستاره ناديده می‌گيرد
و هر دانۀ برفی
به اشكی نريخته می‌ماند.

سكوت
سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نيامده.

در اين سكوت
حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو
و من.

#مارگوت_بیکل

@Ab_o_Atash
✳️ فردی یهودی به پیامبر اکرم «ص» وارد شد و خطاب به آن‌حضرت چنین گفت:
اگر خدای ظلم و ستمی روا نمی‌دارد، چگونه کسی را که جز مدتی محدود گناه نکرده، برای ابد در آتش جاودان نگه می‌دارد؟
پیامبر اکرم «ص» در جواب فرمود:
به خاطر نیت (به عقیده و باطن)، شخص را جاودانه و مخلد می‌کنند.
اگر نیت کسی این باشد که اگر تا ابد هم به او عمر دهند گناه کند، (که این اندیشه و نیت باطنی از خود عمل هم بدتر است) چنین کسی مخلد در عذاب است.
و اگر کسی در نیت و اندیشه‌اش این است که اگر تا ابد هم عمر کند و درنگش در دنیا همیشگی باشد، از اطاعت خدا دست برنمی‌دارد، (که چنین نیتی بهتر از خود عمل است) چنین کسی مخلد در بهشت است. پس بر طبق نیت‌ها (و باطن‌ها) اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم و آتش جاودانه می‌مانند.

#مسعود_عالی
#بهشت_و_جهنم
#سرنوشت_انسان جلد ۴
سلسله مباحث برنامه #سمت_خدا
(چاپ دوازدهم، نشر عطش، ۱۳۹۶)
صفحه ۲۲۱.

@Ab_o_Atash
✳️ گزارشِ خدمتِ باد!

باد زانو می‌زند گلدسته را بو می‌کند
دستِ هر آشفته‌ای را پیشِ تو رو می‌کند

در لباس خادمان مهربانت، صبح‌ها
صحن وایوانِ طلا را آب و جارو می‌کند

می‌نشیند کنجِ بستِ «شیخ حرّ عاملی»
یادِ معصومیتِ آن بچه‌آهو می‌کند

تا اذان صبح، مانند نگهبانِ درت
ذکر برمی‌دارد و آهسته «یا هو» می‌کند

خادمی می‌گفت با چشم خودش دیده است باد
آن‌به‌آن مثل گُلی گلدسته را بو می‌کند

چشم می‌دوزد به چشم زائران تشنه‌ات
دور سقاخانه و فواره «هو هو» می‌کند

بادِ عاشق با پرِ طاووسِ مخصوصِ حرم
صحن را آغشته از گل‌های شب‌بو می‌کند

عطر نابی می‌وزد از کوچه‌باغِ مرقدت
هر که می‌آید حرم، این عطر را بو می‌کند

#مریم_سقلاطونی
#نشریه_حرم
ویژه‌نامه دهه کرامت و میلاد امام رضا «ع»
صفحه ۶.

@Ab_o_Atash
✳️ وقتی تحقق طرح الهی زندگی خود را می‌طلبید، از هر آنچه که در طرح الهی نیست مصون می‌مانید.
شاید فکر کنید که خوشبختی شما بسته به این است که چیزی خاص را به چنگ آورید. بعدها خدا را شکر می‌کنید که آن را به دست نیاوردید.

#فلورانس_اسکاول_شین
#چهار_اثر_از_فلورانس_اسکاول_شین
#گیتی_خوشدل
(چاپ شصتم، نشر پیکان، ۱۳۸۶)
صفحه ۲۷۵.

@Ab_o_Atash
چون سه شباروز برآمد، مصطفی به تهنیت آمد. و در خانه هیچ نبود که وی را میزبانی کردندی.
علی مر فاطمه را گفت: «تو رسول خدا را به حدیث مشغول می‌دار تا من بروم چیزی حیلت کنم.»
علی برفت. گلیمی داشت آن را به چهار درم بداد. می‌آمد که طعام خَرَد. سائلی او را پیش آمد. الحاح کرد. علی دو درم به وی داد.
سائلی دیگر پیش آمد عریان. علی دو درم دیگر به وی داد.
فراتر آمد. اعرابی‌ای وی را پیش آمد، اشتر نیکو مهار به دست گرفته، گفت: «یا علی! این ناقه بخر که سود کنی!»
علی گفت: «هیچ ندارم.»
اعرابی گفت: «من تو را مهلت دهم.»
گفت: «به چند؟»
گفت: «به دویست درم.»
علی آن را بخرید. فراتر آمد. اعرابی‌ای دیگر او را پیش آمد. گفت: «یا علی! این شتر را بهایی است؟»
گفت: «هست.»
گفت: «به چند؟»
گفت: «به دویست درم خریده‌ام. با تو مساومت کنم.»
اعرابی گفت: «به چهارصد درم نقد به من دادی؟»
گفت: «دادم.»
چهارصد درم نقد به وی داد. علی خواست که طعام خرد، از شادی گفت: «نخست رسول خدای را خبر کنم!»
چون از در حجره درآمد، رسول گفت: «یاعلی! تو گویی یا من گویم؟»
علی گفت: «یا رسول الله! تن و جان من فدای تو باد! همه تو گوی.»
رسول گفت: «یا علی! آن اعرابی اول که تو را پیش آمد جبریل بود و آن دیگر اعرابی میکائیل بود و آن ناقه ناقۀ صالح بود و آن بها خلف آن چهار درم بود که تو در کار خدای کردی. خدای جبریل که میکائیل و ناقۀ صالح به تو فرستاد تا چهارصد درم خلف بازیافتی این جهانی. باش تا فردا که به ثواب آن جهانی برسی.»

#یاسین_حجازی
#قاف
بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی
انتشارات شهرستان ادب
صفحه ۵۸۰.

@Ab_o_Atash
✳️ ملالی نیست...

قفس‌نشینی من از شکسته‌بالی نیست
که سال‌هاست درختی در این حوالی نیست

رسید سیل و نهالان و نوگلان را برد
همیشه آفت این باغ، خشکسالی نیست

بجز نگاه عزیزت نمانده در خاطر
که جز نگاه تو بر سفره‌های خالی نیست

سکوت کردم و گفتم خودت که می‌دانی
بجز صبوری و دوری، دگر ملالی نیست

نگاه کردی و گفتی: چرا گرفته دلت؟
نگاه کردم و گفتم: برو، خیالی نیست!

شکسته است و به کار دگر نمی‌آید
دل است جان دلم! کاسهٔ سفالی نیست

**

به خنده اشک مرا پاک کردی و گفتی:
دلِ شکسته سرای خداست؛ عالی نیست؟

#نغمه_مستشار_نظامی

@Ab_o_Atash
ابلیس در تنور ناامیدی می‌دمد!

از دام‌های بزرگ ابلیس، آن است که در ابتدا بنده را به غرور کشاند، و او را به این وسیله افسارگسیخته کند، و از معاصی کوچک به بزرگ و از آن به کبائر و موبقات کشد. و چون مدتی بدین منوال با او بازی کرد و او را به خیال رجا به رحمت، به وادی غرور کشاند،در آخر کار، اگر در او نورانیّتی دید که احتمال توبه و رجوع داد، او را به یأس از رحمت و قنوط کشانَد و به او گوید: «از تو گذشته و کار تو اصلاح شدنی نیست.» و این دام بزرگی است که بنده را از درِ خانه خدا روگردان کند، و دست او، از دامن رحمت الهی کوتاه نماید. و این منشأ خرابی‌های عجیب و مفاسد بی‌شمار است؛ که ضرر این اشخاص به خود و به دیگران، از هر کس بیشتر است. و این از‌‎ ‌‏غایت جهل و نهایت شقاوت است.‏

#سیدروح‌الله_موسوی_خمینی
#شرح_حدیث_جنود_عقل_و_جهل
(چاپ شانزدهم، تهران: انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)
صفحه ۱۳۹.

@Ab_o_Atash
من و تو نفله هستیم نادان!

دیگر، گفتند [علت دستور ائمه] چیز دیگری است: «امام حسین بی‌تقصیر در کربلا به دست یک‌عده مردم تجاوزکار کشته شد، پس این تأثرآور است، باید متأثر بود.» من هم قبول دارم، امام حسین بی‌تقصیر کشته شد. من هم قبول دارم، امام حسین به دست یک عده مردم ظالم متجاوز کشته شد. اما همین؟ یک آدم بی‌تقصیر به دست یک عده مردم متجاوز کشته شد؟ روزی هزار نفر آدم بی‌تقصیر به دست آدم‌های باتقصیر کشته می‌شوند. روزی هزار نفر آدم در دنیا به‌اصطلاح نفله می‌شوند. تأثرآور هم هست، اما آیا این نفله‌شدن‌ها ارزش دارد که قرن‌های زیاد، ده قرن، بیست قرن، سی قرن ادامه پیدا کند؟ دائماً ما بنشینیم و اظهار تأثر کنیم که حیف! حسین بن على نفله شد! خونش هدر رفت! بی‌تقصیر کشته شد! به دست یک عده افراد متجاوز کشته شد!
حسین بن علی بی‌تقصیر کشته شد، به دست افراد متجاوز کشته شد، اما چه کسی گفته حسین بن على نفله شده است؟ چه کسی گفته خون حسین بن علی هدر رفت؟ اگر در دنیا انسانی شما پیدا کنید که نگذاشت یک قطره خونش هدر برود حسین بن علی است. اگر کسی در دنیا پیدا کنید که نگذاشت شخصیتش یک ذره هدر برود، حسین بن علی است! مردی که برای قطره‌قطرۀ خون خودش آنچنان ارزش قائل شد که اگر ثروت‌های دنیا را که برای او مصرف می‌شود تا دامنه قیامت حساب کنیم، بشر برای هر قطره خونش میلیاردها میلیارد تومان پول خرج کرده است؛ آدمی که کشته شدنش سبب شد که نام او پایۀ کاخ ستمکاران را، یک قرن، دو قرن، سه قرن، ده قرن، بیست قرن بلرزاند، این آدم نفله شد؟! هدر رفت؟! ما حالا غصه بخوریم که حسین بن على نفله شد؟! تو نفله شدی بیچارۀ نادان! من و تو نفله هستیم، من و تو عمرمان هدر رفت، حسین بن على نفله شد؟! که ما بیاییم غصه نفله‌شدن او را بخوریم؟! غصه برای خودت بخور! تو به حسین بن على توهین می‌کنی که می‌گویی نفله شد، حسین بن علی کسی است که به او گفتند: «إن لك درجة لن تنالها إلا بالشهادة». پس وقتی حسین بن علی آرزوی شهادت می‌کرد آرزوی نفله شدن را می‌کرد که بعد من و شما بیاییم اظهار تأثر کنیم که نفله شد، هدر رفت؟!
خیر، آنها که آمدند توصیه کردند که باید عزای حسین بن علی زنده بماند، چون او یک مکتب به وجود آورد، می‌خواستند مکتبش زنده بماند، برای اینکه در دنیا شما هرگز یک مکتب عملی که نمونه مکتب حسین بن علی باشد پیدا نمی‌کنید. اگر شما نمونه‌ای مانند نمونه حسین بن علی پیدا کردید آنوقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن علی را تجدید کنیم؟ آنچه که در حسین بن علی در این حادثه عاشورا و در آن ابتلا و مصیبت پیدا شد از توحید، از جلوه ایمان، از جلوه خداشناسی، از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا، از تسلیم، از صبر، از استقامت، از مردانگی، از طمأنينۀ نفس، از ثبات، از عزت نفس، از کرامت نفس، از آزادی‌خواهی و آزادی‌طلبی، از اینکه در فکر انسان‌ها باشد، از اینکه در خدمت انسان‌ها باشد، اگر شما نمونه‌ای در دنیا پیدا کردید، آن‌وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی را زنده کنیم. بدیل و مثل ندارد.

#مرتضی_مطهری
#حماسه_حسینی
سخنرانی‌ها، جلد اول
(چاپ چهاردهم، صدرا، ۱۳۶۸)
صفحات ۷۹ تا ۸۰.

@Ab_o_Atash
درباره نیروی دریایی شاهنشاه!

۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۲
صبح برای مانور دریایی حرکت کردیم که با کشتی‌های جنگی باید انجام می‌شد و با کشتی به ابوموسی و تنب‌ها رفتیم. مانور که عبارت از تیراندازی با موشک و توپ به هدف‌های دریایی بود و همچنین سرعت عمل، شاهنشاه را خوشحال نکرد که بسیار هم عصبانی کرد. چند گلوله توپ به هدف‌ها انداخته شد، یکی نخورد. شاهنشاه خیلی عصبانی شدند و به فرمانده نیروی دریایی فحش دادند. تا عصری حرف نزدند... فرمودند: من که اینقدر با خارجی‌ها لجاجت می‌کنم و پدرشان را در می‌آورم، به پیشتیبانی اینهاست. اینها هم که این طور گُه از کار در می‌آیند. آدم نمی‌داند چه کار کند؟

#اسدالله_علم
#خاطرات_اسدالله_علم
جلد سوم، صفحه ۳۹.

@Ab_o_Atash
عشق میان والدین، موجب عشق و مهربانی نسبت به فرزندان می‌شود. گاهی داستان‌هایی می‌شنویم دربارۀ والدینی که عشق فراوانشان نسبت به یکدیگر، همۀ عشق موجود در خانه را می‌بلعد و تنها عشقی نیم‌سوز و نه چندان آتشین برای بچه‌ها بر جای می‌گذارد. ولی این نگاه اقتصادی دودوتا چهارتا به عشق بی‌معناست، عکس آن صحیح است: فرد هرچه بیشتر عاشق باشد، رفتاری محبت‌آمیزتر نسبت به فرزندان و به همه در پیش می‌گیرد.

#اروین_یالوم
#درمان_شوپنهاور
#سپیده_حبیب
(چاپ چهاردهم، نشر قطره، ۱۳۹۶ )
صفحه ۷۸.

@Ab_o_Atash
گفت: «آخر هر چی که باشد تو هم از دودمان مکازلینی. گیرم که از طرف مادری. شاید دلیل‌ همین باشه. شایدم برای همینه که اون کارو کرد‌ی. برای اینکه چیزی که از کاروترز بزرگ به تو و پدرت رسیده لازم بوده وسیلۀ انتقالش یه زن باشه ــ یه موجودی که برخلاف مردها، مسئولیت سرش نمی‌شه و قولش هم قول مرد نیست. برای همین شاید دیگه بخشیده باشمت، منتها نمی‌تونم ببخشمت چون آدم فقط می‌تونه کسانی رو ببخشه که آزارشان به آدم رسیده باشه. توی کتاب خدا هم نیومده که آدم اونایی را که قصد آزار دارن رو ببخشه چون تازه خود عیسی هم آخر به این نتیجه رسید که چنین تقاضایی توقع زیادیه.»
ادمونز گفت: «اون تیغ رو بذار کنار تا باهات حرف بزنم.»

#ویلیام_فالکنر
#برخیز_ای_موسی
#صالح_حسینی
صفحه ۶۱.

@Ab_o_Atash
✳️ گفت: «شام شبت آماده‌س. وقت نکردم شیر بدوشم. خودت باید شیر بدوشی.»
لوکاس گفت: «اگه از خیر شیر بگذرم، گمونم گاوه هم شیرشو بتونه نگه‌داره. ببینم! بلدی هر دو تاشونو با خودت ببری؟»
زنش گفت: «معلومه که بلدم. حالا دیگه خیلی وقته از دوتاشون مواظبت می‌کنم. به کمک مردا هم احتیاجی نداشتم.» به پشت سر نگاه نکرد. «وقتی خوابوندمشون، برمی‌گردم.»
لوکاس به صدای درشت گفت: «گمونم بهتره به اونا برسی. چون خودت بانی این کار بودی.» زنش گذاشت و رفت، نه جواب داد و نه هم به پشت سر نگاه کرد، انگار که نشنیده است و آرام و سبک به راه خود رفت. او هم دیگر نگاهش نمی‌کرد. آهسته و بی‌صدا نفس می‌کشید. به دل گفت: امان از دست این زن‌ها. هیچ‌وقت نمی‌شه که سر در بیارم. نمی‌خوام هم سر دربیارم. صلاحم در اینه که اصلاً سر در نیارم تا اینکه بعدش متوجه بشم چه فلانی خورد‌م. به طرف اتاقی برگشت که آتش آنجا بود و شام شبش هم روی اجاق بود. این‌بار به صدای بلند حرف زد و گفت: «آخه تو رو خدا چطور یه مرد سیاه‌پوست بیاد بیفته رو دست و پای یه مرد سفیدپوست و بهش بگه محض خاطر خدا با زن سیاهپوست من همخوابه نشو؟ تازه اگه هم چنین التماسی بکنه، مرد سفیدپوست از کجا میاد قول می‌ده که این‌کارو نمی‌کنه؟»

#ویلیام_فالکنر
#برخیز_ای_موسی
#صالح_حسینی
صفحه ۶۷.

@Ab_o_Atash
✳️ داروی رنج‌ها

دوستان را در دل‌ها رنج‌ها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود، نه به خفتن، نه به گشتن، نه به خوردن، الا به دیدار دوست.

#جلال‌الدین_محمد_مولوی
#فیه_ما_فیه
#بدیع‌الزّمان_فروزانفر
(چاپ سیزدهم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹)
صفحهٔ ۲۲۴.

@Ab_o_Atash
2024/11/15 16:17:03
Back to Top
HTML Embed Code: