#یادی_ازشهداء_راه_حق
#شهید_عثمان_تقبله_الله
ما زنده برآنیم که بمیرم ز برای دوست.
در ره او مرگ نیست چون جان همه اوست.🥀
#شهید_عثمان_تقبله_الله
ما زنده برآنیم که بمیرم ز برای دوست.
در ره او مرگ نیست چون جان همه اوست.🥀
.
در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب
فرصتی از اشک میجویم که رسوایش کنم.😭
در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب
فرصتی از اشک میجویم که رسوایش کنم.😭
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️ #قسمت_هشتم اون روزا می‌گذشت یه هفته مونده بود به رمضان، من طبق معمول همیشه میرفتم مسجدِ مسلمانان، حتی بعضی وقتا از استادان قرآنم اشکال می‌گرفتم و نگاه می‌کردم به طرز نماز خوندن‌شون، کلاً یاد گرفته بودم. یه روز که رفتم خونه…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️
#قسمت_نهم
مهناز زنگ زد گفت روژین الان خوابت رو دیدم حالت خوبه؟ وقتی این رو گفت گریه‌ام گرفت. گفت عزیزم چی شده؟ همه چی رو گفتم، سکوت کرده بود هیچی نمی‌گفت ولی صدای نفس‌های عمیقش میومد، من سکوت کردم. بعد از چند لحظه گفت: روژین خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم، تو ترسِ الله توی دلته، تو نماز خوندی، تو واقعا راست میگی؟!
گفتم مهناز خواهش می‌کنم بهم کمک کن، من می‌ترسم تورو خدا چیکار کنم؟ گفت الان بخواب بخدا هر چی می‌دونمم یادم رفته از خوشحالی، صبح بیا مسجد.. بخدا تا صبح خوابم نبرد. صبح ساعت ۸ از خونه رفتم بیرون بطرف مسجد، وقتی وارد شدم مهناز روی در مسجد نوشته امروز بعدازظهر کلاس داریم، من رفتم اونجا یه ماموستا و چندتا از خواهران...
من یه دفعه ترسیدم برم داخل، مهناز اومد دستم گرفت گفت بیا خواهرم. من تعجب کردم منو خواهر خودش حساب کرد... رفتم داخل، ماموستا پشت پرده بود. فرشته گفت بشین ماموستا قرار باهات حرف بزنه، گفتم در مورد چی؟ گفت در مورد اسلام و پیامبرش، تا اینو گفت دوباره گریه‌ام گرفت. ماموستا با صدای بلند گفت: الله اکبر الله اکبر و اشک از چشاش سرازیر شد شروع کردن به حرف زدن..
حرفاش تسکینی دوباره برای قلبم بود. با هر بار گفتن الله گیان از زبان شریف‌شان لرزه به تمام بدنم می‌اومد و آخر گفت الله هدایت و ایمان نصیب‌تان کند.. فرشته گفت سوالی از ماموستا نداری؟ گفتم چرا.. پرسیدم: ماموستا چطوری مسلمان بشم؟! من می‌ترسم از جهنم، می‌ترسم از روزی که بهش میگن قیامت، می‌ترسم از بعضی کارای خودم شرمنده‌ام، از گذشته‌ام، منو نجات بدین...
ماموستا و خواهرا همه زبون‌شون بند اومد و آروم آروم گریه می‌کردند. من بلند بلند گریه می‌کردم جوری که سرفه‌ام گرفته بود. ماموستا به فرشته گفت خواهرم والله من نمی‌تونم، بهش بگو شهادتین رو بگه.. شهادتین رو گفتم. مهناز پرسید: ماموستا غسل هم باید بکنه؟ ایشونم گفت واجب نیست اما غسل کند خیلی بهتر است.
همه بهم تبریک گفتن اما هوش و هواس هیچی رو نداشتم فقط یه حس آسودگی، یه حس خوبی تو وجودم بود. اون لحظه وقتی همه با من حرف می‌زدند چشامو بستم نزدیکی وجود الله رو حس کردم.. دلم می‌خواست زود برم خونه برای خالقم بندگی کنم. رفتم خونه بعد برگشتم مسجد، نزدیکای نماز عصر بود هیچ نخورده بودم چون می‌دونستم مسلمانان اینجوری روزه می‌گیرند.
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#قسمت_نهم
مهناز زنگ زد گفت روژین الان خوابت رو دیدم حالت خوبه؟ وقتی این رو گفت گریه‌ام گرفت. گفت عزیزم چی شده؟ همه چی رو گفتم، سکوت کرده بود هیچی نمی‌گفت ولی صدای نفس‌های عمیقش میومد، من سکوت کردم. بعد از چند لحظه گفت: روژین خیلی خوشحالم خیلی خوشحالم، تو ترسِ الله توی دلته، تو نماز خوندی، تو واقعا راست میگی؟!
گفتم مهناز خواهش می‌کنم بهم کمک کن، من می‌ترسم تورو خدا چیکار کنم؟ گفت الان بخواب بخدا هر چی می‌دونمم یادم رفته از خوشحالی، صبح بیا مسجد.. بخدا تا صبح خوابم نبرد. صبح ساعت ۸ از خونه رفتم بیرون بطرف مسجد، وقتی وارد شدم مهناز روی در مسجد نوشته امروز بعدازظهر کلاس داریم، من رفتم اونجا یه ماموستا و چندتا از خواهران...
من یه دفعه ترسیدم برم داخل، مهناز اومد دستم گرفت گفت بیا خواهرم. من تعجب کردم منو خواهر خودش حساب کرد... رفتم داخل، ماموستا پشت پرده بود. فرشته گفت بشین ماموستا قرار باهات حرف بزنه، گفتم در مورد چی؟ گفت در مورد اسلام و پیامبرش، تا اینو گفت دوباره گریه‌ام گرفت. ماموستا با صدای بلند گفت: الله اکبر الله اکبر و اشک از چشاش سرازیر شد شروع کردن به حرف زدن..
حرفاش تسکینی دوباره برای قلبم بود. با هر بار گفتن الله گیان از زبان شریف‌شان لرزه به تمام بدنم می‌اومد و آخر گفت الله هدایت و ایمان نصیب‌تان کند.. فرشته گفت سوالی از ماموستا نداری؟ گفتم چرا.. پرسیدم: ماموستا چطوری مسلمان بشم؟! من می‌ترسم از جهنم، می‌ترسم از روزی که بهش میگن قیامت، می‌ترسم از بعضی کارای خودم شرمنده‌ام، از گذشته‌ام، منو نجات بدین...
ماموستا و خواهرا همه زبون‌شون بند اومد و آروم آروم گریه می‌کردند. من بلند بلند گریه می‌کردم جوری که سرفه‌ام گرفته بود. ماموستا به فرشته گفت خواهرم والله من نمی‌تونم، بهش بگو شهادتین رو بگه.. شهادتین رو گفتم. مهناز پرسید: ماموستا غسل هم باید بکنه؟ ایشونم گفت واجب نیست اما غسل کند خیلی بهتر است.
همه بهم تبریک گفتن اما هوش و هواس هیچی رو نداشتم فقط یه حس آسودگی، یه حس خوبی تو وجودم بود. اون لحظه وقتی همه با من حرف می‌زدند چشامو بستم نزدیکی وجود الله رو حس کردم.. دلم می‌خواست زود برم خونه برای خالقم بندگی کنم. رفتم خونه بعد برگشتم مسجد، نزدیکای نماز عصر بود هیچ نخورده بودم چون می‌دونستم مسلمانان اینجوری روزه می‌گیرند.
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️ #قسمت_نهم مهناز زنگ زد گفت روژین الان خوابت رو دیدم حالت خوبه؟ وقتی این رو گفت گریه‌ام گرفت. گفت عزیزم چی شده؟ همه چی رو گفتم، سکوت کرده بود هیچی نمی‌گفت ولی صدای نفس‌های عمیقش میومد، من سکوت کردم. بعد از چند لحظه گفت: روژین…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️
#قسمت_دهم
رفتم خونه بعد برگشتم مسجد، نزدیکای نماز عصر بود هیچی نخورده بودم چون می‌دونستم مسلمانان اینجوری روزه می‌گیرند. وقتی رفتم تو، اذان رو گفتند و برق قطع شد ماهم نفهمیدم منتظر ماموستا بودیم که نماز رو شروع کنه. وقتی پنجره رو باز کردیم داشت نماز رو تموم می‌کرد. مهناز گفت باید خودمون نماز بخونیم.
گفت من اقامه می‌خونم تو امامت کن. فرشته گفت نه من امامت نمی‌کنم روژین میکنه چون اون هم قرآن خواندنش از من بهتره هم خیلی بیشتر از من قرآن رو حفظه. من گفتم نه من نمی‌دونم، فرشته گفت یعنی نمیدونی؟ این چند ماه تو نگاه کردی؟ حتما میدونی بیا خواهرم..
مهناز اقامه گفت،خواهرم فرشته گفت یکم پا تو از پاهای ما ببر جلو.. می‌لرزیدم بسم الله الرحمن الرحیم گفتم گریه‌ام گرفت اما نذاشتم نماز قطع بشه، خدای من از کجا به کجا سوره‌ی فاتحه بعد سوره‌ی مؤمنون رو خوندم.وقتی میرفتم توی سجده نمی‌تونستم پاشم اینقدر حسی آرام و خوبی داشتم.
نماز تموم شد دوباره رفتم سجده و فقط گفتم شکرت شکرت بخاطر راه قشنگی که نصیب من کردی، حیف من نمی‌تونم مثل مهناز و فرشته بندگی کنم و دوباره شروع کردم به گریه کردن.. آخه من کجا و اسلام کجا باورم نمی‌شد که مسلمان شدم. برام هیچکی مهم نبود می‌دونستم خانوادم یه روزی می‌فهمند و از دستشون خواهم دادبخصوص خواهرم،اما یک یاور بزرگ پشتم بود خیلی قویتر از خانواده..
من در سن ۱۴ سالگی اسلام رو بپذیرفتم و الله سبحان هدایت روشن نصیب حالم کرد. ترس تو دلم بود اما خیلی قوی بودم از همه وقت بیشتر چون تنها نبودم الله همراهم بود، وقتی سوره‌ی احزاب و نور رو می‌خوندم در مورد حجاب هیچکاری نمی‌تونستم بکنم بجز گریه کردن، چون بخاطر خانوادم نمی‌تونستم حجاب داشته باشم. اون موقع می‌دونستند که مسلمان شدم.
اون موقع منو خواهرم سوژین خیلی ازم دور شده بودیم، اون بخاطر محمد (پسر عموم) و من بخاطر اسلام.. بالاخره از روزی که می‌ترسیدم سرم اومد، رسیدم خونه در اتاق باز بود وقتی دیدم قفلِ درِ اتاقم شکسته به مامان گفتم، مامانم گفت: خب چه اشکالی داره شب میان درستش میکنن.
من فکر نمازام بودم مطمئن بودم که همه رو می‌تونم یجوری از خودم دور کنم بجز سوژین، چون همیشه از بالکن میومد تو اتاقم فقط این دو هفته‌ای که مسلمان شده بودم کمی فاصله‌ام رو باهاش بیشتر کرده بودم چون زود می‌فهمید چم شده... یه روزی رفتم بالا مامان گفت روژین چرا ناهارها هیچی نمی‌خوری؟!
من گفتم مامان نمی‌دونم چم شده اصلا اشتها ندارم ببین رنگم زرد شده! اونم گفت پس چرا نمیری دکتر؟ گفتم فردا میرم و رفتم خوابیدم. صدای اذان عصر منو بیدار کرد یه نگاهی به راه رو کردم کسی نبود رفتم زود وضو گرفتم اومدم تو اتاقم شروع کردم به نمازخوندن، داشتم سلام می‌دادم که سوژین رو کنار خودم دیدم.
به آرومی سلام دیگه رو هم دادم و زود بلند شدم دست سوژین رو گرفتم که نره پایین به مامان چیزی نگه، گفتم خواهش می‌کنم سوژین این کارو نکن، اونم گفت این اداها چیه مثل عمه داری نماز می‌خونی، ببینم مسلمان شدی؟ آخر اون دختر مغزت رو شستشو داد؟! این کارایی که میکنی مال کدوم شعورته؟ اینقد بی‌عقل شدی؟! هیچی نگفتم خیلی بهم بد و بیراه گفت و...
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#قسمت_دهم
رفتم خونه بعد برگشتم مسجد، نزدیکای نماز عصر بود هیچی نخورده بودم چون می‌دونستم مسلمانان اینجوری روزه می‌گیرند. وقتی رفتم تو، اذان رو گفتند و برق قطع شد ماهم نفهمیدم منتظر ماموستا بودیم که نماز رو شروع کنه. وقتی پنجره رو باز کردیم داشت نماز رو تموم می‌کرد. مهناز گفت باید خودمون نماز بخونیم.
گفت من اقامه می‌خونم تو امامت کن. فرشته گفت نه من امامت نمی‌کنم روژین میکنه چون اون هم قرآن خواندنش از من بهتره هم خیلی بیشتر از من قرآن رو حفظه. من گفتم نه من نمی‌دونم، فرشته گفت یعنی نمیدونی؟ این چند ماه تو نگاه کردی؟ حتما میدونی بیا خواهرم..
مهناز اقامه گفت،خواهرم فرشته گفت یکم پا تو از پاهای ما ببر جلو.. می‌لرزیدم بسم الله الرحمن الرحیم گفتم گریه‌ام گرفت اما نذاشتم نماز قطع بشه، خدای من از کجا به کجا سوره‌ی فاتحه بعد سوره‌ی مؤمنون رو خوندم.وقتی میرفتم توی سجده نمی‌تونستم پاشم اینقدر حسی آرام و خوبی داشتم.
نماز تموم شد دوباره رفتم سجده و فقط گفتم شکرت شکرت بخاطر راه قشنگی که نصیب من کردی، حیف من نمی‌تونم مثل مهناز و فرشته بندگی کنم و دوباره شروع کردم به گریه کردن.. آخه من کجا و اسلام کجا باورم نمی‌شد که مسلمان شدم. برام هیچکی مهم نبود می‌دونستم خانوادم یه روزی می‌فهمند و از دستشون خواهم دادبخصوص خواهرم،اما یک یاور بزرگ پشتم بود خیلی قویتر از خانواده..
من در سن ۱۴ سالگی اسلام رو بپذیرفتم و الله سبحان هدایت روشن نصیب حالم کرد. ترس تو دلم بود اما خیلی قوی بودم از همه وقت بیشتر چون تنها نبودم الله همراهم بود، وقتی سوره‌ی احزاب و نور رو می‌خوندم در مورد حجاب هیچکاری نمی‌تونستم بکنم بجز گریه کردن، چون بخاطر خانوادم نمی‌تونستم حجاب داشته باشم. اون موقع می‌دونستند که مسلمان شدم.
اون موقع منو خواهرم سوژین خیلی ازم دور شده بودیم، اون بخاطر محمد (پسر عموم) و من بخاطر اسلام.. بالاخره از روزی که می‌ترسیدم سرم اومد، رسیدم خونه در اتاق باز بود وقتی دیدم قفلِ درِ اتاقم شکسته به مامان گفتم، مامانم گفت: خب چه اشکالی داره شب میان درستش میکنن.
من فکر نمازام بودم مطمئن بودم که همه رو می‌تونم یجوری از خودم دور کنم بجز سوژین، چون همیشه از بالکن میومد تو اتاقم فقط این دو هفته‌ای که مسلمان شده بودم کمی فاصله‌ام رو باهاش بیشتر کرده بودم چون زود می‌فهمید چم شده... یه روزی رفتم بالا مامان گفت روژین چرا ناهارها هیچی نمی‌خوری؟!
من گفتم مامان نمی‌دونم چم شده اصلا اشتها ندارم ببین رنگم زرد شده! اونم گفت پس چرا نمیری دکتر؟ گفتم فردا میرم و رفتم خوابیدم. صدای اذان عصر منو بیدار کرد یه نگاهی به راه رو کردم کسی نبود رفتم زود وضو گرفتم اومدم تو اتاقم شروع کردم به نمازخوندن، داشتم سلام می‌دادم که سوژین رو کنار خودم دیدم.
به آرومی سلام دیگه رو هم دادم و زود بلند شدم دست سوژین رو گرفتم که نره پایین به مامان چیزی نگه، گفتم خواهش می‌کنم سوژین این کارو نکن، اونم گفت این اداها چیه مثل عمه داری نماز می‌خونی، ببینم مسلمان شدی؟ آخر اون دختر مغزت رو شستشو داد؟! این کارایی که میکنی مال کدوم شعورته؟ اینقد بی‌عقل شدی؟! هیچی نگفتم خیلی بهم بد و بیراه گفت و...
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Forwarded from 🌹 مـــحمود ڪـــاروان 🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥♨️ جدیدترین و باکیفیت‌ترین ویدیو از حملات شیران تنظیم القاعدة الجهاد به قلب آمریکا و به لرزه انداختن دنیای کفر که به تازگی توسط یک شهروند جاپانی منتشر شده است !
تقبلهم الله تعالی❤️
🏳 ڪانال خبــرے جهـــادے مـــــــحمود ڪــــــاروان ⬇️
https://www.tg-me.com/moodKarawan
تقبلهم الله تعالی❤️
🏳 ڪانال خبــرے جهـــادے مـــــــحمود ڪــــــاروان ⬇️
https://www.tg-me.com/moodKarawan
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
🎥♨️ جدیدترین و باکیفیت‌ترین ویدیو از حملات شیران تنظیم القاعدة الجهاد به قلب آمریکا و به لرزه انداختن دنیای کفر که به تازگی توسط یک شهروند جاپانی منتشر شده است ! تقبلهم الله تعالی❤️ 🏳 ڪانال خبــرے جهـــادے مـــــــحمود ڪــــــاروان ⬇️ https://www.tg-me.com/moodKarawan
این روز روزِ بود ک مردان واقعی در دنیا زنده بودن ونَفَس میکشیدن...
کجایی یا اسامه ک حال امت مظلوم را ببینی 😭😭
فلسطین هنوزم در قید اسارت یهودیان است.
واسامهٔ دیگری نیست تا انتقام خون های ریخته شده مارا بگیرد.. 😭
کجایی یا اسامه ک حال امت مظلوم را ببینی 😭😭
فلسطین هنوزم در قید اسارت یهودیان است.
واسامهٔ دیگری نیست تا انتقام خون های ریخته شده مارا بگیرد.. 😭
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Photo
" د أسامه ابابیل د طاغوت ځالې نړوي "
من اسامه الی اوباما:
سلام علی من اتبع الهدای
اما بعد:
که زموږ پیغامونه تاسو ته د کلمو په واسطه درلیږدول کیدای،نو موږ به تاسو ته د الوتکو په واسطه نه وای درلیږدولي؛
په هغه ستر رب قسم چې اسمانونه یې پرته له ستنو درولي؛
امریکا او پکې میشت وګړي به تر هغه وخته د امنیت خوب ونه ویني تر هغه چې موږ په فلسطین کې په واقعی توګه د ارام ژوند نه وي پیل کړی،او تر څو چې ټول کفري پوځونه د محمد صلی الله علیه وسلم له خاورې نه وي وتلي؛دا انصاف ندی چې تاسو په ارام ژوند کوی او زموږ ورونه په غزة کې له ژوند کولو محروم وي.
اې د عربي نړۍ شهسواره!
تا د واشنګټن په مجرمینو برید وکړ،دنګ_دنګ برجونه دې پرې راونړول ذلیل او په ګونډو دې کړل،تا د کفن په وخت کې هم هغوی وویرول اې د شرف او عزت خاونده!
د عصر فرعون د خدایۍ خوبونه لیدل،محکوم ملتونه یې د خپل دجل په دام کې ښکیل کړي وه،پر اسلامي نړۍ یې د وحشت او بربریت یو ډاروونکی باب پرانیستی وه،د استعمار منګولې یې هرې خوا غځولې وې،د اسلامي نړۍ کاني منابع او تیل یې غلا کول،خپل روزل شوي ګوډاګیان یې پر امت مسخر کړي او پر مټ یې خپل فرمایشاتو ته د رسیدنې لار پرانیستې وه،د انا ربکم الاعلی دعوه دارانو پر ځمکه د ځان سیال او خنډ نه لیده!
بلخوا یو کوچنی ټولی وه چې د دنیا ټولو خوندونو او د ژوند خواږو سره یې مخه ښه کړې وه،د محکوم امت غم او احساس د خپلو هېوادونو،شتمنیو،اولادونو او کورنیو پریښودو ته اړ کړي وه،همدوی وه چې امت کې یې د جهاد او قتال هغه له پیړیو هېره شوې مفکوره بیا راوټوکوله،نسلونو ته یې د الولاء والبراء عقیده وروفهموله،د خپلو افغانو ورونو نصرت ته د نړۍ له ګوټ_ګوټ راوکوچیدل،جسدونه یې د افغان پر خاوره مګر روحونه او فکرونه یې په فلسطین او اقصی نغښتي وه،بې مثاله قربانۍ یې ورکړې،د هجرت له کړاو ډک ژوندون یې د الله په لار کې تېر کړ،د الله په لار کې یې خپل مالونه،اولادونه او سرونه قربان کړل،داد اسلامي امت له بطن څخه راټوکیدلې یوه سپیڅلې او هوډمنه قافله وه!
یو تاریخ ټاکونکی پیل:
د 9/11 سپټمبر معجزانه برید لومړی ځل د یو مصري پیلوټ په ذهن کې پیدا شو؛ددې مجاهد ورور په فکر کې دا یوه خیالي مفکوره وه چې نوموړي پخپل ذهن کې جوړه کړې او له ځان سره یې د یو پټ راز په شکل خوندي ساتله،تل به د همدې خیالي مفکورې په کښتۍ کې سپور روان وه تر دې چې د نړیوال جهادي فکر د یو له بنسټ ایښودونکو ابطالو له جملې شیخ ابوعبیدة سره مخ شو،خپله دا نظریه یې شیخ ابوعبیدة البنشیري تقبله الله ته وویله چې نوموړی دا وخت د قاعدة الجهاد تنظیم عمومي نظامي مسؤل او د الشیخ المجدد اسامه بن لادن رضي الله عنه نائب وه؛
هغه د مصري پیلوټ دا نظریه او فکره په پوره جذبې،دقت او ارامتیا سره واوریده.
پرته له دې چې دا د پلان په توګه په پام کې ونیول شي؛ هیچا دا فکر نه وه کړی چې د نوموړي مصري ورور دا خیالي او تصادفي مفکوره او نظریه به د الله تعالی په نصرت د تاریخ یو نوی باب پرانیزي؛
بیا دا د تقدیر انتخاب وه چې شیخ اسامه رحمه الله او ځینې نور مسلمان مشران یې سوډان ته راوستل،مجدد امام رحمه الله ته د پلان په اړه مکمل معلومات ورکړل شول،د پلان په اړه بحث پیل شو؛
د قاعدة الجهاد رهبرۍ پر دې پریکړه وکړه چې طرحه بشپړه،برید چمتو او ژر تر ژره عملي کړای شي مګر له سوډانه دا ناممکن وه ځکه چې هلته امکانات نه وه مهیا؛
مشرانو شیخ اسامه بن لادن رحمه الله ته مشوره ورکړه چې یوه شخصي الوتکه واخلي او یو څو معتبر پیلوټان وروزي؛
د همدې پلان او طرحې د بشپړلو او عملي کولو لپاره عملي چارې پیل شوې،نو یې خرستو المغربي کینیا ته او ایهاب علي امریکا ته د پیلوټۍ د مهارتونو د زده کړې لپاره واستول؛
دا دوه مسلمان ورونه د رهبرۍ له پلان چې له الوتکې څخه د استفادې مفکوره وه،باندې نه وه خبر؛دوی همداسې خپلې زده کړې او کار جاري ساتلی وه؛
څه موده بعد په پلان کې یو ناڅاپي بدلون راغی؛ داسې چې:
مجاهد خالد شیخ محمد فک الله اسره چې خپلې لوړې زده کړې یې د امریکا په کارولینا پوهنتون کې د میخانیکي انجینرۍ په برخه کې بشپړې کړې وې او غربیان یې نابغه ارهابي او العقل المدبر بولي یو ناڅاپه پورته شو او د امریکایي طیارو د تښتولو او د مسافرینو د برمته نیولو پلان یې جوړ او وړاندې کړ،چې ددې پلان د عملي کولو لپاره هم سوډان نه وه برابر.
تر دې چې مجاهدین افغانستان ته راغلل او تورې بورې ته راورسیدل،دلته هم د مجاهدینو رهبري د الامام المجدد اسامه بن لادن او حکیم الامة دکتور ایمن الظواهري تر قیادت لاندې وه؛ تر اوسه هم دا پلان یوه تیوري وه.
من اسامه الی اوباما:
سلام علی من اتبع الهدای
اما بعد:
که زموږ پیغامونه تاسو ته د کلمو په واسطه درلیږدول کیدای،نو موږ به تاسو ته د الوتکو په واسطه نه وای درلیږدولي؛
په هغه ستر رب قسم چې اسمانونه یې پرته له ستنو درولي؛
امریکا او پکې میشت وګړي به تر هغه وخته د امنیت خوب ونه ویني تر هغه چې موږ په فلسطین کې په واقعی توګه د ارام ژوند نه وي پیل کړی،او تر څو چې ټول کفري پوځونه د محمد صلی الله علیه وسلم له خاورې نه وي وتلي؛دا انصاف ندی چې تاسو په ارام ژوند کوی او زموږ ورونه په غزة کې له ژوند کولو محروم وي.
اې د عربي نړۍ شهسواره!
تا د واشنګټن په مجرمینو برید وکړ،دنګ_دنګ برجونه دې پرې راونړول ذلیل او په ګونډو دې کړل،تا د کفن په وخت کې هم هغوی وویرول اې د شرف او عزت خاونده!
د عصر فرعون د خدایۍ خوبونه لیدل،محکوم ملتونه یې د خپل دجل په دام کې ښکیل کړي وه،پر اسلامي نړۍ یې د وحشت او بربریت یو ډاروونکی باب پرانیستی وه،د استعمار منګولې یې هرې خوا غځولې وې،د اسلامي نړۍ کاني منابع او تیل یې غلا کول،خپل روزل شوي ګوډاګیان یې پر امت مسخر کړي او پر مټ یې خپل فرمایشاتو ته د رسیدنې لار پرانیستې وه،د انا ربکم الاعلی دعوه دارانو پر ځمکه د ځان سیال او خنډ نه لیده!
بلخوا یو کوچنی ټولی وه چې د دنیا ټولو خوندونو او د ژوند خواږو سره یې مخه ښه کړې وه،د محکوم امت غم او احساس د خپلو هېوادونو،شتمنیو،اولادونو او کورنیو پریښودو ته اړ کړي وه،همدوی وه چې امت کې یې د جهاد او قتال هغه له پیړیو هېره شوې مفکوره بیا راوټوکوله،نسلونو ته یې د الولاء والبراء عقیده وروفهموله،د خپلو افغانو ورونو نصرت ته د نړۍ له ګوټ_ګوټ راوکوچیدل،جسدونه یې د افغان پر خاوره مګر روحونه او فکرونه یې په فلسطین او اقصی نغښتي وه،بې مثاله قربانۍ یې ورکړې،د هجرت له کړاو ډک ژوندون یې د الله په لار کې تېر کړ،د الله په لار کې یې خپل مالونه،اولادونه او سرونه قربان کړل،داد اسلامي امت له بطن څخه راټوکیدلې یوه سپیڅلې او هوډمنه قافله وه!
یو تاریخ ټاکونکی پیل:
د 9/11 سپټمبر معجزانه برید لومړی ځل د یو مصري پیلوټ په ذهن کې پیدا شو؛ددې مجاهد ورور په فکر کې دا یوه خیالي مفکوره وه چې نوموړي پخپل ذهن کې جوړه کړې او له ځان سره یې د یو پټ راز په شکل خوندي ساتله،تل به د همدې خیالي مفکورې په کښتۍ کې سپور روان وه تر دې چې د نړیوال جهادي فکر د یو له بنسټ ایښودونکو ابطالو له جملې شیخ ابوعبیدة سره مخ شو،خپله دا نظریه یې شیخ ابوعبیدة البنشیري تقبله الله ته وویله چې نوموړی دا وخت د قاعدة الجهاد تنظیم عمومي نظامي مسؤل او د الشیخ المجدد اسامه بن لادن رضي الله عنه نائب وه؛
هغه د مصري پیلوټ دا نظریه او فکره په پوره جذبې،دقت او ارامتیا سره واوریده.
پرته له دې چې دا د پلان په توګه په پام کې ونیول شي؛ هیچا دا فکر نه وه کړی چې د نوموړي مصري ورور دا خیالي او تصادفي مفکوره او نظریه به د الله تعالی په نصرت د تاریخ یو نوی باب پرانیزي؛
بیا دا د تقدیر انتخاب وه چې شیخ اسامه رحمه الله او ځینې نور مسلمان مشران یې سوډان ته راوستل،مجدد امام رحمه الله ته د پلان په اړه مکمل معلومات ورکړل شول،د پلان په اړه بحث پیل شو؛
د قاعدة الجهاد رهبرۍ پر دې پریکړه وکړه چې طرحه بشپړه،برید چمتو او ژر تر ژره عملي کړای شي مګر له سوډانه دا ناممکن وه ځکه چې هلته امکانات نه وه مهیا؛
مشرانو شیخ اسامه بن لادن رحمه الله ته مشوره ورکړه چې یوه شخصي الوتکه واخلي او یو څو معتبر پیلوټان وروزي؛
د همدې پلان او طرحې د بشپړلو او عملي کولو لپاره عملي چارې پیل شوې،نو یې خرستو المغربي کینیا ته او ایهاب علي امریکا ته د پیلوټۍ د مهارتونو د زده کړې لپاره واستول؛
دا دوه مسلمان ورونه د رهبرۍ له پلان چې له الوتکې څخه د استفادې مفکوره وه،باندې نه وه خبر؛دوی همداسې خپلې زده کړې او کار جاري ساتلی وه؛
څه موده بعد په پلان کې یو ناڅاپي بدلون راغی؛ داسې چې:
مجاهد خالد شیخ محمد فک الله اسره چې خپلې لوړې زده کړې یې د امریکا په کارولینا پوهنتون کې د میخانیکي انجینرۍ په برخه کې بشپړې کړې وې او غربیان یې نابغه ارهابي او العقل المدبر بولي یو ناڅاپه پورته شو او د امریکایي طیارو د تښتولو او د مسافرینو د برمته نیولو پلان یې جوړ او وړاندې کړ،چې ددې پلان د عملي کولو لپاره هم سوډان نه وه برابر.
تر دې چې مجاهدین افغانستان ته راغلل او تورې بورې ته راورسیدل،دلته هم د مجاهدینو رهبري د الامام المجدد اسامه بن لادن او حکیم الامة دکتور ایمن الظواهري تر قیادت لاندې وه؛ تر اوسه هم دا پلان یوه تیوري وه.
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Photo
یو ځل بیا خالد شیخ محمد فک الله اسره خپل پلان مجدد امام رحمه الله ته وړاندې کړ او په ترسره کولو سره یې نوموړی تقبله الله قانع کړ؛ پلان کرار کرار له یوې تیورۍ څخه د عمل میدان ته لار ومونده.
دا هغه مفکوره وه چې د 3 هیوادونو څخه یې سفر وکړ او د ځینو غوره مسلمانانو په مغزو کې ډېر کلونه ګرزیده راګرزیده،دې مفکورې ترقي وکړه او ورځ په ورځ پرمختګ ورکول کیده.
بلاخره ددې نړۍ بدلوونکي برید لپاره د قاعدة الجهاد رهبرۍ لخوا "۱۹" تنه ابابیل استشهادیان غوره کړای شول،د امت ددې ابابیلي ابطالو نومونه د تاریخ حافظه له ځانه سره پخپل یو زرین باب کې ساتي؛هغه صادقین رجال دادي:
ددې شهادت غوښتونکې قافلې عمومي مسؤل محمد عطاء د مصر اوسیدونکی،زیاد الجراح د لبنان اوسیدونکی،مروان الشحي د اماراتو څخه،احمد النعیمي د رسول صلی الله علیه وسلم له قبیلې قریش څخه،سطام السقامي د نجد اوسیدونکی،ماجد بن موقد الحربي له مدینې منورې څخه،هاني حنجور د طائف اوسیدونکی،نواف ربیعة الحازمي د مکې مکرمې اوسیدونکی،بلال الحازمي،فایز راشد القاضي له متحده عربي اماراتو څخه،احمد الحزنوي،حمزة الغامدي،احمدالغامدي،سعیدالغامدي،ولید الشهري،خالد المحضار د مکې مکرمې اوسیدونکي،مهند الشهري،وائل الشهري او اخري الشیخ العالم ابوالعباس الزهراني تقبلهم الله جمیعً.
دا ورونه په څلورو ګروپونو وویشل شول؛
لومړۍ ډله د محمد عطاء په مشرۍ،دوهمه ډله د مروان الشحي،دریمه د هاني الحنجور او څلورمه ډله د زیاد الجراح تر مشرۍ لاندې وټاکلی شوې!
دا استشهادي ورونه د الوتکو د هر اړخیزې زده کړې لپاره د نړۍ مختلفو برخو ته واستول شول،هر یو د خپل هدف په تکل پخپلو ټاکلو ځایونو کې مستقر او په پلان یې کار پیل کړ،له کلونو اعداد او زده کړو بعد هغه ورځ راورسیده چې دوی یې په انتظار کلونه تېر کړي وه،هغه ورځ چې د همدې اتلانو پر مبارکو لاسونو ناصر رب د عصر فرعون ته د یو دردناک عذاب د ورکړې اراده کړې وه؛
داد 2001م کال سپټمبر میاشتې یوولسم د سه شنبې سهار وه.
لومړی ورور محمد عطا او د هغه ټیم د بوسټن لوگان هوایی ډګر په لور روان شول،مروان الشحي له خپلو مجاهدو ورونو سره ټارګیټ شوي هوایي میدان ته له خپلو شهادت غوښتونکو مجاهدینو سره ورسیده،د هاني الحنجور مجاهده دلګۍ Dallas هوایي میدان ته پر لار وه،
او اخري استشهادي ټولی د زیاد الجراح په مشرۍ د نیویارک هوایي میدان ته نژدې شوي وه!
د هر استشهادي ټولي حرکت یو تصادفي عمل نه،بلکې د کلونو اعداد،تیاري او له مخکې طرحه شوی پلان وه چې نن یې د عمل جامه په تن کوله.
لومړی د محمد عطاء استشهادي اتلان د لوګان هوایي ډګر له چیک پواینټونو په بریالیتوب تېر شول، طیارې ته پورته او د پرواز په انتظار پخپلو چوکیو کښیناستل،د زیاد الجراح او هاني الحنجور ډلې د تلاشۍ په نیت هوایي میدانونو کې په قطارونو کې ولاړې وې،د مروان الشحي ټیم پاسپورتونه د خروج له ټاپو خلاص شوي وه چې محمد عطاء د طیارې کنترول په لاس کې واخیست،را ویې ګرزوله، د امریکا د نړیوال سوداګریز مرکز شمالي بلډنګ چې د 1362 فوټه لوړوالی په قد ولاړ وه پر لور وروالوتل؛
دې کړنې په طیاره کې ناست خلک ورخطا او وویرول،شور او غالمغال یې پیل کړ، محمدعطاء د ټیلیفوني غږ په مرسته چې د امریکا هوایي سټیشنونو ثبت کړی وایي: موږ څو الوتکې تر لاسه کړي،چوپ کینئ،تاسو به خوندی شی،موږ بیرته هوایي ډګر ته ستنیږو،هیڅوک دې حرکت نکوي،هرڅه سم دي،که یو چا حرکت وکړ طیارې او خپل ځان ته به خطر پیښ کړي،تنها چوپ کینئ؛
طیارې همداسې د نیویارک پر اسمان الوت کاوه،د سهار 8:46 دقیقې وې چې د ذوالجلال لښکر لومړۍ طیاره د فرعون پر 110 پوړیز دنګ برج ورننوته له یو ویرونکي ستر غږ سره سترې لمبې هم پورته شوې،لومړیو کې خلکو دا یو تصادف ګاڼه،د ژغورنې ټیمونه په حرکت شول او له تعمیر څخه یې د وګړو پر راویستلو پیل وکړ،مسؤل اعلان وکړ چې جنوبي برج په امن کې دی د راوتلو ضرورت نشته،د ټولو امریکایي اوسیدونکو سترګې پر ګرد لړلې فضاء نغښتې وې،پر همدې برج د بلېدونکو لمبو ننداره یې کوله چې؛
16 دقیقې وروسته 09:03AM یوه بله طیاره یو ناڅاپي راښکاره شوه،د 950km/hr سرعت سره پر دوهم 110 پوړیز نړیوال تجارتي مرکز چې جنوبي لور ته یې موقیعت درلود ورننوته،ستر انفجار له ځانه سره یوه ستر اور درلود،وګړي هک حیران او ویرې واخیستل،هرې خوا منډې پیل او د ژغورنې پر هڅو بوخت شول،داد مروان الشحي جنتي ابطالو طیاره وه چې زړه یخوونکو لمبو او دوخړو یې د نیویارک فضاء اشغال کړه؛
نن ورځ الله تعالی هغه فرعون ته دردناک عذاب ورکړ چې ځانته یې د عصر انا ربکم الاعلی ویل.
د رسنیو له لارې په ژوندۍ بڼه په ټوله نړۍ کې ددې یو ناڅاپي برید ژوندی بهیر کاتو خلک ګوته په غاښ کړي وه،نړۍ ددې جریان ننداره کوله؛
دا هغه مفکوره وه چې د 3 هیوادونو څخه یې سفر وکړ او د ځینو غوره مسلمانانو په مغزو کې ډېر کلونه ګرزیده راګرزیده،دې مفکورې ترقي وکړه او ورځ په ورځ پرمختګ ورکول کیده.
بلاخره ددې نړۍ بدلوونکي برید لپاره د قاعدة الجهاد رهبرۍ لخوا "۱۹" تنه ابابیل استشهادیان غوره کړای شول،د امت ددې ابابیلي ابطالو نومونه د تاریخ حافظه له ځانه سره پخپل یو زرین باب کې ساتي؛هغه صادقین رجال دادي:
ددې شهادت غوښتونکې قافلې عمومي مسؤل محمد عطاء د مصر اوسیدونکی،زیاد الجراح د لبنان اوسیدونکی،مروان الشحي د اماراتو څخه،احمد النعیمي د رسول صلی الله علیه وسلم له قبیلې قریش څخه،سطام السقامي د نجد اوسیدونکی،ماجد بن موقد الحربي له مدینې منورې څخه،هاني حنجور د طائف اوسیدونکی،نواف ربیعة الحازمي د مکې مکرمې اوسیدونکی،بلال الحازمي،فایز راشد القاضي له متحده عربي اماراتو څخه،احمد الحزنوي،حمزة الغامدي،احمدالغامدي،سعیدالغامدي،ولید الشهري،خالد المحضار د مکې مکرمې اوسیدونکي،مهند الشهري،وائل الشهري او اخري الشیخ العالم ابوالعباس الزهراني تقبلهم الله جمیعً.
دا ورونه په څلورو ګروپونو وویشل شول؛
لومړۍ ډله د محمد عطاء په مشرۍ،دوهمه ډله د مروان الشحي،دریمه د هاني الحنجور او څلورمه ډله د زیاد الجراح تر مشرۍ لاندې وټاکلی شوې!
دا استشهادي ورونه د الوتکو د هر اړخیزې زده کړې لپاره د نړۍ مختلفو برخو ته واستول شول،هر یو د خپل هدف په تکل پخپلو ټاکلو ځایونو کې مستقر او په پلان یې کار پیل کړ،له کلونو اعداد او زده کړو بعد هغه ورځ راورسیده چې دوی یې په انتظار کلونه تېر کړي وه،هغه ورځ چې د همدې اتلانو پر مبارکو لاسونو ناصر رب د عصر فرعون ته د یو دردناک عذاب د ورکړې اراده کړې وه؛
داد 2001م کال سپټمبر میاشتې یوولسم د سه شنبې سهار وه.
لومړی ورور محمد عطا او د هغه ټیم د بوسټن لوگان هوایی ډګر په لور روان شول،مروان الشحي له خپلو مجاهدو ورونو سره ټارګیټ شوي هوایي میدان ته له خپلو شهادت غوښتونکو مجاهدینو سره ورسیده،د هاني الحنجور مجاهده دلګۍ Dallas هوایي میدان ته پر لار وه،
او اخري استشهادي ټولی د زیاد الجراح په مشرۍ د نیویارک هوایي میدان ته نژدې شوي وه!
د هر استشهادي ټولي حرکت یو تصادفي عمل نه،بلکې د کلونو اعداد،تیاري او له مخکې طرحه شوی پلان وه چې نن یې د عمل جامه په تن کوله.
لومړی د محمد عطاء استشهادي اتلان د لوګان هوایي ډګر له چیک پواینټونو په بریالیتوب تېر شول، طیارې ته پورته او د پرواز په انتظار پخپلو چوکیو کښیناستل،د زیاد الجراح او هاني الحنجور ډلې د تلاشۍ په نیت هوایي میدانونو کې په قطارونو کې ولاړې وې،د مروان الشحي ټیم پاسپورتونه د خروج له ټاپو خلاص شوي وه چې محمد عطاء د طیارې کنترول په لاس کې واخیست،را ویې ګرزوله، د امریکا د نړیوال سوداګریز مرکز شمالي بلډنګ چې د 1362 فوټه لوړوالی په قد ولاړ وه پر لور وروالوتل؛
دې کړنې په طیاره کې ناست خلک ورخطا او وویرول،شور او غالمغال یې پیل کړ، محمدعطاء د ټیلیفوني غږ په مرسته چې د امریکا هوایي سټیشنونو ثبت کړی وایي: موږ څو الوتکې تر لاسه کړي،چوپ کینئ،تاسو به خوندی شی،موږ بیرته هوایي ډګر ته ستنیږو،هیڅوک دې حرکت نکوي،هرڅه سم دي،که یو چا حرکت وکړ طیارې او خپل ځان ته به خطر پیښ کړي،تنها چوپ کینئ؛
طیارې همداسې د نیویارک پر اسمان الوت کاوه،د سهار 8:46 دقیقې وې چې د ذوالجلال لښکر لومړۍ طیاره د فرعون پر 110 پوړیز دنګ برج ورننوته له یو ویرونکي ستر غږ سره سترې لمبې هم پورته شوې،لومړیو کې خلکو دا یو تصادف ګاڼه،د ژغورنې ټیمونه په حرکت شول او له تعمیر څخه یې د وګړو پر راویستلو پیل وکړ،مسؤل اعلان وکړ چې جنوبي برج په امن کې دی د راوتلو ضرورت نشته،د ټولو امریکایي اوسیدونکو سترګې پر ګرد لړلې فضاء نغښتې وې،پر همدې برج د بلېدونکو لمبو ننداره یې کوله چې؛
16 دقیقې وروسته 09:03AM یوه بله طیاره یو ناڅاپي راښکاره شوه،د 950km/hr سرعت سره پر دوهم 110 پوړیز نړیوال تجارتي مرکز چې جنوبي لور ته یې موقیعت درلود ورننوته،ستر انفجار له ځانه سره یوه ستر اور درلود،وګړي هک حیران او ویرې واخیستل،هرې خوا منډې پیل او د ژغورنې پر هڅو بوخت شول،داد مروان الشحي جنتي ابطالو طیاره وه چې زړه یخوونکو لمبو او دوخړو یې د نیویارک فضاء اشغال کړه؛
نن ورځ الله تعالی هغه فرعون ته دردناک عذاب ورکړ چې ځانته یې د عصر انا ربکم الاعلی ویل.
د رسنیو له لارې په ژوندۍ بڼه په ټوله نړۍ کې ددې یو ناڅاپي برید ژوندی بهیر کاتو خلک ګوته په غاښ کړي وه،نړۍ ددې جریان ننداره کوله؛
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Photo
33 دقیقې وروسته 09:37 د هاني الحنجور ابابیل د امریکا دجالي مرکز پر دفاع وزارت "پنټاګون"خپله الوتکه ورننویسته،یو کړس دفاع وزارت ونړاوه، او د فتنو لدې ځالې یې هم د ټول امت انتقام واخیست،دفاع وزارت تر ډیره حده مکمل تخریب او تر زرو تنو رسمي کارکونکي چې اکثریت یې نخبه ګان او متخصصین وه پکې ځای پر ځای ووژل شول؛
بوش ویرې او ډار په سر اخیستی وه،زهني توازن یې بایللی وه او د ځان لپاره یې ترټولو خوندي ځای هوا پیدا کړه،طیارې ته پورته شو او له فضاء یې ددې جریان ننداره کوله!
په دواړو تعمیرونو کې د ژغورنې ټیمونه د خپلو وګړو پر ژغورنه بوخت وه،د سهار 09:58 دقیقې وې،جنوبي برج چې دوهم پرې طیاره ورننوتلې وه لومړی په مکمل ډول ونړېده،10:28AM دقیقې وې چې شمالي برج هم مکمل راونړیده هغه چې لومړی پرې استشهادي برید شوی وه!
د استشهادیانو څلورمه طیاره د زیاد الجراح په رهبرۍ د سپینې ماڼۍ پر لور په فضاء کې روانه وه چې صلیبیانو دا طیاره په هوا کې وویشته او په یوه ځنګله کې راولویده، دا به د ذوالجلال رب همداسې خوښه او اراده وه.
پدې سره د قاعدة الجهاد استشهادي کاروان 19 تنو اتلانو ځانونه د امریکا په اسمان کې د خپل رب د رضاء او مظلومو مسلمانو ورونو او خویندو د دفاع او انتقام اخیستنې په تکل په اور لولپه کړل او د عصر هبل یې راونړاوه!
د اسامه له کمانه وتلي غیشي د وخت د زبرځواک پر سترګو ورننوتل،سینې یې ورڅېرې کړې،میندې یې پرې وژړولې او د مظلومانو پر شونډو یې مسکاوې خورې کړې!
نحسبهم کذالک والله حسیبهم!
پدې نړۍ بدلوونکو او صلیب ماتوونکو تندریزو استشهادي عملیاتو کې 2996 تنه ځای پر ځای مړه او 15000 تنه پکې زخمیان شول؛
امریکا 7 ټریلیونه ډالر اقتصادي تاوان وکړ،سترې_سترې اقتصادي کمپنۍ یې پکې له منځه ولاړې.
په سقوط کې په زرګونو امریکايي پوځیان ووژل او ټپیان شول.
د نیویارک او واشنګټن په بریدونو کې امریکا ته رسیدلی زیان تر دوهمې نړیوالې جګړې راوروسته ستر زیان وه!
د امریکا پر دفاع وزارت "پنټاګون" برید کې تر زرو تنو پورې د کلونو کلونو تجربه کار،جنګي ماهرین،د پرمختللو اسلحو مخترعین،استادان او د مختلفو برخو متخصصین ووژل شول،امریکا کوشش وکړ چې د تجارتي مرکزونو برید ته پر شهرت ورکولو سره پر پنټاګون برید پټ وساتي او د نړۍ او نړیوالو فکرونه همالته تر دوو برجونو منحصر کړي،ځکه یې دلته د رسنیو پر ورتګ بندیز او د تلفاتو له ویلو ډډه وکړه،حقایق یې پټ کړل،دا د امریکا په تاریخ کې ددوی یوه له سترو ناکامیو څخه وه چې باید یې پټه کړې وای!
دا هغه تلفات وه چې یوه ډیره کوچنۍ برخه یې د محققینو لاسته لویدلې ده،هغه چې پټ پاتې شول تر دې ډیر ستر او لوړ وه!
تر ننه امریکا د یوې داسې پیښې له تکرار په ډار ده او تر ننه یې تاوان ګالي،دې مبارکو او صلیب لړزونکو استشهادي عملیاتو د تاریخ بڼه تغیر کړه،اسلامي امت کې یې د ویښتیا یو نوی روح پوو کړ،د حق او باطل صفونه یې جدا کړل،امت کې د جهاد او قتال سنګرونه بیا فعال شول،د طاغوت پر ځالو تندریز بریدونه پیل شول پر مسلمانو ولسونو کې یې د الولاء والبراء عقیده ورتلقین کړه،د امریکا استخبارات او نړیوال حیثیت یې په صفر کې ضرب کړ.
دا مبارک عملیات په خلیج هېوادونو کې د مسلمانانو د تیلو د غلا کولو،د اسلامي افریقا د کاني منابعو د لوټلو،د فلسطیني مؤمنانو له خپلې خاورې د شړلو،وژلو او محمد الدره د شهادت په انتقام کې تر سره شول!
9/11 سپټمبر عملیاتو جوته کړه چې د الله تعالی د لارې یو کوچنی ټولی د خپل رب په نصرت د یو داسې ستر او پیچلي عملیاتو ځواک او هنر لري چې په معاصر دور کې یې تر سره کول یو جنون او خیال ګڼل کیده!
دا خیال یې ناسم ثابت کړ چې هیڅوک نشي کولای پر امریکا برید وکړي،د اټومي وسلو پټ زیرمتون لري د سرحداتو پر ساتنه دومره واکمن دي چې هیڅوک ترې ددوی له اجازې پرته نشي داخلیدای.
دا زموږ افتخار دی،زموږ د تاریخ یو زرین باب،داد بدرالکبرای راروانه سلسله ده،د یوم الفرقان ورځ!
مهم نده چې څومره کفار زموږ پر خلاف متحد کیږي او زموږ پر وړاندې د مبارزې لپاره چمتو کیږي،ځکه موږ خپل قوت له خپل واحد القهار رب څخه اخلو،هغه مو ناصر دی،د مرستې پر تکیه یې د ټول شرق او غرب له طواغیتو څخه بیزاري اعلانوو.
مجدد امام رضی الله عنه ددې مبارکو عملیاتو په اړه وایي:
د عملیاتو له ترسره کولو څخه څه موده مخکې ابوالحسن المصري راته وویل:
یو خوب مې لیدلی،په خوب کې وینم چې موږ یو ټيم په امریکا کې کار کوو،دیته حیران یم چې د ټیم ټول افراد مو پیلوټان وي،موږ یو ګیم سره کوو او مقابل ټیم ته کلکه ماتې ورکړو؛
ما ورته وویل : دا یو نیک فال دی؛
ابوالحسن المصري ددې پلان څخه تر هغه نه وه خبر تر څو یې چې له راډیو څخه پر نیویارک او پنټاګون د طیارو د ورننوتلو خبر واوریده.
بوش ویرې او ډار په سر اخیستی وه،زهني توازن یې بایللی وه او د ځان لپاره یې ترټولو خوندي ځای هوا پیدا کړه،طیارې ته پورته شو او له فضاء یې ددې جریان ننداره کوله!
په دواړو تعمیرونو کې د ژغورنې ټیمونه د خپلو وګړو پر ژغورنه بوخت وه،د سهار 09:58 دقیقې وې،جنوبي برج چې دوهم پرې طیاره ورننوتلې وه لومړی په مکمل ډول ونړېده،10:28AM دقیقې وې چې شمالي برج هم مکمل راونړیده هغه چې لومړی پرې استشهادي برید شوی وه!
د استشهادیانو څلورمه طیاره د زیاد الجراح په رهبرۍ د سپینې ماڼۍ پر لور په فضاء کې روانه وه چې صلیبیانو دا طیاره په هوا کې وویشته او په یوه ځنګله کې راولویده، دا به د ذوالجلال رب همداسې خوښه او اراده وه.
پدې سره د قاعدة الجهاد استشهادي کاروان 19 تنو اتلانو ځانونه د امریکا په اسمان کې د خپل رب د رضاء او مظلومو مسلمانو ورونو او خویندو د دفاع او انتقام اخیستنې په تکل په اور لولپه کړل او د عصر هبل یې راونړاوه!
د اسامه له کمانه وتلي غیشي د وخت د زبرځواک پر سترګو ورننوتل،سینې یې ورڅېرې کړې،میندې یې پرې وژړولې او د مظلومانو پر شونډو یې مسکاوې خورې کړې!
نحسبهم کذالک والله حسیبهم!
پدې نړۍ بدلوونکو او صلیب ماتوونکو تندریزو استشهادي عملیاتو کې 2996 تنه ځای پر ځای مړه او 15000 تنه پکې زخمیان شول؛
امریکا 7 ټریلیونه ډالر اقتصادي تاوان وکړ،سترې_سترې اقتصادي کمپنۍ یې پکې له منځه ولاړې.
په سقوط کې په زرګونو امریکايي پوځیان ووژل او ټپیان شول.
د نیویارک او واشنګټن په بریدونو کې امریکا ته رسیدلی زیان تر دوهمې نړیوالې جګړې راوروسته ستر زیان وه!
د امریکا پر دفاع وزارت "پنټاګون" برید کې تر زرو تنو پورې د کلونو کلونو تجربه کار،جنګي ماهرین،د پرمختللو اسلحو مخترعین،استادان او د مختلفو برخو متخصصین ووژل شول،امریکا کوشش وکړ چې د تجارتي مرکزونو برید ته پر شهرت ورکولو سره پر پنټاګون برید پټ وساتي او د نړۍ او نړیوالو فکرونه همالته تر دوو برجونو منحصر کړي،ځکه یې دلته د رسنیو پر ورتګ بندیز او د تلفاتو له ویلو ډډه وکړه،حقایق یې پټ کړل،دا د امریکا په تاریخ کې ددوی یوه له سترو ناکامیو څخه وه چې باید یې پټه کړې وای!
دا هغه تلفات وه چې یوه ډیره کوچنۍ برخه یې د محققینو لاسته لویدلې ده،هغه چې پټ پاتې شول تر دې ډیر ستر او لوړ وه!
تر ننه امریکا د یوې داسې پیښې له تکرار په ډار ده او تر ننه یې تاوان ګالي،دې مبارکو او صلیب لړزونکو استشهادي عملیاتو د تاریخ بڼه تغیر کړه،اسلامي امت کې یې د ویښتیا یو نوی روح پوو کړ،د حق او باطل صفونه یې جدا کړل،امت کې د جهاد او قتال سنګرونه بیا فعال شول،د طاغوت پر ځالو تندریز بریدونه پیل شول پر مسلمانو ولسونو کې یې د الولاء والبراء عقیده ورتلقین کړه،د امریکا استخبارات او نړیوال حیثیت یې په صفر کې ضرب کړ.
دا مبارک عملیات په خلیج هېوادونو کې د مسلمانانو د تیلو د غلا کولو،د اسلامي افریقا د کاني منابعو د لوټلو،د فلسطیني مؤمنانو له خپلې خاورې د شړلو،وژلو او محمد الدره د شهادت په انتقام کې تر سره شول!
9/11 سپټمبر عملیاتو جوته کړه چې د الله تعالی د لارې یو کوچنی ټولی د خپل رب په نصرت د یو داسې ستر او پیچلي عملیاتو ځواک او هنر لري چې په معاصر دور کې یې تر سره کول یو جنون او خیال ګڼل کیده!
دا خیال یې ناسم ثابت کړ چې هیڅوک نشي کولای پر امریکا برید وکړي،د اټومي وسلو پټ زیرمتون لري د سرحداتو پر ساتنه دومره واکمن دي چې هیڅوک ترې ددوی له اجازې پرته نشي داخلیدای.
دا زموږ افتخار دی،زموږ د تاریخ یو زرین باب،داد بدرالکبرای راروانه سلسله ده،د یوم الفرقان ورځ!
مهم نده چې څومره کفار زموږ پر خلاف متحد کیږي او زموږ پر وړاندې د مبارزې لپاره چمتو کیږي،ځکه موږ خپل قوت له خپل واحد القهار رب څخه اخلو،هغه مو ناصر دی،د مرستې پر تکیه یې د ټول شرق او غرب له طواغیتو څخه بیزاري اعلانوو.
مجدد امام رضی الله عنه ددې مبارکو عملیاتو په اړه وایي:
د عملیاتو له ترسره کولو څخه څه موده مخکې ابوالحسن المصري راته وویل:
یو خوب مې لیدلی،په خوب کې وینم چې موږ یو ټيم په امریکا کې کار کوو،دیته حیران یم چې د ټیم ټول افراد مو پیلوټان وي،موږ یو ګیم سره کوو او مقابل ټیم ته کلکه ماتې ورکړو؛
ما ورته وویل : دا یو نیک فال دی؛
ابوالحسن المصري ددې پلان څخه تر هغه نه وه خبر تر څو یې چې له راډیو څخه پر نیویارک او پنټاګون د طیارو د ورننوتلو خبر واوریده.
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
Photo
امام رحمه الله زیاتوي ټول استشهادیان پر دې خبر وه چې دوی د یو مهم استشهادي برید او ستر هدف لپاره چمتو او لیږدول کیږي،مګر لدوی څخه یو هم ددې برید د نوعیت او د ترسره کیدو له ځای څخه د ذرې په اندازه هم نه وه خبر،دوی امریکا او اروپا ته لاړل،او هلته یې روزنه ترلاسه کوله،برید ته د کم وخت تر پاتې کیدو پورې هم دوی ته ځای پر اړه هیڅ نه وه ویل شوي.
بیا وایی:یوه ورځ د داوود په نوم یو ورور له امریکا راغی او ماته یې وویل چې هغه غامدي ما نیویارک کې ولیده او د یو ستر بلډنګ لاندې یې خلکو ته د کراټې کلپ کې روزنه ورکوله،دا چې مال راز نشي افشاء ژر مې دا موضوع وتړله او نوموړي ته مې وویل:
داسې مه وایه که د غامدي کورنۍ خبره شي چې تا هغه هلته پریښوده او ته ترې راغلې نو به سخت درنه خفه شي؛ بیا یې د غامدي چیرته هم یادونه ونه کړه!☺
د امام رحمه الله یو نژدې ملګری کیسه کوي!
خوب مې ولیده چې دوه طیارې پر دوه سترو ماڼیو ورننوزي،سهار مې شیخ رحمه الله ته واقعه بیان کړه،او ورته مې وویل چې موږ ته اجازه راکړه چې داسې عملیات طرحه او عملي کړو؛
شیخ رحمه الله راته وویل:
زغم ولره!
زغم ولره شاید نور ډیر څه پیښ شي!
هماغه وه چې لږ موده وروسته د قاعدة الجهاد ابابیلو د طاغوت ځالې ونړولې.
اې د عربي نړۍ شهسواره!
تا د واشنګټن په مجرمینو برید وکړ،دنګ_دنګ برجونه دې پرې راونړول ذلیل او په ګونډو دې کړل،د شرق او غرب طواغیت دې له نامه په هیبت وه،ته یې پر سر د قهار رب عذاب وې،د هغوی پر سترو اډو دې برید وکړ،تا د کفن په وخت کې هم هغوی وویرول؛
اې د شرف او عزت خاونده؛
د یوویشتمې پیړۍ مجدد امامه!
تا د عربي نړۍ هغه د خوندونو او لذتونو زنده ګۍ ته د تورې بورې او کونړونو په واورو پټو غرونو کې پر تېرولو اولویت ورکړ،خپل ځان،مال او اولادونه دې د خپل ستر رب په لار کې قربان کړل،تا د ایثار یو داسې باب پرانیست چې معاصر تاریخ پخپله حافظه کې نه لرلو.
د عصر ایوبي صلاح الدینه!
تا پخپل عالي نبوغ او لرلید تفکر د یو داسې حرکت بڼسټ کیښود چې هر زلمی یې د امت یو ګمنام سپاهي دی،دا منهج به پالي،ستا اهداف یې اهداف او ستا یون یې یون دی!
قندهار هم د ستر مشر له لاسه ورکولو غم ځپلی دی،صنعاء ځپل شوې، بیت المقدس حیران او شام د غمونو په دریاب کې څپی وهي.
ته یې د موجو په منځ کې وغورځولې نن سمندرونه خوشحاله دي او دریابونه د هرکلي ته ولاړ دي،ځمکه حسد کوي دریاب سره،باران او وریځې خوشحالي کوي چې د عربو شهسوار شهزاده پکې دمه دی.
د عصر مجدد امامه ته مو د ژوند الګو شوې،راتلونکي نسلونه او د اسلام تاریخ به درباندې ویاړي؛د متعال رب،دیدار،ستر جنتونه او غټ سترګې حورې دې په نصیب شه!
#یوم_الفرقان
مأخذ:
حکیم الامة دکتور ایمن الظواهري
امام المجدد اسامه بن لادن
الاعلام الخیر
الجزیرة
السحاب
> *#نشر داستشهاد مدرسه
بیا وایی:یوه ورځ د داوود په نوم یو ورور له امریکا راغی او ماته یې وویل چې هغه غامدي ما نیویارک کې ولیده او د یو ستر بلډنګ لاندې یې خلکو ته د کراټې کلپ کې روزنه ورکوله،دا چې مال راز نشي افشاء ژر مې دا موضوع وتړله او نوموړي ته مې وویل:
داسې مه وایه که د غامدي کورنۍ خبره شي چې تا هغه هلته پریښوده او ته ترې راغلې نو به سخت درنه خفه شي؛ بیا یې د غامدي چیرته هم یادونه ونه کړه!☺
د امام رحمه الله یو نژدې ملګری کیسه کوي!
خوب مې ولیده چې دوه طیارې پر دوه سترو ماڼیو ورننوزي،سهار مې شیخ رحمه الله ته واقعه بیان کړه،او ورته مې وویل چې موږ ته اجازه راکړه چې داسې عملیات طرحه او عملي کړو؛
شیخ رحمه الله راته وویل:
زغم ولره!
زغم ولره شاید نور ډیر څه پیښ شي!
هماغه وه چې لږ موده وروسته د قاعدة الجهاد ابابیلو د طاغوت ځالې ونړولې.
اې د عربي نړۍ شهسواره!
تا د واشنګټن په مجرمینو برید وکړ،دنګ_دنګ برجونه دې پرې راونړول ذلیل او په ګونډو دې کړل،د شرق او غرب طواغیت دې له نامه په هیبت وه،ته یې پر سر د قهار رب عذاب وې،د هغوی پر سترو اډو دې برید وکړ،تا د کفن په وخت کې هم هغوی وویرول؛
اې د شرف او عزت خاونده؛
د یوویشتمې پیړۍ مجدد امامه!
تا د عربي نړۍ هغه د خوندونو او لذتونو زنده ګۍ ته د تورې بورې او کونړونو په واورو پټو غرونو کې پر تېرولو اولویت ورکړ،خپل ځان،مال او اولادونه دې د خپل ستر رب په لار کې قربان کړل،تا د ایثار یو داسې باب پرانیست چې معاصر تاریخ پخپله حافظه کې نه لرلو.
د عصر ایوبي صلاح الدینه!
تا پخپل عالي نبوغ او لرلید تفکر د یو داسې حرکت بڼسټ کیښود چې هر زلمی یې د امت یو ګمنام سپاهي دی،دا منهج به پالي،ستا اهداف یې اهداف او ستا یون یې یون دی!
قندهار هم د ستر مشر له لاسه ورکولو غم ځپلی دی،صنعاء ځپل شوې، بیت المقدس حیران او شام د غمونو په دریاب کې څپی وهي.
ته یې د موجو په منځ کې وغورځولې نن سمندرونه خوشحاله دي او دریابونه د هرکلي ته ولاړ دي،ځمکه حسد کوي دریاب سره،باران او وریځې خوشحالي کوي چې د عربو شهسوار شهزاده پکې دمه دی.
د عصر مجدد امامه ته مو د ژوند الګو شوې،راتلونکي نسلونه او د اسلام تاریخ به درباندې ویاړي؛د متعال رب،دیدار،ستر جنتونه او غټ سترګې حورې دې په نصیب شه!
#یوم_الفرقان
مأخذ:
حکیم الامة دکتور ایمن الظواهري
امام المجدد اسامه بن لادن
الاعلام الخیر
الجزیرة
السحاب
> *#نشر داستشهاد مدرسه
🌹آگاه باش ای مادر!!
- از اسباب استقامت دختران استقامت مادرانشان است دختر اخلاق و رفتارش را از مادرش به ارث میبرد !
- چگونه سایه صاف میشود در حالی که درخت عود کج باشد. الگو باش !
►
- از اسباب استقامت دختران استقامت مادرانشان است دختر اخلاق و رفتارش را از مادرش به ارث میبرد !
- چگونه سایه صاف میشود در حالی که درخت عود کج باشد. الگو باش !
►
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️ #قسمت_دهم رفتم خونه بعد برگشتم مسجد، نزدیکای نماز عصر بود هیچی نخورده بودم چون می‌دونستم مسلمانان اینجوری روزه می‌گیرند. وقتی رفتم تو، اذان رو گفتند و برق قطع شد ماهم نفهمیدم منتظر ماموستا بودیم که نماز رو شروع کنه. وقتی…
#ماجرای_واقعی_مسلمان_شدن_روژین♥️
#قسمت_یازدهم
من سکوت کرده بودم سوژین گفت چرا هیچی نمیگی جوابم رو بده؟ منم گفتم خواهر قبلا توی جهل بودم.. گفت بخاطر دوستت میگی قبلا تو جهل بودی؟! یعنی بابا و مامان و من همه توی جهلیم؟! روژین تو با انتخابت خونوادت رو همه‌ی ما رو از دست میدی توانش داری؟ خونوادت رو خودتو از ما جدا کردی؟
می‌خواست بره بیرون بازم دستش رو گرفتم و گفتم خواهش می‌کنم مامان ایناچیزی ندونن.. اونم هیچی نگفت. دو روز گذشت بخاطر اینکه سحری نمی‌کردم خیلی ضعف کرده بودم، افطاری هم چیز زیادی نمی‌تونستم بخورم. رفتم دکتر گفت باید حتما سحری کنی، شب زنگ گوشیم رو مو تنظیم. کردم زنگ خورد بلند شدم وقتی داشتم میرفتم پایین واسه سحری..
سوژین بیرون اومد یه نگاه سنگینی بهم کرد و رفت. من رفتم پایین یه چیزای از غذایی دیشب مونده بود روی گاز داشتم همش یواش یواش کارا رو می‌کردم که صدای درِ اتاقِ مامان اینا اومد.. وای خدا الان چیکار کنم مامانم بود اومد گفت روژین دخترم چیکار میکنی مامان؟ منم گفتم خیلی گرسنمه. گفت چرا منو بیدار نکردی؟
گفتم احتیاجی نیست.. گفت اصلا به خودت نمیرسی این روزا اصلا خورد و خوراکت برام جالب نیست نه صبحانه نه ناهار.. شبام که یه ذره کسی ندونه انگار روزه هستی... وقتی اینو گفت رنگم سفید شد..! بابا هم اومد گفت این صداها چیه میاد؟ مامان گفت همون اذان مسلمان واسه بیدار شدن واسه سحری، منم گفتم مامان تو از کجا میدونی؟
گفت کوچیک که بودم این صدا رو خیلی دوس داشتم و همیشه همراه مامان و بابام و خواهرام بلند می‌شدم. منم من یه لبخند زدم گفتم چه خوب بود.. نمی‌دونم چطوری این کلمه به زبونم اومد، مامان یه کمی بهم نگاه کرد گفت غذات نسوزه.. رفتارش فرق کرد منم غذا رو آوردم بخورم. لقمه رو که خواستم بخورم یه لحظه بسم الله گفتم یه ذره‌ا‌ش گفتم فقط بسم... بقیه‌اش رو تو دلم گفتم.
مامان همون لحظه بهم مشکوک شده بود گفت من میرم می‌خوابم. من خوشحال شدم گفتم باشه غذام رو خوردم در آخر گفتم الحمدالله، اینا رو از مهناز یاد گرفته بودم. داشتم قابلمه رو از روی میزبرمی‌داشتم مامانم دوباره پیداش شد.. گفت اون کلمه اون کلمه چی بود گفتی؟ منم گفتم کدوم من چیزی نگفتم؟
اونم گفت روژین من خنگ نیستم بهم بگو، من تو رو برادر و خواهرات رو دروغگو بار نیاوردم بهم بگو چرا گفتی الحمدالله؟ منم سکوت کرده بودم، مامانم داد و بیراه راه انداخت.. همه اومدن آشپزخونه گفتن چی شده؟ اونم گفت روژین باید جواب بده.. سرم رو بلند کردم خانوادم رو به روم بودن، مامانم بابام دو تا خواهرام..
نمی‌دونستم چیکار کنم چی بگم اما دهنم رو باز کردم گفتم من مسلمان شدم.... مامان بدون اجازه دادن به کلمه دیگه‌ام موهام و گرفت منو زد و همش بهم می‌گفت تو کی هستی که واسه خودت تصمیم گرفتی و منو پرت کرد به کابینت و با کفش آشپزخونه اومد به طرفم توی دهنم زد و می‌گفت این دهن رو می‌شکنم که بهش گفتی من مسلمان شدم.
بابام اومد منو از دست مامان نجات داد گفت چیکار میکنی بچه رو کشتی اون هنوز بچه هست یه هوس زود گذره تموم میشه میره، منم با این کلمه خیلی عصبی شدم با دهن پر از خون گفتم چی دارین میگین؟ ۱۴سال ما رو تو غفلت و نادانی و جهل بزرگ کردی ۱۴سال عمرم رو صرف گناه و بدبختی هدر دادین ۱۴سال عمر بدون یه سجده به خدام هدر رفت، الانم این حرفا..
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀
#قسمت_یازدهم
من سکوت کرده بودم سوژین گفت چرا هیچی نمیگی جوابم رو بده؟ منم گفتم خواهر قبلا توی جهل بودم.. گفت بخاطر دوستت میگی قبلا تو جهل بودی؟! یعنی بابا و مامان و من همه توی جهلیم؟! روژین تو با انتخابت خونوادت رو همه‌ی ما رو از دست میدی توانش داری؟ خونوادت رو خودتو از ما جدا کردی؟
می‌خواست بره بیرون بازم دستش رو گرفتم و گفتم خواهش می‌کنم مامان ایناچیزی ندونن.. اونم هیچی نگفت. دو روز گذشت بخاطر اینکه سحری نمی‌کردم خیلی ضعف کرده بودم، افطاری هم چیز زیادی نمی‌تونستم بخورم. رفتم دکتر گفت باید حتما سحری کنی، شب زنگ گوشیم رو مو تنظیم. کردم زنگ خورد بلند شدم وقتی داشتم میرفتم پایین واسه سحری..
سوژین بیرون اومد یه نگاه سنگینی بهم کرد و رفت. من رفتم پایین یه چیزای از غذایی دیشب مونده بود روی گاز داشتم همش یواش یواش کارا رو می‌کردم که صدای درِ اتاقِ مامان اینا اومد.. وای خدا الان چیکار کنم مامانم بود اومد گفت روژین دخترم چیکار میکنی مامان؟ منم گفتم خیلی گرسنمه. گفت چرا منو بیدار نکردی؟
گفتم احتیاجی نیست.. گفت اصلا به خودت نمیرسی این روزا اصلا خورد و خوراکت برام جالب نیست نه صبحانه نه ناهار.. شبام که یه ذره کسی ندونه انگار روزه هستی... وقتی اینو گفت رنگم سفید شد..! بابا هم اومد گفت این صداها چیه میاد؟ مامان گفت همون اذان مسلمان واسه بیدار شدن واسه سحری، منم گفتم مامان تو از کجا میدونی؟
گفت کوچیک که بودم این صدا رو خیلی دوس داشتم و همیشه همراه مامان و بابام و خواهرام بلند می‌شدم. منم من یه لبخند زدم گفتم چه خوب بود.. نمی‌دونم چطوری این کلمه به زبونم اومد، مامان یه کمی بهم نگاه کرد گفت غذات نسوزه.. رفتارش فرق کرد منم غذا رو آوردم بخورم. لقمه رو که خواستم بخورم یه لحظه بسم الله گفتم یه ذره‌ا‌ش گفتم فقط بسم... بقیه‌اش رو تو دلم گفتم.
مامان همون لحظه بهم مشکوک شده بود گفت من میرم می‌خوابم. من خوشحال شدم گفتم باشه غذام رو خوردم در آخر گفتم الحمدالله، اینا رو از مهناز یاد گرفته بودم. داشتم قابلمه رو از روی میزبرمی‌داشتم مامانم دوباره پیداش شد.. گفت اون کلمه اون کلمه چی بود گفتی؟ منم گفتم کدوم من چیزی نگفتم؟
اونم گفت روژین من خنگ نیستم بهم بگو، من تو رو برادر و خواهرات رو دروغگو بار نیاوردم بهم بگو چرا گفتی الحمدالله؟ منم سکوت کرده بودم، مامانم داد و بیراه راه انداخت.. همه اومدن آشپزخونه گفتن چی شده؟ اونم گفت روژین باید جواب بده.. سرم رو بلند کردم خانوادم رو به روم بودن، مامانم بابام دو تا خواهرام..
نمی‌دونستم چیکار کنم چی بگم اما دهنم رو باز کردم گفتم من مسلمان شدم.... مامان بدون اجازه دادن به کلمه دیگه‌ام موهام و گرفت منو زد و همش بهم می‌گفت تو کی هستی که واسه خودت تصمیم گرفتی و منو پرت کرد به کابینت و با کفش آشپزخونه اومد به طرفم توی دهنم زد و می‌گفت این دهن رو می‌شکنم که بهش گفتی من مسلمان شدم.
بابام اومد منو از دست مامان نجات داد گفت چیکار میکنی بچه رو کشتی اون هنوز بچه هست یه هوس زود گذره تموم میشه میره، منم با این کلمه خیلی عصبی شدم با دهن پر از خون گفتم چی دارین میگین؟ ۱۴سال ما رو تو غفلت و نادانی و جهل بزرگ کردی ۱۴سال عمرم رو صرف گناه و بدبختی هدر دادین ۱۴سال عمر بدون یه سجده به خدام هدر رفت، الانم این حرفا..
#انشاءاللهادامهدارد...
🍃🥀مادران مجاهد پرور🍃🥀