Telegram Web Link
🔴Theory of everything
یا شاه‌کلیدی به نام "حکمرانی"

جمله معروفی هست از توماس هابز که "انسان، گرگ انسان است." او می‌گفت انسان موجودی است که بر سر میل به قدرت و ثروتِ بیشتر، مدام در تنازع با دیگران است.
اگر این حرف درست باشد، جهان، خیلی تاریک خواهد بود. مثلا فرض کنید پزشکان سعی نمی‌کنند سلامت عمومی بیشتر شود، چون کسب و کار آنها مختل می‌شود. این تصوری بود که عده‌ای در دنیا در دوره فراگیری کرونا هم داشتند. یا در کشور ما معلمان، ناشران آموزشی و متصدیان آموزش عمومی سعی نمی‌کنند کنکور برداشته شود یا اثر آن کم شود، چون در آن صورت اثر خودشان کم می‌شود. یا مثلا گروهی که از وجود تحریم و نپیوستن ایران به FATF نفع بیشتری می‌برند تا از رفع تحریم، سعی نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد تحریم برداشته شود. ولو به قیمت نابودی یک نسل و یک کشور با تمدن چند هزار ساله تمام شود. یا مثلا "حکمرانان" یعنی آنها که نسخه‌های درمان برای تقریبا همه بیماری‌های مدیریتی در کشور دارند، سعی نخواهند کرد مشکلات برطرف شود چون حیات آنها در بقای مشکلات کشور است!
با این آخری یعنی همین واژه بی‌سر و ته "حکمرانی" الان کار دارم. چیزی که یک دهه‌ای است مهمان فضاهای آکادمیک، سیاسی و ژورنالیستی ایران شده است. از قرار معلوم "مهمانی" است که خوب هم جا خوش کرده و دارد خود میزبان را از خانه بیرون می‌کند. مثلا حرفهایی شنیده می‌شود از اینکه دوره نهادی سنتی به نام «دانشگاه» گذشته و علم امروز باید در خدمت حل مشکلات دولت باشد.
اما«Governance» در کشورهای توسعه یافته هرچه باشد، با "حکمرانی" در ایران فاصله نجومی دارد. این تفاوت اغلب برمی‌گردد به افرادی که governance را به ایران وارد کردند و آن را ترجمه و تفسیر کردند. اگر governance به سه بازیگر اصلی در توسعه، یعنی دولت، بخش خصوصی و نهادهای مدنی توجه متوازن دارد، "حکمرانی" در ایران برای بسط ید اولی (یعنی دولت) درجهت کنترل دومی و سومی (یعنی بخش خصوصی و نهادهای مدنی) ابداع شده است.
به همین دلیل برای مدیران و متولیان دولتی بسیار جذاب است. این جذابیت باعث سرازیر شدن بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی به سمت توسعه این مفهوم شده است.

🔹نگاه هابزی شاید یک نگاه بدبینانه به اندیشه حکمرانی است. لذا بگذارید یک نگاه واقع‌بینانه‌تر اتخاذ کنم:
اسم این نگاه را می‌گذارم نگاه theory of everything یا به تعبیر ساده‌تر نگاه «شاه کلیدی» به حکمرانی.
مجموعه‌ای را می‌شناسم که در آن واحد پروژه چندصد میلیونی با سازمان محیط زیست برای احیا دریاچه ارومیه! داشت، پروژه چندصد میلیونی با سازمان تبلیغات اسلامی! برای برنامه‌ریزی فرهنگ در کشور و پروژه چند ده میلیونی برای تحول در علوم انسانی!
اعضا و پژوهشگران این مجموعه هم نه متخصص محیط زیست هستند، نه تخصصی در فرهنگ‌پژوهی و هنر و جامعه‌شناسی دارند و نه از ماهیت علوم انسانی چیزی می‌دانند. همه آنها سیاستگذار و حکمران هستند. تنها چیزی که به آنها اجازه گرفتن همه این پروژه‌ها را می‌دهد، غیر از اعتماد به نفس خودشان، ضعف نظری مدیران دولتی در لزوم تفکیک و تقدم «فهم مساله» بر «حل مساله» است. درواقع یک مدیر دولتی که پول و امکانات دارد و می‌داند میز مدیریت چندسالی بیشتر به او وفا نخواهد کرد، می‌خواهد به سرعت یک اقدام روبنایی و عاجل برای حل مساله‌اش کند.

🔸یک مثال خوب که شاید سالهای بعد بتوان در موضوع «حکمرانی بد» آن را در دانشگاه‌ها تدریس کرد، فیلترینگ اخیر اینترنت است.
مدیر، با یک جنبش اعتراضی مواجه می‌شود. آقای حکمرانِ همه‌چیزدان به او می‌گوید منشا آن فضای مجازی است و راه حل مساله، محدود کردن اینترنت است. مدیر اعتماد می‌کند و فیلتر می‌کند.
نتیجه واضح است: قشر جوان و نوجوان که بدنه اصلی جنبش اعتراضی هستند به راحتی فیلتر را دور می‌زنند و افراد گیر کرده پشت فیلتر مثل میانسالانی که دلخوشی و سرگرمیشان گروه‌های خانوادگی و بازنشستگی در واتساپ بود و بخشی از وقتشان را در اینستاگرام می‌گذراندند، همچنین خیل کسب و کارهای اینترنتی و جامعه آکادمیک نیز با خشم و نارضایتی از این اقدام، به جنبش می‌پیوندند.

این یک نمونه از «حل مساله» بدون «فهم ابعاد و اعماق مساله» است که حکمران محترم با راه‌حل مشعشع خود، ابرو را که درست نمی‌کند، هیچ، چشم را هم می‌زند کور می‌کند!
خشک شدن دریاچه ارومیه به عنوان یک ابرمساله اجتماعی، انسانی و محیط زیستی نمونه دیگر است و با توسعه روز افزون این مفهوم در همه سطوح باید منتظر خشک شدن سایر چشمه‌ها و بسته شدن روزنه‌ها باشیم...

پ.ن: به این موضوع ادامه خواهم داد.
💢نشست کارنامه علم دینی در ایران💢

از اوایل دهه شصت، همراه با انقلاب فرهنگی و رواج گفتمان نه غربی نه شرقی، در فضای فکری کشور مجموعه‌دغدغه‌هایی مطرح شدند که می‌توان آن‌ها را ذیل عنوان علم دینی گنجاند؛ نوعی داعیه‌ی طرح جدیدی از علوم یا مبتنی‌ساختن علوم فعلی بر بنیادهای الهیاتی، خصوصا الهیات اسلامی.

هرچند در ابتدا این مسائل حول علوم انسانی مطرح بودند، اما اکنون علومی نظیر فیزیک و ریاضیات نیز مورد توجه این جریان قرار گرفته‌اند. البته این جریان فقط در سطح فکری باقی نماند و منجر به پدیدآمدن نهادها، موسسات و گروه‌های گوناگونی شد که همگی سعی در نقد علم موجود و خلق علمی جدید دارند، و اکنون شاهد نتجیه‌ی مساعی آنان در سیاست‌گذاری‌های کلان عمومی، خصوصا در حوزه آموزش هستیم.

در این نشست بنا داریم به بررسی سابقه این جریان پرداخته و با نظرات حامیان و مخالفین این طرح آشنا شویم.

پرسش‌هایی که در این نشست مطرح خواهند شد:
چند و چه نهادهایی مشغول فعالیت در این حوزه‌ هستند؟ دستاورد نظری آنان تا کنون چه بوده؟
آینده‌‌ی این طرح چه خواهد بود؟
فضای سیاسی و انگیز‌ه‌های حاکمیت چقدر در پیشبرد این طرح موثر بوده‌اند؟

🆔 @hatefcenter_org
🔴 جهان پیر است و بی‌بنیاد..

دیروز خبر درگذشت دوستی را شنیدم که یکی دو ماه پیش در همین کانال درمورد یکی از مطالب، با من به مخالفت شدید برخاسته بود.
از دیروز تا الان از فکرش خارج نمی‌شوم. مدام بر می‌گردم و نوشته خودم و حرفهای او را مرور می‌کنم که نکند حق با او باشد؟ اگر من الان جای او بودم و فرصت تصحیح افکار و آرائم را نداشتم چه؟ اگر همین فردا بمیرم و مشتی حرف اشتباه از من باقی بماند چه؟

بارها در همین‌جا به انحاء مختلف گفته‌ام که کسی‌که علوم انسانی می‌خواند نه زندگی آرامی برای خودش ساخته، نه زاد و توشه‌ای برای اطرافیانش گذاشته. تنها چیزی‌که مایه التیامِ زخمِ احساسِ ناکامی و عقب ماندگی‌اش است، امید اندکیست به تاثیر بر آیندگان و نسل انسان و همین حرفهای دهان پُرکن و دل خوش‌کنک!

🔹 در فلسفه علم دیدگاهی وجود دارد با عنوان pessimistic induction که آن را «استقراء بدبینانه» ترجمه کرده‌اند. طبق آن، همانطورکه بسیاری از نظریات علمی تا الان ابطال شده‌اند، براساس استقرا، نظریات فعلی نیز ابطال خواهند شد. یعنی دل به حقیقت آنها نیز نبند.
این دیدگاه اگر درست باشد و اگر هرکس روی خودش اعمال کند، بخصوص همین اهالی علوم انسانی که هرچند سال یکبار نظراتشان تغییر می‌کند، که باید هم تغییر کند، آنگاه نتیجه بسیار مایوس کننده خواهد بود:
ای کاش من جای او بودم و زودتر می‌رفتم که خودم و اطرافیانم را کمتر اذیت کنم و آیندگان را هم با حرفهایم کمتر متبسم نمایم!
معمولا در ابتدای دوره‌های فلسفه علم که ارائه می‌کنم این عکس را به بچه‌ها نشان می‌دهم و می‌پرسم به نظر شما نقش "عبدالکریم سروش" در مناظرات اول انقلاب که با مارکسیست‌ها برگزار می‌شد، چه بود؟ غالبا می‌گویند از مبانی اسلام دفاع می‌کرد. اما این غلط است. دفاع از مبانی اسلام کار شهید بهشتی و مرحوم مصباح بود. سروش با تکیه بر اندیشه پوپر از علم در مقابل شبه‌علم مارکسیسم دفاع می‌کرد.

در آشفتگی وضعیت ارز و طلا و خودرو و مسکن، خیانت دشمنان و بی‌تدبیری مدیران همه به‌جای خود، اما اندیشمندان و روشنفکرانی که باید بر شبه‌علم‌های امروز که بر مسند اقتصاد کشور نشسته‌، بتازند نیز یا نیستند یا مجبور به سکوت‌اند.
شبه‌علم آفتی است که سالهاست با تکیه بر اندیشه‌های نسبی‌گرایانه در فلسفه علم (در ترجمه افکار کوهن و فایرابند توسط افرادی چون سعید زیباکلام) و اندیشه‌های ضدمدرنیته در غرب پژوهی(در ترجمه افکار هایدگر توسط افرادی چون فردید و شاگردانش) در تار و پود نظام فکری کشور جا خوش کرده.
تا یک نسل دغدغه‌مند از تئوریسین‌ها و مدیرانی که این سموم از فکر و بدنشان دفع شده باشد، پرورش پیدا نکند، با رفت و آمد مدیران مساله حل نخواهد شد.
وادی|جواد درویش
🔴امیرخانی، دیانی و عاشورا نمیدانم شما هم اینطور هستید که مطالبی که در جاهای مختلف میبینید و میخوانید را دوست دارید با متناسب ترین دوستان و اطرافیان به اشتراک بگذارید؟ مثلا طنزی میبینید در گروه دوستان قدیمی منتشر میکنید، مطلب علمی میخوانید با هم‌رشته ای های…
در قریه ماتم‌زده ما هم آیاتی از رحمت هست که فقط وقتی می‌روند و نورشان به خاموشی می‌گراید متوجه ارزش وجودشان می‌شویم:

أَوَمَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ (١٢٢ انعام)
آيا آن كس كه مرده بود و زنده اش كرده براى او نورى قرار داديم كه به كمك آن ميان مردم راه مى رود با كسى كه صفت وى در ظلمات (بودن) است و از آن بيرون شدنى نيست چگونه مثل هم توانند بود؟، بدينسان براى كسانى كه كافر شده اند اعمالى كه مى كرده اند آرايش يافته است.
🔴 علم دینی در نزاع با علم بومی

یکی از نخ‌نماترین موضوعات نظری که حجم زیادی از وقت و هزینه مراکز علوم انسانی حوزوی و حاکمیتی را به خود اختصاص داده، موضوع «علم دینی» است. در عین حال به نظر من بهترین زمان برای گفتگو در مورد «کارنامه علم دینی» الان است.
سالها، طرفداران علم دینی در مقابل این سوال که ثمره نظریه‌پردازی‌های شما چیست، استدلال می‌کردند که هیچگاه نهادهای اجرایی و سیاستگذاری در اختیار آنها نبوده و لذا هیچگاه برای پیاده کردن ایده‌های خود مجال کافی نیافته‌اند. اما الان یک سال و اندی است که تقریبا همه وزارت‌خانه‌های کلیدی اقتصادی در اختیار این جریان بوده است. این، علاوه بر نهادها و رسانه‌های حاکمیتی است که موانع مختلف را از پیش پای آنها برداشته‌اند.

🔹اندیشکده هاتف نشستی را برای بررسی همین موضوع ترتیب داد و من در این نشست سعی کردم نشان دهم که ایده علم دینی، لااقل براساس نسخه‌هایی که در سالهای اخیر توسعه یافته، در تعارض و تقابل با علم بومی طرح شده است.
مهمترین استدلال فلسفی در دفاع از علم دینی که بر پایه نظریات فلسفه علوم اجتماعی است، استدلال مبتنی بر زمینه‌مندی (contextuality) علوم انسانی است. مدافعان می‌گویند چون علوم انسانی تاحد زیادی مبتنی بر زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است و چون زمینه تاریخی-اجتماعی ما با غرب متفاوت است، پس علوم انسانی ما باید با آنها متفاوت باشد. یکی از عوامل مهم این زمینه‌مندی مربوط به باورها و گرایش‌های دینی جامعه است و لذا ایده علم دینی از این نظر قابل دفاع است.
افرادی که این موضوع را در ایران دنبال می‌کنند، احتمالا تایید می‌کنند که همواره دو مفهوم «علم دینی» و «علم بومی» در کنار هم و با اندکی مسامحه، معادل هم بکار رفته‌اند.
اما در سالهای اخیر، افزایش بودجه نهادهای علم دینی و بسط ید مدافعان آن در ساختار حاکمیت، با کاهش قدرت تبیینی این علم درمورد جنبش‌های اجتماعی و بحران‌های اقتصادی اخیر، مقارن بوده است. این همبستگی نشان می‌دهد که اساسا در ایران علم دینی در جهت عکس علم بومی حرکت کرده است.
به تعبیر صریح‌تر، مدافعان علم دینی در ایران مرتکب غش در معامله شده‌اند! آنها علم غربی را با توجیه ناكارآمدی در فهم و حل مسائل اجتماعی ایران، از ما گرفته‌اند و علمی ناکارآمدتر و دورتر نسبت به زمینه اجتماعی ما را فروخته‌اند!

🔹فیلم چکیده این نشست در ادامه و فیلم کامل آن از اینجا قابل مشاهده است.
.
🔴 از «سوره» آوینی تا «سوره» دیانی

برای نسل دهه هشتادی که امروز حق خود را از انقلاب و انقلابی‌ها می‌خواهد، همانطور که تفاوتی بین اصلاح‌طلب و اصولگرا نیست، تفاوتی بین سید مرتضی آوینی و وحید جلیلی هم (اگر اساسا این اسامی را بشناسد!) نیست.
رنج و محنتی که در کسب اولیات و بدیهیات "یک زندگی معمولی" برای این نسل ایجاد شده و همچنین تصویری که انقلابی‌ها از خودشان به او نشان داده‌اند، موجب شده که او نگاه بسیطی به افراد و جریان‌های وابسته به این نظام داشته باشد. او همه دینداران و انقلابی‌ها را از یک آبشخور می‌بیند. او هیچ وقت آوینی را ندیده و حتی در رسانه ملی روایت معتبری درمورد او نشنیده (برای آشنایی حداقلی، ویکی‌پدیای فارسی روایت نسبتا منصفانه‌ای درمورد شخصیت او ارائه کرده) ولی تا دلتان بخواهد رائفی‌پور و حسن عباسی را دیده است.
سن این نسل به فیلم "وصل نیکان" و "سفر به چذابه" و مستند "خان گزیده‌ها" نمی‌رسد، او در دوره‌ای به دنیا آمده که  مصداق هنر دینی و سینمای انقلابی "گاندو" و "قلاده های طلا" و برنامه‌های جذاب "مهران رجبی"، هستند!

ادامه این یادداشت در تلگراف
🔴بدبینی چامسکی به ChatGPT

من از این آدمهایی که هرچه علم و تکنولوژی به آن دست میابد میگویند خبری نشده و قبلا هم بوده و...، نیستم. حقیقتش را بخواهید از این تیپ آدمها چندان خوشم هم نمی آید. ولی فلسفه علم به ما آموخته در مقابل هر کشف و اختراعی سریع دست‌پاچه هم نشویم.

ا chatGPT فناوری جدیدی است که هرکس اگر یکبار سوالاتی در حیطه تخصصی خودش را از او پرسیده باشد، حتماً از پاسخ‌های دقیق و منسجم او شگفت زده شده است.
اما فکر میکنید انسانهایی که اولین بار با ماشین حساب کار کرده‌اند، از دقت و سرعت آن در محاسبات ریاضی متحیر نشده‌اند؟

🔹این نکته را در ابتدا باید بگویم که روانشناسی جدید که در حیطه علوم شناختی توسعه پیدا کرده، براساس تشبیه ذهن به کامپیوتر در حال پیشرفت است.
درواقع علوم کامپیوتر با علوم شناختی در یک بده بستان هستند. علوم کامپیوتر سعی میکند خودش را شبیه ذهن انسان کند تا هوشمندی و آگاهی او را در خودش بازتولید کند و علوم شناختی هم سعی میکند از استعاره‌ها و مدلهایی که برآمده از کامپیوتر است، ذهن و مغز انسان را دقیق‌تر بشناسد و کارکردهای آن را تبیین کند.

🔹ماشین حسابها از ساده‌ترین نمونه‌های شبیه سازی ذهن با ماشین هستند که بعدا به کامپیوترهای نسل اول یا کامپیوترهای «فون نویمانی» معروف شدند. ویژگی اصلی آنها این بود که دارای یک پردازنده مرکزی یا CPU بودند.
به زودی متخصصان فهمیدند این کامپیوترها شباهت زیادی به مغز انسان ندارند. عکسبرداریهای مغزی به ویژه بعد از اختراع fMRI نشان داد که مغز انسان اساسا چیزی شبیه به پردازنده مرکزی ندارد. لذا سیستمهای شبکه ای و نظریه «پیوندگرایی» جایگزین آن شد. طبق آن پردازش اطلاعات در کل شبکه صورت میگیرد.
مهمترین ویژگی این سیستمها قابلیت تغییر براساس فیدبک‌ است.
ادراک بصری خفاشها به همین طریق و با ارسال سیگنال صوتی و پردازش انعکاس آن انجام میشود. سیستم مسیریابی زیردریاییها نیز بر همین مبنا ساخته شده است.

🔹هوش، آگاهی، احساس و ادراک آن چیزی است که علوم شناختی سعی میکند از انسان فرا بگیرد و در ماشین پیاده کند.
سیستم‌های هوش مصنوعی AI و یادگیری ماشین ML بر اساس همین رویکرد در حال توسعه هستند و chatGPT آخرین نسل از همین سیستمهاست.
حالا سوال اینجاست که آیا این آخرین ایستگاه است یعنی آیا هوش انسانی توسط ماشین به طور کامل شبیه سازی شده است؟ یا به تعبیر جان سرل، فیلسوف مشهور تحلیلی معاصر، آیا با chatGPT "هوش مصنوعی قوی" محقق شده است؟
پاسخ نوام چامسکی منفی است.

🔹قبل از اینکه به تشریح پاسخ او بپردازم باید بگوییم که چرا باید در اینجا حرف چامسکی را خیلی جدی گرفت.
چامسکی را اکثرا به مخالفت با سیاستهای رسمی آمریکا میشناسند. اقلیتی میدانند که تخصص اصلی او زبانشناسی و علوم شناختی است. اما مهمتر این است که چامسکی اساسا یکی از world changer ها در روان شناسی و فلسفه ذهن معاصر است.
او پیش قراول جمعی از دانشمندان است که با کشفیات و ارائه نظریات خود، نظریه غالب روان‌شناسی قرن نوزدهم یعنی «رفتارگرایی» را از پا انداختند.
آنها مسیر نظریه پردازی درمورد ذهن انسان به مثابه کامپیوتر و همچنین مسیر نظریه کارکردگرایی در فلسفه ذهن را هموار کردند.
این مهمترین نظریه در فلسفه ذهن معاصر و مبنای علوم شناختی و روان شناسی جدید است. تقریبا همه پیشرفت‌ها در علوم شناختی مدیون همین نگاه و درواقع مدل کردن ذهن انسان به کامپیوتر است.

🔹حالا همین چامسکی مهمترین میوه درختی که خودش کاشته یعنی chatGPT را در این مقاله که هفته پیش در نیویورک تایمز منتشر شده، چیزی شبیه به «ابتذال شر» میداند!

او استدلال میکند که فرایند شناخت و آگاهی در ذهن انسان بسیار پیچیده تر و دقیقتر از chatGPT است.
مهمترین بخش مقاله او به نظر من اینجاست:

"The human mind is not, like ChatGPT and its ilk, a lumbering statistical engine for pattern matching, gorging on hundreds of terabytes of data and extrapolating the most likely conversational response or most probable answer to a scientific question. On the contrary, the human mind is a surprisingly efficient and even elegant system that operates with small amounts of information; it seeks not to infer brute correlations among data points but to create explanations.”

او میگوید که chatGPT براساس جمع‌آوری صدها ترابایت داده و تشخیص همبستگی میان آنها با الگوهای از پیش تعیین شده کار میکند.
اما ذهن انسان یک سیستم ظریف و کارآمد است که با مقادیر اندکی داده کار میکند. ذهن انسان به دنبال خلق تبیین است اما chatGPT به دنبال همبستگی‌های صریح میگردد.

🔹چامسکی مثل همین بخش به تفاوت explanation در هوش انسانی که متضمن علیت است و correlation در هوش مصنوعی، اشاره میکند.
این یکی از موضوعات مهم فلسفه تحلیلی و فلسفه علم معاصر است.
قبلا در اینجا و اینجا درمورد برنامه «زندگی پس از زندگی» و تجربه‌های نزدیک به مرگ (NDE) نوشته‌ام.

با شناختی که دارم این دوره بسیار خوبی خواهد بود و بصورت رایگان برگزار می‌شود:
https://evnd.co/KALTy
با دکتر عماد افروغ، که بامداد امروز به رحمت خدا رفتند، دو درس باعنوان "فلسفه علوم اجتماعی" در ارشد و دکتری داشتم.
جلسه اول درس دکتری آمده بودند وارد دانشگاه شوند ولی حراست اجازه نداده بود. نیم ساعت معطل شده بودند تا اجازه ورود پیدا کنند. آمدند سرکلاس و گفتند:
 "من چند ترم در دانشگاه شریف درس داده‌ام و جز بی‌احترامی ندیده‌ام. از مبلغ حق‌التدریس که صرفا موجب وهن استاد است تا برخوردهای حراست. من بعد از این جلسه، پا در این دانشگاه نمی‌گذارم. اگر کسی این درس را می‌خواهد همین ساعت هر هفته بیاید منزل ما!"
خلاصه من به همراه 3 دانشجوی دیگر، یک ترم به منزل ایشان رفتیم. هم شخصا و به گرمی از ما پذیرایی می‌کرد، هم درس می‌داد و هم درمورد سیاست و جامعه درد دل می‌کرد.
طعم شیرین رابطه پر مهر‌ بین استاد و دانشجو که من در آن یک ترم چشیدم را هیچگاه احساس نکرده‌ام.

دکتر افروغ انسان بسیار معتقد، دردمند، زلال، صادق، صریح و شجاعی بود و مثل افراد دیگری که این ویژگی‌ها را داشتند، طرد شد و مورد تهمت و بی‌مهری واقع شد.
خدا ایشان را رحمت کند
و زندگی بدون این تک ستاره‌های روشنی بخش در شب‌های تاریک این مرز و بوم را برای ما معنادار نماید
موسسه انعکاس، رویکرد و افراد آن را قلبا دوست دارم و امید زیادی دارم که نگاه علمی و عمیق آنها در کنار تلاش و اخلاصی که دارند، در مطالعات اسلامی و حتی سایر شاخه‌های علوم انسانی در کشور، الهام بخش و تحول‌آفرین باشد.

https://www.tg-me.com/inekas/299
🔴نون و القلم!

دیروز به دو جلسه دعوت شده بودم. موضوع اولی همفکری و همکاری در یک کار اقتصادی خصوصی و دومی درمورد همکاری در یک مجله اندیشه‌ای بود.

جلسه اول ساعت ۷ صبح بود و آن را فقط به احترام دوستان خوبی که دعوت کرده بودند و در جلسه حاضر بودند، رفتم. لذا جلسه را با اکراه تحمل کردم تا تمام شود و بیرون بیایم.
با اصولی که برای خودم در زندگی گذاشته‌ام، این کارها را عموما پس می‌زنم. البته بی‌استعداد و بی‌علاقه بودنم نیز مزید بر علت است!
بیرون هم که آمدم فقط به این فکر می‌کردم که جواب منفی را چطور و چگونه بدهم.

ساعت ۹ صبح به جلسه دوم که شور و اشتیاق زیادی برای آن داشتم رفتم. جلسه شروع شد و افراد آن که هرکدام دبیر یک سرویس مجله بودند، تک تک درمورد موضوع سرویس خودشان نظر دادند. من هم نظر دادم.
همینطور که جلسه جلو می‌رفت شوق من به دلسردی، سپس به ناامیدی، بعد به نفرت و در نهایت به خشم تبدیل شد!
با اینکه سردبیر را می‌شناختم و قبول داشتم و به خاطر او دعوت اولیه همکاری را قبول کرده بودم، تیم مجله و حرفهایی که زدند به هیچ وجه برایم قابل قبول نبود.
جلسه تمام شد. بیرون آمدم و بی‌درنگ یک صوت برای سردبیر گذاشتم و گفتم من نیستم. گفتم اگر در این موضوع بخواهم کاری کنم دقیقا در نقطه مقابل این افراد هستم و سعی می‌کنم تفکر ارتجاعی آنها را نقد کنم.

صادقانه بگویم یک دلیل قبول دعوت مجله برایم انگیزه مالی بود. ولی بیرون که آمدم به این فکر می‌کردم که انگیزه مالی و فشار اقتصادی چه قلم‌ها و فکرهایی را که مجبور به معامله نکرده است!
دوباره برگشتم به فضای جلسه اول و با خودم گفتم که باید بپذیرم ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که لاجرم یا باید از آرمان اندیشه آزاد دست کشید، و یا باید راه فکر و قلم را از راه تامین معیشت و نان جدا کرد!
Audio
سلسله جلساتی با عنوان «علم، فلسفه و جامعه» در گروه فلسفه علم دانشگاه شریف برگزار می‌شود و هفته پیش از من دعوت کرده بودند که نظراتم را در این زمینه ارائه کنم.
عنوان موضوعی که من انتخاب کردم «مسولیت اجتماعی فیلسوف بودن» بود و سعی کردم راجع به دو مساله صحبت کنم:
اولی، لزوم تفکیک علم از شبه‌علم و تاختن علیه شبه‌علم‌هایی که امروز در جامعه ما وجود دارد.
و دومی، درمورد سوفسطایی گرایی جدید و ادامه بحثی بود که در اینجا پیرامون مفاهیم سیاستگذاری و حکمرانی در فضای علم و فناوری ایران شروع کردم.
🔴 کمی فوتبالی و اندکی سیاسی!
 
لیگ فوتبال ایران به پایان رسید و پرسپولیس قهرمان شد. البته من هیچ‌وقت طرفدار پرسپولیس نبوده‌ام (چون همیشه استقلالی بوده‌ام😊) اما در چندسال اخیر پرسپولیس خوب بازی می‌کند. به نظر من یکی از تعیین‌کننده‌ترین عوامل موفقیت‌های پرسپولیس در این سال‌ها،"مهدی ترابی" است. ترابی ویژگی‌های منحصر به فردی دارد‌. مثل شرایط بدنی مطلوب، تکنیکی بودن، استفاده از هر دو پا، دید باز و بازی‌سازی در کل زمین، همه اینها در کنار هوش و استعداد ذاتی او باعث شده بتواند خلاقانه تصمیم بگیرد و شرایط بازی را در حالی که گره خورده تغییر دهد.
بعد از جواد نکونام، من بازیکن ایرانی به این سبک نمی‌شناسم. در نقطه اوج این سبک فوتبال زین‌الدین زیدان بود که یک تنه در جام جهانی 2006 تیم فرانسه را به فینال رساند و یک تنه هم با حرکت معروف ضربه سر به ماتراتزی و اخراج از زمین، موجبات شکست فرانسه و قهرمانی ایتالیا را فراهم کرد!
سبک بازی این بازیکنان با سبک رونالدو و مسی کاملا متفاوت است. بازی فردی این‌ها کمتر به چشم می‌آید، اما برای کل تیم موثرتر هستند.
 مهدی ترابی از این سنخ بازیکنان است و به نظر من درحال حاضر بهترین فوتبالیست ایرانی است. (نظر من را در اینجا به عنوان یک فوتبال‌شناس قدیمی جدی بگیرید 😉 )
 
🔹او گرایش‌های سیاسی صریحی در حمایت از نظام نیز دارد. واضح‌ترین کنش سیاسی او شعاری بود که در یکی از بازی‌های لیگ زیر پیراهن‌اش نوشته بود. همچنین خواندن سرود ملی در یکی از بازی‌های تدارکاتی قبل از جام جهانی پارسال در حالی که بقیه سکوت کرده بودند، جنجال زیادی به پا کرد.
در عین حال ترابی زیر نظر یحیی گل محمدی بازی می‌کند که گرایش‌های صریح و کنش‌های سیاسی خلاف او دارد. اما چرا گل محمدی نمی‌تواند او را کنار بگذارد؟
چون ترابی مهارت و توانمندی‌اش برای خودش است. ذاتی است. اعتباری و وابسته به سیستم و حزب و جناحی نیست. به خاطر همین گل محمدی که هیچ اگر علی کریمی هم باشد نمی‌تواند ترابی را به راحتی حذف کند.

🔹این افراد در علم و فضای آکادمیک و در هنر و صنعت و اقتصاد هم هستند. اینها وابستگی زمینه‌ای کمی دارند، ریشه آنها را هرجا قرار دهید، ثمر می‌دهند.
ما از این افراد در سیاست هم داشته‌ایم و می‌توانیم داشته باشیم. هرچند سیاست نسبت به فوتبال عرصه‌ای است که به اعتباریات نزدیک‌تر است، ولی کسی که کارکشته و باسواد و همه جانبه‌نگر و اصیل باشد، توانمندی‌هایش بصورت عینی (objective) بر همه آشکار است.
این شبیه به فلسفه سیاسی افلاطون است وقتی که افرادی که علم و هنر داشتند را لایق سیاست و حکمرانی می‌دانست. البته لزوما با دموکراسی متناقض نیست. فروغی قبل از انقلاب تاحدی چنین بود. حسن حبیبی و شهید مصطفی چمران هم بعد از انقلاب، سیاستمدارانی تقریبا از این جنس بودند.
چمران با اینکه گرایش به جبهه ملی داشت، مشاور امام خمینی در شورای عالی دفاع بود، چون نبوغ و سواد علمی‌اش قابل انکار نبود و همچنین در مهارت‌های نظامی هم به خاطر دوره‌هایی که در مصر و لبنان گذرانده بود، از همه بالاتر بود.
در سیاست همانطور که گفتم اعتباریات، شامل فریب، تزویر، طمع و قدرت طلبی، زیاد است، اما کسی که اعتبارش را از جناج و حزب می‌گیرد با کسی که اعتبارش را از علم و حکمت و تجربه می‌گیرد متفاوت است. ضمیر پاک قاطبه مردم هم معمولا این دو را از هم تمیز می‌دهند.

به دسته دوم نه در فوتبال و نه در سیاست نمی‌شود نگاه کاملا منفی داشت، چون ریشه در خاک توانمندی‌های ذاتی خود دارند، نه در باد امور اعتباری وابسته به محیط و اطرافیان.
🔴مقاله‌ای درمورد تفسیر انسان‌گرایانه از اسلام

از سال‌ها پیش دیدگاه خاصی به اسلام و اسلام‌شناسی ذهن‌ام را مشغول کرده بود که در ادبیات بحث به "اسلام‌شناسی انسان‌گرایانه" مشهور است. آثار امام موسی صدر در این زمینه نقطه شروع و برای من بسیار الهام بخش بود، اما بعدا در این زمینه به آثار بعضی اسلام‌شناسان خارجی مثل کارن آرمسترانگ، لیلا احمد و... هم پرداختم.
همه این سال‌ها در قرآن و اندیشه مفسران نیز این موضوع را دنبال کردم و مطالب مختلفی در همین زمینه به بهانه‌های مختلف و برای جاهای مختلف نوشتم که برخی از آنها در همین کانال موجود است. اما دوران کرونا و مسائلی که حول موضوع دین و کرونا ایجاد شد، به این مطالعات من شتاب زیادی بخشید. پروژه‌هایی که در این مدت به ویژه در اندیشکده مهاجر انجام دادم و مقالاتی که در این زمینه نوشتم همه در همین راستا و حیطه کلی پژوهشی من یعنی "علم و الهیات" بود.
خلاصه همه آنچه این سالها خوانده و فهمیده بودم را تصمیم گرفتم در قالب یک مقاله خارجی ارائه کنم و مدت حدود 6 ماه بطور فشرده روی آن کار کردم تا خروجی مطلوبم حاصل شد. آن را سال قبل به مجله Contemporary Islam که توسط اشپرینگر منتشر می‌شود، فرستادم. سردبیر بالافاصله مطالعه کرد و یک ایمیل زد که "ایده خیلی جذابی را دنبال کرده‌ای فقط برخی اصلاحات را پیشنهاد می‌کنم اعمال کنی و دوباره ارسال کنی"
اصلاحات را انجام دادم و مقاله را فرستادم. چندین ماه طول کشید تا داوری شد و در نهایت آن را پذیرفتند. حاصل آن شد مقاله زیر با عنوان "زیست‌جهان مسلمانان در دوره کرونا و تفسیر انسان‌گرایانه از دین"

🔹در مقدمه مقاله اشاره کردم که در دوره کرونا برخی از تضعیف باورهای دینی (نگاه فلسفی) و برخی از تقویت باورهای دینی (نگاه جامعه‌شناختی) دفاع کردند. اما زمینه بحث من در هیچکدام از این دو سرطیف قرار ندارد و من درصدد دفاع از "اصلاح باورهای دینی" در این دوره هستم و رویکرد خودم را "رویکرد الهیاتی" می‌دانم.

🔹در بخش اول بطور خلاصه سعی کردم یکی از مهمترین چالش‌های جهان غرب با اسلام که به موضوع خشونت بر می‌گرد و از بعد فتوای قتل سلمان رشدی و بیش آن، بعد از 11 سپتامبر برجسته شد، را توسط مهمترین مدعیان آن تبیین کنم. سپس نشان دادم که استدلال آنها دارای مغالطه‌ای وجودی است و با شواهد درون‌متنی سازگار نیست. همچنین به تاملاتی از مفسران انسان‌گرا مثل امام موسی صدر اشاره کردم.

🔹در بخش بعد، تلاشم این بود که نشان دهم چرا تفسیر‌های انسان‌گرایانه از اسلام در دوره کرونا برجسته‌ شد و باورهای مسلمانان و غیرمسلمانان را درمورد اسلام اصلاح کرد. در این زمینه ابتدا از ادبیات نظریه‌های هرمنوتیک، به ویژه اندیشه‌های گادامر استفاده کردم که نشان دهم زیست‌جهان انسانها چگونه بر تفسیر آنها تاثیر می‌گذارد. سپس به اتفاقاتی که در دوره همه‌گیری برای دین و دینداران به ویژه در جوامع اسلامی روی داد اشاره کردم: از بازاندیشی درمورد مفاهیمی چون "جهاد" نه در معنای جنگ با انسانهای دیگر، بلکه در معنای جنگ با ویروسی که بلای جان انسانها شده بود، تا کمک‌های بشر دوستانه‌ای که فقط به انسانیت انسانها کار داشت، نه به دین و رنگ و ملیت آنها.
سپس به دو تغییر بنیادین در این زمینه اشاره کردم که اسم آنها را "چرخش الهیاتی" گذاشتم، اولی، چرخش الهیاتی در تفسیر اسلام از رویکردهای فرقه‌گرایانه به رویکردهای جهانی و انسانی؛ و دوم، چرخش الهیاتی در تبیین و ترویج اسلام از رویکردهای مناسکی به رویکردهای معرفت شناختی. هردوی این چرخش‌های الهیاتی در دوره کرونا ایجاد شد و یا سرعت گرفت.

🔹در نهایت بخشی را به تاثیر کرونا بر تنش‌های دینی اختصاص دادم. این بخش براساس پیشنهادات سردبیر مجله اضافه شد. من در این بخش به سه نوع تنش و خشونت اشاره کردم: 1- خشونت‌های مسلمانان علیه غیرمسلمانان 2- خشونت‌های غیر مسلمانان علیه مسلمانان و 3- خشونت میان فرقه‌های اسلامی مثل نزاع‌های شیعه-سنی.


پ.ن: از امروز که این مقاله منتشر شد بسیار خوشحالم و یک آرامش قلبی دارم که یکی از کارهایی که قبل از مرگ می‌خواستم را انجام داده‌ام: اثری و قدمی از من در قالب علمی و به زبان بین المللی برای شناختن و شناساندن اسلام وجود دارد که بعد از من هم خواهد ماند و این کار همان چیزی است که ریشه در اعماق باور و ایمان قلبی من دارد. از این بابت خداوند را شاکرم.

https://link.springer.com/article/10.1007/s11562-023-00530-z
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی


دوست عزیز و هنرمندم محمدحسن سیفدار، امروز این تابلوی زیبا را که خودش نوشته به من هدیه داد.
واقعا هنرش بی‌نظیر است.
چند بار به شوخی به او گفته‌ام حاضر بودم یک انگشت نداشتم ولی خط‌ ام مثل تو بود😊

لذت هنرش یک طرف، شعری که انتخاب کرده هم بسیار بسیار نزدیک به افکار و ایده‌های من است که بارها در همین کانال از جمله در همین پست آخر به آن اشاره کرده‌ام:
حیات مادی ما کوتاه و گذراست ولی انسانها می‌توانند ماندگار، فناناپذیر و جاودانی شوند با درکی که از غایت آفرینش پیدا می‌کنند و اثری که از خود بجا می‌گذارند. حافظ راز این ماندگاری را عشق می‌داند.
🔴 چهار منزلگاه علوم انسانی
 
در این سال‌ها و در ارتباط با نهادهای مختلف داخلی و خارجی فهمیده‌ام که علوم انسانی بساط‌اش را در چهار جا پهن کرده است. یا به تعبیر بهتر با 4 نوع مخاطب مختلف در ارتباط است:
 اولی، دانشگاه است که مخاطب آن دانشجویان و پژوهشگران هستند و هدف آن توسعه دانش و فهم عمیق‌تر از انسان، جامعه و سیاست است.

دوم، جامعه است که مخاطب آن مردم و شهروندان هستند و هدف آن ارتقا سطح دانش اجتماعی عمومی، اخلاق، آزادی و فرهنگ است.

سوم، کسب و کار است که مخاطب آن شرکت‌ها و کسب و کارهای عموما خصوصی هستند و هدف آن در نهایت افزایش قدرت رقابتی یک شرکت در بازار از طریق متخصصان اقتصاد، مدیریت، روان شناسی و... است.

چهارم، دولت و حاکمیت است که مخاطب آن دولتمردان، قانونگذاران و تصمیم‌سازان کشور هستند و هدف آن ارائه راهکارهای سیاستی و حکمرانی در اقتصاد، دیپلماسی و سیاست داخلی است.
 
🔹این چهار عرصه و چهار علوم انسانی باهم متفاوت‌اند چون مخاطب متفاوت دارند ولذا دانش متفاوتی را می‌طلبند.
آنچه در دوره ما و در ایران معاصر مشهود است، لاغرتر شدن اولی و دومی و فربه‌تر شدن سومی و چهارمی است. این موضوع در سالهای اخیر شتاب بیشتری هم گرفته است. خبرهای این روزها به ویژه توقف گروه فلسفه علم امیرکبیر در جذب دانشجوی ارشد و بسته شدن خانه اندیشمندان علوم انسانی، هردو موید این مطلب است.

🔹تبیینی که برای این واقعیت به ذهن من می‌رسد، تقابل علوم انسانی نوع اول و دوم، با علوم انسانی نوع سوم و چهارم است. تقویت علوم انسانی دانشگاهی و ارتقا سطح دانش اجتماعی شهروندان، اجازه هرگونه بهره‌کشی اقتصادی از مردم را به کسب و کارها نمی‌دهد، همچنین اراده حاکمان برای انقیاد و تحت کنترل قرار دادن مردم را محدود می‌کند.
آنچه که بعضا تحت عناوینی چون "بی فایده بودن"، "پول هدر دادن"، "وقت تلف کردن" و... همراه با علوم انسانی دانشگاهی و علوم انسانی مرتبط با جامعه شنیده می‌شود، صدای همان علوم انسانی مرتبط با کسب و کار و علوم انسانی مرتبط با حاکمیت است که توسط رسانه که عموما ابزار همین علوم انسانی هاست، اکو می‌شود و از زبان دیگران هم شنیده می‌شود.
 
🔸پ.ن: یکی از انگیزه‌های اصلی من برای حضور و فعالیت در نهادی مثل موسسه حامی علوم انسانی، تلاش برای حفظ و تقویت علوم انسانی در بعد اول و دوم است و امیدوارم افرادی که قدرت و سرمایه‌ای در اختیار دارند، در برهه حساس کنونی! متوجه خطری که جان این دو نوع علوم انسانی را تهدید می‌کند، شده و به تقویت آنها همت گمارند!
 
🌀موسسه حامی و خانه اندیشه‌ورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی برگزار می‌کنند:

🔹درآمدی بر علوم شناختی دین

سخنران: دکتر جواد درویش
(دانش‌آموخته دکتری فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف)

📅زمان: شنبه ۲۴ تیر
ساعت ۱۶ تا ۱۸

📍مکان: چهار راه ولیعصر، قبل از خیابان برادران مظفر شمالی، خانه اندیشه‌ورزان

✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است. برای ثبت‌نام، فرم حضور در نشست را پر کنید.

https://forms.gle/4j5C4yA2uxDpj153A
2024/11/15 17:18:44
Back to Top
HTML Embed Code: