Telegram Web Link
از فراق تا وصال ، از خود تا خدا:

تا زمانیکه اندیشه انسان بر مبنای جدا بودن باشد ،در فراق و عذاب خواهد .
  به ياد داشته باشید :  "هيچ انساني جزيره نيست."
خود را از كل جدا انگاشتن يگانه خيال باطل است. تمام ديگر خيالات باطل از آن برمي خيزند. ما جزيي از قاره پهناور هستی  هستيم. جزيره نيستيم. به ياد داشتن اين حقيقت، تنها راه دگرگون شدن است. زندگي كردن با اين خيال باطل به مشكل آفريني مي انجامد، مشكلاتي كه رفته رفته به روي هم انباشته مي شوند.

آنگاه كه قطره كوچك « خود » ‌را در دريا نيست كنيم. چيزي از دست نخواهيم داد، بلكه چيزهايي به دست خواهيم آورد. فقط چارچوبها و حد و مرزهاي كوچكمان را از دست خواهيم داد و پهناور و بيكران خواهيم شد. و در اين بي كرانگي رايحه اي است...

وقتي نخستين گام را از غار تاريك «‌خود »‌ به آسمان پهناور، در زير ستارگان بيرون بگذاري ... ناگهان بال در خواهي آورد. تو از قبل اين بالها را داشتي اما براي استفاده از آنها فضايي كافي در اختيار نداشتي. فقط بايد اندك بهايي را بپردازي: بايد « خود » ‌دروغين را دور اندازي...

#مراقبه
#سکوت
#فنا

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت سیزدهم )

ادامه...
پرگویی و قیل ‌و قال ظاهری مانند زنگاری است که دل را تاریک می‌کند، ازاین‌ رو برای پیمودن راه باید مدتی شیوۀ سکوت و خموشی را پیشه کرد. در  بیتی که  در قسمت قبل آورده شد ،مولانا تأکید می‌ورزد که «مدتی» باید سکوت اختیار کرد؛ مدتی که مربوط به مراحل اولیه سلوک است. مولوی در داستان بازرگان و طوطی به این سکوت چنین اشاره دارد:

این زبان چون سنگ و هم آهن وَش است
  و آنچه بِجهد از زبان، چون آتش است

در این بیت و ابعاد بعد از آن  مولانا دوسویه بودن زبان را بیان می‌کند؛ بدین‌معنا که این زبان هم می‌تواند مانند آتش در جایی نافع و در جایی دیگر سوزنده و مضر باشد.ازاین‌رو، مبتدی باید بداند که نباید در هرجا دهان باز کند؛ زیرا اگر «اسرار توحید» را برای برخی که طی مقدمات نکرده‌اند، بازگوئیم، مانند آن است که به پنبه‌زار آتش زده‌ باشیم.

با این توصیف باید گفت سالکان مبتدی که زبانشان در اختیار آنها نیست، می‌باید کوشش بسیار کنند و به صمت و خاموشی خو گیرند تا هر سخنی را هرجا نگویند. در این راستا، غزالی ضمن بر شمردن آفات زبان، درباره فضیلت خاموشی این چنین می‌گوید:   "و دلیل بر آنکه خاموشی لازم است، آن است که سخن چهار قسم است: قسم اول زیان محض، قسم دوم سود محض، قسم سوم آنچه در او سود و زیان هست [و] قسم چهارم آنچه در او نه سود است و نه زیان. اما آنچه زیان محض است، خاموش بودن از آن چاره نیست و همچنین آنچه در آن زیان و سود است که سود آن کم از زیان آن است. و اما آنچه در آن سود و زیان نیست، آن فضول است و مشغول‌شدن بدان تضییع روزگار، و آن عین زیانکاری است. پس نماند مگر قسم چهارم و سه ربع سخن ساقط شد و یک ربع باقی ماند.


2_ آلودن روح:
بی‌گمان آنچه موجب کدورت در جان و روح انسان می‌شود، مهارنبودن زبان است؛ چنان‌که مولانا این‌چنین شکوه سر می‌دهد:

ای زبان تو بس زیانی مر مرا
  چون تویی گویا چه گویم من تو را

ای زبان هم آتش و هم خرمنی
  چند این آتش درین خرمن زنی

در نهان جان از تو افغان می‌کند
  گرچه هرچه گوییش، آن می‌کند


شکوه مولوی از زبان خویش، شکوه‌ای است فراگیر؛ زیرا همه‌کس در ایجاد ارتباط زبانی با دیگران، به استفاده از آن ناگزیر است. اما این زبان با تمام این مشکلات، هم آتش است و هم خرمن. خرمن بودن زبان عبارت از تکلم آن است کلمات طیبه که سبب خرمن حسنات می‌باشد، و آتش بودنش کنایه است از تکلم کلمات فاسد که محرق خرمن طاعات است. چقدر این آتش را به این خرمن میزنی؟ چقدر از سخنانی که مفسد طاعات حسنه است، می‌گویی؟

بدین سبب است که مولوی به سالک هشدار می‌دهد که پیش از سخن گفتن تأمل کند :

من پشیمان گشتم این گفتن چه بود
  لیک چون گفتم پشیمانی چه سود

ادامه دارد...
#سکوت

@sserfan
سکوت و حضور :

اگر تمام کهکشان‌ها را بگردیم، آیا می‌توانیم خداوند را در عالم ماده پیدا کنیم؟ اگر به عرش اعلی و عالم مجردات نیز برویم، نمی‌توانیم خداوند را در آن جا بیابیم. کجا به سراغ خداوند برویم؟ جایی نمی‌خواهد برویم. اگر همین جایی که نشسته‌ایم یک لحظه سکوت کنیم و  چشم قلبمان را ببندیم، (نه این چشم ظاهرمان را) و به ورای مفاهیم برویم. خیلی سخت است و تمرکز می‌خواهد. چشم بستن یعنی صور و خیالات و مفاهیم را کنار بگذاریم. مفاهیم را نیز دور بریزید. آیا در مفهوم می‌توان خداوند را پیدا کرد؟ چه مفهومی خداوند را نشان می‌دهد؟

حدیث است؛ انا عند المنکسره قلوبهم. حق تعالی می‌فرماید؛ من در دل شکسته هستم. دل شکسته به معنی غُصه داشتن نیست. منکسره قلوبهم یعنی تعلق دل به مفاهیم و صورت‌های ذهنی شکسته شود و غرق صورت‌های خیالی، مفاهیم و علوم نباشد. اگر این‌ها شکسته شد و ریخت، آن جا خداوند ظاهر می‌شود. یعنی در بی‌جایی خداوند ظاهر می‌شود. بی‌جای بی‌جای بی‌جا، جای خداوند است. اگر خواستی خداوند را پیدا کنید، آن جا بروید. آیا خداوند در مکه است؟

وقتی دل قطع تعلق از غیر حق کرد، به عالم حضور می‌رسیم. مادامی‌که در مفهومی به خداوند نمی‌رسی، باید این‌ها را بشکنی و به حضور بروی. این روزها علم حضوری را درس می‌دهند. آیا علم حضوری را می‌توان تصور کرد؟ تا علم حضوری را تصور کنیم، دیگر حضور نیست.
غلامحسین ابراهیمی دینانی

#سکوت
#حضور


@sserfan
عشق
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت چهاردهم )

ادامه...
2. سکوت در مقام تعلیم :
یکی از شرط‌های نخستین سلوک در عالم معنا ، تعلیم آداب سکوت است. بی‌تردید شرط فراگیری از محضر عارفان واصل، آموختن هنر شنیدن است.

کودک اوّل چون بزاید شیرنوش
  مدّتی خامُش بود او جمله گوش

مدّتی می‌بایدش لب دوختن
  از سخن، تا او سخن آموختن

زانک، اوّل سمع باید نطق را
  سوی مَنطق از ره سمع اندر آ
 
مرحله اول سلوک، «گوش دادن» است. سالک باید در این مرحله از سکوتِ تعلیمی تا جایی پیش رود که به مرتبۀ «زبان حق بودن» برسد. حال پیش از رسیدن به این مرتبه اگر بخواهد نزد استاد یا مرشد سخنی بر لب براند، می‌باید گزیده ‌وار بیان نماید. همچنین اگر در نزد ایشان سخنی می‌گوید، باید از روی تواضع، آن را به‌صورت سؤال بازگوید.

این شیوه، روشِ سالکان در مسیر است. اینان باید بدانند که این مسیرِ دشوار همراه با اضطراب است. این اضطراب را که خوشایند سالکان است، «اضطراب اثنای حرکت» گویند که در هنگام رسیدن به دریای معرفت، زمینة سکون و آرامش را فراهم می‌نماید. کسانی که در راه‌اند، چون می‌دانند راهزن خطرناکی بر سر راهشان کمین کرده است، مضطرب‌اند، آنها می‌دانند انسان سالک، جنگ تنگاتنگ با ابلیسی دارد که با هیچ کسی از سر صلح و صفا سخنی نگفته و نمی‌گوید. او نسبت به همه «عدوّ مبین» است و حیله‌های فراوان و دام‌های بی‌شماری دارد و هر کسی را با دام مناسب شکار می‌کند.

این نوع سکوت با تمام دشواری‌هایش باید در تمام مراحل سیر سلوکی، همراه سالک باشد. به‌سخنی دیگر، سالک تا به مرتبۀ عرفان نرسیده می‌باید این سکوت را پیشه کند.
ادامه دارد ...
#سکوت

@sserfan
مراقبه و سکوت :
هنگام مراقبه اگر خوب دقت کنید می بینید انگار دو نفر با یکدیگر دارند گفتگو می کنند اغلب یکی از این دو نفر یک شخص واقعی بیرونی است که ذهن شما  دارد برای او حرف میزند ،
گاهی هم یک نفری که طرف گفتگوی شماست خودتان هستید انگار ذهنتان دارد با یک خود  موهوم درونی صحبت  میکند .
تا زمانی که این دو نفری در ذهن شما  جریان دارد مراقبه به معنای واقعی در کار نیست .
مراقبه به معنای واقعی زمانی در کار است که جریان  اندیشیدن در ذهن فرو خفته باشد.
بنابراین وقتی  دارید به خودتان  می گویید : "آهان این یک مراقبه واقعی است یا نیست "، صرف این جمله " آهان این یک مراقبه است "یک اندیشه است .
حال اگر بتوانید آن دو  نفر را، خواه یکی از آنها  بیرونی  باشد یا درونی، تبدیل به یک نفر کنید امکان اندیشیدن را از ذهن گرفته اید .
ذهن ما عادت به گفتمان کرده است یعنی گوینده است دربرابر شنونده ،حال ذهنتان را چنان عادت دهید که وسیله گفتن یا گفتمان نباشد بلکه در حالت مراقبه فقط  برای شنیدن باشد شنیدن با ذهن نه شنیدن با گوش.
محمد جعفر مصفا
کتاب آگاهی
#مراقبه
#سکوت
#ذهن
@sserfan
راههای عملی کسب عشق و معرفت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت پانزدهم )

ادامه...
3. سکوت بر اسرار
وقتی سالک با سکوت در مراحل قبلی توانست از نیروهای ناخودآگاه خود به ‌خوبی بهره گیرد، به مرتبه‌ای قدم می‌گذارد که برخی اسرار بر او مکشوف می‌شود. سالکِ طریق وقتی بدین مقام می‌رسد و برخی تعالیم را به او می‌آموزند، نباید آنها را با نااهلان در میان گذارد؛ چراکه برخی از این رازها و معارف نفسانی از حد فهم نامحرمان فراتر است و چه‌بسا موجب گمراهی آنان شود، یا اینکه ممکن است آنها این معارف را فراگیرند موجب گمراهی و فریب دیگران گردند. ازاین‌روست که مولوی می‌فرماید:

چونکه در یاران رسی خامش‌نشین
  اندر آن حلقه مکن خود را نگین

رخت‌ها را سوی خاموشی کشان
  چون نشان جویی مکن خود را نشان

«سکون» یکی از نشانه‌های سالکی است که به مرتبه پذیرش اسرار رسیده؛ نشانه‌ای که خود بر دو نوع است: سکون قبل از حرکت و سکون پس از حرکت.بر اساس آیات و روایات، سکون قبل از حرکت کاملاً مذموم است. عامل به این سکون، اهل تلاش و حرکت نبوده، در گوشه‌ای آرمیده و ساکن است. اما سکون بعد از حرکت که بسیار ممدوح است، عامل به آن کسی است که به مقصد رسیده یا به یکی از حلقه‌های وصال نایل شده و در آنجا آرام گرفته تا برای حرکت بعدی آماده شود.

سالک وقتی به مرحله‌ای می‌رسد که آمادگی پذیرش اسرار را در خود می‌یابد، همان‌گونه که مولانا می‌گوید، باید آرامش و طمأنینه داشته باشد. اگر او وارد مجلسی از یاران و واصلان شد، باید خموشی پیشه کند و آنچه فراگرفته، زود به زبان نیاورد، بلکه فراخ سینه او باید مخزن اسرار باشد. حال می‌توان پرسید علت سکوت در این مرحله چیست؟

ز اندرونم صد خموش خوش نفس
  دست بر لب می‌زند یعنی که بس

بنابراین اگر سالکی بخواهد بداند که به این مرحله رسیده است، باید به درون خود بنگرد و ببیند که آیا در درون خویش، این خموشِ خوش‌سخن به او ندا می‌دهد که بس یا خیر. اگر درون خود را برای این مرحله آماده دید، آنگاه مولانا به سالکِ رهرو، این درس را می‌دهد که: مثلاً خاموشی دریاست و نطق و تکلم چون جوی است؛ دریا تو را می‌خواهد، تو جو را مجو. پس، از اشارت‌های دریا سر متاب؛ سخن را ختم کن. خدا براستی داناتر است؛ یعنی عالم‌معنا که از قیل‌ و قال این دنیا پاک و بری است، عالم خاموشی است که در مَثَل، یک دریای بزرگ است.

از آن عالم معنا که چون بحر اعظم است، سخن‌گفتن و معارف و اسرار نقل کردن، چون یک نهر کوچک است. تو را بحر عالم معنا می‌جوید و از تو می‌خواهد که صامت و ساکت باشی و با زبان حال سخن بگویی و با صفت خودِ آن بحر متصف شوی. پس باید دنبالِ گفت‌وگویی نباشی که چون نهر است و فریفتة جوی قیل‌وقال نشوی و به آن قناعت نکنی، بلکه به عالم خاموشی که بحر معنوی است، واصل شوی و با صمت و سکوت، الفت و اُنسیت یابی که تکلم فرع است و سکوت اصل.

سالکان کوی عشق باید بدانند که این مسیر، دشوار است، اما رفتنی است.
ادامه دارد...

#سکوت
@sserfan
کتمان سر :
و این از شرایط بسیار مهم سلوك است و بزرگان طریق در این شرط اهتمام بسیار نموده و به شاگردان خود سفارشهاى مهم نموده و توصیه را به حد مبالغه رسانیده اند، خواه در عمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات ، حتى در مواردى كه تقیه غیر ممكن و افشاى سر نزدیك مى گردد، توریه را از لوازم و دستورات شمرده اند و حتى آنكه اگر كتمان سر مستلزم ترك عمل و ورد است ، باید دست از عمل بردارد.

در اثر تقیه و كتمان سر، مصایب و شداید به مقدار معتنابهى پایین مى آید و ترك تقیه موجب كثرت فتن و بلایا و مصایبى است كه بر سالك روى آور مى شود، و  هنگام بروز مشكلات با تحمل و صبر باید قدم در راه نهاد و پیروز شد.
رساله_لباب_الباب_طهرانی
#کتمان_سر
#سکوت

@sserfan
راههای  عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل سیزدهم :سکوت
(قسمت شانزدهم )

ادامه...
. کسانی که این طریق را طی نموده‌اند،  به چالش‌های آن واقف هستند . یکی از این چالش‌ها آن است که گاه سالک در جمعی نشسته است و آن‌جمع ممکن است سکوت او را برنتابد و او را به سخن گفتن مجبور کنند تا بتوانند از لابه‌لای سخنان او اسراری را دریابند. در این صورت سالک باید چه مسیری را طی کند و از چه ابزاری استفاده کند؟  برای این منظور دو راهکار  میتوان به دست داد :

اول : برخی مواقع باید به‌جای سکوت، راه کلام را در پیش گرفت. به‌بیانی روشن‌ تر، در مسیر سلوک گاه افرادی با سالک، همنشین یا همراه می‌شوند که باید آنها را به امور ابتدایی مشغول کرد تا به‌دنبال پی ‌بردن به مکنونات نباشند. به تعبیری دیگر، در برخی مکان‌ها و زمان‌ها باید سکوت را شکست، تا امور دیگر پنهان بماند.

بلبلانه نعره زن در روی گل
  تا کنی مشغولشان از بوی گل

تا به قل مشغول گردد گوششان
  سوی روی گل نپرّد هوششان


دوم : راه دیگر، مسیر هم‌ نوایی با نااهلان است؛ چنان‌که مولانا می‌سراید:

چونکه جفتِ اَحولانیم ای شمن
  لازم آید مشرکانه دم زدن

آن یکیی زآن سوی وصف است و حال
  جز دویی نآید به میدانِ مقال



انجام این شیوه برای سالک مبتدی ـ و حتی برای برخی واصلان ـ بسیار دشوار است، اما در مسیر سازندگی سبب می‌گردد که او بهتر بتواند مراتب بالاتر را طی نماید.


با سیاست‌های جاهل صبر کن
  خوش مدارا کن به عقل من لدن

صبر با نااهل اهلان را جلاست
  صبر صافی می‌کند هر جا دلی است

بنابراین  برای رازداری و سکوت رازدارانه، خلاصه‌وار سه راهکار را میتوان ارائه داد  :

1. مانند احول (دو بین یا دوگانه بین) رازها را به‌شکل دیگری بیان کن و نامحرمان را به فضایی دیگر رهنمود باش.

2. اگر درباره امور پنهان از تو سؤال شد، خموش باش.

3. برخی امور نهانی را که افشای آنها ضرر کمتری دارد؛ بازگو تا دیگر رازها را پنهان داری.


چهارم : سکوت از سر تنهایی :
سالک در ادامة راه به جایی می‌رسد که دنیای طبیعی و مادی با این فراخی برای او کوچک می‌شود و خود را تنها می‌یابد؛ چراکه همنشینی با دیگران برای او لذتی ندارد. به دیگر بیان، این سکوتِ سالک به‌دلیل آن است که هم‌سخن ندارد و چون دیگران به محبوب‌های دیگر دل داده‌اند، سکوتش واکنش طبیعی روح اوست نسبت به حضور بیگانة ناهمدل.


با لب دمساز خود گر جفتمی
  همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هرکه او از هم ‌زبانی شد جدا
  بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا


بنابراین گوشه‌گیری و خموشی سالکان و عارفان از روی تکبر و نخوت و عجب نیست .

#سکوت

@sserfan
راههای عملی کسب عشق و محبت الهی
عامل چهاردهم :نفی خواطر
(قسمت اول )

یکی از دشوار ترین و پیچیده ترین مسائل و مراحل سیر و سلوک خواطر و نفی است که بر آن بسیار توجه و تاکید شده است. به طوری که برخی آن را مرز اسلام و کفر در طی سیر و سلوک به حساب آورده اند

از این رو، شناخت و نفی خواطر از جمله مسائلی است که همواره در طول تاریخ عرفان و تصوف یکی از دل مشغولی و دغدغه های عرفا بوده است.

تعریف لغوی خواطر :
خواطر جمع مکسر خاطر، از ریشه خطر در لغت به معنای وارد، فکر، خیال و اندیشه یا به معنای در دل آینده و آنچه در دل گذرد، آمده است. و در کتاب العین آمده است که: «خَطَرَ یَخْطِرُ الشیطانُ من الرجل و قلبه»؛ یعنى شیطان به قلب شخص، وسوسه را القاء کر د. ابن منظور آورده است که: «خاطر یعنى آنچه به قلب از تدبیر یا امر خطور مى کند... و گفته مى شود که چیزى به ذهنم خطور کرد و این زمانى است که چیزى به ذهن تبادر کند. «الخاطِر» به معناى فکر بوده و جمع آن خواطر است. و به نیزه خواطر گویند به خاطر اضطرابش.

برخی خواطر را جمع خطر پنداشته اند مانند امر که جمع آن می شود اوامر. و عده ای دیگر گفته اند خواطر جمع خاطر است مانند نواصب که مفردش ناصب می باشد.

اگر این کلمه جمع خطر باشد؛ آن را باید مرحله ای در عرفان دانست که در آن مرحله تمام لغزش ها و پراکندگی ها بر افق اندیشه انسان هجوم می آورد و اگر قول دوم برگزیده شود، آن عبارت خواهد بود از هجوم آوردن تمامی اندیشه های نادرست که در نتیجه موجب هلاکت و مصداق " یعدکم الفقر" می گردد. و این تعریف بیشتر با خواطر مذموم سازگار خواهد بود.

به هر حال ، هر دو قول در این مورد صحیح می باشد اما در نظر عرفا ،بیشتر قول دوم مراد است یعنی خواطر جمع خاطر می باشد نه خطر. چنان که صاحبان طریقت و ارباب معرفت خواطر را بدین معنی تعریف کرده اند.

وجه تسمیه خواطر آن است که خطور به خیال مى کند بعد از آنکه قلب غافل از آنها بود. و خواطر محرك اراده
بوده و اراده محرك اعضاء است. خواطر محرك اراده تقسیم مى شود به آنچه که به سوى شر فرا مى خواند؛ یعنى آنچه که به عاقبت ضرر مى رساند و به آنچه که به سوى خیر فرا مى خواند؛ یعنى آنچه که به عاقبت خیر مى رساند.

پس دو خاطر مختلف مى باشد که به دو اسم مختلف محتاج است. خاطر محمود إِلْهَام نامیده مى شود و خاطر
مذموم وَسْوَاس نامیده مى شود. این خواطر احوالى هستند که حادث نفس می شوند؛ پس محتاج سبب هستند، زیرا که تسلسل محال است. پس تمام خواطر به واجب الوجود ختم مى شوند.
ادامه دارد...
#نفی_خواطر

@sserfan
کنترل قوه خیال

سالک باید از هر امرى که موجب تشویش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نماید و در مواقع نماز و ذکر چند دقیقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره کشیده و قلب خود را از خواطر تفریغ‌نماید و سپس در توجّه به پروردگار متمرکز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبیت‌نموده و آنگاه وارد نماز یا ذکر گردد. باید براى عبادت خود مکانى مناسب و آرام و خالى از امورى که نفس را به خود مشغول‌ مى‌نماید فراهم کند، و ساعت خاصّى را براى عبادت و فکر خود معیّن کند، بلکه بهترین ساعات خود را براى ارتباط و انس با حضرت‌حقّ قراردهد.
علامه طهرانی کتاب نور مجرد

#نفی_خواطر

@sserfan
2024/09/30 13:26:29
Back to Top
HTML Embed Code: