Telegram Web Link
✳️ خاطره آیت‌الله امینی از ماجرای عزل آقای منتظری توسط امام

*در آن جلسه چه مباحثی مطرح شد؟
آقای هاشمی گفت: امام مدت‌هاست درباره عزل آقای منتظری تصمیم خود را گرفته و یکی‌دو بار هم به من فرموده‌اند که مسئله آقای منتظری را تمام کنید؛ اما من چون از عواقب این کار بیمناک هستم، با خواهش و التماس از ایشان خواسته‌ام تأمل بفرمایند بلکه راه حل بهتری پیدا شود. اما امام دوباره تأکید فرمودند من تصمیم خود را گرفته‌ام و هرچه زودتر قضیه را تمام کنید.
 
*و بالاخره خودشان هم اقدام کردند؟
بله، در روز ۶ فروردین سال ۶۸ خبردار شدیم که امام شخصاً وارد عمل شده و نامه عزل آقای منتظری را برای آقای هاشمی فرستاده‌اند تا ایشان به اتفاق آقای خامنه‌ای آن را برای آقای منتظری ببرند. یک نسخه را هم به صدا و سیما فرستادند که خوانده شود؛ اما آقای هاشمی به حاج احمدآقا گفته بود که بهتر است جلوی خوانده‌شدن نامه را از صدا و سیما بگیرید تا ما بیاییم و حرف‌هایمان را به امام بزنیم، خواندن نامه دیر نمی‌شود!
به هرحال در آن‌جلسه بحث‌های ما چندین ساعت طول کشید و درباره تمام جوانب امر از جمله انگیزه امام برای مستقیم وارد شدن به موضوع و آثار و عواقب اجتماعی آن، پخش یا عدم پخش فوری نامه، لزوم یا عدم لزوم تشکیل اجلاس خبرگان و امثال اینها بحث شد. نهایتاً تصمیم گرفتیم خدمت امام برسیم و نظراتمان را بگوییم و کسب تکلیف کنیم.
 
*نظرات آن جمع چه بود؟
اول اینکه از امام بخواهیم ولو موقتاً هم شده از عزل ایشان صرف‌نظر کنند. دیگر اینکه مفاد این نامه از صدا و سیما پخش نشود. از تشکیل اجلاس خبرگان صرف نظر شود یا دست‌کم به تعویق بیفتد. لحن نامه هم ملایم‌تر شود که دست‌کم وجهه حوزوی آقای منتظری محفوظ بماند. با دفتر امام تماس گرفتیم و تقاضای وقت ملاقات کردیم. حاج احمدآقا گفت که دیروقت است و امام این وقت شب به کسی وقت ملاقات نمی‌دهند. گفتیم که کار فوری و لازمی داریم و می‌آییم.
من و آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای و آقای مشکینی به سمت جماران حرکت کردیم و ساعت نه شب به آنجا رسیدیم. حاج احمد آقا باز هم تکرار کرد که گمان نمی‌کند امام در این وقت شب به کسی اجازه ملاقات بدهند، با این‌همه به اطلاع ایشان خواهد رساند. بعد هم نسخه‌ای از نامه امام را به آقای هاشمی داد و ایشان نامه را خواند. تلخی ناشی از اندوه و عاطفه و حسرت امام و در عین‌ حال لحن قاطع ایشان، چنان تأثیر عمیقی روی روح و روان من گذاشت که هنوز هم وقتی خاطره آن لحظه را به یاد می‌آورم، بشدت متأثر می‌شوم.
حاج احمد آقا برگشت و گفت که امام برای ملاقات تشریف می‌آورند. ساعت حدود نه و نیم بود که خدمت ایشان رسیدیم. ابتدا آقای هاشمی با لحن ملتمسانه‌ای گفت که ما همواره در هنگام بروز مشکلات بزرگ از شما کمک گرفته‌ایم، حالا هم فکر می‌کنیم انتشار این نامه و عزل آقای منتظری برای نظام عواقب ناگواری داشته باشد. حالا هم از شما می‌خواهیم در این‌باره عجله نکنید، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود، برای تشکیل اجلاس خبرگان هم شتاب نکنید و اجازه بدهید جوانب امر را دقیقاً بسنجیم و خدمت شما عرض کنیم، بعد از آن هر امری بفرمایید اطاعت خواهیم کرد. بعد هم آقای مشکینی و آقای خامنه‌ای نکاتی را بیان کردند.
 
*پاسخ حضرت امام چه بود؟
ایشان در حالی که آثار اندوه در چهره‌شان آشکار بود، فرمودند: «من درباره عواقب و جوانب این امر کاملاً فکر کرده و تصمیم خود را گرفته‌ام و چون و چرا هم ندارد. من گفته بودم که متن نامه مرا در اخبار بخوانند، اما کوتاهی شد. من از ابتدا با انتخاب ایشان مخالف بودم، اما نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. گفته‌ام که در تمام ادارات عکس ایشان را جمع کنند. تشکیل اجلاس خبرگان هم ضرورت ندارد و خودم رأساً ایشان را خلع می‌کنم.»
 
*استدلال امام برای عدم دخالت خبرگان در این امر چه بود؟
می‌خواستند مسئولیت این کار را شخصاً به عهده بگیرند. به آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای هم فرمودند که لازم نیست شما نامه عزل آقای منتظری را ببرید، می‌دهم کس دیگری ببرد، شما هم دیگر برای دیدار با ایشان به قم نروید. آقای هاشمی مجدداً از امام خواست لحن نامه را طوری تنظیم کنند که به وجهه حوزوی ایشان لطمه‌ای وارد نشود. امام در پاسخ سخنان تندی فرمودند که بیان آنها را ضروری نمی‌دانم و به جهت رعایت برخی مصالح از ذکر آنها خودداری می‌کنم.

#گفت‌وگو_با_آیت‌الله_ابراهیم_امینی
#پاسدار_اسلام
شماره ۴۲۹ و ۴۳۰
آذرماه ۱۳۹۶.

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
✳️ اللهُمَّ اِنَّكَ تَدْعُوني فَاُوَلّي عَنْكَ
وَتَتَحَبَّبُ اِلَيَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْك.
َ
پروردگار عزیزم!
تو مرا می‌خوانی و من از تو روی می‏گردانم!
و با من دوستی می‏ورزی و من با تو دشمنی می‏كنم!

وَتَتَوَدَّدُ اِلَيَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ
كَاَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْك.
َ
به من محبّت می‏کنی و از تو نمی‏پذيرم!
گویيا من بر تو منّت دارم!

فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لي
وَالاِْحْسانِ اِلَيَّ
وَالتَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَكَرَمِك.
َ
با همه اينها، چيزی تو را باز نمی‌دارد از رحمت و احسان بر من
و تفضّل به جود و كرمت بر من.

فَارْحَمَ عَبْدَكَ الْجاهِلَ
وَجُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ اِحْسانِكَ
اِنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ.

پس بر بنده نادانت رحم كن
و با فزونی احسانت بر او جود آور
زيرا تو بخشنده كريمی.


#دعای_افتتاح
#مفاتیح_الجنان
#محدث_قمی
کتابفروشی علمیه اسلامیه
صفحه ۲۴۵.

@Ab_o_Atash
بهتر از آیت‌الله خامنه‌ای نداشتیم و نداریم

*بعد از نزدیک به سی سال، دیدگاه شما درباره انتخاب آن روزتان [رأی به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در مجلس خبرگان رهبری] چیست؟ و آن تصمیم را در چه رتبه‌ای از صحت و صواب می‌بینید؟

در طول این مدت در ارتباطاتی که با آیت‌الله خامنه‌ای داشتیم و در موقعیت‌های مختلف، فرد بهتری را نیافتیم و هر چه هم‌ زمان می‌گذرد، می‌بینیم ایشان با موضع‌گیری‌ها و رفتارش، بخصوص در شرایط خطیر فعلی، بهترین فرد برای این منصب بوده و هست. تأکید می‌کنم که بعد از سی‌سال، می‌بینیم که هنوز هم بهترین فردی که بتواند جامعه اسلامی را در دنیا اداره کند و در صدور انقلاب هم توفیق کامل داشته باشد، ایشان است و کاملاً از این موضوع مطمئن هستیم. ولی یک نگرانی بزرگ داریم که بعد از ایشان چه می‌شود؟
الآن آیت‌الله خامنه‌ای در جهان جا افتاده است و نهضت‌های اسلامی را در جهان اداره می‌کند. گاهی که خدمت ایشان می‌رسم، عرض می‌کنم این کار را بسیار خوب انجام می‌دهید، ولی نگرانم بعد از ایشان قرار است چه کسی امور را اداره کند؟ بالاخره ما هم بشر هستیم و مثل هر انسان دیگری گاهی نگران می‌شویم. من هم نگران آینده انقلاب هستم. البته پرورش چنین فرد شایسته‌ای ابتدائاً بر عهده حوزه علمیه و ثانیاً خبرگان رهبری است که اگر کوتاهی کنند مسئول خواهند بود.

من بارها خودم این را به‌طور خصوصی به رهبری گفته‌ام که: برای طول عمر و دوام توفیقات شما دعا می‌کنم. از خدا می‌خواهم تا زمان ظهور حضرت مهدی«عج» شما را زنده نگه دارد، همان‌‌طور که در زمان امام هم همین دعا را می‌کردیم، ولی باید مراقب جریان طبیعی زندگی بشر هم بود.

ایشان معمولاً در جواب این عرض بنده می‌فرمایند: «خدا می‌خواهد این نظام باقی بماند و طبعاً همین نظام درمواقع لزوم نیازهای خود را برآورده می‌کند، همان‌طور که بعد از امام این طور شد».

#گفت‌وگو_با_آیت‌الله_ابراهیم_امینی
#پاسدار_اسلام
شماره ۴۲۹ و ۴۳۰
آذرماه ۱۳۹۶.

@Ab_o_Atash
ذره‌ای از سنگ خرد شده با ابعادی که مایع بتواند راحت جابه‌جایش کند.
چون جریان‌های باد و آب بر زمین وزان و روانند، تشکیل شن ناگزیر است. تا زمانی که باد می‌وزد، رود جاری است و دریا در جوش و خروش است، شن به‌وفور در زمین به‌‎وجود می‌آید و مانند موجودی جاندار به همه‌جا می‌خزد. شن هرگز آرام و قرار ندارد. به ملایمت اما به‌طور قطع به سطح زمین هجوم می‌برد و ویرانش می‌کند.
چنین تصوری از ریگ روان تأثیر هیجان‌انگیزِ وصف‌ناپذیری روی مرد گذاشت. بی‌ثمری شن، چنان که معمولاً تصویر می‌شد، بر اثر خشکی ساده نبود، بلکه به علت جنبش بی‌امانی بود که آن را دشمن همه موجودات زنده می‌ساخت. در قیاس با روش ملالت‌باری که آدمیزاد سال‌های سال به آن می‌چسبد تفاوت از زمین تا آسمان است.
بی‌شک شن برای زندگی مناسب نیست. با این حال آیا وجود وضع ثابت برای زندگی مطلقاً اجتناب‌ناپذیر است؟ آیا رقابت ناخوشایند دقيقاً از اینجا ناشی نمی‌شود که آدم می‌کوشد به وضع باثبات بچسبد؟ اگر بنا باشد که آدم وضع ثابت خود را رها کند و خود را به دست حرکت شن‌ها بسپارد، طولی نمی‌کشد که رقابت از بین برود. در واقع در بیابان‌ها گل می‌روید و حشرات و جانداران دیگر زندگی می‌کنند. این موجودات می‌توانند با توانایی بسیارشان برای انطباق، از رقابت بگریزند - موجوداتی مثل تیره سوسک‌های مورد نظر این مرد.
وقتی به تأثیر ریگ روان فکر می‌کرد، گهگاه توهماتی به او دست می‌داد و خود را همراه ریگ روان در حرکت می‌دید.

#کوبو_آبه
#زن_در_ریگ_روان
#مهدی_غبرایی
(چاپ اول، تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۸۳)
صفحات ۲۱ و ۲۲.

@Ab_o_Atash
Forwarded from آب و آتش
در اطراف چادر دسته، گودال‌هایی شبیه به گور بود. من خبر داشتم که از نیمه‌ شب تا سحر، بعضی از بچه‌ها در آن قبرها می‌نشستند و با خدا راز و نیاز می‌کردند. گاهی هم خوابیده و به یاد مرگ عبادت می‌کردند. نیمه شبی من هم خواستم تا این لذّتِ دیگران را تجربه کنم. هلال ماه، گاهی پشت ابرها پنهان می‌شد و گاه خودنمایی می‌کرد. قسمت‌هایی از مناجات حضرت امیر و دعای ابوحمزه را که از بس در جمع تکرار شده بود، در خاطر داشتم، با خود زمزمه کردم.
یاد لذیذ خدا در آن تاریکی و سرما و تنهایی، درون گوری خاکی و نمور، چه گرمابخش و امیدزا بود. آن‌شب آن‌قدر مزّه داد که بارها تکرارش کردم.

#اصغر_کاظمی
#دسته_یک
بازروایی خاطرات شب عملیات (۱۳۶۴/۱۱/۲۴، جاده فاو - ام‌القصر)
(تهران: انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰)
صفحه ۱۰۴.

@Ab_o_Atash
✳️ حاج احمد متوسلیان: آسان نگیرید!

حاج احمد در تشریح مهم‌ترین محورهای این فرمول گفت: «در رابطه با نیروی بسیجی که به جبهه می‌آید و زندگی جبهه‌ای را شروع می کند، نباید سهل‌انگارانه برخورد کرد. ما باید جوهره‌ٔ این بچه‌ رزمنده را فعال کنیم. چطور؟ مفهوم فعال‌کردن جوهرهٔ یک رزمنده، در حقیقت به این معناست که او باید قواعد زندگی در جبهه را یاد بگیرد. باید بداند در مناطق جغرافیایی متفاوت، اعم از دشت، تپه‌ماهور و کوهستان، چطور سنگر بکند؛ در مقابل آتش دشمن و آرایش‌های متفاوت نیروهای زرهی و مکانیزه دشمن در خط، چگونه باید پدافند کند؛ نحوه استفاده درست از عوارض زمین را باید به او یاد داد؛ باید یاد بگیرد چطور بدون سلاح از خودش دفاع کند؛ باید رسم و راه زندگی در این شرایط دشوار جنگی را طوری به او آموزش بدهیم که اگر در منطقه‌ای گم شد، یا به هر دلیل، ارتباط او با سایر نیروها قطع شد، از گرسنگی نمیرد و بتواند چنان از محیط و طبیعت جغرافیایی منطقه استفاده کند که انگار آنجا سوراخ سنبه‌های خانهٔ خود اوست. مگر کسی را سراغ دارید که از زندگی در خانه‌اش عاجز باشد؟ یک بچه رزمنده باید در سخت‌ترین مناطق عملیاتی، عین زمان حضور در خانه خودش احساس سیادت و راحتی داشته باشد. همه اینها که گفتم، ممکن نیست مگر به قیمت برنامه‌ریزی دقیق و نظارت دلسوزانه برای فعال کردن جوهرهٔ او.»

#حسین_بهزاد
#گلعلی_بابایی
#همپای_صاعقه
[کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ محمد رسول الله«ص»]
انتشارات سوره مهر
صفحات ۸۹ و ۹۰.
#حاج_احمد_متوسلیان

@Ab_o_Atash
✳️ بهترین چیزی که می‌توانیم به انقلاب هدیه کنیم

با قاطعیت به من جواب داد: «نه، تو داری اشتباه می‌کنی. علم اصل است و برای هر جوانی لازم است که درس بخواند. امام خمینی «قدس سره» می‌فرماید: «نگویید انقلاب برای ما چه کرده است؛ بگویید شما برای انقلاب چه کرده‌اید؟» یعنی بر همه ما واجب است که به انقلاب چیزی تقدیم کنیم. با علم هست که انسان می‌تواند یک قدمی در مسیر تقویت مقاومت بردارد و قدرت آن را افزایش بدهد. مخصوصاً اگر برای انسان شرایطی مثل شرایط تو فراهم باشد. حتی کسی که به خاطر مشکل بزرگی نمی‌تواند درسش را به پایان برساند، باید به نحوی در حد توانش علم آموزی کند.»
سپس ادامه داد: «هیچ‌کس نمی‌داند احتمالاً چه موقع راه جهاد نظامی بسته خواهد شد. فقط خداوند متعال این را می‌داند. حالا فرض کن همه ما بخواهیم مثل تو فکر کنیم؛ چه کسی روی صندلی‌های درس باقی خواهد ماند؟ چه کسی در جنگِ مغزها، پیروزی را رقم خواهد زد؟ خوب به زندگی آنهایی که توانستند معادلات را به نفع مقاومت تغییر بدهند نگاه کن! همه آنها به خاطر برتری علمی‌شان توانستند مقاومت را در عرصه‌های مختلف به پیروزی برسانند.»

#غیداء_ماجد
#منتصر #کتاب_منتصر
#یوسف_سرشار
(چاپ اول، تهران: سوره مهر، ۱۳۹۸)
صفحه ۱۰۸.

@Ab_o_Atash
چرا جهیزیه را نیمه‌شب بردند؟

قرار بود سر شب برای بردن جهیزیه بروند؛ ساعت دوازده رفتند. خانمش با اعتراض پرسید: این چه موقع آمدنه؟ چرا حالا؟ قبل از اینکه جواب دهد، به همه توصیه کرد سروصدایی نشود. بعد رو به همسرش گفت: گذاشتم همسایه‌تان [خانواده شهید اعتباریان] به خواب برند؛ مادرش خیلی دلش می‌خواست پسرش داماد بشه، اما شهید شد. نمی‌خواستم بفهمه که ما داریم عروسی می‌کنیم.

#سرباز_مولا
[بر اساس زندگی سردار شهید #علی_باقری]
مجموعه ستارگان درخشان - کتاب سوم
صفحه ۴۲.

@Ab_o_Atash
✳️ شفیع!

وَحُبّي لَكَ شَفيعي اِلَيْكَ.

و عشقم به تو واسطه‌ام به پيشگاه توست...

#علی_بن_الحسین «ع»
#امام_سجاد «ع»
#دعای_ابوحمزه_ثمالی

@Ab_o_Atash
شرط اول در تهذیب نفس

بدان که اول شرط از برای مجاهد در این مقام[تهذیب_نفس] و مقامات دیگر، که می‌تواند منشأ غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طائر «خیال» است. چون که این خیال، مرغی است بس پروازکن که در هر آنی به شاخی خود را می‌آویزد و این موجب بسی از بدبختی‌هاست. و خیال یکی از دستاویزهای شیطان است که انسان را به واسطهٔ آن بیچاره کرده و به شقاوت دعوت می‌کند...
و ملتفت باش که خیالات فاسدهٔ قبیحه و تصورات باطله، از القائات شیطان است که می‌خواهد جنود خود را در مملکتِ باطن تو برقرار کند.

#سیدروح‌الله_موسوی_خمینی #شرح_چهل_حدیث
صفحات ۱۷ و ۱۸.

@Ab_o_Atash
✳️ به خودم گفتم توی دنیا چقدر آدم خوشبخت و راضی وجود داره. و اینها چه نیروی عظیمی رو تشکیل می‌دن! به خود زندگی نگاه کنین، وقاحت و تن‌آسایی آدم‌های قوی یه طرف، نادانی و ددمنشی آدم‌های ضعیف طرف دیگه. دور و اطرف ما رو فقرِ تحمل‌ناپذیر، تراکم جمعیت، فساد، میخوارگی، ریاکاری، دروغ و دیگه چی بگم... فرا گرفته و با وجود اینها آرامش و نظم در تموم خونه‌ها و کوچه و خیابون‌ها سایه افکنده. از پنجاه هزار جمعیت یه شهر هیچ کسی رو نمی‌بینین که فریاد بزنه و خشم خودشو با صدای بلند به زبون بیاره. آدم‌هایی رو می‌بینیم که راهی بازار می‌شن تا غذا فراهم کنن؛ آدم‌هایی که روز غذا می‌خورن و شب می‌خوابن؛ پرچانگی می‌کنن؛ ازدواج می‌کنن؛ پیر می‌شن؛ مرده‌هاشونو به گورستان حمل می‌کنن. اما ما کسانی رو که رنج می‌برن نه می‌بینیم و نه صداشونو می‌شنویم، و همین‌طور رویدادهایی که، پنهان از دید ما، اتفاق می‌افته. همه جا آروم و ساکته و تنها آمار، که گنگ هستن، اعتراض می‌کنن و می‌گن چه تعداد آدم دیوونه شده‌ن؛ چه تعداد بشکه مشروب مصرف شده؛ چه تعدادی بچه از سوءتغذیه مرده‌ن... و ظاهراً وضع از همین قراره که می‌بینیم. ظاهرا آدم‌های خوشبخت تنها به این دلیل احساس خوشبختی می‌کنن که آدم‌های بدبخت در سکوت رنج‌هاشونو تحمل می‌کنن و اگه به خاطر این سکوت نبود خوشبختی امکان‌پذیر نبود. بنابر این نوعی هیپنوتیسم جهانی وجود داره. باید پشت در خونه هر آدم خوشبختی یه آدم چکش به دست نگه داریم تا با ضربه‌های مداوم به یاد آدم‌های خوشبخت بیاره که آدم‌های بدبخت هم وجود دارن و اون هرچقدر هم خوشبخت باشه، زندگی دیر یا زود چنگال خودشو بهش نشون می‌ده و بدبختی - بیماری، فقر، زیان - بالاخره بهش غلبه می‌کنه و هیچ کس هم خبر پیدا نمی‌کنه، درست همون‌طور که اون خودش بدبختی‌های دیگرونو نه می‌بینه و نه درباره‌شون می‌شنوه. اما آدم چکش به دست وجود نداره، آدم خوشبخت به زندگی ادامه می‌ده و فراز و نشیب‌های زندگی، مثل بادی که نمی‌تونه گزندی به برگ‌های درخت سپیدار برسونه، تأثیر چندانی در زندگی اون نداره و زندگی بر وفق مرادشه.

#آنتون_چخوف
#بهترین_داستان‌های_کوتاه
#احمد_گلشیری
(چاپ نهم، تهران: نشر نگاه، ۱۳۹۴)
صفحات ۴۳۹ و ۴۴۰.

@Ab_o_Atash
✳️ درد جاودانگی!

یک‌بار که زیر نور مات چراغ ایستادم، نگاه چشمم روی برف تازه نشستهٔ خیابان، به جای پایی افتاد! جای پایی بود بزرگ و پهن که تازه گذاشته شده بود و هنوز دانه‌های برف درست رویش را نپوشانده بود. بی‌اختیار به فکر افتادم که: «یعنی می‌شه؟ یعنی می‌شه این، جای پای من باشه؟ ... کاش جا پای من بود!...» و یک‌مرتبه دیدم چقدر دلم می‌خواهد جای پای من باشد. دیدم که چقدر آرزو دارم جاپای من روی زمین باقی مانده باشد. نزدیک بود حتم کنم که جاپای من است!

#جلال_آل_احمد
#زن_زیادی
داستان جاپا
(چاپ دهم، نشر فردوس، ۱۳۸۶)
صفحه ۱۳۶.

@Ab_o_Atash
✳️ مارگریتایی که نبود!

نوشتن «مرشد و مارگریتا» که بولگاکف مهمترین کار زندگی خود می‌دانست، از سال ۱۹۲۸ شروع شد. در سال ۱۹۳۰ در نتیجهٔ فشارهای روانی و اجتماعی، بولگاکف، در لحظه‌ای از افسردگی، مانند مرشد، نسخهٔ اول «مرشد و مارگریتا» را با دست خود به آتش افکند و چندی بعد، نگارش مجدد رمان را آغاز کرد و تا آخرین روز زندگی خود در سال ۱۹۴۰ به تصحیح و تکمیل آن مشغول بود. آرشیو دست‌نویس‌های او که شامل حدود ۲۵۷ دفتر است و به همت همسرش حفظ شده، به محققان امروزی مجال داده تا سیر دقیق نگارش «مرشد و مارگریتا» را بازشناسند و تغییراتی که در هر مقطع در متن کتاب وارد کرده است معین کنند.
بولگاکف نیز مانند مرشد عاشق زنی شد؛ زنی به نام «النا سرگیونا». او نیز مانند مارگریتا کلاهی برای بولگاکف دوخت و عمیقاً دلبسته «مرشد و مارگریتا» شد و در سال‌های آخر، که بیماری بولگاکف مانع کارش می‌شد، رمان را به صدایی بلند می‌خواند و تصحیحاتی را که بولگاکف لازم می‌دید، وارد متن می‌کرد.
بولگاکف «مرشد و مارگریتا» را هشت بار بازنویسی کرد و در این بازنویسی‌ها تغییرات مهمی در ساخت داستان صورت گرفت. در نگارش اول، مارگریتایی در کار نبود و تنها بعد از آشنایی بولگاکف با همسر جدیدش النا، مارگریتا هم وارد داستان شد.
متنی که امروزه به دست ما رسیده در سال ۱۹۳۸ تمام شد و دو سال آخر زندگی بولگاکف صرف تصحیح آن شد.
وقتی در دهم مارس ۱۹۴۰ بولگاکف درگذشت، کسی جز همسر و چند دوست نزدیکشان از وجود «مرشد و مارگریتا» خبر نداشت. ربع قرن طول کشید تا بالاخره «مرشد و مارگریتا» از لهیب آتش زمان وارهید و جاودانه شد.

#عباس_میلانی
#مرشد_و_مارگریتا
#میخاییل_بولگاکف
(چاپ چهاردهم، تهران: نشر نو، ۱۳۹۳)
مقدمهٔ مترجم
صفحات پنج و شش.

@Ab_o_Atash
تفاوت‌های عارفان، متشرعان و فیلسوفان

نحوۀ مخالفت عرفا با فلاسفه و نحوۀ مخالفت متکلمان و متشرعان با فلاسفه فرق دارد. متشرعان و متکلمان به فلاسفه می‌گویند شما از حدّ ظاهر خارج شده‌اید؛ باید در حدّ نقل باقی بمانید، شما دارید حرف‌های بیهوده می‌زنید. از ظاهر فرا می‌روید. چیزهایی می‌گویید که ما نمی‌فهمیم. به عبارت دیگر، می‌گویند: شما دارید از آنچه ظاهر است فرا می‌روید. عرفا می‌گویند: شما در همین حدّ استدلال مانده‌اید، بالا نمی‌آیید. در این دو سخن خیلی فرق است.
عرفا می‌گویند: پای شما در پوست گردوی استدلال گیر کرده است؛ رها بشوید و با ما بالاتر بیایید، خیلی بالاتر هم هست. متکلمان می‌گویند: چرا بالا می‌روید؟ عرفا می‌گویند: چرا پایین می‌مانید؟ هر دو هم درست می‌گویند.
حالا فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید. با عرفا بالا برود و با متکلمان و متشرعان منزل کند و پایین بیاید. حالا این فیلسوف در این وسط باید چه کار کند؟ فیلسوف باید با هر دو کنار بیاید؛ با عرفا بالا برود و با متشرعان و متکلمان تنزل کند. اگر نتواند این انعطاف را داشته باشد، می‌شکند.

#غلامحسین_ابراهیمی_دینانی
#عقلانیت_و_معنویت
نشر هرمس
صفحه ۴۰.

@Ab_o_Atash
یک جرعه تفسیر

آیات اول تا سوم سوره مبارکه بقره:
بسم الله الرحمن الرحیم. الم. ذلک الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقینَ.

امام صادق «علیه‌السلام»:
«الکتاب» #علی «علیه‌السلام» است که هیچ شکی در آن نیست و مراد از «المتقین» #شیعیان ما هستند.

#سیدهاشم_بحرانی
#تفسیر_برهان
جلد ۱، صفحه ۱۲۴.

@Ab_o_Atash
عقلانیت در حصار

یک روز پس از شکست هیلاری [در مقابل ترامپ]، وقتی به سر کارم می‌رفتم، شروع به نوشتن نامه‌ای خطاب به همهٔ همکارانم در گروه آلبرایت-استونبریج کردم. با آنکه امید داشتم به دیگران کمک کند، در واقع، تا حدی برای کمک به خودم بود...
ما ملتی بشدت از هم‌گسیخته شده‌ایم و تحملی برای شنیدن دیگران نداریم. در پیلهٔ شبکه‌های تلویزیونی و برنامه‌های خبری موافق خودمان فرو رفته‌ایم و راه رسیدن به هر نوع عقلانیت مشترک را بسته‌ایم، ولی کمک کردن به کاستی و شکست دموکراسی‌مان گزینهٔ مناسبی نیست.
ما شاید در ابتدای کار موفق نشویم، ولی جز اینکه از شکستمان اندوهگین شویم و سپس به میدان برگردیم و دوباره تلاش کنیم، انتخاب دیگری نداریم.

#وندی_شرمن
#بدون_هراس
#محمد_جمشیدی و #حافظ_رستمی
انتشارات_سروش
صص ۲۰۱ و ۲۰۲.

@Ab_o_Atash
فقط یک سجده!

اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر، «خلوت حقیقی» حاصل شد، جبران خسارات بقیۀ عمر می‌شود و عنایت حق، از او دستگیری می‌کند و از دایرۀ دعوت شیطان خارج می‌شود.

#سیدروح‌الله_موسوی_خمینی
#سر_الصلوة
صفحه ۱۰۵.

@Ab_o_Atash
یک لطیفۀ سیاسیِ واقعی!

از سپهبد نخجوان نقل می‌کنند که وی مدتی رئیس مدرسه نظام بود و هم رئیس ستاد ارتش. صبح‌ها به مدرسه می‌رفت و عصرها به ارکان حَرب [ستاد ارتش] تا به هر دو شغل برسد.
روزی به مدرسه رفت. رئیس کارپردازی تقاضا کرده بود چند چراغ لوستر برای کلاس‌ها خریداری شود. نخجوان گفت به وزارت جنگ بنویسید تا خریداری کنند. بلافاصله نامه تهیه شد و برای او آوردند. وی آن را امضا کرد و به وزارت جنگ فرستاد.
بعد از ظهر هنگامی که به وزارت جنگ رفت تا کارهای محوله را انجام دهد، نامهٔ صبح را که خودش امضاء کرده بود برایش آوردند تا به نام رئیس مافوق دستور خریداری چراغ‌ها را بدهد.
نخجوان نامه را بدقت خواند و رو به سرهنگی که معاون او بود کرد و گفت: این مدرسهٔ نظام هنوز نفهمیده است که بودجه امسال ما محلی برای خرید این‌جور چیزها ندارد. به همین ترتیب به آنها جواب بدهید.
فردای آن‌روز وقتی در مدرسهٔ نظام از مفاد نامهٔ ارکان حرب که به امضای خودش بود مطلع شد، سخت برآشفت و جلوی رئیس کارپردازی فریاد زد: این چه مملکتی است که از خرید چند چراغ که برای شاگردها لازم است مضایقه می‌کند. فوراً نامهٔ تندی به همین مضمون بنویسید و تقاضای خود را تکرار کنید.

#محمود_حکیمی
#لطیفه‌های_سیاسی
نشر خرّم
صفحات ۸۴ و ۸۵.
به نقل از:
#نصرالله_شیفته
#شوخی_در_محافل_جدی
نشر کومش
صفحه ۹۷.

@Ab_o_Atash
شعر عاشقانه حضرت خدیجه برای پیامبر

امروز با سالروز رحلت بانوی بزرگوار اسلام، حضرت خدیجه «سلام‌الله علیها» همزمان است. بانوی گرانقدری که همه هستی خود را به پای اسلام و پیامبر اسلام ریخت. مادر زهرای مرضیه و تمامی ائمه اطهار «علیهم‌السلام». خدیجه کبرا«س» علاوه‌بر تمام فضائل برجسته‌ای که داشت، صاحب طبع ظریف و روحی لطیف هم بود.
در این مختصر یکی از سروده‌های آن بانوی بزرگوار را که در بحارالانوار نیز آمده است، همراه با ترجمه فارسی آن که به نظم درآمده، نقل می‌کنیم. با این توضیح که ترجمه تا آنجا که ممکن بوده به متن عربی ‌وفادار مانده است.

این غزل دلنشین و فاخر را حضرت خدیجه«س» پس از نخستین دیدار با پیامبر اسلام و هنگامی که آن حضرت با خدیجه وداع کرده و بر مرکب نشسته و دور می‌شوند، سروده است:

قلب المحبّ الی الاحباب مجذوب
و جسمه بید الاسقام منهوب

و قائل کیف طعم الحبّ قلت له
الحبّ عذب و لکن فیه تعذیب

افدی الذین علی خدّی لبعدهم
دمی و دمعی مسفوح و مسکوب

ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جمّاً
الّا محبّ له فی القلب محبوب

کانمّا یوسف فی کلّ ناحیةٌ
والحزن فی کل بیت فیه یعقوب

***

دلِ عاشق به دوستان بسته ا‌ست
گرچه از درد، جسم او خسته ا‌ست

گر بپرسند چیست مزۀ عشق
به هم این نیش و نوش پیوسته ا‌ست

جان به قربانِ آن که در دوریش
چشم من اشک‎بار و خون‎بار است

دل هر خیمه شد تهی ز سوار
بجز آن‌دل، که خیمه‎ یار است

تا که یوسف ز دیده پنهان است
بیتِ یعقوب، بیت‌الاحزان است

#گفت_و_شنود
#روزنامه_کیهان
دوشنبه ۱۵ اردی‌بهشت ۱۳۹۹
صفحه ۲.
به نقل از مؤسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب

@Ab_o_Atash
2024/09/22 22:23:32
Back to Top
HTML Embed Code: