Telegram Web Link
🟥🟧🟨

🔸گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف برگزار می‌کند:

🔹 مدرسه زمستانی فلسفه دین

👤 ارائه‌دهندگان: ابراهیم آزادگان، الیوت سوبر، آر.تی. مولینز، تی‌.جی. ماوسن و ...

📄 برای شرکت‌کنندگان در صورت ثبت‌نام و حضور در تمامی جلسات، گواهی رسمی صادر می‌شود

📅 از ۲۸ بهمن تا ۷ اسفند ۱۳۹۹، هر شب ساعت ۱۹ تا ۲۱

🌐 آدرس برگزاری جلسات:
https://vc.sharif.edu/ch/philsci-speech

🔴 ثبت نام اولیه (جهت صدور گواهی، ثبت‌نام الزامی است):
https://forms.gle/gyr2NJEMECFMSuweA

🟢 اطلاع‌رسانی تکمیلی از طریق ایمیل و آدرس زیر انجام خواهد شد:
@philorwinterschool
سال ۹۳ اولین سالی بود که من داشتم طعم پدر شدن را می‌چشیدم و آخرین سالی بود که طعم پدر داشتن را...
و این دردناک‌ترین تقارن و اتفاق در زندگی من بود. نه فقط برای از دست دادن پدرم، برای اینکه وقتی داشتم به درک چیستی "پدر بودن" و قدر و منزلت او می‌رسیدم که فرصتم برای ادای وظایف "فرزند بودن" به پایان رسیده بود..

و باز دردناک‌تر، یادآوری این واقعیت بود که پدرم شخصیت بسیار ویژه‌ای داشت. از بین خیلی کارهایی که موقعیتش را داشت، معلمی هندسه در دبیرستانهای تهران را به عنوان شغل همیشگی خود انتخاب کرده بود.
به لحاظ استقلال فکری، حریت در تصمیم و شجاعت در عمل، هیچ‌کس را در همه زندگی‌ام به اندازه او ندیدم.

برای همین از وقتی شروع کردم برای زندگی‌ام برنامه و چشم‌انداز بنویسم، برخلاف خیلی‌ها که شخصیت‌های بزرگ و موفق در تاریخ را غایت مسیر خود قرار می‌دهند، من هدف نهایی‌ام را تبدیل شدن به شخصیتی چون پدرم قرار دادم.
دوشنبه و سه شنبه این هفته، همایش بین المللی "عقلانیت، خداباوری و خداناباوری" برگزار میشود.
https://www.tg-me.com/hekmatfalsafe/2123

سخنرانان خوبی در دو بخش فارسی(اینجا) و انگلیسی (اینجا) به ارائه مقاله می‌پردازند.
من هم روز سه شنبه ساعت ۱۴ تا ۱۶ انشالله مقاله ای با عنوان زیر ارائه خواهم کرد:

"آیا علومِ شناختیِ دین، شواهدی به نفع معرفت‌شناسی اصلاح‌شده در باور به وجود خداوند ارائه میکند؟ بررسی موردی دیدگاه جاستین بَرِت در علومِ شناختیِ دین و آلوین پلنتینگا در معرفتشناسی اصلاح شده"

ارائه ها بصورت مجازی و از طریق لینکهای زیر است

🟩 پنل‌های فارسی:
https://www.skyroom.online/ch/irip/rta2021fa
🟦 پنل‌های انگلیسی:
https://www.skyroom.online/ch/irip/rta2021
🔴نگاه اقتصادی اسلام معطوف به کاهش مصرف است یا افزایش تولید؟

اسلام و بطورکلی ادیان آسمانی برای هدایت انسان آمده‌اند و هدف آنها، ارتقا وجودی انسان و تعالی نفس برای رسیدن به کمال است. دلالت این نگاه در اقتصاد، می‌شود کم‌مصرفی و قناعت که در آیات زیادی به آن تاکید شده است. بحث‌های زیادی هم شده که این قناعت، دنیاگریزی به معنای رهبانیت مسیحیان و هندوها و.. نیست. که در جای خودش درست است و منظور ما هم آن نیست.
با قبول اصل "قناعت" ، دو مساله اینجا مطرح می‌شود: اول اینکه نسبت این نگاه با اقتصاد جریان اصلی، که در کشور ما و اکثر کشورهای دنیا حاکم است، چیست؟
دوم اینکه، قناعت یک توصیه اخلاقیِ فردی و سلوکی است. اما نگاه اسلام به عنوان یک دین اجتماعی به اقتصاد چیست؟ و چگونه میتوان الگوی اقتصادی اسلام را با قناعت جمع کرد؟

1️⃣ درمورد مساله اول باید گفت قناعت، کاملا مقابل اقتصاد جریان اصلی است. چرخ اقتصاد با تولید می‌چرخد و رشد اقتصادی مستلزم تولید بیشتر است. تولید بیشتر، نیازمند بازار مصرف بیشتر است. لذا این اشتهای مصرف کننده است که سرعت تولید و سرعت چرخش چرخ‌ اقتصاد را تعیین می‌کند.
یکی از تهدیدهای رشد اقتصاد، یا درواقع یکی از "موانع تولید،" در اینجا اشباع بازار مصرف یا سیر شدن مصرف کننده است. برای رفع این مانع باید الگوی مصرف تغییر کند و تغییر الگوی مصرف نیازمند تغییر در باورها و مدل‌های زندگی است.
ابزارهای تبلیغاتی، خریدهای آسان و مجازی، معماری فروشگاه‌ها، ایجاد خرده فرهنگ‌هایی برای رقابت در مصرف و تجمل‌گرایی و...، همه به کمک بازار می‌آیند تا نرخ مصرف مدام رو به رشد بماند.
تقابل این نگاه با قناعت، بی نیاز از توضیح است. اما برای اینکه معلوم شود نگاه قرآن به قناعت و انتظاری که از مومنان دارد، بیش از یک توصیه اخلاقی است، لازم است به بحث تکاثر که لااقل در دوجای قرآن به صراحت بیان شده، توجه شود.
یکی از آنها آیه معروف بیستم از سوره حدید است که زندگی دنیا را "بازی، سرگرمی، زینت، تفاخر و کثرت طلبی در اموال و اولاد" توصیف میکند و در انتهای آیه دنیاپرستان را با عبارت "فی الاخره عذاب شدید" تهدید می‌کند.
مورد دوم، سوره تکاثر است که با عبارت سنگین "الهکم التکاثر" شروع می‌شود. تفسیر المیزان "الهکم" را اینطور توضیح می‌دهد که یک کار بیهوده شما را از کار اصلی بازداشت. آن کار بیهوده همان کثرت‌طلبی و تفاخر به آن است. بین این کثرت‌طلبی و بازداشتن از کار اصلی، یک رابطه ضروری برقرار است و ممکن نیست که کثرت‌طلبی وجود داشته باشد و غفلت از کار اصلی (که یاد خداست) نباشد.
نکته جالبی که در تفاوت بین تکاثر در این سوره و تکاثر سوره حدید ذکر کرده‌اند این است که در سوره تکاثر، افزون‌طلبی بصورت مطلق نهی شده. یعنی محدود به مال و فرزندان نیست. مثالی هم که ادامه سوره می‌زند، تفاخر به افزونی مردگان است! مثال‌های امروزی تر آن لابد می‌شود افزون‌طلبی و تنوع طلبی در خانه و وسایل خانه، ویلا، ماشین،گوشی، و حتی شغل و شرکت و... و تفاخر به برند و سال تولید و محل تولید آنها!

2️⃣اما سوال دوم درمورد مدل ایجابی و راهبردی اقتصاد در اسلام به عنوان یک دین اجتماعی و چگونگی جمع کردن بین توصیه به قناعت در جنبه فردی و چرخیدن چرخ اقتصاد در جنبه اجتماعی است. جواب به این سوال به سادگی سوال قبل نیست ولی اشارات قرآن به موضوع "انفاق" که در سرتاسر قرآن وجود دارد، یکی از مهمترین محورها (و شاید مهمترین و کلیدی‌ترین محور) در موضوع اقتصاد اسلامی است.
ریشه انفاق، "نفق" است. نفق به معنای شکاف ایجاد کردن است. نفاق و منافق هم از همین ریشه است. جالب است که در قرآن خیلی جاها این دو مفهوم در کنار هم بکار رفته. 10 سوره پشت سر هم یعنی سوره‌های حدید تا تحریم، بطور مبسوط به مساله نفاق و انفاق می‌پردازند.
"نفاق" را در یک کانتکست اقتصادی می‌توان به ایجاد شکاف در جامعه برای کسب منفعت شخصی، ترجمه کرد؛ و "انفاق" را می‌توان به ایجاد شکاف در منافع شخصی برای کمک به جامعه، معنا کرد.
براین اساس، دیدگاه قرآن مبتنی بر نفی نفاق، یعنی ضرر زدن به دیگران برای کسب سود بیشتر؛ و تایید انفاق یعنی، گذشتن از خود (مال، وقت، علم و..) برای افزایش منفعت عمومی است.
اینکه این مدل چه نسبتی با الگوی اقتصاد چپ و مارکسیستی دارد، جای خودش باید بحث شود، ولی بازهم تقابل آن با اقتصاد جریان اصلی، واضح است. چون همانطور که گفتیم، رشد اقتصاد، نیازمند مصرف‌گرایی است و مصرف‌گرایی منجر به سوداگری و درنتیجه کنار رفتن افرادی که قدرت خرید کمتری دارند و درنتیجه شکاف (نفاق) طبقاتی می‌شود. این شکاف طبقاتی همان الگوی نفاق‌محور در اقتصاد است که در تقابل الگوی انفاق‌محور است.

پ.ن: این متن حاصل دغدغه ها و تاملات من در یک محفل هفتگی قرآنی است. پاسخ به سوال دوم آن، بطور خاص آموخته‌های من از ارائه‌های دوست فاضلم دکتر احسان شریفیان، محقق و پژوهشگر قرآن، است.
بررسی_مبانی_جریان_راست_در_ایران_بعد_از_انقلاب_اسلامی.pdf
484.1 KB
فایل پیوست یک مطلب تاریخی-تحلیلی درمورد جریان راست است. آنچه مرا به نوشتن آن واداشت این بود فکر میکنم ایران در دهه آینده (و شاید دهه‌های آینده) در همه سطوح و شئون، تحت حکمرانی اندیشه راست خواهد بود. لذا بر ماست که اولا مبانی و ثانیا تاریخچه و شعوبات جریان راست ایران را بشناسیم تا بهتر بتوانیم مسیر آینده را پیش‌بینی کنیم.
فرضیه اصلی من این است که آخرین جریان راست در ایران که آن را "نواصول‌گرایی" نامیده‌ام، به‌رغم شباهت ظاهری با راست سنتی، تفاوت زیادی با آن دارد؛ و به رغم تفاوت ظاهری با راست مدرن (اعتدال و کارگزارن)، شباهت زیادی با آن دارد. به عبارت دیگر نشان خواهم داد که جریان نواصولگرایی که نطفه آن بعد از بیانیه گام دوم انقلاب بسته شد و در انتخابات مجلس یازدهم متولد شد، در نظر و عمل تفاوتی با جریان راستی که مرحوم هاشمی پایه‌گذاری کرد، ندارد.
به همین دلیل است که در رفتارهای مدیریتی (مثل فرقه‌گرایی) و مباحث نظری (مثل تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی و فرهنگی) و کنشهای اجتماعی(مثل نگاه ابزاری به مردم، اولویت نداشتن عدالت اجتماعی و توجیه مفاسد اقتصادی) شباهت‌های زیادی بین این دو گروه راست، بروز کرده و خواهد کرد
🔴 السلطان علم

حدیث "العلم سلطان" در سالهای اخیر بسیار زیاد به گوش ما خورده است. این روایت را به همان معنایی که فرانسیس بیکن، پیامبر علم جدید از عبارت knowledge is power مراد می‌کرده، برای ما معنا کرده‌اند. شاید منظور معصوم این معنا نبوده ولی در هرصورت من میخواهم از یک روی دیگر این سکه صحبت کنم.
اینکه اگر علم، قدرت است و قدرت آفرین، قدرت هم علم است و علم آفرین: power is knowledge یعنی قدرت است که علم بودن و مسیر پژوهش و کشف و اختراع را تعیین میکند.
مثالهای زیادی برای این ادعا وجود دارد. از جنگ جهانی دوم که قدرتهای بزرگ، سرمایه‌گذاری زیادی روی علوم پایه برای کشف خواص نوین ماده کردند؛ تا شاخه‌هایی مثل ethnology یا قوم‌پژوهشی و قوم‌نگاری که همین قدرتها برای فهم و کنترل رفتار اقوام و قبایلی که شناخت زیادی از آنها نداشتند و برای حضور پایدار در مستعمرات خود، ایجاد کردند و توسعه دادند.
چند مثال ایرانی هم برای این ادعا که قدرت علم را تعیین میکند، می‌زنم:

🔹پهلوی دوم به دلایلی که من بررسی تاریخی نکرده‌ام از دوره‌ای بسیار علاقه‌مند به زنده کرد هویت و شکوه باستانی ایران شد. تغییر مبدا تقویم و جشنهای دوهزار و پانصد ساله نمونه‌ای از اقدامات او در این راستا بود. اما در کنار این اقدامات، سرمایه‌گذاری بسیاری هم روی ادبیات، تاریخ و فلسفه کرد. این شاخه‌ها امروز در دسته بندی‌ها اساسا "علم" به حساب نمی‌آیند. یعنی آنها را از social sciences جدا می‌کنند و به آنها انسانیات یا humanities می‌گویند. (به خاطر همین ترجمه "علوم انسانی" ترجمه خوبی نیست) در این حوزه‌ها به ویژه فلسفه، تقریبا هرچه ما الان داریم، به خاطر سرمایه‌گذاری پهلوی دوم در این موضوع است. تاسیس مراکز پژوهشی بزرگ در این زمینه مثل انجمن حکمت و فلسفه و پژوهشگاه علوم انسانی، نمونه‌هایی از این سرمایه‌گذاریها هستند.

🔹بعد از انقلاب اولین زمینه‌ای که اولویت حاکمیت برای توسعه آن شد، علوم انسانی اسلامی بود. بعد از انقلاب فرهنگی، به این نتیجه رسیدند که تا انقلابی در علوم انسانی ایجاد نشود، اهداف اصلی انقلاب محقق نخواهد شد. به همین دلیل معتمدترین و ذی‌نفوذترین افراد حاکمیت، بیشترین سرمایه‌ها را برای تاسیس دانشگاه‌ها و مراکز علوم انسانی اسلامی جذب کردند. دانشگاه امام صادق(ع) توسط مرحوم مهدوی کنی، دانشگاه مفید توسط مرحوم موسوی اردبیلی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه توسط مرحوم مصباح یزدی، تغییر عنوان و کاربری مدرسه سپهسالار به مدرسه عالی شهید مطهری، توسط آقای امامی کاشانی و...، نمونه هایی از این سرمایه‌گذاری هستند.

🔹بعد از جنگ و نیاز به بازسازی و توسعه ایران، اهمیت رشته‌های علوم پایه و مهندسی برای مسئولین زیاد شد. سرمایه‌گذاری رو این حوزه‌ها در دانشگاه‌ها و مدارس به حدی بود که الان با حدود نیم میلیون نفر، بیشترین قشر بیکار کشور را مهندسان تشکیل می‌دهند! همین دوره‌ها بود که معاونت علمی و بنیاد نخبگان تشکیل شد و مفهوم نخبگی به مقاله و نمره و..، تفسیر شد و بودجه‌ها و مشوق‌های زیادی در این راستا هزینه شد.

🔹در اواخر دهه هشتاد، ادبیات تمدن نوین اسلامی پررنگ شد و تعداد زیادی از دانشگاهیان و مهندسی خوانده‌ها، به سمت علوم انسانی و حوزه های علمیه رفتند. هرچند این دوره بسیار کوتاه بود.

🔹در یک دهه اخیر و با فشار تحریم و نیاز کشور به تولید و گشایش اقتصادی، اولویت نظام و درنتیجه سرمایه‌های کشور به سمت رشته‌های مدیریت، اقتصاد و سیاستگذاری سوق پیدا کرد.
الان ادبیات کارآفرینی و استارتاپ، چنان هژمونی غالبی شده که دیگر مرزی میان علم و غیرعلم و شبه علم، به شرط مولد ثروت بودن، وجود ندارد. اگر آیین‌نامه‌های جدید بنیاد نخبگان را ببینید، معنای نخبگی به عضویت در شرکت‌های دانش‌بنیان سوق پیدا کرده و ارزشهای قبلی چندان پر رنگ نیست.

🔸پس اگر می‌شنویم فلان رشته دیگر امروزه علم نیست، یا بی‌فایده است یا منسوخ شده، در واقع به این معناست که اولویت قدرت و حاکمیت برای سرمایه‌گذاری نیست. یا به این معناست که ذهن حاکمیت درگیر مسائل دیگری است که برای حل آنها نیازی به این علم (ابزار) ندارد..
Midaani To
Alireza Ghorbani,Hessam Naseri
جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه
بی یاد تو هرجا که نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم، توبه

قد اَقبلَ الیکم شهر الله...
از خدا برای ماه رمضان واقعا ممنونم
🔴معرفی چند برنامه رمضانی

به نظر من ماه رمضان بهترین فرصت برای اتصال مستقیم به سرچشمه اصلی -یعنی خود قرآن- است. اما برنامه‌های مجازی خوب و قابل استفاده‌ای هم هست که سه تای آنها به چشم من خورد:

1- گفتگو درباب سی مدخل از دایره المارف قرآن چاپ دانشگاه لایدن هلند. صفحه تلگرام دین آنلاین (اینجا)، هر شب ساعت 22

2- لایو ارائه اندیشمندان در باب ادیان، اسلام و قرآن هر شب ساعت 21 تا 21:30 در صفحه اینستاگرام دین آنلاین (اینجا معرفی افراد و آدرس صفحه اینستا)

3- برنامه سوره شبکه 4 که رویکردهای متفاوت و معاصر به قرآن را بررسی میکند. ساعت 22 شبکه 4 سیما (اینجا معرفی برنامه دیشب)
#وبینار
مركز علم و الهيات پژوهشکده مطالعات بنيادين علم و فناوری برگزار می‌کند:
سلسله سخنرانی های علم و الهیات
موضوع: نظریه ابتناء چندگانه و تبیین رابطه خدا و انسان
سخنران: دکتر جواد درویش(پژوهشگر در فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف)
🗓دوشنبه ۶ ارديبهشت ماه ۱۴۰۰
🕰ساعت ۱۷ تا ۱۹
لینک ورود به وبینار:
http://www.skyroom.online/ch/newandishan/kargah
Audio
فایل صوتی این ارائه
وادی|جواد درویش pinned «🔴چرا شبهای قدر بر جامعه بی اثر است؟ مهمترین اعمال در شبهای قدر توبه و استغفار است و حقیقت توبه همانطور که در روایات تاکید شده، پشیمانی و تصمیم بر ترک گناه است. اما چرا با همه استقبالی که از برنامه های احیا میشود و از همه مهمتر سوز و گدازی که انسان در چهره…»
🔴چرا نهج‌البلاغه را تخطئه می‌کنند؟

سایه مکاتب سیاسی و فلسفی بر روی فهم دین همواره وجود داشته اما در ایران همیشه این جریان‌های چپ بوده‌اند که متهم به ارائه تفسیر ایدئولوژیک از دین، شده‌اند. من در این مطلب می‌خواهم توضیح دهم، جریان راست محافظه‌کار نیز تفسیر مطابق با میل خود از دین را ارائه می‌کند و در این مسیر ابایی از حذف و تخطئه برخی از مهمترین منابع شیعی مثل نهج‌البلاغه ندارد.
کتاب نهج‌البلاغه در تاریخ اندیشه شیعه شاید تا 100 سال پیش جایگاه ویژه‌ای نداشته است. به تعبیر شهید مطهری در مقدمه کتاب "سیری در نهج‌البلاغه"، بخش مهمی از این کتاب توسط بی‌خداها با باخداهای غیرمسلمان برا ما شناسانده شده. ایشان به شرح‌های تاثیرگذاری که توسط سنی مسلک‌هایی چون محمدعبده نوشته شده نیز اشاره می‌کند.
به نظر می‌رسد چهره عقلانی، اخلاقی و عبادی که از مسلمان شیعه در نهج‌البلاغه ترسیم می‌شود و همچنین چهره غیرمحافظه‌کار، حامی محرومان و ضدظلم که از حکومت اسلامی در این کتاب تصویر می‌شود، مهمترین دلیل گرایش مردم و جوامع تحت سلطه استعمار و استبداد به نهج‌البلاغه است.
دهه ۴۰ و ۵۰ در ایران، این کتاب به شدت مورد توجه بوده است. رسول جعفریان در کتاب "سازمانها و جریان‌های سیاسی مذهبی ایران" می‌گوید از سال ۵۰ تا ۵۲، این کتاب ۸ بار تجدید چاپ شده و میگوید نهج‌البلاغه یکی از منابع سه‌گانه سازمان مجاهدین خلق(در کنار قرآن و کتاب "راه طی شده" بازرگان) بوده است.
غیر از چپ‌ها، برخی روحانیون وابسته به فضای فقهی سنتی نیز بشدت به آن گرایش داشتند (مثل مرحوم خزعلی که کل نهج‌البلاغه را حفظ کرده بود.) یا افراد میانه و اندیشمندی مثل شهیدمطهری و علامه جعفری که کارهای عمیقی روی این کتاب کرده و آثاری منتشر کردند.

همین کتابی که تا سال 57 مورد توجه همه طیف‌ها بود، بعد از انقلاب سرنوشت دیگری پیدا کرد. آیت الله جوادی آملی می‌گویند: "ما با نهج‌البلاغه انقلاب کردیم و با رساله‌های عملیه کشور را مدیریت می‌کنیم."
طی این سالها بی‌توجهی زیادی به این کتاب صورت گرفته. هرجایی هم که قرار بوده صحبتی از حضرت علی(ع) به میان آید، سعی شده زوایای غیرهمسوی سیره آن حضرت با اصول جریان‌های سیاسی حاکم، حذف یا تعدیل شود. برای مثال تهیه‌کننده سریال امام علی (در این مصاحبه) به سانسور 3 قسمت از سریال که به شخصیت مطالبه‌گر و عدالت‌خواه ابوذر اختصاص داشت، اشاره میکند‌. برای شناخت بهتر ابوذر خطبه 130 نهج البلاغه را نگاه کنید.
اما برخی منبرهای رسمی این روزها از سانسور هم عبور کرده و قلب و تحریف سیره حضرت علی(ع) و تخطئه نهج‌البلاغه را پی‌گرفته‌اند. ماه رمضان سال گذشته و بعد از انتخابات مجلس و اعتراضات شکل گرفته به مفاسد اقتصادی نمایندگان و رئیس جدید مجلس، برخی روحانیونی که رسما از این جریان حمایت کرده بودند، مثل حامد کاشانی و غلامرضا قاسمیان، در برنامه‌های سحر و افطار سیما، مباحثی درمورد وجود مفاسد اقتصادی در حکومت حضرت علی(ع) را شروع کردند. آنها شرح افراط‌گونه‌ای از برخورد مصلحت‌جویانه حضرت علی با افراد فاسدی مثل زیاد بن ابی و اشعث بن قیس که در حکومت او مسئولیت داشتند، ارائه می‌کردند. در مقابل، برخورد‌های تند و غیرمحافظه‌کارانه ایشان را در ماجرای انتخاب عثمان، واکنش به سهم‌خواهی طلحه و زبیر و عقیل، برخورد با کارگزاران فاسد و متخلف مثل فرماندار بصره و فرماندار اهواز و اهمیت شنیدن صدای منتقدان و مشورت با مردم و مدارا با مخالفان که در نامه به مالک آمده، همه را نادیده می‌گرفتند.
اما این مباحث آنقدر در نهج‌البلاغه پررنگ است که اساسا نمی‌شود نهج‌البلاغه را نگه داشت و از محافظه‌کاری و مصلحت‌جویی در سیره آن حضرت دفاع کرد. لذا گام بعدی، تخطئه و کم اعتبار کردن نهج‌البلاغه است. من اخیرا به مناسبتی در یک سلسله جلسات حامد کاشانی با عنوان "تربیت کارگزار در سیره امیرالمومنین" (اینجا) شرکت کردم. او جلسه اول را به چگونگی پژوهش در سیره حضرت علی و نقش کم‌رنگ نهج‌البلاغه در منابع تحقیقی اصلی، اختصاص داد. جلسه دوم کتابی در ارتباط با سیره را با خودش آورد و آن را به‌عنوان یک نمونه از آثار ضعیف که فقط به نهج‌البلاغه ارجاع می‌دهند، با تمسخر نقد کرد. ایشان با صراحت و از موضع بالا به مخاطب القا می‌کرد که نهج‌البلاغه نه تنها منبع ناقصی برای شناخت علی، که گاهی گمراه‌کننده‌ است. کاشانی متولد سال 64 است و کارشناسی مکانیک خوانده و چندسالی بیشتر نیست که مشغول مباحث حوزوی است، اما برخورد او با نهج‌البلاغه و کسانی‌که آن را جدی گرفته‌اند، طوری است که گویی متفکران بزرگی مثل شهید مطهری (که از سال 1320 تا 1353 در بحر عمیق نهج‌البلاغه غوطه‌ور بوده‌اند)، عمرشان را به بی‌حاصلی گذرانده‌اند.
🔹در این مطلب سعی کردم نشان دهم که تفسیر ایدئولوژیک و فهم کاریکاتوری از اسلام برای تطبیق آن با عملکرد افراد و جناح‌های حامی، امروز در جریان راست وجود دارد.
وادی|جواد درویش
🔴چرا نهج‌البلاغه را تخطئه می‌کنند؟ سایه مکاتب سیاسی و فلسفی بر روی فهم دین همواره وجود داشته اما در ایران همیشه این جریان‌های چپ بوده‌اند که متهم به ارائه تفسیر ایدئولوژیک از دین، شده‌اند. من در این مطلب می‌خواهم توضیح دهم، جریان راست محافظه‌کار نیز تفسیر…
فایل پیوست، سخنرانی کوتاه اما نغز و دقیقی است در ارتباط با نهج البلاغه که توسط استاد مهدی مهریزی ارائه شده است.

در این سخنرانی سه نکته در شرافت این کتاب بیان میکنند:
۱. نهج البلاغه کتاب تراز شیعه
۲. قرائت انسانی از حکومت
۳. تفسیر اهل بیت از اسلام و قرآن

نکته دوم و سوم و بویژه نکته دوم بسیار قابل توجه است. در این مورد، رویکردهای حکومت در دنیا را سه قسم میکنند:

- رویکروهای سیاسی به حکومت؛ که در آن تلاش دولتمردان برای حفظ اقتدار است.
- رویکرد تمدنی به حکومت؛ که حاکمان در تلاش برای ابادانی و رفاه هستند.
- رویکرد انسانی به حکومت؛ که در عین رویکرد تمدنی، حاکمان در تلاش برای به فعلیت رساندن استعدادهای انسانی هستند. هدف این حکومت پرورش انسانهایی باخلاق و شریف است.
رویکرد سوم، نگاهی است که در نهج البلاغه به عنوان مدل مطلوب حکومت ارائه میشود.

https://www.tg-me.com/andishedinimoaser/451
🔴 اسلام اموی و انتخابات آزاد

شهید مطهری در جلد دوم کتاب حماسه حسینی صفحه ۸۲ و ۸۳ مینویسد:

《عقاد مي گويد (ص 31 - 29): معاويه قصدش اين بود كه خلافت را تبديل به ملك اموي كند و در فكر زمينه براي يزيد بود، تا ديد پير شده و ممكن است بميرد و اين كار انجام نشود. به مروان حكم نوشت كه از مردم بيعت بگيرد و چون خود مروان طمع در خلافت داشت ابا كرد از اين كار و ديگران را هم عليه يزيد تحريك كرد. معاويه مروان را معزول كرد و به جاي او سعيد بن العاص را حكم داد و به او موضوع را نوشت. البته كسي به سخنش پاسخ موافق نداد.
معاويه نامه هايي به امام حسين عليه السلام و عبدالله بن عباس و عبدالله زبير و عبدالله جعفر نوشت و سعيد را مأمور ايصال كرد كه جواب بگيرد (و ظاهرا هيچ كس جواب ننوشت.) [...] معاويه خودش به قصد مكه (ظاهرا و باطنا براي بيعت گرفتن براي يزيد) به مدينه آمد و همين چند نفر را خواند و با نرمي و تعارف گفت: من ميل دارم كه شما با يزيد كه برادر شما و ابن عم شماست بيعت كنيد به خلافت، و البته اختيار عزل و نصب با شما خواهد بود و همچنين جبايت و تقسيم مال و اسم خلافت از يزيد باشد! ابن زبير گفت: بهتر اين است كه تو يا مثل پيغمبر بكني كه هيچ كس را معين نكرد و يا مثل ابوبكر بكني كه كسي از غير فرزندان پدر خود انتخاب كرد، يا مثل عمر كار را به شورا واگذاري.
معاويه ناراحت شد و روي خشونت نشان داد؛ به او گفت: غير از اين هم سخني داري؟ گفت: نه. به ديگران گفت: شما چطور؟ آنها هم گفتند: نه. گفت: عجب! شما از حلم من سوء استفاده مي كنيد. گاهي من در منبر خطابه مي خوانم، يكي از شما بلند مي شود و مرا تكذيب مي كند و من حلم مي ورزم. قسم به خدا اگر يكي از شما در اين موضوع سخن مرا رد كند، از من سخني نخواهد شنيد تا آنكه شمشير به فرقش فرود آيد. [...] بعد به رئيس شرطه امر كرد كه بالاي سر هر كدام از اينها دو نفر مسلح بگذارد و دستور داد كه هر كدام از اينها كه در پاي منبر من سخني به تصديق يا تكذيب بگويد گردنش را بزن. 》


شهید مطهری یک پاورقی به این عبارت آخر میزند و مینویسد:
"انتخاب آزاد! بي‏‌شباهت به انتخابات زمان ما نيست (اشاره به زمان رژيم منفور پهلوي.). هم مي‏‌خواست يزيد را به ولايتعهد نصب کند و هم مي‏‌خواست از مردم بيعت بگيرد. در آن وقت قانوني نبود که اگر خليفه کسي را در زمان حيات به ولايتعهد نصب کرد، بعد از مردنش او خليفه است - استثناء در مورد عمر عملي شد - ناچار مي‏‌بايست پاي مردم را هم به ميان بکشند و از مردم بيعت بگيرند، بيعت آن روز مثل رأي دادن امروز بود يعني عمل و انتخابي بود از مردم. معاويه به زور مي‏خواست رأي بگيرد. در زمان ما نيز که حکومت به حسب قانون مشروطه است وکيل بايد انتخاب شود ولي چماق بالاي سر رأي دهنده‏‌هاست
."
اطلاعات حاضرین در نشست‌های فارسی و انگلیسی
Forwarded from گفتار راست انقلابی (Poorya Alimardani)
#تاملات_تاریخی انحراف از عدالت

عبرتهای انحرافات فرقه ای گذشته بر تشیع بکار همه روزگاران میاید از جمله روزگار ما! عقلانیت شیعی و عدالت علوی نجات بخشند و خواهم گفت که در دویست سال پیش چه بر سر اینها آمد تا شیخیه و بابیت و بهائیت فرصت ظهور در جهان شیعی یافتند.
شیخ احمد احسائی که بود؟ شیخی و مجتهدی بسیار پر طرفدار از شیعیان حجاز با پیروانی بسیار معتقد به اصول تشیع در زمانه سلطنت فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار بعد شکست های تلخ از روسیه و از دست دادن شمال ارس در قراردادهای ترکمنچای و گلستان در آن سالهای سرخوردگی شیعیان از پادشاهان و فتوای جهاد علمای تشریعی طرحی نو در انداخت اگر خیلی ساده و دم دستی بگویم شیخ و شاگردان او سید کاظم رشتی و بقیه می گفتند که اصول دین که در تشیع قدما ۵ اصل شمرده می شد چهار اصل است و عدل و معاد را چون در صفات توحید و تعالیم نبوت مستتر است کنار می گذاشتند بجای این دو بعد از توحید نبوت و امامت به عنوان سه رکن و اصل دین بر رکن چهارم یعنی معرفت مجتهد جامع الشرایط به عنوان رکن دین پای می فشردند محمد علی کرمانی که شاگرد سید کاظم است می نویسد " چهارم راویان اخبار و حاملان آثار و دانشمندان عالی‌تبار و رسانندگان باطراف عالم و اینها حجتهای ولی‌عهد هستند بر سایر ضعفا که دسترس ندارند که بخدمت ولی برسند و مدار تدین و دین بر معرفت این چهار است خواه ملت آدم باشد یا ...". اگر چه شیخ توسط علمای فقیه اصولی و متشرع همچون ملا محمد تقی برغانی (شهید ثالث که بعدها توسط پیروان باب سلاخی شد و مزار متبرکش در قزوین است) تکفیر شد و در حجاز درگذشت اما خوب نتیجه این فکر و این نگاه شیخیه به دین و تشیع چه بود و چه شد؟ این نوع نگاه تفکر شیعی را از عقلانیت مستقل از اشخاص به سمت توجه به فهم فردی علمای دین می برد و حذف عامل مستقل و قاضی بی طرف عقل و عدل از رفتار رکن چهارم، در واقع نقطه ضعف و مشکل این تفکر بود و هست. وقتی علی محمد باب شاگرد سید کاظم رشتی ادعای امامت و سپس دینی جدید کرد عدل و در نتیجه عقل و قاضی قابل استفاده برای همه پیروان برای قضاوت او غایب بود! چون دهه ها پیش در اندیشه شیخیه حذف شده بود و رکن رابع در واقع خود باب بود برای پیروانش! این کور کردن عدل و در نتیجه عقل، کار را به جایی رساند که بهاء پس از باب خودش را رسما تجلی خدا خواند! و هیچ عقل و منطق بیرونی برای پیروان این فرقه ها برای ارزیابی ادعاها نبود! اگر مجالی باشد در آینده دلایلی از اینکه انکار اصل عدل در واقع به تضعیف عقلانیت قضاوت گر حقیقت، منجر می شود بیشتر خواهم نوشت اما الان باید گفت:
مواظب باشید مخاطبان هشدار! هرچه جانب عدالت و عدل که امری فطری و عقلی است در دوگانه های کاذب مثل عدالت و ولایت تضعیف شود، نتایج خطرناک تر و غیر قابل پیش بینی تر خواهد بود. تجربه تاریخ نیز نشان داده که انحراف و خطا در طول صدها سال بیشتر و بیشتر شده است.
پینوشت: از برادر عزیزم دکتر جواد درویش که در گفتگویی کوتاه مرا بفکر نوشتن این یادداشت انداختند متشکرم
در حال ترجمه کتابی هستم و اهواز و بلایی که بر سر مردم و طبیعت آورده‌ایم هم از سرم بیرون نمی‌رود. اینکه از سرزمینی پرآب که بزرگترین رود کشور را دارد، خشکی و تشنگی بسازیم، کم هنری نیست!
بخشی از این کتاب به اصول رفتاری چین باستان در قبال طبیعت می‌پردازد:
" رفتار حاکم، پیامدهای کیهانی دارد. ما این را در Huáinánzi، که در قرن دوم قبل از میلاد تدوین شده است، پیدا می کنیم. مثلا در آن میخوانیم که رویش بهاری گیاهان وابسته به شیوه خیرخواهانه عملکرد حاکمان در قبال فصل‌هاست. اگر حاکم در آن زمان دارای شدت عمل باشد، رشد گیاهان متوقف میشود"
در این سنت، مثل سنت اصیل اسلامی و منحرف نشده ما، خشکی و خرابی و عذاب، پیامد عمل حاکمان و متولیان است نه فقط گناهان مردم.
نابودی زمین، هم نتیجه مستقیم ناکارآمدی آنهاست و هم اثر وضعی بی‌رحمی آنها نسبت به مردم و طبیعت.
قران میفرماید: "وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ
و هنگامی که قدرت و حکومتی یابد، می کوشد که در زمین فساد و تباهی به بار آورد، و زراعت و نسل را نابود کند؛ و خدا فساد و تباهی را دوست ندارد"
🔻تعلیق ناباوری؛ نگاهی به کتاب خدا به روایت قرآن
امیرحسین خداپرست

: : کتاب «خدا به روایت قرآن» نوشته جک مایلز است که صالح طباطبایی آن را ترجمه کرده و نشر نی آن را در سال ۱۴۰۰ روانه بازار نشر کرده است.

خدا به روایت قرآن ترجمهٔ فارسی مجموعهٔ سه‌گانهٔ جک مایلز، دربارهٔ تصویر خدا در کتاب‌های مقدس است. دو کتاب دیگر او در این مجموعه خدا در کتاب مقدس یهود و خدا در کتاب مقدس مسیحیان نام دارند و پیش از خدا در قرآن تألیف و منتشر شده‌اند...
📎 پیوند به متن کامل این گزارش در سایت دین‌آنلاین

🆔 @dinonline
🔴 خطبه امام حسین در منا: انذارنامه‌ای علیه "سکوت"

امام حسین(ع) سال 58 یعنی دوسال قبل از عاشورا، در منا خطبه‌ای بین سران و بزرگان قبایل ایراد میکنند. مساله اصلی در این خطبه از نظر من، در یک عبارت "نفی سکوت" است. اینکه چرا سران و بزرگان قوم به رغم همه ظلم‌هایی که هست، ساکتند و کاری نمی‌کنند؟

سکوت، بطورکلی ناشی از دو چیز است: اول، "ندانستن" و دوم، "نخواستن"
براساس همین دو علت، خطبه امام حسین(ع) دو بخش دارد. امام مثل یک تراپیست و یک درمانگرِ جامعه‌ی رو به احتضار، میخواهد ببیند این جامعه چه دردی دارد که ساکت است؟ پس اول بررسی میکند که آیا مشکل آنها ندانستن است. یعنی آیا قوه بینایی، شنوایی، حافظه این قوم دچار اختلال شده؟ یا اینکه عقلشان زایل شده و فکر میکنند حقیقت همین است که مقابلشان است؟

1️⃣ آنچه آن زمان مقابل آنها بود، حکومت معاویه بود که بیش از همه چیز، آزادی و عدالت را تهدید میکرد. سلیم ابن قیس، یکی از راویان خطبه، برای ترسیم فضایی که امام در آن این خطبه را ایراد کرده است، 4 بخشنامه معاویه را که در همه آنها به فشار اقتصادی بر شیعیان علی و به امتیازات و رانتهای خاص به مریدان عثمان اشاره شده، ذکر میکند.
پس ببینید اینجا، وقتی امام حسین دارد تخم نافرمانی مدنی و جنبش عدالت‌خواهانه را در دل مردم میکارد که نه یزید سگ‌باز و شراب‌خوار است که مثل خیلی از تاریخ‌نگاران فقیه‌مسلک بگوییم قیام امام برای رعایت نشدن ظاهر شریعت بوده؛ و نه عامل بیعت با یزید وجود دارد که به خاطر آن امام تحت فشار قرار گرفته باشد و عَلَم مبارزه را برافراشته باشد. سخنان این خطبه در این مقطع به خوبی نشان میدهد که مساله اصلی امام از قیام، آزادی و عدالت اجتماعی بوده است.
بخش اول خطبه با سوالهایی که امام در مورد جایگاه خودشان و توصیه‌های پیامبر(ص) نسبت به خاندان خود و تاییدهایی که از مخاطبان می‌گیرند، پایان می‌یابد. در این بخش امام به خود مردم و بزرگان قوم و همچنین به تاریخ ثابت می‌کنند که دردِ این جامعه از ندانستن نیست.

2️⃣ پس بخش دوم خطبه را شروع می‌کنند آنهم با ذکر 4 آیه تکان دهنده قرآن:
63 مائده، که شامل نهیب تند قرآن به کسانی است که در مقابل دروغگویی و مال مردم خواری، سکوت میکنند.
78 مائده، که اشاره دارد به لعن شدن کافران بنی اسرائیل به خاطر کفر (یعنی پوشاندن حق و نگفتن آنچه که میدانستند)
44 مائده، که به یکی از عوامل اصلی سکوت، یعنی ترس اشاره میکند.
71 توبه، که به تکلیف امر به معروف و نهی از منکر (به معنای بالا) اشاره دارد.

تقریبا تمام ادامه این خطبه را میتوان شرح و تفسیر امام حسین(ع) بر این 4 آیه دانست.
اما سکوتِ از سر "نخواستن" چه عواملی دارد؟ من براساس فرمایشات امام، دو نوع سکوت را در اینجا از هم متمایز کرده‌ام:

1- سکوت خائنانه: یعنی سکوتی که ریشه آن در کفر و پوشاندن حق است. بخشی از عالمان یهود میدانستند حق با کیست ولی حق را می‌پوشاندند. امام در این خطبه میفرماید:
"شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و در آن حدی که مسئولیت دارید، ورود نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌اید."

2- سکوت بزدلانه: یعنی سکوتی که یا از سر ترس در اثر خفقان حاکم و گرفتار نشدن است؛ و یا از سر اشتهای سیری‌ناپذیرِ قدرت و برای ارتقا بیشتر در همین سیستم فاسد حاکم است. امام می فرماید:
"شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا، به مخاطره‌ انداختید؛ و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، [با این حال] آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذابِ او را آرزو دارید!؟"
"و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه‌ها را تحمل می‌کردید، زمام امور خدا به شما برمی‌گشت. ولی شما ظالمان را در جای خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا به شبهه، کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند. فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا از شما جدا خواهد شد. بدین سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساخته و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند."

🔹در بخشهای مختلف این خطبه، نکته مهمی هم در باب "معنا و مسولیت عالم بودن" مدام تکرار می‌شود. از نگاه امام، اینکه عده‌ای در جامعه آبرو و اعتباری دارند، دو علت دارد. اول عنایت الهی و دوم، اقبال مردمی. امام میگوید هردوی اینها، یعنی هم خدا و هم مردم، شما را برای نفی ظلم و اجرای عدل بزرگ داشته‌اند: "مردم شما را برای اینکه به آنها امر و نهی کنید، نمی‌خواهند. مردم شما را برای گرفتن حقشان از دست ظالمان می‌خواهند."
.
2024/10/01 18:39:15
Back to Top
HTML Embed Code: