تو بویِ مه میدی! بوی مه ای که از وسط یه جنگل افرا گذشته باشه. یا نه.. بویِ ابر! از اون ابرا که واسه یه دشت خشک، بارون چشم روشنی میبَرن. گاهی بویِ نم میدی! جامونده رو موهای زنی که تازه از حَمام در اومده. بوی دم نوشهایِ گیاهی. بوی یه نهرِ زلال ”ولی آب زلال که بو نداره..“ باور کن داره.. اصلا تمام بوهای خوب از تنِ تو آب میخوره!
@taaaboo
@taaaboo
Forwarded from تـآٰبــو
شب ها را نمی دانم چگونه تعریف کنم!
آخر شب هایی که تو هستی؛ یک جور اند
و شب هایی که نیستی ،جور دیگر
اصلا شب ها از یک ساعتی به بعد اگر
خوابت نبرد دیگر باید فاتحه ی آن شب و دلت را بخوانی!
نمیدانم چه رازی درون شب نهفته است
که تمام دلتنگی ها و خاطره ها
یکدفعه هوار میشود روی آدم!
این شب ها بسیار بی رحم اند!
چه کسی شب های مهربان را دیده است؟
اصلا شب هایی که تو در آن نباشی
با ماه هم قشنگ نمیشود!
#محسن_دعاوی
@taaaboo
آخر شب هایی که تو هستی؛ یک جور اند
و شب هایی که نیستی ،جور دیگر
اصلا شب ها از یک ساعتی به بعد اگر
خوابت نبرد دیگر باید فاتحه ی آن شب و دلت را بخوانی!
نمیدانم چه رازی درون شب نهفته است
که تمام دلتنگی ها و خاطره ها
یکدفعه هوار میشود روی آدم!
این شب ها بسیار بی رحم اند!
چه کسی شب های مهربان را دیده است؟
اصلا شب هایی که تو در آن نباشی
با ماه هم قشنگ نمیشود!
#محسن_دعاوی
@taaaboo
بپرس دوستم داری؟
بگذار بگویم من؟ شما را؟
به جا نمی آورم ولی...
شما چقدر زیبایید.
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن، بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنی
من هر صبح آلزایمر میگیرم و تو یک عمر
اولین و آخرین عشقم خواهی بود...
@taaaboo
بگذار بگویم من؟ شما را؟
به جا نمی آورم ولی...
شما چقدر زیبایید.
به فنجان قهوه ای دعوتتان کنم؟
لبخند بزن، بگو با کمال میل
بیا دوباره برای اولین بار ببینمت!
در همان دیدار دلت را ببرم
بگذار اولین دوستت دارم را دوباره بگویم!
باز هم عاشقت شوم!
تو یک لبخند که بزنی
من هر صبح آلزایمر میگیرم و تو یک عمر
اولین و آخرین عشقم خواهی بود...
@taaaboo
یک بار آن وقتها که خیلی کوچک بودم، از درختی بالا رفتم و از سیبهای سبز کال خوردم. دلم باد کرد و مثل طبل سفت شد، خیلی درد میکرد.
مادرم گفت اگر صبر میکردم تا سیبها برسند، مریض نمیشدم!
حالا هر وقت چیزی را از ته دل میخواهم، سعی میکنم حرفهای او را در مورد "سیب کال" یادم باشد...
#خالدحسینی
📗 بادبادک باز
@taaaboo
مادرم گفت اگر صبر میکردم تا سیبها برسند، مریض نمیشدم!
حالا هر وقت چیزی را از ته دل میخواهم، سعی میکنم حرفهای او را در مورد "سیب کال" یادم باشد...
#خالدحسینی
📗 بادبادک باز
@taaaboo
من به روز "سوالبزرگ" اعتقاد دارم.
دوست دارم زیر برگهی من نوشته باشند:
شواهدی دال بر طغیان علیه ما در زندگی ایشان یافت نشد.
باتشکر، خدا
كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَىٰ...
#حسین_جنتی
@taaaboo
دوست دارم زیر برگهی من نوشته باشند:
شواهدی دال بر طغیان علیه ما در زندگی ایشان یافت نشد.
باتشکر، خدا
كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَىٰ...
#حسین_جنتی
@taaaboo
خانواده "بلقیس" با ازدواجش با "نزار قبانی" به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت دیگران بهم رسیدن.
"نزار" میگفت چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیلهات با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟
میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت:
«أنتَ قَبیلتی»
قبیلهی من تویی...
@taaaboo
"نزار" میگفت چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیلهات با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟
میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت:
«أنتَ قَبیلتی»
قبیلهی من تویی...
@taaaboo
کاش یه مغازه هم بود،
توش حالِ خوب، حوصله و خنده های از تهِ دل میفروخت!
میرفتیم مغازهاش میگفتیم از اون خندههایی بده که پهلوی آدم درد میگیره یا از اونا که اشک از چشمات میاد ...
#مغازهیخوشحالیفروشی
@taaaboo
توش حالِ خوب، حوصله و خنده های از تهِ دل میفروخت!
میرفتیم مغازهاش میگفتیم از اون خندههایی بده که پهلوی آدم درد میگیره یا از اونا که اشک از چشمات میاد ...
#مغازهیخوشحالیفروشی
@taaaboo