میگفت:
« الان که میخوام ببینمش نمیذارن
الان که دلم لک زده برای اینکه یه بار دیگه فقط
اسممو صدا بزنه نفسش بالا نمیاد
الان که میخوام دستاشو بگیرم و بغلش کنم
نمیذارن نزدیکش بشم
هر ثانیه خودمو هزار بار لعنت میکنم برای این همه مدتی
که میتونستم نزدیکش باشم و دور بودم... »
میبینی رفیق؟ دنیا همینقدر بی اعتبار شده
منتظر چی هستی؟
کی میتونه قول بده یه هفته دیگه نفسش
بالا میاد و هست؟ کی؟
باور کن الان وقتشه
دیر میشه عزیزِ من ، دیر میشه...
#حسین_نهی💫
@taaaboo
« الان که میخوام ببینمش نمیذارن
الان که دلم لک زده برای اینکه یه بار دیگه فقط
اسممو صدا بزنه نفسش بالا نمیاد
الان که میخوام دستاشو بگیرم و بغلش کنم
نمیذارن نزدیکش بشم
هر ثانیه خودمو هزار بار لعنت میکنم برای این همه مدتی
که میتونستم نزدیکش باشم و دور بودم... »
میبینی رفیق؟ دنیا همینقدر بی اعتبار شده
منتظر چی هستی؟
کی میتونه قول بده یه هفته دیگه نفسش
بالا میاد و هست؟ کی؟
باور کن الان وقتشه
دیر میشه عزیزِ من ، دیر میشه...
#حسین_نهی💫
@taaaboo
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشانِ من گذشت
بر شانه های تو
بر شانه های تو...
می شد اگر سری بگذارم
#فریدون_مشیری
@taaaboo
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشانِ من گذشت
بر شانه های تو
بر شانه های تو...
می شد اگر سری بگذارم
#فریدون_مشیری
@taaaboo