Telegram Web Link
بخشی از نامه اریکلی‌خان والی گرجستان به خاقان وکیل حضرت محمدکریم خان زند:

«..با داشتن غیرت صمیمانه و ارادت واقعی به اعلیحضرت و به عنوان خیرخواه و وفادار دولت ایران نمی‌توانم این را کتمان کنم که به نفع اعلیحضرت اقدام کرده‌ام، تداوم لطف بی‌بدیل شما را در حق خود خواهانم تا این که دستوراتتان مرا رها نکند، آرزو می‌کنم سایه لطف شما بر من تا ابد حاکم باشد. ولینعمت من، بنابر ارادت شناخته شده‌ام به شما، طاقت نداشتم به شما اطلاع ندهم که چه اخبار موثقی شنیده‌ام، این که سپاهیان روس در جریان شش یا هفت پیروزی چشمگیر بر ترکان، ایالت‌های آنان را فتح کرده‌اند
۱- دولت مولداوی بلغارها با تمام شهرها و نواحی متعلق به آن.
۲- ایالت ولوسکو با شهرهای بزرگ بسیاری در آن.
۳- شهر بزرگ خوتین با کل ایالت آن.
۴- ایالت بخارست با سایر شهرها در کنار دریای مدیترانه.
۵- جزیره مورس یا پلوپونز با تمام دژهای موجود در آن و جزایر دیگر که ساکنان آن همگی مسیحیان ملت یونان هستند. همچنین ناوگان روسی یک روز از طریق دریا در فاصله ۵۰ مایلی به داردانل نزدیک شدند که تا استانبول از طریق دریا تنها یک روز فاصله دارد..»

(آرشیو وزارت خارجه گرجستان)
@zand_history
ایرانِ عصر زند Zand Dynasty
Photo
اتفاقاتی که قبل از نامه اریکلی‌خان افتاد:

📜گزارش کنسول روس در انزلی به سن‌پترزبورگ بیست و چهارم اکتبر ۱۷۷۲

«..در اواخر سال ۱۷۷۱ کریم خان اعلام داشت که قصد دارد لشکر ده هزار نفره با فرماندهی یکی از ژنرال های خود به گرجستان مأمور کند و درباریان وی نیز خبرچینی کردند که در لشکرکشی مذکور الكساندر باکاراف شاهزاده گرجی که از روسیه به ایران مهاجرت نموده نقش اصلی خواهد داشت. اما کریم خان به زودی از شیراز خارج خواهد شد که از فرستاده های ترکها دور باشد و تمام آمادگی های ظاهری لشگرشی نیز خاموش خواهد شد. قبل از عزیمت خود فوری دیوان را تشکیل داد و برای توجیه عمل خود در حضور فرستاده عثمانی اعلام داشته که بر اساس تصمیم قبلی قصد لشکرکشی به گرجستان را دارد و به خانهای ایروان، گنجه و تبریز که نزدیک به گرجستان قرار دارند اعلام داشته با لشکرهای خود به لشکر کریم خان بپیوندند و از ژنرال کریم خان و الكساندر باکاراف شاهزاده گرجی اطاعت کنند و مثل اینکه کلا بیست هزار نفر در نظر گرفته شده است.  به استحضار هیئت امور خارجه می‌رسانم که در واقع اتفاقاتی افتاده که دلیل اصلی خودداری کریم خان از لشکرکشی به گرجستان می توانست باشد. ذوالفقارخان حاکم زنجان که اطراف کوههای قزوین قرار دارد به شهر خود استحکام بخشیده، حدود بیست هزار نفر مسلح کرده، از فرمانبرداری کریم خان کنار کشیده و کاروان های تجاری را به غارت می برد و مردم را اسیر می‌کند. کریم خان تمام آمادگی های ظاهری خود برای حمله به گرجستان کنار گذاشته با شتاب لشکر پانزده هزار نفره با فرمانروایی امیرخان به زنجان اعزام کرده تا قیام مذکور را به زودی سرکوب کند که ذوالفقار خان نتواند میان خانهای دیگر شریک و هم پیمان نظامی خود را پیدا کند. هنگام رسیدن لشکر کریم خان به نواحی زنجان در یک دره تنگ با گروه کوچک ذوالفقارخان برخورد کرده است. ذوالفقارخان با شجاعت احمقانه خود نبرد را آغاز کرده و سخت شکست خورده اسیر امیر خان شده است و در حال حاضر امیرخان در زنجان به سر می برد و در شهر و آن استان حکمرانی می کند. ذوالفقارخان را در زنجان در حبس نگه داشته و منتظر فرمان کریم خان و تکلیف خود و ذوالفقار خان می‌باشد...»
@zand_history
زندیه و خراسان


اگر بخواهیم وضعیت خراسان در عصر زندیه را در یک عبارت خلاصه کنیم، آن عبارت حفظ ایران است. متاسفانه روایت غالب این که می‌گویند حضرت وکیل به احترام نادرشاه متعرض خراسان نشد، مانعی شده برای درک علت اصلی این رویکرد. چندین دلیل مهم برای علت این سیاست را می‌توان برشمرد، اولا شاهرخ‌میرزا نوه دختری شاه‌سلطان‌حسین بود. وقایع دوره کوتاه افشاریه نشان داد که جوِ حاکم بر جامعه ایران صفوی‌گرا بود. این یک حقیقت تلخ است و حضرت وکیل دریافته بودند که با در نظر نگرفتن این واقعیت، مشروعیت حاکمیت زیر سوال می‌رود و در پی آن، انسجام و وحدت کشور در خطر فروپاشی مجدد قرار می‌گیرد، بنابراین نمی‌شد اسماعیل سوم را در آباده نگاه داشت و شاهرخ را حذف کرد، حذف شاهرخ آن هم در مشهد در آن‌ برهه صفوی‌پرستی یک خودزنی سیاسی محسوب می شد و برای نجات ایران از جنگهای فرسایشی باید جلوی فاجعه انسانی که همانا کاهش شدید جمعیت بود را به هر ترتیبی می‌گرفتند. دومین دلیل، ایجاد منطقه حائل با افغان‌ها و کندن دندان لق افغان‌های ابدالی و غلجایی از تاریخ و جامعه ایران است. بگذارید یک حقیقتی را بگوییم: حضرت وکیل هیچ علاقه‌ای نداشتند که دوباره سرباز افغان به قشون ایران برگردد. چون خود شاهد نقش ویرانگر آنها در اواخر صفوی و همینطور دوره افشار بودند حالا اگر کسی افتخار می‌کند به این که قلمرو نادرشاه شامل کابل هم می‌شد و بخش مهمی از قشونش را افغان‌ها تشکیل می‌دادند، نشانه خامی و نپختگی اوست. بنابراین ایجاد منطقه حائل با افغان‌ها دو دلیل داشت، یکی کندن این دندان لق و دومین دلیل، جلوگیری از جنگ‌های فرسایشی مجدد با پادشاهی ابدالی بود که یک دهه قبل از زندیه به مدد توجه نادر به آنها تاسیس شده بود. عزیزان، کشور ما خالی از سکنه شده بود! دیگر تاب و توان جنگهای فرسایشی را نداشت. حتی اگر خود نادر هم زنده می‌بود قادر به حفظ آن قلمرو کوتاه‌مدتش نبود، همانطور که در گزارش اسقف اصفهان آمده که در اواخر دوره او سربازان دسته دسته قشون را ترک و فرار میکنند. سیاست کلی زندیه، حفظ ایران با حداقل‌ها بود. اگرچه نام حضرت وکیل به مدد منش مردم‌دوستی همواره محبوب بوده است، اما سیاست‌های ایران‌مداری ایشان زیر سایه روایت های غلطی که در دوره معاصر باب شده است، آنطور که باید شناخته نشده است..

زین پس به جای این که بگوییم به احترام نادر متعرض خراسان نشدند، بهتر است بگوییم به خاطر ایران، به خاطر حفظ ایران، منافع ایران ...
@zand_history
قبلا بارها به نقل از روضه‌الصفای ناصری شنیده بودیم که اغامحمدخان وصیت کرده بود مردم را در فقر و گرسنگی نگه دارید. گویا قبل‌تر از او یک شخصیت دیگر هم چنین حرفی زده بود که تا به حال ندیده بودیم. آن هم از یک منبع دست اول و یک شاهد عینی:

..نادرشاه می‌گفت:  «..در مملکت من برای هر پنج نفر خانواده یک دیگ کافی است..»  یعنی مردم باید به درجه‌ای از فقر و ذلت برسند که به بیش از آن قادر نباشند و مجبور شوند یک دیگ را در پنج خانواده متناوبا به هم قرض بدهند. این آرزوی او بعد‌ها عملی شد‌...

📚نامه های طبيب نادرشاه. پادری بازن ص ۲۱

---------‐--------------------------------------
بازن از ۱۷۴۱ تا ۱۷۴۷ میلادی گاه و بی‌گاه طبیب او بود و وقایع را به چشم خود دیده بود. (از مقدمه کتاب)
#از_بغداد_تا_ترکستان

@zand_history
اخیرا مقاله‌ای ارزشمند در دانشگاه فلورانس منتشر شده است که نویسنده برای اولین بار نوشته‌ای را از سفیر کمپانی فرانسه در عصر زندیه به زبان اصلی برگردانده است. ژان فرانسوا روسو پسرعموی ژان ژاک روسوی معروف، سفیر کمپانی هند شرقی فرانسه بود که در اصفهان به دنیا آمده بود و به زبان فارسی مسلط بود و در دو نوبت به شیراز سفر کرد. بار اول مقارن بود با سلطنت حضرت کریم خان وکیل در سال ۱۷۷۰ و دفعه دوم مقارن بود با سلطنت کوتاه فرزند ارشدشان. در همین سفر دوم بود که روسو این نوشته را از وضعیت ایران جهت اطلاع لویی شانزدهم تهیه کرد. او ابتدا شرح می‌دهد که شورش افغانها و جنگهای نادر و سپس جنگ‌های داخلی پس از مرگ او ایران را ویران و خالی از سکنه کرده بود و سلطنت کریم خان که بیش از بیست سال به طول کشید، ایران را دوباره پرجمعیت کرد و کشاورزی و صنعت مجددا رونق یافت. سپس می‌گوید نسبت به سلسله‌های قبلی مالیات کمتری لحاظ شده بود و همین عامل جان گرفتن مجدد ایران است. روسو می‌گوید هنگامی که قصد بازگشت به فرانسه داشت، ایشان چندین نامه به احترام ملت فرانسه برای وزیر و پادشاه نوشتند.
@zand_history
ایرانِ عصر زند Zand Dynasty
« ..نه چنان اساسی بجهت ابوالفتح خان موجود بود که اگر سخن شنیده بود و یک سال از شرب و اهمال و اغفال دست برداشته بود از پدرش هم بهتر می‌بود و خوبتر به سلطنت می‌پرداخت، اما خود خانه‌نشین و کور شد و آخر کار به جائی رسید که صیدمراد در کوری او را به طمع جواهر کف پائی می‌زد..

چو خسرو سرانداز باشد ز می
فتد بی‌خبر از سرش تاج کِی
»

📚روزنامه خاطرات میرزامحمد کلانتر فارس؛ تصحیح و اهتمام عباس اقبال آشتیانی
@zand_history
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پس از این که سال گذشته در دانشگاه کمبریج تحقیقی منتشر شد که ثابت می‌کرد روس‌ها به اغامحمدخان هنگامی که یاغی کوچکی در مازندران بود کمک نظامی کرده بودند، بسیاری به فکر فرو رفتند و به این نتیجه رسیدند که ظهور این شخص در تاریخ ایران و اعمالش در شمال ارس کاملا در راستای منافع روسها و پیشروی آنها بود تا منافع و تمامیت ارضی ایران.

بزرگانی چون استاد سعید نفیسی خیلی پیشتر اشاره کرده بودند که:

بی‌رحمی و خشونت آغامحمدخان در تفلیس زیان بزرگی به ایران زد. کینه سختی در دل گرجیان درباره ایران فراهم شد و دیگر گرجستان به ایران بازنگشت...

📚تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر؛ جلد اول
@zand_history
طبق روال پنج شش سال گذشته در تهران دوباره مطلبی در یکی از نشریات به چاپ رسیده که در آن زندیه را هدف قرار داده‌اند، با اتهامات بی‌اساسی که اثباتِ واهی بودن آن‌‌ها توسط میهن‌دوستان و اهالی تاریخ مانند آبِ خوردن است! فقط یک مورد از آن که در کانال‌های زرد تلگرامی پخش شده است را برای نمونه می‌آوریم و سپس جوابیه دکتر سعید میرسعیدی پژوهشگر تاریخ زندیه به این تهمت‌ها👇👇👇
ایرانِ عصر زند Zand Dynasty
طبق روال پنج شش سال گذشته در تهران دوباره مطلبی در یکی از نشریات به چاپ رسیده که در آن زندیه را هدف قرار داده‌اند، با اتهامات بی‌اساسی که اثباتِ واهی بودن آن‌‌ها توسط میهن‌دوستان و اهالی تاریخ مانند آبِ خوردن است! فقط یک مورد از آن که در کانال‌های زرد تلگرامی…
پاسخ به دو ادعای مطرح شده در مجله قلمیاران

دکتر سعید میرسعیدی
پژوهشگر تاریخ زندیه

درباره بخش اول این مطلب: منابع اواخر دوره زند و ابتدای قاجار محدود و مشخص است و بر آنچه در سالهای پیش وجود داشته چندان منابع و اسناد جدیدی افزوده نشده است. تحلیل و برداشت از منابع هم روشن و مشخص و ساده است. کشتار آقامحمدخان در کرمان و کور کردن افراد بسیار در آن واقعه به روشنی در همه منابع موافق و مخالف او و نیز تاریخ شفاهی و سایر اسناد برجای مانده کاملا ثابت شده است. بحث عدد دقیق مطرح نیست‌. چرا که کسی تعداد چشم‌های از حدقه درآمده و افراد کور شده را که شمارش نکرده بوده است. عدد هفت هزار چشم هم آمده و حتی به صورت وزنی هم آمده است!  حالا اگر ۲۰ هزار نبوده باشد و هفت هزار بوده باشد هم‌چیزی از اصل ماجرا کم نمی‌کند‌. خود من هم‌ بر این اعتقادم که شایعه کور کردن همه مردان کرمان درست نبوده است و اصلا ممکن نبوده است این کار‌، اما افراد بسیار زیادی از امرا و خوانین و سرداران و جنگجویان و وزرا و افراد دیوانی و کاتبان و شعرا و تجار و...کلا افراد شاخص حاضر در جنگ و حاضر در شهر اگر کشته نشده بودند کور شدند‌. اما اصل ماجرا را که نمی شود انکار کرد. در مورد کشتار هم عدد نیامده در تاریخ اما رفتاری در کرمان شده که در موارد مشابه توسط پادشاهان سفاک دیگر انجام نمی‌شده است. مثلا در بررسی یک تذکره به نام شاعری بر میخوریم که در واقعه کرمان کور یا کشته شده یا در میان رجال افراد متوسط و وزرای نه چندان مشهور یا دیوانیان معمولی را می‌بینیم که در کرمان به قتل رسیده‌اند. این نوع مجازات‌ها در آن زمان در این سطح انجام نمی‌شده‌اند‌. همین ها نشانه‌هایی از کشتار پرتعداد و مجازات‌های سخت در کرمان دارد. اصل موضوع را با وجود ده‌ها مرجع و منبع معتبر چطور انکار می‌کنند؟ اما شگفت انگیز تر از این، جمله آخر است که قتل عام در کرمان را به لطفعلی خان زند نسبت می دهد.  ماجرای فتح کرمان توسط لطفعلی خان در سال ۱۲۰۸ کاملا به دلیل حمایت مردم کرمان و عمده خوانین و امرای آن شهر و بلوکات آن و نیز ایلات پرتعداد ولایات کرمان و بم و سیستان بود. عدد قشون لطفعلی خان برای محاصره شهری بزرگ و دارای حصار مرتب مثل کرمان اصلا کفایت نمی‌کرد و به علاوه او توپخانه و اسباب قلعه گیری نداشت.  کرمان که اتفاقا سرداران منصوب قاجار در آنجا حاضر بودند عملا بدون زد و خورد و درگیری شدید و طی یک‌روز به تصرف لطف‌علی خان درآمد. و همین نشان می‌دهد که با موافقت اهالی و ایلات همراه بوده است‌. علت اصلی مجازات شدید کرمانیان توسط اقامحمدخان هم اتفاقا همین همراهی انها با لطفعلی خان بود و البته می‌دانیم که امرای کرمان از قدیم با پدر و‌ پدربزرگ لطفعلی خان و این تیره از زندیه همراهی داشتند و صادق خان پدربزرگ‌ او هم در مقطعی به کرمان پناه برده بود. اتفاقا تصرف کرمان توسط لطفعلی خان به هیچ وجه با خونریزی همراه نبود و تنها مواردی از مخالفت چند نفر با وی و ضبط اموال آنها و حبس شدن چند تن در تاریخ گزارش شده است‌. به هیچ وجه لطفعلی خان در کرمان دست به قتل و مجازات افرادی نزده بود و تنها عده معدودی که دو سردار قاجار و منصوب شده آقامحمدخان در کرمان بودند با افراد خود گریخته بودند و حتی آنها هم کشته یا مجازات نشدند‌.  تیمورشاه درانی هم هیچ کمکی به لطفعلی خان نکرد و تنها مدتی پیش از تصرف کرمان، لطفعلی خان وقتی در طبس آواره بود با وی نامه نگاری داشت و او خان زند را به قندهار دعوت کرده بود. در بین راه در قائن خبر فوت تیمور به لطفعلی خان رسید و عزیمت به قندهار منتفی شد. بنابراین می‌بینیم که در زمان تصرف کرمان، تیمورشاه فوت کرده بود و همین یک مورد کافیست که غلط بودن این نوشته را روشن کند و اصولا این "عنصر بیگانه" را نمی توان بهانه ای برای تخطئه لطفعلی خان قرار داد.

واقعا دلیل این رفتار بعضی طرفداران قاجاریه را که تا این حد سعی در انکار شجاعت و قدرت لطفعلی خان دارند چیست؟. خود آقامحمدخان و فتحعلی شاه و عباس میرزا و سایر قاجاریه به روشنی در تاریخ شجاعت و رشادت او را بارها بیان و تحسین کرده اند!
@zand_history
📜گزارش دانشمند آلمانی کارستن نیبور از امنیت راه‌ها در عصر زندیه :

«..امروز با قافله‌ای که از ۳۰ تا ۴۰ عرب تشکیل می‌شد برخورد کردیم. این قافله از بحرین و قطیف می‌آمد و عازم زیارت آرامگاه امام رضا در مشهد بود. مرتبا از چگونگی سفر می‌پرسیدند. آنهایی که از بحرین می‌آمدند از عربهای قافله ما از وضع راه مشـهد می‌پرسیدند و افراد قافله ما از راه بوشهر سؤال می‌کردند و افراد هر دو کـاروان به یـکدیگر اطمینان می‌دادنـد که آدم در هیـچ جای دنیا مثل ایران نمی‌توانـد به هنگام سـفر از چنین امنیت بزرگی برخوردار باشد. بعد آنها از یکدیگر از قیمت نان و برنج و کره پرسیدند. افراد هر دوطرف که احتمالا از مناطق فقیری بودند، خیال میکردند که در بهشت هستند..»

📚 سفرنامه كارستن نيبور، ترجمه پرويز رجبى
---------------

📜گزارش پادری بازن (پزشک فرانسوی نادر) از وضعیت راه‌ها در عصر افشاریه :

«..پادشاه در بعضی نقاط پست‌های دولتی گذاشته بود ولی کلیه آن پست‌ها را برای رفع حوایج شخصی خود ایجاد کرده بود و مردم نه تنها از فایدتی نمی‌کردند بلکه غالبا در زحمت هم می‌افتادند. در ایرانِ نادرشاه، بسیار نادر اتفاق می‌افتد که انسان با امنیت و بی‌مزاحمت به وسیله اسب‌سواری سفر کردن تواند! اگر احیانا در راه سفر مسافری را با ماموران سلطنتی و یا با بزرگان دولت ملاقات روی دهد و بر حسب تصادف اسب ایشان درمانده و رنجور باشد، اسب مسافر را به جبر می‌گیرند و اسب خود را در عوض به او می‌دهند و از این روست که تجار ثروتمند عموما در کاروان سوار خر می‌شوند...»

📚نامه های طبيب نادرشاه. پادری بازن ص ۲۲

بازن از ۱۷۴۱ تا ۱۷۴۷ میلادی گاه و بی‌گاه طبیب او بود و وقایع را به چشم خود دیده بود. (از مقدمه کتاب)
#از_بغداد_تا_ترکستان
@Zand_history
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صحبت‌های استاد امیرحسین حکمت‌نیا در دیوانخانه زندیه؛

(حقایقی که به مذاق فرقه سفیدکننده قاجار خوش نمی‌آید اما به هر حال حقیقت ثابت است و از زبان افراد مُطلع و حقیقت‌جو بیان می‌شود..)
@zand_hisotry
دوم آبان، روز سیاه سقوط کرمان در سال ۱۱۷۲ خورشیدی برابر با ۲۹ ربیع‌الاول ۱۲۰۹ و ۲۴ اکتبر ۱۷۹۴ میلادی

🔻برخلاف روایت‌ ناشی از کتاب ذبیح‌الله منصوری، محاصره کرمان به زمستان و سرمای شدید هوا نکشید. بیشتر به علت ناامیدی از آینده و نزدیک شدن به فصل سرما، برخی از مدافعان شهر با دشمن سازش کردند.

🔻روایت‌هایی را که به قحطی بسیار شدید در شهر اشاره می‌کنند نیز با توجه به نکته اول نمی‌توان باور کرد. در این مورد داستان‌سرایی شده است. سازش برخی از مدافعان با دشمن به دلیل ترس از قحطی بوده است و نه خود قحطی..

@zand_history
ایرانِ عصر زند Zand Dynasty
دوم آبان، روز سیاه سقوط کرمان در سال ۱۱۷۲ خورشیدی برابر با ۲۹ ربیع‌الاول ۱۲۰۹ و ۲۴ اکتبر ۱۷۹۴ میلادی 🔻برخلاف روایت‌ ناشی از کتاب ذبیح‌الله منصوری، محاصره کرمان به زمستان و سرمای شدید هوا نکشید. بیشتر به علت ناامیدی از آینده و نزدیک شدن به فصل سرما، برخی…
شرحی از روز سقوط کرمان، ۲۴ اکتبر ۱۷۹۴م

صبح روز جمعه دومِ آبان پس از چند ماه مقاومتِ ستودنی شهر کرمان، سرانجام جماعت ماهانی و چوپاری یکی از بروج شهر را به تصرف دشمن دادند و دو سه هزار نفر از دشمن وارد قلعه کرمان شدند، چون آن حضرت یعنی وارث پادشاهی زندیه نوّاب لطف‌علی خان زند از واقعه اطلاع یافتند با بخشی از افراد خود جهت مقابله و بیرون راندن دشمن دلیرانه جنگیدند تا هنگام عصر به پایمردی  دشمن را از قلعه کرمان بیرون راندند. جمعی از خائنین دستگیر و گردن آن‌ها عرصه شمشیر شد. عصر جمعه هنوز خورشید در آسمان بود که نجفقلی‌خان خراسانی که معتمد ایشان بود و با پانصد نفر مامور به محافظت از یکی از دروازه‌ها بود با دشمن همداستان شد و عصر همان روز دوباره قلعه را به تصرف آنها دادند و مساوی دوازده هزار نفر سوار و پیاده داخل شهر شدند. به غیر از برجی که به تصرف ملتزمان رکاب بود بقیه برجها به تصرف دشمن درآمد، سعی و کوشش فراوان جهت دفع آن‌ها صورت پذیرفت اما کارگر نیفتاد، لاجرم آن حضرت همراه با معدودی از اقوام و خواص خود را به دروازه سلطانیه رسانیده و نزدیک به سه ساعت به محاربه مشغول بودند تا این که دروازه را تصرف کردند. اغامحمدخان به تصور این که مبادا ایشان از شهر بیرون بروند، دستور به حفر خندق و برجهایی در کنار هر یک از دروازه‌ها داده بود و مزدورانی را تعیین کرده بود که مانع خروج ایشان شوند. غافل از این معنی که با حفر خندق و احداث برج، راه پرواز بر شاهین و باز چگونه می‌توان بست؟ هوا تاریک شد و ایشان همراه با معدودی از افراد بر قلب دشمن حمله‌ور شده و از خندق عبور کردند و بسیار از افرادشان در آن شب جانسپاری کرده و راه گشوده شد و همراه با سه نفر سوار که در رکاب بودند به سمت بم رهسپار شدند و بقیه افراد مانند جهانگیرخان سیستانی به جهات دیگر متفرق گردیدند.

یکی از نویسندگان دوره قاجار به نام محمدجعفر نائینی خروج ایشان از قلعه کرمان را اینگونه شرح داده بود:

مشاهدان تقریر می‌کنند که بعد از بیرون شدن او از دروازه و نگریستن به گوشه چشم از روی خشم به جانب آن لشکر بی‌حصر، از بیمِ صورت آن شیر پیل‌توان، احدی را سامانِ تثبت و قرار نماند و مسافتِ یک میدان اسب از طرف او دوری جسته، مکنتِ پیشتر رفتن در قوه و قدرت خود ندیدند. پس بعد از آنکه بر صفت برق از خندق دور شهر کرمان به واسطه تخته‌پل آن جستن نموده، صباح روز دیگر رحل ورود به در قلعه بم گشود و مسافت مابین کرمان و بم را که عبارت است از سی فرسخ باشد در مدت یک شبانه روز پیمود.

@Zand_history
فرقه سفیدکننده قاجار

بسیاری از علاقه‌مندان تاریخ ایرانِ عزیز سال‌هاست که متوجه شده‌اند گروهی در تلاش برای سفید کردن قاجاریه با بهانه‌های مختلفی هستند. چند چهره به اصطلاح آکادمیک که هر چند وقت یک بار تحت عناوین مختلفی دور هم جمع می‌شوند و از یکدیگر تعریف و تمجید می‌کنند و در خلال همین نشست‌ها تمام تریبون را به دست می‌گیرند و مرتکب کلی‌گویی می‌شوند، سپس برخی سایت‌های خبری حامی این گروه حرف‌های اینها را در فضای مجازی با تیتر خاصی منتشر می‌کنند تا دیده شود بلکه بازدید زیادی بگیرد! و به این صورت تلاش می‌کنند کلان‌روایتِ متوهمانه‌ای تولید کنند و چنین اعتماد به نفسی ناشی از تملق تعدادی دانشجو و چهره‌های آکادمیک دیگر است. اما کلان‌روایت این گروه چیست؟

اولا پایه و اساس و بهانه این کلان‌روایتِ ساختگی حمله به تاریخ‌نگاری در دوران پهلویست بر این اساس که تاریخ‌نگاری پهلوی از قاجاریه چهره سیاهی ساخته است. چندی پیش در یک مجله‌ای مطلبی دیدم که چنین ادعا کرده بود، تاریخ‌نگاری پهلوی جزء به جزء دوران قاجار را از ابتدا تا انتها عامدانه روایت‌ سازی کرده است، مثلا چهره‌هایی را برجسته و برخی را کمرنگ جلوه داده است. اما خود آن نویسنده در حال روایت‌سازیِ جدیدی بود و در حقیقت خود او بود که با مهندسیِ تاریخ روایت‌سازی می‌کرد! این کلان‌روایت ابداعی از چند بخش تشکیل شده است: بخش اول آن را که بارها نقد کردیم و کوبیدیم به اغامحمدخان اشاره می‌کند که اظهر من الشمس است. سعی در تحمیق مخاطب با ایرانگرا معرفی کردن آغامحمدخان با ترویج نگاه تک‌بعدی ارضی و زیر سوال بردن غارت تفلیس و کرمان بدون ارائه هیچ سند معتبری و رد کردن اسناد معتبر خارجی و داخلی تنها با تکیه بر تحلیل شخصی. برای این مرحله از تطهیر حتما باید علیه زندیه سیاه‌نمایی کنند! یعنی بدون این ترفند قادر نیستند یک خواجه بیمار را ایرانگرا معرفی کنند. بنابراین شروع می‌کنند به معکوس جلوه دادن تاریخ قرن هجدهم و ساخت چندین دروغ و تهمت علیه دوران کریم خانی و همچنین آخرین پادشاه شجاع زندیه. در مرحله بعدی این کلان‌روایت سعی می‌کنند تا قرارداد شوم ترکمانچای را یک دستاورد معرفی کنند که آن را هم قبلا نقد کردیم، این که روسها آذربایجان را نگرفتند برای این عده دستاورد محسوب می‌شود و در اینجا نیز به نوعی دیگر مخاطب را فریب می‌دهند زیرا اشاره‌ای به لایه‌های عمیق این عهدنامه و نتايجی که برای ایران در پی داشت، نمی‌کنند.. مرحله بعدی این کلان‌روایت این است که دوران طولانی ناصری را هم یک دستاورد دیگر معرفی مي‌كنند! يعني از نظر اينها سياهي يك دوره مهم نيست، مهم اين است كه پنجاه سال دوام آورده است! اينجا هم باز دوباره مخاطبشان را گول می‌زنند و به دلايل طولانی بودن این دوره و دست‌های بيگانه که اتفاقا از نتایج ترکمانچای است، اشاره نمی‌كنند. رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی هم بارها سعی در هنردوست معرفي كردن ناصرالدين كرده‌اند كه بلكه كمی اين سياهی را بشورد و ببرد! مرحله بعدی اين كلان روايت مشروطه است، يعني قاجاری معرفي كردن مشروطه كه با امضاي مظفرالدين منت بر سر مخاطبشان مي‌گذارند! امضايي كه از سر اجبار بود و نه اختيار.. اينها شرم را كنار گذاشته و محمدعلی را هم مشروطه خواه معرفی می‌كنند و در نهايت بزك كردن چهره احمد با دموكرات و مشروطه‌خواه معرفی كردن او كه اين آخری به قدري واضح است كه ديگر نيازي به توضيح ندارد! در اينجا هم تلاش مي‌كنند مشروطه را معكوس جلوه دهند. اما واکسن اين ويروس چيست؟! اولا در همان دوره پهلوی چهره اغامحمدخانی كه تعداد سال‌های سلطنت مستقلش به تعداد انگشتان يك دست هم نمی‌رسيد را بر خيابان‌ها می‌گذاشتند.. بنابراين اين كه می‌گويند تاريخ‌نگار‌ی پهلوی تاريخ قاجار را مهندسی كرده يك لاطائل است. منبعی چون خاطرات حاج سياح به تنهایی آبروی همه اين فرقه را مي‌برد و با خواندن منابعی مشابه از خود دوران قاجار، خواننده متوجه مي‌شود كه همان ادعاي اول آن‌ها كه تاريخ‌نگاري ضدقاجاری پهلويست، از اساس باطل است ..
@zand_history
یلدا بر همه ایرانیانی که دل در گرو ایران عزیز دارند، مبارک و فرخنده باد🌹

وصف خاطرات عصر کریم‌خانی از زبان عبدالرزاق بیگ دنبلی. از تاریخ‌نویسان مزدبگیر اوایل قاجار بود اما نتوانسته بود برخی حقایق زندیه را پنهان کند:

در تختگاه شاهی، منعِ از خوشی گناه است. فقیر و غنی به آواز خوش مسرور است و حزن و اندوه از ساحت خاطر روزگار دور است. هر بینوائی نوای خسروانی، ساز داده و هر تهیدستی به آئین جمشیدی درهای مستی برچهره اش گشاده،  کوچک و بزرگ، در ترانه زیر و بم و تار و طنبور به آهنگ رهاوی، رهائی ده دلها از دام غم شده..( رَهاوی یکی از ۱۲ مقام اصلی موسیقی قدیم ایران است) تاجیک و ترک بر چنگ طرب، چنگزن شده و های و هوی مستان به شبستان کیوان رسیده. دلهای مخالف به ادای نغمات بدیع فن، چون دل عشاق بر چهره معشوقان شده، هشیاری در عهد سلطان حرام است و رندی و می پرستی عین ننگ و نام..

در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش(حافظ) ...
@zand_history
چندی پیش در کتاب راهنمای سکه‌های ضربی ایران سکه‌ای دیدم با بیتی منحصر به فرد متعلق به دوران کوتاه سلطنت شاهزاده ابوالفتح خان زند: در آفاق زد سکه بر مهر و ماه/ ابوالفتح غازی جهاندار شاه. اگر در دوران سلطنت به یک پادشاه لقب غازی داده می‌شد به این معنی بود که در دوران شاهزادگی در جنگ با یکی از همسایگان شرکت داشته‌اند. ناگهان به یادم آمد که چند سال پیش در یکی از روزنامه‌های چاپ اروپا مربوط به سال ۱۷۷۷م به حضور شاهزاده ابوالفتح خان در قشون مامور به ایروان اشاره شده بود. ترجمه آن بخش از روزنامه چنین بود:

آخرین گزارش‌ها از ایران نشان‌ می‌دهد که کریم خان زند فرزندش را به سوی ایروان و قارص در راس یک قشون فرستاده است...

اشاره مجمل‌التواریخ گلستانه به قشون اعزامی ایروان:

حضرت وکیل سرداری را با بیست هزار سرباز به سمت تبریز مامور فرمود و فرمانی به حکام و سرداران آن حدود فرستاد که به اتفاق سردار مذکور به دفع لشکر بیگانه بپردازند. سرعسکری که از قارص به ایروان آمده بود، بعد از درگیری تاب حملات دلاوران را نیاورده شکست فاحش خورده متفرق گردیدند و پاشای ماموره به سمت تبریز هم فرار را بر قرار اختیار نمود..
@zand_history
نقشه حاج ابراهیم و شکست او

دکتر سعید میرسعیدی

یک مساله که معمولا مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که مرحله اول و اصلی نقشه حاجی ابراهیم کلانتر در توطئه بر ضد زندیه در تابستان ۱۲۰۵ ه.ق قتل لطف‌علی خان در اردوی جنگی اش در منزل سمیرم بود و تمام نقشه های او بر مبنای این مساله بود. با هوشیاری و زیرکی لطف‌علی خان در شب توطئه و زنده ماندن او نقشه حاجی و متحدانش هیچگاه تکمیل نشد و بعد آنها تحت فشار شدید قرار گرفتند و دیگر محال بود که طرح آنها عملی بشود. همینطور هم شد و در نهایت حاجی در بین دوراهی نابودی یا پیوستن به قاجارها ناچارا راه دوم را انتخاب کرد. در واقع او در این ماجرا شکست خورد و خاندان زندیه و ایلات فراوان طرفدار آن سلسله و نیز خود و خانواده و متحدانش و بسیاری از فارسیان را با این کار از اسب قدرت پیاده کرد و یا به نابودی کشاند. همه وقایع بعدی و وقایع قبلی من را به این اطمینان میرساند که خیانت حاجی به لطف‌علی خان اصلا با نگاه به قاجارها و تقدیم شیراز به آن‌ها و به قول خودش نجات کشور از جنگهای داخلی نبوده و صرفا اقدامی قدرت‌طلبانه برای کسب یک حکومت محلی و منطقه ای وسیع(و نه سلطنت البته) بعد از قطع امید از تسلط بر شاه جوان زند بوده است.

حاجی بسیار جاه‌طلب بود و پس از قدرت و نفوذ فراوانی که در دوره جعفرخان به دست آورده بود حاضر نبود تنها خود را در جایگاه کلانتر فارس ببیند. لطف‌علی خان هم وقتی قدرتش تثبیت شد طبیعی بود که زیاده‌خواهی حاجی را تحمل نکند و به مرور قدرت او را محدود نگه داشت. البته برخلاف ادعای طرفداران حاجی ابراهیم هیچ دلیل روشنی وجود ندارد که لطف‌علی خان تصمیم گرفته باشد حاجی را حذف و مجازات کند. بنابراین ادعای اینکه حاجی برای حفظ جان خود مجبور به خیانت به لطف‌علی خان شد هم نمیتواند واقعیت داشته باشد. لطف‌علی خان اتفاقا در منازعاتی که بین جناح حاجی ابراهیم و برادرانش و خوانین متحد آنها با وزرای دربار و خوانین زند وجود داشت سعی داشت همه جناح ها را حفظ کند و در اردوی خود نگه دارد. هدف حاجی وحدت ایران و نجات دادن مملکت از جنگهای داخلی نبود و نگاهی به ایران و آقامحمدخان نداشت. او در پی قدرت خود و خانواده و متحدانش بود و اتفاقا اقدامات او در فارس در جهت حکومت ملوک‌الطوایفی بود. این دیدگاه که او تخت زندیه را سرنگون کرد تا کشور یکپارچه به دست مدعی دیگر یعنی قاجاریه بیفتد کاملا ساخته و پرداخته روزگاران بعد است. خیانت او به لطف‌علی خان بدون ارتباط با قاجاریه بود و محدود به گروهی از خوانین جنوب همدست او و برادرانش بود، اما بعد که در قتل لطفعلی خان موفق نشدند و خان زند دوباره قدرت گرفت و در شرف تصرف دوباره شیراز بود حاجی مجبور به ارتباط با آقامحمدخان و نهایتا سپردن شیراز به او شد. او در عین سیاست و مدیریت و هوش فراوان بسیار جاه‌طلب و فرصت‌طلب بود و چه در مسند کلانتری فارس و بعد حکومت جنوب و بعدتر در دوره وزارت همیشه پا از حدود قدرت خود فراتر میگذاشت و طبیعی بود که این مورد توسط شاهان وقت تحمل نشود.
@zand_history
2025/04/07 07:22:25
Back to Top
HTML Embed Code: