Forwarded from روزنامه شریف | Sharifdaily
🔴 دو گانه #فرهنگ_منبری و #فرهنگ_ممبری و راه میانه ای که گم شده امروز ماست
این مطلب در واقع متن سخنرانی بنده در افتتاحیه اردویی است که از سوم تا ششم بهمن 96 در شهر زیباکنار استان گیلان، برگزار شد. در این اردو جمعی از دانشجویان و اساتید فعال فرهنگی دانشگاه شریف حضور داشتند.
این متن به تقلید از جناب سقراط صرفا به طرح سوالات می پردازد:
🔹سوال اول: فرهنگ چیست؟
🔹سوال دوم: نسبت فرهنگ با دین(یا بطور عام تر ایدئولوژی) از یک سو و با مردم از سوی دیگر چیست؟
🔹سوال سوم: آیا این سوالات اصلا مهم است؟ آیا مثلا وقتی فرشچیان نقاشی ظهر عاشورا را میکشید یا حاتمی کیا فیلمنامه آژانس شیشه ای را مینوشت یا مجید انتظامی نت های سمفونی ایثار را خلق میکرد، (همه اینها به عنوان نمونه های فرهنگ فاخر و ایدئولوژیک) به این سوالات فکر میکردند؟ یا از آنطرف امیر تتلو، پیمان قاسم خانی و سلبریتی های تاپ تن اینستاگرام، (به عنوان نمونه های فرهنگ پرطرفدار و مردمی)، آیا تاکنون این سوالات به ذهنشان خطور کرده است؟ و برای آنها جوابی دارند؟
🔹سوال چهارم: شاید بشود گفت آنها جوابی برای سوال "فرهنگ چیست" در آستین ندارند! ولی یقینا هر گروه کار خودش را فرهنگی و کار گروه مقابل را غیرفرهنگی میداند. ولی به نظر شما حق با کدام است؟ فرهنگ باید متعهد به دین و ایدئولوژی باشد یا متعهد به گیشه و سلیقه مردم؟
🔹سوال پنجم: این سوال بسیار مهم و ریشه داری است که محل اختلاف دوتن از روشنفکران معاصر ما یعنی دکتر سروش و دکتر شریعتی بوده است. دکتر سروش سال 72 در سالگرد وفات دکتر شریعتی سخنرانی های معروفی با عنوان "فربه تر از ایدئولوژی" ایراد میکند و اختلاف را بیان میکند. دکتر شریعتی فرهنگ را به شدت متاثر از دین میداند و به خاطر همین تاریخ و سیره پیامبر، حضرت علی و حضرت فاطمه (س) را میکاود تا از آن تکلیف جامعه و زن و مرد امروز را معین کند. اما دکتر سروش معتقد است که دین رازآلود است و با آن نمیتوان فرهنگ و جامعه را ساخت. حالا سوال اینجاست که حق با سروش است یا شریعتی؟
🔹سوال ششم: قضاوت اصلا ساده نیست. دین چه اسلام باشد و چه هر مسلکی مثل مارکسیسم و نازیسم و...، اگر کورکورانه بر فرهنگ حاکم شود و فرهنگ را از مردم و از عقلانیت به کلی جدا کند، میتواند نتیایج خطرناک یا هجوی ایجاد کند! نمونه های خطرناک آن، همان سرباز داعشی است که به اسم اسلام سر یک مسلمان دیگر را جدا میکند یا آن سرباز نازی است که برای بهسازی نژادی با تمسک به داروینیسم، کورها و علیل ها و یهودیان را میکشد!
نمونه هجو آن هم عضو سابق کمیسیون فرهنگی مجلس است که خبرنگار از او میپرسد فیلم خوب از نظر شما چه ویژگی هایی دارد و او جواب میدهد، فیلمی که مورد علاقه مقام معظم رهبری باشد!
مثال دیگر آن، فیلمهای به اصطلاح عمیقی است که داریوش مهرجویی دهه هفتاد میساخت. مثل فیلم هامون که اگر مخاطب، قبل از دیدن فیلم چند واحد نیچه و کافکا و داستایوفسکی پاس نمیکرد، چیزی از فیلم نمی فهمید!
با این تفاسیر پس آیا ایدئولوژی گرایی در فرهنگ مطلقا بد است؟
🔹سوال هفتم: ایدئولوژی زدایی از فرهنگ و مردم گرایی صرف چطور؟ آیا راه حل این است؟ آیا فرهنگِ مناسب، فرهنگ گیشه ای و پر #ممبر (member) و پر فالوئر (follower) است؟ نمونه های این نوع فرهنگ هم گاهی بسیار مبتذل میشود. فیلم فارسی های قبل انقلاب، جُنگ هفته های بعد انقلاب، تئاتر در صحنه و خنده در حد دل درد، یا مثال های به روزتر مثل کلیپ های رقص قاسم آبادی که در تلگرام به 1 میلیون بازدید هم میرسد یا مثلا صفحه بدل ایرانی لیونل مسی که در اینستاگرام 250 هزار فالوئر دارد! آیا میشود به اینها گفت فرهنگ؟
🔹سوال هشتم: آیا من دارم اغراق میکنم و تصویر کاریکاتوری از دو طرف دعوا ارائه میکنم؟ در هرصورت، هم نمونه آن عضو کمیسیون فرهنگی واقعی است و هم بدل ایرانی مسی در اینستاگرام، اما قبول دارم در این میان نمونه های زیادی هم هستند. فیلم اصغر فرهادی، موسیقی شجریان و شعر قیصر امین پور، نمونه های فرهنگ فاخری هستند که راه میانه را پیدا کرده اند و نه به این طرف لغزیده اند و نه به آن طرف. نه عمیق صرف شده اند، نه سطحی مطلق؛ نه خدایی صرف؛ نه خرمایی صرف، نه #منبری محض، نه #ممبری محض!
اما اگر کسی مثل من ادعا کند، اتفاقا این نمونه های میانه، نادر هستند و جریان اصلی و عمومی فرهنگ در جامعه ما به یکی از دوسمت لغزیده، آیا سخنی به گزاف گفته؟
🔹سوال نهم: وضعیت فرهنگ در دانشگاه ما چگونه است؟ آیا ما راه میانه را پیدا کرده ایم؟ برنامه های شب یلدای ما، فستیوال های موسیقی ما، جشن روز استاد ما، برنامه های تشکل های ما، اردوهای راهیان نور و مشهد و...، به این طرف و آن طرف نلغزیده اند؟ منبری یا ممبری صرف نشده اند؟
ادامه دارد..👇
🆔@vaadie
این مطلب در واقع متن سخنرانی بنده در افتتاحیه اردویی است که از سوم تا ششم بهمن 96 در شهر زیباکنار استان گیلان، برگزار شد. در این اردو جمعی از دانشجویان و اساتید فعال فرهنگی دانشگاه شریف حضور داشتند.
این متن به تقلید از جناب سقراط صرفا به طرح سوالات می پردازد:
🔹سوال اول: فرهنگ چیست؟
🔹سوال دوم: نسبت فرهنگ با دین(یا بطور عام تر ایدئولوژی) از یک سو و با مردم از سوی دیگر چیست؟
🔹سوال سوم: آیا این سوالات اصلا مهم است؟ آیا مثلا وقتی فرشچیان نقاشی ظهر عاشورا را میکشید یا حاتمی کیا فیلمنامه آژانس شیشه ای را مینوشت یا مجید انتظامی نت های سمفونی ایثار را خلق میکرد، (همه اینها به عنوان نمونه های فرهنگ فاخر و ایدئولوژیک) به این سوالات فکر میکردند؟ یا از آنطرف امیر تتلو، پیمان قاسم خانی و سلبریتی های تاپ تن اینستاگرام، (به عنوان نمونه های فرهنگ پرطرفدار و مردمی)، آیا تاکنون این سوالات به ذهنشان خطور کرده است؟ و برای آنها جوابی دارند؟
🔹سوال چهارم: شاید بشود گفت آنها جوابی برای سوال "فرهنگ چیست" در آستین ندارند! ولی یقینا هر گروه کار خودش را فرهنگی و کار گروه مقابل را غیرفرهنگی میداند. ولی به نظر شما حق با کدام است؟ فرهنگ باید متعهد به دین و ایدئولوژی باشد یا متعهد به گیشه و سلیقه مردم؟
🔹سوال پنجم: این سوال بسیار مهم و ریشه داری است که محل اختلاف دوتن از روشنفکران معاصر ما یعنی دکتر سروش و دکتر شریعتی بوده است. دکتر سروش سال 72 در سالگرد وفات دکتر شریعتی سخنرانی های معروفی با عنوان "فربه تر از ایدئولوژی" ایراد میکند و اختلاف را بیان میکند. دکتر شریعتی فرهنگ را به شدت متاثر از دین میداند و به خاطر همین تاریخ و سیره پیامبر، حضرت علی و حضرت فاطمه (س) را میکاود تا از آن تکلیف جامعه و زن و مرد امروز را معین کند. اما دکتر سروش معتقد است که دین رازآلود است و با آن نمیتوان فرهنگ و جامعه را ساخت. حالا سوال اینجاست که حق با سروش است یا شریعتی؟
🔹سوال ششم: قضاوت اصلا ساده نیست. دین چه اسلام باشد و چه هر مسلکی مثل مارکسیسم و نازیسم و...، اگر کورکورانه بر فرهنگ حاکم شود و فرهنگ را از مردم و از عقلانیت به کلی جدا کند، میتواند نتیایج خطرناک یا هجوی ایجاد کند! نمونه های خطرناک آن، همان سرباز داعشی است که به اسم اسلام سر یک مسلمان دیگر را جدا میکند یا آن سرباز نازی است که برای بهسازی نژادی با تمسک به داروینیسم، کورها و علیل ها و یهودیان را میکشد!
نمونه هجو آن هم عضو سابق کمیسیون فرهنگی مجلس است که خبرنگار از او میپرسد فیلم خوب از نظر شما چه ویژگی هایی دارد و او جواب میدهد، فیلمی که مورد علاقه مقام معظم رهبری باشد!
مثال دیگر آن، فیلمهای به اصطلاح عمیقی است که داریوش مهرجویی دهه هفتاد میساخت. مثل فیلم هامون که اگر مخاطب، قبل از دیدن فیلم چند واحد نیچه و کافکا و داستایوفسکی پاس نمیکرد، چیزی از فیلم نمی فهمید!
با این تفاسیر پس آیا ایدئولوژی گرایی در فرهنگ مطلقا بد است؟
🔹سوال هفتم: ایدئولوژی زدایی از فرهنگ و مردم گرایی صرف چطور؟ آیا راه حل این است؟ آیا فرهنگِ مناسب، فرهنگ گیشه ای و پر #ممبر (member) و پر فالوئر (follower) است؟ نمونه های این نوع فرهنگ هم گاهی بسیار مبتذل میشود. فیلم فارسی های قبل انقلاب، جُنگ هفته های بعد انقلاب، تئاتر در صحنه و خنده در حد دل درد، یا مثال های به روزتر مثل کلیپ های رقص قاسم آبادی که در تلگرام به 1 میلیون بازدید هم میرسد یا مثلا صفحه بدل ایرانی لیونل مسی که در اینستاگرام 250 هزار فالوئر دارد! آیا میشود به اینها گفت فرهنگ؟
🔹سوال هشتم: آیا من دارم اغراق میکنم و تصویر کاریکاتوری از دو طرف دعوا ارائه میکنم؟ در هرصورت، هم نمونه آن عضو کمیسیون فرهنگی واقعی است و هم بدل ایرانی مسی در اینستاگرام، اما قبول دارم در این میان نمونه های زیادی هم هستند. فیلم اصغر فرهادی، موسیقی شجریان و شعر قیصر امین پور، نمونه های فرهنگ فاخری هستند که راه میانه را پیدا کرده اند و نه به این طرف لغزیده اند و نه به آن طرف. نه عمیق صرف شده اند، نه سطحی مطلق؛ نه خدایی صرف؛ نه خرمایی صرف، نه #منبری محض، نه #ممبری محض!
اما اگر کسی مثل من ادعا کند، اتفاقا این نمونه های میانه، نادر هستند و جریان اصلی و عمومی فرهنگ در جامعه ما به یکی از دوسمت لغزیده، آیا سخنی به گزاف گفته؟
🔹سوال نهم: وضعیت فرهنگ در دانشگاه ما چگونه است؟ آیا ما راه میانه را پیدا کرده ایم؟ برنامه های شب یلدای ما، فستیوال های موسیقی ما، جشن روز استاد ما، برنامه های تشکل های ما، اردوهای راهیان نور و مشهد و...، به این طرف و آن طرف نلغزیده اند؟ منبری یا ممبری صرف نشده اند؟
ادامه دارد..👇
🆔@vaadie
ادامه از قبل 👆
🔹سوال دهم: ما پنج حوزه را شناسایی کرده ایم که در این پنج حوزه میتوانیم قسم بخوریم، فرهنگ شریف راه میانه را پیدا نکرده است: ادبیات، قرآن، علم، آموزش های مرتبط با آسیب های اجتماعی و در نهایت نشریات و رسانه ها. سوال اینجاست که آیا انتهای این لیست بسته است؟ و موارد دیگری در آن راه ندارد؟
و یک سوال حاشیه ای: اگر در این پنج حوزه، راه میانه را پیدا کنیم یا به آن نزدیک شویم، اکثر مشکلات فرهنگی ما حل نمیشود؟ و یک سوال حاشیه ای تر: آیا ارزش ندارد، بخشی از وقت اساتید و دانشجویان را بگیریم و مقداری خیلی کمتر از بودجه هایی که صرفا خرج منبر یا ممبر میشود، هزینه کنیم، که راه میانه را پیدا کنیم یا لااقل به آن نزدیک تر شویم؟
🔹سوال یازدهم: چرا ادبیات؟ چون ادبیات در دانشگاه ما مثل جامعه ما، از سمت تخصص گرایی و ایدئولوژی گرایی افتاده و بدنه دانشجویان را مثل بدنه جامعه با آن کاری نیست. آیا ادبیات ما در شریف توانسته بین دانشجویان نفوذ کند؟ در جامعه چطور؟ چرا ما مثل 100 سال پیش و مثل پدر بزرگ های خودمان تعداد زیادی از حکایت های گلستان سعدی را حفظ نیستیم و حتی نمیتوانیم آنها را بدون غلط از رو بخوانیم؟ آن مسابقه تلویزیونی را یادتان هست که آقای کاردان از شرکت کننده میپرسد شعر "سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز" از کیست؟ و او میگوید از حافظ! !؟
چرا کتاب های شاعران معاصر ما خریدار ندارد؟ کار فرهنگی را بخواهیم در یک کلام خلاصه کنیم میشود دیوان حافظ که در عین عمق و محتوای غنی، روی تاقچه پدربزرگ های ما، در کتابخانه پدرهای ما، بین اپلیکیشن های موبایل های خود ما، و حتما در نقطه ای بین دنیا دیجیتال فرزندان ما جا داشته، دارد و خواهد داشت..
🔹سوال دوازدهم: چرا قرآن؟ قصه قرآن از همه پر غصه تر است. قرآن هم مثل ادبیات در دانشگاه و جامعه ما، دور از مردم افتاده. کتابی که بارها گفته به زبان ساده بیان شده که مردم بفهمند و گفته از اینکه مهجور شده و به کناری رفته و فقط در ختم ها و هنگام سفرها و شاید در استخاره و البته در افتتاحیه مراسم های خیلی رسمی، کاربرد دارد، خودش شکایت میکند. معروف است که یکی از عوامل انقلاب رنسانس، اختراع ماشین چاپ در اروپا بود، میدانید چرا؟ چون کتاب مقدس از دست یک عده خاص که اصحاب کلیسا در قرون وسطی بودند، خارج شد و همه توانستند به متن آن دسترسی آزاد پیدا کنند و دیدند، خیلی از دستورات اصحاب کلیسا ریشه در کتاب مقدس ندارد! الان قرآن در دست ماست. اما چرا فکر میکنیم حتما باید با یک تفسیر خاص، سراغ آن برویم؟ خود قران که چنین ادعایی ندارد. چرا قران خودش را تبیان یعنی روشن کننده همه چیز میداند، ولی ما دنبال نورافکن های دیگری هستیم برای دیدن آن؟
🔹سوال سیزدهم: چرا علم؟ علم برعکس قرآن و ادبیات، در دانشگاه و جامعه ما از سمت بازار و گیشه افتاده. چقدر ما در دانشگاهمان به علم بازاری می پردازیم، چقدر به علم انسانی، اخلاقی و فلسفی؟ آیا شان واقعی علم این است؟ علمی که اگر فلسفه و متافیزیک را از آن جدا کنیم، به مشتی داده بدون ارتباط تبدیل میشود، در دانشگاه ما تلقی درستی از آن هست؟ آیا علم را ما کالایی نکرده ایم؟ آیا مثل مدارس سنتی و دانشگاه های فرانسوی مآب، ما علم را برای انسانیت و اخلاق و اجتماع میخواهیم؟ آیا مثل دانشگاه های نسل دوم، علم را برای کشف حقایق جهان و دانشگاه را برای مرز شکنی در علم میخواهیم؟ یا همه اینها را به نفع کسب و کار و اشتغال و کارآفرینی، به فراموشی سپرده ایم؟ یک سوال حاشیه ای: آیا این موضوع مهمی برای این گردهمایی نیست؟ چه چیزی بیشتر از "علم"، ذهن و وقت ما را به خودش مشغول کرده و اساسا ما را در دانشگاه دور هم جمع کرده؟ و چه چیزی بیشتر از علم دارای ریشه ها و دلالت های فرهنگی و اخلاقی است؟
🔹سوال چهاردهم: چرا آسیب های اجتماعی و توجه به آموزش های مرتبط با آن؟ آسیب های اجتماعی در دانشگاه ما مثل جامعه ما، هم فراگیر است و هم به آن بی توجهی میشود. پس اگر از جهت تدبیر ، سیاستگذاری و آموزش ، به آن نگاه کنیم، از طرف ایدئولوژی گرایی و تخصص گرایی افتاده. چرا ما نباید درمورد حل بعضی معضلات مثل سیگار و اعتیاد گفتگو و فکر کنیم؟ چرا نباید درمورد رواج بعضی بی اخلاقی ها مثل بی احترامی به اساتید، تقلب در امتحانات و بکار بردن الفاظ رکیک چاره اندیشی کنیم؟ چرا نباید بعضی مسائل را برای اینکه حل کنیم، از زیرپوست دانشگاه و جامعه رو بیاوریم تا ببینیم و برای آن نسخه ای بپیچیم؟
ادامه دارد..👇
🆔@vaadie
🔹سوال دهم: ما پنج حوزه را شناسایی کرده ایم که در این پنج حوزه میتوانیم قسم بخوریم، فرهنگ شریف راه میانه را پیدا نکرده است: ادبیات، قرآن، علم، آموزش های مرتبط با آسیب های اجتماعی و در نهایت نشریات و رسانه ها. سوال اینجاست که آیا انتهای این لیست بسته است؟ و موارد دیگری در آن راه ندارد؟
و یک سوال حاشیه ای: اگر در این پنج حوزه، راه میانه را پیدا کنیم یا به آن نزدیک شویم، اکثر مشکلات فرهنگی ما حل نمیشود؟ و یک سوال حاشیه ای تر: آیا ارزش ندارد، بخشی از وقت اساتید و دانشجویان را بگیریم و مقداری خیلی کمتر از بودجه هایی که صرفا خرج منبر یا ممبر میشود، هزینه کنیم، که راه میانه را پیدا کنیم یا لااقل به آن نزدیک تر شویم؟
🔹سوال یازدهم: چرا ادبیات؟ چون ادبیات در دانشگاه ما مثل جامعه ما، از سمت تخصص گرایی و ایدئولوژی گرایی افتاده و بدنه دانشجویان را مثل بدنه جامعه با آن کاری نیست. آیا ادبیات ما در شریف توانسته بین دانشجویان نفوذ کند؟ در جامعه چطور؟ چرا ما مثل 100 سال پیش و مثل پدر بزرگ های خودمان تعداد زیادی از حکایت های گلستان سعدی را حفظ نیستیم و حتی نمیتوانیم آنها را بدون غلط از رو بخوانیم؟ آن مسابقه تلویزیونی را یادتان هست که آقای کاردان از شرکت کننده میپرسد شعر "سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز" از کیست؟ و او میگوید از حافظ! !؟
چرا کتاب های شاعران معاصر ما خریدار ندارد؟ کار فرهنگی را بخواهیم در یک کلام خلاصه کنیم میشود دیوان حافظ که در عین عمق و محتوای غنی، روی تاقچه پدربزرگ های ما، در کتابخانه پدرهای ما، بین اپلیکیشن های موبایل های خود ما، و حتما در نقطه ای بین دنیا دیجیتال فرزندان ما جا داشته، دارد و خواهد داشت..
🔹سوال دوازدهم: چرا قرآن؟ قصه قرآن از همه پر غصه تر است. قرآن هم مثل ادبیات در دانشگاه و جامعه ما، دور از مردم افتاده. کتابی که بارها گفته به زبان ساده بیان شده که مردم بفهمند و گفته از اینکه مهجور شده و به کناری رفته و فقط در ختم ها و هنگام سفرها و شاید در استخاره و البته در افتتاحیه مراسم های خیلی رسمی، کاربرد دارد، خودش شکایت میکند. معروف است که یکی از عوامل انقلاب رنسانس، اختراع ماشین چاپ در اروپا بود، میدانید چرا؟ چون کتاب مقدس از دست یک عده خاص که اصحاب کلیسا در قرون وسطی بودند، خارج شد و همه توانستند به متن آن دسترسی آزاد پیدا کنند و دیدند، خیلی از دستورات اصحاب کلیسا ریشه در کتاب مقدس ندارد! الان قرآن در دست ماست. اما چرا فکر میکنیم حتما باید با یک تفسیر خاص، سراغ آن برویم؟ خود قران که چنین ادعایی ندارد. چرا قران خودش را تبیان یعنی روشن کننده همه چیز میداند، ولی ما دنبال نورافکن های دیگری هستیم برای دیدن آن؟
🔹سوال سیزدهم: چرا علم؟ علم برعکس قرآن و ادبیات، در دانشگاه و جامعه ما از سمت بازار و گیشه افتاده. چقدر ما در دانشگاهمان به علم بازاری می پردازیم، چقدر به علم انسانی، اخلاقی و فلسفی؟ آیا شان واقعی علم این است؟ علمی که اگر فلسفه و متافیزیک را از آن جدا کنیم، به مشتی داده بدون ارتباط تبدیل میشود، در دانشگاه ما تلقی درستی از آن هست؟ آیا علم را ما کالایی نکرده ایم؟ آیا مثل مدارس سنتی و دانشگاه های فرانسوی مآب، ما علم را برای انسانیت و اخلاق و اجتماع میخواهیم؟ آیا مثل دانشگاه های نسل دوم، علم را برای کشف حقایق جهان و دانشگاه را برای مرز شکنی در علم میخواهیم؟ یا همه اینها را به نفع کسب و کار و اشتغال و کارآفرینی، به فراموشی سپرده ایم؟ یک سوال حاشیه ای: آیا این موضوع مهمی برای این گردهمایی نیست؟ چه چیزی بیشتر از "علم"، ذهن و وقت ما را به خودش مشغول کرده و اساسا ما را در دانشگاه دور هم جمع کرده؟ و چه چیزی بیشتر از علم دارای ریشه ها و دلالت های فرهنگی و اخلاقی است؟
🔹سوال چهاردهم: چرا آسیب های اجتماعی و توجه به آموزش های مرتبط با آن؟ آسیب های اجتماعی در دانشگاه ما مثل جامعه ما، هم فراگیر است و هم به آن بی توجهی میشود. پس اگر از جهت تدبیر ، سیاستگذاری و آموزش ، به آن نگاه کنیم، از طرف ایدئولوژی گرایی و تخصص گرایی افتاده. چرا ما نباید درمورد حل بعضی معضلات مثل سیگار و اعتیاد گفتگو و فکر کنیم؟ چرا نباید درمورد رواج بعضی بی اخلاقی ها مثل بی احترامی به اساتید، تقلب در امتحانات و بکار بردن الفاظ رکیک چاره اندیشی کنیم؟ چرا نباید بعضی مسائل را برای اینکه حل کنیم، از زیرپوست دانشگاه و جامعه رو بیاوریم تا ببینیم و برای آن نسخه ای بپیچیم؟
ادامه دارد..👇
🆔@vaadie
ادامه از قبل👆
🔹سوال پانزدهم: چرا نشریات و رسانه؟ رسانه ها در دانشگاه ما مثل جامعه از سمت ممبر و مخاطب و گیشه افتاده اند. باورتان میشود پر ممبرترین کانال شریفی، با اختلاف فاحش، چتربازان شریف است؟ واقعا چرا؟ چرا شان فکری و روشنفکری از رسانه و مطبوعات گرفته شده و جایگاه آن به جُک و طنز و سرگرمی و حداکثر خبرخوانی تنزل پیدا کرده؟ چرا ما همه اتفاقات را در جامعه از سوختن برج پلاسکو تا انتخابات ریاست جمهوری تا حتی زلزله کرمانشاه، به طنز میکشانیم و به همان اکتفا میکنیم؟ چرا ما در دانشگاه هم به تاسی از جامعه حرف عمیق و تحلیل جدی از رویدادها ارائه نمیکنیم؟ از استاد معارف گرفته تا رشته برق تا همین اردوی حاضر، همه چیز را ترجیح میدهیم به سوژه فکاهی و طنز تبدیل کنیم؟ آیا شان رسانه همین است؟ رسانه مردمی و پرطرفدار ولی عمیق و جریان ساز مثل نشریه نقطه سرخط که روزگاری در این دانشگاه صبح منتشر میشد و ظهر نایاب میشد، امکان احیا ندارد؟
🔶این خلاصه ای است از سوالات ما؛ و آنچه در این سفر دنبال آن هستیم، راه میانه است به عنوان جواب این سوالات. جایی میان آسمان ایدئولوژی و فکر و تئوری، و زمین علائق و سلائق مردمی و دانشجویی
باید به گونه زارعان، دستی در زمین داشت و چشمی به آسمان به امید باران...
🆔@vaadie
🔹سوال پانزدهم: چرا نشریات و رسانه؟ رسانه ها در دانشگاه ما مثل جامعه از سمت ممبر و مخاطب و گیشه افتاده اند. باورتان میشود پر ممبرترین کانال شریفی، با اختلاف فاحش، چتربازان شریف است؟ واقعا چرا؟ چرا شان فکری و روشنفکری از رسانه و مطبوعات گرفته شده و جایگاه آن به جُک و طنز و سرگرمی و حداکثر خبرخوانی تنزل پیدا کرده؟ چرا ما همه اتفاقات را در جامعه از سوختن برج پلاسکو تا انتخابات ریاست جمهوری تا حتی زلزله کرمانشاه، به طنز میکشانیم و به همان اکتفا میکنیم؟ چرا ما در دانشگاه هم به تاسی از جامعه حرف عمیق و تحلیل جدی از رویدادها ارائه نمیکنیم؟ از استاد معارف گرفته تا رشته برق تا همین اردوی حاضر، همه چیز را ترجیح میدهیم به سوژه فکاهی و طنز تبدیل کنیم؟ آیا شان رسانه همین است؟ رسانه مردمی و پرطرفدار ولی عمیق و جریان ساز مثل نشریه نقطه سرخط که روزگاری در این دانشگاه صبح منتشر میشد و ظهر نایاب میشد، امکان احیا ندارد؟
🔶این خلاصه ای است از سوالات ما؛ و آنچه در این سفر دنبال آن هستیم، راه میانه است به عنوان جواب این سوالات. جایی میان آسمان ایدئولوژی و فکر و تئوری، و زمین علائق و سلائق مردمی و دانشجویی
باید به گونه زارعان، دستی در زمین داشت و چشمی به آسمان به امید باران...
🆔@vaadie
4_6035367329435484762.pdf
1.1 MB
چکیده سخنرانی های همایش فلسفه دین معاصر که ۱۷ و ۱۸ بهمن برگزار میشود.
چکیده من در این مجموعه هست ولی سخنرانی ام به دلیل عدم امکان حضور، لغو شد.
چکیده من در این مجموعه هست ولی سخنرانی ام به دلیل عدم امکان حضور، لغو شد.
🔴یک وصیتنامه و جرقه نهضت بیداری دانشگاه
سخنرانی ۲۵ بهمن ۹۶ دکتر #گلشنی در دانشگاه شریف را که خود دکتر گلشنی #وصیتنامه خواند، باید سخنرانی نهضت بیداری دانشگاه نامید. دانشجویان شریف که تا قبل از این مهمترین مسائل دانشگاهی خود را یا برخی امور صنفی مثل تغذیه و خوابگاه میدانستند و یا مسائل آموزشی مثل برخورد فلان استاد یا گرفتن پول سنوات، این روزها در حال نوشتن تحلیل هایی درمورد آینده دانشگاه هستند. انگار دکتر گلشنی دریچهای جدید و عمیق به روی آنها برای نگاه کردن به مشکلاتی که همیشه داشتند، باز کردند.
سرّ واکنشهای بسیار تند بعضی از اساتید هم همین احساس بیداری در دانشجویان است. بعضی اساتید غالبا مسنتر که روی همین سیستم بروکراتیک معیوب دانشگاه بالا آمدهاند و فارغ التحصیلان و اساتید جوانتر را (که اکثرا با صحبت های دکتر گلشنی همراهی دارند) با همین معیارهای صوری، به قول دکتر گلشنی دچار «فراردهی مغزها» میکنند.
این سخنرانی مثل همه رویدادهایی که در رسانه trend میشوند غیر از #متن دارای #حاشیه هایی هم بود:
🔹در مورد #متن این سخنرانی همانطور که بیان شد ما با محتوایی مواجه هستیم که عصاره عمر یک از برجستهترین افراد علمی ایران و شناخته شدهترین آنها (لااقل در دو موضوع #مبانی_فیزیک و #علم_و_دین) در فضای آکادمیک جهان است.
محتوایی که در جنبه سلبی، به مهمترین اشکالات ما در ایده و عمل دانشگاه اشاره میکند: مقاله محوری و کمیگرایی، بیعدالتی آموزشی، خودباختگی و بیهویتی فرهنگی و..
و در جنبه ایجابی حقیقتا میتوان این آن را #مانیفست_دانشگاهِ_نسل_ما دانست: دانشگاهی که به علوم انسانی توجه کافی دارد، علم را در پیوند با حکمت میفهمد، رفع مشکلات کشور را وظیفه خود میداند و...
این جریان باید فارغ از حواشی زودگذر این سخنرانی، در فضای دانشجویی با صبر و مطالعه و مطالبه ادامه پیدا کند.
🔹اما در مورد #حاشیهها، بیشترین واکنشهای تند و هیجانی که به سخنرانی دکتر گلشنی صورت گرفت، همه از سنخ نقد #ما_قال بود. مخالفان این سخنرانی اکثرا به جای بررسی و نقد محتوای حرفها، انگشت اتهام را گرفتند به سمت شخص دکتر گلشنی و تشکیک در اصل سخنرانی در میان دانشجویان. در این میان من به سه مورد اشاره میکنم:
یک واکنش این بود که ایشان به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی، خودشان در این وضعیت سهیم هستند. یک واکنش کاملا بی ربط، تشکیک درمورد دانش فلسفه علمی دکتر گشنی بود و واکنش دیگر اظهار نظر درمورد ناکارآمدی و بیکیفیتی مجموعه تحت امر ایشان یعنی گروه فلسفه علم
فارغ از نیت کسانی که این واکنشها را داشتند من چند جملهای در جواب میگویم:
1️⃣من نقدهای عمومی و خصوصی زیادی را از دکتر گلشنی درمورد شورای انقلاب فرهنگی دیده و شنیدهام. تمام اختلافات شدید وزیر علوم دولت قبل که منجر به عزل دکتر گلشنی از پژوهشگاه علوم انسانی شد، معلول همین نقدها و اختلافات فکری بود. اما اینکه این بار ایشان به سمت فضای عمومی و دانشجویی آمدهاند و این حرفها را میزنند، فقط به خاطر ناامیدی از تغییر از بالاست. دکتر گلشنی مثل هر اصلاحگر اجتماعی، صحبتش را برای نخبگان یعنی نسل مدیران آینده میگوید، که اولین قربانیان سیستم معیوب فعلی هستند و با تمام وجود ناکارآمدی آن را درک میکنند.
2️⃣درمورد دانش فلسفی دکتر گلشنی و گروه فلسفه علم البته جواب خیلی خوبی آقای دکتر آزادگان استاد محترم فلسفه علم منتشر کردند، ولی من میخواهم از مشاهده عینی خودم بنویسم. من در حال حاضر برای فرصت مطالعاتی در دانشگاهی در اروپا هستم که دپارتمان الاهیات آن جز معتبرترین و قدیمیترین دپارتمان های اروپاست. رئیس سابق همین دپارتمان در آثارش ارجاعاتی به آثار دکتر گلشنی دارد. او در یک مقاله جداگانه آراء دکتر گلشنی را با آلوین پلنتینگا (یکی از بزرگترین فلاسفه معاصر) مقایسه کرده است. یک جستجوی ساده در دیتابیسهای فلسفی، آثار متعدد چاپ شده دکتر گلشنی و ارجاعات مهمی که به آنها شده را نشان میدهد.
3️⃣و درمورد گروه فلسفه علم و اینکه مقالات خارجی کمی دارد، یک چیزی که من اینجا دیدم که موید حرف دکتر گلشنی هست و سیستم آموزشی آنها روی آن بنا شده، نبود الزام به چاپ مقاله برای فارغ التحصیلی است. در بخش علوم انسانی، انتشار کتاب بطورکلی از انتشار مقاله مهمتر است و برای فارغ التحصیلی در مقطع دکتری هیچ الزامی به نوشتن مقاله نیست.حتی اینجا در دپارتمانهای ساینس نوشتن چند پیش نویس (manuscript) و ارائه آن به استاد کفایت میکند و الزامی به چاپ در مجلات (publish) نیست. استاد راهنماست که تشخیص میدهد دانشجو صلاحیت گرفتن مدرک را دارد یا نه. البته اینجا به مقاله اهمیت میدهند و آن را یک خروجی علمی و معتبر در رزومه یک نفر به حساب میآورند ولی مدرک کسی را در گرو مقاله نمیکنند و نقش استاد راهنما را به نفع چند داور بیرونی، کم رنگ نمیکنند.
سخنرانی ۲۵ بهمن ۹۶ دکتر #گلشنی در دانشگاه شریف را که خود دکتر گلشنی #وصیتنامه خواند، باید سخنرانی نهضت بیداری دانشگاه نامید. دانشجویان شریف که تا قبل از این مهمترین مسائل دانشگاهی خود را یا برخی امور صنفی مثل تغذیه و خوابگاه میدانستند و یا مسائل آموزشی مثل برخورد فلان استاد یا گرفتن پول سنوات، این روزها در حال نوشتن تحلیل هایی درمورد آینده دانشگاه هستند. انگار دکتر گلشنی دریچهای جدید و عمیق به روی آنها برای نگاه کردن به مشکلاتی که همیشه داشتند، باز کردند.
سرّ واکنشهای بسیار تند بعضی از اساتید هم همین احساس بیداری در دانشجویان است. بعضی اساتید غالبا مسنتر که روی همین سیستم بروکراتیک معیوب دانشگاه بالا آمدهاند و فارغ التحصیلان و اساتید جوانتر را (که اکثرا با صحبت های دکتر گلشنی همراهی دارند) با همین معیارهای صوری، به قول دکتر گلشنی دچار «فراردهی مغزها» میکنند.
این سخنرانی مثل همه رویدادهایی که در رسانه trend میشوند غیر از #متن دارای #حاشیه هایی هم بود:
🔹در مورد #متن این سخنرانی همانطور که بیان شد ما با محتوایی مواجه هستیم که عصاره عمر یک از برجستهترین افراد علمی ایران و شناخته شدهترین آنها (لااقل در دو موضوع #مبانی_فیزیک و #علم_و_دین) در فضای آکادمیک جهان است.
محتوایی که در جنبه سلبی، به مهمترین اشکالات ما در ایده و عمل دانشگاه اشاره میکند: مقاله محوری و کمیگرایی، بیعدالتی آموزشی، خودباختگی و بیهویتی فرهنگی و..
و در جنبه ایجابی حقیقتا میتوان این آن را #مانیفست_دانشگاهِ_نسل_ما دانست: دانشگاهی که به علوم انسانی توجه کافی دارد، علم را در پیوند با حکمت میفهمد، رفع مشکلات کشور را وظیفه خود میداند و...
این جریان باید فارغ از حواشی زودگذر این سخنرانی، در فضای دانشجویی با صبر و مطالعه و مطالبه ادامه پیدا کند.
🔹اما در مورد #حاشیهها، بیشترین واکنشهای تند و هیجانی که به سخنرانی دکتر گلشنی صورت گرفت، همه از سنخ نقد #ما_قال بود. مخالفان این سخنرانی اکثرا به جای بررسی و نقد محتوای حرفها، انگشت اتهام را گرفتند به سمت شخص دکتر گلشنی و تشکیک در اصل سخنرانی در میان دانشجویان. در این میان من به سه مورد اشاره میکنم:
یک واکنش این بود که ایشان به عنوان عضو شورای انقلاب فرهنگی، خودشان در این وضعیت سهیم هستند. یک واکنش کاملا بی ربط، تشکیک درمورد دانش فلسفه علمی دکتر گشنی بود و واکنش دیگر اظهار نظر درمورد ناکارآمدی و بیکیفیتی مجموعه تحت امر ایشان یعنی گروه فلسفه علم
فارغ از نیت کسانی که این واکنشها را داشتند من چند جملهای در جواب میگویم:
1️⃣من نقدهای عمومی و خصوصی زیادی را از دکتر گلشنی درمورد شورای انقلاب فرهنگی دیده و شنیدهام. تمام اختلافات شدید وزیر علوم دولت قبل که منجر به عزل دکتر گلشنی از پژوهشگاه علوم انسانی شد، معلول همین نقدها و اختلافات فکری بود. اما اینکه این بار ایشان به سمت فضای عمومی و دانشجویی آمدهاند و این حرفها را میزنند، فقط به خاطر ناامیدی از تغییر از بالاست. دکتر گلشنی مثل هر اصلاحگر اجتماعی، صحبتش را برای نخبگان یعنی نسل مدیران آینده میگوید، که اولین قربانیان سیستم معیوب فعلی هستند و با تمام وجود ناکارآمدی آن را درک میکنند.
2️⃣درمورد دانش فلسفی دکتر گلشنی و گروه فلسفه علم البته جواب خیلی خوبی آقای دکتر آزادگان استاد محترم فلسفه علم منتشر کردند، ولی من میخواهم از مشاهده عینی خودم بنویسم. من در حال حاضر برای فرصت مطالعاتی در دانشگاهی در اروپا هستم که دپارتمان الاهیات آن جز معتبرترین و قدیمیترین دپارتمان های اروپاست. رئیس سابق همین دپارتمان در آثارش ارجاعاتی به آثار دکتر گلشنی دارد. او در یک مقاله جداگانه آراء دکتر گلشنی را با آلوین پلنتینگا (یکی از بزرگترین فلاسفه معاصر) مقایسه کرده است. یک جستجوی ساده در دیتابیسهای فلسفی، آثار متعدد چاپ شده دکتر گلشنی و ارجاعات مهمی که به آنها شده را نشان میدهد.
3️⃣و درمورد گروه فلسفه علم و اینکه مقالات خارجی کمی دارد، یک چیزی که من اینجا دیدم که موید حرف دکتر گلشنی هست و سیستم آموزشی آنها روی آن بنا شده، نبود الزام به چاپ مقاله برای فارغ التحصیلی است. در بخش علوم انسانی، انتشار کتاب بطورکلی از انتشار مقاله مهمتر است و برای فارغ التحصیلی در مقطع دکتری هیچ الزامی به نوشتن مقاله نیست.حتی اینجا در دپارتمانهای ساینس نوشتن چند پیش نویس (manuscript) و ارائه آن به استاد کفایت میکند و الزامی به چاپ در مجلات (publish) نیست. استاد راهنماست که تشخیص میدهد دانشجو صلاحیت گرفتن مدرک را دارد یا نه. البته اینجا به مقاله اهمیت میدهند و آن را یک خروجی علمی و معتبر در رزومه یک نفر به حساب میآورند ولی مدرک کسی را در گرو مقاله نمیکنند و نقش استاد راهنما را به نفع چند داور بیرونی، کم رنگ نمیکنند.
بعداز سخنرانی دکتر #گلشنی درشریف نسبت به جایگاه علمی ایشان کمی جفا شد
این عکس را امروز سر درسی دردانشگاه اوپسالا سوئد گرفتم که نظریات مهم علم ودین را بحث میکرد.
جالب بودکه آنرا جز قویترین نظریات دانست
این عکس را امروز سر درسی دردانشگاه اوپسالا سوئد گرفتم که نظریات مهم علم ودین را بحث میکرد.
جالب بودکه آنرا جز قویترین نظریات دانست
🔴دانشگاه رو به #راه است...
ماجراهای مرتبط با سخنرانی دکتر گلشنی تمام نشده و قطعا هم تمام نخواهد شد. یکی از پسلرزههای مهم آن، نامه 24 گروه دانشجویی دانشگاه شریف در حمایت از این صحبتها بود. جمعی از کانونهای فرهنگی، انجمنهای علمی و تشکلهای سیاسی، این نامه را امضا کرده بودند. این اتفاق بینظیر، روز شنبه را برای من و کسانی که سالهاست برای جا انداختن یکسری مفاهیم در دانشگاه تلاش میکنند، روز متفاوت و بزرگی کرد.
تقریبا همه گروههایی که نماینده دانشجویان از هر طیف فکری و سیاسی هستند، در فضای رخوتبار دانشگاه که حتی اعتراضهای صنفی و آموزشی، دانشجویان را باهم متحد نمیکند، پای نامهای را امضا کردهاند که نشان از بلوغ فکری آنها و ورود به دوره جدیدی از فعالیتهای جنبش دانشجویی دارد.
https://www.tg-me.com/sharifdaily/1276
این نامه در حمایت از شخص مهدی #گلشنی نبود، حمایت از مفاهیمی بود مثل "علم برای انسانیت"، "آموزش برای تعالی"، "دانشگاهِ جامعنگر"، "مدیریت عادلانه"، "پیشرفتِ فارغ از تکنیکزدگی"، "فناوریِ توام با اخلاق" و..
🔹مفاهیمی که سال 1351 توسط دکتر سید حسین #نصر، رئیس وقت دانشگاه، در محیطی به غایت تکنوکرات، نطفهاش گذاشته شد.
🔹سال 1374 این مفاهیم توسط دکتر #گلشنی و با تاسیس گروه فلسفه علم، در یک جزیره دور افتاده در دانشگاه، وارد نظام رسمی آموزشی شریف شد. این جزیره کوچک البته سر و صدای زیادی به پا نکرد، ولی نیروهای زیادی تربیت کرد.
🔹سال 1390 بخشی از نیروهای تربیت شده این گروه، اندیشکده #مهاجر را تاسیس کردند. با فعالیتهای مهاجر، این مفاهیم در سطح دانشجویی و رسانهای دانشگاه پر بسامد شد.
🔹سال 1395 دکتر #حسینی یکی از اعضا هیات علمی همین گروه، معاون فرهنگی دانشگاه شد. او از روز اول یکی از اولویتهای اصلی خود را پیشبرد همین مفاهیم در دانشگاه اعلام کرد و پای حرف خودش هم محکم ایستاد.
🔸و امروز همه میبینند نهالی که در این سالها عدهای به جان دادنش آب، درختی تنومند شده و به ثمر نشسته است. میوه آن همین بیداری و احیا جنبش دانشجویی است که نشان میدهد مفاهیم مذکور، سکه رایج و گفتمان غالب دانشجویان و دانشگاه شده است.
حتی #بسیج دانشجویی به عنوان تنها تشکلی که نامه حمایت را امضا نکرده بود، در نشست تشکلها در برنامه زیباکنار، متن صحبتهایش را از اندیشکده مهاجر میگیرد؛ و چند روز بعداز همین نامه، نشست بررسی برنامه راهبردی دانشگاه توسط اعضا همین بسیج برگزار میشود که از قافله جا نماند.
حتی #نهاد رهبری که معاونش در زیباکنار جلوی همه اعتراض میکند که "مفاهیم بنیادین علم" چه ربطی به فرهنگ دارد!؟، بازهم کمتر از یک ماه نشده "همایش علم متعهد" میگذارد. (همایشی که ایده و عنوان آن را چند ماه پیش، از اندیشکده مهاجر گرفته ولی آن را بدون اجازه و بدون اسم این اندیشکده خرج کرده است) که از قافله جا نماند.
🔸و اینها همه موید است بر اینکه این کار به نقطهای که باید برسد، رسیده است. امروز اگر دکتر نصر و گلشنی و حسینی و اندیشکده مهاجر هم نباشند این جریان به دو دلیل ادامه خواهد یافت:
1️⃣ اینکه این اسامی در کار خودشان به غایت متخصص هستند، عمیقا به آن ایمان دارند و شدیدا اهل صداقت، مراقبه و پرهیز از سبکهای صعود و نزول رایج امروزیاند! (که در آن شما برای پیشرفت خودت مجوز قانونی و شرعی! تخریب دیگران را داری!) ؛ و این سنت الهی است که سرِ رشته چنین کارهایی را خودش به دست میگیرد و به منزل میرساند.
2️⃣ اینکه بیداری جنبش دانشجویی و ارتقا سطح مطالبات آنها، اکسیری است که برای پیش رفتن، نیاز به چیز دیگری ندارد. مثل آبی که از بالای کوهی سرازیر شده و راه خودش را پیدا میکند. این آب جلوتر که میرود فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ...(رعد/17)
ماجراهای مرتبط با سخنرانی دکتر گلشنی تمام نشده و قطعا هم تمام نخواهد شد. یکی از پسلرزههای مهم آن، نامه 24 گروه دانشجویی دانشگاه شریف در حمایت از این صحبتها بود. جمعی از کانونهای فرهنگی، انجمنهای علمی و تشکلهای سیاسی، این نامه را امضا کرده بودند. این اتفاق بینظیر، روز شنبه را برای من و کسانی که سالهاست برای جا انداختن یکسری مفاهیم در دانشگاه تلاش میکنند، روز متفاوت و بزرگی کرد.
تقریبا همه گروههایی که نماینده دانشجویان از هر طیف فکری و سیاسی هستند، در فضای رخوتبار دانشگاه که حتی اعتراضهای صنفی و آموزشی، دانشجویان را باهم متحد نمیکند، پای نامهای را امضا کردهاند که نشان از بلوغ فکری آنها و ورود به دوره جدیدی از فعالیتهای جنبش دانشجویی دارد.
https://www.tg-me.com/sharifdaily/1276
این نامه در حمایت از شخص مهدی #گلشنی نبود، حمایت از مفاهیمی بود مثل "علم برای انسانیت"، "آموزش برای تعالی"، "دانشگاهِ جامعنگر"، "مدیریت عادلانه"، "پیشرفتِ فارغ از تکنیکزدگی"، "فناوریِ توام با اخلاق" و..
🔹مفاهیمی که سال 1351 توسط دکتر سید حسین #نصر، رئیس وقت دانشگاه، در محیطی به غایت تکنوکرات، نطفهاش گذاشته شد.
🔹سال 1374 این مفاهیم توسط دکتر #گلشنی و با تاسیس گروه فلسفه علم، در یک جزیره دور افتاده در دانشگاه، وارد نظام رسمی آموزشی شریف شد. این جزیره کوچک البته سر و صدای زیادی به پا نکرد، ولی نیروهای زیادی تربیت کرد.
🔹سال 1390 بخشی از نیروهای تربیت شده این گروه، اندیشکده #مهاجر را تاسیس کردند. با فعالیتهای مهاجر، این مفاهیم در سطح دانشجویی و رسانهای دانشگاه پر بسامد شد.
🔹سال 1395 دکتر #حسینی یکی از اعضا هیات علمی همین گروه، معاون فرهنگی دانشگاه شد. او از روز اول یکی از اولویتهای اصلی خود را پیشبرد همین مفاهیم در دانشگاه اعلام کرد و پای حرف خودش هم محکم ایستاد.
🔸و امروز همه میبینند نهالی که در این سالها عدهای به جان دادنش آب، درختی تنومند شده و به ثمر نشسته است. میوه آن همین بیداری و احیا جنبش دانشجویی است که نشان میدهد مفاهیم مذکور، سکه رایج و گفتمان غالب دانشجویان و دانشگاه شده است.
حتی #بسیج دانشجویی به عنوان تنها تشکلی که نامه حمایت را امضا نکرده بود، در نشست تشکلها در برنامه زیباکنار، متن صحبتهایش را از اندیشکده مهاجر میگیرد؛ و چند روز بعداز همین نامه، نشست بررسی برنامه راهبردی دانشگاه توسط اعضا همین بسیج برگزار میشود که از قافله جا نماند.
حتی #نهاد رهبری که معاونش در زیباکنار جلوی همه اعتراض میکند که "مفاهیم بنیادین علم" چه ربطی به فرهنگ دارد!؟، بازهم کمتر از یک ماه نشده "همایش علم متعهد" میگذارد. (همایشی که ایده و عنوان آن را چند ماه پیش، از اندیشکده مهاجر گرفته ولی آن را بدون اجازه و بدون اسم این اندیشکده خرج کرده است) که از قافله جا نماند.
🔸و اینها همه موید است بر اینکه این کار به نقطهای که باید برسد، رسیده است. امروز اگر دکتر نصر و گلشنی و حسینی و اندیشکده مهاجر هم نباشند این جریان به دو دلیل ادامه خواهد یافت:
1️⃣ اینکه این اسامی در کار خودشان به غایت متخصص هستند، عمیقا به آن ایمان دارند و شدیدا اهل صداقت، مراقبه و پرهیز از سبکهای صعود و نزول رایج امروزیاند! (که در آن شما برای پیشرفت خودت مجوز قانونی و شرعی! تخریب دیگران را داری!) ؛ و این سنت الهی است که سرِ رشته چنین کارهایی را خودش به دست میگیرد و به منزل میرساند.
2️⃣ اینکه بیداری جنبش دانشجویی و ارتقا سطح مطالبات آنها، اکسیری است که برای پیش رفتن، نیاز به چیز دیگری ندارد. مثل آبی که از بالای کوهی سرازیر شده و راه خودش را پیدا میکند. این آب جلوتر که میرود فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ...(رعد/17)
Telegram
روزنامه شریف | sharifdaily
«نامه 24 گروه به دکتر فتوحی»
❇️ 24 گروه دانشجویی دانشگاه در نامهای به دکتر #گلشنی و دکتر #فتوحی به مباحثه داغ دکتر گلشنی و مدیریت دانشگاه ورود کردند.
@namehfaalin
@sharifdaily
❇️ 24 گروه دانشجویی دانشگاه در نامهای به دکتر #گلشنی و دکتر #فتوحی به مباحثه داغ دکتر گلشنی و مدیریت دانشگاه ورود کردند.
@namehfaalin
@sharifdaily
وادی|جواد درویش
🔴دانشگاه رو به #راه است... ماجراهای مرتبط با سخنرانی دکتر گلشنی تمام نشده و قطعا هم تمام نخواهد شد. یکی از پسلرزههای مهم آن، نامه 24 گروه دانشجویی دانشگاه شریف در حمایت از این صحبتها بود. جمعی از کانونهای فرهنگی، انجمنهای علمی و تشکلهای سیاسی، این نامه…
در متن اولیه نوشته شده بود ارائه سال گذشته بسیج مقابل رهبری از مهاجر گرفته شده بود که اینطور نبود و اصلاح شد.
🔴 ۴ اپیزود
1⃣چند روز پیش بین اسامی افراد دانشکده ای که الان هستم، روی تابلو به یک اسم ایرانی برخورد کردم: «شهرام خسروی»، رفتم سرچ کردم دیدم استاد مردم شناسی دانشگاه استکهلم است که برای یک دوره پژوهشی به اینجا آمده است. بین کارهای او یک کتابی دیدم با عنوان «Young and defiant in Tehran» یعنی «جوان و ستیزه گر در تهران» . ابتدای کتاب یعنی همان بخش مقدمه و پیش درآمد که معمولا در کتابها به معرفی موضوع و سابقه بحث، اختصاص دارد، در این کتاب با یک داستان عجیب شروع میشد. نویسنده میگوید سپتامبر ۱۹۹۳ یعنی ۲۵ سال قبل در میدان تجریش دیدم دختری با تلفن عمومی صحبت میکند و بلند بلند می خندد. یک نفر با اسلحه از ماشین پیاده می شود و به او درمورد رفتار و حجابش تذکر میدهد. دختر به حرف او اهمیت نمیدهد و موهای خودش را بیشتر از روسری بیرون می ریزد. مرد او را تهدید میکند که اگر حجابش را رعایت نکند، به او شلیک میکند. دختر میگوید هیچکاری نمیکنی ولی مرد شلیک میکند و او را میکشد. نویسنده مدعی است این داستان مقابل چشمهای خودش رخ داده و دود آن تفنگ و رنگ قرمز خون دختر روی شیشه باجه تلفن همگانی، با او در نوشتن کتاب همراه بوده است.
من کل کتاب او را نخواندم ولی از فهرست و چند ریویویی که از کتاب دیدم فهمیدم مساله نویسنده، نسل سومی هستند که در ایران با فرهنگ خاص خودشان در حال مبارزه با فرهنگ دینی و فقهی حاکم هستند.
2⃣ امسال ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن ما با ۸ مارس یعنی روز جهانی زن تقریبا مقارن شده بود و شاید فرصت خوبی باشد برای مقایسه زن در ایران و زن در اروپا و جهان غرب. یک واقعیت این است که زنان ایرانی مهاجر، به اینجا بیشتر وابسته میشوند تا مردها. برای مردان زندگی درازمدت در اینجا با سردی هوا و سردی خلق و خوی آدمها و هزار و یک نگاه سنگین به «سرسیاه ها» (یعنی کسانی که مثل خود اینها بور وblond نیستند) سخت تر است تا زنها. زنهای ایرانی معمولا همه این شر قلیل را برای خیر کثیری! که همان احساس آزادی و یافتن هویت از دست رفته خودشان است، به جان میخرند. مساله هم فقط پوشش نیست چون زنهای اینجا لااقل نصف سال به خاطر سرمای زیاد هوا، دو برابر پوشش زنهای ایران را دارند!
مساله همان احساس شخصیت و هویت است. از نگاه اینها به قول شهرام خسروی در همین کتاب، در ایران مرز بین فقه و قانون وجود ندارد و درنتیجه مرز بین گناهکار و مجرم وجود ندارد و کسی که به یک حکم دینی معتقد نباشد، مجرم، قانون شکن و ستیزه جو شناخته میشود.
3⃣ نگاه غرب شاید تا همین ۱۰۰ سال پیش به زنان، بسیار بدتر از بدترین و خشن ترین نوع نگاه در تاریخ اسلام (حتی در انحرافی ترین قرائت ها) به زنان بوده است. در دوره روم باستان زنان را خرید و فروش میکردند و از کمترین حقوق انسانی برخوردار نبودند حتی بعد از مسیحیت و با حاکمیت کلیسا نگاه شیطانی به زنان وجود داشت که آثار آن هنوز هم در اروپا و آمریکا هست. ۸ مارس و گرفتن حقوقی چون شرکت در انتخابات هم حاصل مبارزات خود زنان است نه توبه تاریخی غرب نسبت به ظلمی که به زنان روا داشته.
4⃣ درمورد حضرت فاطمه زهرا (س) دو مساله هست:
اول تجلیل عجیب و بی نظیر پیامبر و حضرت علی از ایشان
و دوم جایگاه والای خود ایشان.
من فکر میکنم در مساله اول پیامبر غیر از اشاره به مقام آسمانی و ملکوتی حضرت زهرا (س)، هدف دیگری هم داشتند که آن بازیابی جایگاه و هویت زن در جامعه ای بود که در عصر جاهلیت مثل اروپای قرون وسطی ازبین رفته بود. این جنبه ناگفته و مغفول فقها و خطبای ماست
اما مساله مهمتر دومی است. یعنی جایگاه خود حضرت فاطمه(س) که باز هم جنبه زمینی دارد و هم جنبه آسمانی. آنچه در زیارتنامه ها و منبرها میبینیم، اکثرا اشاره به همان جنبه آسمانی است. اما هرچه به رفتار و گفتار حضرت زهرا سلام الله در کنار خانواده، در میان مردم و فقرا و در مواجهه ایشان با دشمنان بنگریم، بهتر می بینیم که ایشان تابناک ترین چهره زن در تاریخ همین کره خاکی هم هستند..
لذا هنوز هم من مثل دکتر شریعتی در کتاب فاطمه فاطمه است معتقدم معرفی نشدن چهره زمینی حضرت فاطمه (س) به عنوان الگوی زنی که میتواند راه درست را میان افراط دیروز و تفریط امروز غرب درمورد زن نشان دهدِ، ظلم بزرگ برخی خطبا در حق ایشان و در حق زنان و دختران ما برای بازیافتن هویت خودشان است..
1⃣چند روز پیش بین اسامی افراد دانشکده ای که الان هستم، روی تابلو به یک اسم ایرانی برخورد کردم: «شهرام خسروی»، رفتم سرچ کردم دیدم استاد مردم شناسی دانشگاه استکهلم است که برای یک دوره پژوهشی به اینجا آمده است. بین کارهای او یک کتابی دیدم با عنوان «Young and defiant in Tehran» یعنی «جوان و ستیزه گر در تهران» . ابتدای کتاب یعنی همان بخش مقدمه و پیش درآمد که معمولا در کتابها به معرفی موضوع و سابقه بحث، اختصاص دارد، در این کتاب با یک داستان عجیب شروع میشد. نویسنده میگوید سپتامبر ۱۹۹۳ یعنی ۲۵ سال قبل در میدان تجریش دیدم دختری با تلفن عمومی صحبت میکند و بلند بلند می خندد. یک نفر با اسلحه از ماشین پیاده می شود و به او درمورد رفتار و حجابش تذکر میدهد. دختر به حرف او اهمیت نمیدهد و موهای خودش را بیشتر از روسری بیرون می ریزد. مرد او را تهدید میکند که اگر حجابش را رعایت نکند، به او شلیک میکند. دختر میگوید هیچکاری نمیکنی ولی مرد شلیک میکند و او را میکشد. نویسنده مدعی است این داستان مقابل چشمهای خودش رخ داده و دود آن تفنگ و رنگ قرمز خون دختر روی شیشه باجه تلفن همگانی، با او در نوشتن کتاب همراه بوده است.
من کل کتاب او را نخواندم ولی از فهرست و چند ریویویی که از کتاب دیدم فهمیدم مساله نویسنده، نسل سومی هستند که در ایران با فرهنگ خاص خودشان در حال مبارزه با فرهنگ دینی و فقهی حاکم هستند.
2⃣ امسال ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن ما با ۸ مارس یعنی روز جهانی زن تقریبا مقارن شده بود و شاید فرصت خوبی باشد برای مقایسه زن در ایران و زن در اروپا و جهان غرب. یک واقعیت این است که زنان ایرانی مهاجر، به اینجا بیشتر وابسته میشوند تا مردها. برای مردان زندگی درازمدت در اینجا با سردی هوا و سردی خلق و خوی آدمها و هزار و یک نگاه سنگین به «سرسیاه ها» (یعنی کسانی که مثل خود اینها بور وblond نیستند) سخت تر است تا زنها. زنهای ایرانی معمولا همه این شر قلیل را برای خیر کثیری! که همان احساس آزادی و یافتن هویت از دست رفته خودشان است، به جان میخرند. مساله هم فقط پوشش نیست چون زنهای اینجا لااقل نصف سال به خاطر سرمای زیاد هوا، دو برابر پوشش زنهای ایران را دارند!
مساله همان احساس شخصیت و هویت است. از نگاه اینها به قول شهرام خسروی در همین کتاب، در ایران مرز بین فقه و قانون وجود ندارد و درنتیجه مرز بین گناهکار و مجرم وجود ندارد و کسی که به یک حکم دینی معتقد نباشد، مجرم، قانون شکن و ستیزه جو شناخته میشود.
3⃣ نگاه غرب شاید تا همین ۱۰۰ سال پیش به زنان، بسیار بدتر از بدترین و خشن ترین نوع نگاه در تاریخ اسلام (حتی در انحرافی ترین قرائت ها) به زنان بوده است. در دوره روم باستان زنان را خرید و فروش میکردند و از کمترین حقوق انسانی برخوردار نبودند حتی بعد از مسیحیت و با حاکمیت کلیسا نگاه شیطانی به زنان وجود داشت که آثار آن هنوز هم در اروپا و آمریکا هست. ۸ مارس و گرفتن حقوقی چون شرکت در انتخابات هم حاصل مبارزات خود زنان است نه توبه تاریخی غرب نسبت به ظلمی که به زنان روا داشته.
4⃣ درمورد حضرت فاطمه زهرا (س) دو مساله هست:
اول تجلیل عجیب و بی نظیر پیامبر و حضرت علی از ایشان
و دوم جایگاه والای خود ایشان.
من فکر میکنم در مساله اول پیامبر غیر از اشاره به مقام آسمانی و ملکوتی حضرت زهرا (س)، هدف دیگری هم داشتند که آن بازیابی جایگاه و هویت زن در جامعه ای بود که در عصر جاهلیت مثل اروپای قرون وسطی ازبین رفته بود. این جنبه ناگفته و مغفول فقها و خطبای ماست
اما مساله مهمتر دومی است. یعنی جایگاه خود حضرت فاطمه(س) که باز هم جنبه زمینی دارد و هم جنبه آسمانی. آنچه در زیارتنامه ها و منبرها میبینیم، اکثرا اشاره به همان جنبه آسمانی است. اما هرچه به رفتار و گفتار حضرت زهرا سلام الله در کنار خانواده، در میان مردم و فقرا و در مواجهه ایشان با دشمنان بنگریم، بهتر می بینیم که ایشان تابناک ترین چهره زن در تاریخ همین کره خاکی هم هستند..
لذا هنوز هم من مثل دکتر شریعتی در کتاب فاطمه فاطمه است معتقدم معرفی نشدن چهره زمینی حضرت فاطمه (س) به عنوان الگوی زنی که میتواند راه درست را میان افراط دیروز و تفریط امروز غرب درمورد زن نشان دهدِ، ظلم بزرگ برخی خطبا در حق ایشان و در حق زنان و دختران ما برای بازیافتن هویت خودشان است..
یک استاد موسیقی که از ۲۵ سال پیش با دانشگاه شریف همکاری داشت، در هفت هشت ماه گذشته به یکی از چالش های دانشگاه تبدیل شده بود!
مساله این بود که پیرمرد ۸۰ ساله که انسان اهل فضل و آبرومندی هم بود، از سالها پیش به عنوان رهبر گروه ارکستر وارد شریف میشود و در یکی از سوییت های داخل دانشگاه مستقر میشود.
دوسال پیش به دلیل اینکه این گروه تقریبا منحل میشود و دلایل دیگری که بنده بی اطلاعم، ایشان جلای وطن کرده و ایران را به مقصد سوئد ترک میکند.
اما در سوئد هم بخت یارش نیست و بعد از یک سال به ایران برگردانده میشود. پیرمرد دوباره به شریف میاید و چند شب در مسجد میخوابد و بعد هم برای پیدا کردن یک جای اسکان، وارد نامه نگاری با مسولین دانشگاه میشود.
بنده نامه های ایشان را خواندم و دوبار هم با ایشان صحبت کردم.
وقتی در سوئد بود، طبق گفته خودش در کلیسا ساکن بوده و من مدام از خودم می پرسیدم که چرا کلیسا؟
تا اینکه امشب فهمیدم چرا
اینجا کلیساها به افرادی که دیپورت میشوند ولی به دلیل مشکلات مالی یا هر دلیل دیگری نمیتوانند به کشور خودشان برگردند، جا و غذا میدهند و از آنها تا زمان حل مشکلشان میزبانی میکنند.
پیرمرد هم به همین دلیل اینجا مدتی در کلیسا بوده و بنده خدا با همین ذهنیت به ایران برگشته و اولین جایی که رفته مسجد دانشگاه بوده!
اما زود خودش متوجه شده که ایران از این خبرها نیست!
به تعبیر دیگر مملکت قانون دارد و هرکی هرکی نیست😂
مساله این بود که پیرمرد ۸۰ ساله که انسان اهل فضل و آبرومندی هم بود، از سالها پیش به عنوان رهبر گروه ارکستر وارد شریف میشود و در یکی از سوییت های داخل دانشگاه مستقر میشود.
دوسال پیش به دلیل اینکه این گروه تقریبا منحل میشود و دلایل دیگری که بنده بی اطلاعم، ایشان جلای وطن کرده و ایران را به مقصد سوئد ترک میکند.
اما در سوئد هم بخت یارش نیست و بعد از یک سال به ایران برگردانده میشود. پیرمرد دوباره به شریف میاید و چند شب در مسجد میخوابد و بعد هم برای پیدا کردن یک جای اسکان، وارد نامه نگاری با مسولین دانشگاه میشود.
بنده نامه های ایشان را خواندم و دوبار هم با ایشان صحبت کردم.
وقتی در سوئد بود، طبق گفته خودش در کلیسا ساکن بوده و من مدام از خودم می پرسیدم که چرا کلیسا؟
تا اینکه امشب فهمیدم چرا
اینجا کلیساها به افرادی که دیپورت میشوند ولی به دلیل مشکلات مالی یا هر دلیل دیگری نمیتوانند به کشور خودشان برگردند، جا و غذا میدهند و از آنها تا زمان حل مشکلشان میزبانی میکنند.
پیرمرد هم به همین دلیل اینجا مدتی در کلیسا بوده و بنده خدا با همین ذهنیت به ایران برگشته و اولین جایی که رفته مسجد دانشگاه بوده!
اما زود خودش متوجه شده که ایران از این خبرها نیست!
به تعبیر دیگر مملکت قانون دارد و هرکی هرکی نیست😂
Forwarded from Deleted Account
برادران عزيزم اقايان طوسي و درويش، سلام.
سال ٩٦ هم به پايان رسيد و همكاري هاي علمي شما دو جوان فاضل و متفكر با "الحقير الفاني" با تلاشهاي حوزه فرهنگ دانشگاه قرين شد و ساعات و روزهايي پر كار را براي من رقم زد. خداي متعال را شاكرم كه از همفكري و همدلي و همراهي دو جوان انقلابي، مذهبي، ولايت مدار، مبتكر، ناقد، و أهل عمل و ميدان، برخوردار بودم و بدان مفتخرم.
اگر در حوزه فرهنگ دانشگاه رشد و شتابي حاصل شده است، بعد از الطاف الهي، مرهون آزاد انديشي و اعتماد ارزشمند رييس محترم دانشگاه، و تلاش همه عزيزان دانشجو، و همراهي استادان گرانقدر و البته تلاش شما و همه همكاران عزيزم در معاونت فرهنگي است.
بدور از هرگونه تواضع نمايي نيز عرض ميكنم كه اشتباهات و إشكالات و كاستي ها بر عهده اين بنده ناچيز خدا است كه اميدوارم در سالهاي آينده جبران شود.
ارادتمند
سيد حسن حسيني
سال ٩٦ هم به پايان رسيد و همكاري هاي علمي شما دو جوان فاضل و متفكر با "الحقير الفاني" با تلاشهاي حوزه فرهنگ دانشگاه قرين شد و ساعات و روزهايي پر كار را براي من رقم زد. خداي متعال را شاكرم كه از همفكري و همدلي و همراهي دو جوان انقلابي، مذهبي، ولايت مدار، مبتكر، ناقد، و أهل عمل و ميدان، برخوردار بودم و بدان مفتخرم.
اگر در حوزه فرهنگ دانشگاه رشد و شتابي حاصل شده است، بعد از الطاف الهي، مرهون آزاد انديشي و اعتماد ارزشمند رييس محترم دانشگاه، و تلاش همه عزيزان دانشجو، و همراهي استادان گرانقدر و البته تلاش شما و همه همكاران عزيزم در معاونت فرهنگي است.
بدور از هرگونه تواضع نمايي نيز عرض ميكنم كه اشتباهات و إشكالات و كاستي ها بر عهده اين بنده ناچيز خدا است كه اميدوارم در سالهاي آينده جبران شود.
ارادتمند
سيد حسن حسيني
وادی|جواد درویش
برادران عزيزم اقايان طوسي و درويش، سلام. سال ٩٦ هم به پايان رسيد و همكاري هاي علمي شما دو جوان فاضل و متفكر با "الحقير الفاني" با تلاشهاي حوزه فرهنگ دانشگاه قرين شد و ساعات و روزهايي پر كار را براي من رقم زد. خداي متعال را شاكرم كه از همفكري و همدلي و همراهي…
🔴انتشار نامه محبت آمیز استاد محترم بنده جناب آقای #دکتر_حسینی در کانال برای این بود که بهانه ای باشد که من به چند موضوع مهمتر اشاره کنم.
1️⃣مسئله اول درمورد خودم هست و اظهار لطف بیش از حد و اغراق آمیزی که آقای دکتر حسینی داشتند. من در این رابطه فقط به جواب کوتاهی که به ایشان دادم اکتفا میکنم:
" نظر لطف شماست و بنده حقیقتا خیلی خوشحالم از بابت اینکه شاگردی ما در محضر شما محدود به همین درسهای رسمی نشده و هر روز خدا را از این بابت شکر میکنم"
2️⃣مسئله دوم خود شخص جناب آقای دکتر حسینی است، که لازم است برای کسانی که شناخت کمتری دارند، چند جمله ای بنویسم:
ایشان استاد تمام گروه فلسفه علم دانشگاه شریف هستند که علیرغم مسئولیت های مدیریتی، همواره در کار علمی خودشان بسیار موفق بوده اند. دو نکته مهم و حائر اهمیت برای خود بنده درمورد ایشان یکی ارتباطات زیاد بین المللی ایشان است و دیگری تمرکز و تحقیق در موضوعات بین رشته ای در فلسفه دین، فلسفه اسلامی، علم ودین و فلسفه زیست شناسی است.
درمورد اول خب همه ایشان را به اسم شاگرد دکتر نصر میشناسند که دوره دکترا را در دانشگاه جرج واشنگتن زیر نظر دکتر نصر گذرانده اند، ولی تعاملات و مراودات زیاد با جان هیک، حضور در دانشگاه ایندیانای آمریکا به عنوان استاد مدعو، شناخت و ارتباط دائم با اساتید و مراکزمهم فلسفه و ارائه مقاله در اروپا و آمریکا، را شاید کمتر از ایشان بدانند. استاد سوپروایزر من که رئیس سابق دانشکده الهیات دانشگاه اوپسالای سوئد هست، شناخت کامل و نزدیکی از دکتر حسینی دارد و در گفتگوها، از ایشان خیلی به نیکی یاد میکند. این مدت هم من فرصت کردم برخی مقالات ایشان را با دقت بیشتری بخوانم و دیدم بعضی از آنها و بخصوص مقاله ای که درمورد آرا جان هیک دارند، واقعا فراتر از سطح فلسفه در ایران است.
اما نکته حائز اهمیت این است که همانطور که کارها و مسئولیت های سنگین، ایشان را از کار علمی درجه یک بازنداشته است، کارهای علمی و مراودات آکادمیک بین المللی هم، به هیچ وجه خدشه ای به کار مدیریتی ایشان وارد نکرده است. این را البته من لازم نیست بگویم، همه کسانی که با ایشان همین یک سال کار کرده اند، دیده اند که به ندرت شده زودتر از 9 شب از دفتر کار خارج شوند؛ همچنین همه دیده اند که ایشان در حالی درمورد یک مسئله ظاهرا بی اهمیت یک کانون یا تشکل تا ساعت 11 شب در دفترشان با بچه ها جلسه دارند، که خیلی از جلسات تکراری و تشریفاتی وزارت علوم یا دانشگاه را در ساعات اداری هم شرکت نمیکنند.
مهمتر از همه این موارد، ویژگی های شخصیتی ایشان مثل نگاه عمیق به مسائل، صبر، فروتنی، تقوا و اخلاق کاری و البته هوش ذاتی فوق العاده است که باز برای افرادی که با ایشان مراوده داشته اند، نیاز به گفتن ندارد.
3️⃣ مسئله سومی که در این مطلب میخواهم به آن اشاره کنم، مسئله فرهنگ در دانشگاه شریف است. من در 10 سال گذشته با همه معاونین فرهنگی دانشگاه تعامل نزدیک داشته ام، یا در قالب همکاری یا جلسات متعدد و...؛ اولا شهادت میدهم همه آنها جزء بهترین اساتید شریف و اهل فرهنگ و فرزانگی بودند و فعالین فرهنگی شریف به نظر من از این جهت همیشه بخت یارشان بوده است.
ولی آنچه باعث شده همه نماینده های دانشجویی که در دوره های قبل بدون چالش نبوده اند و بعضا از آن دوره ها چندان به نیکی یاد نمی کنند(هرچند غالبا من با آنها هم عقیده نیستم)، به بهانه های مختلف و در گردهمایی های مختلف، حمایت خودشان را از معاون فرهنگی دانشگاه و فضای فرهنگی فعلی اعلام کنند، احساس یک #تفاوت_بنیادین در دوره فعلی است.
🔹این تفاوت بنیادین را برخی در #آزادی بیشتری می بینند که در دوره فعلی ایجاد شده. یعنی همان چیزی خود دکتر حسینی در اغلب نوشته ها و سخنرانی ها از ضرورت حراست از آزادی پاک و آرامش دانشجویان صحبت میکنند و دانشجویان در عمل هم آن را احساس کرده اند.
🔹برخی این تفاوت را در فهم بالا و بنیادین از #مقوله_فرهنگ می بییند که شایسته یک استاد علوم انسانی و یک مدیر باسابقه فرهنگی کشور است.
🔹و برخی هم این تفاوت بنیادین را در ارتقا #کمیت_و_کیفیت فعالیت های مختلف فرهنگی دانشگاه –چه فعالیت خود گروه های دانشجویی و چه فعالیت های فراگیر دانشگاه مثل اردوی زیباکنار و شریف زیبای من- می بینند.
ادامه این مطلب در پست بعدی👇
1️⃣مسئله اول درمورد خودم هست و اظهار لطف بیش از حد و اغراق آمیزی که آقای دکتر حسینی داشتند. من در این رابطه فقط به جواب کوتاهی که به ایشان دادم اکتفا میکنم:
" نظر لطف شماست و بنده حقیقتا خیلی خوشحالم از بابت اینکه شاگردی ما در محضر شما محدود به همین درسهای رسمی نشده و هر روز خدا را از این بابت شکر میکنم"
2️⃣مسئله دوم خود شخص جناب آقای دکتر حسینی است، که لازم است برای کسانی که شناخت کمتری دارند، چند جمله ای بنویسم:
ایشان استاد تمام گروه فلسفه علم دانشگاه شریف هستند که علیرغم مسئولیت های مدیریتی، همواره در کار علمی خودشان بسیار موفق بوده اند. دو نکته مهم و حائر اهمیت برای خود بنده درمورد ایشان یکی ارتباطات زیاد بین المللی ایشان است و دیگری تمرکز و تحقیق در موضوعات بین رشته ای در فلسفه دین، فلسفه اسلامی، علم ودین و فلسفه زیست شناسی است.
درمورد اول خب همه ایشان را به اسم شاگرد دکتر نصر میشناسند که دوره دکترا را در دانشگاه جرج واشنگتن زیر نظر دکتر نصر گذرانده اند، ولی تعاملات و مراودات زیاد با جان هیک، حضور در دانشگاه ایندیانای آمریکا به عنوان استاد مدعو، شناخت و ارتباط دائم با اساتید و مراکزمهم فلسفه و ارائه مقاله در اروپا و آمریکا، را شاید کمتر از ایشان بدانند. استاد سوپروایزر من که رئیس سابق دانشکده الهیات دانشگاه اوپسالای سوئد هست، شناخت کامل و نزدیکی از دکتر حسینی دارد و در گفتگوها، از ایشان خیلی به نیکی یاد میکند. این مدت هم من فرصت کردم برخی مقالات ایشان را با دقت بیشتری بخوانم و دیدم بعضی از آنها و بخصوص مقاله ای که درمورد آرا جان هیک دارند، واقعا فراتر از سطح فلسفه در ایران است.
اما نکته حائز اهمیت این است که همانطور که کارها و مسئولیت های سنگین، ایشان را از کار علمی درجه یک بازنداشته است، کارهای علمی و مراودات آکادمیک بین المللی هم، به هیچ وجه خدشه ای به کار مدیریتی ایشان وارد نکرده است. این را البته من لازم نیست بگویم، همه کسانی که با ایشان همین یک سال کار کرده اند، دیده اند که به ندرت شده زودتر از 9 شب از دفتر کار خارج شوند؛ همچنین همه دیده اند که ایشان در حالی درمورد یک مسئله ظاهرا بی اهمیت یک کانون یا تشکل تا ساعت 11 شب در دفترشان با بچه ها جلسه دارند، که خیلی از جلسات تکراری و تشریفاتی وزارت علوم یا دانشگاه را در ساعات اداری هم شرکت نمیکنند.
مهمتر از همه این موارد، ویژگی های شخصیتی ایشان مثل نگاه عمیق به مسائل، صبر، فروتنی، تقوا و اخلاق کاری و البته هوش ذاتی فوق العاده است که باز برای افرادی که با ایشان مراوده داشته اند، نیاز به گفتن ندارد.
3️⃣ مسئله سومی که در این مطلب میخواهم به آن اشاره کنم، مسئله فرهنگ در دانشگاه شریف است. من در 10 سال گذشته با همه معاونین فرهنگی دانشگاه تعامل نزدیک داشته ام، یا در قالب همکاری یا جلسات متعدد و...؛ اولا شهادت میدهم همه آنها جزء بهترین اساتید شریف و اهل فرهنگ و فرزانگی بودند و فعالین فرهنگی شریف به نظر من از این جهت همیشه بخت یارشان بوده است.
ولی آنچه باعث شده همه نماینده های دانشجویی که در دوره های قبل بدون چالش نبوده اند و بعضا از آن دوره ها چندان به نیکی یاد نمی کنند(هرچند غالبا من با آنها هم عقیده نیستم)، به بهانه های مختلف و در گردهمایی های مختلف، حمایت خودشان را از معاون فرهنگی دانشگاه و فضای فرهنگی فعلی اعلام کنند، احساس یک #تفاوت_بنیادین در دوره فعلی است.
🔹این تفاوت بنیادین را برخی در #آزادی بیشتری می بینند که در دوره فعلی ایجاد شده. یعنی همان چیزی خود دکتر حسینی در اغلب نوشته ها و سخنرانی ها از ضرورت حراست از آزادی پاک و آرامش دانشجویان صحبت میکنند و دانشجویان در عمل هم آن را احساس کرده اند.
🔹برخی این تفاوت را در فهم بالا و بنیادین از #مقوله_فرهنگ می بییند که شایسته یک استاد علوم انسانی و یک مدیر باسابقه فرهنگی کشور است.
🔹و برخی هم این تفاوت بنیادین را در ارتقا #کمیت_و_کیفیت فعالیت های مختلف فرهنگی دانشگاه –چه فعالیت خود گروه های دانشجویی و چه فعالیت های فراگیر دانشگاه مثل اردوی زیباکنار و شریف زیبای من- می بینند.
ادامه این مطلب در پست بعدی👇
ادامه از مطلب قبل 👆
🔷اما من میخواهم به یک منظر دیگر اشاره کنم که از همه اینها به نظر خودم مهمتر است و من قبل از معاونت دکتر حسینی، لااقل در دو جلسه به رئیس دانشگاه هم اهمیت آن را عرض کرده ام. آن هم مسئله اهمیت فرهنگ و #احساس_شخصیت و هویت فعالین فرهنگی در دانشگاه است.
شریف را همه به علم و تجمع نخبگان می شناسند. از کسی که در این دانشگاه فعالیت می کند همه انتظار افتخارات علمی دارند. لااقل اگر هم درعلم پیشرفت نمی کند، کسب و کار و درآمد خوبی داشته باشد! که تب کارآفرینی در شریف آن را پوشش می دهد.
همچنین دانشجویان شریف به دلیل اینکه علوم انسانی (به معنای هنر و ادبیات و تاریخ و فلسفه و جامعه شناسی) نمی بینند، هیچگاه اهمیت این رشته ها و اهمیت فرهنگ را درست درک نمی کنند.
نتیجه اینکه کار فرهنگی برای دانشجوی شریفی نه آب دارد و نه نان! و اگر قریحه شخصی خودش نباشد، هیچ عقل سلیمی به او اجازه نمی دهد از درس و مشق یا پول و آینده خودش بگذرد و به کار فرهنگی بپردازد. البته این شرایط کما بیش در همه جا هست ولی در دانشگاه شریف به دلیل انتظارات بیرونی و ساختار و رشته های درونی که گفته شد، خیلی تشدید می شود.
در این شرایط یک فعال فرهنگی بیشتر از پول و امکانات، نیاز به دیده شدن از سوی مسئولین دارد. نیاز دارد که به او هویت و شخصیت داده شود و بعد از نخبگان علمی و فعالین کارآفرینی به عنوان دانشجو یا شهروند درجه 3 با او برخورد نشود.
و این چیزی است که دکتر حسینی خوب آن را فهمید و در همین یک سال، کاری کرد که مقوله فرهنگ در دانشگاه شریف تقریبا همعرض آموزش و پژوهش دیده شود.
🔸200 نفر از فعالین فرهنگی دانشگاه به یک اردوی اختصاصی #دعوت میشوند. اردویی که در آن 20 نفراز اساتید دانشگاه به همراه رئیس دانشگاه و مسئول نهاد، همراه دانشجویان هستند و پای صحبت های آنها می نشینند.
🔸سالانه دو بار نمایندگان گروه های دانشجویی با هیات رئیسه دانشگاه جلسه می گذارند و آنها را درمورد مسائل فرهنگی و مدیریتی دانشگاه استیضاح می کنند.
🔸اردوی همیشه پرچالش ورودی های جدید با همه کاستی ها، از انحصار یک یا دو گروه دانشجویی خارج می شود و طیف اکثریت دانشگاه خودشان و نظراتشان را در این اردو موثر می یابند.
🔸معاون فرهنگی دانشگاه از روابط دوستانه شخصی و بیرونی خودش برای ارتقا برنامه های دانشجویی و ایجاد حس خوب و افزایش اعتماد به نفس دانشجویان فعال فرهنگی استفاده می کند:
دو نمونه از این نوع استفاده؛ یکی اکران فیلم برای عوامل اردوی ورودی ها در پردیس سینمایی ملت بود که دانشجویان ضمن دیدن فیلم، با برخی چهره های برجسته رسانه ای کشورهم آشنا شدند.
و مورد دوم حضور عوامل اجرایی برنامه شریف زیبای من در موزه فرش رسام عرب زاده به همراه ضیافت شام در محل موزه بود که به برکت آشنایی دکتر حسینی با رئیس موزه انجام شد. در این برنامه هم افرادی مثل فردین خلعتبری استاد برجسته موسیقی کشور و جواد آتش افروز گوینده مشهور رادیو، در کنار دانشجویان حضور داشتند. (در اثناء همین برنامه من با خودم فکر میکردم اینکه مثلا دبیر کانون موسیقی به چنین جایی دعوت میشود و خارج دانشگاه در یک فضای صمیمی با فردین خلعتبری صحبت میکند و شام میخورد، غیر از ایجاد روابط، تاثیری که این کار در رشد و اعتماد به نفس یک علاقه مند به موسیقی میگذارد، با هیچ نوع حمایت مادی و معنوی از کار او قابل مقایسه نیست.)
🔹مخلص کلام اینکه علت را هرچه بدانیم، در هرصورت یک اتفاق #واقعی در دانشگاه شریف رخ داده است و آن هم ایجاد یک فضای تنفسی مثبت و رو به تعالی در محیط فرهنگی دانشگاه است. وجود این فضا البته به معنای عدم ضعف ها و کاستی های متعدد نیست.
اما در اثبات واقعی بودن این اتفاق، همین #شهادت اکثریت گروه ها در جلساتی که به آن اشاره شد از یک طرف و #کارشکنی اقلیت افرادی که ارتقا فرهنگ در دانشگاه را (به اشتباه) مقابل منافع خودشان احساس میکنند، از طرف دیگر، کفایت میکند.
در آستانه فصل بهاران، امیدوارم تغییر توام با شکوفایی و طراوت خداوند در طبیعت، بیش از پیش شامل حال دانشگاه و محیط فرهنگی ما هم بشود..
به قول جناب حافظ :
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
.
🔷اما من میخواهم به یک منظر دیگر اشاره کنم که از همه اینها به نظر خودم مهمتر است و من قبل از معاونت دکتر حسینی، لااقل در دو جلسه به رئیس دانشگاه هم اهمیت آن را عرض کرده ام. آن هم مسئله اهمیت فرهنگ و #احساس_شخصیت و هویت فعالین فرهنگی در دانشگاه است.
شریف را همه به علم و تجمع نخبگان می شناسند. از کسی که در این دانشگاه فعالیت می کند همه انتظار افتخارات علمی دارند. لااقل اگر هم درعلم پیشرفت نمی کند، کسب و کار و درآمد خوبی داشته باشد! که تب کارآفرینی در شریف آن را پوشش می دهد.
همچنین دانشجویان شریف به دلیل اینکه علوم انسانی (به معنای هنر و ادبیات و تاریخ و فلسفه و جامعه شناسی) نمی بینند، هیچگاه اهمیت این رشته ها و اهمیت فرهنگ را درست درک نمی کنند.
نتیجه اینکه کار فرهنگی برای دانشجوی شریفی نه آب دارد و نه نان! و اگر قریحه شخصی خودش نباشد، هیچ عقل سلیمی به او اجازه نمی دهد از درس و مشق یا پول و آینده خودش بگذرد و به کار فرهنگی بپردازد. البته این شرایط کما بیش در همه جا هست ولی در دانشگاه شریف به دلیل انتظارات بیرونی و ساختار و رشته های درونی که گفته شد، خیلی تشدید می شود.
در این شرایط یک فعال فرهنگی بیشتر از پول و امکانات، نیاز به دیده شدن از سوی مسئولین دارد. نیاز دارد که به او هویت و شخصیت داده شود و بعد از نخبگان علمی و فعالین کارآفرینی به عنوان دانشجو یا شهروند درجه 3 با او برخورد نشود.
و این چیزی است که دکتر حسینی خوب آن را فهمید و در همین یک سال، کاری کرد که مقوله فرهنگ در دانشگاه شریف تقریبا همعرض آموزش و پژوهش دیده شود.
🔸200 نفر از فعالین فرهنگی دانشگاه به یک اردوی اختصاصی #دعوت میشوند. اردویی که در آن 20 نفراز اساتید دانشگاه به همراه رئیس دانشگاه و مسئول نهاد، همراه دانشجویان هستند و پای صحبت های آنها می نشینند.
🔸سالانه دو بار نمایندگان گروه های دانشجویی با هیات رئیسه دانشگاه جلسه می گذارند و آنها را درمورد مسائل فرهنگی و مدیریتی دانشگاه استیضاح می کنند.
🔸اردوی همیشه پرچالش ورودی های جدید با همه کاستی ها، از انحصار یک یا دو گروه دانشجویی خارج می شود و طیف اکثریت دانشگاه خودشان و نظراتشان را در این اردو موثر می یابند.
🔸معاون فرهنگی دانشگاه از روابط دوستانه شخصی و بیرونی خودش برای ارتقا برنامه های دانشجویی و ایجاد حس خوب و افزایش اعتماد به نفس دانشجویان فعال فرهنگی استفاده می کند:
دو نمونه از این نوع استفاده؛ یکی اکران فیلم برای عوامل اردوی ورودی ها در پردیس سینمایی ملت بود که دانشجویان ضمن دیدن فیلم، با برخی چهره های برجسته رسانه ای کشورهم آشنا شدند.
و مورد دوم حضور عوامل اجرایی برنامه شریف زیبای من در موزه فرش رسام عرب زاده به همراه ضیافت شام در محل موزه بود که به برکت آشنایی دکتر حسینی با رئیس موزه انجام شد. در این برنامه هم افرادی مثل فردین خلعتبری استاد برجسته موسیقی کشور و جواد آتش افروز گوینده مشهور رادیو، در کنار دانشجویان حضور داشتند. (در اثناء همین برنامه من با خودم فکر میکردم اینکه مثلا دبیر کانون موسیقی به چنین جایی دعوت میشود و خارج دانشگاه در یک فضای صمیمی با فردین خلعتبری صحبت میکند و شام میخورد، غیر از ایجاد روابط، تاثیری که این کار در رشد و اعتماد به نفس یک علاقه مند به موسیقی میگذارد، با هیچ نوع حمایت مادی و معنوی از کار او قابل مقایسه نیست.)
🔹مخلص کلام اینکه علت را هرچه بدانیم، در هرصورت یک اتفاق #واقعی در دانشگاه شریف رخ داده است و آن هم ایجاد یک فضای تنفسی مثبت و رو به تعالی در محیط فرهنگی دانشگاه است. وجود این فضا البته به معنای عدم ضعف ها و کاستی های متعدد نیست.
اما در اثبات واقعی بودن این اتفاق، همین #شهادت اکثریت گروه ها در جلساتی که به آن اشاره شد از یک طرف و #کارشکنی اقلیت افرادی که ارتقا فرهنگ در دانشگاه را (به اشتباه) مقابل منافع خودشان احساس میکنند، از طرف دیگر، کفایت میکند.
در آستانه فصل بهاران، امیدوارم تغییر توام با شکوفایی و طراوت خداوند در طبیعت، بیش از پیش شامل حال دانشگاه و محیط فرهنگی ما هم بشود..
به قول جناب حافظ :
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
.
The Silent City - Carnegie Hall Commissions
Participants of the Silk Road Project's Tradition and Innovation..
اجرای منتشر نشده از شهر خاموش ساخته کیهان کلهر
این قطعه به یاد قربانیان حمله شیمیایی به شهر حلبچه ساخته شده است.
در دقایق ۶و۷ این اجرا، صدای ناله زنان و کودکان قربانی به شکلی هنرمندانه نواخته شده.
اجرای منتشر نشده از شهر خاموش ساخته کیهان کلهر
این قطعه به یاد قربانیان حمله شیمیایی به شهر حلبچه ساخته شده است.
در دقایق ۶و۷ این اجرا، صدای ناله زنان و کودکان قربانی به شکلی هنرمندانه نواخته شده.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"وقتی اثر موسیقی شما تغییر میکند که خودتان تغییر کنید"
این حرف از کسی برمیاید که خودش اهل عرفان است و حقیقت هنر را میفهمد.
اما در آسمان عرفا هم گیر نکرده، به میان مردم آمده و رنج و محنت آنها را سروده
این حرف از کسی برمیاید که خودش اهل عرفان است و حقیقت هنر را میفهمد.
اما در آسمان عرفا هم گیر نکرده، به میان مردم آمده و رنج و محنت آنها را سروده
🔸سوره مزمل در اوایل بعثت پیامبر(ص) نازل شده و در آیات اول آن خداوند، پیامبرش را مخاطب قرارداده و میفرماید که #بیشتر شب را به قرآن خواندن و عبادت، بیدار بمان
اما دلیلی که خدا ذکر میکند خیلی عجیب است:
إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا
یعنی تو در روز کارهای زیادی داری و سرت شلوغ است!
اما عقل ما و جمیع پزشکان (مثل پرفسور سمیعی) میگویند کسی که در روز کارش زیاد است باید شب را خوب بخوابد!
مساله عجیب تر این است که چرا خداوند این گفتگوهای خصوصی خود با پیامبر در p.v را، بصورت عمومی در قران منتشر کرده است!؟
جواب این است که از نگاه قرآن، پیامبر و همه کسانی که میخواهند کارهای بزرگ بکنند و در جامعه اثرگذار باشند، نیاز به ارتباط شخصی با خداوند یا لااقل یک #خلوت شخصی با خودشان دارند.
این یک اصل است
انسانهای مهم و بزرگ تاریخ از هر کیش و آیینی، همیشه برای خودشان یک خلوت و یک سلوک شخصی داشته اند که آثار آن در اشعار و نامه ها و گاهی در نقاشی و خط و موسیقی آنها مشهود است.
مثل داوینچی، چارلی چاپلین و نزدیک تر به ما شهید چمران و امام خمینی
اما ما از کار و شلوغی اجتماع و سروکله زدن با مردم هم که رها میشویم، به شلوغی بدتر فضای مجازی پناه میبریم.
ماه #رجب مثل شعبان و رمضان فرصتی است که خداوند برای خلوت کردن با خودش و خودمان دراختیار ما گذاشته
تا اگر #بیشتر سال و بیشتر شب ها را نتوانستیم عبادت کنیم، خدا در این ماه به همان #کمتر هم اجر بیشتر میدهد
یا من یعطی الکثیر بالقلیل...
اما دلیلی که خدا ذکر میکند خیلی عجیب است:
إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا
یعنی تو در روز کارهای زیادی داری و سرت شلوغ است!
اما عقل ما و جمیع پزشکان (مثل پرفسور سمیعی) میگویند کسی که در روز کارش زیاد است باید شب را خوب بخوابد!
مساله عجیب تر این است که چرا خداوند این گفتگوهای خصوصی خود با پیامبر در p.v را، بصورت عمومی در قران منتشر کرده است!؟
جواب این است که از نگاه قرآن، پیامبر و همه کسانی که میخواهند کارهای بزرگ بکنند و در جامعه اثرگذار باشند، نیاز به ارتباط شخصی با خداوند یا لااقل یک #خلوت شخصی با خودشان دارند.
این یک اصل است
انسانهای مهم و بزرگ تاریخ از هر کیش و آیینی، همیشه برای خودشان یک خلوت و یک سلوک شخصی داشته اند که آثار آن در اشعار و نامه ها و گاهی در نقاشی و خط و موسیقی آنها مشهود است.
مثل داوینچی، چارلی چاپلین و نزدیک تر به ما شهید چمران و امام خمینی
اما ما از کار و شلوغی اجتماع و سروکله زدن با مردم هم که رها میشویم، به شلوغی بدتر فضای مجازی پناه میبریم.
ماه #رجب مثل شعبان و رمضان فرصتی است که خداوند برای خلوت کردن با خودش و خودمان دراختیار ما گذاشته
تا اگر #بیشتر سال و بیشتر شب ها را نتوانستیم عبادت کنیم، خدا در این ماه به همان #کمتر هم اجر بیشتر میدهد
یا من یعطی الکثیر بالقلیل...
فصل بهار و شکفتن گلها، مهمترین دلیل #ضعف زمستان در پایدار نگه داشتن سردی و مرگ در طبیعت؛
و بهترین دلیل برای امید به آینده و عبور از "شرایط حساس کنونی" است😊
انشالله سال خوبی پیش روی همه باشد.
و بهترین دلیل برای امید به آینده و عبور از "شرایط حساس کنونی" است😊
انشالله سال خوبی پیش روی همه باشد.