Telegram Web Link
و با یتیمان اینگــونہ رفـتار می نمودند🥺"

ای بشــر، چہ چیزی تو را به گریہ می اندازد؟!
آیا راضی نیستـی ڪہ من پدرت باشـم و عایشہ مادرت؟»💔
"رسول اللهﷺ" این را به بشربن عقربہ گفت ڪہ او را در حال گریہ بہ خاطر شهادت پدرش دید ..❤️‍🔥🩵
صــلوات بفرســت بر دلســوز یتیمان
🥺❤️‍🔥
سنت_های_روز_جمعه:

☆ قرائت نمودن سوره‌ی کهف.
☆ غسل نمودن.
☆ مسواک زدن.
☆ استفاده ازخوشبویی.
☆ پوشیدن لباس پاک.
☆ دعا نمودن در روز جمعه.
☆ زیاد درود فرستادن بر رسول اللهﷺ.
☆ زود رفتن به مسجد.
☆ گرفتن ناخن ها.
☆ سرمه نمودن.

🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد...

🌹اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
...
همسر حبیب بن محمد الفارسي او را شب بیدار می‌کرد و می‌گفت: برخیز حبیب! راه دور است و ما اندک توشه‌ای داریم. قافله‌های صالحین از ما پیشی گرفته‌اند و ما در راه مانده‌ایم...
#بیان #اوصاف_خوارج_دراحادیث_جناب_نبی_
#کریمﷺ

بسم الله الرحمن الرحیم
حامداً ومُصلیاً ومسلّماً


قال رسول الله ﷺ: يَأْتِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ:
درآخر زمان قومی یا گروهی خواهد آمد.

۱ حُدَثَاءُ الأَسْنَان.
جوانان ڪم (سن) ڪم عمر خواهند بود.ِ
۲ سُفَهَاءُ الأَحْلاَمِ .
بی حڪمت ونادان خواهند بود.
۳ يَقُولُونَ مِنْ خَيْرِ قَوْلِ البَرِيَّةِ .
بهترین احادیث رسول الله ﷺ واقوال را نقل خواهند ڪرد.
۴ يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُم.
قرآن را میخوانند درحالیڪه از حلقوم شان پایین نمیشود .
۵ يَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ .
اهل اسلام را میڪشند .(یعنی ؛ در پی قتل ڪردن مسلمین میباشند.)
۶ وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَان.
بت پرستان ومشرڪین را رها میڪنند.
(یعنی با ڪفار ومشرڪین سر وڪاری ندارند وفقط توجه شان در دشمنی با امت مسلمه میباشد.)

۷ يَخْرُجُونَ عَلَى حِينِ فُرْقَةٍ مِنَ النَّاس.
در حال اختلافات مسلمین ظهور میڪنند وبرای اختلافات بین مسلمین دامن میزنند.

۸ تَحْقِرُونَ صَلاَتَكُمْ مَعَ صَلاَتِهِمْ وَصِيَامَكُمْ مَعَ صِيَامِهِمْ وَعَمَلَكُمْ مَعَ عَمَلِهم .
حقیر میبینند نماز شما را در مقابل نماز خود وروزه شما را در مقابل روزه خود واعمال شما را در مقابل اعمال خود.

۹ يَتَعَمَّقُونَ فِي الدِّينِ حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْه.
در جزیات مسایل دینی زیاد تعمق بحث یا سختگیری میڪنند تا حدی ڪه به این ڪار خود از دین خارج میشوند.

۱۰ يَخْرُجُونَ عَلَى خَيْرِ فِرْقَةٍ مِنَ النَّاسِ.
همیشه با بهترین مردم در نزاع جنجال وبحث دچار میباشند .

۱۱ يَدْعُونَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَلَيْسُوا مِنْهُ فِى شَىْءٍ .
شعار شان ڪتاب الله میباشد ولی با قرآن فاصله زیاد دارند.

۱۲ انْطَلَقُوا إِلَى آيَاتٍ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ، فَجَعَلُوهَا عَلَى المُؤْمِنِينَ .
آیاتی را ڪه در باره ودر حق کفار نازل شده باشد بالای مسلمانان تطبیق میڪنند.

۱۳ كُلَّمَا خَرَجَ قَرْنٌ قُطِعَ أَكْثَرَ مِنْ عِشْرِينَ مَرَّة.
هربار با قوت ظهور میڪنند ظاهر میشوند ودوباره ضعیف میشوند تا بیست بار این کار ادامه پیدا می‌کند.

۱۴ يَقْبِضُ العِلْمَ بِقَبْضِ العُلَمَاءِ، حَتَّى إِذَا لَمْ يُبْقِ عَالِمًا اتَّخَذَ النَّاسُ رُءُوسًا جُهَّالًا .
اکثر شان علم را از نزد خود فرا میگیرند واز هیچ عالمی نمی آموزند وبزرگان (کلانهای)شان جاهلان میباشند.

۱۵ فَسُئِلُوا فَأَفْتَوْا بِغَيْرِ عِلْمٍ فَضَلُّوا وَأَضَلُّوا.
وقتیڪه ازیشان پرسیده شود، بدون علم فهم ودانستن فتوی میدهند. خودشان گمراه هستند ودیگران را نیز گمراه میسازند.

۱۶ يُحَدِّثُونَكُمْ مَا لَمْ تَسْمَعُوا أَنْتُمْ، وَلَا آبَاؤُكُم.
سخنانی را بزبان میاورند ومیگویند ڪه هیچ وقت شما نشنیده باشید ونی پدران شما شنیده باشند.

پ_ی: خواننده محترم قسمیکه شما 16علایم خوارج را از احادیث صحيح مطالعه کردید بدبختانه این 16 علائم در وجود سلفی های امروزی که خود را پیروان واقعی قرآن وسنت میدانند دیده می‌شود

{{رواه البخاری ((ش۳۳۴۴و ۱۰۰و۳۶۱۰و۳۶۱۱و۵۰۵۸و جلد۹ص۱۶)).
/مسلم (ج۲ص۷۴۱ج۱ص۱۲.
/ابن ابی عاصم السنة ش۹۳۰.
/ابوداود ش۴۷۶۵.
/ابن ماجه ش ۱۷۴.
فقیردوست✍️
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#بیان #اوصاف_خوارج_دراحادیث_جناب_نبی_ #کریمﷺ بسم الله الرحمن الرحیم حامداً ومُصلیاً ومسلّماً قال رسول الله ﷺ: يَأْتِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ: درآخر زمان قومی یا گروهی خواهد آمد. ۱ حُدَثَاءُ الأَسْنَان. جوانان ڪم (سن) ڪم عمر خواهند بود.ِ ۲ سُفَهَاءُ…
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته..
دوستان وبزرگواران کانال ما..
هدف ازپست بالاذ الله نکند بزرگان وسلف صالح ما نیستن هدف از سلفی های خوارج فعل حال استن.. طوریکه همه شاهد استیم. خوارجین همه خودرا سلفی مینامند.
وبعد از شهادت شیخ اسامه بن لادن تقبله الله.. خوارج خودرا از گروه القاعده جدا کرده وب گمراهه رفتن..

اینطور نیست ک ما سلف صالح را خوارج بگوییم استغفرالله.
خوارج لعین به خاک پای سلف صالح چون اسامه بن لادن، ایمن الظواهری ودها مشایخ دیگر سلفی نمیرسند..
ولی ما مجبور استیم وباید حقیقت خوارج را فاش کنیم..
خوارج زیر اسم سلفیت خودرا پنهان کرده و جوانان مسلمان را فریب میدهند..

#تدبر
و
#تفکر

اجرکم علی الله..

🖊#ام_اسامه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥شيخ امير

▪️شیخ أيمن الظواهری
▪️چگونه با آمريكا رو در رو شويم؟
▪️ترجمه و زیرنویس: جـهـاد و ربــاط

🖇کانال: جهاد رباط
💔 ⃟●━مُهَاجِر إِلیٰ الله
ما حقارت را قبول نمی‌کنیم و شیرانه شهید می‌شویم..
عصر جمعه است.. عزیزان خاهران وبرادران مسلمان مارا با دعا های خیرتان یاری کنید..

در گوشه گوشه ی از دنیا.. مبارزین ومجاهدین را فراموش نکنید..
همچنان خاهران وبرادران اسیر مارا ک. در کنج زندان های طواغیت ب سر میبرند..
. 🥀
شهیدان مرگِ نیك نام دارند..
تا آنجا كه همیشه یادشان می‌شود و از خاطره ها فراموش نمیشوند
..

تقبله الله 🥀❤️‍🩹
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#چادر_فلسطینی ‹قسمت بیست‌وچهارم› وقتی دید چیزی نمی‌گویم، کلافه و عصبی گفت: فعلا ببریدش تو انفرادی تا حالش جا بیاد! در اتاقی تنگ و تاریکی پرت شدم. آنقدر تاریک بود که چشمم چیزی را نمی‌دید. دستم را بر روی زمین کشیدم، آرام به جلو رفتم تا به چیزی برخورد نکنم،…
.
#چادر_فلسطینی

‹قسمت بیست‌وپنجم›

"فائز"

روی زمین افتاده بودم. با هر سرفه کل بدنم درد می‌گرفت. حتی توان نداشتم چشم‌هایم را باز کنم. آرام‌آرام الله اکبر گویان، لب‌ از لب گشودم. احساس می‌کردم از دردهایم کاسته می‌شود. سبحان الله! چقدر نام "الله" آرام‌بخش بود!
با آن احساس شیرین که در اعماق قلب محسوس می‌شد، دردهایم را فراموش کردم، چشمانم گرم شد، داشتم خواب می‌رفتم که یک‌باره صدای دادوهواری که به تدریج در حال نزدیک شدن بود، به گوشم خورد.
چقدر این صدا آشنا بود!
حواسم را خوب جمع کردم؛ نه! الله اکبر...

                             
"صفیه"

- تو رو به‌خدا قسم منو رها کن. از ذات یگانه الله بترس یهودی ملعون! لعنت الله و رسولش بر تو. به‌ خدا قسم به همین زودیا زلزله به‌پا می‌کنیم، این وعده الله توسط رسول‌الله‌ هست؛ پیروزی با ماست و روسیاهی برای شما. صلاح‌الدین‌گونه می‌جنگیم و بیت‌المقدس رو عُمَرگونه آزاد می‌کنیم...
- نکنه تو می‌خوای آزادش کنی؟! فعلا که خودت اسیر منی!
- چنان فرزندانی تربیت کنیم که از سرهاتون کوه بسازن! بیت‌المقدس رو آزاد کنن و به اسلام و مسلمین برگردونن...

                           
  "فائز"

با شنیدن آن صدا، رگ‌های سرم باد کردند؛ کدوم سگ یهود جرأت کرده که دستش به تو بخوره! بقیه خواهرا کجا و در چه حالین؟! یا الله...
با زحمت بسیار بلند شدم و خودم را به دیوار نگه‌داشتم. آن‌قدر تاریک بود که اصلا نمی‌دانستم در کدام قسمت است! با صدای صفیه، دردهایم را به باد فراموشی سپردم. همانند دیوانه‌ای دست بر دیوار می‌کشیدم تا در را پیدا کنم، وقتی در را یافتم، دستانم را مشت کردم با تمام قدرت به در کوبیدم. غیرتم اجازه نداد اسم ناموسم را در مقابل خنازیر یهود ببرم. با فریادهای گوش‌خراش که دیوارهای اتاق را به لرزه در آورد، صدا زدم:
مجاهده؟ اُم‌محمّد؟ اُم‌محمّد؟...

                          

"صفیه"

با شنیدن صدای فائز لحظه‌ای خشکم زد. به اطراف نگاه کردم گویا صدا از راهروی مقابل می‌آید. گوش‌هایم را تیز کردم تا خوب متوجه شوم؛ بله، خودش بود.
از فرصت استفاده کردم، سرباز را به عقب هُل دادم و به سمت راهرو دویدم. داخل راهرو ده‌ها درِ آهنی مستحکم وجود داشت. صدا از آخر، از سمت چپ می‌آمد. به همان سمت دویدم در را پیدا کردم با دستم به آن چند بار زدم:
فائز؟ فائز؟
- اُم‌محمّد خودتی؟ تو چطور اینجایی؟! مگه شما رو آزاد نکردن؟! عمویعقوب کجاست؟ بقیه خواهرا کجان؟
نگاهی به ورودی راهرو انداختم. سرباز با گام‌های بلند و چهره‌ای وحشتناک به سمتم می‌آمد. به سرعت خطاب به فائز گفتم:
ما اسیر شدیم، از عمویعقوبم خبری ندارم.
سرباز نزدیک شد و اشک‌هایم از من پیشی گرفتند. با صدای لرزان فقط توانستم بگویم: فائز!
نمی‌توانستم به او بگویم که چادرم را از سرم بزور درآورده‌اند و اکنون هم می‌خواهند من را به‌زور به جایی ببرند و نمیدانم چه بلایی قرار است بر سرم بیاید!
فائز هم مثل ما اسیر بود. وقتی کاری از دستش برنمی‌آمد، با گفتن این‌ها فقط روح او را در عذاب قرار می‌دادم؛ سکوت اختیار کردم و تمام دردهایم را در درون ریختم. با درد و اشک‌هایی بِسان رودِنیل، "الله" را صدا زدم...
    
                             

"فائز"

- ام‌محمّد، مجاهده‌ام، توروخدا جلوی این بی‌غیرتا گریه نکن.
دیوانه‌وار، با مشت‌های پی‌درپی به در می‌کوبیدم و با فریاد می‌گفتم:
هیچ بی‌شرفی حق نداره دستش به شما زن‌های مسلمان بخوره.

                             
  "صفیه"

با چشمانی به نَم نشسته و سری پایین، دستم را بر روی در گذاشتم و سکوت کردم. سرباز خود را به من رساند و موهایم را محکم در چنگ‌های کثیفش گرفت. دستم را بر روی دهانم فشردم تا مبادا صدایم از درد بلند شود و فائز بشنود. و هم این‌که جلوی این بی‌غیرت‌ها نباید کم می‌آوردم و گریه به راه می‌انداختم؛ در شأن مجاهده اسلام نبود! من دخترِ آسیه‌ و سمیه هستم!

- حالا که موهاتو از بُن بزنم ببینم بازم فرار می‌کنی؟!
         
                            

  "فائز"

این بی‌شرف چه می‌گفت؟! با فریادی غضبناک گفتم:
دستت به ناموسم بخوره مادرت رو به عزات می‌نشونم!
در همین هنگام گویا بازپرس‌کلارا آمد.

                             
"بازپرس‌ کلارا"

-اینجا چه خبره سرباز؟ این سروصداها برای چیه؟!
- قربان، انگار این زنِ اون تروریسته!
- موهاشو ول کن، داری چیکار می‌کنی بیشعور؟ مگه خودت نمیگی زنِ فائزه! من به تو چنین دستوری دادم احمق؟! حالا که اینطور شد، اون اگرم می‌خواست همکاری کنه دیگه نمی‌کنه! زود باش در رو باز کن، فائز و زنش رو به اتاق من بیار.

ادامه دارد..
.

🥀🍃مادران مجاهد پرور🥀🍃
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
. #چادر_فلسطینی ‹قسمت بیست‌وپنجم› "فائز" روی زمین افتاده بودم. با هر سرفه کل بدنم درد می‌گرفت. حتی توان نداشتم چشم‌هایم را باز کنم. آرام‌آرام الله اکبر گویان، لب‌ از لب گشودم. احساس می‌کردم از دردهایم کاسته می‌شود. سبحان الله! چقدر نام "الله" آرام‌بخش بود!…
#چادر_فلسطینی

‹قسمت بیست‌وششم›

"صفیه"

همراه بازپرس در اتاق منتظر فائز نشسته بودیم. رو به او کردم:
- میشه یه روسری بهم بدین؟! خواهش میکنم!
- سرباز، قبل اومدن فائز، یه چیزی بیار این سرش کنه.
حجابم را درست کردم، متوجه نگاه‌ سنگین آن زن بودم. وقتی نگاهش کردم صورتش را فوری برگرداند. این نگاه‌های پر مفهوم برایم عجیب بودند!
وقتی در باز شد، با دیدن نقاشی زیبای خط خورده‌ام، بی اختیار بلند شدم. چشمانم فقط او را می‌دید؛ این فائز منه؟! چرا اینطوری پژمرده شده؟! با صورت مجاهدم چیکار کردن؟!
قلبم لرزید؛ زیر چشمش سیاه و کبود، لب و ابروانش خونین، گوشهٔ پیشانیش کبود و خون‌آلود! گویا تمام توانش تحلیل رفته بود و بزور قدم برمی‌داشت!
آرام صدایش زدم: فائز؟


"فائز"

متوجه نگاه معصوم و شوکّه صفیه شدم‌. برای اطمینان‌دادن به او گفتم:
خوبم، نگران نباش چیزی نیست. خودت خوبی؟ خواهرام چطورن؟



"صفیه"

اشک گوشهٔ چشمانم جا خوش کرده بود، سرم را پایین گرفتم. توان از کف داده بودم. با انگشت اشک‌های مزاحم را پس زدم.
فقط توانستم بگویم:
خوبن.
بازپرس: هر دوتون بشینین.



"فائز"

بازپرس جلو آمد. تا خواست چانه‌ام را بگیرد، سرم را برگرداندم و گفتم:
حواست باشه داری به چی دست میزنی!
خنده‌ای کرد و گفت:
حواسم نبود زنت این‌جاست!
- نه به‌خاطر همسرم، بلکه به‌خاطر الله گفتم. تو حق دست زدن به من و هیچ مرد مسلمانی رو نداری! پس حدّت رو بدون!



"صفیه"

از کارش بدم آمد، غیرتم به‌جوش آمده بود. دلم می‌خواست همانجا آنقدر بزنمش تا بمیرد...


"فائز"

بازپرس: باشه داغ نکن، ولی بدجور کتک خوردی!
- به لطف تو!
- خب خودت آزادی رو نخواستی! ببین؛ قبلأ بهت گفتم بازم میگم: با ما همکاری کن بعد دست زنت رو بگیر و برو.
- نه! شما دست همو بگیرین و از بیت‌المقدس برین! جای ما همین‌جاست. بذار خیالتو راحت کنم؛ من هیچ کمک و همکاری با شما نمی‌کنم!
- پس از شکنجه شدن نمی‌ترسی؟
- من فقط از ذات الله می‌ترسم و بس. شرم باد بر اون مسلمانی که از غیر خدا بترسه!
رو به سرباز گفت:
هر روز، شش ساعت زیر شکنجه نگه‌اش دارین!
بعد با تأکید رو به من کرد:
این شکنجه تا وقتی ادامه داره که تو حرف بزنی لجباز! حالا هم ببریدش.



"صفیه"

وقتی فائز را بلند کردند. قلبم دوام نیاورد؛ سراسیمه برخاستم، دست‌هایش را محکم گرفتم و گفتم:
نه!
- صفیه من بهت گفته بودم زندگی با من سخته!
- به‌خدای محمّد قسم، من تو این وضع همراه با تو، خودم رو خوشبخت‌ترین زن میدونم. خیالم راحته که بخاطر الله اینجاییم، نه بخاطر چیزهای فانی دنیوی. من با تو خوشبختم فائز.
- إصبری اِنَّ الله معنا؛ صبر داشته باش و دعا کن تا در جنت با هم باشیم ام‌محمّد.

با این حرفش قلبم اندکی آرام گرفت. دستانش را رها کردم. به رفتنش چشم دوختم. او برای تحمل بدترین شکنجه‌ها روانه بود.
- الله پناهت باشد مجاهدم.



"فائز"

در اتاقی که پر از ابزارات شکنجه بود، وارد شدیم. "حسبنا الله" و "یا الله" گویان، نفس عمیقی کشیدم.
روی صندلی دست و پایم را محکم بستند. دو نفرشان به من نگاه می‌کردند و می‌خندیدند، پوزخندی زدم و چهره‌ام را برگرداندم.
- پوزخندتو به داد تبدیل می‌کنم بدبخت!
با اشتیاق منتظر شروع شکنجه‌ بودم، در قلبم سرور و شادی موج می‌زد. مگر نه این‌که برای الله‌یی شکنجه می‌شدم که مرا می‌دید؟ مگر نه این‌که ثواب بی‌حد و اندازه‌ای انتظارم را می‌کشید؟ یک لبخند رضایت مولا مرا کافی بود!
شاید باورش سخت باشد؛ اما من بخاطر اینکه در راه خدا، به‌خاطر اسلام و قرآن شکنجه می‌شدم بسیار خوشحال بودم!

سرباز، سطل آب داغی که بخار از آن برخاسته بود برداشت. به عقب رفت و با شدت آن را نثار صورتم کرد. احساس کردم آتش زیر پوستم روشن شد! روی سینه‌ام مشت می‌زدند و با صندلی مرا به دیوار می‌کوبیدند یا داخل آب به برق وصل می‌شدم.
دو روز گذشت، خبری از آب و غذا نبود. فقط برای اینکه نمیرم، سرمی جایگزین آب و غذا وصل می‌کردند.
روزها به ماه رسید؛ دو ماه به همین منوال گذشت؛ مانند یک مرده متحرکی شده بودم که فقط نفس می‌کشید. هیچ خبری از صفیه و بقیه نداشتم.
با این شکنجه‌های شش ساعته، روانی شده بودم. از روشنایی می‌ترسیدم و به سمت تاریکی فرار می‌کردم و یا سرم را در میان دستانم پنهان می‌کردم!
به یک دیوانه کامل تبدیل شده بودم...



"صفیه"

در طی این دو ماه، شکنجهٔ ما محرومیت از آب بود. روزانه دوساعت در مقابل آفتاب نگه‌مان می‌داشتند، مجبورمان می‌کردند بدویم تا تشنه شویم.
هلاک یک قطره آب بودیم!

ادامه دارد...


🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
شهادت برادر شیخ المهاجر ابو عبدالرحمن مکی تسلیت باد.



#مؤسسة_إرضاء_الإعلامية


‟نـدای مـظلومـیـن“

https://www.tg-me.com/Mazloomin3
خطر استفاده زیاد از جوشی ویتامین C (اسکوربیک اسید)!

تابلیت های جوشان ویتامین C برای تقویت سیستم ایمنی بدن افراد مفید است.
ازینکه بسیاری از تابلیت های جوشان حاوی نمک هستند و برای آنکه قابلیت حل شدن در آب را داشته باشند، حاوی ماده‌ای به نام بی‌کربنات می باشند که با سودیم ترکیب می‌شود و نمک موجود در این تابلیت ها سبب:
🔵فشار بلند خون.
🔵حمله قلبی. و
🔵سکته مغزی می شود.

🚫استفاده بیش از حد ویتامین سی همچنان:
سردردی.
بی‌خوابی.
جایجاد سنگ کلیه یا گرده.
حالت تهوع.
اسهال.
گرفتگی عضلات را باعث می‌شود.

💊 این تابلیت ها باید روزانه بیش از یک یا دو عدد استفاده نشود.


♡"Dr" "Ahmadi"♡
السلام علیکم ورحمت الله وبرکاته..

چاشت بخیر وطندار های عزیزم.. ☺️❤️
ای کفار بخواهید یا نخواهید کلمه الله بلند خواهد شد در سرتاسر دنیا توسط شیران امت. إن شاء الله.. 🗡🏴🏳

#ام_اسامه
‌دور از رخ تو دَم به دَم از گوشهٔ چشمم
سیلاب سرشک آمد و  طوفان بلا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
روی یکی از دیوار های شهر کابل چنین نوشته بود!

#پیام_شهید

خاهرم رنگ خونم را ب حجاب تو امانت میگذارم..

وقتی این پیام را خواندم اشک در چشمانم سرازیر شد.. باخودم گفتم قسم یاد میکنم ای برادر شهیدم.. تا نفس درگلو داشته باشم ازامانتت محافظت میکنم..

ما بخاطر عزت وعفت خود زنده گی میکنیم.. وبخاطر عزت وعفت، خاهران مسلمان خود.. خودرا تکه تکه میکنیم...
اینست رسم مردانه گی..


#ام_اسامه
Forwarded from گروه نظرات. 😊
مهمترین صفات خوارج

بسم الله الرحمن الرحیم
 
کسی که درباره تاریخ فرقه خوارج مطالعه و بررسی کند، چندین صفات را ملاحظه می‏کند که پیروان این فرقه متصف به آن هستند، از جمله:
 
1- غلو در دین
در این امر شکی نیست که خوارج اهل طاعت و عبادت بودند و به شدت علاقمند به پایبندی به دین و اجرای احکام آن و دوری گزیدن از همه آن چه که اسلام از آن نهی کرده است، بودند همچنین از واقع شدن در هر نوع معصیت و یا خطایی که با اسلام مخالفت داشت پرهیز میکردند، به طوری که این یک ویژگی بارز برای این طایفه بود که در این مورد کسی به پای آنان نمی‏رسید و چیزی بیشتر از قول رسول‎الله صلی الله علیه وسلم  بر این امر دلالت نمی‏کند که فرمود: آنان قرآن می‏خوانند و قرآن خواندن شما در پیش قرآن خواندن آنان چیزی نیست و روزه شما در برابر روزه آنان هیچ است[1].
 
ابن‏ عباس خوارج را هنگامی‏که برای مناظره با آنان رفت، این گونه توصیف می‏کند: بر قومی‏ وارد شدم که هیچ کس را همانند آنان در مسائل شرعی کوشا ندیده بودم. پیشانی شان به دلیل سجده فراوان زخم داشت و دستهایشان همچون زانوی پینه بسته شتر بود، پیراهنهایی تمیز و آستین بالا زده بر تنشان داشتند و از شدت شب زنده داری رنگ از چهره شان پریده بود[2]. از جندب ازدی روایت شده است که میگوید: وقتی که همراه علی بن ابی طالب به سمت خوارج حرکت کردیم و به اردوگاه آنان رسیدیم، صدای قرآن خواندن آنان همچون آواز زنبور عسل به گوش می‏رسید[3]، آنان اهل روزه داری، نماز خواندن و قرآن خواندن بودند اما از حد اعتدال گذشتند و به حد غلو افراطی‌گری رسیدند به طوری که این افراط به دلیل آن چه که عقل و تفکرشان بر آنان عرضه نمود، آنان را به مخالفت با اصول اسلام سوق داد. مانند تکفیر مرتکب شونده به گناه کبیره که به اذن الله درباره عقاید و افکار آنان بحث خواهیم کرد. حتی برخی از آنان در این امر هم مبالغه کردند و هر کسی را که مرتکب هر نوع گناهی میشد حتی اگر گناه صغیره بود، کافر ومشرک ماندگار در آتش جهنم می‏دانستند[4]
 
از جمله نتیجه این افراط که آنان را از حدود دین و اهداف متعالی آن خارج کرد، این بود که آنان هر یک از مسلمانان را که با آنان همفکر نبودند، تکفیر کردند و آنان را به کفر یا نفاق متهم نمودند و حتی آنان خون مخالفان خود را نیز مباح می‏دانستند.[5]
 
برخی از آنان قتل زنان و فرزندان مخالفان خود را همچون دشمنان آشکار مباح می‎شمردند.[6] بدون شک خوارج با آن صفاتی همچون جهل، افراط، درشتی و خشونتي که داشتند، محاسن و زیباییهای دین اسلام را به طور عجیبی زشت و نازیبا جلو دادند. این اغراق در تأویل و اجتهاد، آنان را از روح اسلام، زیبایی و اعتدال آن خارج کرد و آنان در این تعمق و غور خود راهی را پیمودند که محمدص آن را نگفته و قرآن کریم به آن فرا نخوانده بود و اما تقوایی که آنان به آن تظاهر میکردند از نوع تقوای کورکورانه بود و آن صلاح و خیرخواهی که در ظاهر امر به آن آراسته بودند، بر اساس تأویل ظاهری و آراستگی ظاهری بود و آنان به بهشت طمع داشتند و سعی کردند از طریق این تعمق و غلو در دین که منجر به خروج آنان از حد صحیح شد، به آن برسند.[7] بنابراین پیامبر صلی الله علیه وسلم  از تعمق و تند روی در دین بر حذر می‏داشت چون آن با اعتدال و آسانی دین اسلام مخالف است و او همچنین خبر داد که تعمق کننده مستحق هلاک و خسران است و این حدیث صحیح از او روایت شده است که فرمود: تعمق کنندگان قطعاً هلاک می‏شوند.[8] این را سه بار گفت. بر این اساس بی قاعدگی خوارج و مخالفت با آنان با این اصول برای ما روشن می‏شود و همچنین کسانی که بر روش آنان که بر اساس بی عدالتی و تندروی مخالف با آسانی و سهولت اسلام استوار است، می‏روند. زیرا اسلام دین سهولت و آسانی است و پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرموده است: «دین آسان است و هر کس در دین افراط و تندروی کند مغلوب می‏شود پس درست عمل کنید و نزدیک به آن عمل کنید.»[9]
 
 2- جهالت نسبت به دین
یکی از بزرگترین آفتهای خوارج جهل آنان نسبت به کتاب و سنت و فهم نادرست و کم تدبیری و کم اندیشی آنان و قرار ندادن نصوص و آیات و احادیث در محل صحیح نزول آنهاست. ابن عمر اعتقاد داشت که آنان بدترین بندگان خدا هستند. او میگوید: آنان آیاتی را که درباره کفار نازل شدند، بر مؤمنان حمل نمودند[10]. وقتی درباره حروریة (خوارج) سوال شد، گفت: آنان مسلمانان را تکفیر میکنند و جان و مالشان را مباح می‏شمارند و چندین زن را به نکاح خود در میآوردند و اگر زنی نزد یکی از آنان بیاید، با وجود آن که همسر داشته باشد، او را به ازداواج خود در میآورد. من کسی را مستحق‏تر از آنان برای قتل نمی‏دانم[11]
از جمله جهالت های آنان نسبت به شرع خداوند این است که اعتقاد داشتند حکمیت گناهی است که موجب کفر می‏شود و کسی که در این معصیت قرار می‏گرفت به اعتقاد آنان می‏بایست به کفر خود اعتراف میکرد سپس توبه او پذیرفته میشد[12]
2024/09/28 19:27:35
Back to Top
HTML Embed Code: