عید عارفان :
عيد عارفان حادثه اي دروني، انفسي و در جهان جان است نه واقعه ايي بيروني، آفاقي و جهان جسم، لذا «دو عيد» عارف عبارتند از:
الف. رهايي از زندان طبيعت و تن و خروج و عبور از «بيرون» به درون «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم»(1) و از خوديت، انانيت و نفسانيت به در آمدن و «او» را در «خود فطري» جستجو كردن بلكه «شهود» نمودن است. «واعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه»(2).
ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اي بي خبر زلذت شرب مدام ما
(ديوان حافظ شيرازي)
پس:
باده از ما مست شد نه ما از او
قالب از ما هست شد ند ما از او
(مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 1815)
ب. رسيدن به مقام وصال و آهنگ ديدار دلبر و دلدار را ساز كردن يا بامداد لقاء رب و صبح وصال دوست همانا عيد عارفان است چه اين كه به «مرگ اختياري» مي رسد و حجاب من و ما و خاك و خود را خرق مي نمايد و به مشاهده خدا با چشم سر و ديده دل مي پردازد و اين تماشاگه راز شدن به منزلت ديدار دوست رسيدن عيد عارفان است كه «عارفان هر دمي دو عيد كنند» عيد قفل زندان طبيعت و ناسوت شكستن و به ديدار جمال جميل حق واصل شدن است و «هر دم» حكايتي از «ابن الوقت» بلكه «ابوالوقت» بودن سالكان و عارفان است كه «وقت» همان رهايي از «زمان» و «زمين» و در پرتو لمعات حضرت حق سبحانه و بارقه هاي محبوب به سر بردن و طي مقامات و منازل سلوك تا شهود است و هر دم از نقش روي دوست و خال لب او گل چيدن است كه حافظ شيرازي چه نيكو سروده اند:
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با كه گويم كه در اين پرده چه ها مي بينم
كس نديده است زمشك ختن و نافه چين
آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم
(ديوان حافظ)
پس هر لحظه از نو متولد شدن، استكمال نهادي و جوهري به حركت جوهري اشتدادي و بلكه حركت حبي به سوي محبوب و معشوق داشتن است به عبارت ديگر اگر مردم عوام در سال «دو عيد» متداول و معروف «قربان و فطر» دارند كه در رتبه خويش عيد شريعت و ديانت است و ممدوح ومعارف و آموزه هاي خاص به خود را دارد عارفان كه در مرتبه بينش و گرايش بالاتر و والاترند و مقامات معنوي و فتوحات غيبي را در اثر سير و سلوك تجربه مي نمايند هر دم و لحظه ايي «عيد قربان» و «عيد فطر» دارند چه اين كه خود را قرباني مي كنند و از «تعلق» و «تعين» مي گذرند و اهل ايثار و نثار هستند و هماره در جهاد اوسط (جهاد فضائل اخلاقي با رذائل اخلاقي) و جهاد اكبر (جهاد عقل و عشق) به سر مي برند و «عيد فطر» را عود به فطرت الهي و ملكوت خويشتن و قرب به خود علوي و رحماني مي دانند و نسيم ذكر دوست و لطافت و طراوت لقاء رب را در سپيده دمان درون و فطرت آسماني و توحيدي خويش با تمام وجود حس و تجربه مي نمايند تا «روز هجران و شب فرقت يار » را به آخر رسانند و در شبستان شهود و بزم وصال قرار گيرند .
#عید_عارفان
@sserfan
عيد عارفان حادثه اي دروني، انفسي و در جهان جان است نه واقعه ايي بيروني، آفاقي و جهان جسم، لذا «دو عيد» عارف عبارتند از:
الف. رهايي از زندان طبيعت و تن و خروج و عبور از «بيرون» به درون «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم»(1) و از خوديت، انانيت و نفسانيت به در آمدن و «او» را در «خود فطري» جستجو كردن بلكه «شهود» نمودن است. «واعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه»(2).
ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اي بي خبر زلذت شرب مدام ما
(ديوان حافظ شيرازي)
پس:
باده از ما مست شد نه ما از او
قالب از ما هست شد ند ما از او
(مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 1815)
ب. رسيدن به مقام وصال و آهنگ ديدار دلبر و دلدار را ساز كردن يا بامداد لقاء رب و صبح وصال دوست همانا عيد عارفان است چه اين كه به «مرگ اختياري» مي رسد و حجاب من و ما و خاك و خود را خرق مي نمايد و به مشاهده خدا با چشم سر و ديده دل مي پردازد و اين تماشاگه راز شدن به منزلت ديدار دوست رسيدن عيد عارفان است كه «عارفان هر دمي دو عيد كنند» عيد قفل زندان طبيعت و ناسوت شكستن و به ديدار جمال جميل حق واصل شدن است و «هر دم» حكايتي از «ابن الوقت» بلكه «ابوالوقت» بودن سالكان و عارفان است كه «وقت» همان رهايي از «زمان» و «زمين» و در پرتو لمعات حضرت حق سبحانه و بارقه هاي محبوب به سر بردن و طي مقامات و منازل سلوك تا شهود است و هر دم از نقش روي دوست و خال لب او گل چيدن است كه حافظ شيرازي چه نيكو سروده اند:
هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال
با كه گويم كه در اين پرده چه ها مي بينم
كس نديده است زمشك ختن و نافه چين
آنچه من هر سحر از باد صبا مي بينم
(ديوان حافظ)
پس هر لحظه از نو متولد شدن، استكمال نهادي و جوهري به حركت جوهري اشتدادي و بلكه حركت حبي به سوي محبوب و معشوق داشتن است به عبارت ديگر اگر مردم عوام در سال «دو عيد» متداول و معروف «قربان و فطر» دارند كه در رتبه خويش عيد شريعت و ديانت است و ممدوح ومعارف و آموزه هاي خاص به خود را دارد عارفان كه در مرتبه بينش و گرايش بالاتر و والاترند و مقامات معنوي و فتوحات غيبي را در اثر سير و سلوك تجربه مي نمايند هر دم و لحظه ايي «عيد قربان» و «عيد فطر» دارند چه اين كه خود را قرباني مي كنند و از «تعلق» و «تعين» مي گذرند و اهل ايثار و نثار هستند و هماره در جهاد اوسط (جهاد فضائل اخلاقي با رذائل اخلاقي) و جهاد اكبر (جهاد عقل و عشق) به سر مي برند و «عيد فطر» را عود به فطرت الهي و ملكوت خويشتن و قرب به خود علوي و رحماني مي دانند و نسيم ذكر دوست و لطافت و طراوت لقاء رب را در سپيده دمان درون و فطرت آسماني و توحيدي خويش با تمام وجود حس و تجربه مي نمايند تا «روز هجران و شب فرقت يار » را به آخر رسانند و در شبستان شهود و بزم وصال قرار گيرند .
#عید_عارفان
@sserfan
ايام عيد را به خوردن تخمه و آجيل و شب نشيني و غفلت و لغو كه همه از مشتهيّات نفس است ميپردازند؛ در اين ايام فيلمها، سينما رفتنها زياد ميشود؛ اجتماعات دنيوي و مادي زياد ميشود كه همه از مشتهيّات نفس است. اهل سلوك بايد يك امتيازي و تفاوتي داشته باشند با ديگران، اگر بخواهند خودشان را با ديگران مخلوط كنند و بگويند اينها رسم است، ملي است و از اين حرفها كه خيليها ميزنند، چه فرقي بين اهل مراقبه و اهل سلوك است با ديگراني كه نيستند؟ شما اهل سير و سلوك هستي عزيز من!
استاد محمد صالح کمیلی
جلسه سخنرانی اسفند 92
#عید_نوروز
@sserfan
استاد محمد صالح کمیلی
جلسه سخنرانی اسفند 92
#عید_نوروز
@sserfan
عید عارفان
(قسمت دوم )
سالكان كوي عيد ديدار و لقاء دو دسته اند:
1. سالكان مجذوب
2. مجذوبان سالك
چه اين كه با جذبه به سلوك مي پردازند و ديگري با سلوك غرق در جذبه مي گردد و رياضت و رنج سفر الي الله و انتظار ديدار جمال يار با قرباني شدن همه هويت و هستي اش را در مضجع و قربانگاه سير و سلوك به سر مي آيد و «عند مليك مقتدر» و «عند ربهم يرزقون» فرا مي رسد پس غم و شادي عارفان و قبض و بسط وجودي سالكان و عرفان خوفي و عشقي و مناجاتي و خراباتي مشتاقان كوي حق به «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» تبديل خواهد شد كه:
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
(ديوان حافظ)
و به تعبير مولوي:
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باك نيست
تو بمان اي آن كه چون تو پاك نيست
(مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات 15-16)
عيد عارفان واقعه اي دروني و انفسي است نه بيروني و آفاقي و هر لحظه و زماني عارفان سير و صير دروني و جوهري داشته و فزاينده و بالنده متحول و در حال شدن هستند و در اين شناختن و شدن دروني از حجاب و زندان خود خاكي و تعلقات و تعنيات خارج شده و من مادي و سفلي را فدا و قرباني من علوي و معنوي كرده تا در جبهه جهاد اكبر كشته شمشير عشق و لقاء گردند و به ديدار دوست نائل و واصل شوند و هر لحظه و دمي مرگ اختياري داشته كه آن را با جذبه و سلوك به بسط و شادي وصال و شهود تبديل مي نمايند. عيد عارفان عيد هر لحظه نو شدن، تعالي وجودي و تكامل دروني يافتن، طي مقامات و منازل نمودن و از برون به درون راه يافتن و از درگاه به بارگاه آمدن و با چشم دل جمال دلبر و دلدار را مشاهده كردن است پس عيد «قربان و فطر» هماره براي هل قرباني كردن خود و سحر و سهر و صمت و صوم بودن و «عيد فطر» داشتن در پرتو عيد مبعث و غدير يعني سير و سلوك محمدي(ص) و علوي يا نبوتي يا ولايتي متصور است كه شريعت و ولايت روح و جانمايه سلوك و شهود و
"عيد ولايت" يعني مقام قرب و «فناء في الله و بقاء بالله» عارفان است اللهم الرزقنا.
رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس
گوئي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
(ديوان حافظ شيرازي)
پس «دو عيد» عيد فراق از خود و عيد وصال به خدا مي باشد.
منبع :
http://www.porseman.org/q/showq.aspx?id=6
#عید_عارفان
@sserfan
(قسمت دوم )
سالكان كوي عيد ديدار و لقاء دو دسته اند:
1. سالكان مجذوب
2. مجذوبان سالك
چه اين كه با جذبه به سلوك مي پردازند و ديگري با سلوك غرق در جذبه مي گردد و رياضت و رنج سفر الي الله و انتظار ديدار جمال يار با قرباني شدن همه هويت و هستي اش را در مضجع و قربانگاه سير و سلوك به سر مي آيد و «عند مليك مقتدر» و «عند ربهم يرزقون» فرا مي رسد پس غم و شادي عارفان و قبض و بسط وجودي سالكان و عرفان خوفي و عشقي و مناجاتي و خراباتي مشتاقان كوي حق به «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» تبديل خواهد شد كه:
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
(ديوان حافظ)
و به تعبير مولوي:
در غم ما روزها بيگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باك نيست
تو بمان اي آن كه چون تو پاك نيست
(مثنوي معنوي، دفتر اول، ابيات 15-16)
عيد عارفان واقعه اي دروني و انفسي است نه بيروني و آفاقي و هر لحظه و زماني عارفان سير و صير دروني و جوهري داشته و فزاينده و بالنده متحول و در حال شدن هستند و در اين شناختن و شدن دروني از حجاب و زندان خود خاكي و تعلقات و تعنيات خارج شده و من مادي و سفلي را فدا و قرباني من علوي و معنوي كرده تا در جبهه جهاد اكبر كشته شمشير عشق و لقاء گردند و به ديدار دوست نائل و واصل شوند و هر لحظه و دمي مرگ اختياري داشته كه آن را با جذبه و سلوك به بسط و شادي وصال و شهود تبديل مي نمايند. عيد عارفان عيد هر لحظه نو شدن، تعالي وجودي و تكامل دروني يافتن، طي مقامات و منازل نمودن و از برون به درون راه يافتن و از درگاه به بارگاه آمدن و با چشم دل جمال دلبر و دلدار را مشاهده كردن است پس عيد «قربان و فطر» هماره براي هل قرباني كردن خود و سحر و سهر و صمت و صوم بودن و «عيد فطر» داشتن در پرتو عيد مبعث و غدير يعني سير و سلوك محمدي(ص) و علوي يا نبوتي يا ولايتي متصور است كه شريعت و ولايت روح و جانمايه سلوك و شهود و
"عيد ولايت" يعني مقام قرب و «فناء في الله و بقاء بالله» عارفان است اللهم الرزقنا.
رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس
گوئي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
(ديوان حافظ شيرازي)
پس «دو عيد» عيد فراق از خود و عيد وصال به خدا مي باشد.
منبع :
http://www.porseman.org/q/showq.aspx?id=6
#عید_عارفان
@sserfan
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
#شعر_یغمایی
@sserfan
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید!
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
#شعر_یغمایی
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت اول )
انشاالله در مباحث آتی به مبحث تفکر و موضوعات پیرامون آن بطور مشروح پرداخته خواهد شد.
با تدبر در آیات و روایات روشن می شود که تفکر از مهره های اصلی در مهار نفس و تسلط بر شیطان درون و برون و شاه کلید درهای بستة علوم و معارفی است که دستیابی به آنان تغییردهنده و تحول آفرین شیوة زندگی انسان ها است.
تعریف تفکر :
برای واژة «تفکر» علاوه بر معنای لغوی، دو تعریف اصطلاحی مطرح است که یکی تعریف مشهور آن در حوزة منطق و تعریفات منطقی و دیگری معنای مصطلح آن در علم اخلاق است.
تفکر در لغت به معنای «به کار بردن دل در چیزی» و یا «تردد و رفت و آمد دل در چیزی» است. اما در مورد اصطلاح منطقی آن، ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند: مراد از فکر چیزی است که در هنگام عزم انسان برای انتقال از آنچه در ذهن او حاضر است (چه معلومات تصوری چه تصدیقی)، به سوی آنچه در ذهنش حاضر نیست، تحقق پیدا می کند.
بنابراین از نظر ابن سینا، تفکر، همان حرکت کردن ذهن از سوی معلومات و اطلاعات خود به سوی مجهولات، به منظور کشف و دستیابی به آنها است. و این تعریفی است که ملاصدرا نیز در اسفار به آن می پردازد.
از آنجا که یکی از مباحث مهم علم اخلاق، بحث تفکر و نقش آن در سازندگی فردی است از سوی علمای این حوزه، تبیین و توصیف های فراوانی، پیرامون این واژه ارائه شده است؛ از آن جمله عبدالرزاق کاشانی می گوید: بدان که تفکر عبارت است از: جست و جو و طلب بصیرت برای دست یابی به حقیقت.
یا سید شریف جرجانی در کتاب تعریفات فرایند تفکر را این چنین توصیف می کند: تفکر، چراغ دل است که به وسیلة آن خیر و شر و منافع و مضارّ دل دیده می شود و آن باغ درختان حقایق است... و گفته شده است که (تفکر) مزرعة حقیقت و موجب فنای دنیا و بقای آخرت است، همچنین دام پرندة حکمت است.
امام محمد غزالی نیز در کیمیای سعادت تفکر را به نوری تشبیه می کند که هادی انسان و خارج کنندة انسان از ظلمت جهل است: بدان که انسان را در جهل و ظلمت آفریده اند و لذا به نوری نیاز دارد تا از آن ظلمت بیرون آید و راه خویش را پیدا کند و به وسیلة آن بداند که چه باید بکند؛ به سوی دنیا رود یا به سوی آخرت؛ به خود مشغول باشد یا به حق و این ها همه با نور معرفت حاصل می شود و نور معرفت نیز از تفکر پدید آید.
ادامه دارد...
#تفکر
@sserfan
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت اول )
انشاالله در مباحث آتی به مبحث تفکر و موضوعات پیرامون آن بطور مشروح پرداخته خواهد شد.
با تدبر در آیات و روایات روشن می شود که تفکر از مهره های اصلی در مهار نفس و تسلط بر شیطان درون و برون و شاه کلید درهای بستة علوم و معارفی است که دستیابی به آنان تغییردهنده و تحول آفرین شیوة زندگی انسان ها است.
تعریف تفکر :
برای واژة «تفکر» علاوه بر معنای لغوی، دو تعریف اصطلاحی مطرح است که یکی تعریف مشهور آن در حوزة منطق و تعریفات منطقی و دیگری معنای مصطلح آن در علم اخلاق است.
تفکر در لغت به معنای «به کار بردن دل در چیزی» و یا «تردد و رفت و آمد دل در چیزی» است. اما در مورد اصطلاح منطقی آن، ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند: مراد از فکر چیزی است که در هنگام عزم انسان برای انتقال از آنچه در ذهن او حاضر است (چه معلومات تصوری چه تصدیقی)، به سوی آنچه در ذهنش حاضر نیست، تحقق پیدا می کند.
بنابراین از نظر ابن سینا، تفکر، همان حرکت کردن ذهن از سوی معلومات و اطلاعات خود به سوی مجهولات، به منظور کشف و دستیابی به آنها است. و این تعریفی است که ملاصدرا نیز در اسفار به آن می پردازد.
از آنجا که یکی از مباحث مهم علم اخلاق، بحث تفکر و نقش آن در سازندگی فردی است از سوی علمای این حوزه، تبیین و توصیف های فراوانی، پیرامون این واژه ارائه شده است؛ از آن جمله عبدالرزاق کاشانی می گوید: بدان که تفکر عبارت است از: جست و جو و طلب بصیرت برای دست یابی به حقیقت.
یا سید شریف جرجانی در کتاب تعریفات فرایند تفکر را این چنین توصیف می کند: تفکر، چراغ دل است که به وسیلة آن خیر و شر و منافع و مضارّ دل دیده می شود و آن باغ درختان حقایق است... و گفته شده است که (تفکر) مزرعة حقیقت و موجب فنای دنیا و بقای آخرت است، همچنین دام پرندة حکمت است.
امام محمد غزالی نیز در کیمیای سعادت تفکر را به نوری تشبیه می کند که هادی انسان و خارج کنندة انسان از ظلمت جهل است: بدان که انسان را در جهل و ظلمت آفریده اند و لذا به نوری نیاز دارد تا از آن ظلمت بیرون آید و راه خویش را پیدا کند و به وسیلة آن بداند که چه باید بکند؛ به سوی دنیا رود یا به سوی آخرت؛ به خود مشغول باشد یا به حق و این ها همه با نور معرفت حاصل می شود و نور معرفت نیز از تفکر پدید آید.
ادامه دارد...
#تفکر
@sserfan
Telegram
سیر و سلوک و عرفان
🔴📚 معرفی کتابِ جامع #رهروان_تنها" به قلم مدیر کانال:⏬️
https://www.tg-me.com/sserfanbook
کانال ایتا :
https://eitaa.com/sserfan
.
تبادل : @Sadraee123
مدیر :
@zohali51
https://www.tg-me.com/sserfanbook
کانال ایتا :
https://eitaa.com/sserfan
.
تبادل : @Sadraee123
مدیر :
@zohali51
شناخت نفس و مراقبه :
اساس فلسفه هندی بر شناختن نفس و مراقبه و طرد خاطرات و کشف حقیقتِ «خود» است و از شناختن خود ، محبت پیدا میشود.
پس انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد که اگر خود را شناخت ، بر خود مسلط میشود و بعد که بر خود مسلط شد ، نسبت به دیگران محبت پیدا میکند.
مجموعه آثار شهید مطهری - جلد ۲۳ - صفحه ۱۷۸
#مراقبه
#نفس
@sserfan
اساس فلسفه هندی بر شناختن نفس و مراقبه و طرد خاطرات و کشف حقیقتِ «خود» است و از شناختن خود ، محبت پیدا میشود.
پس انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد که اگر خود را شناخت ، بر خود مسلط میشود و بعد که بر خود مسلط شد ، نسبت به دیگران محبت پیدا میکند.
مجموعه آثار شهید مطهری - جلد ۲۳ - صفحه ۱۷۸
#مراقبه
#نفس
@sserfan
اهمیت مراقبه چنان است که گذر از هیچ مرحله ای از سلوک بدون آن امکانپذیر نیست و به عبارت دیگر مراقبه رکن اساسی در سلوک است.
مرحوم آیت اله محمد شجاعی
کیمیای وصال ص ۹۲
@sserfan
مرحوم آیت اله محمد شجاعی
کیمیای وصال ص ۹۲
@sserfan
ترک " من" و " خود " شرط رسیدن به وصال :
قرب ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﺮﺳﯽ.
ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﺳﺮﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯿﮑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﻣﻶ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ.
ﺣﺘﯽ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ، ﻧﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ : ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺍﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻭﻟﯽ ﻧﺪﺍ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ: ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍد: ﭘﺲ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺍﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺮﺯ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺸﺖ، ﺫﻫﻦ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ:
ﺍﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ،
ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﻗﺮﺏ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﮔﻔت: ﻣﻦﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ " ﻣﻦ " ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻮﻟﯿﺪ " ﺗﻮ " ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ " ﻣﻦ " ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ.
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ: ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﮐﻨﯿﻢ.
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ( ﺭﻫﺎﯾﯽ ) ﻫﺴﺘﻨﺩ
ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻒ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ.
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﻗﺮﺏ ﺭﺳﯿﺪ.
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺨﻮﺩﺵ ﺯﺣﻤﺖ ﻧﺪﺍﺩ
ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ.
ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺴﺖ، ﺁﻥ ﺻﺪﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻦ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﺑﯽﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻮﺩ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﺨﻮﺍﻩ!
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺁﻧﺠﺎﻧﺒﻮﺩ، ﮐﺴﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ
ﺍﺣﺘﺮﺍﻡﮔﺬﺍﺭﺩ.
ﺻﻮﻓﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﺩﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻨﺪ : ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺷﺪ و پیر
ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺍ" ﺭﻭﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﺵ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ،
ﺍﯾﻦ ﺑﯽﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ،
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻨﯽ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ،ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ، ﻧﯿﺰ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ.
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺨﺘﻞ ﻧﺸﺪ.
ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺸﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﭘﺮﺵ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺣﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﻭﺩ.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﻋﺒﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ.
ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ :
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺰ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺟﻮﻉ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ.
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯿﮑﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ...
#مراقبه
#سکوت
#فنا
@sserfan
قرب ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﺮﺳﯽ.
ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺻﺪﺍﻫﺎﯼ ﺳﺮﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯿﮑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﻣﻶ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﯽ.
ﺣﺘﯽ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﻮ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ، ﻧﺪﺍﯾﯽ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩ : ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺍﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﻭﻟﯽ ﻧﺪﺍ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻭﻟﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ.
ﻭﻟﯽ ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ: ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍد: ﭘﺲ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺣﺘﯽ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﺍﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺮﺯ ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺸﺖ، ﺫﻫﻦ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ:
ﺍﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻮﺩ،
ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ، ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺯﻭﻣﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﻣﯿﮕﺮﺩﺍﻧﺪ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﻗﺮﺏ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﮔﻔت: ﻣﻦﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ " ﻣﻦ " ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻮﻟﯿﺪ " ﺗﻮ " ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺩﻭﮔﺎﻧﮕﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺮﻭﺩ.
ﻭﻗﺘﯽ " ﻣﻦ " ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺑﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ.
ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ: ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺑﺎﻗﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﻣﻤﮑﻦ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ.
ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﺑﺮﻭﯾﻢ، ﮐﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻃﺎﻗﺖ ﻓﺮﺳﺎ ﻣﯿﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻥ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﮐﻨﯿﻢ.
ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ( ﺭﻫﺎﯾﯽ ) ﻫﺴﺘﻨﺩ
ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻒ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ.
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺩﺭﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﻗﺮﺏ ﺭﺳﯿﺪ.
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻥ ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺨﻮﺩﺵ ﺯﺣﻤﺖ ﻧﺪﺍﺩ
ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ.
ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺴﺖ، ﺁﻥ ﺻﺪﺍ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻦ.
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻧﺪﺍﺩﻥ ﺑﯽﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻮﺩ!
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﺨﻮﺍﻩ!
ﻭﻟﯽ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺁﻧﺠﺎﻧﺒﻮﺩ، ﮐﺴﯽ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻭ ﭼﮕﻮﻧﻪ
ﺍﺣﺘﺮﺍﻡﮔﺬﺍﺭﺩ.
ﺻﻮﻓﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﺩﺏ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻨﺪ : ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﺷﺪ و پیر
ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺍ" ﺭﻭﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ.
ﺑﺎﯾﺰﯾﺪﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﺵ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺨﻮﺍﻩ،
ﺍﯾﻦ ﺑﯽﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ،
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻨﯽ.
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻢ.
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ،ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ، ﻧﯿﺰ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ.
ﺯﯾﺮﺍ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﮐﺴﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺨﺘﻞ ﻧﺸﺪ.
ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺑﺎﯾﺰﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺸﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﭘﺮﺵ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﺮﺩ.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭ ﺣﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﺎﻓﺖ ﺷﻭﺩ.
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﻋﺒﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ.
ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ :
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺰ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ.
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺟﻮﻉ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﺩﺭ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﺩﻭﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ.
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﻣﯿﮑﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺘﯽ...
#مراقبه
#سکوت
#فنا
@sserfan
سحر خیزی و تفکر :
در تذکر المتقین در دستوری که شیخ مینویسد، می فرماید :
"الحاصل، تا اوّل آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هیچ شغلی به جا نیاورد غیر از عبادت، کارهای دیگر را به آن وقت نیندازد، همه را در اذکار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فکر نشده باشد .
و امّا اگر مرورش به ساحت فکر افتاده، هر رشتۀ فکری که در دست داشته، در خلال این اوقات اعمال نماید، اگر دید به سهولت فکر جاری است، پی فکر برود عوض اوراد و تعقیبات و اگر دید فکر جامد است، آن را رها کرده پی ذکر برود و ملاحظه نماید هر عملی را که بیشتر در وی تأثیر دارد، آن را مقدم بدارد بر همۀ اوراد»
تذکر المتقین ص ۱۱۵
#سحر_خیزی
@sserfan
در تذکر المتقین در دستوری که شیخ مینویسد، می فرماید :
"الحاصل، تا اوّل آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هیچ شغلی به جا نیاورد غیر از عبادت، کارهای دیگر را به آن وقت نیندازد، همه را در اذکار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فکر نشده باشد .
و امّا اگر مرورش به ساحت فکر افتاده، هر رشتۀ فکری که در دست داشته، در خلال این اوقات اعمال نماید، اگر دید به سهولت فکر جاری است، پی فکر برود عوض اوراد و تعقیبات و اگر دید فکر جامد است، آن را رها کرده پی ذکر برود و ملاحظه نماید هر عملی را که بیشتر در وی تأثیر دارد، آن را مقدم بدارد بر همۀ اوراد»
تذکر المتقین ص ۱۱۵
#سحر_خیزی
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت دوم )
ادامه:
در هيچ نظام فکري و فرهنگي مانند اسلام بر تفکر و تدبّر تأکيد نشده است و اين تأکيد چنان است که لحظهاي انديشه از يک سال عبادت بهتر معرفي شده است«تفکّر ساعة خير من عبادة سنة» و در اسلام هيچ عبادتي همسنگ انديشيدن در صنع خداي تعالي نيست«ولا عبادة كالتفكّر في صنعة الله عزَّوجلَّ» و در روايت ديگر رسول اکرم صلي الله عليه واله فرموده:«تفكّر ساعة خير من عبادة ستّين سنة» (لحظهاي تفکّر از عبادت شصت سال بهتر و برتر است) زيرا که تفکر انسان را به حق ميرساند که آن غايت عبوديت است در همين راستا امام رضا عليه السلام فرمودهاند:«ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم إنَّما العبادة أََلتَّفكّر في أمر الله عزَّوجلَّ» (عبادت به نماز و روزه بسيار نيست، بلکه عبادت انديشيدن در امر خداي عزوجل است.
امام صادق عليه السلام نيز فرموده:«أفضل العبادة إدمان التفكّر في الله و في قدرته» (بهترين عبادت همواره انديشيدن درباره خدا و قدرت او است).
تفکّر به فرموده علي عليه السلام آيينهاي است که خوب و بد را نشان ميدهد و انسان را به حق رهنمون ميشود. و به سوي راه راست هدايت ميکند و به درست کردن کار و معاش بر ميانگيزد. و بر بصيرت و بينائي او ميافزايد و پند مايهاي برايش فراهم ميسازد.
خداوند متعال در قرآن کريم در آيات بسياري امر به تفکر و تدبر کرده است و سراسر قرآن تفکر و يا دعوت به تفکر است آيات قرآن تنها براي خواندن نيست، بلکه براي فهم و درک مردم نازل شده است و تلاوت و خواندن آيات مقدمهاي براي انديشيدن است.
هإنَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لآيهاتٍ لِأولِي الأَلْبابِ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلهى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمهواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنها مها خَلَقْتَ ههذا بهاطلاً سُبْحانَكَ فَقِنها عَذهابَ النّهارِه
(مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانههاي(روشني) براي صاحبان عقل و خرد است. همانها که خدا در حال ايستادن و نشستن و آنگاه که بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميکنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند(و ميگويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاي، منزّهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.)
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده که هر کس براي نماز شب برميخيزد اين آيات را تلاوت کند.
تفکّر و انديشه در اسرار آفرينش به انسان آگاهي خاصي ميدهد و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است زيرا جائي که انسان در هر موجود کوچکي از اين جهان بزرگ هدفي ميبيند، آيا ميتواند باور کند که مجموعه جهان، بيهدف باشد.
ادامه دارد...
#تفکر
@sserfan
عامل هجدهم :تفکر
(قسمت دوم )
ادامه:
در هيچ نظام فکري و فرهنگي مانند اسلام بر تفکر و تدبّر تأکيد نشده است و اين تأکيد چنان است که لحظهاي انديشه از يک سال عبادت بهتر معرفي شده است«تفکّر ساعة خير من عبادة سنة» و در اسلام هيچ عبادتي همسنگ انديشيدن در صنع خداي تعالي نيست«ولا عبادة كالتفكّر في صنعة الله عزَّوجلَّ» و در روايت ديگر رسول اکرم صلي الله عليه واله فرموده:«تفكّر ساعة خير من عبادة ستّين سنة» (لحظهاي تفکّر از عبادت شصت سال بهتر و برتر است) زيرا که تفکر انسان را به حق ميرساند که آن غايت عبوديت است در همين راستا امام رضا عليه السلام فرمودهاند:«ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم إنَّما العبادة أََلتَّفكّر في أمر الله عزَّوجلَّ» (عبادت به نماز و روزه بسيار نيست، بلکه عبادت انديشيدن در امر خداي عزوجل است.
امام صادق عليه السلام نيز فرموده:«أفضل العبادة إدمان التفكّر في الله و في قدرته» (بهترين عبادت همواره انديشيدن درباره خدا و قدرت او است).
تفکّر به فرموده علي عليه السلام آيينهاي است که خوب و بد را نشان ميدهد و انسان را به حق رهنمون ميشود. و به سوي راه راست هدايت ميکند و به درست کردن کار و معاش بر ميانگيزد. و بر بصيرت و بينائي او ميافزايد و پند مايهاي برايش فراهم ميسازد.
خداوند متعال در قرآن کريم در آيات بسياري امر به تفکر و تدبر کرده است و سراسر قرآن تفکر و يا دعوت به تفکر است آيات قرآن تنها براي خواندن نيست، بلکه براي فهم و درک مردم نازل شده است و تلاوت و خواندن آيات مقدمهاي براي انديشيدن است.
هإنَّ فِى خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لآيهاتٍ لِأولِي الأَلْبابِ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلهى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمهواتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنها مها خَلَقْتَ ههذا بهاطلاً سُبْحانَكَ فَقِنها عَذهابَ النّهارِه
(مسلماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز نشانههاي(روشني) براي صاحبان عقل و خرد است. همانها که خدا در حال ايستادن و نشستن و آنگاه که بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميکنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند(و ميگويند) بار الها اين را بيهوده نيافريدهاي، منزّهي تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.)
در روايات اهل بيت نيز دستور داده شده که هر کس براي نماز شب برميخيزد اين آيات را تلاوت کند.
تفکّر و انديشه در اسرار آفرينش به انسان آگاهي خاصي ميدهد و نخستين اثر آن توجه به بيهوده نبودن خلقت است زيرا جائي که انسان در هر موجود کوچکي از اين جهان بزرگ هدفي ميبيند، آيا ميتواند باور کند که مجموعه جهان، بيهدف باشد.
ادامه دارد...
#تفکر
@sserfan
Telegram
سیر و سلوک و عرفان
🔴📚 معرفی کتابِ جامع #رهروان_تنها" به قلم مدیر کانال:⏬️
https://www.tg-me.com/sserfanbook
کانال ایتا :
https://eitaa.com/sserfan
.
تبادل : @Sadraee123
مدیر :
@zohali51
https://www.tg-me.com/sserfanbook
کانال ایتا :
https://eitaa.com/sserfan
.
تبادل : @Sadraee123
مدیر :
@zohali51
تفکر ،خروج از عالم مثال و رسیدن به توحید :
یکی از عرفا می گوید : هدف از سیر و سلوک رسیدن به معرفت است که به تدریج مراتب به دست می آید . یعنی با خروج از عالم ماده سپس مِثال سالک به عالم حقیقت می رسد .
رسیدن به این حقیقت نیازمند تذکر و تفکر مستمر است تا بفهمد غیر خدا هر چه هست عدم است که در وجود مطلق هیچ اصالتی ندارد .
آیة الله کمیلی خراسانی :
مشکات دل ، مطلب چهل و سوم ، ص ۴۷۰
#تفکر
@sserfan
یکی از عرفا می گوید : هدف از سیر و سلوک رسیدن به معرفت است که به تدریج مراتب به دست می آید . یعنی با خروج از عالم ماده سپس مِثال سالک به عالم حقیقت می رسد .
رسیدن به این حقیقت نیازمند تذکر و تفکر مستمر است تا بفهمد غیر خدا هر چه هست عدم است که در وجود مطلق هیچ اصالتی ندارد .
آیة الله کمیلی خراسانی :
مشکات دل ، مطلب چهل و سوم ، ص ۴۷۰
#تفکر
@sserfan
مراقبه ،عبور از سد قضاوت دیگران :
ذهن ما در هر ارتباطی با دیگران ،به راحتی در دام قضاوت دیگران به اسارت در می آید.پس از پایان هر ارتباطی ، در لفظ اونا رو به خدا می سپاریم ،اما حقیقتش این است که در عمل ، اونا را به ذهن می سپاریم نه به خدا...
ما خود را وادار کرده ایم که ساعت ها و بلکه روزها ، بر روی شخصی هرچند بی اهمیت فکر کنیم و در ذهن آن را بالا و پایین کنیم تا ببینیم در مورد ما چه فکر یا قضاوتی می کند ،و هنوز در مورد شخص اول به نتیجه ای نرسیده ایم که در مواجهه با شخص بعدی قرار می گیریم و ذهن بدون اینکه از شخص اول نتیجه ای بگیرد ،شروع به بررسی قضاوت های شخص دوم در مورد خودش می کند و این سیر هم چنان ادامه دارد.
چهل یا پنجاه سال می گذرد و ذهن هم چنان از این شخص به اون شخص به دنبال نتیجه ای برای پیدا کردن و شناسایی خود در دیگران است اما بی نتیجه...
چون دیگران هیچگاه ما را تایید نخواهند کرد.
مراقبه این فرصت را به شما می دهد که پی به این چرخه ی احمقانه ببرید و خود را از این چرخه خارج و دیگران را از ذهن بیرون نمایید.
#مراقبه
#رهایی_از_قضاوت_دیگران
@sserfan
ذهن ما در هر ارتباطی با دیگران ،به راحتی در دام قضاوت دیگران به اسارت در می آید.پس از پایان هر ارتباطی ، در لفظ اونا رو به خدا می سپاریم ،اما حقیقتش این است که در عمل ، اونا را به ذهن می سپاریم نه به خدا...
ما خود را وادار کرده ایم که ساعت ها و بلکه روزها ، بر روی شخصی هرچند بی اهمیت فکر کنیم و در ذهن آن را بالا و پایین کنیم تا ببینیم در مورد ما چه فکر یا قضاوتی می کند ،و هنوز در مورد شخص اول به نتیجه ای نرسیده ایم که در مواجهه با شخص بعدی قرار می گیریم و ذهن بدون اینکه از شخص اول نتیجه ای بگیرد ،شروع به بررسی قضاوت های شخص دوم در مورد خودش می کند و این سیر هم چنان ادامه دارد.
چهل یا پنجاه سال می گذرد و ذهن هم چنان از این شخص به اون شخص به دنبال نتیجه ای برای پیدا کردن و شناسایی خود در دیگران است اما بی نتیجه...
چون دیگران هیچگاه ما را تایید نخواهند کرد.
مراقبه این فرصت را به شما می دهد که پی به این چرخه ی احمقانه ببرید و خود را از این چرخه خارج و دیگران را از ذهن بیرون نمایید.
#مراقبه
#رهایی_از_قضاوت_دیگران
@sserfan