Telegram Web Link
استفاده از یک راهنما

این طور نیست که هر عضو جمعیت الکلی‌های گمنام از وجود خاصی بهره‌مند بوده است. ولی هزاران نفر از ما می‌گویند که اگر در ماه‌ها و سال‌های اولیه هشیاری، رابطه دوستی خاصی با یک الکلی بهبود یافته نداشتیم، زنده نمی‌ماندیم.

در اولین روزهای حیات جمعیت الکلی‌های گمنام، کلمه «راهنما» در این جمعیت وجود نداشت. پس از آن تعدادی بیمارستان در آکرون، اوهایو و نیویورک کم‌کم شروع به پذیرش الکلی‌ها (بنابر تشخیص آنها) به عنوان بیمار نمودند در صورتی که یک عضو هشیار جمعیت الکلی‌های گمنام قبول کند که «راهنما» آن مرد یا زن بیمار باشد. راهنما بیمار را به بیمارستان می‌برد، مرتب به او سر می‌زند، موقع مرخصی پیش او بود، او را به خانه می‌برد و در جلسات الکلی‌های گمنام شرکت می‌داد. در جلسه، راهنما شخص تازه‌وارد را به سایر الکلی‌هایی که دیگر با خوشحالی الکل را کنار گذاشته بودند، معرفی می‌کرد. در تمام ماه‌های اولیه بهبودی، راهنما در کنار آن شخص قرار داشت، آماده بود به سوالاتش جواب دهد و هر وقت احتیاج باشد به حرف‌هایش گوش کند.

حمایت کردن برای پایدار کردن افراد در جمعیت الکلی‌های گمنام، به قدری خوب و مؤثر بود که حتی وقتی نیاز به بستری شدن بیمار نبود، در همه جای جمعیت الکلی‌های گمنام انجام شد.

کتاب هُوشیار زیستن


https://www.tg-me.com/weyar
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم. من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم. برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم و وقتی رفتم داخل کوپه، دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن، قسمت پایین یه خانم با پسر حدوداً 9 ساله و یک خانم میانسال نشسته بودن. منم بناچار همون پایین نشستم و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم.

پس از گذشت یکی دو ساعت
متوجه شدم خانمی که پسر بچه همراهش بود داره گریه میکنه و خانم میان سال روبروش باهاش صحبت میکنه. ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم.

گویا مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بودند و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده و به او گفته بود برو ببین در مورد من چی می‌گن. پسر بچه برگشته بود و هر چه را که شنیده بود از سیر تا پیاز برای مادرش تعریف کرده بود.... ظاهرا حرفهای خوشایندی نزده بودند!

خانم میانسال که زنی با کمالات بود به این مادر گفت: تا زمانی که *اعتیاد به رنج کشیدنت* را ترک نکنی، اوضاع همین است. برایم جالب بود. مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن هم میشویم؟!

من آموختن را دوست دارم.  به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است که هر انسانی بدون پرداخت شهریه می‌تواند در کلاسهای آن شرکت کند و انتخاب کند چه بخواند. اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کرده بودم ...
مادری معتاد به رنج و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند. من هم سر تا پا شوقِ آموختن.

*استاد(خانم میانسال) رو به خانم گریان کرد و گفت: از کی معتاد شدی؟!

*خانم گریان گفت: من اصلاً معتاد نیستم! به خدا من هیچی مصرف نمیکنم.

*استاد گفت: چرا! تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده. مگر تو امروز مسافر نیستی؟

*خانم گریان گفت: چرا، داریم میریم سفر.

*استاد گفت: تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر، رنج مصرف نکرده بودی. اما تا در کوپه نشستی، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کند و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی!

دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود. خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود گریه اش متوقف شد و گفت: ولی اونا خیلی بد هستن، چرا باید پشت سرم حرف بزنند؟!

*استاد گفت: شغل مواد فروش، فروش مواده. تو چرا مواد آنها را میخری؟ تا زمانی که تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمی‌دهد و ادامه داد: در این دنیا همه فروشنده هستند؛ تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی: خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی یا خریدار رنج و اندوه!

من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم. برایم زیباترین تعبیری بود که تاکنون شنیده بودم. استاد ادامه داد: اگر در طول روز از خودت بپرسی که امروز میخوام چه چیزی را بخرم که برای زندگی ام مفید باشد
بابت اجناس بُنجُل پولی نمیپردازی!

بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد. واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید: تنبلی و بطالت، رنج و اندوه، شادی آرامش
و یا یک هدف و رضایت!؟ یادتان باشد ما انسانها دارای حق انتخاب هستیم، پس بر ماست که از آن به درستی بهره بگیریم.


https://www.tg-me.com/weyar
نامه بیل ویلسون و ایده بنیانگذار احساساتی های گمنام


در سال 1953، یکی از بنیانگذاران AA، بیل ویلسون ، نامه ای به یکی از دوستانش نوشت. اگرچه این دوست مدت زیادی از الکل پاک بود، اما همچنان از افسردگی رنج می برد. بیل ویلسون در نامه‌اش اعتراف کرد که پس از سال‌ها بهبودی، نمی‌توانست از نوسانات شدید احساسی رها شود. این امر او را بر این داشت تا با دوستان AA خود برای بهبودی عمیق‌تر برای آنچه که او آن را «هوشیاری احساسی» می‌خواند، همکاری کند. او نوشت:

من فکر می‌کنم بسیاری از افراد با تجربه انجمن AA که از آزمایش‌های شدید اما موفقیت‌آمیز درمان مشروبات الکلی عبور کرده اند ، هنوز متوجه هستند که اغلب هوشیاری احساسی ندارند... حتی در آن زمان، همانطور که ما بالاتر میرویم، شادی و آرامش ممکن است همچنان از ما دور شود. من اخیراً به این باور رسیده ام که می توان به این (هوشیاری احساسی) دست یافت. من این موضوع را باور دارم، زیرا بسیاری از افراد بدحال مثل من و تو را دیدم- افرادی - که نتیجه گرفتند... ناگهان متوجه موضوعی شدم. همیشه مشکل اساسی من وابستگی - تقریباً وابستگی مطلق - به افراد یا شرایط برای تأمین اعتبار، امنیت و مواردی مانند آن بود. من که نمی توانستم این چیزها را طبق رویاها و مشخصات کمال گرایانه ام به دست بیاورم، برای آنها مبارزه کرده بودم...

با تقویت آن رحمتی که می‌توانستم در دعاهایم تضمین کنم، دریافتم که باید تمام اراده و اقدامی را به کار ‌گیرم تا این وابستگی‌های احساسی معیوب را به مردم، به AA، در واقع، به هر مجموعه‌ای از شرایط قطع کنم… واضح است که نمی‌توانستم از محبت خدا استفاده کنم تا زمانی که نتوانم آن را با محبت به دیگران، آنطور که او می‌خواهد، به او بازگردانم. و تا زمانی که قربانی وابستگی‌های کاذب شده بودم، نمی‌توانستم این کار را انجام دهم... زیرا وابستگی من به معنای تقاضا بود - تقاضا برای مالکیت و کنترل...

به نظر می رسید که این مدار بهبودی اولیه باشد: عشق بیرونی به خدا و مردم که به وسیله آنها از محبت او نسبت به خود بهره مند می شدم. واضح‌تر این است که تا زمانی که وابستگی‌های فلج‌کننده از بین نرود و در عمق شکسته نشود، عشق نمی‌تواند جریان داشته باشد. فقط در این صورت است که می‌توانیم ذره‌ای از آنچه که عشق واقعی هست را ببینیم... بنابراین فکر می‌کنم که می‌تواند با هوشیاری احساسی کار کند. اگر هر اختلال بزرگ یا کوچکی را که داریم بررسی کنیم، ریشه آن وابستگی ناسالم و در نتیجه تقاضای ناسالم آن را خواهیم یافت. بیایید به یاری خداوند این مطالبات وخیم را تسلیم کنیم. آنگاه می‌توانیم برای زندگی و عشق آزاد باشیم. در این صورت می توانیم خود و دیگران را به هوشیاری احساسی قدم دوازدهم برسانیم.

نامه بیل ویلسون، ژانویه 1953، نیویورک، خدمات جهانی A.A

هشت سال پس از نوشتن این نامه به اعضای قدیمیAA، گرور بویدستون با الهام از آن عصبی های گمنام را تأسیس کرد. بنیانگذار EA ماریون اف یکی از اعضای عصبی های گمنام بود و سپس EA را تأسیس کرد."


https://www.tg-me.com/weyar
اكثر انسانها حتی جسارت دور ريختن لباسهايی كه مدتهاست بدون استفاده در كمدهايشان آويخته شده را ندارند

بعد از آنها توقع داريم كه باورهای غلطی را كه قرن هاست در ذهنشان زنجير شده است به راحتي كنار بگذارند و دور بريزند ...!!!

جهل نرمترين بالشی است كه بشر ميتواند زیر سر خود را بگذارد و آرام بخوابد ... !!

.https://www.tg-me.com/weyar
فرار نکن تو باید سختی ها را متحمل شوى
اين سختی ها صيقل توست
مگر تو نمی خواهی اينه شوی
 شفاف شوی ...
باید كسى تورا صيقل دهد
تو را با ابریشم که صيقل نمی دهند
تو را باید با جسمى سخت (سنگ و سمباده) صیقل داد
نگران نباش .
نگو من چه کار کرده بودم که گرفتار این مشکلات شدم ...!؟
 دلت بايد قرص باشد
تو كه سابقه رحمت مرا (خداوند) ديده اى
من (خداوند)به تو چشم دادم ، گوش دادم
ميبينى كه مسير حركت تو را چه خوب تنظيم كرده ام 
حالا اگر چهار روزى چيزى را منع كردم نگران نباش.
با من قهر نكن...
در خانه  ی ديگری نرو...
اين تراژدى براى پاك شدن توست
براى پالايش روح تو.
به من اعتماد کن...


.https://www.tg-me.com/weyar
New Recording 31
مسعود ف.
مورخ ١٤٠٢/٠٩/٢٩

بر خلاف ظاهر، این الکلی نیست که الکل را انتخاب می‌کند، بلکه الکل است که همواره در کمین الکلی است که او را شکار کند.


https://www.tg-me.com/weyar
⛔️ جلیقه نجات را اگر تن یک ماهی کنید، میشود جلیقۀ مرگ !

برای همۀ افراد و موقعیت‌ها نسخه یکسان تجویز نکنیم !

ما متخصص نیستیم و می‌دانیم که بسیار کم می‌دانیم !



https://www.tg-me.com/weyar
*"خدا" همیشه انلانیه...کافیه دلت رو به روز رسانی کنی(قدم ده) اون موقع میبینی تک تک لحظات کنارت بوده و هست و خواهد بود*

https://www.tg-me.com/weyar
بیل سی: خودآگاهی بدون شوخ طبعی منجر به افسردگی میشه 🙃. و الکلی‌های گمنام واقعاً کارش رو در این رابطه خوب انجام می‌ده و به ما کمک می‌کنه به اون چیزی که "فکر می‌کنیم هستیم" بخندیم. نه به کسی که هستیم، بلکه به کسی که فکر می کنیم هستیم. قدم های یک تا نه حدود ده درصد برنامه AA هست. این طوری نمیتونی کار رو در بیاری. کار به طور کامل وقتی در میاد و اجرا میشه که قدم های ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ رو انجام بدیم. ۹۰ درصد برنامه، ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ هست. و قدم دهم رکن چهارم وضعیت روحانیست. قدم ۱۰ خودآگاهی به جای خود مشغولیست. خودآگاهی در لحظه حال. این قدم ۱۰ یعنی در زمان حال حاضر خطا یا ظلم خود را اصلاح کنی، نه اینکه شب بری تراز بنویسی. من همون لحظه که دارم تو خیابون راه میرم اگر پامو بذارم روی پای کسی، برمیگردم و میگم "ببخشید آقا" و جبران می‌کنم.
قرار نیست شب برم تو جلسه مشارکتش کنم بعد سه صفحه ترازنامه بنویسم و بعد با چهار نفر مشورت کنم و صبر کنم سه هفته بعد یارو رو ببینم و عذرخواهی کنم!😂 به‌ جای وقت تلف کردن و کاغذ سیاه کردن، همون موقعی که خطایی می‌کنی، به محض این‌که متوجه شدی، طرف رو بکش کنار و جبران خسارت کن.

https://www.tg-me.com/weyar
در حدود سال دوم گروه اکرون، یک بیچاره با حالتی اندوه بار، نزد دکتر باب آمد. او به عنوان یک الکلی واجد شرایط بود، درست، ولی بعد گفت: "دکتر باب، من سوالی از شما دارم. نمی دانم می توانم به AA بپیوندم زیرا من یک منحرف جنسی هستم".. برای مدتی با توجه به این مورد خاص موجب شد فکر کنیم : "چه چیزی مهم تر است: آبرویی که باید داشته باشیم، اینکه مردم چه فکری می کنند؟ یا شخصیت ما؟ و ما با توجه به سوابق مان، ما مگر که هستیم که شانسی را از یک نفر دریغ کنیم؟ یا از هر مرد یا زنی دیگر؟"... نهایتا روز تصمیم گیری رسید. گروهی در اتاق نشیمن دکتر باب نشسته بودند و در مورد اینکه چه کنیم بحث می کردند، در این زمان دکتر باب به اطراف نگاه کرد و به آرامی گفت: " *دوستان وقت آن نیست که از خودمان بپرسیم خداوند در موقعیتی مثل این چه می کرد؟ آیا او این مرد را از خود می راند؟* " و این شروع سنتی از AA بود که هر فردی که مشکل الکلیسم دارد عضو AA است اگر خودش چنین بگوید، نه ما.

مسئولیت عظیم ما، صفحه ۱۸۴


https://www.tg-me.com/weyar
2024/10/01 16:27:39
Back to Top
HTML Embed Code: