Telegram Web Link
پذیرش (Acceptance) در ACT به معنای دوست داشتن یا خواستن تجربه‌های درونی نیست بلکه به معنای تمایل (willingness) به تجربه کردن کامل و بدون دفاع افکار، احساسات، حس‌های بدنی، هوس‌ها و تمایلات قوی است. با توجه به تاریخچۀ زندگی درمانجو و مسیری که در زندگی برای پیش رفتن انتخاب می‌کند، رخ دادن برخی تجربه‌ها (نظیر غم، خشم، اضطراب) احتمال زیادی دارد. وقتی درمانجو در طی درمان در مسیر زندگی خود راه می‌رود این احساسات، ناگزیر پدیدار می‌شوند. درمانگر ACT به درمانجو فرصت‌هایی برای تمایل به داشتن این احساسات و تجربه کردن کامل آنها می‌دهد. مداخله‌های پذیرش معادل تمایل است و درمانجو از طریق آنها می‌آموزد خود را به خاطر مشکلاتی که دارد سرزنش نکند، برای تغییر دادن تجربه‌های درونی خود نکوشد و متمایل به روبه‌رو شدن با ترس و دیگر رویدادهای درونی نامطلوبی باشد که هنگام طی طریق در مسیرهای ارزشمند در زندگی همراه او می‌شوند.
#ACT_in_Practice
#learning_ACT
تعریف عملیاتی من از بهوشیاری این است «آن آگاهی که از توجه عمدی، در لحظه حال و عاری قضاوت ناشی می‌شود.» اگر به دلیلی برای انجام این کار نیاز دارید، می‌توانیم اضافه کنیم « و این اقدام را در خدمت خرد، درک خود، و شناخت ارتباط درونی خود با دیگران و با جهان، و در نتیجه در خدمت مهربانی و شفقت انجام می‌دهیم». وقتی کسی بفهمد که واقعاً «غیر قضاوت‌کننده» به چه معناست آنگاه متوجه خواهد شد که بهوشیاری ذاتاً اقدامی اخلاقی است، (با معلق ساختن قضاوت‌گری نه از وضوح و بصیرت اجتناب می‌کنیم و نه از ارزش های انسانی مانند مهربانی و شفقت پرهیز می‌کنیم.). عدم‌قضاوت قطعا به این معنا نیست که قضاوت نداشته باشید؛ تعداد زیادی قضاوت خواهید داشت. منظور دعوت به این است که تا جایی که می توانید قضاوت را به حالت تعلیق در آورید، به سادگی آن را تشخیص دهید، و قضاوت را قضاوت نکنید.
تمرین بهوشیاری شبیه باغبانی یک باغچه و مراقبت از آن است: وقتی گل‌های باغچه شکوفا می‌شوند که شرایط مناسب باشد. در مورد بهوشیاری هم شرایط مناسب شامل چند ویژگی است که برای تمرین بهوشیاری ضروری است:
• ذهن کنجکاو: وقتی در این حالت آگاهی هستیم چیزها را تر و تازه انگار که بار اول است با کنجکاوی می‌بینیم.
• عدم قضاوت‌گری. این خصوصیت آگاهی شامل کسب مهارت مشاهده‌گری کامل هر تجربه‌ای است؛ یعنی به هیچ فکری، هیجانی یا حس بدنی برچسب خوب یا بد، درست یا نادرست، منصفانه یا غیرمنصفانه زده نمی‌شود بلکه در هر لحظه هر فکر، هیجان یا حس بدنی فقط مورد مشاهده قرار می‌گیرد.
• تصدیق. این حس آگاهی هر چیزی را همانطور که هست تصدیق می‌کند.
• آرامش و عدم تکاپوی بیهوده. با این ویژگی در آگاهی، برای فرار از هرچه که در هر لحظه درون خود تجربه می‌کنیم تلاش نمی‌کنیم به عبارت دیگر آرامش به معنای این است که درون همان تجربه‌ای که داریم می‌ایستیم و نیازی به اجتناب و گریز از آن نیست.
• متانت. این خصوصیت آگاهی شامل تعادل است و خردمندی را پرورش می‌دهد؛ و به ما اجازه فهم عمیق‌تر ماهیت تغییر را می‌دهد و باعث می‌شود تا با بینش و شفقت بیشتری با تغییر همراه باشیم.
• تکیه بر خود. این ویژگی آگاهی به شما کمک می‌کند تا از دیدگاه خودتان و بر اساس تجربه‌های خودتان ببینید که چه چیزی واقعی است و چه چیزی غیر واقعی.
• شفقت به خود. با این خصوصیت آگاهی می‌توانید خودتان را بدون سرزنش خود یا انتقاد از خود دوست داشته باشید.
• قدردانی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک می‌کند از هر لحظه با حسی از قدردانی و احترام لذت ببرید.
• سخاوتمندی: این ویژگی از آگاهی به شما کمک می‌کند تا ببینید ارزش هدیه دادن حضور خود به انسان‌ها، موقعیت‌ها، حیوانات و دیگر چیزها بیشتر از چسبیدن به آنها است.
این ویژگی‌ها را در ذهن داشته باشید. در مورد آن‌ها تامل کنید و بنا به فهم خود آن‌ها را در خود پرورش بدهید. کسب این ویژگی‌ها باعث تقویت اثر تمرین شما می‌شود. هر کدام از این‌ها دیگری را تحت تاثیر قرار می‌دهد و کسب یکی از آن‌ها همه ویژگی‌های دیگر را تقویت می‌کند.

منابع:
1. Kabat-Zinn, J. (2018). Meditation is not what you think: Mindfulness and why it is so important. Hachette UK.
2. Stahl, B., & Goldstein, E. (2019). A mindfulness-based stress reduction workbook. new harbinger publications.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
Forwarded from سیمیاروم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❇️چرا در مواقع ناکامی در زندگی، از خودمان انتقاد می‌کنیم؟
🔹آیا این سخت‌گیری نسبت به خود برای ما مفید است؟

🔷دکتر مهرنوش اثباتی از روانشناسان سیمیاروم، از تأثیر خودانتقادگری بر شکل‌گیری اختلالات روانی و اهمیت مهربانی و شفقت با خود برای جلوگیری از آسیب‌ها می‌گویند.

🔗 https://b2n.ir/f96837
#روانشناسی #مشاوره #خودانتقادی
#psychology #psychologist

📌@simiaroom 💚
🔮در ادامه و مرتبط با پست قبل، مطلب زير را بخوانيد 👇

🟦 مراحل پذیرش
ترجمه و تلخیص: دکتر علی فیضی
هیجانات دشوار چیستند؟ هیجانات دشوار هیجاناتی‌اند که موجب درد کشیدن می‌شوند؛ هیجاناتی مثل خشم، ترس و سوگ. برخی اوقات حتی با وقتی با بهوشیاری و شفقت‌به خود به سوی هیجانات دشوار روی می‌آوریم دردی که می‌کشیم اغلب در ابتدا زیاد می شود. افرادی که تمرین مراقبه می‌کنند اغلب این سوال را از خود می‌کنند که لازم است چه مقدار از ناراحتی را به درون تمرین خود راه بدهند. تیک ‌نات هان (آموزگار مشهور مراقبه) زمانی به این سوال پاسخی خلاصه داد: «نه چندان زیاد!» وقتی می‌خواهیم مبنایی برای شفقت به خود بسازیم، تنها نیازمندیم آن مقدار با درد هیجانی تماس برقرار کنیم که فروگشای شفقت برای برخاستنش باشد.
برای ارائه دادن رویکردی بنیادین‌تر به مواجهه با درد هیجانی، می‌توان از تمثیل مهمان‌خانۀ مولوی سود برد. او در شعر زیبای خود توصیف می‌کند که چگونه وقتی هیجانی دشوار بر در خانۀ وجود ما می‌کوبد و ما به او اجازه ورود می‌دهیم -حتی اگر آنقدری نیرومند باشد که خانۀ وجود ما را از مبلمان آن خالی بسازد- این هیجان می‌تواند جایی در خانه برای دانش و فهمی نو ایجاد کند. شعر او به ما اطمینان می‌دهد که توانایی ما برای تاب آوردن و متحول ساختن آشفتگی هیجانی ممکن است فراتر از آنچه باشد که تاکنون می‌دانیم. هرچند با توجه به انتخابی که داریم، احتمالاً می‌توانیم ورود مقداری از رنج را به زندگی خود اجازه بدهیم تا تحت سلطۀ آن از پا در نیاییم. برخی اوقات آماده نیستیم که مهمانان ناخوانده خشمگینانه خانه‌مان را از مبلمان آن خالی کنند. هنر شفقت به خود شامل این است که به تدریج به ناراحتی هیجانی رو کنیم.
می‌توانیم که هیجانات دشوار را مرحله به مرحله بپذیریم. برای پذیرش هیجانات دشوار و با کمک گرفتن از تمثیل مهمان‌خانۀ مولوی از پنج مرحله می‌توان گذشت:
• مقاومت کردن: با آنچه آمده به مبارزه برخیزیم؛ در خانه پنهان بشویم، در خانه را قفل کنیم یا به مهمان بگوییم که پی کارش برود. (چه کنیم؟ مبارزه و تقلّا و کشمکش با مهمان را به هر شکلی که انجام می‌دهیم رها کنیم)
• کاوش کردن: با کنجکاوی به سوی ناراحتی رو کنیم؛ از روزنۀ در نگاه کنیم تا ببینیم چه کسی به در خانه آمده است. (چه کنیم: از خود بپرسیم چه حالی دارم؟)
• تاب آوردن: با احساس ایمنی تاب بیاوریم و استوار بمانیم؛ مهمان را به درون دعوت کنیم اما از او بخواهیم تا در سرای ورودی خانه بماند. (چه کنیم؟ به خود بگوییم این مهمان را دوست ندارم اما می‌تواتم با او کنار بیایم و تاب بیاورم)
• اجازه دادن: به احساسات اجازه بدهیم تا بیایند و بروند؛ به مهمان اجازه بدهیم تا به هرجای خانه که می‌خواهد برود. (هیچ اشکالی ندارد. من در امانم و خانه بزرگ است. می‌توانم اتاقی را به او بدهم.)
• دوستی: ارزشمندی درون همۀ تجربه‌ها را ببینیم؛ روبه‌روی مهمان بنشینیم و به آنچه می‌تواند بگوید گوش دهیم. « چه کنیم؟ از مهمان بپرسیم: چه داری تا به من بگویی؟ دوست دارم بدانم چه می‌توانم از تو یاد بگیرم؟)
منابع:
1. Neff, K., & Germer, C. (2018). The Mindful Self-Compassion Workbook: A Proven Way to Accept Yourself, Build Inner Strength, and Thriveÿ ÿ. Guilford Publications.
2. Germer, C., & Neff, K. (2019). Teaching the mindful self-compassion program: A guide for professionals. Guilford Publications.


@thirdwaveofBehaviorTherapy
@lifeandpsychology
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
صلاحیت_درمانگر_برای_به_کار_بستن_درمان_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد_و_نتایج.pdf
ارتباط مثبت صلاحیت در انجام ACT و اثربخشی درمانگر را می‌توان اینگونه تبیین کرد:
انعطاف پذیری روانی اگر در خود درمانگر پرورش یافته باشد میتواند به او کمک کند در جریان درمان هم جلوه های متنوع این مهارت را فرا بخواند، الگوسازی کند و تقویت کند. دکتر استیون هیز نکتۀ جالبی را دربارۀ اهمیت بازخورد یا فیدبک گرفتن در جلسۀ درمان مطرح می‌کند: «آنچه در اغلب بخشهای تاریخ رواندرمانی دیده ایم این است که تجربۀ بیشتر درمانگر منجر به confidence (اعتماد به نفس) بیشتر میشود تا competence (شایستگی، صلاحیت، کفایت). چرا؟ اولین نکته این است که طبق پژوهشها با افزایش تجربۀ درمانگر؛ زوال تدریجی مهارت و اثربخشی او را شاهدیم. یک تبیین هشیاری بخش دربارۀ این پدیده این است که اثربخشی درمانگر ارتباط مستحکمی با بازخورد گرفتن بلافاصله دارد. یک یک بازیکن بسکتبال را تصور کنید که هزار ساعت پرتاب ضربۀ ازاد را تمرین می‌کند کند اما چشم و گوش او در طول این هزار ساعت بسته است. این نوع از تمرین فرقی به حال مهارت او در پرتاب ضربۀ آزاد او نخواهد کرد چون او نمی‌داند که چطور و به چه شیوه هایی پرتاب کردن منجر به گل شدن ضرباتش میشود. حالا اگر درمانگر و اینجا به ویژه درمانگر ACT را در نظر بگیریم او می‌خواهد انعطاف پذیری روانی و خلاقیت موثر درمانجو برای کاهش رنجش و افزایش بهزیستی‌اش را نیرومندتر کند. اگر درمانگر در لحظه لحظۀ جلسۀ درمان، به نشانه های کلامی و غیرکلامی انعطاف پذیری و ناپذیری توجه نکند و پاسخ کارآمد ندهد فقط احتمالا در به کار بستن تکنیکها از حفظ (افزایش اعتماد به نفس در به کاربستن ACT) ماهرتر خواهد شد اما به احتمال بسیار کمی اثربخشی او در افزایش انعطاف پذیری درمانجو افزایش خواهد یافت. به بیان دیگر و به قول لئو لاسپروگاتو ما به ACT غنی شده با بازخورد نیازمندیم».
بدنمندی و انعطاف‌پذیری روانی

روان‌درمانگران لازم است به میزان گشوده، آگاه یا درگیر اقدام متعهدانه بودن وضعیت‌های بدنی درمانجو توجه کنند و از آن اطلاعات به همان شیوه‌ای استفاده کنند که از کلمات، نشانه‌های فرازبانی . میزان استفاده از کلمات و سایر منابع اطلاعاتی در مورد حالات روانی در لحظۀ حال می توانند حس شوند. به عنوان مثال، اگر یک درمانگر ببیند که مراجعش شانه های خود را خم کرده و به هنگام بالا آمدن مطالب هیجانی به سمت پایین نگاه می کند، ممکن است زمان آن رسیده باشد که میزان بسته بودن فرد به احساسات خود را بررسی کند. در یک رویکرد مبتنی بر فرآیند، درمانگر ممکن است بخواهد از درمانجو بخواهد که وضعیت‌هایی را در نظر بگیرد و به تأثیر روانی آن‌ها توجه کند یا از دانش بدنمند به‌عنوان شکلی از ارتباطات استفاده کند، مانند اینکه «آیا می‌توانی با بدنت به من نشان بدهی که با این موضوع امروز چگونه رفتار می‌کنی؟» یا «آیا می توانی فقط با استفاده از بدن خود بیان کنی که چگونه با این موضوع در هفته گذشته سر و کار داشتی؟» استفاده عمدی توسط درمانگران از وضعیت بدنی خود، اگر به طور هنرمندانه به کار گرفته شود، ممکن است به ایجاد حس درک مشترک و اتحاد کمک کند و بدنمندی را به طیف متغیرهای مرتبط با اتحاد درمانی اضافه کند.
به نظر می رسد ممکن است که اگر در برخی از مداخلات یا اقدامات درمانی انعطاف پذیری روانشناختی را بگنجانیم نیرومندتر بشوند. برای مثال، مواجهه درمانی را می‌توان با استفاده از انواع موقعیت‌های بدن برای کمک به افزایش آگاهی و انتخاب در مواجهه با تجربۀ ناگوار انجام شود. ارزیابی پاسخ‌های نوروبیولوژیکی در حالی که حالت‌های مختلف بدن را امتحان می‌کنیم ممکن است سرنخ‌های مفیدی در رابطه با نحوه ایجاد یک وضعیت ایمنی نوروبیولوژیکی در طول درمان ارائه دهد؛ ارتباط نیرومند این متغیر با پیامدهای بالینی (مثلا در حوزۀ ارزیابی درد) به خوبی شناخته شده است.
منبع:
Falletta-Cowden, N., Smith, P., Hayes, S. C., Georgescu, S., & Kolahdouzan, S. A. (2022). What the Body Reveals about Lay Knowledge of Psychological Flexibility. Journal of Clinical Medicine, 11(10), 2848.

#Learning_ACT
#بدنمندی
#انعطاف‌پذیری_روانی
رواندرمانی، پذیرش، شفقت و نولیبرالیسم
علی فیضی
دوران ریگان و تاچر در دهۀ هشتاد میلادی را نقطۀ آغاز و در ادامه اوج نفوذ و کاربست نولیبرالیسم در نظر گرفته می‌شود. این سیستم هم معمولاً با کلیدواژه‌هایی مثل خودخواهی، رقابت و سودجویی تعریف می‌شود که فرض بر آن است که برآیند کلی‌شان سودبردن جامعه است. از طرف دیگر سه رویکرد درمانی مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان متمرکز بر شفقت و درمان نظام‌های درونی خانواده درهمان دهۀ هشتاد ابداع می‌شوند. به بیانی نه چندان دقیق -که ناگزیر به نظر می‌رسد- می‌توان گفت که از منظر هرسه رویکرد «استبداد منتقد درونی» و «اجتناب از تجربه» به عنوان مشکلات اساسی در نظر گرفته می‌شوند و هر سه رویکرد پذیرش و شفقت رو به عنوان راهبردهای اساسی درمان در نظر می‌گیرند. این مشاهده پویایی جالبی را نشان میدهد: وقتی سیستم کلانی که مبتنی بر خودمداری و رقابت‌گری است بر جوامع حاکم می‌شود مطابق انتظار، مقاومت‎هایی را هم می‌بینیم که ظاهر می‌شوند. هرسۀ این رویکردها در عین حال که از دل روانشناسی برخاسته‌اند مشکل را درونی‌سازی پیام‌های فرهنگی و اجتماعی می‌بینند که بر بستر همان سیستم کلان نئولیبرالیسم، بر قدرت اراده و در نتیجه پاکسازی ذهن تاکید می‌کنند. در این بافار اجتماعی، انگار قرار است هرچه که می‌تواند سوژه را شرم‌زده، پرخاشگر، افسرده یا به عبارت کلی غیرفعال و بی‌فایده برای شرکت در رقابت عمومی بکند بایستی ریشه‌اش را خشکاند. بر خلاف مغالطۀ پهلوان‌پنبه که روانشناسی انتقادی دربارۀ روانشناسی آکادمیک و رواندرمانی مرتکب می‌شود، رواندرمانی در طی دهه‌ها حاکمیت نولیبرالیسم، حتی درون آکادمی به کل در پی انقیاد سوژه از طریق کنترل ذهن نبوده است. در تضاد با رویکردهایی مثل درمان شناختی یا رفتاردرمانی عقلانی هیجانی یا رویکردهایی نظیر اینها که آشکارا از افکار و هیجان‌های سمی صحبت می‌‎کنند و هدفشان دور ریختن آشغالهای ذهنی است یا رویکردهایی نظیر کاهش استرس با بهوشیاری که در معرض اتهام مطیع‌سازی و در نتیجۀ بهره‌ورتر سازی سوژه‌ها قرار دارند* رویکردهایی هم پا به عرصۀ رواندرمانی گذاشته‌اند که نگرش مخالفی به ذهن را پایه‌ریزی کرده‌اند: رویکردهایی که ذهن را موجودیت یگانه‌ای نمی‌بینند که بر خاک آن علف‌های هرز افکار و هیجانات و تکانه‌ها و هوس‌ها (اغلب به لحاظ اجتماعی نهی و خوار شمرده شده) می‌رویند. این روش‌ها با فضا دادن به کلیت زندگی و پویایی درون سوژه، راهی به رهایی آن از انطباق با سبک زندگی پرورندۀ نولیبرالیسم ارائه می‌کنند. اگر راهبرد اصلی، پذیرش بنیادین خود، شفقت و عشق‌ورزی-مهربانی با خود و دیگران و پذیرش آن از سوی دیگران باشد دیگر نمی‌توان فقط انتظار کشید که نتیجۀ موردنظر تبعیت و تسلیم باشد. اینجاست که می‌توان زخم‌هایی که بر روان درمانجو شکل گرفته است نه فقط جایگاهی دید که نور از آنها وارد می‌شود؛ نه نشانۀ مرضی زیستی پنهان بلکه نمایانگر محرومیت‌ها و غفلت‌ها و سوءاستفاده‌هایی دید که راه برای ارضای زندگی‌ساز اشتیاق‌های اساسی را سد کرده‌اند. دلیل فعال بودنشان، دردناکی‌شان و انگیزه‌بخش بودنشان این است که درونشان همان نیرویی گیر افتاده است که به انسان شوق زندگی می‌دهد؛ پس رخم‌ها فقط محل وارد شدن نور نیست بلکه جایی برای تابیدن نور از درون به بیرون است.
* یک پدیدۀ جالب توجه و همزمان تاریخی، شروع و اوج گرفتن جنبش «درمان/مداخلۀ مبتنی بر شواهد» است. در همان دهۀ هشتاد میلادی است که پروتکل‌های سازگار با رویکرد پزشکی به رنج روانی - که اغلب شناختی‌رفتاری‌اند- تدوین می‌شوند و با جذب بودجه از نهادهای دولتی به کسب این توصیف برساختۀ اجتماعی مفتخر می‌شوند که «قوی‌ترین مبنای پژوهشی»‌ را دارند. شایان ذکر است در سالهای اخیر و از سوی پژوهشگرانی متعلق به سنت روانشناسی انسانگرا (بروس ومپولد [1]) و روانکاوی (جاناتان شدلر [2]) صحت و دقت چنین توصیفی به چالش کشیده شده است.
1.
Wampold, B. E., & Imel, Z. E. (2015). The great psychotherapy debate: The evidence for what makes psychotherapy work. Routledge.
2.
Shedler, Jonathan. "Where is the evidence for “evidence-based” therapy? 1." Outcome Research and the Future of Psychoanalysis (2020): 44-56.
Forwarded from طرحی‌نو
سرفصل های دوره :
🔹مدل انعطاف پذیری روانشناختی، مفهوم‌پردازی در مورد ACT،

🔸ارزیابی انعطاف پذیری روانشناختی درمانجو

🔹آموزش تکنیک‌های افزایش انعطاف پذیری روانشناختی درمانجو

🔸آشنایی با الگوی ماتریکس ACT و کاربردهای بالینی آن در درمان

🔹پروتکل افزایش شش گام انعطاف‌پذیری روانشناختی با ماتریکس

🔹مهارت‌های پیشرفتۀ ACT

🔸چگونه اولین جلسه ACT را با اثربخشی بیشتری شروع کنیم؟

🔹شیوه‌های تقویت اتحاد درمانی به عنوان مهمترین متغیر پیش‌بینی‌کنندۀ اثربخشی رواندرمانی

🔸شیوه‌های افزایش ظرفیت فراهیجانی درمانگر برای استفادۀ موثرتر از مهارت‌های ACT

🔹مهارت‌های کاهش خطاهای ناخواسته در فرایند رواندرمانی (به عنوان مثال: واکنش نشان دادن موثر به درمانجوی پرحرف، تنبیه نکردن رفتارهای مثبت درمانجو، واکنش مناسب به پاسخ «نمی‌دانم» درمانجو)

🔸کاربرد اکت برای مشکلات مرتبط با تروما

🔹رل_پلی ،مشاهده فیلم ،ارائه جزوه و کتابچه های آموزشی
وقتی به فردی می گویید که [به لحاظ روانی] بیمار است و بافتار بزرگتری که به نشانه‌های آنها معنا می‌دهد را نادیده می گیرید، نه تنها [دسترسی به] نقاط اهرمی را که می توانند تحول‌آفرین شوند را از دست می دهید، بلکه یک بیمار منفعل ایجاد می‌کنید که احساس نقص می کند.
ریچارد سی. شوارتز (مبدع رویکرد نظام‌های درونی خانواده)
تمرین‌ خود خوب/ خوب بد (تمرینی برای گسلش از خودپنداشت)
راس هریس
مترجم: علی فیضی
درمانجویان اغلب می‌گویند: «من عزت نفس ندارم» یا « عزت نفس بیشتری می‌خواهم». در حالی که سازه‌های مختلفی از عزت نفس وجود دارد، اکثر آنها را می‌توان اینطور خلاصه کرد: عزت نفس = ایجاد یک تصویر مثبت از خود. اکثر برنامه های پرورش عزت نفس تاکید زیادی بر ارزیابی مثبت خود، تمرکز بر نقاط قوت خود و تلاش برای کاهش یا حذف خود قضاوت‌گری‌های منفی دارند. با این حال، از دیدگاه ACT، آمیختگی با «تصویر از خود» چه مثبت و چه منفی باشد احتمالاً مشکلاتی را ایجاد می‌کند. متن زیر از یک تمرین گسلش امیدوارم این احتیاط را روشن کند.
تمرین خود خوب/ خود بد
این یک تمرین ساده اما قدرتمند برای گسلش از خودپنداشت است. برای این کار به کاغذ و خودکار نیاز دارید.
درمانجو: اما عزت نفس بالا خوب است، اینطور نیست؟
درمانگر: خوب، شما سه فرزند خردسال دارید، درست است؟
درمانجو: بله.
درمانگر: پس فرض کنید ذهن شما به شما می گوید، من یک مادر فوق العاده هستم. من یک کار درخشان انجام می‌دهم. حالا اگر به این فکر محکم بچسبید، بدون شک به شما عزت نفس بالایی می‌دهد. اما به کلی گرفتار آن بشوید چه اتفاقی می‌افتد؟ روز خود را سپری کنید و متقاعد شده باشید که مادر فوق العاده‌ای هستید و کار درخشانی انجام می دهید و نیازی به پیشرفت ندارید؟
درمانجو: (می خندد) خب، برای شروع چنین چیزی درست نیست.
درمانگر: بسیار خوب، پس یک هزینه‌ای که چسبیدن به این باور دارد این است که ارتباط خود را با واقعیت از دست می‌دهید. چه اتفاقی دیگری ممکن است برای رابطه شما با فرزندانتان بیفتد اگر 100 درصد باور داشته باشید که هر کاری که انجام داده اید فوق العاده بوده است؟
درمانجو: حدس می‌زنم ممکن است متوجه نشوم که چه زمانی کارها را اشتباه انجام می‌دهم.
درمانگر: حتما. شما فاقد خودآگاهی خواهید بود و احتمالاً حساس نخواهید بود؛ و در این صورت رشد نمی کنید و تبدیل به مادر بهتری نمی شوید؛ زیرا رشد کردن و بلوغ تنها زمانی اتفاق می افتد که بتوانید اشتباهات خود را ببینید و از آنها درس بگیرید. حالا اجازه بدهید از شما بپرسم: فرض کنید می توانید به شکلی جادویی در مراسم ختم خود حضور داشته باشید - شما یک فرشته یا یک روح مهربان هستید یا از بهشت به پایین نگاه می کنید - دوست دارید فرزندانتان کدام یک از این موارد را بگویند: «مامان وقتی به او نیاز داشتم واقعاً در کنار من بود» یا «مامان واقعاً نظر خیلی مثبتی نسبت به خودش داشت»؟
درمانجو: (می خندد) اولی. (گیج شده) اما آیا عزت نفس نمی‌تواند به من کمک کند که مادر بهتری باشم؟
درمانگر: سوال خوبی است. آیا حاضرید برای پیدا کردن جواب یک تمرین با من انجام بدهید؟
درمانجو: حتما.
درمانگر: بسیار عالی. (درمانگر یک صفحه کاغذ خالی را بیرون می آورد.) پس زمانی که ذهنتان می‌خواهد شما را کتک بزند، بدترین چیزهایی که به شما می گوید چیست؟
درمانجو: (آه می کشد) همان چیزهای قدیمی. «من چاق هم و من خودِ خنگ اصلی هستم».
درمانگر: باشه. پس این «خود بد» است: «من چاق هستم» و «من خنگ هستم». چیز دیگری مد نظر دارید؟ (درمانگر چند خود قضاوت‌گری منفی دیگر را برمی انگیزد و همه آنها را در یک طرف کاغذ می نویسد. سپس کاغذ را برمی گرداند.) حالا در موارد نادری که ذهن شما با شما مهربان است، چه چیزهای خوب در مورد شما می گوید؟
درمانجو: اوم. من آدم خوبی هستم. من با دیگران مهربانم
درمانگر: باشد. پس این «خود خوب» است. «من آدم خوبی هستم» و «من مهربانم.» چیز دیگری هم مد نظر دارید؟ (درمانگر چند خود قضاوت‌گری مثبت دیگر را برمی‌انگیزد و همه اینها را در سمت دیگر کاغذ می‌نویسد.) این کمی شبیه به تمرینی است که چند جلسه قبل انجام دادیم. بنابراین اگر مایل هستید، لطفاً کاغذ را جلوی صورت خود بگیرید تا بتوانید همه چیزهای منفی را بخوانید. همین است - آن را درست در مقابل خود نگه دارید تا این تنها چیزی باشد که می توانید ببینید. (درمانجو کاغذ را جلوی صورت خود می گیرد و درمانگر را دیگر نمی‌تواند ببیند) آن را محکم نگه دارید. کاملا در «خود بد» گرفتار کنید. حالا، این عزت نفس بسیار پایین است، اینطور نیست؟
درمانجو: بله.
درمانگر: و تصور کنید که مستقیماً در مقابل شما هر چیزی که در زندگی مهم است وجود دارد. همه افراد و مکان ها و چیزها و فعالیت هایی که برای شما مهم هستند. بنابراین، در حالی که کاملاً گرفتار این داستان های مربوط به خودتان هستید، برای بقیه زندگی شما چه اتفاقی می افتد؟
درمانجو: از دست می‌رود.
درمانگر: آیا تصور می کنید با افرادی که دوستشان دارید و چیزهایی که مهم هستند در ارتباط هستید؟
درمانجو: نه. نمی توانم چنین چیزی را ببینم.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
درمانگر: باشد. حالا کاغذ را بچرخانید تا به تمام آن افکار مثبت در مورد خودتان نگاه کنید. همین است - و آن را درست جلوی صورتتان نگه دارید. (درمانجو کاغذ را به دور خود می چرخاند و به نگه داشتن آن در مقابل صورت خود ادامه می دهد.) اکنون به کلی گرفتار «خود خوب» شوید. آن را محکم نگه دارید - به خودتان اجازه دهید گرفتار تمام آن افکار مثبت دوست داشتنی شوید. اکنون شما واقعاً عزت نفس بالایی دارید. اما با بقیه زندگی شما چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا شما تصور می کنید که مشغول ارتباط با عزیزانتان و موارد مهم زندگی‌تان هستید؟
درمانجو : (با خنده) نه.
درمانگر: باشد. حالا کاغذ را روی پای خود بگذارید. (درمانجو همین کار را انجام می دهد.) حالا، آیا این کار تفاوتی ایجاد می‌کند؟
درمانجو: (درمانجو به درمانگر نگاه می کند. هر دو پوزخند می زنند.) خیلی بهتر است.
درمانگر: مشغول شدن و ارتباط با چیزهایی که مهم است آسان تر است؟
درمانجو: بله.
درمانگر: و توجه کنید، تا زمانی که به این داستان‌ها اجازه می‌دهید روی زانوی شما بنشیند و اگر آن را محکم نگه ندارید یا محذوبش نشوید مهم نیست که کدام طرف کاغد بالا است. چه خود خوب یا خود بد ظاهر شود مهم نیست. این داستان‌ها مانع آن کاری که می‌‌خواهید انجام بدهید نمی‌شوند. بنابراین بر مبنای اینکه آن گونه مادری باشید که می خواهید باشید، چه چیزی مهمتر است؟ سعی می کنید به تمام این افکار را در مورد اینکه چقدر خوب هستید محکم بچسبید و از افکار منفی دور شوید یا با بچه هایتان مشغول شوید و با آنها ارتباط برقرار کنید و واقعاً کنار آنها باشید؟
درمانجو: البته بودن کنار بچه هایم بودن.
منبع:
Harris, R. (2019). ACT made simple: An easy-to-read primer on acceptance and commitment therapy. New Harbinger Publications.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
https://neurosciencenews.com/serotonin-depression-21074/
از حساب توئیتری دکتر جوانا مونکریف (نویسندۀ اول مقاله):
مرور جدیدی که انجام دادیم (مونکریف و همکاران، 2022) اولین مرور کلی نظام‌مند همۀ حوزه‌های پژوهشی است و نتیجه می‌گیرد که هیچ‌گونه شواهد علمی از ارتباط بین سطح سروتونین پایین و افسردگی حمایت نمی‌کند. این مرور مورد نیاز بود؛ چون اگرچه پژوهشگران قبلاً نشان داده بودند که شواهد ضعیفی در حمایت از ارتباط مذکور وجود دارد، چنان که در مقاله‌ای دیگر (آنگ، هوویتز مونکریف، 2022) نشان دادیم دکترها در رسانه‌ها و متون علمی نظریۀ [نقص] سروتونین [برای تبیین افسردگی] را ترویج می‌کردند.
ما هفده مرور و تحلیل را بررسی کردیم که به سروتونین و سوخت و ساز سروتونین، گیرنده‌ها و انتقال‌دهنده‌های سروتونین، تخلیلۀ تریپتوفان، ژن انتقال‌دهنده‌های سروتونین و تعامل پرداخته بودند. مطالعات مربوط به ژن شامل ده هزار بود و دیگر مطالعات شامل تقریباً شش هزار نفر می‌شدند.
بر مبنای مرور مذکور، در مورد میزان سروتونین و سوخت و ساز آن هیچ تفاوتی بین افراد دارای افسردگی و افراد بدون افسردگی وجود ندارد. مطالعات مرتبط با گیرنده‌های سروتونین ناسازگار با هم‌اند و اگر هم شواهدی وجود داشته باشد نشان‌دهندۀ افزایش فعالیت سروتونینی در افسردگی است؛ اما این پدیده به احتمال قوی ناشی از مصرف قبلی دارو‌های ضد افسردگی است.
یک مرور قدیمی مطالعات مرتبط با تخلیلۀ تریپتوفان (تکنیکی که گمان می‌شود سروتونین مغز را کاهش می‌دهد) نشان می‌دهد که چنین کاری در اغلب داوطلبان افسردگی ایجاد نمی‌کند و مطالعات اخیر نشان می‌دهد که هیچ اثری ندارد.
جامع‌ترین مطالعات ژن انتقال‌دهنده‌های سروتونین نشان‌دهندۀ عدم همبستگی آن با افسردگی است. رویدادهای ناگوار زندگی ارتباط قدرتمندی با افسردگی دارند اما با ژن انتقال‌دهنده‌های سروتونین هیچ تعاملی ندارند.
این مرور پژوهشی اهمیت بسیاری دارد چون به افراد زیادی که داروهای ضد افسردگی مصرف می‌کنند گفته می‌شود که عدم تعادل شیمیایی دارند. دریافت چنین خبری می‌تواند دشوار باشد اما مردم حق دارند بدانند که هیچ‌گونه شواهد علمی از این ایده پشتیبانی نمی‌کند.
ما همچنین از برخی پژوهش‌ها دریافتیم که مصرف طولانی‌مدت داروهای ضد افسردگی حتی ممکن است میزان/فعالیت سروتونین را کاهش بدهد. این یافته بر اهمیت این نکته دلالت دارد که ما نمی‌دانیم داروهای ضد افسردگی -مخصوصا در بلند مدت- با مغز چه می‌کنند و بایستی در تجویز آنها محتاط‌تر باشیم.
منابع:
Ang, B., Horowitz, M., & Moncrieff, J. (2022). Is the chemical imbalance an ‘urban legend’? An exploration of the status of the serotonin theory of depression in the scientific literature. SSM-Mental Health, 2, 100098.

Moncrieff, J., Cooper, R. E., Stockmann, T., Amendola, S., Hengartner, M. P., & Horowitz, M. A. (2022). The serotonin theory of depression: A Systematic Umbrella Review of the evidence. Molecular Psychiatry. https://doi.org/10.1038/s41380-022-01661-0
Forwarded from طرحی‌نو
🍃سرفصل های دوره :

🔹مدل انعطاف پذیری روانشناختی، مفهوم‌پردازی در مورد ACT،

🔸ارزیابی انعطاف پذیری روانشناختی درمانجو

🔹آموزش تکنیک‌های افزایش انعطاف پذیری روانشناختی درمانجو

🔸آشنایی با الگوی ماتریکس ACT و کاربردهای بالینی آن در درمان

🔹پروتکل افزایش شش گام انعطاف‌پذیری روانشناختی با ماتریکس

🔹مهارت‌های پیشرفتۀ ACT

🔸چگونه اولین جلسه ACT را با اثربخشی بیشتری شروع کنیم؟

🔹شیوه‌های تقویت اتحاد درمانی به عنوان مهمترین متغیر پیش‌بینی‌کنندۀ اثربخشی رواندرمانی

🔸شیوه‌های افزایش ظرفیت فراهیجانی درمانگر برای استفادۀ موثرتر از مهارت‌های ACT

🔹مهارت‌های کاهش خطاهای ناخواسته در فرایند رواندرمانی (به عنوان مثال: واکنش نشان دادن موثر به درمانجوی پرحرف، تنبیه نکردن رفتارهای مثبت درمانجو، واکنش مناسب به پاسخ «نمی‌دانم» درمانجو)

🔸کاربرد اکت برای مشکلات مرتبط با تروما

🔹رل_پلی ،مشاهده فیلم ،ارائه جزوه و کتابچه های آموزشی
اکثر افراد به طور کامل این موضوع را تصدیق نمی کنند یا تمایلی به دیدنش ندارند که زندگی شامل رنج بردن است. اما شناخت این حقیقت اولین گام در مسیر تعالی و فراتر رفتن از آن است. در این تعالی است که زندگی های با نشاط و معنادار متولد می شوند. به‌عنوان درمانگر ACT، می‌توانیم به درمانجویان خود در این فرآیند چنین کمک برسانیم که که یاری‌شان کنیم تا درد را بپذیرند و نگهش بدارند و در همان حال به برداشتن گام‌هایی که هر روز و هر لحظه به معنایی شخصی برای ایشان مرتبط است ادامه بدهند. همانطور که اغلب در ACT گفته می شود، این کار با سر، دست و قلب انجام می شود. سر به دانش کلامی، آن فهم فکری لازم از مداخله اشاره دارد. کار دست به رفتار مرتبط است; حرکت جسمانی و اقدام کردن اجزای اساسی این کارند. با این حال، به نظر می رسد قلب ACT مبهم‌تر است؛ تا حدی به این دلیل که معنای آن در ماهیت تجربی درمان نهفته است و به طور کامل در فهم کلامی آن خلاصه نمی‌شود. قلب ACT در ویژگی‌هایی چون آگاهی ناب، یعنی وجودی تجربه‌گر بودن (به طور کامل و زنده بودن) یافت می‌شود. در تجربه‌گری، فرد در حال مشاهده و پذیرفتن روند جاری زندگی، از جمله شادی‌ها و دردهای آن است. درون این دیدگاه، آگاهی از روند سیال «دیگری» نیز وجود دارد: اینکه همه انسانها کامل، زنده و به طور بنیادین قابل پذیرش‌اند. درمانگر می‌تواند در این بازشناسی با درمانجو ارتباط برقرار کند، با او هم می‌تواند از رنج فراتر برود و هم می‌تواند هدفمندی را در یک فرآیند مداوم اشتغال مداوم با ارزش‌ها ایجاد کند.
Walser, R. D. (2019). The heart of ACT: Developing a flexible, process-based, and client-centered practice using acceptance and commitment therapy. New Harbinger Publications.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
خردمندی بزرگی که درون نظریۀ چارچوب ارتباطی وجود دارد این است: افکار خود را تغییر ندهید؛ بلکه نحوۀ کارکردن آن را متحول کنید. البته که می‌توانید افکار خود را تغییر بدهید. خیلی خوب است که منعطف فکر کنید. این چیزی است که هرکسی می‌خواهد انجام بدهد؛ اما کارکرد آنها را تغییر بدهید بهتر است. کاری که افکارتان می‌تواند انجام بدهد را تغییر بدهید و خواهید دید که به این شیوه رفتارتان را هم تغییر می‌دهید.
-استیون هیز
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
ذهنی به رهایی‌رسیده خلاصه‌ای از کار علمی زندگی دکتر استیون هیز است که به خوانندگان می‌آموزد چگونه با به کارگیری شش فرآیند کلیدی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، زندگی بهتر، شادمانه‌تر و کامل‌تری داشته باشند. کنار هم قرار دادن این فرآیندها به ما می آموزد که چگونه بچرخیم: با «گسلش» از افکار به جای آمیختن با افکارمان. با دیدن دیدن زندگی از منظری جدید؛ و با کشف ارزش‌های منتخبمان، آن ویژگی‌های بودن و زیستن که به معناداری زندگی را افزایش می‌دهد.
دکتر استیون هیز نتایج پژوهشی جالبی را به اشتراک می‌گذارد، مانند اینکه چگونه تکنیک‌های درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به بهبود و تداوم سلامتی جسمانی کمک می‌کند یا نشان می‌دهد که جملات تاکیدی مثبت در واقع احساسات منفی را افزایش می‌دهند؛ و این‌ها را با داستان‌های درمانجویان و همکاران و همچنین داستان هیجان‌انگیزی در مورد بهبودی خود از یک اختلال وحشت‌زدگی شدید در هم می‌آمیزد، داستانی که منجر به تولد ایده انعطاف‌پذیری روانی شد.
کانال تخصصی موج سوم رفتاردرمانی
ذهنی به رهایی‌رسیده خلاصه‌ای از کار علمی زندگی دکتر استیون هیز است که به خوانندگان می‌آموزد چگونه با به کارگیری شش فرآیند کلیدی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، زندگی بهتر، شادمانه‌تر و کامل‌تری داشته باشند. کنار هم قرار دادن این فرآیندها به ما می آموزد که چگونه…
ذهنی به رهایی رسیده
نویسنده: دکتر استیون هیز
مترجمان: دکتر علی فیضی، دکترفاطمه فروزش یکتا،
دکتر الهام آقایی
قطع کتاب : وزیری ۴۲۰ صفحه
چاپ اول شهریور ۱۴۰۲
قیمت:۱۴۰۰۰۰هزار تومان
خرید از سایت انتشارات ابن سینا با ۱۵درصد تخفیف می باشد
سفارش خرید از طریق واتساپ ۰۹۱۰۴۴۹۷۰۵۴
(ساعت پاسخگویی انتشارات ۸/۳۰تا ۱۸)
مهم‌ترین مجموعۀ مهارت در سلامت روان:
بعد تحلیل 55000 مطالعه چه یافتیم؟
نویسنده: استیون هیز
مترجم: علی فیضی
(بخش اول)
چرا روان‌درمانی موثر است؟ تا همین اواخر بسیاری از دانشمندانی که روش‌های بهبود سلامت روان و رفتار را مطالعه می‌کردند پاسخ به این سؤال را به تعویق انداخته بودند. در عوض آنها استدلال آنها این بود که اول بهتر است به این سؤال پاسخ بدهیم آیا چنان روش‌هایی موثرند و بعد بپرسیم که چرا.
راهبرد غیرمعقولی نبود؛ اما در دهه‌هایی که گذشت هزاران هزار مطالعه منتشر و از دل آنها فهرستی روبه گسترش از مداخلات بیرون آمد که بسیاری از آنها در ظاهر متفاوت بودند؛ اما با فرایندها و مکانیسم‌های مشابهی موثر واقع می‌شدند. نهادهای علمی یا آژانس‌های دولتی فهرست‌های «درمان‌های مبتنی بر شواهد» را نگه داشتند بدون این که دانشی دربارۀ فرایندهای تغییر طلب کنند و به همین دلیل روش‌ها بیشتر هم شدند. برخی اوقات نظریه‌های کاملاً عجیب‌وغریبی مطرح شدند؛ چون در پژوهش‌ها پیامد روش‌های مبتنی بر این نظریه‌ها در مقایسه با گروه کنترل بهتر بود و به طرف‌داران چنان نظریه‌هایی دل‌وجرئت می‌داد ادعا کنند که نظریه‌‌شان صحیح است.
شاید این‌طور باشد؛ شاید هم نباشد. چنان پیامدها به‌تنهایی نمی‌توانند چیزی دربارۀ صحت نظریه‌ها بگویند. لازم است که سؤال «چرا» هم پاسخ داده شود.
به‌تدریج، آن روش‌های آماری که مسیرهای مهم تغییر را تشخیص می‌دادند – با آنها می‌شد به سؤال چرا پاسخ داد - در پژوهش‌های روان‌درمانی رواج بیشتری یافتند. شناخته‌شده‌ترین و پراستفاده‌ترین روش «تحلیل میانجیگری» نام داشت. زمانی میانجیگری صحبت به میان می‌آید که الف) درمان، در مقایسه با گروه کنترل، بر یک فرایندِ نزدیک‌تر (واسط) نسبت به پیامد تأثیر ‌بگذارد و ب) این فرایندِ نزدیک (واسط) با پیامدها در هر دو گروه مرتبط باشد و انجام تحلیل آماری با کنترل مسیر «الف به ب» تأثیر درمان بر پیامد را به طرز معنادار (چشمگیر) کاهش بدهد. روش کاملی نیست؛ اما جای خوبی برای شروع است و حجم پژوهش‌ها در حوزۀ مداخلات مرتبط با سلامت روان، حالا آن‌قدری زیاد است که بتوان تحلیلی مقایسه‌ای انجام داد. پنج سال قبل، همکارانم (استفان هافمن در دانشگاه بوستون، جو کیاروچی در دانشگاه کاتولیک استرالیایی و همکارانمان بالیندر شادران و فرد چین) و من تصمیم گرفتیم تا نگاهی به همۀ مطالعات میانجی بیندازیم که تاکنون دربارۀ تأثیر مداخلات روانی اجتماعی بر سلامت روان و به شکل کارآزمایی‌های کنترل‌شدۀ تصادفی شده انجام یافته بودند.
انتظار خاصی دربارۀ نتیجۀ کار نداشتیم.
معلوم شد که تلاش عظیم نزدیک به 50 نفر در چهار سال بعد برای تکمیل کار لازم است. به شوخی نام این تلاش را «پروژۀ سیارۀ مرگ» نامیدیم؛ چون مثل آن ایستگاه فضایی در فیلم‌های جنگ ستارگان، پروژه غول‌آسا بود، مدت‌زمان بسیار زیادی برای ساختن و پرداختن آن لازم بود و امیدوار بودیم تأثیر عمده‌ای روی نحوۀ تفکر ما دربارۀ روان‌درمانی بگذارد.
54633 پژوهش هرکدام دوباره درجه‌بندی شد تا ببینیم که تحلیل در آن به‌صورت مناسبی انجام شده است یا نه. در آغاز به نظر رسید که کمی بیش از هزار مطالعه برای تحلیل مناسب است؛ اما وقتی عمیق‌تر کاویدیم پژوهش‌های بیشتری کنار گذاشته شد (مثلاً پژوهش‌هایی که در آن یک پیامد، پیامد دیگری را میانجیگری کرده بود کنار گذاشتیم). برای رسیدن به نتایج اصلی، روی ابزارهای سنجشی تمرکز کردیم که در پایگاه دادۀ ما حداقل یکبار دیگر هم استفاده شده‌ بودند. در نهایت به 281 پژوهش روشن رسیدیم که در آنها 73 ابزار متفاوت استفاده شده بودند. در نهایت و چند هفته قبل نتایج یکی از بزرگ‌ترین مرورهایی که تاکنون دیده‌ام در مجلۀ معروف Behaviour Research and Therapy منتشر شد (1).
همان‌طور که احتمالاً حدس زده‌اید فقط یک مسیر تغییر وجود نداشت؛ بلکه مسیرهای بسیاری بودند؛ و هرکدام از افراد متفاوتی در بافتارهای گوناگون حمایت می‌کردند. با وجود این، نتیجۀ شگفت‌انگیز این بود که مجموعۀ یگانه‌ای از مهارت‌ها از رایج‌تر از هر مهارت دیگری موثر یافته شدند. این دسته‌ها مهارت بسیار بیشتر از اعتمادبه‌نفس؛ حمایت گرفتن از دوستان، خانواده یا درمانگرتان یا نداشتن افکار منفی و بد کارکرد پیدا شدند. رایج‌ترین مسیر تغییر انعطاف‌پذیری روانی و مهارت‌های بهوشیاری بود. با استفاده از معیار لازم برای تحلیل میانجی موفق دریافتیم که این مجموعۀ کوچک از مهارت‌ها 45 درصد آنچه دربارۀ چرایی موثر بودن روان‌درمانی می‌دانیم را تبیین می‌کند. وقتی مفاهیمی بسیار مشابه (نظیر شفقت به خود، فعال‌سازی رفتاری، حساسیت به اضطراب) به انعطاف‌پذیری روانی و بهوشیاری اضافه شدند، بالغ بر 55 درصد نتایج تحلیل موفق میانجی را تبیین کردند.
https://www.tg-me.com/thirdwaveofBehaviorTherapy
2024/09/21 07:44:21
Back to Top
HTML Embed Code: