Telegram Web Link
🔴 "محمد(ص): یک قهرمان ضددستگاه روحانیت برای اروپای دوره روشنگری"

این عنوان مقاله زیر است که دو روز پیش در سایت aeon منتشر شده است:
shorturl.at/tFV12
 
نویسنده آن جان تولن استاد تاریخ دانشگاه نانت است. اسم آخرین کتاب او هست: "چهره های محمد: نگرشهای غربی به پیامبر اسلام از قرون وسطی تا امروز"

Faces of Muhammad:Western Perceptions of the Prophet of Islam from the Middle Ages to Today

اما در این مقاله روی تصاویری که از پیامبر اسلام از قرن 16 تا 20 در اروپا وجود داشته، متمرکز شده است.
من از این مقاله بسیار شگفت زده(و ذوق زده!) شدم ولی سعی میکنم اول گزارشی از آن بنویسم و بعد نظر خودم را.

🔹ابتدای مقاله میگوید ترجمه و انتشار قران تا قرن 16 در اروپا ممنوع بود و برخی را به خاطر انتشار آن زندانی میکردند. اما مارتین لوتر گفت باید قرآن را منتشر کنیم چون بهترین راه برای مبارزه با ترک ها این است که "دروغ های محمد را همگان ببینند" لذا قرآن ترجمه و منتشر شد. ولی نتیجه عکس داد و به سرعت در جهت زیرسوال بردن باورهای مسیحیت و القائات کلیسا، بخصوص عقیده تثلیث، مورد استفاده قرار گرفت. پیامبر اسلام به عنوان یک "اصلاحگر اجتماعی" که باورهای غیرعقلانی مسیحیان را به چالش میکشد، شناخته شد.
اسلام را شکل ناب وحدانیت خدا که به دیدگاه فلسفی دئیسم نزدیک است؛ و قران را "رجزهای عقلانی خالق هستی" دانستند.

🔹در 1734 یک ترجمه انگلیسی جدید از قران منتشر شد و مترجم آن، جرج سیل، یک مقدمه درمورد شخصیت پیامبر به عنوان اصلاحگری که مقابل عقاید خرافی کلیسا می ایستد، نوشت. پیامبر در نگاه خوانندگان این کتاب به "سمبل جمهوری خواهی ضدروحانیت" تبدیل شده بود. این تصاویر اصلاح گرایانه از پیامبر اسلام در آمریکا و آلمان هم بوجود آمد. در فرانسه، ولتر ترجمه قرآن را خواند و تصویر مشابهی از پیامبر اسلام را ارائه کرد. در انگلیس ادوارد گیبون درمورد پیامبر نوشت:
"عقاید محمد عاری از تردید و ابهام است و قرآن یک شاهد باشکوه از وحدانیت خداوند است. پیامبر مکه، پرستش بتها و انسانها و ستارگان را رد کرد؛ با این اصل عقلانی که هرچیزی که ظهور و بعد افول و مرگ دارد، شایسته پرستش نیست [...]"
ناپلئون هم ترجمه فرانسوی قرآن را خواند و به شدت تحت تاثیر شخصیت پیامبر اسلام قرار گرفت. تاجایی که خودش را "محمد جدید" نامید. همچنین گوته او را "محمد جهان" و ویکتور هوگو او را "محمد مغرب زمین" خطاب کرد. ناپلئون اواخر عمرش هم از پیامبر اسلام به عنوان "مرد بزرگی که روال تاریخ را تغییر داد" دفاع کرد.

🔹از پیامبر اسلام تصویری به عنوان یک مرد بزرگ در تاریخ تا قرن بیستم وجود داشت و شناختن و شناساندن چهره پیامبر اسلام توسط اسلام شناسان مسیحی بهترین راه برای تقویت تعاملات صلح آمیز میان اسلام و مسیحیت بود.
اما این تعاملات این روزها به شدت توسط افراطیان راستگرا در اروپا و سایر نقاط جهان، که سعی میکنند برای توجیه سیاستهای ضدمسلمانی خود چهره ای شیطانی از پیامبر اسلام تصویر کنند، مخدوش شده است.
از طرفی مسلمانان افراطی هم با قتل و ترور به نام دفاع از اسلام به نوعی دیگر تصویری منفی از پیامبر ایجاد میکنند.
 

 🔸نکات من:
1- شاید این بهترین مطلبی بود که میخواستم ولی نمیتوانستم برای شب بعثت پیامبر(ص) بنویسم.
پیامبرِ بعثت یعنی پیامبر انقلاب. و این پیامبر به یک اصلاح گر اجتماعی و مردمی و که ضد دستگاه قدرت و ثروت و کج اندیشی است، بسیار نزدیک تر است تا...

2- من از اسلام و نقش مثبت و موثر آن در دوره قرون وسطی تا رنسانس مطالب زیادی خوانده بودم. وضعیت اسلام در دنیای معاصر را هم مطالعه کرده ام. ولی از وضعیت این میانه یعنی قرن 16 تا 21 کمتر اطلاع داشتم. بسیار برایم عجیب بود که این همه تصویر منفی از اسلام در کمتر از یک قرن اتفاق افتاده.

3- این مقاله خوبی بود ولی بی اشکال هم نبود. مثلا اینکه از قرآن تصویری دئیستی از خداوند برداشت کرده اند، بسیار بسیار دور از متن صریح بسیاری از آیات است.


🔸از بین پسرهایی که بین سال های 57 تا 60 در ایران متولد شده اند، اسامی تعداد زیادی "یاسر، مقداد، میثم و حمزه" است. اسم "سمیه" هم در دختران زیاد است. اسامی که بعد و قبل از آن بسیار بسیار کم گذاشته شده.
فیلم محمد رسول الله هم در اوایل انقلاب آنطور که پدران ما گفته اند رنگ و بویی بسیار متفاوت با الان داشت.دیدنش وجود مردم را سراسر شور و شعله انقلابی میکرد.

گاهی به اینها فکر کنیم و "چهره" مردمی و انقلابی پیامبر(ص) را از زیر گرد و غبار تفسیرهای متحجرانه نجات دهیم تا به قول فیلم محمد رسول الله "دنیا صدای ما را بشنود"
لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُوعَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ( آل عمران١٦٤)
🔴"گردشگری" به عنوان یک صفت مومنین و یک اختلاف تفسیری جالب!

آیه معروفی هست در سوره توبه که صفات مومنین را بر میشمارد:
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّـهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (112 سوره توبه)

علامه طباطبایی در المیزان میگوید 6 صفت اول یعنی تائبون، عابدون، حامدون، سائحون، راکعون و ساجدون صفات فردی مومنین است و دوتای بعدی، یعنی آمرون بالمعروف و ناهون عن المنکر، صفات اجتماعی مومنین و آخری، یعنی حافظون لحدود الله صفت مشترک فردی و اجتماعی است. یعنی مومن باید هم خودش از حدود الهی تجاوز نکند و هم در جامعه حافظ این حدود باشد.

🔹معنی همه این صفات تقریبا واضح است و در آیات دیگر قرآن هم به آنها اشاره شده، به جز یکی :
#السائحون
این واژه از ریشه ساح است. یعنی گردشگری! سیّاح و سیاحت از همین ریشه است.
حالا اگر بخواهیم متعهد به معنی لغت باشیم، باید قبول کنیم یکی از صفات مومنین درکنار عابد و حامد و راکع و ساجد، گردشگری است!
خب نمیشود! و لااقل با فرهنگ و تفکر سنتی و بومی ما سازگار نیست!
لذا اکثر مفسرین گفته اند که سائحون یعنی "روزه داران"!
من نمیدانم این دو چه ارتباطی باهم دارند ولی اتفاق نظر عجیبی در این مورد هست. فقط علامه طباطبایی این ترجمه را قبول نمیکند. ولی ایشان هم به نظر من خیلی نتوانسته آنطرف تر برود!!
علامه گفته سائح در اینجا یعنی کسی که از یک مکان عبادی مثل مسجد، به مکان دیگر عبادی در رفت و آمد است!

🔹ولی اگر قرینه خاصی برای این ترجمه ها و تفسیرها نیست، چرا همان گردشگری را نپذیریم؟ خب لابد خداوند چیزی میدانسته که گفته! مگر نمیتوانست به جای سائح، بگوید صائم (روزه دار)؟
چرا گردشگری، مسافرت و رفتن در دل طبیعت و دیدن احوال جهان و انسانها، نشانه مومن بودن نباشد؟ کما اینکه خود قرآن در آیات متعددی به این کارها توصیه کرده.
 
🔹نکته جالب تر:
سایت تنزیل را نگاه کردم و همه 12 ترجمه فارسی این آیه را مرور کردم. فقط 3 تا از این 12 ترجمه، سائحون را به کسانی که سفر میروند (یا چیزی شبیه به این) ترجمه کرده بود. 8 ترجمه آن را به روزه داران ترجمه کرده بود و یکی هردو را نوشته بود.
رفتم ترجمه های انگلیسی را نگاه کردم. تقریبا برعکس بود. از 17 ترجمه انگلیسی 11 تا آن را به کسانی که سفر میروند (و چیزهایی شبیه آن) ترجمه کرده بود. 5 تا به روزه داران ترجمه کرده بود و یکی هردو.
یعنی 65 درصد ترجمه های انگلیسی سائح را در این آیه به گردشگری و سفر ترجمه کرده اند و فقط 25 درصد ترجمه های فارسی این معنا را برای سائح درنظر گرفته اند.

🔹این اختلاف از کجاست؟ علم هرمنوتیک که مسئول بررسی شرایط مفسر و تاثیر فرهنگ ها و سنن بر تفسیر است، باید به این سوال پاسخ دهد!
Dar Meykade-ye-Eshgh
Mohammad Motamedi
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش

زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
وادی|جواد درویش
🔴"گردشگری" به عنوان یک صفت مومنین و یک اختلاف تفسیری جالب! آیه معروفی هست در سوره توبه که صفات مومنین را بر میشمارد: التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ…
جواب خوب دوست عزیز و پژوهشگرم، دکتر احسان شریفیان روی این👆 مطلب:

راستش سیاحت تو معنای لغوی اش معنای «گردشگری» نیست. بلکه یه نوع آزاد و رها شدن و جریان پیدا کردن توش هست. برای همین تو سوره توبه به مشرکان چهار ماه فرصت میده که ول بچرخن نه اینکه سیاحت و گردشگری کنن (فسیحوا فی الارض اربعة اشهر).
اما سیاحت تو عرف دینی به معنای یه نوع بی وطنی و رهایی از شهرها و به دشت و بیابون زدنه. دو تا تفسیر از این معنای اولیه سیاحت میشه داشت: یه تفسیر مثبت تر و جامع تر که قرآن مطرح می کنه و اون به معنای یه نوع جهان وطنیه. یعنی کسی که برای جهاد در راه خدا دربند خونه و زندگی و دنیا نیست؛ نه اینکه خونه زندگی نداره. یه تفسیر افراطی تر هم وجود داره که گویا بیشتر تو فضای مسیحیت رواج داشته و اون به دشت و بیابون زدن و رها کردن زندگی شهری و یه نوع رهبانیته. این تفسیر دوم با فضای قرآن هماهنگ نیست.
لذا وقتی ادبیات روایات رو هم بررسی می کنیم، می بینیم که می خوان اون تفسیر از سیاحت رو نفی کنن و بگن که اگه می خواین سائح باشین به جای تو غار رفتن و به دشت و بیابون زدن تو همین مساجد سیاحت کنین، می خواین سائح باشین روزه بگیرین، یا جهاد در راه خدا کنین. حالا این مفسران خیلی محترم اومدن اون مصادیق روایات رو به جای معنای سیاحت جا زدن. گفتن سائح یعنی روزه دار!! اینم درد ماست که روایات رو بر قرآن حاکم می کنن.

من یکی دو نمونه از این روایات رو میارم:
* قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ نَفْسِي تُحَدِّثُنِي بِالسِّيَاحَةِ وَ أَنْ أَلْحَقَ بِالْجِبَالِ قَالَ يَا عُثْمَانُ لَا تَفْعَلْ فَإِنَّ سِيَاحَةَ أُمَّتِي الْغَزْوُ وَ الْجِهَادُ.
* فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا سُنَّةُ مُوسَى فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا سُنَّةُ يُوسُفَ فَإِنَّ إِخْوَتَهُ كَانُوا يُبَايِعُونَهُ وَ يُخَاطِبُونَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا سُنَّةُ عِيسَى فَالسِّيَاحَةُ وَ أَمَّا سُنَّةُ مُحَمَّدٍ ص فَالسَّيْف‏
* لَيْسَ فِي أُمَّتِي رَهْبَانِيَّةٌ وَ لَا سِيَاحَةٌ وَ لَا زَمٌّ يَعْنِي سُكُوتٌ.
🔴تکلیف "امر به معروف" از جاهل ساقط است!

"به خدا قسم من می‌ترسم زیانی که ما از راه امر به معروف و نهی از منکر جاهلانه دیده‌ایم، یا صدمه‌هایی که از این راه به اسلام زده‌ایم، از زیان ترکِ امر به معروف و نهی از منکر، بیشتر باشد." (شهید مطهری، کتاب حماسه حسینی، ص 287)

شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی روی عنصر "امر به معروف و نهی از منکر" به عنوان ریشه و ماهیت قیام امام حسین(ع) دست میگذارد. ایشان معتقد است این مفهوم به اندازه کافی عمیق و وسیع هست که همه ابعاد این قیام را بتوان با آن تحلیل کرد. به نظر میرسد از دو جهت حق با ایشان است:
اولا مفهوم و تعبیر امر به معروف جز بیشترین و پرتکرارترین عبارات درکلام خود امام حسین از خطبه مشهور منا که دو سال قبل از قیام ایراد کردند تا لحظه شهادتشان است.
ثانیا اگر قیام امام حسین را عامل بقای اسلام میدانیم و معتقدیم هیچ چیز به این اندازه در حیات اسلام موثر نبوده، همین نقش را آیات و روایات ما برای عنصر امر به معروف قائل هستند. شهید مطهری با بررسی آیات متعدد و صریح قرآن درمورد جایگاه محوری امر به معروف در حیات اجتماعی مسلمین، به این مطلب متذکر میشود.
مهمترین بخش از کار شهید مطهری که به نظر من برای جامعه امروز اهمیت دارد، تحلیل ایشان از وضعیت بسیار بد و اسفناک جامعه مسلمانان از پرداختن به موضوع امر به معروف است.
من تحلیل ایشان از این وضعیت اسفناک را به دو بخش تقسیم میکنم:

1️⃣ غفلت از این موضوع در معارف، کتب دینی و الگوی عملی جامعه اسلامی:
شهید مطهری معتقد است این موضوع در عین اهمیت و جایگاه محوری آن در اسلام، در چند قرن اخیر به شدت مغفول مانده. حتی در کتب فقهی و رساله های عملیه، به اندازه فرعی ترین اعمال واجب، به این این موضوع پرداخته نشده است.
یک دلیل این غفلت تاریخی سازشکاری غالب فقها با خلفا و پادشاهان است. این موضوعی است که دکتر شریعتی در کتاب "تشیع علوی، تشیع صفوی" بطور دقیق و تفصیلی آن را باز کرده و به آن پرداخته است. محافظه کاری و سازش فقها که قرار بود ذیل حمایت های دستگاه شاهان، به کار علمی خود بپردازند، غالبا مانع از خروش آنها علیه دستگاه قدرت میشد. این کنش سیاسی فقها، خودآگاه یا ناخودآگاه در پرداختن علمی و فقهی به موضوع امر به معروف هم تاثیر گذاشته است.

2️⃣ جهل از معروف و منکر و بدعمل کردن جامعه مسلمین در این زمینه:
اما عامل مهمتر، نشناختن و بدعمل کردن مسلمانان در این زمینه است. که این مساله اصلی امروز ماست. امروز و با روی کار آمدن حکومت اسلامی شیعی، دیگر مساله این نیست که ما در کتب دینی و روی منابر به اهمیت امر به معروف تاکید نمی کنیم. بلکه مساله اصلی این است که در شناخت معروف و منکر دچار خطا هستیم.
شهید مطهری میگوید ما اگر پیرو ائمه هستیم باید ببینیم آنها روی چه مسائلی حساس بوده اند. چه چیزی را بیشتر برجسته کرده اند؟ اگر میگویند امر به معروف روی فرعیات و جزئیات و امور فردی انسانها بیشتر تکیه کرده اند، یا آنچیزی که به سرنوشت عموم مسلمان و عموم انسانها مرتبط است؟ فریاد علیه ظلم و نفی جور و ستمگری و حمایت از مستضعفین و عدالت ورزی، در کانون حساسیت ائمه ما بوده است.
شهید مطهری همین جاست که سخنرانی بسیار مشهور علیه اسرائیل را مطرح میکند و می گوید " والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیم "
واقعا مساله فلسطین یک ظلم آشکار جهانی است که حتی غیرمسلمانان در همه جای دنیا به آن معترض هستند. این میشود یک مصداق بارز امر به معروف و مصادیق دیگر، چه اعتراض علیه ظلمهایی که ممکن است یک نهاد داخلی به مردم بکند وچه ظلمهای خارجی، باید در این سطح مورد توجه قرار گیرد.
اما وضعیت امروز ما به کلی عکس این است. جزیی ترین و فرعی ترین مسائل، در کانون توجه برای امر به معروف است. البته زمان شهید مطهری هم از این مسائل بود. ایشان در همین کتاب میگوید:
"اصلا من و شما میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود؟ تاحالا که امر به معروف و نهی از منکر ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است، حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده است!.. ما گاهی منکر را به جای معروف و معروف را به جای منکر میگیریم"(همان، ص 239)

شهید مطهری در همین کتاب خاطرات متعددی از اشتباهات افراد مذهبی و حتی روحانیون در امر به معروف و نهی از منکر ذکر میکند که به کلی باعث جدا شدن افراد از دین و مذهب یا بد بین شدن آنها نسبت به افراد متدین شده است. خاطراتی که مشابه آن را به وفور امروز هم مشاهده میکنیم. به همین دلیل مهمترین مساله در امر به معروف علم به معروف و منکر است و از همین باب شهید مطهری میگوید، تکلیف و وجوب امر به معروف از جاهل ساقط است.

🔸 این یادداشت در نشریه "حیات" دانشگاه شریف منتشر شد.
🔴چرا شبهای قدر بر جامعه بی اثر است؟

مهمترین اعمال در شبهای قدر توبه و استغفار است و حقیقت توبه همانطور که در روایات تاکید شده، پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه است. اما چرا با همه استقبالی که از برنامه های احیا میشود و از همه مهمتر سوز و گدازی که انسان در چهره پیر و جوان و مذهبی و غیرمذهبی در این شبها می بیند، وضع جامعه ما بهتر نمیشود؟
در کنار همه عواملی که شاید پاسخ به این سوال باشد، من میخواهم به یک مورد اشاره کنم: اینکه گناه، فقط گناهِ چشم و زبان نیست!

🔹همه ما پای منبرها به کرات از گناه چشم و زبان شنیده ایم. لذا فکر ما در هنگام توبه، جز به سمت گناهان زبانی مثل غیبت و دروغ یا گناهان ناشی از شهوت و یا بطورکلی گناهان فردی، نمی رود. ای بسا افرادی که در شبهای قدر مسکرات، موسیقی، فیلم مبتذل و بطورکلی گناهانی که جز خودشان و خدای خودشان کسی از آنها خبر ندارد را ترک کرده اند، ولی خیلی کم شده کسی ببیند یا بشنود یک پزشک یا مدیر یا روحانی از رشوه و زیرمیزی گرفتن ها، از کوتاهی در خدمت، از خوردن حق مردم و از ظلم به افرادی که زورش به آنها میرسد، توبه کرده باشد.

همه اینها به این دلیل است که، قوه خیال ما در هنگام توبه و تصمیم بر ترک گناه، از گناهان فردی فراتر نمی رود. چون فکر دینی ما، پای منبر علما شکل گرفته. و چون شالوده معرفتی علمای ما و درنتیجه منبر آنها صرفا "فقهی" است. و چون "فقه" در طول تاریخ، به شدت "فردی" شده و مسائل اجتماعی غالبا در آن مغفول است.

🔹اما قرآن که در منبرها و کلا دروس علما مهجور است، خیلی اجتماعی تر است. برای نمونه، از گناهان اجتماعی که قرآن تاکید دارد که میتواند یک جامعه را فاسد کند، به یک مورد اشاره میکنم:
در سوره توبه از آیه 28 خداوند شروع میکند با تندمزاجی خاصی علیه مسیحیان و یهودیان منحرف و بخصوص علمای آنها صحبت کردن! بعد از کلی تهدید و لعن و تکفیر، بالاخره در آیه 34 مشکل اصلی که آنها ایجاد کرده اند را می فرماید:
"بسیاری از عالمان دینی یهود و راهبان مسیحی اموال مردم را به ناروا می خورند و آنان را از راه خدا بازمی دارند(!) و کسانی که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا خرج نمی کنند، به عذابی دردناک نوید ده "

علامه طباطبایی در المیزان میگوید اینکه خداوند در میان همه گناهان علمای یهودی و مسیحی، به #مفاسد_اقتصادی آنها اشاره میکند، به خاطر این است که این گناه در تباهی جامعه بشری تاثیر زیادی دارد. چراکه ریشه همه مفاسد در جامعه یا از فقر زیاد است و یا از ثروت زیاد. هردو اینها هم به دلیل اختلال در نظام حاکم و نابسامانی در مقررات مالکیت و نظارت و... است.
و اوضاع وخیم تر میشود، زمانی که علمای دین که باید مردم را از خوردن حق دیگران بازدارند، خودشان وارد این مفاسد اقتصادی و جمع کردن مال و ثروت نامشروع شوند.
ادامه آیه هم تهدید شدید کسانی است که مالی می اندوزند بدون اینکه اجازه دهند مردم و جامعه، از منفعت آن مال بهره مند شوند.

🔹البته که به راحتی میتوان از کنار این آیات گذشت و از همان گناهان چشم و زبان توبه کرد و به زندگی روزانه ادامه داد، با این توجیه که اینها همه درمورد کفار و اهل کتاب و... است، و از ما دور است!
اما علامه طباطبایی ذیل همین آیه از قول زید بن وهب آورده که: "من در ربذه ابوذر غفاری را دیدم و از او پرسیدم چرا تو را به اینجا تبعید کردند؟ گفت من در شام بودم و این آیه را زیاد می خواندم. معاويه مى گفت : اين آيه در باره ما مسلمانان نازل نشده، بلكه درباره اهل كتاب آمده است. من گفتم: خير چنين نيست، هم در باره ماست و هم در باره ايشان."
کاش یک نفر هم پیدا میشد به جای استفاده از راننده معروف اسنپ به عنوان سمبل امر به معروف و نماد "گام دوم انقلاب"، میرفت دلجویی میکرد از ایشان که چرا کسی در این سن و سال و وجاهت و با وجود داشتن یک شغل دیگر، باید برای تامین معاش در اسنپ کار کند؟

https://www.tg-me.com/roshangari_ir/25127
🔴بهار عربی و جنبه سیاسی- اجتماعی مسائل علم و دین

نظال قسوم استاد کیهان‌شناسی دانشگاه آمریکایی ابوظبی در مقاله ای که در مجله معتبر زایگون منتشر کرده است(اینجا)، وضعیت مساله علم و دین در کشورهای اسلامی را بررسی کرده است.
من پیش از این قسوم را در اینجا معرفی کردم. او در این مقاله معتقد است اعتراضات و انقلاب هایی که در کشورهای اسلامی با عنوان" بهار عربی" شناخته شد، غالبا توسط جوانانی که در نظام آموزشی مدرن تحصیل کرده بودند، مشتعل و هدایت شد. او از قول متفکر دیگری مینویسد، مشغولیت ذهنی این جوانان و سوالاتی که از خودشان می پرسیدند این بود که "مسلمان بودن در دوره مدرن به چه معناست؟ اسلام درمورد یافته‌های جدید در کیهان شناسی و زیست شناسی تکاملی چه قضاوتی دارد؟"
قسوم بطورکلی در این مقاله معتقد است اگرچه سر رشته سیاسی این انقلابها (بخصوص در تونس، مراکش، مصر و لیبی) در دست اسلام گراها بود، ولی عوامل اصلی و پیاده نظامهای آنها جوانانی بودند که سودای آزادی اندیشه داشتند و دیکتاتور مآبی امثال حسنی مبارک خسته شده بودند.
قسوم از قول یک نویسنده مسلمان میگوید ریشه تعارض بین علم و دین در جهان اسلام، اولا کمبود آزادی اندیشه و ثانیا برداشت نادرست از قرآن است. تحلیل قسوم که شواهد زیادی آن را تایید میکند نشان میدهد مساله علم و دین نه فقط در غرب که در جوامع اسلامی هم موضوع مهمی است تاحدی که ظرفیت ایجاد یک انقلاب سیاسی را دارد.
اما باز به استناد خود قسوم این مساله در سرزمین های اسلامی یک ریشه فرهنگی و اجتماعی دارد که همانا آزادی اندیشه و بیان است. یعنی از یک سو گفتمان و سیاستگذاری فرهنگی و سیاسی، این مساله را در جامعه از یک موضوع آکادمیک خارج و به یک مساله اجتماعی تبدیل میکند و از سوی دیگر همین مساله ریشه تحولات اجتماعی و سیاسی میشود.

🔷ریچارد داوکینز اخیرا در یک مصاحبه میگوید هیچ ترجمه عربی از کتاب "توهم خدا" در کشورهای عربی مجوز انتشار ندارد ولی فایل pdf ترجمه عربی این کتاب که به شکل غیرقانونی در اینترنت وجود دارد، 10 میلیون بار دانلود شده است که از این میزان یک سوم آن سهم عربستان سعودی است.
خود ریچارد داوکینز، ادبیات، کتب و کنشگری رسانه ای او یک مثال خیلی خوب از استفاده از ظرفیت های اجتماعی و فرهنگی تعارض میان علم و دین است. حتی این تحلیل میتواند درست باشد که تاثیر تفکرات او و امثال او در ایجاد تغییرات بنیادین اجتماعی در جوامع اسلامی، بیشتر از جوامع غربی است. به این دلیل که در جامعه سکولار غربی با شعار نبود آزادی فکر و با شعار ایستادن مقابل علم، کسی نمیتواند چندان کسب اعتبار و آبرو کند. ولی در یک کشور اسلامی مثل ایران این شعارها و این مصادیق به سرعت میتواند در فکر جوان و نوجوان بنشیند و او را به مقابله با حکومتی که (از نگاه او) از یک سو مخالف علم جدید است و از دیگر سو مخالف آزادی بیان است، سوق دهد.
البته بیشتر توفیق این نوع تبلیغات در جوامع اسلامی هم مدیون غفلت خود این جوامع در پرداختن علمی و بنیادین به این سوالات است.
یاد مناظره ای که دو سه سال پیش در صدا و سیما با موضوع علم و دین بود افتادم.
در جواب دوستانی که در آنجا مدام درصدد تخطئه علم بودند، گفتم: تجربه تاریخی بشر در کلیسای قرون وسطی و ماجرای گالیله را هم نباید از نظر دور داشت.

اگر دین بدون علم رها شود، اینکه از داعش سربرآورد عجیب نیست.
(درمورد برخورد داعش با علوم دانشگاهی یک جستجو در اینترنت نتایج جالبی را به همراه دارد.)
🔹‏آنطور که تاریخ را برای ما روایت کرده اند، مامون عباسی برای فشار وارد کردن به امام رضا(ص) علمای ادیان مختلف را دعوت میکرد و مجالس مناظره برپا میکرد.
این البته درست است اما مامون خودش هم حقیقتا از متکلمین معتزلی و اهل علم بوده و کارهای علمی زیادی هم زمان اون صورت گرفته است.
‏مهمترین این کارها، نهضت ترجمه آثار علمی یونانی، ایرانی و هندی به عربی بود که نه تنها مورد نهی ائمه ما نبوده که از آن استقبال هم کرده اند. بعدا همین آثار منجر به شکوفایی فلسفه و حکمت در جهان اسلام میشود.

اما در مناظرات علمی امام رضا یک نکته فرهنگی آموزنده وجود دارد.
‏برتری امام رضا در آن مناظره ها که تاثیر زیادی روی افراد میگذاشت، فقط به خاطر برتری علمی نبود.
امام رضا سعی میکرد جواب مسیحی را با انجیل و جواب یهودی را با تورات دهد. و با ملحدین به زبان استدلالی بحث کند.

🔹این تلاش برای پیدا کردن زبان مشترک، گمشده امروز جامعه مذهبی ماست.
🔹 بعد از ۱۱ سپتامبر یک جریان قوی آتئیستی که به آن "آتئیسم علمی" میگفتند، ظهور کرد. چهره های اصلی آنها داوکینز، دنت، هریس و هیچنز (معروف به ۴ اسب سوار) هستند. به رغم جذابیتهای شخصی این افراد و بخصوص داوکینز، حرفهای این جریان بیشتر در فضای آکادمیک خریدار دارد.

🔹اما به نظر میرسد #هراری بنیانگذار نوعی دیگر از آتییسم است که جامعه هدف آن توده مردم است.
رویکرد او اساسا انسانی و معناگراست و سعی میکند ضمن استفاده از نتایج علم برای انکار وجود خدا، معنویت، اخلاق و معنای زندگی را حفظ و برآن تاکید کند.
او نیاز اساسی انسان امروز را درست درک کرده و برای جلوگیری از گرایش مجدد مردم به ادیان، (که شواهد آن وجود دارد) تلاش میکند معنویت گرایی امثال پائلو کویلو و دالایلاما را با یک نوع انکار صریح خدا و ادیان همراه کند.

https://www.tg-me.com/bbcpersian/44465
عکس بالا نتیجه یک سنجش از دیدگاه های اقتصادی-سیاسی بنده است!
نمودار افقی نشان دهنده دیدگاه اقتصادی است که در منتها علیه چپ اقتصادی که معتقد به سوسیالیسم است، کاریکاتور مائو و گاندی دیده میشود و در منتها علیه راست اقتصادی که معتقد به سرمایه داری و بازار آزاد است، هابز وجود دارد.
نمودار عمودی دیدگاه سیاسی است که بالا اقتدارگرایی و پایین آزادیخواهی است. از افراد مشهور بالا کاریکاتور ترامپ و پایین نوام چامسکی به چشم‌ میخورد.

نقطه قرمز موقعیت من هست. چپِ آزادیخواهی که به قول والیبالیست ها خط اقتدارگرایی را لمس کرده😊
نزدیک ترین فرد به من یک خانم پزشک به اسم Jill Stein است که سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶ از حزب سبز کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا بوده.
در مرحله بعد افراد نزدیک به من خانم استوراگن (نخست وزیر اسکاتلند) و نلسون ماندلا هستند.

شما هم‌ میتوانید از طریق لینک زیر و پاسخ به یکسری سوالات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و دینی، ببینید دیدگاهتان به کجا و کدام شخصیت نزدیک است.

https://www.politicalcompass.org/test/en
🔴 شن ها مامور خدا بودند!؟

این جمله معروف امام خمینی بعد از ساقط شدن هلی کوپترهای آمریکایی در صحرای طبس توسط طوفان شن بود.
این جمله در نگاه اول بخصوص با رویکرد "علمی" کمی غیرقابل باور به نظر میرسد. خداوند در نگاه عده زیادی از خداباوران لااقل در زمانه ما "پنهان" است. وقتی پیامبری نیست، معجزه هم نیست. ما انسانها تنها مانده ایم با حوادث روزگار.
اما اعتقاد به مداخله خدا در امور طبیعی هنوز بین همه ادیان باورپذیری زیادی دارد. نه فقط در اسلام که در بسیاری از ادیان بخصوص ادیان ابراهیمی هنوز مردم خدا را #خدای_زندگی و نه فقط #خدای_خلقت میدانند.

🔹این اعتقاد در میان مردم آمریکا شاید بیش از کشورهای دیگر است. آمریکا برای عده ای مسیحی پروتستان یک سرزمین مقدس و وعده محقق شده خداوند برای ایستادگی آنها بر سر ایمانشان بوده که به آن هجرت کنند تا بتوانند زنده بمانند و عقیده راستینشان را حفظ کنند. مردم آمریکا از اینجهت واقعا خودشان را نظر کرده میدانستند!

🔹یکی از جاهایی که معمولا مداخله خداوند بیشتر به چشم می آید در جنگ هاست. به یک مطلبی اخیر حین جستجوهای درسی برخوردم با عنوان "6 جنگ تاریخی که با مداخله خداوند فیصله پیدا کرد". (اینجا)
بعدا دیدم مشابه این مطلب زیاد است. در یکی از همین مطالب جمله ای درمورد آمریکایی ها نوشته بود:
"A special Providence watches over children, drunkards and the United States!"
یعنی مشیت خاص خداوند برای مراقبت کودکان، مست ها (یا دیوانه ها) و ایالات متحده است!
آمریکایی های تازه مهاجرت کرده مثل مسلمانان صدر اسلام که خداوند در قرآن درباره آنها میفرماید: " لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره.."، همیشه در جنگها پشت خودشان را به امداد الهی گرم میدیدند.

🔹برای اینکه معلوم شود چه اموری را اینها به مداخله خدا نسبت میدهند، از گزارش 6 موردی مطلب اول، به اختصار به دو مورد اشاره میکنم. (البته متن اصلی خیلی هیجان انگیزتر گزارش داده!)

1⃣ در آگست 1776 چند هفته بعد از اعلام استقلال آمریکا، نیروهای ارتش جرج واشنگتن در محاصره ارتش انگلیس بودند و هیچ راه فراری نداشتند، همه چیز برای انقلاب آمریکا تمام شده بود ولی معجزه ای آنها را نجات داد. یک دفعه مه بسیار غلیظی فقط بخشی از شهر نیویورک را که نیروهای انگلیسی بودند، در بر گرفت. در حالیکه طرف آمریکایی ها هوا صاف صاف بود. دقیقا انگار واشنگتن گفته بود "خدا! آنها را بپوشان" و خدا هم انجام داده بود. نتیجه این شد که آمریکایی ها سر فرصت انگلیسی ها را محاصره کردند و بدون حتی یک کشته، بر آنها پیروز شدند.

2⃣ جالب ترین و عجیب ترین این مداخله های الهی در در جنگ جهانی اول بود وقتی که نیروهای انگلیسی به راحتی و با نفرات و تجهیزات بیشتر داشتند تانزانیا در شرق آفریقا را از دست آلمانها، در می آوردند. تعداد انگلیسیها به آلمان ها 8 به 1 بود و همه چیز داشت به سمت پیروزی پیش می رفت که یک دفعه انگلیسی ها با حمله بسیار شدید زنبورهای آفریقایی مواجه شدند! زنبورها از هر طرف بر سربازهای انگلیسی یورش بردند و آنها را از بین بردند. حتی در یک مورد وقتی سربازی از دست زنبورها فرار کرد، زنبورها دنبال او رفتند و او را از پای در آورند! این جنگ که به جنگ زنبورها معروف شد، سنگین ترین شکست تاریخ انگلیس را رقم زد.

🔹اما فارغ از آمریکا و انگلیس و ایران و موضوع جنگ ها، این سوال مهمی است که چه زمان ما مجازیم یک پدیده عینی طبیعی را به خدا نسبت دهیم؟
بخشی از جواب سابجکتیو است. یعنی وابسته به کسی که قضاوت میکند. مثلا امام خمینی به عنوان یک عارف همه جا دست خدا را میبیند.
ولی ما دنبال جواب آبجکتیو هستیم. یعنی هرکس با هر سطح اعتقادی بتواند دست خدا را ببیند.
حقیقت این است که جواب سر راستی برای آن نیست. من شخصا طرفدار جوابهایی هستم که میگویند وقتی علم جوابی ندارد، معطل نمان! یک نمونه آن مقاله یک فیلسوف دین متخصص معجزه به نام رابرت لارمر است که از اینجا میتوانید بخوانید.
آنجایی که علم خودش تسلیم شده و آنجایی که به آینده نامعلوم حواله میدهد، نباید معطل ماند.

🔹اما یک رویکرد دیگر هم "معرفت شناسی اصلاح شده" پلنتینگاست که معتقد است اساسا معرفت شناسی جدید که صرفا براساس وجود شواهد تجربی کافی است، معرفت شناسی خوب و کاملی نیست‌.
برای بعضی باورها مثل اینکه "خدا وجود دارد"، شاید هیچ شاهد تجربی نباشد، ولی پذیرفتن آن برای ما حتی از باورهای علمی معقول تر است.
اینها را باورهای پایه میداند.

🔹در ادیان ابراهیمی میتوان اعتقاد به مداخله خداوند در طبیعت را باور پایه دانست. چون بخش مهمی از شناخت ما از خداوند براساس مداخله او در طبیعت است.

🔸پ.ن: پیشنهاد میکنم فردا که روز عرفه است، دعای عرفه را این بار با نگاه مداخله خدا در طبیعت بخوانید. از این جهت دعای عجیبی است!
.
🔴 اقیانوس های ناآرام

این افراد را همه میشناسند:
قیصر امین پور 48، سید حسن حسینی 48، اخوان ثالث 61، سهراب سپهری 51، حسین پناهی 48، محمدرضا اقاسی 46
علی شریعتی 44، جلال آل احمد 45

اعداد رو به روی اسامی، سن این شاعران و نویسندگان شوریده، آزاده و اندیشمند معاصر ایران است که طول عمرهایی به همین کوتاهی داشتند. (اینها فقط کسانی بودند که در یک بررسی ذهنی کوتاه به حافظه من خطور کرد. شاید این لیست طولانی تر باشد)

همه آنها بر اثر مرگ طبیعی فوت کرده اند.
وجه مشترکشان این است که شعر و فکر خودشان را ارزان نفروختند. خدا را با خرما هم قافیه نکردند. به خاطر همین در دوره حیاتشان سیمرغ و سکه ای هم نگرفتند.

اما نکته امیدوار کننده برای کسانی که پا در این مسیرها میگذارند این است که این "انجمن شاعران مرده"، شواهد زنده ای هستند بر اینکه مرگ پایان کار اندیشه های بلند و پاک نیست. اگرچه اینها نه عمر درازی داشتند و نه در همان عمر کوتاه، زندگی راحتی، اما به خاطر آنچه نوشته اند، در زندگی های ما جریان دارند.

اما کاش بعد از همه بررسی های علمی درمورد رازهای طول عمر، راز عمر کوتاه افرادی که خودشان را وقف "عشق حقیقی"، "دین" و "هویت انسانی" کرده اند هم بررسی میشد..
🔴 عصر جدید سیاست های آموزشی نظام را به چالش کشید!

برنامه عصر جدید شاید برای تفریح و سرگرمی شروع شد، ولی هرچه جلو رفت جدی تر شد.
نظر مردم و انتخاب داوران دست به دست هم داد تا برای اولین بار در کشور ما افرادی غیر از پزشکان و مهندسان و ژن های خوب، به عنوان افراد موفق معرفی شوند.
همیشه در کشور ما هنرمندان(غیر از سینماگران)، ورزشکاران(غیر از فوتبالیستها) و نویسندگان و ادیبان، افرادی بدبخت و شایسته ترحم معرفی شده بودند.
همین چند شب پیش یک قهرمان ژیمناستیک را نشان میداد که کارگر ساختمان شده بود!

اما این بار حافظه ها و هوشهای برتر و مهندسان، یکی پس از دیگری حذف شدند و در نهایت در فینال فقط هنرمندان ماندند و ورزشکاران.

این اتفاق در کنار شنیده شدن صدای بلند این افراد در قالب هنرشان و کلامشان و چهره های پرجذبه و اراده های رشک برانگیزشان، تصور یگانه بودن مسیر موفقیت از طریق کنکور تجربی و ریاضی را مخدوش کرد.

همچنین تنوع جنسیتی و تنوع بومی و جغرافیایی کسانی که بهتر عمل کردند و بالا آمدند نشان داد که جدی گرفتن توزیع عادلانه امکانات خداوند -یعنی استعداد ذاتی، علاقه و سعی و پشتکار انسانها- میتواند توزیع ناعادلانه امکانات در جمهوری اسلامی -یعنی رفاه بیشتر برای شهرهای بزرگ و فرصت بیشتر برای مردان- را مغلوب کند!

انقلابی ترین و شوریده ترین چهره این مسابقه از همان ابتدا محمد زارع بود که با چهره و رفتار نظم گریز و پست مدرن، پشت پا زده بود به همه ارزشهای حاکم بر دنیای تک بعدی مدرن ما افراد همیشه نگران! و در نهایت هم با رای مردم دوم شد.
جمله تاریخی او (که کلا هم بیشتر از دو جمله حرف زدن بلد نبود!) در مقابل اصرار علیخانی که میگفت "برگرد درس بخوان که فردا که پیر شدی و نتوانستی ورزش کنی گرفتار نشوی" ، این بود که "نه دیگه درس تهش چیزی نیست!"😊

این جمله در قاب رسانه ملی که سالهاست حسینی بای را میفرستد با ذوق و شوق از سر جلسه کنکور از بچه ۱۰ ساله تا پیرزن ۸۰ ساله مصاحبه بگیرد و پیشرفته شدن ایران را از طریق کنکوری های فراوانش نشان دهد و برای ما الگوسازی کند که تنها راه موفقیت کنکور؛ و تنها راه قبولی در کنکور، قلم چی و مدرسان شریف و بسته معلم خصوصی پرش است؛ و خب طبیعتا تنها راه رسیدن به قلم چی هم پول پدر است، در این قاب، آن جمله یک فحش بود!

من البته قسمتهای زیادی از این برنامه را ندیدم ولی حقیقتا امشب که فینال این برنامه را دیدم، بخصوص با صحبتهای چند وزیر و معاون علمی رئیس جمهور و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و مهمتر از همه یک ترانه فوق العاده ای که پخش شد و مضمونش این بود که دنیا ارزش ندارد دنبال چیزی جز علاقه ات بروی، احساس کردم یا پتکی بر سر عده ای خورده یا اینکه با رای های مردم کار حسابی از دست اقایان در رفته است و سعی میکنند آرا مردمی را توجیه کنند و خودشان را همراه نظر مردم نشان دهند..
🔴 نسل چهارم محققان علوم انسانی و اندیشکده مهاجر

1⃣ علوم انسانی در کشور ما قبل از انقلاب اسلامی ملاک فرهیختگی و اعتبار اجتماعی بود. شاخص ترین افراد چه در سیاست چه در افواه مردم، محققان علوم انسانی بودند. بدیع الزمان فروزان فر، علی اصغر حکمت، محمدعلی فروغی، سیدحسین نصر، محمدعلی موحدی چهره های شاخص علوم انسانی این دوره بودند.
در این دوره علوم انسانی بیشتر به معنای ادبیات، فلسفه، تاریخ و حقوق بود؛ و پرداختن به آن فی نفسه ارزشمند بود، هرچند تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم آن روی فرهنگ عمومی هم واضح بود. این رویکرد را من علوم انسانی #نسل_اول یا "علوم انسانی فی نفسه" می نامم.
موسسات علمی و پژوهشی که آن دوره و غالبا توسط دفتر فرح پهلوی راه اندازی شد، مثل پژوهشگاه علوم انسانی و موسسه حکمت و فلسفه، هنوز هم همین رویکرد را به علوم انسانی دارند.

2⃣ بعد از انقلاب و بخصوص با انقلاب فرهنگی، #نسل_دوم محققان علوم انسانی در ایران بوجود آمد. این نسل به دنبال تنزیه علوم انسانی غربی و بازسازی آن براساس مبانی اسلام بود. به همین دلیل آن را "اسلامی سازی علوم انسانی" نامیده اند. کسی که بر همه در این زمینه تقدم دارد، سید منیر الدین حسینی هاشمی است که بعدا فرهنگستان علوم اسلامی را در قم تاسیس کرد. اما به نظر من یکی از موثرترین چهره های این نسل علوم انسانی، عبدالکریم سروش است. سروش چه در دوره ای که کتاب "دانش و ارزش" و کتابهای معارف مدارس را می نوشت و در شورای انقلاب فرهنگی بود و در واقع موید و محرک این جریان محسوب میشد؛ و چه در دهه 70 وقتی نقطه مقابل این جریان قرار گرفت و با نقدهای خود و بردن همه توجهات به سمت الهیات و فلسفه دین به پویایی و زایایی این جریان کمک غیرمستقیم میکرد، همواره آب در آسیاب همین رویکرد میریخت.
لازم به بیان نیست که تقریبا همه نهادهای پژوهشی حوزوی مثل موسسه امام خمینی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، همگی سالهاست در همین زمین بذر میکارند و بیشترین سرمایه در علوم انسانی با اختلاف زیاد نسبت به سایر رویکردها در اینجا هزینه میشود. اما میتوان گفت تقریبا چیزی جز تکرار مداوم واژه‌های علوم انسانی اسلامی، اقتصاد اسلامی، روان شناسی اسلامی و...، از این زمین درو نشده است.

3⃣ #نسل_سوم محققان علوم انسانی در اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، با گفتمان دانشگاه کارآفرین، استارتاپ و کسب و کارهای سوده، متولد شد. مسقط الرئس آن هم معاونت علمی ریاست جمهوری و بخصوص دفتر همکاری های فناوری بود که یک نسل دغدغه مند از مدیران سیاسی آن را پایه گذاری کردند.
این رویکرد را من به تاسی از خودشان "تجاری سازی علوم انسانی" می نامم. در این نگاه، دانش یعنی قدرت ("العلم سلطان") که در آن تفاوتی بین دانش مهندسی، پایه و انسانی وجود ندارد.
در اینجا با آیات و روایات زیاد بازی شد. "علم نافع" را به "علم سود ده" ترجمه کردند و ماموریت علوم انسانی را افزایش تولید محصولات بازاری بطور مستقیم (یعنی تولید اسباب بازی و گیم و لوازم التحریر ایرانی-اسلامی)  یا غیر مستقیم (یعنی تولید محصولات رسانه ای مثل انیمیشن و موشن گرافیک که کلیک خور خوبی در فضای مجازی دارد) و یا کمک به رونق کسب و کارها از طریق تولید محتوا به معنای content creation برای تبلیغات موثر و بالارفتن در سرچ گوگل و...، تعریف کردند.

4⃣ اما میتوان از #نسل_چهارمی هم از محققان علوم انسانی رونمایی کرد! که ما طی ده سال گذشته در اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف سعی کرده ایم خودمان را به آن نزدیک کنیم و الگوی جدیدی از پرداختن به علوم انسانی ایجاد کنیم. این رویکرد به اصالت علوم انسانی قائل است و از این جهت خودش را به نسل اول شبیه میداند ولی در عین حال به این باور رسیده است که مسائل فرهنگ، جامعه، انسان و سیاست بطور فزاینده و غیرقابل اغماضی توسط علم و تکنولوژی جهت دهی میشود. دیگر نمیشود مثل نسل اول، فلسفه سهروردی یا دکارت را خواند و امید تاثیر بر فرهنگ عمومی یا آرا سیاستمداران داشت. از مسائل اخلاقی و اعتقادی مردم، تا مسائل اجتماعی سیاسی کشور را علم، تکنولوژی و آثار پیدا و پنهان و خواسته و ناخواسته آن تعیین میکند.
برای روشن شدن این رویکرد، این مقاله را بخوانید که در آن از نیاز به علوم انسانی در حل مساله تغییرات آب و هوایی climate change که همواره از آن به عنوان یک مساله خاص علمی-تکنولوژیک یاد میشود، صحبت کرده است.
 این رویکرد سالهاست در کشورهای دیگر وجود دارد ولی در کشور ما نسلی از دانشجویان که در اتمسفر علم و فناوری دانشگاه های فنی زندگی و تحصیل کرده و از آنجا وارد علوم انسانی شدند و همواره سعی کردند موضوعات فکری و پژوهشی خود را در مسائل میان رشته ای علوم انسانی و علوم پایه یا مهندسی تعریف کنند، آن را پایه گذاری کردند. اسم این رویکرد را من "علوم انسانی میان رشته ای" میگذارم.
🔴 قیام عاشورا و جدایی دین از سلطنت
 
اسلام دین کاملی است. یعنی هیچ امری که به سعادت انسان ربط دارد را فروگذار نکرده است. از جمله آنها سیاست است. اما مساله مهم این است که سیاست به چه معنایی؟
قیام امام حسین(ع) -که آنقدر در اسلام مهم بوده که گفته‌اند "الاسلام محمدی الحدوث و حسینی البقا"- از یک سو تبلور اسلام سیاسی است، اما از سویی دیگر قیامی برای جدا کردن دین از سیاست است.

این منظری است که مرحوم علامه عسگری در فصل آخر کتاب "نقش ائمه در احیا دین" پیش می‌گیرد. نگاه ایشان به واقعه عاشورا (مثل نگاه سید جعفر شهیدی در کتاب "پس از پنجاه سال" ) این است که اگر بخواهیم عاشورا را درست تحلیل کنیم، باید تاریخ را از زمان وفات پیامبر بررسی کنیم. یکی از نتایج این سالها این است که " هرچه خلیفه می‌گوید دین است و دین فقط همان است که خلیفه می‌گوید." (ص 595 همان کتاب)
این مبنا باعث جهل مردم نسبت به دین واقعی از یک سو، و فجایعی که برای رسیدن به مطامع خلفا از جمله یزید اتفاق افتاد، از سوی دیگر بود. "شمر وقتی که بعد از شهادت سید الشهدا(ع) مورد سرزنش قرار گرفت، در جواب گفت: وای بر شما! کار ما اطاعت خلیفه بود. اگر ما اطاعت خلیفه نمی‌کردیم، مثل این چهارپایان بودیم!"

ولی قیام امام حسین برای این بود که مشروعیت آن حکومت را از بین ببرد. برای اینکه گوهر ناب معارف اسلامی را از داخل لجنزار سیاست یزیدی بیرون بکشد. برای اینکه اجازه ندهد به اسم حفظ حکومت و اطاعت از خلیفه، اصل اسلام از بین برود.

من تطابق های نعل به نعل تاریخی را قبول ندارم و نمیخواهم چنین کاری کنم. و نظرم درمورد اصل انقلاب اسلامی و رهبران آن پوشیده نیست و نیاز به خودنمایی و تزویر ندارم. ولی اگر امروز مردمی را می‌بینیم که به خاطر فساد یک مسئول حکومتی یا رفتار یک روحانی از کل دین گریزان می‌شوند، آیا اینکه کسی در این شرایط بیاید بگوید اصل دین چیزی نیست که آن به_ظاهر_نماینده_دین به آن عمل می‌کند و برو اصل دین را از قرآن و سیره معصومان بخوان. و سعی کند برای حفظ گوهر دین، از برخی آقایان حکومتی و رفتار و سبک زندگی آنها مشروعیت زدایی کند، آیا این فرد کار حسینی نکرده است؟
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
"از خیمه برون چو رسول الله آمد پیش چشم ثارالله
دستی بر قبضه ی شمشیر و فریاد علی اکبر یا علی ولی الله"

یکی از قطعه های خوب مداحی با شعر و لحن حماسی و آهنگ زیبای فیلم محمد رسول الله از محمود کریمی
از مطالب این کانال قرآنی که نویسنده آن را هم درست نمیشناسم، بسیار استفاده میکنم
یک رویکرد عقلی و استدلالی در تفسیر قرآن دارد و در عین حال پایبندی به متن و ظاهر آیات را هم حفظ میکند.
احساس میکنم هم عمیق می اندیشد، هم عمیق تفسیر میکند
https://www.tg-me.com/quranicnotes/88


(یک توصیه: در فضای مجازی دنبال کوچه های خلوت باشید! که یک شرط لازم برای پیدا کردن مطالب مفید است)
Forwarded from جمهورى سوم
نسلی که در آفساید ماند!
روایتی از فراز و فرود رؤیاهای یک دهه شصتی


یک.
من متولد سال 1366 هستم. سالی که سالها بعد فهمیدم سالی است که سرنوشت جنگ 8 ساله ما در آن تغییر کرده است. سالی که تقریباً با یک پیروزی مهم به نام کربلای 5 آغاز شد و با سقوط فاو به پایان رسید. مشتقّ نمودار روحیه و امید نظامی ایرانی ها احتمالا در همان ایام تولد من بود که در جایی پشت جبهه ها صفر شده بود؛ و این چیزی بود که احتمالاً جوانهای انقلابی و مخلصی مثل عموی 17 ساله من که در فاو به شهادت رسیدند هیچ وقت از این مسأله مطلع نشدند.


دو.
درست است که جنگ را بخاطر ندارم، اما بقایای فضای دهه شصت را در کودکیم به خوبی حس کردم: از اینکه همه ما لباسهای گشاد خواهر و برادر های بزرگترمان را می پوشیدیم، اسباب بازی ها بیشتر دست ساز بود، داشتن توپ فوتبال رؤیا بود و داشتن لباس ورزشی یک اتفاق لاکچری محسوب می شد، دسته کردن و مرتب کردن کوپن ها یکی از تفریحات ما بود، از اینکه مجبور بودیم ساعت ها دست در دست مادرانمان در صفهای طولانی بایستیم و بعد از آن مهرهای ریز و درشت و رنگ و وارنگ توی شناسنامه مان را بشماریم و به هم نشان دهیم، صفحه ای از شناسنامه که حالا حذف شده و شما آنرا ندیده اید. از اینکه دفتر مشهای خواهر و برادرهای بزرگترمان را با پاک کنهای نارنجی-آبی پاک می کردیم تا در آنها دوباره بنویسیم، از اینکه ماشین بیشتر آدمها پیکان بود و بیشتر پیکان ها سفید یخچالی؛ کودکی ما هنوز در ادامه اقتصاد دهه شصت محسوب می شد. با اینحال فکر می کنم مشتق نمودار رفاه اقتصادی خیلی از خانواده ها در همان بچگی ما بود که صفر شد: تخت، کمد، مبل و تلویزیونهای رنگی بزرگتر از قوطیهای همیشه برفکی کوچک قبلی وارد خانه ها شد. 10-12 ساله بودم که زندگی داشت یک رنگ و بوی تازه ای پیدا می کرد.


سه.
کم کم می تی کومان و ای کیوسان رفتند و سوباسا اوزارا و آن شرلی و کارآگاه گجت از راه رسیدند و این در عالم کودکی ما یعنی دنیا در حال عوض شدن بود. یک روز بی خبر بابا با ویدیو به خانه آمد و این معنایش آن بود که همسایه مان که در خانه شان یواشکی ویدیو می دیدند دیگر آدمهای بدی به حساب نمی آمدند! ویدئو کلوپ ها آزاد شدند و میکرو و سگا که انقلابی در سرگرمی نسل من محسوب می شدند، از راه رسیدند.تلویزیون موسیقی شاد پخش می کرد، زنهای توی فیلمهای خارجی به طور ناگهانی بی حجاب شدند و توی خیابانها عکس گل و بلبل جای دیوارهای رنگ و رو رفته با جملات دراز انقلابی سبز می شدند. بعداً فهمیدم که اینها نشانه هایی بوده از اینکه مشتق نمودار دیگری هم در کودکی ما صفر شده بود که به آن می گفتند ایدئولوژی! وقتی با پیکان بابا از تبریز به تهران می آمدیم، فروشگاه رفاه دم حرم امام، بزرگراه های تهران با آن بیلبوردهای بزرگش، شبکه 5 که دیجیمون و کبرا11 و روبوکاپ پخش می کرد، باغ وحش و سیرک و پارک ارم با اون ترن هوایی معروفش که دل از ما برده بود و بعداً پارک آبی، تهران را به نقطه آمال و آرزوهای ما و قلب تپنده تغییراتی که بوی آینده از آن به مشام می رسید، تبدیل کرده بود.

(ارائه در شریف تاک محمدحسین بادامچی در اردوی ورودیهای سال 98 دانشگاه شریف- چهارم مهر ۹۸- سالن برج سپید دانشگاه علوم پزشکی مشهد)

ادامه در
https://telegra.ph/My-Sharif-Talk-09-27
2024/10/01 22:17:35
Back to Top
HTML Embed Code: