یک بار برایم نامه نوشته بود که :
" نمیتوانم گریه کنم .
میخواهم گریه کنم اما نمیتوانم گریه کنم .
باید گریه کنم اما نمیتوانم ... "
#سپیده_صریحی
یک بار برایم نامه نوشته بود که :
" نمیتوانم گریه کنم .
میخواهم گریه کنم اما نمیتوانم گریه کنم .
باید گریه کنم اما نمیتوانم ... "
#سپیده_صریحی
حتی دشمن باشکوهی هم نیستید. اوباش هستید؛ بیسروپا، بیقیدوبند، بیرحم و بیافتخار.
Forwarded from دختری که دوست داشت خدا باشد🌿
انگار دوباره هواپیما رو زدید...انگار باز پلاسکو سوخته و آتش نشانا رو فرستادید تو.انگار باز کشتی سانچی داره غرق میشه.
اون جاییام که حامد اسماعیلیون نوشته بود:
«امروز مثل هرروز راه رفتم و گریه کردم،امروز گریه کردم،دیروز گریه کردم،پریروز گریه کردم،چهارهفته را گریه کردم،مشاور میگوید چهار هفته زمان زیادی نیست،به زمان زیادی نیست مشاور هم گریه کردم.»
«امروز مثل هرروز راه رفتم و گریه کردم،امروز گریه کردم،دیروز گریه کردم،پریروز گریه کردم،چهارهفته را گریه کردم،مشاور میگوید چهار هفته زمان زیادی نیست،به زمان زیادی نیست مشاور هم گریه کردم.»
نیازی به دلگرمی ندارم.
دیگر به چه کارم میآید؟! آن وقت که میخواستم نداشتم..
- کافکا
دیگر به چه کارم میآید؟! آن وقت که میخواستم نداشتم..
- کافکا
حسین رونقی تو یکی از مصاحبه هاش درباره زندان رفتنش گفته:وضعیت بی رحمانه ای بود، من بیمار بودم و هیچ مراقبت پزشکی دریافت نکردم. برادرم را هم دستگیر و جلوی چشمانم به طرز فجیعی شکنجه کردند. حالا با یک کلیه زندگی میکنم و خیلی چیزها را از دست داده ام. اما شجاعتم را نه!
ما سرانجام شبی
مست و مدهوش و کمی ژولیده
با بدن های به خون غلطیده
بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...
مست و مدهوش و کمی ژولیده
با بدن های به خون غلطیده
بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...
Forwarded from دویستوچند تکه استخوان.
میگه:
هوا غمآلود، درختها غمآلود، صدای پرندهها غمآلود، تو هم میخندی آروم و غمآلود؛ راهی نداریم جز دوست داشتنِ این غم، داریم؟
هوا غمآلود، درختها غمآلود، صدای پرندهها غمآلود، تو هم میخندی آروم و غمآلود؛ راهی نداریم جز دوست داشتنِ این غم، داریم؟
Golom Golom
Erfan Tahmasbi
گلم گلم - عرفان طهماسبی
@termenevesht
@termenevesht
Forwarded from [ دردهایم ... ]
واسه اونی که دوستش داری وقت بذار...
نذار به نبودنت عادت کنه
نذار روز ها و ساعت هایِ زیادی رو بدونِ شنیدنِ صدات سَر کنه...
امـروز نمیفهمی اما
یه روز میرسه که دلت هوایِ بودنشُ میکنه و دیگه جایی واسه بودنت تو لحظه هاش نیست
دیگه دلش برایِ حضورت پـر نمیکشه
دیگه یاد میگیره چطور از دور دوستت داشته باشه حقیقتش بـود و نبــودت واسش فرقی نداره دیگه!
هر چقدر هم که بقیه باشن، واسش وقت بذار وقت کمه واسه با هم بودن...
نذار به نبودنت عادت کنه
نذار روز ها و ساعت هایِ زیادی رو بدونِ شنیدنِ صدات سَر کنه...
امـروز نمیفهمی اما
یه روز میرسه که دلت هوایِ بودنشُ میکنه و دیگه جایی واسه بودنت تو لحظه هاش نیست
دیگه دلش برایِ حضورت پـر نمیکشه
دیگه یاد میگیره چطور از دور دوستت داشته باشه حقیقتش بـود و نبــودت واسش فرقی نداره دیگه!
هر چقدر هم که بقیه باشن، واسش وقت بذار وقت کمه واسه با هم بودن...
Forwarded from [ دردهایم ... ]
هیچوقت بهت نگفتم چقدر دارم اذیت میشم،نگفتم بهت چقدر باعث شدی قلبم مچاله بشه تو خودش و اشک بریزه، نگفتم کاری کردی که دیگه نتونم به کسی حس پیدا کنم و بهش محبت کنم، حتی از اون شبایی که میتونستی فقط با حرف زدن باهام حالمو خوب کنی ولی بجاش غمی شدی روی بقیهیِ غمام هم چیزی نگفتم، من هیچ کسِ زندگی تو بودم و تو تموم روز و شبایِ من بودی.
بخدا من بی معرفت نیستم، فقط بی حوصله ام. یعنی ممکنه شما صمیمی ترین و عزیز ترین رفیقم باشی ولی تا چند هفته حال و حوصله سراغ گرفتن ازت رو نداشته باشم، بدون اینکه ذره ای از دوست داشتنم کم بشه.
@barcod |متواری
@barcod |متواری
Forwarded from 🌸فاطمه سلمانی🌸
یه روزی وسط خوشیای روزگار ,
اونجا که تازه داشتم برق چشمای غم زده مو به رخ عالم میکشیدم که بگم :میگذره !
دیر یا زود ،
سخت و آسون میگذره
یه آن دنیا غافلگیرم کرد ،
چطور و چجوری و چرا بمونه واسه چند روز و چند ماه و چند سال بعد که بازم بعد غم فراوون رفته ی چشمام، بیام و همین جا برات بنویسم اینم گذشت !
ولی میخوام ایننو بگم که :
آدميزاد زاده شده برای درد و رنج ،به هر نحو و شکلی،
جوری که انگار با دنیا قرار بستی این یکی که تموم شد اون یکی رو بذار جاش!
و این یک چرخه است که ادامه داره ،یک چرخه ی بی پایان که تهش رو نه من دیدم نه تو ،اون آخر راهی که هی نشستیم و گفتیم میاد و باز میشه در ،صبح میشه شب و نشد ،
دلم میخواست برای عالم و آدم بنویسم
من دیدم، من حس کردم ،لمس کردم
باز نمیشه ،
صبح نمیشه ,
نمیگذره ،
سخت میگذره ،
عجیب و نفس گیر میگذره ،
ولی اونی که قراره تا ته این مسیر بره ،تویی ،
منم ،
ماییم ،
پس بذار خاطرت رو جمع کنم ،این روزها ،این شبا،این اشکا ،این دردا ،تموم نمیشن عزیزکم
باهاشون راه بیا ،مدارا کن ،
روشون کم کن،
زانوی غم بغل نگیر ،انقد قبل من وتو رنج کشیدن و الان نفسشون حبس شده زیر خاک ،
دنیا همینِ ، من و توهم همینیم ،انسانیم و زاده ی همین غصه های خرد و کلان
بخند ،
برو ،بگرد ، برقص، و دل قدِ گنجیشکت رو
قوی کن و پوستت رو کلفت کن مثه کرگدن،
واسه تموم روزا و شبایی که پیش رو داری ..
دردی که تموم نشه رو باید آروم کرد
با مسکنی ،مرهمی ،نوری،امیدی ،امیدی ،امیدی...
#فاطمه_سلمانی
@termenevesht
اونجا که تازه داشتم برق چشمای غم زده مو به رخ عالم میکشیدم که بگم :میگذره !
دیر یا زود ،
سخت و آسون میگذره
یه آن دنیا غافلگیرم کرد ،
چطور و چجوری و چرا بمونه واسه چند روز و چند ماه و چند سال بعد که بازم بعد غم فراوون رفته ی چشمام، بیام و همین جا برات بنویسم اینم گذشت !
ولی میخوام ایننو بگم که :
آدميزاد زاده شده برای درد و رنج ،به هر نحو و شکلی،
جوری که انگار با دنیا قرار بستی این یکی که تموم شد اون یکی رو بذار جاش!
و این یک چرخه است که ادامه داره ،یک چرخه ی بی پایان که تهش رو نه من دیدم نه تو ،اون آخر راهی که هی نشستیم و گفتیم میاد و باز میشه در ،صبح میشه شب و نشد ،
دلم میخواست برای عالم و آدم بنویسم
من دیدم، من حس کردم ،لمس کردم
باز نمیشه ،
صبح نمیشه ,
نمیگذره ،
سخت میگذره ،
عجیب و نفس گیر میگذره ،
ولی اونی که قراره تا ته این مسیر بره ،تویی ،
منم ،
ماییم ،
پس بذار خاطرت رو جمع کنم ،این روزها ،این شبا،این اشکا ،این دردا ،تموم نمیشن عزیزکم
باهاشون راه بیا ،مدارا کن ،
روشون کم کن،
زانوی غم بغل نگیر ،انقد قبل من وتو رنج کشیدن و الان نفسشون حبس شده زیر خاک ،
دنیا همینِ ، من و توهم همینیم ،انسانیم و زاده ی همین غصه های خرد و کلان
بخند ،
برو ،بگرد ، برقص، و دل قدِ گنجیشکت رو
قوی کن و پوستت رو کلفت کن مثه کرگدن،
واسه تموم روزا و شبایی که پیش رو داری ..
دردی که تموم نشه رو باید آروم کرد
با مسکنی ،مرهمی ،نوری،امیدی ،امیدی ،امیدی...
#فاطمه_سلمانی
@termenevesht