وادی|جواد درویش
🔴«ناهماهنگی شناختی» را جدی بگیرید! همانطور که افزایش کلسترول و قند و چربی خطرناک است، افزایش ناهماهنگی شناختی یا Cognitive Dissonance هم برای انسان خطرناک است. حالا «ناهماهنگی شناختی» چیست؟ انسانها به لحاظ روانی گرایش دارند به اینکه بین باورها و عقایدی…
🔸نقدی بر یادداشت «ناهماهنگی شناختی را جدی بگیرید»
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟
آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم:
در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا تا آخر میشه پستهای کانالتون رو خوند.
اما از حیث محتوا و تجویز...
اول بگم واقعاً خودم بدون قضاوتم و نمیدونم درست و غلط تجویزی در مسأله پوشش چیه؟ منتها اگه کمی بلند بلند فکر کنم این به ذهنم میرسه که:
۱. اگر مشابه نتیجهگیری شما بحث نفاق رو شرط هر گونه تجویز قرار دهیم، آیا میشه نادیده انگاشتن فطرت و میل به پوشش و حیا رو هم نوعی نفاق دانست؟ اگر مهمترین ویژگی نفاق تفاوت ظاهر و باطن بخاطر منافع و یا مصلحت فردی باشه، شاید بشه گفت خیلیا بخاطر پرستیژ و جلب نظر دیگران، فطرت و باطنشان را نادید میگیرند.
۲. اگه خودتون رو جای قانونگذار بذارید، در هر قانونی که وضع میکنید این ناهماهنگی شناختی/نفاق برای گروهی از جامعه پدید میآید. نفس بد بودن نفاق آیا نتیجه میدهد که هر عاملی که زمینهساز آن میشود، نباید واقع شود؟ اگر چنین باشد خود دین هم نباید نازل میشد! چون همین دین عامل گمراهی و لجاجت و نفاق عده زیادی شد! در مجموع فکر میکنم برای قانونگذار اینکه در وضع هر قانون و تصمیمی گروهی از مردم گرفتار ناهماهنگی شناختی میشوند، بدیهی است و شرط قانونگذاریاش نیست. مگر اینکه بحث کمی و تعداد این اتفاق برایش اهمیتی داشته باشد.
۳. حال برگردم به تعریف شما که نفاق، نوعی ناهماهنگی شناختی در عرصه دین است. گمان نمیکنم چنین باشد. در نفاق به معنی دینیاش تظاهر به ایمان به قصد ضربه زدن به دین ویژگی اصلی است. وگرنه تن دادن ظاهری از سر اکراه و اجبار معنی نفاق نمیدهد. حتی تن دادن ظاهری به دین برای هماهنگی با محیط پیرامون باز معنی نفاق در دین را نمیدهد.
۴. در موارد خاصتر مثل بحث همجنسگرایی باز فکر میکنید هر نوع تجویزی نباید منجر به دامن زدن یا ایجاد ناهماهنگی شناختی افراد شود؟ یا این موارد استثنا هستند؟ چون شما هرکاری کنید، طرف درست یا غلط ادعا میکند که میل جنسی او به نحو طبیعی و ژنتیکی به همجنس گرایش دارد. اگر خلاف این گرایش را ابراز کند آیا این مصداق نفاق است؟ اگر قانونگذار یا فرهنگ جامعه، فرد را از ابراز میلش برحذر دارند، شرط تجویزی ما را زیر پا گذاشتند؟
۵. حال اگر ابعاد سیاسی و منظر قدرت بحث حجاب را کنار بگذاریم و ابعاد دینی و اخلاقی آن را صرفا مدنظر بگیریم، من فکر میکنم از منظر قانونگذار یا صاحب قدرت، مهمترین نگرانی این است که این تغییر وضع حجاب نه ناشی از گذارهای طبیعی جامعه، بلکه ناشی از فشارها و تصمیمات دیگری مخالف حاکمیت است. فرض کنید دشمن شما برای رسیدن به خواستهها و گرفتنامتیاز از شما یا ضربه زدن به شما، سالها نقشه انحراف فرزندتان را میکشد و او را به انواع و اقسام گناهان و اشتباهات تشویق و ترغیب میکند. اینجا چه نوع برخوردی درست است؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 مجموعه ۹ جلدی بنمایههای فلسفه دین
این مجموعه شامل کتابهای تالیف شده بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ است که توسط انتشارات کمبریج و تحت عنوان Elements in philosophy of religion منتشر شده است.
کل مجموعه بیش از ۳۰ جلد کتاب را شامل میشود که ۹جلد آن توسط اساتید و پژوهشگران همین حوزه و زیر نظر آقای دکتر سیدحسن حسینی ترجمه و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
🔹این کتابها در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است و از اینجا بصورت اینترنتی هم قابل تهیه است.
🔹 عناوین کتابها به همراه اسامی نویسندگان و مترجمین:
معرفتشناسی دینی: تایلر مک ناب، زهرا زرگر
صفات الهی: تی جی ماوسون، صبا فریدونی
خدا و زمان: ناتالیا دگ، محمدابراهیم مقصودی
خدا و انگیزش عاطفی: آر تی مولینز، زهرا زرگر
قلمروزدایی علم و دین: گریگور داوس، جواد درویش آقاجانی
برهان طراحی: الیوت سوبر، مسعود طوسی
خدا و امور مجرد: اینار دونگربون، نیما نریمانی
اختفای الهی: ورونیکا وایدنر، طه عبداللهی
برهانهای کیهانشناختی: مایکل آلمیدا، محمدابراهیم مقصودی
این مجموعه شامل کتابهای تالیف شده بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ است که توسط انتشارات کمبریج و تحت عنوان Elements in philosophy of religion منتشر شده است.
کل مجموعه بیش از ۳۰ جلد کتاب را شامل میشود که ۹جلد آن توسط اساتید و پژوهشگران همین حوزه و زیر نظر آقای دکتر سیدحسن حسینی ترجمه و توسط انتشارات سروش منتشر شده است.
🔹این کتابها در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شده است و از اینجا بصورت اینترنتی هم قابل تهیه است.
🔹 عناوین کتابها به همراه اسامی نویسندگان و مترجمین:
معرفتشناسی دینی: تایلر مک ناب، زهرا زرگر
صفات الهی: تی جی ماوسون، صبا فریدونی
خدا و زمان: ناتالیا دگ، محمدابراهیم مقصودی
خدا و انگیزش عاطفی: آر تی مولینز، زهرا زرگر
قلمروزدایی علم و دین: گریگور داوس، جواد درویش آقاجانی
برهان طراحی: الیوت سوبر، مسعود طوسی
خدا و امور مجرد: اینار دونگربون، نیما نریمانی
اختفای الهی: ورونیکا وایدنر، طه عبداللهی
برهانهای کیهانشناختی: مایکل آلمیدا، محمدابراهیم مقصودی
وادی|جواد درویش
🔸نقدی بر یادداشت «ناهماهنگی شناختی را جدی بگیرید» آقای محسن مجیدی، دوست بسیار عزیز و فرهیخته من، نکاتی در نقد این مطلب نوشتهاند که عینا در ادامه میآورم: در خصوص پست آخر کانالتون، توصیف جالبی بود و واقعا جا داره بگم عالی مینویسید. بدون لکنت از ابتدا…
🔸ضمن تشکر مجدد از دوست خوبم آقای مجیدی و نکات دقیقی که اشاره کردند و به رغم اینکه فکر میکنم اینها مسائل گشوده و بسیار مهم و پیچیدهای هستند که پاسخ یک خطی نمیتوان به آنها داد، نکاتی به ذهنم رسیده است که در ادامه عرض میکنم:
🔹درمورد «قانون» اول باید این را معلوم کنیم که ما قوانین را از سنخ قراردادهای اجتماعی social constructions میدانیم (مثل قوانین راهنمایی و رانندگی) یا قواعد ضروری تخلفناپذیر ( مثل قوانین علمی)؟
البته درمورد قوانین دینی و اخلاقی برخی معتقدند که چیزی میان اینهاست. مثلا علامه طباطبایی در موضوع اعتباریات چنین دیدگاهی دارند.
رویکرد اول (قرارداد اجتماعی) که تکلیفش مشخص است و قطعا در اینجا قانون باید بسیار سیال و تابع نظر و شرایط مردم جامعه باشد. کمترین آسیب را برای همه ایجاد کند و منافع اکثریت را تامین کند.
رویکرد دوم دور از ذهن است و در رویکرد سوم، یعنی حالتی بینابین نیز قانون نمیتواند به ساختارها، تنوعها، تفاوتها و تغییرات اجتماعی در طول زمان بیتفاوت باشد. به خاطر همین علامه طباطبایی در اینجا حتی درمورد ثابت بودن مصادیق حسن و قبح اخلاقی تشکیک میکند.
با این حساب پاسخ به نقد اول و دوم، این است که اگر فرهنگِ کلی یک جامعه چنان تغییر کرده باشد که پوشش خاصی را هماهنگ با فطرت حیا بداند و بیش از آن را مساوی سالوس و دین فروشی تلقی کند، قانونگذار نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
🔹اینکه ناهماهنگی شناختی دینی همان نقاق است را قبول دارم که جای فکر و بحث بیشتری دارد. اما به هرحال ابراز رفتار دینی برای بدست آوردن منافع دنیوی، نوعی رفتار منافقانه است که در آیاتی از قرآن هم به آن اشاره شده. حالا کسی که از ترس اخراج شدن یا استخدام نشدن مجبور است برخلاف عقیدهاش رفتار دینی داشته باشد، مدام ممکن است در درون خودش این احساس گناه، نفاق و بیاخلاقی را داشته باشد.
🔹درمورد چهارم فکر میکنم مساله همجنسگرایی به خاطر اینکه بیشتر یک گرایش فردی و درونی است، با موضوع حجاب که یک مساله اجتماعی و بیرونی است، قابل مقایسه نباشد. کسی لازم نیست برای استخدام در اداره، گرایش درونی خودش را کنار بگذارد.
موضوع آخر یعنی دسیسه دشمنان هم یک فرضیه است که باید در جای خودش بررسی شود. به فرض صحت، باید روش اقدامات پیشگیرانه متناسب با موضوع حجاب و دین که اموری مرتبط به «باور» هستند، باشد. باور، در ساحت معرفت است و مواجهه با آن باید مواجهه معرفتی باشد.
🔹درمورد «قانون» اول باید این را معلوم کنیم که ما قوانین را از سنخ قراردادهای اجتماعی social constructions میدانیم (مثل قوانین راهنمایی و رانندگی) یا قواعد ضروری تخلفناپذیر ( مثل قوانین علمی)؟
البته درمورد قوانین دینی و اخلاقی برخی معتقدند که چیزی میان اینهاست. مثلا علامه طباطبایی در موضوع اعتباریات چنین دیدگاهی دارند.
رویکرد اول (قرارداد اجتماعی) که تکلیفش مشخص است و قطعا در اینجا قانون باید بسیار سیال و تابع نظر و شرایط مردم جامعه باشد. کمترین آسیب را برای همه ایجاد کند و منافع اکثریت را تامین کند.
رویکرد دوم دور از ذهن است و در رویکرد سوم، یعنی حالتی بینابین نیز قانون نمیتواند به ساختارها، تنوعها، تفاوتها و تغییرات اجتماعی در طول زمان بیتفاوت باشد. به خاطر همین علامه طباطبایی در اینجا حتی درمورد ثابت بودن مصادیق حسن و قبح اخلاقی تشکیک میکند.
با این حساب پاسخ به نقد اول و دوم، این است که اگر فرهنگِ کلی یک جامعه چنان تغییر کرده باشد که پوشش خاصی را هماهنگ با فطرت حیا بداند و بیش از آن را مساوی سالوس و دین فروشی تلقی کند، قانونگذار نمیتواند آن را نادیده بگیرد.
🔹اینکه ناهماهنگی شناختی دینی همان نقاق است را قبول دارم که جای فکر و بحث بیشتری دارد. اما به هرحال ابراز رفتار دینی برای بدست آوردن منافع دنیوی، نوعی رفتار منافقانه است که در آیاتی از قرآن هم به آن اشاره شده. حالا کسی که از ترس اخراج شدن یا استخدام نشدن مجبور است برخلاف عقیدهاش رفتار دینی داشته باشد، مدام ممکن است در درون خودش این احساس گناه، نفاق و بیاخلاقی را داشته باشد.
🔹درمورد چهارم فکر میکنم مساله همجنسگرایی به خاطر اینکه بیشتر یک گرایش فردی و درونی است، با موضوع حجاب که یک مساله اجتماعی و بیرونی است، قابل مقایسه نباشد. کسی لازم نیست برای استخدام در اداره، گرایش درونی خودش را کنار بگذارد.
موضوع آخر یعنی دسیسه دشمنان هم یک فرضیه است که باید در جای خودش بررسی شود. به فرض صحت، باید روش اقدامات پیشگیرانه متناسب با موضوع حجاب و دین که اموری مرتبط به «باور» هستند، باشد. باور، در ساحت معرفت است و مواجهه با آن باید مواجهه معرفتی باشد.
Forwarded from Inekas | انعکاس
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وادی|جواد درویش
آقای دکتر شعیب مالک از اساتید بسیار خوب در علم و الهیات هستند که الان در دانشگاه ادینبورا کرسی استادی دارند. با ایشان مدتی است در ارتباط هستم و پروژههای مشترکی قرار است انجام دهیم.
لذا با شناختی که از ایشان و موسسه انعکاس دارم، این دوره بسیار خوبی خواهد بود.
دوستان موسسه انعکاس به بنده لطف داشتند و چند کد تخفیف برای ثبتنام در دوره برای افرادی که من معرفی کنم، تعریف کردهاند. دوره به زبان انگلیسی خواهد بود. اگر کسی این موضوع را بصورت جدی دنبال میکند و علاقمند به حضور است، به من در خصوصی پیام بدهد.
@Jdarvish
لذا با شناختی که از ایشان و موسسه انعکاس دارم، این دوره بسیار خوبی خواهد بود.
دوستان موسسه انعکاس به بنده لطف داشتند و چند کد تخفیف برای ثبتنام در دوره برای افرادی که من معرفی کنم، تعریف کردهاند. دوره به زبان انگلیسی خواهد بود. اگر کسی این موضوع را بصورت جدی دنبال میکند و علاقمند به حضور است، به من در خصوصی پیام بدهد.
@Jdarvish
🔴 حالا گاهی هم «چگوارا» نباشیم!
چند سال پیش کانون شعر دانشگاه شریف یک مراسم بزرگداشتی برای مرحوم سایه گرفته بود. فکر میکنم البته آن زمان ایشان مرحوم نشده بود.
یک شاعر معروف که از شاگردان سایه بود صحبت میکرد. یکجا میخواست طعنهای به شاعری که مسولیت حکومتی دارد بزند، گفت:
«من گاهی برای یک اتفاق کوچک (مصداق این اتفاق کوچک را گفت ولی من الان یادم نیست)، یک ساعت مینشینم در خیابان و گریه میکنم، بعد چطور تو میتوانی شاعر باشی و کار سیاسی و مدیریتی کنی؟»
میخواست بگوید غرق در سیاست شدن برای شاعر قساوت قلب میآورد.
البته این درست است که شاعران حال غریب و روح خیلی لطیفی دارند! ولی همه ما از آنجا که انسانیم در حد خودمان باید این لطافت روح را حفظ کنیم.
انسان بودن گرایشهایی ذاتی به سمت همدلی و نوعدوستی در ما ایجاد میکند. این همدلی و نوعدوستیِ ذاتی اگر نبود، اختلافات سیاسی، مذهبی و قومی و قبیلهای چیزی از نسل انسان تا الان به جا نمیگذاشت.
پس همیشه هم لازم نیست ما این همدلی، دلسوزی و نوعدوستی را به دلایل سیاسی انکار کنیم.
انسانی در حال خدمت و کار، هلیکوپترش سقوط کرده و به حالت بسیار دلخراشی بدنش سوخته و از دنیا رفته.
چرا باید افرادی تلاش جانفرسا کنند برای اینکه نشان دهند خوشحال هستند تا لابد از این طریق یک اکت سیاسی مهم انجام داده باشند؟
راه و مسیر برای اکتهای سیاسی که زیاد است، چرا با انکار یک بخش مهم از انسانیت خود، که همان لطافت روح و نوع دوستی است میخواهند آن را پیش ببرند؟
این ایام فکر میکردم اینکه گاهی ما مسولین را میبینیم که به رغم اختلافات سیاسی در مراسم عروسی و عزای یکدیگر شرکت میکنند، بد نیست بلکه حتی خوب هم هست.
چون بین سیاست و انسانیت فاصله و gap زیادی است. نمیشود به راحتی از اختلافات سیاسی پلی زد به اختلافات انسانی.
چند سال پیش کانون شعر دانشگاه شریف یک مراسم بزرگداشتی برای مرحوم سایه گرفته بود. فکر میکنم البته آن زمان ایشان مرحوم نشده بود.
یک شاعر معروف که از شاگردان سایه بود صحبت میکرد. یکجا میخواست طعنهای به شاعری که مسولیت حکومتی دارد بزند، گفت:
«من گاهی برای یک اتفاق کوچک (مصداق این اتفاق کوچک را گفت ولی من الان یادم نیست)، یک ساعت مینشینم در خیابان و گریه میکنم، بعد چطور تو میتوانی شاعر باشی و کار سیاسی و مدیریتی کنی؟»
میخواست بگوید غرق در سیاست شدن برای شاعر قساوت قلب میآورد.
البته این درست است که شاعران حال غریب و روح خیلی لطیفی دارند! ولی همه ما از آنجا که انسانیم در حد خودمان باید این لطافت روح را حفظ کنیم.
انسان بودن گرایشهایی ذاتی به سمت همدلی و نوعدوستی در ما ایجاد میکند. این همدلی و نوعدوستیِ ذاتی اگر نبود، اختلافات سیاسی، مذهبی و قومی و قبیلهای چیزی از نسل انسان تا الان به جا نمیگذاشت.
پس همیشه هم لازم نیست ما این همدلی، دلسوزی و نوعدوستی را به دلایل سیاسی انکار کنیم.
انسانی در حال خدمت و کار، هلیکوپترش سقوط کرده و به حالت بسیار دلخراشی بدنش سوخته و از دنیا رفته.
چرا باید افرادی تلاش جانفرسا کنند برای اینکه نشان دهند خوشحال هستند تا لابد از این طریق یک اکت سیاسی مهم انجام داده باشند؟
راه و مسیر برای اکتهای سیاسی که زیاد است، چرا با انکار یک بخش مهم از انسانیت خود، که همان لطافت روح و نوع دوستی است میخواهند آن را پیش ببرند؟
این ایام فکر میکردم اینکه گاهی ما مسولین را میبینیم که به رغم اختلافات سیاسی در مراسم عروسی و عزای یکدیگر شرکت میکنند، بد نیست بلکه حتی خوب هم هست.
چون بین سیاست و انسانیت فاصله و gap زیادی است. نمیشود به راحتی از اختلافات سیاسی پلی زد به اختلافات انسانی.
Forwarded from پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری
هفدهمین کنفرانس جهانی اخلاق زیستی (WCB) از دوشنبه ۱۴ تا پنجشنبه ۱۷ خرداد در شهر دوحه کشور قطر برگزار میشود.
دکتر جواد درویش عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۱۶ خرداد مقاله خود با عنوان زیر را بصورت حضوری ارایه خواهد داد.
COVID-19 Pandemic and Normative Ethics in Muslim World: Consequentialism and Virtue Ethics vs. Deontology
برنامه این همایش از طریق سایت زیر قابل مشاهده است:
https://wcb.cilecenter.org/wcb#/agenda?day=1&lang=en
دکتر جواد درویش عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۱۶ خرداد مقاله خود با عنوان زیر را بصورت حضوری ارایه خواهد داد.
COVID-19 Pandemic and Normative Ethics in Muslim World: Consequentialism and Virtue Ethics vs. Deontology
برنامه این همایش از طریق سایت زیر قابل مشاهده است:
https://wcb.cilecenter.org/wcb#/agenda?day=1&lang=en
🔴 روایتی فلسفه علمی از انتخابات ریاست جمهوری
آیا اعداد واقعیتهای دنیای ما را بازنمایی میکنند؟ اینکه الان تورم ۴۶درصد است و چند سال پیش ۹درصد، به واقعیتی اشاره دارد یا نه؟
آیا عددهای متعلق به شاخص فساد، ضریب جینی، شاخص خوشحالی، آمار مهاجرت، بیکاری، رشد اقتصادی، آمار طلاق، خودکشی، بزه، پروندههای قضایی، اعتیاد، شاخصهای علمسنجی، رنکینگ دانشگاهها، شاخصهای توسعه فرهنگی، آزادیهای مدنی، مشارکت اجتماعی و...، هیچ و پوچ است؟
همه این اعداد برآمده از نظریات علم اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... است.
این ماموریت علم است. علم با توصیف دقیق و بیطرفانه واقعیت، راهکار تغییر این واقعیتها را در اختیار میگذارد.
🔹فکر میکنم توجه به این موضوع یعنی در نظر گرفتن ماموریت علم و دانشگاه، در راس موضوعات کشور و انتخابات در مقطع حساس کنونی است! و عدم توجه به علم و دانشگاه، ریشه تاریخی و سیاسی دارد.
🔹در اینجا میخواهم به چهار جریان که دیدگاه خاصی را در مواجهه با علم و دانشگاه نمایندگی کردهاند، اشاره کنم:
1. جریان ضدعلم دهه شصت به سردمداری مرحوم سید منیرالدین هاشمی و فرهنگستان علوم اسلامی.
2. جریان علمگرا و توسعهگرای دهه هفتاد با نظریهپردازی دکتر سروش.
3. جریان استفاده از اعتبار علم و مدرک آکادمیک اوایل دهه هشتاد به سردمداری راست مدرن محافظهکار ( یا همان جریان نوظهور اصولگرایی)
4. جریان تکنوکراتهای طرفدار شبهعلم دهه ۹۰ و بعد از بیانیه گام دوم انقلاب به سردمداری نهادهای حاکمتی و نظامی.
🔹قبلا از منظری دیگر به تفصیل به همه اینها در اینجا اشاره کردهام و الان بطور مختصر به نکاتی بسنده میکنم:
🔸خاستگاه جریان ضدعلم سیدمنیرالدین حوزه علمیه بود ولی با فضای چپ اول انقلاب که معتقد بود علم مهمترین میوه درخت غرب است، به خوبی هماهنگ شد و طرفداران زیادی پیدا کرد.
🔸جریان توسعهگرایی، بعد از جنگ و باتوجه ضرورت بازسازی و پیشرفت کشور در دولت مرحوم هاشمی کلید خورد. برای مقابله با موانع فکری ناشی از نگاه سنتی و نگاه غربستیز و علمستیز، دکتر سروش نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» را مطرح کرد. طبق این نظریه، معرفت دینی امری ثابت و مطلق نیست و با معرفت علمی میتواند تغییر کند. قوچانی اهمیت این نظریه را با کتاب "منشا انوع" داروین مقایسه کرده است!
🔸جریان سوم که کمتر درمورد آن صحبت شده، مهم و قابل تامل است. اصلاحات در دهه هفتاد همه بخشهای دموکراتیک (دولت، مجلس و شورای شهر) را تصاحب کرده بود. در این شرایط، در انتخابات شورای شهر دوم و با وجود مشارکت حداکثری اصلاحطلبان و بدون نظارت استصوابی، در سال ۸۱ یکباره صحنه عوض شد و تقریبا همه کرسیها به جریان راست رسید. بعد از آن هم در انتخابات مجلس هفتم و دولت نهم همین جریان پیروز شد. یک دلیل آن این بود که راست سنتی دست به یک "ریبرندیگ" اساسی زده بود و با چهرههای دانشگاهی مثل افروغ، خوشچهره، احمدی نژاد، خسرو دانشجو و.. ، وارد عرصه شده بود.
🔸جریان چهارم را که اینجا و اینجا بیشتر توضیح دادهام جدید و عجیب است. نهادهای حاکمیتی و نظامی در سالهای اخیر از یکسو بودجه و امکانات کافی برای توسعه تکنولوژی را در اختیار داشتهاند و از سوی دیگر پشتوانه علمی کافی نداشتهاند. لذا ناگزیر و برای رسیدن به مقصود، به شبهعلم روی آوردند. نمونههای تیپیکال و عیان آن ویروسیاب مستعان، واکسنهای متنوع داخلی کرونا، نظریهپردازان نابغهای چون رائفیپور، عبدالملکی، جبرائلی و... هستند. این جریان به انتخابات اخیر مجلس هم ورود کرد (اینجا)
🔹🔹من در این شرایط، شعار و اصرار مسعود پزشکیان بر استفاده از کارشناس را خیلی خوب درک میکنم و مفید میدانم. استفاده از کارشناس یعنی استفاده از «علم» که هیچگاه حقاش در این کشور ادا نشده.
دانشگاه همیشه مسیر خودش را رفته و سیاست مسیر خودش. گاهی هم که اولی برای دومی مزاحمتی ایجاد کرده، دومی از همه توانش برای سرکوب اولی استفاده کرده است. (اینجا)
لذا دانشگاه اگر عامل مزاحم نباشد، در بهترین حالت جایگاه آن همان چیزی است که سعید جلیلی صادقانه به آن اشاره میکند: دانشگاه یک فرصت و ظرفیت است برای افزایش پول و اقتدار. یعنی تفسیر خاصی از «العلم سلطان» است که اینجا نقد کردهام.
🔸چنین نگاهی به دانش و دانشگاه، یک نگاه کارکردگرایانه است. در کارکردگرایی «نقش»(role) مهم است و نقش به راحتی قابل جایگزینی است. اگر نقش دانشگاه تولید ثروت باشد، میتواند با هر چیز دیگری از جمله شبهعلم، جایگزین شود.
اما در نگاهی که من اشاره کردم، دانشگاه یک ضرورت است نه یک فرصت. ضرورتی برای نشان دادن درست واقعیت. این ضرورت با هیچ چیز دیگر قابل جایگزینی نیست. چون واقعیت قابل جایگزینی نیست.
ممکن است یک شخص یا دولت، «عددها» را به عنوان محصول کار دانشمندان غربزده انکار کند، ولی به زودی با سیلی واقعیت پشت این عددها بیدار خواهد شد!
آیا اعداد واقعیتهای دنیای ما را بازنمایی میکنند؟ اینکه الان تورم ۴۶درصد است و چند سال پیش ۹درصد، به واقعیتی اشاره دارد یا نه؟
آیا عددهای متعلق به شاخص فساد، ضریب جینی، شاخص خوشحالی، آمار مهاجرت، بیکاری، رشد اقتصادی، آمار طلاق، خودکشی، بزه، پروندههای قضایی، اعتیاد، شاخصهای علمسنجی، رنکینگ دانشگاهها، شاخصهای توسعه فرهنگی، آزادیهای مدنی، مشارکت اجتماعی و...، هیچ و پوچ است؟
همه این اعداد برآمده از نظریات علم اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... است.
این ماموریت علم است. علم با توصیف دقیق و بیطرفانه واقعیت، راهکار تغییر این واقعیتها را در اختیار میگذارد.
🔹فکر میکنم توجه به این موضوع یعنی در نظر گرفتن ماموریت علم و دانشگاه، در راس موضوعات کشور و انتخابات در مقطع حساس کنونی است! و عدم توجه به علم و دانشگاه، ریشه تاریخی و سیاسی دارد.
🔹در اینجا میخواهم به چهار جریان که دیدگاه خاصی را در مواجهه با علم و دانشگاه نمایندگی کردهاند، اشاره کنم:
1. جریان ضدعلم دهه شصت به سردمداری مرحوم سید منیرالدین هاشمی و فرهنگستان علوم اسلامی.
2. جریان علمگرا و توسعهگرای دهه هفتاد با نظریهپردازی دکتر سروش.
3. جریان استفاده از اعتبار علم و مدرک آکادمیک اوایل دهه هشتاد به سردمداری راست مدرن محافظهکار ( یا همان جریان نوظهور اصولگرایی)
4. جریان تکنوکراتهای طرفدار شبهعلم دهه ۹۰ و بعد از بیانیه گام دوم انقلاب به سردمداری نهادهای حاکمتی و نظامی.
🔹قبلا از منظری دیگر به تفصیل به همه اینها در اینجا اشاره کردهام و الان بطور مختصر به نکاتی بسنده میکنم:
🔸خاستگاه جریان ضدعلم سیدمنیرالدین حوزه علمیه بود ولی با فضای چپ اول انقلاب که معتقد بود علم مهمترین میوه درخت غرب است، به خوبی هماهنگ شد و طرفداران زیادی پیدا کرد.
🔸جریان توسعهگرایی، بعد از جنگ و باتوجه ضرورت بازسازی و پیشرفت کشور در دولت مرحوم هاشمی کلید خورد. برای مقابله با موانع فکری ناشی از نگاه سنتی و نگاه غربستیز و علمستیز، دکتر سروش نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» را مطرح کرد. طبق این نظریه، معرفت دینی امری ثابت و مطلق نیست و با معرفت علمی میتواند تغییر کند. قوچانی اهمیت این نظریه را با کتاب "منشا انوع" داروین مقایسه کرده است!
🔸جریان سوم که کمتر درمورد آن صحبت شده، مهم و قابل تامل است. اصلاحات در دهه هفتاد همه بخشهای دموکراتیک (دولت، مجلس و شورای شهر) را تصاحب کرده بود. در این شرایط، در انتخابات شورای شهر دوم و با وجود مشارکت حداکثری اصلاحطلبان و بدون نظارت استصوابی، در سال ۸۱ یکباره صحنه عوض شد و تقریبا همه کرسیها به جریان راست رسید. بعد از آن هم در انتخابات مجلس هفتم و دولت نهم همین جریان پیروز شد. یک دلیل آن این بود که راست سنتی دست به یک "ریبرندیگ" اساسی زده بود و با چهرههای دانشگاهی مثل افروغ، خوشچهره، احمدی نژاد، خسرو دانشجو و.. ، وارد عرصه شده بود.
🔸جریان چهارم را که اینجا و اینجا بیشتر توضیح دادهام جدید و عجیب است. نهادهای حاکمیتی و نظامی در سالهای اخیر از یکسو بودجه و امکانات کافی برای توسعه تکنولوژی را در اختیار داشتهاند و از سوی دیگر پشتوانه علمی کافی نداشتهاند. لذا ناگزیر و برای رسیدن به مقصود، به شبهعلم روی آوردند. نمونههای تیپیکال و عیان آن ویروسیاب مستعان، واکسنهای متنوع داخلی کرونا، نظریهپردازان نابغهای چون رائفیپور، عبدالملکی، جبرائلی و... هستند. این جریان به انتخابات اخیر مجلس هم ورود کرد (اینجا)
🔹🔹من در این شرایط، شعار و اصرار مسعود پزشکیان بر استفاده از کارشناس را خیلی خوب درک میکنم و مفید میدانم. استفاده از کارشناس یعنی استفاده از «علم» که هیچگاه حقاش در این کشور ادا نشده.
دانشگاه همیشه مسیر خودش را رفته و سیاست مسیر خودش. گاهی هم که اولی برای دومی مزاحمتی ایجاد کرده، دومی از همه توانش برای سرکوب اولی استفاده کرده است. (اینجا)
لذا دانشگاه اگر عامل مزاحم نباشد، در بهترین حالت جایگاه آن همان چیزی است که سعید جلیلی صادقانه به آن اشاره میکند: دانشگاه یک فرصت و ظرفیت است برای افزایش پول و اقتدار. یعنی تفسیر خاصی از «العلم سلطان» است که اینجا نقد کردهام.
🔸چنین نگاهی به دانش و دانشگاه، یک نگاه کارکردگرایانه است. در کارکردگرایی «نقش»(role) مهم است و نقش به راحتی قابل جایگزینی است. اگر نقش دانشگاه تولید ثروت باشد، میتواند با هر چیز دیگری از جمله شبهعلم، جایگزین شود.
اما در نگاهی که من اشاره کردم، دانشگاه یک ضرورت است نه یک فرصت. ضرورتی برای نشان دادن درست واقعیت. این ضرورت با هیچ چیز دیگر قابل جایگزینی نیست. چون واقعیت قابل جایگزینی نیست.
ممکن است یک شخص یا دولت، «عددها» را به عنوان محصول کار دانشمندان غربزده انکار کند، ولی به زودی با سیلی واقعیت پشت این عددها بیدار خواهد شد!
🔴 در نکوهش تحریم
«تحریم» داغترین موضوع سیاسی در یک دهه اخیر ایران است. تا سال ۹۹ تصور بر این بود که دو راه وجود دارد: «مقاومت» که ایده اصلی سعید جلیلی در انتخابات ۹۲ بود؛ و «مذاکره» که ایده روحانی بود. راه سوم که یک راهحل موقتی بود و در دولت مرحوم رئیسی دنبال شد، «دور زدن تحریم» بود. جلیلی هم در انتخابات اخیر در چند مورد، دور زدن تحریم و خنثی کردن تحریم را به عنوان برنامه خود اعلام کرده است.
درمورد تبعات اقتصادی تحریم زیاد گفته شده، من اینجا میخواهم درمورد مخاطرات فرهنگی، علمی و هویتی تبدیل شدن «دور زدن تحریم» از یک راه حل موقت، به راه حل دائمی صحبت کنم.
1️⃣ تغییر هویت ملی از میراثداران تمدنی باشکوه به باجگیران منطقه
تک تک ما هر روز در حال دور زدن تحریم اینترنت هستیم. گذشته از تبعات فنی و اقتصادی، از جمله کاهش سرعت اینترنت، تبعات اخلاقی و حقوقی زیادی هم متوجه استفاده از VPNهاست. هنگام استفاده از VPN، هرکسی در درون خودش یک احساس قانون شکنی دارد. این احساس یا ما را در یک شرایط ناخوشایند روانی ناشی از احساس گناه قرار میدهد و یا ما را نسبت به قانون شکنی جسور و لاقید میکند.
این دقیقا اتفاقی است که برای کشور در شرایط تحریم دائمی ممکن است رخ دهد. به هرحال کشور ناگزیر از تامین نیازهای اولیه خود از بازارهای جهانی است و با وجود تحریم، ناگزیر از قانون شکنی است. این قانونشکنی، میتواند از کشور، یک هویت جدید که تقیدی به قواعد جامعه جهانی و حتی اصول اخلاقی ندارد، بسازد.
رضا امیرخانی این موضوع را در دقایق 53 تا 56 این گفتگو خیلی خوب باز کرده است. او وضعیت ما را با کره شمالی که زندگی در تحریم را برگزیده، مقایسه میکند و میگوید وقتی ما با نا امن کردن تنگه هرمز یا دریای سرخ، نقش باجگیران منطقه را برای خودمان انتخاب میکنیم، از هویت و فرهنگ و تمدن ایران بزرگ دور شدهایم.
2️⃣ قیممآبی دولتی یا paternalism
دختری را تصور کنید که فرزند یک خانواده متحجرِ سنتی ولی پولدار است. او در سن بیست سالگی میخواهد در جامعه برود، کار کند و دستش در جیب خودش باشد. پدر خانواده میگوید من همان پول را میدهم، تو در خانه بمان و بیرون نرو.
من سال قبل به همراه برخی از اساتید و دانشجویان ایرانی خارج از کشور، جلسهای با معاونین وزارت خارجه داشتم. معاون اقتصادی وزیر، درمورد موفقیت دولت در دور زدن تحریمها و فروش نفت صحبت میکرد. من به ایشان گفتم شما ممکن است در سطح دولت برای دور زدن تحریم موفق باشید، ولی همین الان من در موسسهای هستم که هر چند ماه یکبار مجبوریم مبالغی را برای افرادی که خارج از کشور هستند، واریز کنیم و تحریم اجازه این کار را نمیدهد. مساله فقط تحریم نفت نیست، تحریم بانک و تبادل مالی مهمتر است. ایشان گفت پولتان را به ما بدهید، ما راههای آن را بلدیم!
این همان پترنالیسم یا قیممآبی است که میگوید ما نفت میفروشیم پول تو را میدهیم. اگر مجبور به تبادل مالی هستی آن را هم ما به جای تو انجام میدهیم.
اکثر شرکتها و استارتاپهایی که از ایران رفتهاند، برای این بود که میخواستند، بازار خودشان و مشتری خودشان را داشته باشند. ایران، افغنستان و عراق مارکت کافی برای آنها نداشت و از طریق دولت هم نمیخواستند مبادله کنند.
اخیرا در قطر با مدیر یکی از این شرکتها که از فارغالتحصیلان شریف بود صحبت کردم. میگفت قطر هنوز شاید محکمتر از ما روی اصول دینی خودش هست، ولی چنان شرایط ایده آلی برای رشد شرکتها و رشد افراد ایجاد کرده است که برخی زندگی در هوای گرم اینجا را به اروپا ترجیح میدهند.
3️⃣ حصارکشی فرهنگی و علمی
شاید شما هم عکس آن گردشگر روس که با یک گونی اسکناس در خیابانهای تهران بود را در رسانهها دیده باشید. گردشگر خارجی نمیتواند اینجا حساب بانکی باز کند، از حساب خارجی خود هم نمیتواند پول مبادله کند. ارزش پول ملی هم طوری است که برای یک هفته زندگی و گشت و گذار، باید یک گونی اسکناس همراه خود بکشد. لذا عجیب نیست که چرا صنعت گردشگری ما از بین رفته است.
اما گردگشری فقط یک صنعت نیست، یک ضرورت رشد و توسعه فرهنگی برای ملتها هم هست. دیدن تنوعها و تفاوتها به زندگی معنا میبخشد و باعث ارتقا فکر و فرهنگ جامعه و خلق ایده و معنا برای اهالی فرهنگ میشود. فرهنگ ایزوله شده، هیچگاه نمیتواند مولد و افق گشا باشد و برای نویسنده، شاعر و فیلمساز، نمیتواند الهام بخش ایدههای جدید و غنی باشد.
شبیه همین مساله را ما در فضای علمی داریم. به نظر من مهمترین آسیب بلندمدت تحریم، آسیبهای علمی و آکادمیک است. تا 15 سال پیش تبادل علمی در ایران وضعیت خوبی داشت. اساتید خارجی به کنفرانسهای ما میآمدند، مقالات ما مثل بقیه داوری میشد، اساتید ما با وابستگی دانشگاهی ایرانی (affiliation) به کنفرانسها و فرصت مطالعاتی میرفتند. ولی میزان این تبادلها در سالهای اخیر نزدیک صفر شده.
«تحریم» داغترین موضوع سیاسی در یک دهه اخیر ایران است. تا سال ۹۹ تصور بر این بود که دو راه وجود دارد: «مقاومت» که ایده اصلی سعید جلیلی در انتخابات ۹۲ بود؛ و «مذاکره» که ایده روحانی بود. راه سوم که یک راهحل موقتی بود و در دولت مرحوم رئیسی دنبال شد، «دور زدن تحریم» بود. جلیلی هم در انتخابات اخیر در چند مورد، دور زدن تحریم و خنثی کردن تحریم را به عنوان برنامه خود اعلام کرده است.
درمورد تبعات اقتصادی تحریم زیاد گفته شده، من اینجا میخواهم درمورد مخاطرات فرهنگی، علمی و هویتی تبدیل شدن «دور زدن تحریم» از یک راه حل موقت، به راه حل دائمی صحبت کنم.
1️⃣ تغییر هویت ملی از میراثداران تمدنی باشکوه به باجگیران منطقه
تک تک ما هر روز در حال دور زدن تحریم اینترنت هستیم. گذشته از تبعات فنی و اقتصادی، از جمله کاهش سرعت اینترنت، تبعات اخلاقی و حقوقی زیادی هم متوجه استفاده از VPNهاست. هنگام استفاده از VPN، هرکسی در درون خودش یک احساس قانون شکنی دارد. این احساس یا ما را در یک شرایط ناخوشایند روانی ناشی از احساس گناه قرار میدهد و یا ما را نسبت به قانون شکنی جسور و لاقید میکند.
این دقیقا اتفاقی است که برای کشور در شرایط تحریم دائمی ممکن است رخ دهد. به هرحال کشور ناگزیر از تامین نیازهای اولیه خود از بازارهای جهانی است و با وجود تحریم، ناگزیر از قانون شکنی است. این قانونشکنی، میتواند از کشور، یک هویت جدید که تقیدی به قواعد جامعه جهانی و حتی اصول اخلاقی ندارد، بسازد.
رضا امیرخانی این موضوع را در دقایق 53 تا 56 این گفتگو خیلی خوب باز کرده است. او وضعیت ما را با کره شمالی که زندگی در تحریم را برگزیده، مقایسه میکند و میگوید وقتی ما با نا امن کردن تنگه هرمز یا دریای سرخ، نقش باجگیران منطقه را برای خودمان انتخاب میکنیم، از هویت و فرهنگ و تمدن ایران بزرگ دور شدهایم.
2️⃣ قیممآبی دولتی یا paternalism
دختری را تصور کنید که فرزند یک خانواده متحجرِ سنتی ولی پولدار است. او در سن بیست سالگی میخواهد در جامعه برود، کار کند و دستش در جیب خودش باشد. پدر خانواده میگوید من همان پول را میدهم، تو در خانه بمان و بیرون نرو.
من سال قبل به همراه برخی از اساتید و دانشجویان ایرانی خارج از کشور، جلسهای با معاونین وزارت خارجه داشتم. معاون اقتصادی وزیر، درمورد موفقیت دولت در دور زدن تحریمها و فروش نفت صحبت میکرد. من به ایشان گفتم شما ممکن است در سطح دولت برای دور زدن تحریم موفق باشید، ولی همین الان من در موسسهای هستم که هر چند ماه یکبار مجبوریم مبالغی را برای افرادی که خارج از کشور هستند، واریز کنیم و تحریم اجازه این کار را نمیدهد. مساله فقط تحریم نفت نیست، تحریم بانک و تبادل مالی مهمتر است. ایشان گفت پولتان را به ما بدهید، ما راههای آن را بلدیم!
این همان پترنالیسم یا قیممآبی است که میگوید ما نفت میفروشیم پول تو را میدهیم. اگر مجبور به تبادل مالی هستی آن را هم ما به جای تو انجام میدهیم.
اکثر شرکتها و استارتاپهایی که از ایران رفتهاند، برای این بود که میخواستند، بازار خودشان و مشتری خودشان را داشته باشند. ایران، افغنستان و عراق مارکت کافی برای آنها نداشت و از طریق دولت هم نمیخواستند مبادله کنند.
اخیرا در قطر با مدیر یکی از این شرکتها که از فارغالتحصیلان شریف بود صحبت کردم. میگفت قطر هنوز شاید محکمتر از ما روی اصول دینی خودش هست، ولی چنان شرایط ایده آلی برای رشد شرکتها و رشد افراد ایجاد کرده است که برخی زندگی در هوای گرم اینجا را به اروپا ترجیح میدهند.
3️⃣ حصارکشی فرهنگی و علمی
شاید شما هم عکس آن گردشگر روس که با یک گونی اسکناس در خیابانهای تهران بود را در رسانهها دیده باشید. گردشگر خارجی نمیتواند اینجا حساب بانکی باز کند، از حساب خارجی خود هم نمیتواند پول مبادله کند. ارزش پول ملی هم طوری است که برای یک هفته زندگی و گشت و گذار، باید یک گونی اسکناس همراه خود بکشد. لذا عجیب نیست که چرا صنعت گردشگری ما از بین رفته است.
اما گردگشری فقط یک صنعت نیست، یک ضرورت رشد و توسعه فرهنگی برای ملتها هم هست. دیدن تنوعها و تفاوتها به زندگی معنا میبخشد و باعث ارتقا فکر و فرهنگ جامعه و خلق ایده و معنا برای اهالی فرهنگ میشود. فرهنگ ایزوله شده، هیچگاه نمیتواند مولد و افق گشا باشد و برای نویسنده، شاعر و فیلمساز، نمیتواند الهام بخش ایدههای جدید و غنی باشد.
شبیه همین مساله را ما در فضای علمی داریم. به نظر من مهمترین آسیب بلندمدت تحریم، آسیبهای علمی و آکادمیک است. تا 15 سال پیش تبادل علمی در ایران وضعیت خوبی داشت. اساتید خارجی به کنفرانسهای ما میآمدند، مقالات ما مثل بقیه داوری میشد، اساتید ما با وابستگی دانشگاهی ایرانی (affiliation) به کنفرانسها و فرصت مطالعاتی میرفتند. ولی میزان این تبادلها در سالهای اخیر نزدیک صفر شده.
Forwarded from داود فیرحی
◀️ عاشورای ۶۱ هجری و آستانه سرنوشت
🔷 سال ۱ تا ۱۱ هجری حکومت پیامبر (ص) است؛ یکی از آرمانیترین و زیباترین حکومتهای تاریخی. اباعبدالله (ع) جابجا اشاره میکند که من میخواهم به سنت جدم برگردم و منظور از سنت جدش نماز خواندن نیست؛ چون نماز جماعت زمان معاویه بزرگتر از زمان پیامبر است. سال ۱۱ تا ۱۳ هجرت دوره خلیفه اول است و دولت پیامبر به هم ریخته و از لحاظ نظامی دارد به قریش متکی میشود. بنابراین دولت دارد خصلت اولیگارشیک یا اشرافیت پیدا میکند.
🔷 سال ۱۳ تا ۲۳ هجری دوره فتوحات بزرگ است. زمان عمر خلیفه دوم است که دو امپراتوری بزرگ به هم میریزد و ثروت اینها وارد مدینه میشود و دولت رانت درست میکند. امپراتوری ساسانی خودش شامل ۱۳ دولت یا ایالت یعنی دولتشاهی بود و دولت ایران شاهنشاهی بود. از آن طرف امپراتوری روم که بخش بزرگی از اروپا تا ترکیه امروز و بخشهایی از آفریقا و مصر آن روز را دربرمیگرفت فرو میریزد. دریایی از غنیمت و ثروت وارد دولت اسلامی میشود. در زمان خلیفه دوم فرمولی پیدا شد که با آن غنایم را تقسیم میکردند. سهم هر فرد برابر است با درجه نزدیکی قبیلهای یا نسبی به پیامبر یا قریش ضربدر سابقه در اسلام. هر کس به قبیله پیامبر نزدیکتر بود یا یک روز زودتر اسلام آورده بود سهم بیشتری میگرفت. در این معامله مکه میخواهد ببرد و میبرد. ترکیبی شد از اشرافیت قریش و ثروت بسیار مهم غنیمت و نهایتاً قدرت.
🔷سال ۲۳ تا ۳۵ هجری نشانههایی از فساد در دوره خلیفه سوم دارد شکل میگیرد. خصوصیسازی سنگینی اتفاق میافتد و این ثروت دولتی یواش یواش دارد خصوصی میشود و ثروتمندان بزرگی دارند پیدا میشوند. عرب آن موقع عدد بالای هزار نداشت ولی وقتی میشمارند میگویند که مثلاً عبدالرحمن بن عوف هزار هزار هزار سکه داشت؛ یعنی ثروت این صحابی به میلیارد امروز دارد میرسد.
🔷 سال ۳۵ تا ۴۱ هجری حکومت حضرت امیر (ع) است که یک تلاش ناموفق برای اصلاح است و سرانجام سه جنگ بزرگ داخلی شکل میگیرد. به گزارش یعقوبی حداقل ۷۰ هزار مرد جوان فقط در جنگ صفین کشته شدند. اگر عائله هر مرد را حداقل ۵ نفر در نظر بگیرم، ببینید چه تعداد یتیم و بیوه پیدا میشوند و چه مسائل و مصائبی گریبانگیر جامعه اسلامی میشود.
🔷 سال ۴۱ تا ۶۰ هجری دوارن خلافت معاویه، اوج انباشت نابرابر قدرت و ثروت و بازگشت به سنت عثمان است. باید توضیح داد که چه اتفاقی در دولت معاویه دارد رخ میدهد و چرا سال ۶۱ آستانه سرنوشت است. آستانه سرنوشت یعنی باید تلاش کرد تا دولت برگردد به سنت پیامبر یا اینکه تیر از این کمان خلاص شده و دیگر قابل برگشت نیست.
🔷 معاویه که به خلافت رسید، حکومت به اولیگارشی یا اشرافسالاری برگشت. این حکومت ادغامی بود از سه سنت اشرافی مکه، شاهی ایران و دینسالاری روم. نشانههایی است که برخی معاویه را نه خلیفه بلک مَلِک یعنی پادشاه صدا میکردند. البته نه پادشاه بلکه سلطان یعنی کسی که به زور نشسته است. معاویه مخزنی برای خریدن صحابه و عایدات سلطانی داشت. او نه امین بیتالمال بلکه مالک آن شده بود.
🔷 معاویه کار بسیار مهم دیگری کرد. در سنت اسلامی، سلسله مراتب روحانی و مرکز رسمی جمعآوری و توزیع روایت وجود نداشت. این سنتی عیسوی بود که از امپراتوری روم به شام منتقل میشود و معاویه با این حربه توانست بیشتر صحابی را در شام جمع کند و یک اشرافیت مذهبی را بنیان بگذارد. به گونهای که شام کانون حدیث، روایت و تفسیر شد. شام بود که پشت سر هم از دولت اموی حمایت مذهبی میکرد و در توجیه مشروعیت معاویه حدیث میساخت. قریش به شام مهاجرت کرد و شام تبدیل شد به مرکز مذهب و ثروت و سیاست. مکه و مدینه و عراق هم در حاشیه قرار گرفتند.
🔷 اباعبدالله (ع) در چنین آستانه سرنوشتی است. میگوید دنبال اصلاح هستم و میخواهم به سیره جدم برگردم. اباعبدالله (ع) میداند که پدرش در سال ۳۵ هجری نتوانست این قطار قرار گرفته در سراشیبی سقوط را نجات بدهد و الآن سرعت سقوط این قطار بیشتر شده است. اما جامعه نیاز به یک مدل و آرمان دارد که هر زمان بتواند بازتولید شود. حسین (ع) این کار را کرد و تکنیک او جالب است: نه بیعت میکند، نه خودش به سمت جنگ میرود و نه دعوت دیگران را رد میکند که تاریخ بعدها بگوید اگر دعوت کوفیان را میپذیرفت به نتیجه میرسید. کاری میکند که هر کس از هر زاویه نگاه میکند، او را قهرمان تاریخ و سرچشمه عدالت و آزادگی میبیند.
🔹سخنرانی ۱۶ شهریور ۹۸(هفتم محرم)، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم.
🆔@feirahi
🔷 سال ۱ تا ۱۱ هجری حکومت پیامبر (ص) است؛ یکی از آرمانیترین و زیباترین حکومتهای تاریخی. اباعبدالله (ع) جابجا اشاره میکند که من میخواهم به سنت جدم برگردم و منظور از سنت جدش نماز خواندن نیست؛ چون نماز جماعت زمان معاویه بزرگتر از زمان پیامبر است. سال ۱۱ تا ۱۳ هجرت دوره خلیفه اول است و دولت پیامبر به هم ریخته و از لحاظ نظامی دارد به قریش متکی میشود. بنابراین دولت دارد خصلت اولیگارشیک یا اشرافیت پیدا میکند.
🔷 سال ۱۳ تا ۲۳ هجری دوره فتوحات بزرگ است. زمان عمر خلیفه دوم است که دو امپراتوری بزرگ به هم میریزد و ثروت اینها وارد مدینه میشود و دولت رانت درست میکند. امپراتوری ساسانی خودش شامل ۱۳ دولت یا ایالت یعنی دولتشاهی بود و دولت ایران شاهنشاهی بود. از آن طرف امپراتوری روم که بخش بزرگی از اروپا تا ترکیه امروز و بخشهایی از آفریقا و مصر آن روز را دربرمیگرفت فرو میریزد. دریایی از غنیمت و ثروت وارد دولت اسلامی میشود. در زمان خلیفه دوم فرمولی پیدا شد که با آن غنایم را تقسیم میکردند. سهم هر فرد برابر است با درجه نزدیکی قبیلهای یا نسبی به پیامبر یا قریش ضربدر سابقه در اسلام. هر کس به قبیله پیامبر نزدیکتر بود یا یک روز زودتر اسلام آورده بود سهم بیشتری میگرفت. در این معامله مکه میخواهد ببرد و میبرد. ترکیبی شد از اشرافیت قریش و ثروت بسیار مهم غنیمت و نهایتاً قدرت.
🔷سال ۲۳ تا ۳۵ هجری نشانههایی از فساد در دوره خلیفه سوم دارد شکل میگیرد. خصوصیسازی سنگینی اتفاق میافتد و این ثروت دولتی یواش یواش دارد خصوصی میشود و ثروتمندان بزرگی دارند پیدا میشوند. عرب آن موقع عدد بالای هزار نداشت ولی وقتی میشمارند میگویند که مثلاً عبدالرحمن بن عوف هزار هزار هزار سکه داشت؛ یعنی ثروت این صحابی به میلیارد امروز دارد میرسد.
🔷 سال ۳۵ تا ۴۱ هجری حکومت حضرت امیر (ع) است که یک تلاش ناموفق برای اصلاح است و سرانجام سه جنگ بزرگ داخلی شکل میگیرد. به گزارش یعقوبی حداقل ۷۰ هزار مرد جوان فقط در جنگ صفین کشته شدند. اگر عائله هر مرد را حداقل ۵ نفر در نظر بگیرم، ببینید چه تعداد یتیم و بیوه پیدا میشوند و چه مسائل و مصائبی گریبانگیر جامعه اسلامی میشود.
🔷 سال ۴۱ تا ۶۰ هجری دوارن خلافت معاویه، اوج انباشت نابرابر قدرت و ثروت و بازگشت به سنت عثمان است. باید توضیح داد که چه اتفاقی در دولت معاویه دارد رخ میدهد و چرا سال ۶۱ آستانه سرنوشت است. آستانه سرنوشت یعنی باید تلاش کرد تا دولت برگردد به سنت پیامبر یا اینکه تیر از این کمان خلاص شده و دیگر قابل برگشت نیست.
🔷 معاویه که به خلافت رسید، حکومت به اولیگارشی یا اشرافسالاری برگشت. این حکومت ادغامی بود از سه سنت اشرافی مکه، شاهی ایران و دینسالاری روم. نشانههایی است که برخی معاویه را نه خلیفه بلک مَلِک یعنی پادشاه صدا میکردند. البته نه پادشاه بلکه سلطان یعنی کسی که به زور نشسته است. معاویه مخزنی برای خریدن صحابه و عایدات سلطانی داشت. او نه امین بیتالمال بلکه مالک آن شده بود.
🔷 معاویه کار بسیار مهم دیگری کرد. در سنت اسلامی، سلسله مراتب روحانی و مرکز رسمی جمعآوری و توزیع روایت وجود نداشت. این سنتی عیسوی بود که از امپراتوری روم به شام منتقل میشود و معاویه با این حربه توانست بیشتر صحابی را در شام جمع کند و یک اشرافیت مذهبی را بنیان بگذارد. به گونهای که شام کانون حدیث، روایت و تفسیر شد. شام بود که پشت سر هم از دولت اموی حمایت مذهبی میکرد و در توجیه مشروعیت معاویه حدیث میساخت. قریش به شام مهاجرت کرد و شام تبدیل شد به مرکز مذهب و ثروت و سیاست. مکه و مدینه و عراق هم در حاشیه قرار گرفتند.
🔷 اباعبدالله (ع) در چنین آستانه سرنوشتی است. میگوید دنبال اصلاح هستم و میخواهم به سیره جدم برگردم. اباعبدالله (ع) میداند که پدرش در سال ۳۵ هجری نتوانست این قطار قرار گرفته در سراشیبی سقوط را نجات بدهد و الآن سرعت سقوط این قطار بیشتر شده است. اما جامعه نیاز به یک مدل و آرمان دارد که هر زمان بتواند بازتولید شود. حسین (ع) این کار را کرد و تکنیک او جالب است: نه بیعت میکند، نه خودش به سمت جنگ میرود و نه دعوت دیگران را رد میکند که تاریخ بعدها بگوید اگر دعوت کوفیان را میپذیرفت به نتیجه میرسید. کاری میکند که هر کس از هر زاویه نگاه میکند، او را قهرمان تاریخ و سرچشمه عدالت و آزادگی میبیند.
🔹سخنرانی ۱۶ شهریور ۹۸(هفتم محرم)، مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم.
🆔@feirahi
Forwarded from مرکز دینپژوهی حنیف
جهت ثبتنام و اطلاعات بیشتر به وبسایت مدرسه مراجعه کنید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
وادی|جواد درویش
رهبران جبهه مقاومت اگر عزت و کاریزمایی دارند به خاطر ایستادنشان کنار مستضعفان و مقابل ظالمان بوده است. آنها رهبران توسعه اقتصادی نیستند. کار رهبران اقتصادی پروموشن محصول است ولی رهبران مقاومت باید پروموشن حقیقت کنند. پروموشن حقیقت نیازی به تیزر و اسپشال افکت…
در راستای همین شاعرانگی و از قول مولوی میگویم:
هیچ گندم کاری و جو بَر دهد؟
دیدهای اسبی که کره خر دهد؟
ندیدهاید. چون نظام عالم بر مبنای اسباب و مسببات است.
همانطور که انسانی که ارزشی برای نیازهای اولیه خود قائل نیست و خواب و خوراک مناسب ندارد، نمیتواند نوبلیست یا قهرمان المپیک شود، کشوری که اولیات توسعه را نادیده گرفته نیز نباید در مورد امنیت خود اینقدر اغراق کند.
اسماعیل هنیه که امروز در ایران ترور شد سالها در قطر زندگی میکرد. من دو ماه پیش برای کنفرانسی قطر بودم و اصلا دوست نداشتم اینجا از نظم و مدیریت و عقلانیت حاکم به این کشور بنویسم اگر این اتفاق نمیافتاد.
این عقلانیت همانطور که در جام جهانی هم مشخص شد، هم آنها را توسعه یافته کرده، هم عزتمند، هم امن و هم پایبند به اصول اسلامی...
هیچ گندم کاری و جو بَر دهد؟
دیدهای اسبی که کره خر دهد؟
ندیدهاید. چون نظام عالم بر مبنای اسباب و مسببات است.
همانطور که انسانی که ارزشی برای نیازهای اولیه خود قائل نیست و خواب و خوراک مناسب ندارد، نمیتواند نوبلیست یا قهرمان المپیک شود، کشوری که اولیات توسعه را نادیده گرفته نیز نباید در مورد امنیت خود اینقدر اغراق کند.
اسماعیل هنیه که امروز در ایران ترور شد سالها در قطر زندگی میکرد. من دو ماه پیش برای کنفرانسی قطر بودم و اصلا دوست نداشتم اینجا از نظم و مدیریت و عقلانیت حاکم به این کشور بنویسم اگر این اتفاق نمیافتاد.
این عقلانیت همانطور که در جام جهانی هم مشخص شد، هم آنها را توسعه یافته کرده، هم عزتمند، هم امن و هم پایبند به اصول اسلامی...
Forwarded from موسسه حامی علوم انسانی
20111012mwp-acosurveyresearchfunding-full.pdf
2.8 MB
🔺پژوهشی در زمینه تأمین مالی تحقیقات علوم اجتماعی در اروپا
🔹این فایل گزارشی از یک پروژه با عنوان " Survey on Research Funding for the Social Sciences in Europe است که توسط برنامه ماکس وبر (Max Weber Programme) و رصدخانه مشاغل دانشگاهی (Academic Careers Observatory) تهیه شده است.
✅این پژوهش به بررسی تجربیات و دیدگاههای محققان در زمینه تأمین مالی برای رشتههای اقتصاد، جامعهشناسی و علوم سیاسی در اروپا میپردازد.
🔻با توجه به اهمیت این موضوع برای موسسه حامی و مخاطبان آن، سعی میشود در کانال موسسه گزارشهایی از بخشهای مختلف این پژوهش ارائه شود.
@haameeorg
🔹این فایل گزارشی از یک پروژه با عنوان " Survey on Research Funding for the Social Sciences in Europe است که توسط برنامه ماکس وبر (Max Weber Programme) و رصدخانه مشاغل دانشگاهی (Academic Careers Observatory) تهیه شده است.
✅این پژوهش به بررسی تجربیات و دیدگاههای محققان در زمینه تأمین مالی برای رشتههای اقتصاد، جامعهشناسی و علوم سیاسی در اروپا میپردازد.
🔻با توجه به اهمیت این موضوع برای موسسه حامی و مخاطبان آن، سعی میشود در کانال موسسه گزارشهایی از بخشهای مختلف این پژوهش ارائه شود.
@haameeorg
🔴 افتتاحیه المپیک .vs ماجرای ایمان خلیف الجزایری
المپیک تمام شد و من یک دنیا حرف داشتم که بگویم. حتی برخی را بصورت اولیه و پیشنویس نوشتم ولی فرصت نکردم ویرایش کنم و اینجا منتشر کنم. دلیلاش علاوه بر مشغله زیاد، این بود که در ایام المپیک حیفم میآمد وقتم را به چیزی جز دیدن رقابتهای به غایت جذاب خود المپیک صرف کنم! لذا الان مجبورم مُشتی مطلب بیات شده را اینجا بنویسم.
یکی از موضوعاتی که همه در مورد آن نوشتند و دیدید و خواندید، حواشی افتتاحیه المپیک بود و موضوع داغ دیگر که از اول تا آخر المپیک در رسانهها مطرح بود، ماجرای ایمان خلیف، بوکسور زن(؟) الجزایری بود که در نهایت هم مدال طلا گرفت.
محور هر دو، مساله LGBTQ، یعنی ترنسجندرها، تغییر جنسیت، اقلیتهای جنسی و... بود که به نظر من در یک دههی آینده، موضوع اول اخلاقی، فلسفی و علمی بشر معاصر خواهد بود. در عین حال، این دو موضوع از یک جهت کاملا در مقابل هم بودند. یعنی ماجرای ایمان خلیف شاهدی بود علیه مدافعان افتتاحیه المپیک.
قبل از اینکه بگویم چرا، به مقدمهای از تاریخ علم روانشناسی اشاره میکنم.
🔹همه نظریات روانشناسی (شامل دیدگاه فروید) تا قبل از رفتارگرایی، به چیزی تحت عنوان "غریزه" قائل بودند و غالب حالتهای ذهنی و روانی انسان را براساس آن توضیح میدادند. البته غرائز، متعدد و متفاوت بودند ولی هرچه بود، موضوعی بود که ربطی به "یادگیری" نداشت. بچهی انسان بصورت غریزی از مار میترسد نه اینکه به او یاد داده باشند.
اما رفتارگرایان که جنبشی جدید و محصول قرن بیستم بودند، یادگیری را مبنا قرار دادند. آنها میگفتند همه چیز بر پایه یادگیری است. نظریه معروف "شرطیسازی" همین را نشان میداد.
تفاوت این دو رویکرد خیلی مهم است. براساس نگاه غریزی، ما انسانها تفاوتهای اندک و روبنایی و شباهتهای زیاد و بنیادین باهم داریم، بطوریکه نمیتوانیم این شباهتها را نادیده بگیریم. مثلا نمیتوانیم ادعا کنیم بچهی آسیایی ذاتا خانوادهدوست است و بچهی اروپایی ذاتا به زندگی فردی علاقه دارد.
اما براساس رفتارگرایی، برعکس این درست است. یعنی تفاوتها در زندگی انسانها واضح، بنیادین و غیرقابل تقلیل است. تفاوت در خوردن، پوشش، زبان و... در قومی نسبت به قوم دیگر، نشان میدهد که همه چیز وابسته به یادگیری است.
برهان فیصله بخش یا knockdown argument در این دعوا را داروین ارائه کرد. البته خود داروین که از حدود صد سال قبل از این دعوا در جوار حق آرمیده بود، ولی میراث او، رویکرد جدیدی را در روانشناسی به وجود آورد که به "روانشناسی تکاملی" مشهور شد. در 1975 ادوارد ویلسون کتاب مقدس روانشناسی تکاملی را منتشر کرد.
این دیدگاه با شواهد علمی نشان میداد که اکثر آنچیزی که ما فکر میکنیم براساس یادگیری است، ریشه در رفتار نیاکان ما در 200 هزار سال قبل دارد؛ و چون 99 درصد عمر انسانِ خردمند در دوره شکارچی-گردآورنده بوده است، تقریبا ما هرچه داریم برای آن دوره است.
یعنی انسانِ آن دوره برای بقا هرکاری کرده، از طریق ژن به ما رسیده است. مثلا اینکه زنها به مردِ قدبلند و پولدار گرایش بیشتر دارند، ویژگی سازگاری آنهاست برای تولید مثل بهتر؛ و اینکه مردها دنبال زن زیباتر هستند، باز ریشه در انتخاب جنسی دارد که قبلا داروین هم گفته بود. اینها هیچکدام فرهنگی و ناشی از یادگیری نیستند.
🔹خب برگردیم به المپیک. افتتاحیه المپیک یک پرفورمنس فرهنگی بود برای اینکه نشان دهد انسانِ مدرن باید کلیشههای سنتیِ دوره پارینه سنگی در مورد تفاوت زن و مرد را کنار بگذارد. باید یاد بگیرد که این تفاوتها، "ذهنی" است و چشمها را باید شست و اینها.
اما اولین مُشتی که بوکسور زن ایتالیایی از ایمان خلیف خورد، گویی انسان معاصر را از خواب LGBTQ بیدار کرد و نگران شد که نکند تفاوتیهای ذهنی به اندازه تفاوتهای جسمی، پایدار و غیرقابل تجدید نظر باشد؟
نکند همانطور که مشتِ ایمان خلیف از یک زنِ معمولی سنگینتر بود، ترجیحات، احساسات، علائق، باورها و عواطف او هم با یک زنِ معمولی متفاوت باشد؟
نکند اگر فرهنگ و رسانه امر کردند که زن، مردانه فکر و احساس کند و مرد، زنانه؛ به این راحتیها دستورشان عملی نشود!؟
المپیک تمام شد و من یک دنیا حرف داشتم که بگویم. حتی برخی را بصورت اولیه و پیشنویس نوشتم ولی فرصت نکردم ویرایش کنم و اینجا منتشر کنم. دلیلاش علاوه بر مشغله زیاد، این بود که در ایام المپیک حیفم میآمد وقتم را به چیزی جز دیدن رقابتهای به غایت جذاب خود المپیک صرف کنم! لذا الان مجبورم مُشتی مطلب بیات شده را اینجا بنویسم.
یکی از موضوعاتی که همه در مورد آن نوشتند و دیدید و خواندید، حواشی افتتاحیه المپیک بود و موضوع داغ دیگر که از اول تا آخر المپیک در رسانهها مطرح بود، ماجرای ایمان خلیف، بوکسور زن(؟) الجزایری بود که در نهایت هم مدال طلا گرفت.
محور هر دو، مساله LGBTQ، یعنی ترنسجندرها، تغییر جنسیت، اقلیتهای جنسی و... بود که به نظر من در یک دههی آینده، موضوع اول اخلاقی، فلسفی و علمی بشر معاصر خواهد بود. در عین حال، این دو موضوع از یک جهت کاملا در مقابل هم بودند. یعنی ماجرای ایمان خلیف شاهدی بود علیه مدافعان افتتاحیه المپیک.
قبل از اینکه بگویم چرا، به مقدمهای از تاریخ علم روانشناسی اشاره میکنم.
🔹همه نظریات روانشناسی (شامل دیدگاه فروید) تا قبل از رفتارگرایی، به چیزی تحت عنوان "غریزه" قائل بودند و غالب حالتهای ذهنی و روانی انسان را براساس آن توضیح میدادند. البته غرائز، متعدد و متفاوت بودند ولی هرچه بود، موضوعی بود که ربطی به "یادگیری" نداشت. بچهی انسان بصورت غریزی از مار میترسد نه اینکه به او یاد داده باشند.
اما رفتارگرایان که جنبشی جدید و محصول قرن بیستم بودند، یادگیری را مبنا قرار دادند. آنها میگفتند همه چیز بر پایه یادگیری است. نظریه معروف "شرطیسازی" همین را نشان میداد.
تفاوت این دو رویکرد خیلی مهم است. براساس نگاه غریزی، ما انسانها تفاوتهای اندک و روبنایی و شباهتهای زیاد و بنیادین باهم داریم، بطوریکه نمیتوانیم این شباهتها را نادیده بگیریم. مثلا نمیتوانیم ادعا کنیم بچهی آسیایی ذاتا خانوادهدوست است و بچهی اروپایی ذاتا به زندگی فردی علاقه دارد.
اما براساس رفتارگرایی، برعکس این درست است. یعنی تفاوتها در زندگی انسانها واضح، بنیادین و غیرقابل تقلیل است. تفاوت در خوردن، پوشش، زبان و... در قومی نسبت به قوم دیگر، نشان میدهد که همه چیز وابسته به یادگیری است.
برهان فیصله بخش یا knockdown argument در این دعوا را داروین ارائه کرد. البته خود داروین که از حدود صد سال قبل از این دعوا در جوار حق آرمیده بود، ولی میراث او، رویکرد جدیدی را در روانشناسی به وجود آورد که به "روانشناسی تکاملی" مشهور شد. در 1975 ادوارد ویلسون کتاب مقدس روانشناسی تکاملی را منتشر کرد.
این دیدگاه با شواهد علمی نشان میداد که اکثر آنچیزی که ما فکر میکنیم براساس یادگیری است، ریشه در رفتار نیاکان ما در 200 هزار سال قبل دارد؛ و چون 99 درصد عمر انسانِ خردمند در دوره شکارچی-گردآورنده بوده است، تقریبا ما هرچه داریم برای آن دوره است.
یعنی انسانِ آن دوره برای بقا هرکاری کرده، از طریق ژن به ما رسیده است. مثلا اینکه زنها به مردِ قدبلند و پولدار گرایش بیشتر دارند، ویژگی سازگاری آنهاست برای تولید مثل بهتر؛ و اینکه مردها دنبال زن زیباتر هستند، باز ریشه در انتخاب جنسی دارد که قبلا داروین هم گفته بود. اینها هیچکدام فرهنگی و ناشی از یادگیری نیستند.
🔹خب برگردیم به المپیک. افتتاحیه المپیک یک پرفورمنس فرهنگی بود برای اینکه نشان دهد انسانِ مدرن باید کلیشههای سنتیِ دوره پارینه سنگی در مورد تفاوت زن و مرد را کنار بگذارد. باید یاد بگیرد که این تفاوتها، "ذهنی" است و چشمها را باید شست و اینها.
اما اولین مُشتی که بوکسور زن ایتالیایی از ایمان خلیف خورد، گویی انسان معاصر را از خواب LGBTQ بیدار کرد و نگران شد که نکند تفاوتیهای ذهنی به اندازه تفاوتهای جسمی، پایدار و غیرقابل تجدید نظر باشد؟
نکند همانطور که مشتِ ایمان خلیف از یک زنِ معمولی سنگینتر بود، ترجیحات، احساسات، علائق، باورها و عواطف او هم با یک زنِ معمولی متفاوت باشد؟
نکند اگر فرهنگ و رسانه امر کردند که زن، مردانه فکر و احساس کند و مرد، زنانه؛ به این راحتیها دستورشان عملی نشود!؟
🔴 عشقت رسد به فریاد..
زمان ما انتخاب رشته دانشگاه اینقدر naturalized نشده بود. یعنی عوامل فراطبیعی هم در انتخاب رشته مهم قلمداد میشد. (البته Naturalization، یک "عمق راهبردی" هم دارد که فلسفه خواندهها میدانند! )
درواقع، زمان ما مثل الان انتخاب رشته با نرم افزار و هوش مصنوعی نبود، معلمین راهنما این کار را براساس تجربه و شناختشان از رشتهها، آینده شغلی و... انجام میدادند.
اما غیر از تجربه، «دستِ» مشاور هم مهم بود. از این جهت، نگاه به مشاور مثل نگاه به «قابله» در قدیم الایام بود. یعنی پدر و مادرها معتقد بودند صرف سواد و تجربه، کافی نیست که سرنوشت فرزندشان را به کسی بسپارند.
🔹پدر من معلم ریاضی و هندسه و مشاور بود و از آنهایی بود که خیلیها معتقد بودند، دستش در انتخاب رشته خوب است.
لذا با اینکه همیشه بچههای فامیل در خانه ما رفت و آمد داشتند و در طول سال پدرم در حال تدریس ریاضی به آنها بود، ایام انتخاب رشته تلفن خانه ما کلا اشغال بود و ترافیک در منزلمان بسیار زیاد بود.
حتی گاهی در این ایام ما فامیلهای جدید پیدا میکردیم. کسانی که در عمرمان ندیده بودیم، این ایام که میشد خیلی معتقد به صله رحم میشدند!
این ماجرا بعد از قبولی من و برادرم در کنکور شدت هم گرفت. چون نسبت به قبلیهای خودمان نتایج بهتری گرفتیم، ایمان اعضای فامیل به «دستِ خوب» پدرم بیشتر شده بود.
مورد بود که با رتبه سی و چهل هزار، امیدوار بود که با "دستِ خوب" مشاور، دانشگاه سراسری تهران قبول شود.
پدرم البته به همه امید میداد. آن زمان که هنوز «توسعه فردی» و self awareness و این بازیها مد نشده بود، کتابی خوانده بود با عنوان «سنگ فرش هر خیابان از طلاست» که نویسنده آن مدیر شرکت دوو در کره بود و مسیر زندگی خودش از فقر مطلق تا اوج ثروت را نوشته بود. پدرم ماجرای او را تعریف میکرد و افراد را غرق در خودباوری میکرد.
🔹الغرض، دستِ خوب و نَفَس گرم او بیتاثیر نبود ولی امیدی که به آدمها میداد خیلی موثرتر بود. این را بعد از فوت پدرم خیلی از شاگردانش که در دانشگاه میدیدم و همچنین اقوام به من گفتند. حتی کسانی که من اصلا فکرش نمیکردم.
در بدترین و تاریکترین شرایطی که فرد هیچ کورسوی امیدی پیش روی خودش احساس نمیکرد، طوری درمورد توانمندیهای او و روشن بودن آینده صحبت میکرد که نگاه فرد را تغییر میداد و مسیر موفقیت را بسیار گستردهتر از رشته و دانشگاه نشانش میداد.
(تاجایی که بعضی از همان فامیل، از مسیر غیر از درس و دانشگاه، چنان وضع مالی خوبی الان دارند که احتمالا روزی هزار بار خدا را شکر میکنند مثل من و برادرم در کنکور نتیجه نگرفتند!)
🔹اما آنچه خود من در انتخاب رشته از پدرم آموختم، اصالت عشق و اولویت علاقه بود. من بعد از لیسانس یکباره تصمیم گرفتم لگد به بختم بزنم و از مهندسی شیمی وارد فلسفه علم شوم. وقتی تصمیم خودم را با پدرم در میان گذاشتم گفت اگر حقیقتا به این رشته علاقه داری شک نکن که موفق میشوی.
🔸همین. ایام انتخاب رشته بود و یاد پدرم افتادم و خواستم این چند جمله را اینجا به یادگار بگذارم.
شاید کسی که کنکور داده و رتبه خوبی نیاورده هم از این حوالی رد شود و تلنگری بخورد که دنیا به آخر نرسیده.
یا کسی که بین گزینههای مختلف؛ و بین عقل و عشق گیر کرده، به حرف من گوش کند و بگذارد که (به قول آقای قربانی) «دل حل کند این مسالهها را»
زمان ما انتخاب رشته دانشگاه اینقدر naturalized نشده بود. یعنی عوامل فراطبیعی هم در انتخاب رشته مهم قلمداد میشد. (البته Naturalization، یک "عمق راهبردی" هم دارد که فلسفه خواندهها میدانند! )
درواقع، زمان ما مثل الان انتخاب رشته با نرم افزار و هوش مصنوعی نبود، معلمین راهنما این کار را براساس تجربه و شناختشان از رشتهها، آینده شغلی و... انجام میدادند.
اما غیر از تجربه، «دستِ» مشاور هم مهم بود. از این جهت، نگاه به مشاور مثل نگاه به «قابله» در قدیم الایام بود. یعنی پدر و مادرها معتقد بودند صرف سواد و تجربه، کافی نیست که سرنوشت فرزندشان را به کسی بسپارند.
🔹پدر من معلم ریاضی و هندسه و مشاور بود و از آنهایی بود که خیلیها معتقد بودند، دستش در انتخاب رشته خوب است.
لذا با اینکه همیشه بچههای فامیل در خانه ما رفت و آمد داشتند و در طول سال پدرم در حال تدریس ریاضی به آنها بود، ایام انتخاب رشته تلفن خانه ما کلا اشغال بود و ترافیک در منزلمان بسیار زیاد بود.
حتی گاهی در این ایام ما فامیلهای جدید پیدا میکردیم. کسانی که در عمرمان ندیده بودیم، این ایام که میشد خیلی معتقد به صله رحم میشدند!
این ماجرا بعد از قبولی من و برادرم در کنکور شدت هم گرفت. چون نسبت به قبلیهای خودمان نتایج بهتری گرفتیم، ایمان اعضای فامیل به «دستِ خوب» پدرم بیشتر شده بود.
مورد بود که با رتبه سی و چهل هزار، امیدوار بود که با "دستِ خوب" مشاور، دانشگاه سراسری تهران قبول شود.
پدرم البته به همه امید میداد. آن زمان که هنوز «توسعه فردی» و self awareness و این بازیها مد نشده بود، کتابی خوانده بود با عنوان «سنگ فرش هر خیابان از طلاست» که نویسنده آن مدیر شرکت دوو در کره بود و مسیر زندگی خودش از فقر مطلق تا اوج ثروت را نوشته بود. پدرم ماجرای او را تعریف میکرد و افراد را غرق در خودباوری میکرد.
🔹الغرض، دستِ خوب و نَفَس گرم او بیتاثیر نبود ولی امیدی که به آدمها میداد خیلی موثرتر بود. این را بعد از فوت پدرم خیلی از شاگردانش که در دانشگاه میدیدم و همچنین اقوام به من گفتند. حتی کسانی که من اصلا فکرش نمیکردم.
در بدترین و تاریکترین شرایطی که فرد هیچ کورسوی امیدی پیش روی خودش احساس نمیکرد، طوری درمورد توانمندیهای او و روشن بودن آینده صحبت میکرد که نگاه فرد را تغییر میداد و مسیر موفقیت را بسیار گستردهتر از رشته و دانشگاه نشانش میداد.
(تاجایی که بعضی از همان فامیل، از مسیر غیر از درس و دانشگاه، چنان وضع مالی خوبی الان دارند که احتمالا روزی هزار بار خدا را شکر میکنند مثل من و برادرم در کنکور نتیجه نگرفتند!)
🔹اما آنچه خود من در انتخاب رشته از پدرم آموختم، اصالت عشق و اولویت علاقه بود. من بعد از لیسانس یکباره تصمیم گرفتم لگد به بختم بزنم و از مهندسی شیمی وارد فلسفه علم شوم. وقتی تصمیم خودم را با پدرم در میان گذاشتم گفت اگر حقیقتا به این رشته علاقه داری شک نکن که موفق میشوی.
🔸همین. ایام انتخاب رشته بود و یاد پدرم افتادم و خواستم این چند جمله را اینجا به یادگار بگذارم.
شاید کسی که کنکور داده و رتبه خوبی نیاورده هم از این حوالی رد شود و تلنگری بخورد که دنیا به آخر نرسیده.
یا کسی که بین گزینههای مختلف؛ و بین عقل و عشق گیر کرده، به حرف من گوش کند و بگذارد که (به قول آقای قربانی) «دل حل کند این مسالهها را»
وادی|جواد درویش
🔴 عشقت رسد به فریاد.. زمان ما انتخاب رشته دانشگاه اینقدر naturalized نشده بود. یعنی عوامل فراطبیعی هم در انتخاب رشته مهم قلمداد میشد. (البته Naturalization، یک "عمق راهبردی" هم دارد که فلسفه خواندهها میدانند! ) درواقع، زمان ما مثل الان انتخاب رشته با…
Naghshe Farshe Del
Alireza Ghorbani
دیروز که این مطلب را نوشتم و آخر آن گفتم به قول علیرضا قربانی، در اصل باید میگفتم به قول محمدعلی بهمنی. چون شاعر آن مصرع، بهمنی بود. همان کسی که دیشب به رحمت خدا رفت.
🔹قطعا او از لطیفترین و رقیقترین غزلسرایان معاصر بود.
شما این اثر بینظیر هنری را ببینید که چگونه تخیل زبانی، بصری و موسیقایی را به هم پیوند زده است:
پُر نقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
بس که گره زد به گره حوصلهها را..
🔹این شعر بینظیر با صدای علیرضا قربانی و صحنههای سریال وضعیت سفید، در ذهن من ماندگار خواهد شد:
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصلهها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِلهها را
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سختترین زلزلهها را
پُر نقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچلهها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را
خدایش رحمت کند...
🔹قطعا او از لطیفترین و رقیقترین غزلسرایان معاصر بود.
شما این اثر بینظیر هنری را ببینید که چگونه تخیل زبانی، بصری و موسیقایی را به هم پیوند زده است:
پُر نقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
بس که گره زد به گره حوصلهها را..
🔹این شعر بینظیر با صدای علیرضا قربانی و صحنههای سریال وضعیت سفید، در ذهن من ماندگار خواهد شد:
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصلهها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِلهها را
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سختترین زلزلهها را
پُر نقشتر از فرشِ دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخیِ نه گفتن مان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بارِ دگر پر زدن چلچلهها را
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئلهها را
خدایش رحمت کند...
وادی|جواد درویش
🔴Theory of everything یا شاهکلیدی به نام "حکمرانی" جمله معروفی هست از توماس هابز که "انسان، گرگ انسان است." او میگفت انسان موجودی است که بر سر میل به قدرت و ثروتِ بیشتر، مدام در تنازع با دیگران است. اگر این حرف درست باشد، جهان، خیلی تاریک خواهد بود.…
کاش همانطور که با تغییر دولتها، مدیران قبلی کنار گذاشته میشوند، بعضی از مفاهیم قبلی هم عزل میشدند.
باور کنید در بیشتر اختلاسها، نقش مفاهیم بیشتر از مدیران است. مثلا چه پولهایی که به خاطر این مفاهیم جابجا نشده و به جیب بیسوادان نرفته است:
«علوم انسانی اسلامی»، «سند ملی»، «الگوی اسلامی» و (از همه جدیدتر، حرصدرآورتر و خوشاشتهاتر ) همین مفهوم «حکمرانی»!
«حکمرانی» به آن معنا و آن کاربردهایی که در این مطلب گفتهام، کلاه گشادی است که یک دهه است بر سر کشور رفته و تا دلتان بخواهد برای آن دانشکده، مرکز، ستاد، موسسه و (از همه بیشتر) اندیشکده تاسیس شده.
🔹لذا، از مفهوم «حکمرانی» در ایران بترسید و از آن دوری کنید. هر مقولهای که مضافالیه «حکمرانی» شده، نابود شده:
«حجاب»، «خانواده» و (از همه تباهتر) «فضای مجازی»، مضافالیههای «حکمرانی» در یک دهه اخیرند.
الان هم سوزناش به «هوش مصنوعی» گیر کرده؛ که امیدوارم رها کند بگذارد که این یکی برای نسل بعد باقی بماند.
🔸«حکمرانی» از نظر من، «مستعانِ علوم انسانی» است که هنوز تشت رسوایی آن نیفتاده.
ببینید کی گفتم!
باور کنید در بیشتر اختلاسها، نقش مفاهیم بیشتر از مدیران است. مثلا چه پولهایی که به خاطر این مفاهیم جابجا نشده و به جیب بیسوادان نرفته است:
«علوم انسانی اسلامی»، «سند ملی»، «الگوی اسلامی» و (از همه جدیدتر، حرصدرآورتر و خوشاشتهاتر ) همین مفهوم «حکمرانی»!
«حکمرانی» به آن معنا و آن کاربردهایی که در این مطلب گفتهام، کلاه گشادی است که یک دهه است بر سر کشور رفته و تا دلتان بخواهد برای آن دانشکده، مرکز، ستاد، موسسه و (از همه بیشتر) اندیشکده تاسیس شده.
🔹لذا، از مفهوم «حکمرانی» در ایران بترسید و از آن دوری کنید. هر مقولهای که مضافالیه «حکمرانی» شده، نابود شده:
«حجاب»، «خانواده» و (از همه تباهتر) «فضای مجازی»، مضافالیههای «حکمرانی» در یک دهه اخیرند.
الان هم سوزناش به «هوش مصنوعی» گیر کرده؛ که امیدوارم رها کند بگذارد که این یکی برای نسل بعد باقی بماند.
🔸«حکمرانی» از نظر من، «مستعانِ علوم انسانی» است که هنوز تشت رسوایی آن نیفتاده.
ببینید کی گفتم!
وادی|جواد درویش
🔴 تغییرات دینداری در جهان و کشورهای مسلمان
اخیرا به پروژهای علاقهمند شدهام که در ارتباط با کاهش وضعیت دینداری و خداباوری در جهان است. چند کتاب را در این زمینه بررسی کردم. عنوان یکی از مهمترین آنها این است:
Religion's Sudden Decline: What's Causing It, and What Comes Next?
این کتاب نوشته یک محقق برجسته علوم سیاسی به نام Ronald Inglehart است. او پایهگذار پروژه عظیمی است به نام "نظرسنجی ارزشهای جهانی" WVS که بطورکلی و در موضوعات مختلف، 100 کشور را مورد بررسی قرارداده و 90 درصد جمعیت جهان را شامل میشود. بیشتر گزارشها در وبسایت این پروژه قابل دسترس است. کتاب هم بر مبنای دادههای همین پروژه است.
🔹در عکس بالا یکی از نمودارها و جدولهای همین کتاب را آوردهام. آقای اینگلهارت در دو موج نظرسنجی، تغییرات دینداری را بررسی کرده. اولی بین سالهای 1981 تا 2007 است که در این مقطع، 33 کشور جهان با افزایش میزان دینداری مواجه بودهاند. (اکثر آنها کشورهایی هستند که پیش از آن کومونیست بودهاند) 14 کشور نیز با کاهش دینداری مواجه بودهاند.
موج دوم نظرسنجی بین سالهای 2007 تا 2020 است. 42 کشور در این بازه زمانی، با کاهش دینداری مواجهه بودند و فقط در 6 کشور دینداری افزایش پیدا کرده است! (عنوان کتاب هم از همین تغییر وحشتناک گرفته شده است)
نمودار بالا در سمت چپ، این کشورها را نشان میدهد. (آمریکا، شیلی، استرالیا و نروژ بیشترین کاهش دینداری را داشتهاند و هند، بلغارستان، مولداوی، روسیه، نیوزلند و آلمان غربی، تنها کشورهایی هستند که افزایش دینداری را تجربه کردهاند.)
🔹نکته بسیار جالب توجه، تغییر دینداری در هردو موج نظرسنجی در کشورهای مسلمان است. این تغییر در هردو مقطع در این کشورها تقریبا صفر است.
جدول سمت راست بالا، اسم و تغییرات دینداری را در این کشورها نشان میدهد. به شاخصهای مختلف دینداری نمرهای در مجموع از 10 داده شده است.
🔸بطورکلی عوامل مختلفی در افزایش و کاهش دینداری موثر است. میزان توسعه یافتگی، زمینههای فرهنگی-تاریخی، منطقه جغرافیایی و...
اما اینکه بین کشورهای مسلمان از کشورهای توسعه یافتهتر (مثل مالزی و ترکیه) تا کشورهای فقیر تر (مثل مراکش) تا کشورهای عرب زبان یا کشورهای جنوب شرق آسیا و...، تقریبا شاهد هیچ تغییری در میزان دینداری نیستیم؛ به نظر میرسد یک عامل بیشتر نداشته باشد:
محتوای عقلانی و اخلاقی دین اسلام و شخصیت تابناک پیامبر اسلام(ص)
Religion's Sudden Decline: What's Causing It, and What Comes Next?
این کتاب نوشته یک محقق برجسته علوم سیاسی به نام Ronald Inglehart است. او پایهگذار پروژه عظیمی است به نام "نظرسنجی ارزشهای جهانی" WVS که بطورکلی و در موضوعات مختلف، 100 کشور را مورد بررسی قرارداده و 90 درصد جمعیت جهان را شامل میشود. بیشتر گزارشها در وبسایت این پروژه قابل دسترس است. کتاب هم بر مبنای دادههای همین پروژه است.
🔹در عکس بالا یکی از نمودارها و جدولهای همین کتاب را آوردهام. آقای اینگلهارت در دو موج نظرسنجی، تغییرات دینداری را بررسی کرده. اولی بین سالهای 1981 تا 2007 است که در این مقطع، 33 کشور جهان با افزایش میزان دینداری مواجه بودهاند. (اکثر آنها کشورهایی هستند که پیش از آن کومونیست بودهاند) 14 کشور نیز با کاهش دینداری مواجه بودهاند.
موج دوم نظرسنجی بین سالهای 2007 تا 2020 است. 42 کشور در این بازه زمانی، با کاهش دینداری مواجهه بودند و فقط در 6 کشور دینداری افزایش پیدا کرده است! (عنوان کتاب هم از همین تغییر وحشتناک گرفته شده است)
نمودار بالا در سمت چپ، این کشورها را نشان میدهد. (آمریکا، شیلی، استرالیا و نروژ بیشترین کاهش دینداری را داشتهاند و هند، بلغارستان، مولداوی، روسیه، نیوزلند و آلمان غربی، تنها کشورهایی هستند که افزایش دینداری را تجربه کردهاند.)
🔹نکته بسیار جالب توجه، تغییر دینداری در هردو موج نظرسنجی در کشورهای مسلمان است. این تغییر در هردو مقطع در این کشورها تقریبا صفر است.
جدول سمت راست بالا، اسم و تغییرات دینداری را در این کشورها نشان میدهد. به شاخصهای مختلف دینداری نمرهای در مجموع از 10 داده شده است.
🔸بطورکلی عوامل مختلفی در افزایش و کاهش دینداری موثر است. میزان توسعه یافتگی، زمینههای فرهنگی-تاریخی، منطقه جغرافیایی و...
اما اینکه بین کشورهای مسلمان از کشورهای توسعه یافتهتر (مثل مالزی و ترکیه) تا کشورهای فقیر تر (مثل مراکش) تا کشورهای عرب زبان یا کشورهای جنوب شرق آسیا و...، تقریبا شاهد هیچ تغییری در میزان دینداری نیستیم؛ به نظر میرسد یک عامل بیشتر نداشته باشد:
محتوای عقلانی و اخلاقی دین اسلام و شخصیت تابناک پیامبر اسلام(ص)
پس تو را هرلحظه مرگ و رجعتی ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست
آزمودم، مرگ من در زندگی ست
چون رهی زین زندگی، پایندگی ست
امروز صبح که بیدار شدم این مطلب را خواندم و تا الان جملاتش مدام در ذهنم تکرار میشود.
فکر میکنم این جملات برای هرکس مثل من که نویسنده آن را میشناسد، تکان دهنده است.
مصطفی فرمود دنیا ساعتی ست
آزمودم، مرگ من در زندگی ست
چون رهی زین زندگی، پایندگی ست
امروز صبح که بیدار شدم این مطلب را خواندم و تا الان جملاتش مدام در ذهنم تکرار میشود.
فکر میکنم این جملات برای هرکس مثل من که نویسنده آن را میشناسد، تکان دهنده است.
Telegram
تکنولوژی و معنا (تمنا)
گاه میپنداشتم که چون اسطورهای یونانی، خدایان مرا نفرین کردهاند که هیچکس حرفم را نفهمد و گاه میپنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خوردهاند و گاه میپنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمیپذیرند و بر من رحم نمیکنند.
سالهای…
سالهای…